خانه | انديشه زمانه

توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی در جهان امروز

دوشنبه, 1390-08-23 00:01
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
احمد علوی

احمد علوی − اقتصاد ایران جزء کوچکی از سیستم اقتصاد جهان است. بنابراین بدون مقایسه و تحلیل رابطه‌ی آن با همین زمینه (Context) که آن را احاطه کرده است، فهم و تاویل آن ممکن نیست. چون اقتصاد ایران جزئی از مجموعه‌ی ارگانیکی بزرگ‌تر و دارای رابطه‌ی گسترده با پیرامون خود است، بنابراین فهم قابل اعتماد از آن در کادر همان نظام بزرگ‌تر- یعنی نظام اقتصاد جهانی- میسر است. بدون چنین پیش‌فهمی البته برنامه‌ریزی در سطح کلان (ملی) و سطح خُردِ بنگاه عبث و بی نتیجه است.

متأسفانه به‌ندرت می‌توان بررسی قابل اعتمادی از تحولات بزرگ بین‌المللی و تاریخی در آثار اقتصاددان‌های ایرانی دید.
 
جوامع پیشرفته امروزین
 
به‌ گمان بسیاری از تاریخ‌شناسان اقتصادی اروپایی، جوامع پیشرفته‌ی اروپا، در طول ۳۰۰ سال اخیر پس از گذر از جامعه کشاورزی- سنتی و جامعه‌ی صنعتی اینک به‌مدار جامعه‌ی پساصنعتی که گاه جامعه‌ی اطلاعاتی (Information society) یا جامعه‌ی خدماتی (Service society)  نیز خوانده می‌شود، وارد شده‌اند. از خصوصیات این جامعه، درجه‌ی سازمان‌یافتگی بالا (Organization society)، تکیه بر صنعت دانش و اطلاعات (Information society) است که بخشی خدماتی به‌شمار می‌آید. جوامع کشورهای اسکاندیناوی و بخصوص جامعه‌ی سوئد، نمونه‌هایی برای این گذر تلقی می‌شوند.
 
ورود به جامعه‌ی دانشور با افزایش اشتغال در بخش‌های خدماتی که اطلاعات و دانش تولید می‌کنند، و بالارفتن سهم این بخش در کل تولید ناخالص داخلی همراه است. همچنین تولید دانش و اطلاعات بخش عمده بازرگانی خارجی چنین جامعه‌ای را تشکیل میدهد. افزون بر این کارایی واحدهای اقتصادی بخصوص در بخش خصوصی (شرکت‌ها و بنگاه‌ها) افزوده می‌شود و فعالیت آن‌ها گسترش می‌یابد، اما از نظر فیزیکی و پرسنلی کوچک‌تر می‌شوند. همین فرایند در مورد فعالیت‌های بخش دولتی نیز کمابیش صادق است.
 
اگر سهم ایران را در اقتصاد جهانی به‌عنوان شاخص آن در نظر بگیریم صادرات ایران عمدتاً از مواد خام یا کالاهای سنتی تشکیل شده و حتی بخش قابل توجهی از آن‌چه به‌نام صادرات غیر نفتی تعریف می‌شود، محصولات صنعتی به‌معنی مدرن کلمه نیست. بنابراین اقتصاد ایران هنوز به مرحله‌ی رقابت جهانی برای صادرات کالاهای صنعتی وارد نشده و در دوره‌ی پیشامدرن درجا می‌زند.
 
چنین گرایشی در اقتصادهای پیشرفته در اشکال گوناگون قابل مشاهده است. پیامدهای این فرایند بر عرصه‌ی تولید، توزیع دارایی- درآمد، قدرت و منزلت اجتماعی نیز قابل توجه است. غلبه‌ی صنعت تولید دانش بر سایر صنایع به معنی کوچک شدن، انعطاف و هم‌زمان کارآتر شدن واحدهای اقتصادی است.
 
مدیریت بر سازمان تولید که در جامعه سنتی غالباً از سازمان عمودی و الگوی سازمان نظامی الهام می‌گرفت در جامعه پساصنعتی به سازمان کوچک ولی موثر شبیه تیم بسکتبال شبیه می‌شود. مدیریت نیز به مربیگری (Coaching) دگرگون می‌شود. چگونگی مشارکت سیاسی در این دوره، دگرگون شده و افزایش می‌یابد. سازمان‌های سیاسی و اداری نیز بدین‌ترتیب دگرگون شده و از شکل هرمی (hierarchic)  به شکل افقی (flat) میل می‌کنند. بدین‌ترتیب انسان فرمانبر به انسان سازنده دگرگون می‌شود. ورود به ‌مدار چنین جامعه‌ای البته با استقرار نوع پیشرفته‌تر دمکراسی، یعنی دمکراسی مشارکتی هماهنگی دارد.
 
هر چند ورود به آینده، همواره با نوعی عدم اطمینان و ریسک همراه است اما داده‌های آماری و تجربی بسیاری بر اعتبار الگوی فوق دلالت دارد. از آن جمله است داده‌های مربوط به بازار کار، تولید ناخالص داخلی، بازرگانی خارجی، دگرگونی ساختار واحدهای اقتصادی و سیاسی و غیره. سهم بخش تولید دانش و اطلاعات در جامعه‌ی پسامدرن بر سهم صنایع سنتی و کشاورزی پیشی می‌گیرد. بدین‌ترتیب طبیعی است که اشتغال در بخش‌های کشاورزی و صنایع نیز کاهش پیدا کرده و بخش تولید دانش و اطلاعات به مهم‌ترین منبع اشتغال تبدیل می‌شود.
 
بازرگانی خارجی جوامعی که به این مرحله از توسعه‌ی اقتصادی رسیده‌اند تحت تاثیر دگرگونی ساختار قرار می‌گیرد و خدمات و فراوردهای مرتبط به صنعت دانش و اطلاعات سهم اساسی در آن می‌یابد. تولید دانش و اطلاعات دارای پویایی درونی است؛ بنابراین دسترسی به‌منابع طبیعی محدودیتی برای آن محسوب نمی‌شود. از سوی دیگر صادرات و واردات این بخش محدودیت‌های کالاهای مرئی و فیزیکی را ندارد. بنابراین انتظار می‌رود که رشد تولید و بازرگانی خارجی در این بخش از سرعت بیش‌تری برخوردار باشد.
 
بدین‌ترتیب در طول سه قرن اخیر اقتصاد کشورهای پیشرفته غرب از اقتصاد کشاورزی- سنتی به‌دوره‌ای که با تولید دانش (Information Society) از دوره‌های گذشته متمایز می‌شود وارد شد. بازرگانی خارجی در دوره‌ی تولید دانش دارای الزامات خاص خود است و در این دوره است که جهانی شدن (Globalization) اوج می‌گیرد و اقتصاد جوامع گوناگون دارای همبستگی (Integration)  بیش‌تری با یکدیگر می‌شوند. پیشرفت صنعت اطلاعات موجب می‌شود تا تجارت بیش از گذشته الکترونیزه (digitalization) شود. این فرایند به‌شرایطی می‌انجامد که بازارهای کالا و خدمات کم یا بیش دارای ساختاری شبیه بازارهای بورس (Securitization) می‌شوند. گمان می‌رود که این اقدامات به آن‌چه در ادبیات اقتصادی بازار (Efficient market) موثر نامیده می‌شود نزدیک شود.
 
گذر از مراحل گذشته البته بدون کارایی در مدیریت و استفاده از منابع انسانی ممکن نبود. کارایی در این بخش نیز مشروط به دگرگونی ساختاری در جوامع علمی جهان و آموزش بود.
 
گذار از جامعه‌ی سنتی
 
اگر جوامع پیشرفته، در حال گذار به جامعه‌ای هستند که تولید و صادرات دانش، ساختار اقتصاد آن‌ها را شکل می‌دهد این پرسش ضروری است که جایگاه جامعه‌ی ایران که هنوز در دوره‌ی پیشاصنعتی و صادرات مواد خام است، در کجای نمودار فوق است؟
 
به‌طور کلی می‌توان گفت که اگر سهم ایران را در اقتصاد جهانی به‌عنوان شاخص آن در نظر بگیریم صادرات ایران عمدتاً از مواد خام یا کالاهای سنتی تشکیل شده و حتی بخش قابل توجهی از آن‌چه به‌نام صادرات غیر نفتی تعریف می‌شود، محصولات صنعتی به‌معنی مدرن کلمه نیست. بنابراین اقتصاد ایران هنوز به مرحله‌ی رقابت جهانی برای صادرات کالاهای صنعتی وارد نشده و در دوره‌ی پیشامدرن درجا می‌زند.
 
ورود به بازرگانی جهانی در عرصه‌ی صنعت اطلاعات البته مرحله‌ی بالاتری از مرحله‌ی صادرات کالاهای صنعتی است. دستیابی به این مرحله الزامات خاصی را داراست که تنها به سرمایه‌گذاری انبوه در امور پژوهش و پیشرفت (Reseach and development) خلاصه نمی‌شود. برای رسیدن به چنین مداری از تکامل اقتصادی البته به سرمایه‌گذاری انبوه و بلندمدت به‌ویژه در عرصه‌ی سرمایه‌ی اجتماعی  (Social capital)، سرمایه‌ی نهادی (Institutional capital) و انسانی (Human capital) نیاز است که این هم مشروط به تراز انبوه در بازرگانی خارجی است. بنابراین مفهوم سرمایه در تفکر اقتصادی دگرگون شده است. این دگرگونی نظری با تحولات اقتصادی-اجتماعی پیوند نزدیکی دارد.
 
در چهارچوب علم اقتصاد کلاسیک- که قدیمی‌ترین سامانه‌ی اندیشه‌ی اقتصادی در دوره‌ی جدید به‌شمار می‌رود- عمدتاً بر سرمایه‌ی مرئی یعنی سرمایه‌هایی هم‌چون زمین، ابزار و نیروی کار تاکید می‌شود. بر اساس چنین نگاهی، انسان با همه‌ی خصوصیات گوناگون و جامعیت خود، به «نیروی» کار تقلیل پیدا می‌کند. این البته طبیعی به‌نظر می‌رسد چون علم اقتصاد کلاسیک در دوره‌ای تدوین شده است که نفوذ این عوامل در تولید ارزش بسیار زیاد بود. تاکید علم اقتصاد نئوکلاسیک در مقابل بر سرمایه‌ی مالی است که حلقه‌ی واسطه‌ی میان سرمایه‌ی مرئی و سرمایه غیر مرئی است. اقتصاد پسامدرنیستی که پیدایش آن با طلیعه‌ی ورود جامعه‌ی بشری به جامعه‌ی دانش مقارن است، اما بر نقش سرمایه‌ی انسانی و اجتماعی و نهادی تاکید می‌ورزد. بنا به نظریات جدید اقتصادی تبدیل منابع طبیعی که بخشی از سرمایه‌ی مرئی است، ارتقاء سرمایه‌ی مالی به سرمایه‌ی اجتماعی و انسانی به سادگی صورت نمی‌گیرد و مستلزم تحولات بنیادی سیاسی و اجتماعی و استقرار نوعی از شبکه‌ی (Network)  روابط انسانی است.
 
چه بسیاری از جوامع وجود دارند که علی‌رغم سرمایه‌ی انبوه مالی و یا منابع طبیعی نتوانسته‌اند سرمایه‌ی اجتماعی، سازمانی و انسانی چندانی فراهم آورند. کشورهای صادرکننده‌ی نفت و بخصوص کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس نمونه‌ی بارز این وضعیت‌اند. این کشورها برای مدیریت اجتماعی و سیاسی نیازمند کمک از کشورهای غربی هستند. و در شرایط بحران اجتماعی امکان فروریختن نهادهای اجتماعی آن‌ها دور از انتظار نیست. تجربه‌ی عراق و تبدیل جامعه‌ی مبتنی بر ملیت به سه جامعه‌ی مبتنی بر قومیت و مذهب گویای کاستی و کمبود سرمایه‌ی اجتماعی و نهادی در این جامعه است. سرمایه‌ی اجتماعی مظهر همکاری درون‌جوش و متکی به اعتماد متقابل مردم در قالب سازمان‌های غیر دولتی و غیر شرکتی است. بنا بر پژوهش اقتصادشناسان اجتماعی، سرمایه‌ی اجتماعی، زمینه‌ساز اصلی توسعه‌ی اقتصادی است. مثلاً آن‌ها توسعه‌یافتگی شمال ایتالیا و عقب‌ماندگی جنوب آن از شمال را با کاستی و فراوانی سرمایه‌ی اجتماعی این دو بخش توضیح می‌دهند. حال آن که سرمایه‌ی مالی و صنعتی در هر دو بخش به یکسان در دسترس قرار دارند.
سرمایه‌ی نهادی بیان توانائی هر جامعه در نهادسازی، نظم و سازمان یافتگی نظام‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است و تضمین‌کننده‌ی ثبات و امنیت در جامعه است. جامعه‌ی پیشرفته، متشکل از نهادها و جامعه‌ی نهادآفرین است و فرد و گروه‌های پایه، کارکردهای خاص خود را دارند. در جوامعی که سرمایه، نهادی محدود است، افراد به شکل «اتمیزه» وجود دارند یا در چهارچوب نهادی اولیه (Primary groups)  مانند خانواده یا عشیره قابلیت سازماندهی شدن دارند.
 
گذر از جامعه‌ی سنتی به جامعه‌ی سازمان‌یافته یا جامعه‌ی سازمانی (Organization society) معمولاً با دشواری و مقاومت نهادهای سنتی همراه است. تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری افراد که مبتنی بر عقلانیت فردی است، در مقایسه با تصمیم‌گیری سازمانی از عقلانیت سازمانی برخوردار نیستند، رنگ عاطفی و موقت دارند و بنابراین ناپایدارترند. در جوامع توسعه نیافته، افراد معمولاً عامل مهم تغییر و تحولات هستند تا نهادها و سازمان‌های اجتماعی. برای همین است که تصمیم‌گیری‌های کلان سیاسی در این جوامع معمولاً از بالا و مستقل از شهروندان سازمان‌یافته، طبقات و موسسات اجتماعی صورت می‌گیرد. به‌همین دلیل کمبود سرمایه‌ی نهادی به‌معنی فقدان فردی بودن تصمیم‌گیری، عقلانیت محدود، و در نتیجه بی‌ثباتی جامعه هم هست. مثلاً نبود احزاب مستقل از حکومت و متکی به طبقات و اقشار اجتماعی از جمله نشانه‌های کمبود سرمایه‌ی سازمانی در عرصه‌ی سیاست است. فراوانی فرقه‌های سیاسی که گاه عنوان حزب هم دارند، در کشورهای توسعه نیافته نیز نشانه‌ی دیگری بر کمبود سرمایه‌ی نهادی است. توانایی نهادی- سازمانی که هماهنگ‌کننده‌ی کثرت و تبدیل توانایی فردی به توانایی سازمانی است، نشانه‌ی بلوغ جامعه و هم‌زمان قوت مکانیسم ثبات‌سازی در جامعه است.
 
تحقیقات تجربی نشان می‌دهد که بالا رفتن ارزش افزوده و در نتیجه رشد اقتصادی در کشورهای توسعه یافته غالباً و در ابتدا ناشی از بالا رفتن تولید ارزش در عرصه‌ی سرمایه‌ی غیر مرئی یعنی بالا رفتن ارزش سرمایه‌ی نهادی، انسانی و اجتماعی است. هر چند رابطه‌ی میان این سه گونه از سرمایه تنگاتنگ و دیالکتیکی است اما سرمایه‌ی غیر مرئی غالباً به‌عنوان عامل پویایی عمل می‌کند.
شرط ضروری تشکیل سرمایه‌ی غیر مرئی، وجود تنوع نظری و استیل زندگی، استقلال دانش از حکومت و نهادهای قدرت، استقلال نهاد دین از حکومت و حداقلی از رفاه اجتماعی و هم‌چنین امنیت در عرصه‌ی اجتماعی و سیاسی است.
 
در برخی از کشورها هم‌چون ایران نهادسازی معمولاً با اقتباس از جوامع مدرن صورت می‌گیرد. در چنین شرایطی نام و صورت نهادهای اجتماعی وجود دارد، اما در فقدان فرهنگ نهادی، موسسات اجتماعی به‌محلی برای گردآمدن یک جمع دوستان، یک قبیله و یا یک پاره‌گروه اجتماعی می‌شود. استفاده از عنوان «حزب» برای نامیدن باندهای سیاسی و مافیای اقتصادی در افغانستان نمونه‌ی گویایی برای مطلب است. «حزب» نهاد سیاسی جامعه‌ی صنعتی پیشرفته است و در جوامع شبانی و کشاورزی موضوعیت ندارد. بی‌رونقی احزاب برخلاف تصور رایج که گویا در فرهنگ ایران حزب جایی ندارد، معلول این است که احزاب ایرانی حزب نیستند و یا جامعه‌ی ایران جامعه‌ای نیست که بتواند حزب تولید کند. به‌همین دلیل آن‌چه در ایران حزب خوانده می‌شود کارآمد نبوده و ساختار و کارکرد آن‌ها چیزی به‌جز ساختار و کارکرد حزب در جوامع توسعه یافته است.
 
موازی‌کاری و تداخل وظایف نهادهای اجتماعی نمونه‌ی دیگری برای بی‌محتوائی نهادهای اجتماعی در کشورهای توسعه نیافته است. مثلاً اگر نهادهای اجتماعی و اقتصادی در ایران دارای کارکرد مناسبی بودند دلیلی وجود نداشت تا شهروندان جامعه به رئیس دولت نامه بنویسند و از او برای حل مشکلات خود، کمک بخواهند. یا دولت برای حل مشکلات به این گوشه و آن گوشه‌ی یک کشور سفر کند و به اصطلاح با مردم دیدار کند. هم‌چنین اگر سازمان‌های اجتماعی دارای قابلیت بودند، دلیلی نداشت که مسئولان حکومت، افراد خانواده‌ی خود را در مدیریت نهادها دخالت دهند. چون نهادسازی اساساً برای غیر شخصی کردن و غیر خانوادگی کردن تصمیم‌گیری است و حضور اعضای خانواده در مدیریت نهادها همانا نقض غرض است. اما خانواده که نهاد همه کاره (Super functional) در جامعه‌ی شبانی و کشاورزی است، هنوز سیطره‌ی خود را بر نهادهای اجتماعی ایران از دست نداده است. این البته بخشی از مشکلات سیاسی و اقتصادی ایران یعنی مشکلاتی هم‌چون فساد مدیریت، قبیله‌گرایی و ناکارایی استفاده از منابع انسانی در ایران را توضح می‌دهد.
)عظیمی، در تایید مطلبی که آمد در بررسی‌های خود از اقتصاد ایران بخش قابل توجهی از نوشته‌های خود را به‌سهم عوامل فرهنگی و اجتماعی در رفتار اقتصادی بازیگران اقتصاد − دولت، بنگاه و خانوار − اختصاص می‌دهد. به‌نظر می‌آید که او دریافته بود که اکتفا به‌تحلیل‌های کمی، نمی‌تواند ژرفنای مشکلات ساختاری اقتصادی ایران را بنمایاند. از این‌رو است که او بررسی فرهنگ اقتصادی آن‌هم در چهارچوب ساختاری را دارای اهمیت می‌داند. − عظیمی، ۱۳۷۴)
 
سرمایه‌ی ساختاری (Structural Capital) مکمل سرمایه‌ی نهادی است و عبارت است از قابلیت یک جامعه برای حل کشمکش‌ها و چالش‌های درونی و بیرونی آن (Cabrita and Vaz 2006).  این سرمایه شامل زیرساخت‌های فرهنگی، فرهنگ سازمانی، شبکه‌ی اطلاع‌رسانی و سنت مدیریت حل کشمکش‌های داخلی و خارجی است (همان). اهمیت این سرمایه از آن روست که به‌عقیده‌ی بسیاری از کارشناسان، هزینه‌ی کشمکش داخلی یکی از بزرگ‌ترین هزینه‌های سازمان‌های اجتماعی در سطح خرد و کلان است.
 
سرمایه‌ی دانش و اطلاعات (Intellectual Capital) شامل قابلیت‌های فردی و جمعی و سازمانی در پردازش و تولید دانش تجربی عمومی و نه در سطح افراد خاص است. مفهوم سازی در مورد سرمایه‌ی دانش و اطلاعات به شکل مدرن کلمه ابتدا از سوی اقتصاد دان شهیر گالبرایت (Galbraith 1969) مطرح شد. به دنبال او استیووارد (Steward 1991, 1997) این مفهوم را در عرصه‌ی اقتصادی توسعه داد. در برخی از کشورهای در حال توسعه، تلاش می‌شود تا با معرفی «نوابغ» نبود این نوع سرمایه در آن کشورها پوشانیده شود. اما منظور از سرمایه‌ی دانش و اطلاعات نخبه‌پروری یا نابغه ستایی نیست. شاخص سطح دانش اطلاعات در کشورهای پیشرفته وجود سازمان تولید دانش و تولید علمی در بازار رقابت علمی و پیش افتادن در عرصه‌ی توسعه‌ی اقتصادی است.
 
شرط‌های توسعه
 
تحقیقات تجربی نشان می‌دهد که بالا رفتن ارزش افزوده و در نتیجه رشد اقتصادی در کشورهای توسعه یافته غالباً و در ابتدا ناشی از بالا رفتن تولید ارزش در عرصه‌ی سرمایه‌ی غیر مرئی یعنی بالا رفتن ارزش سرمایه‌ی نهادی، انسانی و اجتماعی است. هر چند رابطه‌ی میان این سه گونه از سرمایه تنگاتنگ و دیالکتیکی است اما سرمایه‌ی غیر مرئی غالباً به‌عنوان عامل پویایی عمل می‌کند.
 
شرط ضروری تشکیل سرمایه‌ی غیر مرئی، وجود تنوع نظری و استیل زندگی، استقلال دانش از حکومت و نهادهای قدرت، استقلال نهاد دین از حکومت و حداقلی از رفاه اجتماعی و هم‌چنین امنیت در عرصه‌ی اجتماعی و سیاسی است.
 
اگر در دهه‌های گذشته، نظریه‌ی استعمار و یا امپریالیسم به‌عنوان بالاترین مدار سرمایه‌داری پارادایم مسلط برای تبیین توسعه نیافتگی جوامع موسوم به جهان سوم بود، اینک اقتصاددان‌های دوره‌ی پسامدرن غالباً برای توضیح توسعه‌نیافتگی و حتی نابرابری اقتصادی در درون یک اقتصاد از عوامل نرم‌افزاری یعنی کمبود و کاستی سرمایه‌ی عرصه‌ی سرمایه‌ی اجتماعی، سرمایه نهادی و انسانی استفاده می‌کنند. داده‌ها و دلایل تجربی نیز تایید این ادعا است که افزایش درآمد سرانه و کاهش شکاف درآمدی و اقتصادی رابطه‌ای روشن و محکم با افزایش سرمایه‌ی اجتماعی، نهادی و انسانی دارد.
 
در چهارچوب همین دگرگونی پارادایمی، توزیع برابر سرمایه‌ی اجتماعی، نهادی و انسانی شرط توزیع موزون و نهادینه‌ی درآمد و رهایی از فقر تلقی می‌شود. حال آن‌که در گذشته بر نقش دولت و هزینه‌های انتقالی بودجه یا سوبسید برای جلوگیری از افزایش شکاف اقتصادی- اجتماعی تاکید می‌شد.
 
پیش‌شرط پیدایش توسعه صنعت اطلاعات و دانش سرمایه‌ی انبوه در قالب سرمایه‌ی اجتماعی، نهادی و انسانی است که با سلطانیسم در اشکال گوناگون سازگاری ندارد. نظام «سلطانی» در هر قالبی، خواه نوع سلطنتی یا جمهوری آن بر تمرکز قدرت، و نقض حقوق شهروندان استوار است و مانعی برای مشارکت نظام یافته شهروندان و آزادی اندیشه و نقد به‌شمار می‌آید.
 
میان پژوهشگران اقتصادی توافق وجود دارد که شرط توسعه‌ی پایدار (Sustainable Development) و درون‌زا (Endogenous) در دنیای آینده وجود سرمایه‌ی نهادی، انسانی، اجتماعی و بالاخره سرمایه‌ی اطلاعات و دانش پیش‌رو است. در چنین شرایطی اقتصادهای توسعه نیافته که هنوز حتی به‌مدار تولید کالای صنعتی ارتقا نیافته‌اند هم‌چون گذشته سهمی جز فعالیت در عرصه‌ی تولید مواد خام نخواهند یافت. چنین امری البته دارای پیامدهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است.
 
اما پیش‌شرط پیدایش توسعه صنعت اطلاعات و دانش همان‌گونه که آمد سرمایه‌ی انبوه در قالب سرمایه‌ی اجتماعی، نهادی و انسانی است که با سلطانیسم در اشکال گوناگون سازگاری ندارد. نظام «سلطانی» در هر قالبی، خواه نوع سلطنتی یا جمهوری آن بر تمرکز قدرت، و نقض حقوق شهروندان استوار است و مانعی برای مشارکت نظام یافته شهروندان و آزادی اندیشه و نقد به‌شمار می‌آید.
 
تصمیم‌گیری اقتصادی از آن جهت که با امور اقتصادی که وضعی و انتزاعی هستند سروکار دارد، قابلیت نقد را به آن شکل که در علوم طبیعی و یا علوم آزمایشگاهی دقیق امکان‌پذیر است، ندارد. گروه‌های اجتماعی و طبقات جامعه هرکدام با انتظارات و فرهنگ خاص خود با مفاهیم اقتصادی مواجه می‌شوند. بنابراین دارای تاویل خاص خود از شرایط هستند. بنابراین یک تصمیم‌گیری اقتصادی زمانی دارای جامعیت (Holisticity) است که در برگیرنده‌ی منافع و اطلاعات افراد و کسانی باشد که با تصمیم ارتباط دارند. پیش شرط چنین تصمیم‌گیری‌ای، مشارکت افراد ذی‌نفع در فرایند تصمیم‌گیری است. همین مشارکت و جامعیت است که به تصمیم مشروعیت می‌دهد و آن را اجرایی می‌کند.
 
سرمایه‌ی انسانی، توانایی‌های علمی، تخصصی و مدیریتی انباشته‌ی افراد جامعه است که دارای فعالیت مشترک در سازمان‌ها و موسسات اجتماعی هستند. تولید چنین توانایی‌هایی مشروط به‌وجود سرمایه‌ی اجتماعی و نهادی است. سرمایه‌ی انسانی عنصر مولد در جامعه‌ی اطلاعات و دانش است. چنین سرمایه‌ای محصول یک فرایند تاریخی است. از شرایط پیدایش چنین سرمایه‌ای وجود سنت شک فلسفی (Philosophical skepticism)  به‌معنای عام آن، گسترش فرهنگ شک و نقد، پذیرش تنوع و تکثر فلسفی، نظری و دینی و نوآوری است. بدون چنین پیش شرط‌هایی هر سرمایه‌گذاری مالی روی بخش آموزش و پژوهش سترون است و به شکوفایی سرمایه‌ی انسانی نمی‌انجامد. طبیعی است در فرهنگی که پرسش ناپسند شمرده شده و «شُبه» خوانده می‌شود مجال زیادی برای طرح شک و انتقاد باقی نمی‌ماند. اما محدود کردن اندیشه و سرکوب سیاسی سرمایه‌ی انسانی را متوقف نمی‌کند چون با توجه به جهانی شدن اقتصاد، سرمایه‌ی انسانی که قابلیت جابه‌جایی زیادی پیدا کرده، به مناطقی مهاجرت می‌کند که عرصه‌ی پیشرفت در آن زیادتر باشد. چراکه نوگرایی و نقدپذیری جزء لاینفک علوم تجربی و شرط توسعه‌ی آن است و بقای علوم تجربی، پژوهشگران و جامعه‌ی علمی که آن را تولید می‌کند مشروط به نقد باورها و نوگرایی است.
 
 
منابع فارسی و عربی:
 
 ابن خلدون، ع. م. مقدمه‌ی من الکتاب العبر دیوان المبتدا و الخبر. موسسه‌ی الکتاب الثقافیه، بیروت،۱۹۹۴
 
عظیمی، ح. مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران. نشر نی، تهران، ۱۳۷۴
 
فروغی، م.ع. اصول علم ثروت ملل. نشر فرزان، تهران، ۱۳۷۷
 
منابع انگلیسی و سوئدی:
 
Cabrita, M. and Vaz, J. (2006). Intellectual Capital and Value Creation: Evidence from the Portuguese Banking Industry. The Electronic Journal of Knowledge Management, 4 (1), 11-20
 
Ekonomi och historia (1922), Kontinentalsystemet, 1918. Ekonomi och historia.
 
Marr, B. and Roos, G. (2005). A Strategy Perspective on Intellectual Capital. in Perspectives on Intellectual Capital-Multidisciplinary Insights into Management, Measurement and Reporting, Marr, B. (Ed.). Butterworth- Heinemann, Oxford, 28-41
 
Seetharaman, A. Lock, T, Low K. and Saravanan, A. S. (2004). Comparative Justification on Intellectual Capital? Journal of Intellectual Capital, 5 (4), 522-539
 
Steward, T. A. (1991). Brainpower: How Intellectual Capital Is Becoming America's Most Valuable Assets. Fortune, June, 44-60
 
Stewart, T. A. (1997). Intellectual Capital: The New Wealth of Organizations. Currency/Doubleday, New.York
 

Sveiby, K. (1997). The New Organizational Wealth. Berrett Koehler, San Francisco

Share this
Share/Save/Bookmark

در واقع‌بینی‌ این مقاله شکی نیست ولی از آنجایی که آقای علوی در یکی‌ از مدرن‌ترین و بظاهر پیچیده‌ترین کشور سرمایه‌داری دنیا زندگی‌ و تدریس میکنند، نباید نقش آن تعداد معدود خانواده‌هایی‌ (Dynasty) مثل والنبری- آکسلسون یوهانسون- بونیر و استن بک را که سرمایه گذارن اصلی‌ و راهبردی جامعه‌اند، تشکیلات ماسونی و شعباتی چون روتاری که معماران سیاسی- اقتصادی- اجتماعی هستند, و ساختار امنیتی‌ با تکنیکی‌ بالا که حافظ سرمایه، تولید و مصرف هست را نادیده انگارند.

این مقاله ها رو فقط در سایت رادیو زمانه میشه پیدا کرد . ممنون از نویسنده

نوشته بظاهر به کمبود های اقتصاد ایران توجه دارد ولی درقالبی بیان شده است که موجودیت این اقتصاد را بیان نمیکند و بصرف اینکه خرد است انرا قابل نقد و بررسی نمیداند فقط در مساله صادرات مواد خام متوقف میشود و انگاه به فرهنگ بی فرهنگی میپردازد
مدتهاست که محققان برون مرزی زحمت کالبد شکافی اقتصاد ایران را به خود نداده اند که بحق جای ان خالیست
ما بایستی سیر تکامل تولید صنعتی را در50 سال گذشته بررسی کنیم ودر همین زمینه انچه نیروی انسانی داخلی در محقق شدن ان دخالت داشته است بنویسیم وببینیم چگونه میشود از دانش اموختگان مدارس چپری که هنوز هم در جنوب شرقی کشور وحتی در ایلام و لرستان فارغ التحصیل میشو ند توقع تولید دانش فنی و در واقع تکنو لوژی داشته باشیم
میدانید در بسیاری از مناطق مذکور مردم در مکالمات خود بیشتر از 50 کلمه استفاده نمیکنند
چطور میشود در جامعه ای که بیکاری دران تعریف نشده وحتی بطور رسمی کسی که 2 ساعت در هفته کار میکند شاغل
شناخته میشود توفع بهره وری داشت
در 50 سال گذشته ما از تولید کارگاهی بسطح تولید کارخانه ای رسیده ایم یعنی بیک معنی در سطح بسیار کوچک تولید صنعتی داریم نمونه ان تولیدات ابتدائی پترو شیمی است و تا اندازه ای میتوانیم از تولید فولاد یاد کنیم
صادرات ما تا 20 سال پیش نزدیک یک ملیارد دلار بوده وهم اکنون صارات کالای نیمه صنعتی پترو شیمی از 4 ملیار د دلار بیشتر است
شرط ورود به سازمان تجارت جهانی حذف تعرفه هاست که با روند کنونی ما 40 سال باید کار کنیم ولی در همین راستا
ما واردات و صادرات یک کالا را همزمان داریم بعنوان نمونه 128 هزار تن گوشت وارد میکنیم ولی 26 هزار تن گوشت هم صادرات داریم یعنی در بازار بزرگ جهانی که سهم ما فقط نیم در صد است ما قادر شده ایم بازاریابی کنیم و بازاهای خودمان را هرچند کوچک ولی پیدا کرده ایم
در باره ارزش افزوده بازار یابی باید متذکر شوم که ملی شدن نفت شکست خورد زیرا ما بازارهای جهان را نمیشناختیم وحتی با 50 در صد تخفیف هم توانستیم سه مرسله نفتی بفروشیم ودر همین راستا باید یاد اور شوم تا 1973 که در قالب اپک قیمتهای نفت بهر دلیل منفجر شد طریقه قیمت گذاری توسط شرکتهای عامل در سراسر جهان که دوپایه لندن وخلیج مکزیک معیار اصلی بود از 2و نیم دلار قیمت هر بشکه 75 سنت بعنوان هزینه بازاریابی به شرکتهای عامل تعلق میگرفت بنا برین ارزش بازاریابی از قیمت تکنولوژی ویا دانش فنی کمتر نیست وحال ایران بازار 22 ملیارد دلار صادرات خود را در دست گرفته است
کاش مینوشتید که بانکداری ایران هنوز بروش تاسیس بانک ملی در سال 1308 است وحال انکه بانکها انچنان در جهان متحول شده اند وانقدر تاثیر گذارند که طی همین ده روز اخیر دو دولت با اکثریت چپ وراست را در یونان و ایتالیا از کار برکنار کردند و کارمندان خود را بجای ان گذاشتند و ما در ایران بانک اسلامی بدون ربا درست کرده ایم و درحالیکه بهره وام و اعتبار در غرب کمتر از 6 درصد است تولید کننده و صادرات کننده ما باید 30 درصد بپردازد وبعد با پرونده سازی و زندان ومصادره روبرو شود
کاش از سهم خدمات در اقتصاد کنونی جهان و بازار بورس ومقایسه ان با انچه در ایران میگذرد مطلبی نوشته میشد
در جکومتهای پیشرفته اقتصاد و راهکارهای ان بمدد بانکداری مدرن مشکلات نقدینگی را حل کرده اند و حال اینکه زمامداران ایران میگویند چون پایه و مبنای اقتصاد غربی است ما انرا قبول نداریم وهمه چیز را در کادر 40 هزار تومانی حل میکنند اگر برئیس جمهو ر بنویسد که که خرج پاسخگوی هزینه ها نیست 40 هزار تومان میفرستد واگر فقیر باشید و به اثبات رسیده باشد صندوق امداد امام بشما 40 هزار تومان میدهد و زمانی که طرح هدف مند کردن یارانه ها را اجرا میکنند ازدم 40 هزار تومان بهمه میدهند حتی اگر در خارج از کشور ساکن باشید یعنی واحد 40 هزارتومانی در همه چیز وهمه جا
چرا از مالیات ستاندن ننوشته اید در بودجه 90 مبلغ 35 هزار ملیارد تومان در امد مالیاتی پیش بینی شده است ولی امار وصول مالیات در 7 ماهه اول سال در مجموع 12 هزار ملیار دتومان است
در بازار تهران سر قفلی یک مغازه 10 ملیارد تومان است که اگر سپرده بانکی شود سالیانه 2 ملیارد تومان سود بدان تعلق میگیرد ولی حاج اقای فعال در مغازه حاضر نیست 100 ملیون تومان مالیات بپردازد وحال انکه مالیات متعلقه ان کمتر از500 ملیون تومان نیست
چرا از اجرای حذف یارانه های برق و گاز نمی نوبسید که قبل از طرح فقط 6درصد برقبها را نمیدادند حالا 30 درصد مشترکین که همه یارانه میگیرند قبوض برق و گاز خود را نمیپردازند
ایا رسانه ها تریبون دانشگاهیست و یا در موضوع مورد پژوهش باید امارهای مرتبط و واقعیتها را هم مد نظر قرار داد
اندیشمندان ما در کجا نشسته اند وبرای چه کسانی مینویسند و جامعه و اقتصاد ایران را با چه قیاس مع الفارقی بررسی میکنند و در وافع نسخه مینویسند برای ناکجا ابادی که نوشته انها بمسائل ان مرتبط نیست

متاسفانه چیزهای درست در کنار نتیجه گیری های اشتباه لطمه ی شدیدی بدان زده است . اینکه دانش و تکنولوژی در معادلات نه تنها سرمایه که در سیر رشد تاریخی بشر بسیار مهم است در آن شکی نیست اما بیان نویسنده ما را کاملا در دنیاهای فرضیات آسمانی غرق کرده است . مثلا اولین هواپیما که توسط دو بال و دوچرخه ساخته شده را با جتهای امروزی مقایسه کنید تنها در کنش و واکنش انسانهایی بوده است هر روز آنرا متکاملتر ساخته اند . از اینرو تنها زیرساختهای یک جامعه است که هر روز بالنده تر شده و به موازات آن دانش و تکنولوژی نیز در همان راستا رشد نموده اند و یا عوامل بازدارنده ای مانع رشد و تکامل آن شده اند . مارکس در 150 سال پیش از نیروهای مولده سخن به میان آورد که در واقع رابطه ی انسان با ابزار تولید را به ما نشان میدهد که بدون یکی در مقابل دیگری امکان افزایش تولید و به تبع آن رشد جامعه میسر نمی شود شما به ما می گویید ما می توانیم همین امروز تصمیم بگیریم تا با "سرمایه ی اجتماعی " شرایط جامعه را تغییر دهیم . یعنی تصور می کنید تنها با تغییر دهنیات می توان عینیات را تغییر داد . در حالی که عین و ذهن در یک رابطه ی مستقیم و تاثیر متقابل ما را قادر به تغییر می سازد .
اما در مورد ایران هم تا زمانی که ما نتوانیم نیروی بیکار موجود در جامعه را تبدیل به نیروی فعال کنیم شرایط نه تنها رو به بهبودی نمی رود که روزبروز وضعیت وحیم تر نیز حواهد شد . و این امکان پذیر نخواهد شد مگر آنکه سرمایه های داخلی را فعال و همچنین سرمایه های خارجی را جذب کنیم . جذب سرمایه های حارجی هم تنها زمانی به رشد اقتصادی و تعالی تکنولوژیکی می انجامد گه سرمایه های خارجی با برندهای خودشان وارد بازار سرمایه ایران شوند و تا زمانی که ما مهملاتی چون عدالت خواهی و استقلال و ناسیونالیزم بیمار ایرانی را یدک می کشیم امکان آن فراهم نخواهد شد . زیرساختهای ایران تنها در زمانی تغییر می کنند که امکان رقابتهای بازار آزاد را برای همه ی سرمایه ها فراهم کنیم . و تولید سنتی را تبدیل به تولیدات مدرن و قابل رقابت در بازار جهانی بنماییم در حالی که بیش از سی سال است دولتهای متعدد در ایران همه ی هم و همت خود را در حمایت از این تولیدات با هزینه ی بالا برای منافع حقیر تنها بخش کوچکی از اقتصاد ایران به بهانه ی مهمل و واهی استقلال قرار داده اند .

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما