آدمپرانها و خروج غیر قانونی از ایران
آیدا قجر - «مهم خارج شدن از ایران است. مقصد برای عدهای اهمیت دارد، اما برای من، نه». شاهین که به تازگی به کمک "آدمپران" از ایران خارج شده، معتقد است: «ایران دیگر جای زندگی نیست، امنیت وجود ندارد، نه برای دانشجو و نه هرکسی که کوچکترین انتقادی به وضعیت اجتماع دارد. بازار کار وجود ندارد و مشکلات اقتصادی مردم را از پا در آورده است.»
خارج شدن غیر قانونی از ایران با کمک "آدمپران"ها یا "واسطه"هایی که یا در مسیر سفارتخانهها حضور دارند یا گاه از طریق شبکه دوستان معرفی میشوند، سالهاست که در ایران رواج دارد و مرزهای آذربایجان محل عبور گاه اغلب این مسافران است.
عوامل بسیاری باعث انتخاب مهاجرت یا گریز از ایران میشود. فقر، جنگ، بیکاری، نبود آزادی، سرکوب عقیدتی و قومیتی، کمبود امکانات اقتصادی و آموزشی و ... از عمدهترین این دلایل هستند. تا پیش از انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری ایران، بیشتر مهاجران را یا جوانان تحصیلکرده و جویای کار تشکیل میدادند یا فعالان سیاسی، روشنفکران، نویسندگان و روزنامهنگارانی که به اصطلاح ممنوعالقلم شده بودند، اما پس از سرکوب جنبش اعتراضی مردم ایران توسط جمهوری اسلامی شمار بیشتری از مردم تمایل به خروج از کشور پیدا کردند و از "آدمپران"ها در این مسیر کمک گرفتند. بیشتر این آدمپرانها در مسیر سفارتخانهها به انتظار "ویزاهای ردی" مینشینند و در وقت مناسب پیشنهاد خروج غیرقانونی را با افراد مورد نظرشان مطرح میکنند.
به گفته سامان که ماههاست در ترکیه منتظر رفتن به کشور سوم است، «رفتن به ترکیه به دلیل مرز مشترک با اروپا بهترین راه است. با توجه به سابقههای کلاهبرداری، مسافران و آدمپرانها شرطهای جدیدی بین خود قرار دادهاند؛ به طوری که یا پول مورد توافق را پس از رسیدن به مقصد پرداخت میکنند یا شخص سومی که مورد اعتماد میان دو طرف است باز هم پس از رسیدن مسافر به مقصد پرداخت هزینه را میپذیرد».
در تمام این سالها شماری از متقاضیان تمام هزینه مورد توافق را پرداخت کرده اند، اما در میانه راه رها شده اند. شاهین که خود را فعال مدنی معرفی میکند، روایتی دیگر از خروج از ایران دارد. او با یک آدمپران از طریق دوستانش آشنا میشود؛ آنهم در زمانی که پاسپورتش توسط دولت ایران ضبط شده بوده. پس نخست از وی تقاضای گذرنامه میکند. گذرنامه که آماده میشود، در روز موعود، قاچاقچی یا همان آدمپران در فرودگاه، مامور خاصی را به او نشان و اطمینان میدهد که با وی هماهنگ کرده است. به این ترتیب خروج شاهین با پاسپورتی که نمیدانسته قانونی است یا جعلی به راحتی اتفاق میافتد.
شرق یا غرب جهان؟
از ۵. ۱ میلیون تا ۲۲ میلیون تومان میزان هزینهای است که متقاضیان بر اساس توانایی یا شناختی که از آدمپران دارند، به وی پرداخت میکنند. متقاضیان اما دو دستهاند: آنهایی که در جستوجوی کار و تحصیل در دنیای آزاد راهی سفر میشوند و آنهایی که به علت مشکلات امنیتی این خطر را به جان میپذیرند.
برخی از متقاضیان سفر به اروپا نیز بدون رسیدن به مقصد در میانه راه رها میشوند و از آنجا که اکثرشان به زبان مسلط نیستند دچار مشکل میشوند؛ یعنی بازداشت یا مدتها در کمپ نگهداری میشوند. برخی از پناهجویان نیز روند کند بررسی پرونده در ترکیه و عراق را تاب نمیآورند و به آدمپران مراجعه میکنند.
عدهای که مشکل امنیتی در ایران ندارند، اگر به دنبال کار باشند بیشتر کشورهایی مانند اندونزی، ژاپن و استرالیا را انتخاب میکنند. مهاجرت غیر قانونی به کشورهای آسیای شرقی که معروف به وجود بازار کار هستند از طریق کشتی اتفاق میافتد که در برخی موارد به علت بارگیری بیش از ظرفیت، غرق میشود. استرالیا نیز از این قاعده مستثنی نیست. این کشور به عنوان یکی از مهاجرپذیرترین کشورها مورد توجه شمار زیادی از متقاضیان قرار میگیرد، اما کنترل شدید مرزبانان و هم مرز آبی باعث بازگردانده شدن مهاجران یا گاهی غرق شدن کشتی آنان میشود.
برخی از متقاضیان سفر به اروپا نیز بدون رسیدن به مقصد در میانه راه رها میشوند و از آنجا که اکثرشان به زبان انگلیسی مسلط نیستند دچار مشکل میشوند؛ یعنی در اغلب موارد بازداشت و ناچار به بازگشت به کشور مبداء می شوند. گاهی هم مدتها در کمپ نگهداری میشوند و پرونده شان به کندی بررسی می شود. در این میان هستند پناهجویانی که برای گرفتن پناهندگی به ترکیه و عراق رفته اند و روند کند بررسی پرونده شان را تاب نیاورده اند و به آدمپران مراجعه کرده اند. علی.میم در حال حاضر شش ماه است که با امید رسیدن به شرایط بهتر در کشورهای مختلف دربهدر است. او به قصد رسیدن به کشور فرانسه، نخست از ترکیه به یونان میرود و در آنجا دستگیر میشود و پس از رهایی دوباره به آدمپران مراجعه میکند و به این ترتیب در عبور از مرزهای چند کشور مختلف به طور پی در پی گرفتار پلیس و ماموران مرزی میشود و هنوز که هنوز است نه تنها به کشور مقصد نرسیده است که او را دوباره پس از ششماه به کشور یونان بازگرداندهاند و او هنوز در مرحله نخست قرار دارد.
سامان با توجه به مشکلات امنیتی که پیرامون فعالیتهایش در ایران متحمل شده است، دلیل ترجیح آدمپران بر سازمانهای بینالمللی را اینگونه شرح میدهد: «زمانیکه در شرایط ناامن و خطرناک به سر میبری دلت می خواهد زودتر به مقصد امن برسی. وقتی شرایطت را برای سازمان ملل یا نهادهای حقوق بشری شرح میدهی به علت پروندههایی که بعضاً دروغ بوده است، حرفهایت را فقط داستانی قلمداد میکنند و ممکن است توقفی چند ساله برایت رقم بخورد.»
سامان عوارض روند بررسی پرونده پناهجویان را در نهادهای بینالمللی به سه دسته تقسیم می کند و می گوید: "افسردگی شدید ناشی از انتظار"، "خطر و فشاری که خانواده پناهجویان در ایران متحمل میشوند" و "ناکارآمدی فعال سیاسی یا روزنامهنگار بر اثر افسردگی" ماحصل مراجعه به نهادهای حقوق بشری است.
او در حالیکه مدعی است "چیزی برای از دست دادن ندارد"، رسیدن به مقصد توسط واسطه و آدمپران را "سریعترین" راه برای "بازگشت به بستر فعالیت و زندگی معمولی" میداند.
آدمپران مسیر را نمیگوید و متقاضی تنها مقصد را مشخص میکند. عدم طرح مسیر مثل یک "راز" میماند و زمان سفر که نزدیک میشود برنامه، مسیر و مدارک لازم یا افراد لازم به متقاضی اطلاع داده میشود.
قاچاقچی، آدمپران یا دلال؟
در بیش از سه دهه اخیر، انقلاب سال ۵۷، جنگ هشت ساله میان ایران و عراق و جنبش اعتراضی مردم در سال ۸۸ بالاترین آمار مهاجرت را به همراه داشته است؛ مهاجرانی که بیشتر آنها در آمار رسمی جمعیت کشور محاسبه نمیشوند.
لقب قاچاقچی بار معنایی سنگینی را به همراه دارد که از کاری خلاف قانون، مجازات سنگین و هزینه بالا حکایت می کند. مهاجرانی که اقدام به گرفتن کمک از آنان میکنند ترجیح میدهند از به کار بردن لفظ قاچاقچی خودداری کنند و آنها را آدمپران بخوانند.
از نظر قاضی آقایی، دادیار دادسرای جنایی اما قاچاقچی نام اشتباهی است و "دلال" نام درستی برای آنهاست. به طوری که به گفته وی، "طبق قانون مبارزه با قاچاق انسان مصوب سال ۸۴، جرم قاچاق انسان در صورتی تحقق مییابد که به قصد فحشا، تجارت اعضا و جوارح انسان، بردهداری یا ازدواج اجباری باشد. در حالی که در مواردی که رخ داده، ایرانیان به قصد یافتن کار یا ادامه تحصیل از کشور خارج میشوند. در نتیجه قاچاق اتفاق نیافتاده است".
وی در ادامه توضیح میدهد: "دلالی جرم نیست و شاید بتوان موضوع را تحت عنوان تحصیل مال نامشروع رسیدگی کرد." بر اساس این تفسیر، آدمپرانها جرمی انجام نمیدهند، بلکه به مهاجرت افراد علاقهمند کمک میکنند.
در بیش از سه دهه اخیر، انقلاب سال ۵۷، سرکوب سیاسی دهه ۶۰، جنگ هشت ساله میان ایران و عراق و جنبش اعتراضی مردم در سال ۸۸ بالاترین آمار مهاجرت را به همراه داشته است؛ مهاجرانی که بیشتر آنها در آمار رسمی جمعیت کشور محاسبه نمیشوند.
آمار جمعیت ایرانیان خارج از کشور
آخرین آمار اعلام شده از سوی سازمان ثبت احوال ایران حاکی از حضور یک میلیون و چهارصد ایرانی در آمریکا، هشتصد هزار نفر در امارات متحده عربی، چهارصد و ده هزار نفر در بریتانیا و کانادا، دویست هزار نفر در آلمان، صد و پنجاه هزار نفر در فرانسه و صد و ده هزار نفر در سوئد است.
آخرین آمار اعلام شده از سوی سازمان ثبت احوال ایران که توسط محسن کرمی، معاون این سازمان ارائه شده حاکی از حضور یک میلیون و چهارصد ایرانی در آمریکا، هشتصد هزار نفر در امارات متحده عربی، چهارصد و ده هزار نفر در بریتانیا و کانادا، دویست هزار نفر در آلمان، صد و پنجاه هزار نفر در فرانسه و صد و ده هزار نفر در سوئد است.
این آمار تنها بخشی از ایرانیانی را در بر میگیرد که به شکل قانونی کشور خود را ترک کردهاند؛ ایرانیانی که به شکل غیر قانونی از کشور خارج شدهاند یا آنهایی که به تابعیت کشورهای میزبان درآمدهاند در این محاسبه در نظر گرفته نشدهاند.
آمار مرکز ثبت احوال ایران بیش از سه میلیون ایرانی را با توجه به ثبت نشدگان در بر میگیرد. طبق همین روش و در دست نداشتن آمار افرادی که غیرقانونی خارج و پناهنده شدهاند یا خود را ایرانی نمیدانند نهاد غیردولتی کریشن اینترنشنال تعداد ایرانیان مهاجر را چهار میلیون نفر تخمین زده است.
عکس اول: اثر پناهجو و هنرمند اندونزیایی، علوی فاضل؛ قهوه روی کاغذ
فکر کنم تاریخ بالای این متن اشتباهه؟
مقدمه:
اگر قصد مهاجرت به کشوری را دارید لطفا این نوشته را بخوانید. این تجربه من از کشور انگلیس است.
مخاطب این نوشته فعالان سیاسی تحت تعقیب حکومت ایران، فعالان حقوق بشر تحت تعقیب حکومت ایران، همجنسگرایان تحت تعقیب حکومت ایران، تغییر دین دادگان تحت تعقیب حکومت ایران نیستند. مخاطب این نوشته تمام ایرانیانی هستند که از وضع زندگی خود در ایران ناراضی اند، مشکل اقتصادی دارند، از وضعیت حجاب در ایران رنج می برند، برای آینده خود و فرزندانشان هراسناکند، به اطلاعات آزاد و اینترنت دسترسی ندارند و بسیاری از موارد از این دست با این شرط که حکومت ایران در تعقیب آنان نمی باشد و جانشان در خطر نیست و نیز زندانی بلند مدت نیز برای آنان به ناحق در نظر گرفته نشده است.
من با اسم مستعار باشما سخن خواهم گفت نه به خاطر ترس از جمهوری اسلامی ایران بلکه دوست ندارم خانه و خانواده من چنین متنی را از من بخوانند. من از تجربه خود با شما سخن خواهم گفت. برای آنکه همه این متن را بخوانند کوتاه خواهم نوشت ولی قصه خیلی طولانی تر از این حرف هاست.
شما با دادن پول نسبتا زیاد به یک قاچاقچی نهایتا خود را به کشوری در اروپا و یا آمریکا و استرالیا خواهید رساند. اما چه در انتظار شماست؟ می دانید؟
اگر خیلی خوش شانس باشید و بعد از یک مدت شش ماهه به شما پناهندگی بدهند تازه بخش چالش دار زندگی تان شروع می شود. اگر مکانیک هستید، اگر آرایشگر هستید، اگر صافکار هستید، اگر کارهای فنی ساختمانی را خوب بلد هستید از نظر کاری تقریبا مشکلی نخواهید داشت. ولی اگر کاری نمی دانید و یا اصلا اهل کار نیستید تو را به خدا نیایید!
برای گرفتن پول بیکاری باید هر دو هفته بروید به مرکزکار و امضا بدهید و این یعنی توضیح بدهید که آیا دنبال کار هستید یا نه و به کجا ها برای کار سر زده اید. همین امضا کردن ها کار سختی است. با شما به خوبی صحبت نمی کنند یعنی نه با شما با هموطنان خود نیز بد صحبت می کنند. اگر بیکار باشید به شما بعد از چندین ماه بسته به اینکه در کدام شهر باشید خانه می دهند و یا می توانید کرایه کنید و شهرداری شهرتان کرایه تان را بدهد ولی اغلب خانه هایی را که به کرایه کردن با پول شهرداری می دهند (چون خیلی از صاحبخانه ها اصلا به کسی که پول از دولت می گیرد خانه نمی دهند بدلیل اینکه شهرداری پول را به خود مستاجر می دهد و مستاجر باید به صاحبخانه بدهد و چون مستاجرها بیکارند صاحبخانه این ریسک را نمی کنند که حالا بیفتند دنبال کرایه شان. قوانین مستاجری در اینجا پیچیده است و صاحبخانه های هم دنبال دردسر نمی گردند) و یا خانه های دولتی که به شما می دهند در جاهای بد شهر است. همسایه های خیلی بد و نژادپرست. گول مسابقه بفرمایید شام را نخورید که خانه های با فضای سبز را نشان می دهند اینجا کشوری سرسبز است و حتی در محله های بد با همسایه های بد نیز خیابان ها سرسبز است ولی این سرسبزی ها اثبات کننده چیزی نیست. تازه اگر بیمه بیکاری بگیرید سفر خارج از کشور را باید یواشکی بروید بدون اینکه به مرکز کار خود اطلاع بدهید زیرا اگر بدانند که به سفر می روید پولتان را برای مدت سفر قطع می کنند تازه کلی هم سئوال پیچتان می کنند که تو که بیکار هستی چطور می توانی خرج سفرت را تامین کنی؟! البته سفر خارج رفتن با پول بیکاری که میسر نیست ولی اگر کار سیاه بکنید و بیمه بیکاری بگیرید می توانید سفر کنید.
اگر مجرد هستید و بعد از گرفتن اقامت می خواهید ازدواج کنید کار بسیار سختی است. باید درآمد بالایی داشته باشید تا بتوانید با کسی در ایران ازدواج کنید. اصلا این مساله را دست کم نگیرید. به کسی قول ازدواج قبل از آمدنتان ندهید. با تغییر قانون بسیاری از مردان و زنان مجرد ایرانی باید ازدواج با کسی در ایران را به خواب ببینند.
اگر متاهل هستید و کار نکنید به شما پول بیکاری بیشری می دهند ولی باز خانه در محله های بد می دهند با همسایه های بد و بچه هایتان به مدرسه ای می روند که بچه ها تربیت درست و حسابی ندارند و با تربیت بچه هایتان مشکل پیدا خواهید کرد. این پول بیکاری خیلی زیاد نیست و فکر نکنید که با این پول می شود سفر رفت و یا آنرا پس انداز کرد. بعضی از ایرانیان این پول را می گیرند و قاچاقی کار می کنند یا همان کار سیاه. ولی اگر گیر بیفتند برایشان مشکل ایجاد می شود و تاز ه هر روز تعداد کارفرمایانی که کارگر سیاه قبول می کنند کمتر می شود.
وضعیت زن و شوهران ایرانی خارج از کشور واقعا بد است. خیلی زندگی ها راحت از هم می پاشد و کاریش هم نمی شود کرد. اینجا ممکن است با خانواده های ایرانی دوست شوید ولی معمولا تیپ هایی می بینید که اصلا در ایران ندیده اید و چون خوشتان ممکن است نیاید نارحتی و افسردگی می گیرید و چون دیدن خانواده خودتان در ایران هم ممکن نیست ناراحتیتان بیشتر می شود.
اگر دارای مدرک تحصیلی هستید حتی پزشک و دندانپزشک و مهندس بدانید که هیچ کاری نخواهید داشت مگر اینکه مدرک تحصیلی شما از خود انگلیس، آمریکا و بعضی دیگر کشورهای پیشرفته باشد. اگر مثلا در ایران پزشک هستید باید امتحان های خاصی را اینجا بدهید و دوره هایی را بگذرانید تا به شما اجازه کار کردن با مدرکتان را بدهند که این کار فقط گفتنش راحت است!
می دانم زندگی در کشوری مثل ایران که قوانین سخت و غیر انسانی دارد سخت است ولی یادتان باشد اینجا نیز زندگی بسیار سخت است. شما اگر مسابقات بفرمایید شام را دیده باشید تقریبا 95 درصدشان پناهنده بودند ولی هیچکدام جلوی دوربین چنین چیزی را نمی گفتند. چرا؟
من فقط سختی های بعد از گرفتن اقامت را گفتم. اگر اقامت نگیرید که جهنمی بر پاست. اگر مجرد و جوان هستید و یکی از حرفه هایی که گفتم را دارید و در ایران پول خوب بدست می آورید آمدنتان اشتباه است.
اگر آدمی درونگرا و غیر وابسته به خانواده و دوستان خود هستید و دوست ندارید کار کنید ولی با همین پول کم و سختی های مراکز کار که برای همین بیمه بیکاری کم پدر آدم را در می آورند و هی بیا اینجا و برو اونجا می کنند بدتان نمی آید حتما سعی کنید بیایید. ولی این مراکز کار نمی گذارند قسر در بروید و برای این پول کم پدر آدم را در می آورند و آدم یاد پولی می افتد که داده است به قاچاقچی برای آمدن به خارج که من چرا کردم این کار را با خود؟ این فکر لعنتی از ذهنتان بیرون نخواهد رفت. و دائم خودتان را لعنت می کنید که چرا آمدم و این همه هزینه دادم؟
اگر به هر دلیلی باز خواستید بیایید ولی این نوشته را خوب بخوانید.
با سلام. خواندن چنین نوشته هایی دل انسان را به درد می آورد. مردم کشورمان؛ با این همه منابع و مردمی مهربان و نجیب؛ بایستی آواره کشورهای دیگر شوند بدنبال یک زندگی جدید. از یکطرف زندگی در جهنمی بنام جمهوری اسلامی جان را به لب انسان می آورد و از طرف دیگر نیز با فرار از این جهنم، کشور از انسانهایی که در هر صورت «توان» تصور زندگی بهتر را دارند خالی میشود. ساده ترین سوال این هست که چرا انسان بایستی کشور خود را؛ جایی که در آن بدنیا آمده، زبان و فرهنگش را بلد هست و دوست و آشنا و فامیل دارد ترک بکند؟ گناه و تقصیر تمامی بدبختیهای ما از یک مشت جنایتکار شارلاتانی هست که تمام کشور را بطور کامل قورت داده اند و کوچکترین حرکت و حرف و عمل ملت را زیر ذره بین جنایتکارانه خودشان دارند. سرنوشت تراژیک ستار بهشتی گرامی نمونه کامل آن زندگی «معنوی»ای هست که خمینی وعده داده بود؛ بجای اینکه قاتلان این آزادیخواه هموطن به محاکمه کشیده شود؛ دیگر آزادیخواهان که اسیر و گرفتار این آدمخوارهای لاشی هستند مورد اذیت و آزار قرار میگیرند؛ تحت نام عدالت اسلامی. و خانواده و مادر گرامی این فرزند دلیر ایرانی را تهدید میکنند و تحت فشار مضاعف قرار میدهند و... روشی که سالیان سال در این کشور به سنت این قاتلان در آمده. آنوقت دیگر چگونه جوانان این کشور امید و یا تمایل به ماندن در چنین باتلاقی به نام وطن را داشته باشند. واقعاً جای تاسف است. چه همه نیرو و امکان که در این کشور پهناور خوابیده و چه همه فرصتها از دست داده شده آنهم در دوره ای که دیگر کشورها با کمترین امکانات خودشان را بالا کشیده اند؛ تنها بخاطر خودخواهی و قدرت طلبی یکعده آدمکش روانی و در راس آنها خامنه ای شارلاتان خود رهبر خوانده؛ با آن خنده موذیانه مکارانه اش. با تشکر از نویسنده این مطلب خوب و با امید به اینکه روزی دست این شارلاتانهای جنایتکار از کشور و سرنوشت مردم ما کوتاه شود و همه ایرانیها به کشور خود بازگشته و به کمک هم کشوری بسازیم لایق و شایسته مردم خوبمان؛ یک زندگی انسانی به دور از تحقیر و تحدید و تهدید.
تمامی نوشتار سید علی حقیقت دارد و در تمام کشورهای اروپائی تقریبا یکسان است.
از آقای سید علی شاه دختیان بايد سپاسگزار بود که خيلی درست و دقيق نوشته و از عاقبت به شر شدن ملتمان هم بايد غمگين بود...
من هم تجربیات مشابهی مثل سید علی از سوئد دارم . حالا خود دانید.
دوستان واقعا این دوست ما درست گفت من به خاطره مشکلاتی که داشتم از ایران خارج شدم باور کنین تا به یک کشور امن رسیدم روزی ۱۰۰ بر به خودم فحش دادم با بچه...تو راه چیژأیی دیدم که خدا میداند.تورو خدا گول حرفهای قاچاقچیان و چرندیات خیلی از آدمهارو نخورین.مردم ما خیلی پست هستند که از سختیهای اینجا هیچی نمیگن..فقط خودتون رو بدبخت نکنید.
بیشتر مطالب این نوشته درست است اما در مورد رقم تعداد ایرانیان خارج از کشور باید تردید کرد. جمهوری اسلامی تنها امار افرادی را که تقاضای مجدد برای پاسپورت می کنند و یا به انها پاسپورت داده می شود را اعلام می کند. بخش برزگی از ایرانیان سالها طول می کشد که اقامت کشور دیگر را کسب کنند و بدون برگه اقامت سفارت جمهوری اسلامی از صدور گذرنامه خوداری می کند. بخش بزرگ دیگری که در اواخر دهه پنچاه و شصت از ایران خارج شدند بخاطر مسایل سیاسی نمی توانند به ایران بازگردنند یا سفارت از صدور گذرنامه خوداری می کند و یا خود این افراد بخاطر هراس از بازداشت در ایران از بازگشت به ایران خوداری نمی کنند.
بنظر من افرادی که به خاطر مشکلات اقتصادی از ایران خارج می شوند باید خود را برای یک زندگی سخت برای یک مدت طولانی اماده سازند. کشورهای غربی امروز بخاطر رقابت با کشورهای اسیایی با مشکلات اقتصادی فراوانی روبرو هستند و نرخ بیکاری در این کشورهای غربی بسیار بالاست. درامد این کشورها هم در مقایسه با افزایش جمعیت انها در حال سقوط است. اگر جوان نیستید و سن شما بالای سی سال است با مشکل اموزش زبان هم باید دست و پنچه نرم کنید. اموزش زبان برای نوجوانان زیر بیست سال بسیار اسان است. اما با افزایش سن توانایی یاد گیری زبان کاهش پیدا می کند.
بنظر من کار کردن در کشورهای عربی و حتی اسیایی برای افرادی که بخاطر مشکلات مالی از ایران خارج می شوند راه حل مناسب تری می باشد مشروط برانکه در اینده نزدیک وضع ایران بهتر شود. اما دورنمای تحولات ایران نشانه ایی از بهبود اوضاع در خود ندارد. نه مردم توانایی فشار بر حکومت برای تغییر سیاست ان و یا سرنگونی حکومت را دارند و نه حکومت توانایی اداره کشور را. هر کسی بیشتر از انکه به فکر کشور و مردم باشد به فکر پر کردن کیسه خود است.
مسولان رده بالا همه دزد هستند و مردم باید رنج بکشند. در حالیکه شرق اسیا در حال پیشرفت است غرب اسیا بویژه ایران با رکود و بحران روبروست. در شرایطی که ایران هر روز بیشتر به افغانستان شبیه می شود. چاره جز خارج شدن از کشور و دچار بیچارگی شدن نیست
دوستان گرامی،
این مطالبی که آقای سید علی نوشته فقط مربوط به کسانی هست که زحمتی نمیکشند، درسی نمیخونند، در خانه نشسته و فقط به فکر گرفتن پول مجانی از دولت هستند(پول بیکاری)، من ۱۸ سال هست که در ۱ کشور اروپایی زندگی میکنم، تحصیلات بالا دارم و در یک شرکت خیلی معتبر کار میکنم و تمامی همکارانم به من احترام میزارند، چون میبینند که تلاش میکنم. بدونید که هر کجا که باشید اگه زحمت نکشید بدبخت و تو سر خور هستید. حالا چه ایران چه انگلیس...از آمدن به اینجا نترسید،، برای زندگی تلاش کنید موفّق میشوید، ایران جهنمی بیش نیست و همه مردم ایران باید از اون کشور فلاکت زده فرار کنند. جهنم اینجا از بهشت انجا به مراتب بهتر هست.
بدرود.
ما چند ساله می خواهیم از شهرستان برم تهران اونجا بتوانک شغل جدیدی پیدا کنم و زندگی بهتری داشته باشم نتونستم و جراتش را ندلرم شهرستانوم را رها کنم اینها خوب جراتی داشتند رفتند خارج از کشور
همان گونه که کاربر مهمان گفته اند آقای سید علی بیشتر روی آدمهای بیکار وبی تخصص انگشت گذاشته است.طبق اطلاعات من که هفت سال در سوئد بوده ام در کشورهای اروپائی اگر فرد مهاجر حرفه وتخصص داشته باشد واهل تلاش باشد می تواند موفق شود وحتی زندگی بهتری از ایران داشته باشد.برای تکمیل تحصیلات نیز اگر دانشجویی بتواند از عهده پذیرش وپرداخت هزینه های مربوطه مانند شهریه ومسکن برآید شکی نیست که کشورهای اروپای غربی و کانادا وآمریکا و یا برخی کشورهای آسیائی و اقیانوسیه برای ادامه تحصیل ایده ال است.معمولا دانشجویان ایرانی در هرجا هستند از بهترین ها و موفق ترین ها هستند. منهم با آقای سید علی موافقم که فرد بی تخصص و حرفه بهتر است خارج نشود.اصولا غربیها با کار و تلاش و پرداخت مالیات به دولت زندگی خوبی دارند.واگر کار کنی ومالیات بپردازی هنگام بازنشستگی زندگی خوبی داری.علت اینکه فساد اداری واختلاس خیلی کم است یکی به خاطر آزادی روزنامه ها است که زود تخلفها را افشا می کنند ودیگر اینکه پول راحت بدست نمی آید واز مالیات امثال ما بدست می آید وپول مفتی به کسی نمی دهند و چاه نفت وگاز ندارند.پس چون پول راحت بدست نمی آید وفقط از راه دسترنج کسب می شود آنرا مفتی نمی دهند.پیشنهاد من به افرادی که کار بلد نیستند این است که قبل از آمدن یک فن یا حرفه یاد بگیرند.مدرک کاغذی خیلی تعیین کننده نیست و بلد بودن کار مهم است.در سوئد به طور مثال برای این شغل ها میتوان کار پیدا کرد البته پس از یاد گرفتن زبان سوئدی که حدود یکسال طول میکشد با هزینه دولتی:
آشپزی وعلاقه به پخت غذا وپیتزا/رانندگی اتوبوس وتاکسی وکامیون پس از گرفتن گواهینامه که البته خیلی راحت نیست /مکانیکی/آرایشگری مردانه وزنانه/ پرستاری که حقوق آن بالاست/نگهداری از بچه ها وسالمندان/ دبیر ریاضی وفیزیک ورشته های فنی/ نجاری/ کارهای ساختمانی/ نقاشی ساختمان/ تسلط بر کارهای کامپیوتری/ برخی کارهای هنری/ و بسیاری شغل های دیگر.اینکه چه کاری انجام دهی زیاد ملاک ارزش گذاری نیست بلکه کار کردن از هر نوعی ملاک ارزش است.در اینجا افراد تحصیل کرده نیز موفق می شوند.ولی ابتدا یکی دوسال طول می کشد تا آدم زبان یاد بگیرد و اگر به طور مثال پزشک باشد مدتی کارآموزی میکند تا کم کم بتواند در درمانگاهها و بیمارستان کار کند.بهتر است قبل از مهاجرت به کشور خاص با یکنفر از همان شغل تماس ویا از هر طریقی اطلاع پیدا کرد که مثلا پزشک ومهندس و وکیل وکارشناس مدیریت ...وضعیت استخدام ونیاز به چه صورتی است.در هر حال صرف خارج شدن بدون اطلاع از عواقب ممکن است موجب بد تر شدن و خدای نا کرده پشیمانی شود.مهاجرت کلا نه بد است ونه خوب.بستگی دارد که با اطلاع کافی وچشم باز و با توجه به توانایی فرد مربوطه دارد.نکته لازم به ذکر این است که کشور سوئد برای دادن اقامت در سالهای اخیر بسیار سختگیری می کند.ولی در عوض ویزای کاری که با دعوت شرکتها صورت میگیرد و نیز امکان کار برای فارغ التحصیل ها در صورت پیدا کردن کار معمول شده است.
سلام من از استرالیا هستم
مطلب بالا تا حدود زیادی درسته اما خیلی سیاه و اونم بر میگرد به توقع بالای که قبل از اومدن انسانها دارند که اساسا از روی دیدن یکسری فیلمها یا اینترنت بیا دیدن آدمهای که در ، ت خارج سالهاست زندگی میکنند به وجود میاد.
اما واقعیت چیز دیگریسد عزیزان من براتون مثالی میزنم که کاملا با واقعیت آشنا شید
شما هیچوقت یا بهتره بگم بسختی تو اینترنت میتونید مسگربد،قرچک،افسریه و جاهایی شیبیه اینو با زدن نامه تهران پیدا کنید اکثر چیزی میبینید زفرنی،شهرک غرب و بالا شهر که این واقعیت تهران نیست ،و بسیار بی انصافیه که فکر کنید کشور میزبان شما باید تو فرمانیه به شما خون دولتی بده
۲.تو فیلمها و سریالهای خودمونم یارو داره از گشنگی میمیره اما خونش ۲ طبقست اینم از جریان فیلم
۳.مردمانی که چند ساله در خارج زندگی کردن و وضع خوبی دارن چند ساله اینجا و تمام این مراحل گذروندن عزیزان یک شبر راه ۱۰۰ ساله نتوان پیمود
۴.شما تو ایران خودمون اگه فارسی بلد نباشی یا هنریم نداشته باشی آیا ۱۰۰ تومنم میتونی روزی در بیاری که انتظار داری در خارج بتونی
۵.آدم از باباشم میخواد پول تو جیبی بگیر یه کم ادا اصول میاد چه برسه به دولت
در نهیات اگر میخواین بیاین خارج
۱. تحقیق کامل کنید
۲: عینک خوشبینی و انصاف بزنید
۳؛ زبان کشور مقصدو سعی کنید یاد بگیرید تا حدودی
۴: حتما سعی کنید کاری فنی یاد بگیرید
منم یک پناهنده ام که اتفاقا تازه هم اومدم
لطفا به حرفایی مانند رضا توجه نکنید آخه یکی نیست به ایشان و همفکرانشان بگوید که چرا اینقدر توقعتان از کشورهایی که شمارا به عنوان مهاجر و یا پناهنده می پذیرد بالاست؟عزیز من اول زبانشان را خوب یاد بگیرید بعد قوانینشان را رعایت کنید بعد تخصص بدرد بخور داشته باشید یا کسب کنید بعد ببینید آیا میتوانید بخوبی زندگی کنید یا نه؟باز خدا پدر و مادرشان را بیامرزد که کرایه خانه و حقوق هرچند کم برای گذران زندگی به آدمهایی که ناتوان از کار کردن هستند و یا فعلا کار گیرشان نمی آید می پردازند توقع دارید بهتون در بهترین نقاط شهر بطور مقایسه حوالی خیابان فرشته و زعفرانیه خانه مناسب با ماهی مثلا به پول ایران ماهی 30 میلیون بدهند تا بخورید و بخوابید و به ریش مردمی که از صبح تا شب کار میکنند و مالیات می دهند بخندید؟در کشور خودمون خیلی همت کنند کمیته امداد به بیوه زنان ماهی 100 تومن بدهند که با آن نتوانند حتی یک اتاق اجاره کنند و برای گذران زندگی مجبور باشند به هزار جور کارهای آنچنانی روی بیاورند تازه اونجا مملکت مال خودمونه و اینهمه ثروت داریم و مالیات هم که درست و حسابی نمیگیرند و نمی دهیم خدا به ههمون یه ذزه انصاف بدهد انشاءالله خدارحم فراهانی
منم سال 2005 از ایران زدم بیرون ( با زن و یه بچه 1 ساله) 5 سال ترکیه آواره بودم و بدبختی کشیدم. کارواش کار کردم ( توی سرمای 20 درجه زیر 0 با لیاسهای خیس برمیگشتم خونه!) در صورتی که توی ایران وضعیت مالیم خوب بود. اما نمیخواستم آیندهء بچم خراب شه. بعد از 5 سال موفق شدم بیام کانادا. الانم کانادا هستم و 5 روز هفته رو توی یه شرکت کار میکنم. زندگیم یر به یره. اما از کارم 100% راضی هستم. و هیچوقت حاضر نیستم برگردم توی اون خراب شده. از تمام کسانی که اومدن بیرون یه سوال دارم: اگر ناراضی هستین چرا بر نمیگردین؟! بهانه نیارین. یا خارج خوبه یا بد. من میگم ایران بده و جای زندگی نیست و اگر کسی در توانش باشه باید بزنه بیرون. حالا اینکه بیاد بیرون و بخوره توی ذوقش مقصر خودشه ( هر که طاووس خواهد....) اینجا پول به بیل نمیدن ( فله ایی) اما میدونی بچت آینده بهتری میتونه داشته باشه و خودت هم امنیتت بیشتر از ایرانه. زندگی نسبیه.
آقا ما هم داریم میایم . ما هم داریم میپیوندیم به بچه های خارج از کشور.
منو همسرم هم تو شرایط خیلی سختی تو ایران داریم زندگی میکنیم 2 سالی هست به هر دری زدیم که از ایران خارج بشیم نشد یکی رو پیدا کردیم که هم قانونی و هم غیر قانونی ویزا میگیره ولی مبلغش زیاده کسی چه اونور چه اینور هست که بگه چه جوری با هزینه کمتر از 15000000 نفری بشه بیائیم آلمان یا سوئد یا حتی انگلیس؟ البته من یه بیماری دارم که بایستی هر شب یه آمپولی بزنم راهی باشه که سلامتی منو به خطر نندازه. کسی هست مورد اعتماد شماها که بتونه مارو از ایران خارج کنه؟ممنون میشم راهنماییم کنید.
آره واقعا اگه کسی رو میشناسید.معرفی کنید.کمک بزرگیه.
درود.....
من33ساله ام ومجرد...
2سالی هست بفکر خروج از ایرانم....اینجا تلفنم کنترل میشه....چند بار مجبور شدم سوال و جواب پس بدم
فقط و فقط به این خاطر که جایی بحث سیاسی کردم....
حتی جرات ندارم درباره مسایل روز با داداشم حرف بزنم...می ترسم داداشم اطلاعاتی باشه......
پس انداز آنچنانی ندارم.....دست خالی هم که نمیشه جایی رفت....
توی نوشتن متن ادبی و سرودن شعر استادم.....به چه درد میخوره؟؟؟
خواهش میکنیم من راهنمایی کنید که یه راه مناسب بهم معرفی کنید.........
دوست ندارم اینجا زندگی کنم......عاشق انگلستانم.....
بخدا چند بار خواستم خودکشی کنم.....از زندگی نکبتی خودم........
خواهش میکنم من راهنمایی کنید .......
ارسال کردن دیدگاه جدید