ایمان به سرمایه داری، اعتقاد به مشیت الهی
چهارشنبه, 1391-01-02 13:58
نسخه قابل چاپ
بهداد بردبار
بهداد بردبار − فاصله طبقاتی بین ثروتمندان و فقیران در جهان معاصر از گذشته بیشتر شده و این روند همچنان ادامه دارد. بیشتر مطالعات این موضوع را تایید میکنند. در شرایطی که نظریه پردازان اقتصاد نئولیبرال معتقدند با آزاد گذاشتن بازار و قطع دخالت دولت همه چیز روبه راه میشود، اریک رینارت، اقتصاددان نروژی، در کتابی با عنوان "چگونه کشورهای ثروتمند، ثروتمند میشوند و فقرا فقیر میمانند" [۱] با افسانه دست نامرئی بازار به مخالف برمی خیزد.
رینارت معتقد است دستورالعملهایی که اقتصاددانان مشغول به کار در بانک جهانی درباره جهان سوم مینویسند با واقعیت بسیار متفاوت است. پیامبران نظم نوین جهانی در بانک جهانی پیش بینی کرده بودند که در جهان، اقتصادی متوازن خواهیم داشت. اما در مقابل این ادعا آنچه که با آن روبرو هستیم گرسنگی، خشکسالی، جنگ و بحرانهای زیست- محیطی است و ما امروز به تدریج با این واقعیت روبرو میشویم که نوید رشد اقتصادی برای همه کشورها سرابی بیش نبوده است.
تقابل واقعیت و تئوری
فرانسیس فوکویاما، فیلسوف و نظریه پرداز روابط بین الملل و از مدافعان ایده لیبرال دموکراسی در سال ۱۹۹۲ میلادی پایان جنگ سرد را با شادی اعلام کرد و از آن با عنوان" پایان تاریخ" نام برد. او ۱۴ سال بعد از اعلام "پایان تاریخ" با انتشار کتاب "نومحافظه کاران" با بسیاری از نظرات پیشین خود به مخالفت برخاست. اریک رینارت در کتاب خود این قول را از کتاب "نومحافظه کاران" فوکویاما نقل میکند: " به نظر میرسد نومحافظه کاران تصور میکردند که با سرنگونی نظامهای دیکتاتوری به واسطه اعمال زور و اشغال نظامی جوامع نیز دمکراتیک میشوند. آنها به روند زمانبر ساخت نهادهای دمکراتیک و اصلاحات اعتقاد نداشتند".
اریک رینارت در کتاب "چگونه کشورهای ثروتمند، ثروتمند میشوند و فقرا فقیر میمانند" مدعی است که در اقتصاد نئولیبرال این پیش فرض وجود دارد که با حذف دخالت دولتها در بازار، رشد اقتصادی و بهبود وضعیت معشیت حاصل میشود. نئولیبرالها نیز همچون نومحافظه کاران به روند طولانی شکل گیری ساختارهای اقتصادی اعتقاد ندارند. گروهی از اقتصاددانان نئولیبرال − همچون فوکویاما که پس از ۱۴ سال به نقد و بررسی نظرات پیشین خود پرداخت − برخی از تئوریهای اقتصادی خود را مورد نقد قرار میدهند و درباره آنها اظهار تردید میکنند. تجربه نشان داده که واقعیتهای بیرحم اقتصادی موجود در جهان با آنچه تئوریهای نویددهنده توازن اقتصادی مطرح میکنند بسیار متفاوت است و ما میتوانیم از این واقعیتها درسهای بسیاری فرابگیریم. نئولیبرال ها، توازن اقتصادی بازار را همچون مشیت الهی یا معادلههای ریاضی، یک واقعیت بدیهی میدانند. در این شرایط کسانی که به دنبال راه حل مشکلات اقتصادی هستند، باید به نظریههایی که توازن و برابری اقتصادی را محصول سیاستها و برنامه ریزیهای آگاهانه میدانند رجوع کنند. یعنی به جای اینکه توازن اقتصادی را یک امر بدیهی بدانیم باید برای ایجاد آن تلاش و برنامه ریزی کنیم.
نقد خوشبینی نئولیبرالی
ما اگر بخواهیم نظریههای نئولیبرال را به چالش بکشیم باید همچون ولتر، فیلسوف و قهرمان عصر روشنگری در اروپا حرکت کنیم. ولتر در سال ۱۷۹۵ نسخههایی از رمان خود با عنوان"سادهلوح یا خوشبینی" (Candide ou l'optimisme) را به پاریس، آمستردام، لندن و بروکسل فرستاد. زمانی که این کتابها به مراکز اصلی بازار کتاب در اروپا رسیدند او این کتاب را همزمان در سراسر اروپای غربی منتشر کرد. این اقدام دو دلیل داشت؛ ولتر میخواست تا حد امکان نسخههای بیشتری از کتاب خود را به فروش برساند و ایده انقلابی خود را تا جایی که ممکن است ترویج کند، پیش از آنکه مقامات متوجه خطری بشوند که ایده او به همراه دارد. وقتی که مقامات سیاسی و مذهبی اروپا از محتوای کتاب او باخبر شدند، پلیس به جمع آوری نسخههای این کتاب در سراسر اروپا پرداخت و از بازنشر آن جلوگیری کرد. حتی واتیکان، کتاب ولتر را در فهرست کتابهای ممنوعه قرار داد. همه تلاشهای مقامات به این دلیل بود که این کتاب کوچک مثل یک سونامی فکری عمل کرد. اما محدودیتهای موجود نتوانست مانع از انتشار این کتاب بشود. ولتر در این کتاب داستان جوانی را روایت میکند که پس از خروج از روستا به استقبال از کشف جهانی میرود که استاد او از آن به عنوان بهترین جهان ممکن نام برده است. او در این کتاب، ایده تسلیم شدن در مقابل یک خوشبینی جبرگرایانه را زیر سوال میبرد. آنچه "کاندید" در جهان مشاهده کرد، دنیایی مملو از فقر ویرانگر، ارتشهای غارتگر، محاکمههای مذهبی و زلزلههای خانمانسوز بود. جهانی که در آن نامزد او توسط چندین نفر مورد تجاوز قرار گرفت و سپس به عنوان برده فروخته شد در حالیکه آن دختر معصوم زمزمه میکرد: "این جهان، بهترین جهان ممکن است". پس از این ماجرا قهرمان داستان از خود پرسید که اگر این بهترین جهان ممکن باشد پس جهانهای دیگر به چه شکل هستند؟
ولتر با این داستان واقعیت را در برابر خوشبینی سادهلوحانه و بردهساز قرار داد. امروزه نیز باید چنین تقابلی را برجسته کرد. هنوز بسیاری از افرادی که سرسختانه به تئوریهای نئولیبرالیستی در اقتصاد باور دارند به یک خوشبینی خطرناک مبتلا بوده و نیازمند رهایی از تفکرات خشک و سرسختانه خود هستند. امروزه نظریات اقتصادی خوشبینانه بیشتر از آنکه به علم شبیه باشند از فرضیهها و استعارههای به عاریت گرفته شده از علم نجوم و فیزیک تشکیل شدهاند. برای مثال اصطلاحدستنامرئیبازار، اصطلاحی است که آدام اسمیت در یک بحث مرتبط با نجوم از آن استفاده کرد. پیام ولتر و دلیلی که مقامات برای سرکوب و مخالفت با او داشتند این بود که او در کتاب خود گفته بود: ” جهان بی عیب و نقص نیست و انسانها باید به صورت فعالانه در راستای تغییر و بهبود جهان تلاش کنند؛ نه اینکه آن را به حال خود وابگذارند”. همچنان که افسانه بازار آزاد خود تنظیم با چرخهی مداوم رکود و بحران در اقتصاد جهان نشان داده است که نه تنها بینقص نیست که باید مورد بازنگری جدی قرار گیرد.
لزوم دیدن واقعیتها
نظریه اقتصادی که با پیش فرض جهان متوازن بحث خود را آغاز میکند، همچون جامهای است که پیشاپیش برای پیکر نظریه اقتصادی حاکم دوخته شده است. نظریه جایگزین که گروهی در تلاش برای احیای آن هستند، در اصل نظریهای است که بر اساس مشاهدات ساخته شده، مشاهداتی که در بسیاری از مواقع از سوی تئوریهای اقتصاد توسعه تایید نمیشوند.
نظریه جایگزین باید به جای تلاش برای رفع موانع (منظور در نظر گرفتن دخالت دولت به عنوان عامل اصلی مشکلات) به دنبال راهکارهای سازنده برای دستیابی به سعادت باشد. چرا که توسعه را باید آنچنان که همیشه بوده در نظر گرفت؛ یعنی محصول تلاش و سیاستگذاری آگاهانه، نه رها کردن جامعه در دست اقتصاد بازار آزاد.
یکی از معیارهای سنجش منطق در نظریههای نئولیبرالها این است که هرگاه تناقضات آنها آشکار میشود تلاش میکنند یک توجیه غیراقتصادی برای آن پیدا کنند. به عنوان مثال، نهادهای مالی مستقر در واشنگتن گاهی مهاجرت مخاطره آمیز میلیونی شهروندان کشورهای فقیر را مفید ارزیابی میکنند، در حالی که این پدیده در واقع به دلیل عدم وجود مشاغل واقعی در کشورهای در حال توسعه اتفاق میافتد. این نهادها استدلال میکنند که کارگران مهاجر برای اعضای بیکار خانوادههای خود پول میفرستند و این اقدام، تراز مالی کشورها را به سمت مثبت شدن میکشاند. با چنین استدلالی به روی دیگر داستان مهاجران غیر قانونی چشم برمیبندند. این مهاجران غیرقانونی با به خطر انداختن جان خود از موانع پرخطر در مرزها عبور میکنند تا از مناطق توسعه نیافته به کشورهای توسعه یافته و ثروتمند مهاجرت کنند اما با تبعیض و بهره کشی در این جوامع روبرو میشوند.
فرضیه اصلی نئولیبرالها (بهترین جهان قابل تصور) هرگز زیرسؤال نرفته است، چرا که واقعیات بر اساس این نظریه همواره به گونهای تصویر شدهاند که بر شواهدی که این نظریه را زیر سوال میبرند، اشاره نشود. زمانی که واقعیت به شدت این نظریه را به چالش میکشد - مثل زمان حاضر و در هنگامه بروز بحرانهای مالی- نئولیبرالها برای توضیح و توجیه به نظریههای خارج از چارچوب حوزه اقتصاد متوسل میشوند. برای مثال فقر را با عواملی همچون جبر جغرافیایی، نژادی و فرهنگی توضیح میدهند. آنها تقصیر را به گردن هرچیز میاندازند به جز نظریههای اقتصادیای که به آنها باور دارند. از آنجایی که این حلقه اقتصاددانان مدل اقتصادی خود را بدون نقص میدانند، هرگونه ناکامی بر اساس این نظریه را به عواملی به جز عوامل اقتصادی نسبت میدهند.
اما برخلاف نظریه نئولیبرالها طبیعت جوامع بر توازن و تعادل استوار نیست. بنابراین ساده انگارانه است که تصور کنیم قوانین اقتصادی همیشه درباره همه جوامع اثبات پذیر باشند چراکه ایمان به اقتصاد بازار چندان تفاوتی با ایمان به مشیت الهی ندارد.
پانویس
[1]
Erik. S. Reinert: How Rich Countries Got Rich ... and Why Poor Countries Stay Poor, London 2007
سلام
باید عنوان میشد که این نوشته خلاصه ای از کتاب است.بنده این کتاب را خوانده ام. متاسفانه این نوشته تنها ترجمه ای است طابق النعل بالنعل از چند سطرآن کتاب
معمولا این اشتباهات در بخش اندیشه دیده نمی شد
ممنون
حمیداحمدی
من دقیقا متوجه نشدم فحوای مطلب چیست و مقاله بر چه محوری می گردد.
اما اگر مسئله مقاله ایمان جزمی نئولیبرال ها به سیستم باشد با ذکر تیتروار چند مطلب سرسری به مقصود نرسیده است.
زمانه قبلا فارغ از فرم انتقادی مقالات، محتوا را هم در انتشار مطالب در نظر می گرفت.
ارسال کردن دیدگاه جدید