بیتفاوتها
سه شنبه, 1390-04-28 20:44
نسخه قابل چاپ
آنتونیو گرامشی
برگردان:
مهدی فتوحی
آنتونیو گرامشی − بیزارم از بی تفاوت ها. من نیز چون فریدریش هبل گمان میکنم زیستن به معنای پارتیزان بودن است.[1] انسانهای دست تنها و بیگانه با شهر ،نمی توانند وجود داشته باشند. آن که زنده است به راستی نمی تواند شهروند باشد و موضع گیری نکند. بی تفاوتی کاهلی است. انگلوارگی است، بیجربزگی است. زندگی نیست، و از این روست که من از بی تفاوتها بیزارم.
بی تفاوتی وزن مردهی تاریخ است. گلولهای سربی است برای فرد مبدع و مبتکر؛ و مادهی راکدی که در آن غالب هیجانهای درخشان غرق میشوند. باتلاقی است که شهری کهنه را در بر میگیرد و بهتر از دیوارهای محکم و نیکوتر از سینهی جنگجویان از آن شهر محافظت میکند. زیرا در مردابهای غلیظ گل آلود خویش حمله کنندگان را میبلعد و از میان میبرد و دلسرد میکند و گاه نیز ایشان را از اقدام قهرمانانه منصرف میکند.
بی تفاوتی، قدرتمندانه در تاریخ عمل میکند. منفعلانه عمل میکند امّا عمل میکند. قضا و قدر است و آن چه که نمی توان روی آن حساب کرد. آنچه که برنامه ها را ویران میکند، که طرح های خوش ساخت را واژگون میکند. ماده ی زشتی است که علیه شعور طغیان می کند و آن را خفه می کند؛ و اینچنین است آنچه روی می دهد که در شرّی که روی همه هوار می شود، امکان خیری که یک کنش قهرمانانه (با ارزش جهانشمول آن) می تواند به وجود آورد، دیگر آنقدر ناشی از ابتکار معدود افرادی که عمل می کنند نیست، بلکه به بی تفاوتی و عدم حضور بسیاری از آنها وابسته است.
بی تفاوتی، قدرتمندانه در تاریخ عمل میکند. منفعلانه عمل میکند امّا عمل میکند. قضا و قدر است و آن چه که نمی توان روی آن حساب کرد. آنچه که برنامه ها را ویران میکند، که طرح های خوش ساخت را واژگون میکند. مادهی زشتی است که علیه شعور طغیان میکند و آن را خفه میکند.
آنچه رخ میدهد از این روی نیست که برخی میخواهند روی بدهد، بلکه بدین خاطر است که تودهی انسانها با میل خویش کناره گیری میکند و رخصت فعالیت و کور شدن گرههایی را میدهد که بعدها تنها شمشیر خواهد توانست آنها را از هم بدرد. اجازهی اشاعهی قوانینی را میدهد که تنها طغیان خواهد توانست آنها را باطل کند و میگذارد انسانهایی بر قدرت سوار شوند که بعدها تنها شورش خواهد توانست آنها را سرنگون کند.
تقدیری که به نظر میرسد بر تاریخ مسلط است، هیچ نیست مگر نمودِ وهمیِ این بی تفاوتی و عدم حضور که در سایهی عواملی پخته میشوند، دستهای معدودی که دام زندگی همگانی را میبافند ، دستهایی که هیچ نظارتی آنها را نگاهبانی نمی کند، و توده غافل است چون اهمیتی به آن نمی دهد.
تقدیرهای یک عصر، همه دست ساز بینش های باریک و اهداف کوتاه مدت و بلندپروازی ها و علائق شخصی گروههای کوچک کنشگر است. ولی تودهی انسانها غافل است. زیرا بدان وقعی نمی گذارد. آنگاه عواملی که دیگر پخته شدهاند سر بر میآورند و دامِ در سایه بافته شده نیز برای ایفای نقش خویش سر میرسد.
آنچه رخ میدهد از این روی نیست که برخی میخواهند روی بدهد، بلکه بدین خاطر است که تودهی انسانها با میل خویش کناره گیری میکند و رخصت فعالیت و کور شدن گرههایی را میدهد که بعدها تنها شمشیر خواهد توانست آنها را از هم بدرد. اجازهی اشاعهی قوانینی را میدهد که تنها طغیان خواهد توانست آنها را باطل کند و میگذارد انسانهایی بر قدرت سوار شوند که بعدها تنها شورش خواهد توانست آنها را سرنگون کند.
به همین روی به نظر چنین میرسد که تقدیری هست در فروفکندن همه چیز وهمه کس. به نظر میرسد تاریخ هیچ نیست جز یک پدیدهی طبیعی عظیم. یک فوران. یک زمین لرزه که همه قربانی او میشوند: آن که خواسته و آن که نخواسته، آن که میدانسته و آن که نمیدانسته، آن که کنشگر بوده و آن که بی تفاوت؛ و این آخری به خشم میآید و میخواهد خود را از پیامدهای رویداد مبرّا کند. میخواهد آشکارا بگوید که او نمی خواسته ؛ که او مسئول نبوده. برخی ترحم آمیزانه ناله میکنند ، بقیه وقاحت بارانه دشنام میگویند، ولی هیچ کس از خویش نمی پرسد یااندکاند آنان که از خویش میپرسند: اگر من هم وظیفه ام را انجام داده بودم، اگر سعی کرده بودم ارزشی به ارادهی خویش بگذارم و به نظر خود، آیا آن چه رخ داده است روی میداد؟ ولی هیچ کس نیست یااندکاند آنان که از بی تفاوتی خویش ضربهای میخورند و از دیرباوری شان و از آغوش نگشودن برای....و کنش نورزیدنشان با گروههای شهروندانی که دقیقاً برای پرهیز از همان شر میجنگیدند و تکلیف خویش را برای بازآوردن آن خیر به انجام میرساندند.
بیشترشان اما ترجیح میدهند در رویدادهای رخداده سخن از ورشکستگی آرمانها بگویند و برنامه های به شکست انجامیده و از این دست دلخوشکنکهای دیگر؛ و اینگونه غیبت خویش را در ایفای هر مسئولیت از سر میگیرند. البته نه از این بابت که از قبل نمی توانند چیزها را واضح ببینند و چندباری قادر نبودهاند راه حل های خوبی را پیشنهاد بدهند برای مشکلات حاد یا مشکلاتی که نیاز به آمادگی وسیع و زمان کافی داشتهاند و به همان نسبت اضطراری بودهاند، بلکه به این دلیل که این راه حل ها با حالتی بسیار زیبا عقیم میمانند و این مشارکت در زندگی همگانی با هیچ نور اخلاقیای جان نمییابد. چون یک محصول کنجکاوی روشنفکرانه است و نه ناشی از احساس گزندهی یک مسئولیت تاریخی که همه را در زندگی کنشگر میخواهد و لاادری گرایی و بی تفاوتی را به هیچ روی نمی پذیرد.
هیچ کس از خویش نمی پرسد یااندکاند آنان که از خویش میپرسند: اگر من هم وظیفه ام را انجام داده بودم، اگر سعی کرده بودم ارزشی به ارادهی خویش بگذارم و به نظر خود، آیا آن چه رخ داده است روی میداد؟
همچنین بدین خاطر نیز بیزارم از بی تفاوتها: زیرا نالهی معصوم جاوید بودنشان ملولم میکند. من از هر یک از ایشان حساب میپرسم که چگونه تکلیفی را که زندگی برایشان مقرر کرده و روز به روز مقرر میکند به انجام رساندهاند؟ از هرآنچه کردهاند و به ویژه از هرآنچه نکردهاند و احساس میکنم بتوانم سخت باشم و ترحم خویش را تلف و اشک هایم را با آنها قسمت نکنم.
من پارتیزانم، زنده ام و در وجدانهای ستبرِ همسوی خویش صدای تپشِ کنشگریِ شهرآیندهای را میشنوم که بخش من دارد آن را میسازد؛ و در آن، زنجیرهی اجتماعی روی معدودی افراد سنگینی نمی کند و در آن هر چیزی که روی میدهد اتفاقی و قضا قدری نیست و هوشمندانه است عملکرد شهروندان. در آن شهر هیچ کس نیست که بر پنجره به تماشا بماند آن گاه کهاندک کسانی دارند از جان خویش در میگذرند و رگ هایشان در این فداکاری دریده میشوند و به همراه او کسی هم نیست که بر پنجره بماند و کمین کند تا ازاندک خیری که کنشگریِ کسانی چون او به همراه آورده استفاده کند و اوهام خویش را با توهین به آن که دست از جان شسته و رگش دریده شده بیرون بریزد که چرا در نیل به ارادهی خویش موفق نبوده است.
من زنده ام. من پارتیزانم. پس بیزارم از آن که مشارکت نمی کند. من از بی تفاوت ها بیزارم.
۱۱ فوریه ۱۹۱۷
[1]فریدرش هبل یادداشت های روزانه. با مقدمهی شیپیو ازلاتاپر.کارابّا،لانچانو ۱۹۱۲ . فرهنگ روح ، صفحهی ۸۲. زنده بودن به معنای پارتیزان بودن است. درنگها . شمارهی ۲۱۲۷ . این سخن فریدیرش هبل در شمارهای از مجلهی فریاد خلق در ماه می۱۹۱۶ منتشر شده بوده البته به همراه دو درنگ زیر: ۱- زندانی مبلغ آزادی است. ۲- جوان غالباً به خاطر این تفکر که جهان با او آغاز میشود، سرزنش میشود. ولی پیر را غالبا ً گمان بر این است که جهان با او خاتمه خواهد یافت. کدام بدتر است؟
توضیح مترجم: پارتیزان در این متن گرامشی معنایی دوگانه دارد هم به معنای طرفدار و جانبدار است و هم به معنای چریک و به خاطر همین از ترجمهی این واژه خوداری ورزیدم و اصل واژه را به کار بردم تا هر دو معنی به ذهن خواننده متبادر شود.
از آقای فتوحی بابت ِ این ترجمه و از رادیو زمانه بابت ِ انتشار ِ آن بی نهایت ممنونم .
سپا س از اين بر گر دان بسيار شيوا از يك انديشمند تراز اول . بسيار نيكو خواهد بود اگر اين كار خوب و بهنگام را پى بگيريد.
ممنون از این ترجمه بسیار زیبا و تاثیر گذار..
بسیار زیبا دلنشین ادبی و صریح بود.به امید آنکه تمام مردمان جهان و خصوصن مردم ما ایران نسبت به آینده و سرنوشت خویش بی تفاوت نباشند و خود را مسول یکدیگر و وطن خویش بدانند تا رنگین کمان آزادی و عدالت بر فراز ایران و جهان نمایان شود.با سپاس از مهدی فتوحی عزیز
به گردانندگان سایت خواندنی رادیو زمانه سلام!
این نوشته ی نویسنده و اندیشمند بزرگ مارکسیست را خواندم. به راستی وی از نبوغ برجسته یی برخوردار بود. موسولینی رهبرفاشیستهای ایتالیا در مورد گرامشی گفته بود: این مغز نباید بی اندیشد. از شما سپاسگزارم که این نوشته را منتشر کردید.
از ترجمه اين مقاله بسيار ارزشمند در اين زمانه ترديد و دودلي بسيار سپاسگزاريم
متن زیبایی بود واقعا حرف دلم را می زد.ممنونم
متن زیبا و انقلابی است.متاسفانه این تفکر خوب مربوط به قرن گذشته است و جو خفقان و استثمارگری و یا اشغالگری استعمارگران و فاشیست ها را به یاد می اورد و مترجم با زیرکی خاص تلاش در زنده نگاه داشتن روحیه چرکی(پارتیزانی) نموده است.اکنون باید از انعکاس دهنده و مترجم متن پرسید که ایا شرایط کنونی در کره زمین همان شرایط ١٠٠ سال پیش است.زمانی که ارتباطات اینچنین نبود و در بسیاری موارد می بایست از روش قهر انقلابی و اعمال پارتیزانی استفاده کرد و یا این روش در عصر ارتباطات و روشنگری،مردود است؟شاعر ارزشمند سعدی فرموده اند:انکه ناموخت از گذشت روزگار.....هیچ ناموزد ز هیچ اموزگار
ضمنا بی تفاوت نبودن به معنای کشتن دگر اندیشان و تخریب نیست،بلکه تلاش برای احقاق حقوق حقه خویش است.در حال حاضر متفکرین روش مبارزه جمعی و مسالمت امیز را توصیه کرده و ماجراجویان و سیاسیون کج فهم روش چریکی و تخریبی را پیش گرفته اند و یا توصیه میکنند.همچنین انکه بی تفاوت نیست هم نباید حتما انقلابی و یا چریک باشد.یک معترض اجتماعی ساده هم در صفوف فعالین اجتماعی است.
ایا میدانید که اکثریت انسانها کم و بیش ماجراجو هستند،ولی عده کمی از انسانها صلح جو میباشند؟خود را امتحان کنید و ببینید میتوانید یک دهم فشار و ناملایمتی روا داشته شده به گاندی،مارتین لور کینگ،ماندلا و امثال انان را تحمل کنید و علیه دولت به صورت مسالمت امیز اعتراض کرده و منتظر نتیجه اعتراض مسالمت امیز خویش باشید؟
تفکر چپی برای مارکسیستها خوب و دلپذیر است.اما در شرایط کنونی هیچ مارکسیست و یا کمونیستی قادر به حکومت کردن و سامان دادن به اوضاع بد اجتماعی-اقتصادی و سیاسی در هیچ یک از کشورها نبوده و نخواهد بود.بهترین روش،روش مردم سالاری است و طفره رفتن از این واقعیت،خیانت به خویش و نشان از پوچ بودن ادعای انساندوستی است.قابل عرض است که تا برقراری دمکراسی واقعی، بودن نظام ج.ا. ضرروی و بسیار خوب است.چون با روشن شدن تضاد فکری و عملی مسئولین و اعتقادات سستشان نسبت به دستورات اسلامی، امکان گسترش و رشد فرهنگ مردم سالار افزایش یافته است،به طوری که اکثر مسلمانان خود از مسئولین بیزار و بسیاری هم به خون انان تشنه اند.
عالی بود
باز می خوانمت بنویس
با سلام
بسیار زیبا بود قبلا این متن رو تو همین جا خونده بودم (چند روز پیش) بعد از کشته شدن تعداد زیادی تو نروژ توسط یک نفر ودر مدت یک ساعت و دیدن متن دوباره بفکر افتادم که شاید بیش از 90 درصد آدمها تو اون جزیره کشته بی عملی خودشون و فردگرائی افراطی شدند چون با هر اسلحه ای هرچند قوی نمی شد امکان عمل آدم ها رو در برابر مهاجم گرفت تعدادی از جنازه ها تو عکس تونقاطی که پنهان شده بودن کشته شدن با توجه به اینکه این تجمع جوانان حزب حاکم چپ نروژه فارغ از علت و چرائی عمل اون جانی شاید دلایل موفقیت اون فرد هم خیلی جای سوال داره شاید خیلی بی رحمانه باشه ولی فکر کنم تنها یک گله (بازهم معذرت از بی رحمی) گوسفند رو میشه تو یک ساعت به این راحتی سلاخی کرد حالا دوباره به قتل خیابانی سعادت آباد که فکر می کنم می بینم اون هم فارغ از انگیزه های قاتل ، مقتول قربانی بی عملی حیرت آور جمعی شده این جا هم همینطور شاید این تربیت آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه امروز ی ما رو داره بشدت ضعیف و ترسو بار میاره تو چنین جامعه ای به راحتی میشه با در دست داشتنیک گروه خشن و بی رحم براحتی حکومت کرد اونچه تو ایران اتفاق افتاده شاید بشه پیش بینی کرد تو قلب اروپا هم کاملا قابل اجرا هست شاید اون جانی راستگرای افراطی که جنایت خودش رو بی رحمانه ولی لازم می دونه رو نمونه کسانی دونست که می تونن در فردای اروپا یادآور دوباره هیتلر باشن که قادرن در سایه ترس و اطاعت تک تک افراد جامعه یک حمام خون دیگه راه بندازن شاید هم من باندونستن جزئیات قضیه دارم اشتباه قضاوت می کنم
«اگر سعی کرده بودم ارزشی به ارادهی خویش بگذارم و به نظر خود» ... ترجمهی صحیح: اگر سعی کرده بودم برای اراده و نظر خود ارزشی قائل شوم. این یک نمونه از موارد خطا در ترجمهی این متن است. متن اصلی روشن و زودیاب است، ولی ترجمه چنین نیست.
ایرادی که دوست گرامی به ترجمه ی بنده گرفته اند ایرادی ویرایشی است نه ترجمه ای. سپاسگزارم و درج می کنم. ممنون می شوم اگر ایراد دیگری در ویرایش متن می بینند به بنده گوشزد کنند. متن از روی اصل ایتالیایی ترجمه شده و در اینترنت موجود است. از دوستان ایتالیایی دان هم سپاسگزار خواهم بود اگر ایرادی در ترجمه می بینند به من گوشزد کنند. حتما خواهم آموخت و در کار درج خواهم کرد.
ارسال کردن دیدگاه جدید