خاتمی: براندازی و انقلاب
اکبر گنجی − سید محمد خاتمی سیاستمداری اصلاح طلب است. کوشش او این بوده که روایت خود از اصلاح طلبی را بازگو کند، وهمیشه با ساختارشکنان مرزبندی کرده و براندازی را رد کند. سخنان او نشان میدهد که مخاطب این نوع سخنان زمامداران حاکم هستند، زیرا به جای توضیح مدعا و استدلالی سخن گفتن، با ساختارشکنان مرززبندی میکند تا راهی به سوی ورود اصلاح طلبان به قلمرو دولت یا نظام سیاسی بگشاید.
در طول سه هفته - از ۱۸/۶/۹۱ تا ۸/۷/۹۱- خاتمی چهار سخنرانی انجام داده است. در هر ۴ مورد این موضع تکرار شده است. ابتدأ به اصل مدعا در چهار سخنرانی بنگرید:
● مورد اول: سخنرانی ۱۸/۶/۹۱ :
"همه میدانند این جمع جمعی نیست که بخواهد ساختارشکنی بکند و اصول را زیرپا بگذارد چون برای همین اصول قربانیان فراوانی داده و مشکلات زیادی را تحمل کرده است، شما نمایندهی نسلهایی هستید که بیشترین فداکاری را برای عزت و عظمت کشور و انقلاب و راه امام انجام دادهاند و امروز نظرات خاص خود را دارید...همهی ما در هر کجا که هستیم باید به فکر دفاع از آرمانهای انقلاب و امنیت و مصلحت کشور باشیم...ما اصل اسلام و انقلاب را قبول داریم...دفاع از آرمانها و اصول انقلاب و سرنوشت کشور مصلحت ملت برای همهی ما مهم است...به این ترتیب به سمت تحول بنیادی در جامعه پیش خواهیم رفت که جلوی سقوط انقلاب، نظام و ارزشها گرفته میشود".
● مورد دوم: سخنرانی ۲۱/۶/۹۱ :
"معتقدم به سادگی نمیشود بگوییم این انقلاب را رها کن و سراغ انقلاب دیگر برو. این انقلاب بسیار مهم بود و خونهای بسیاری برای آن ریخته شده است. اتفاقا در تداوم حرکت ۱۵۰ ساله کشور که به سوی آزادی و استقلال و پیشرفت بوده است انقلاب ما این خواستها را با هویت تاریخی فرهنگی کشور عجین کرده است. دیدگاه خاصی از اسلام را عرضه کرده و بسیار هزینه برای آن پرداخته شده است. این که بگوییم آن را نمیخواهیم نه معقول و درست است نه عملی. ما انقلاب و اصول و چارچوبها را قبول داریم و اصل ما این است که همین نظام را با انتقادهایی که به آن داریم قبول داشته باشیم و خواستار از بین رفتن آن نباشیم و توانایی این کار را هم نداریم. کسانی که مدعی براندازیاند دچار توهمند. برفرض هم که خدای ناخواسته این اتفاق بیفتد چه خواهد شد؟ و جامعه با چه وضع مصیبت باری مواجه خواهد شد؟"
● مورد سوم: سخنرانی ۲۷/۶/۹۱:
"این انقلاب هزینه زیادی را در برداشته است و در عین حال نباید به عنوان کسانی که انقلاب کرده ایم، از این انقلاب مایوس و دلسرد باشیم؛ انقلاب امر بزرگی بود در مقطع تاریخی حساس که ملت ما بیدار شده بود...در این انقلاب همهی آن مطالبات را در چارچوب اسلام خواست. یعنی اسلامی که طرفدار استقلال، آزادی و پیشرفت بود و لذا دلبستگان انقلاب از انجام آن پشیمان نیستند...ما نمیخواهیم که خدای نکرده اوضاع به کلی به هم بخورد. شما آزادگان و همهی ما برای انقلاب هزینه داده ایم و اگر این انقلاب از بین برود مملکت از هم میپاشد؛ با این وصف ما هم باید این وضع را حفظ کنیم و هم این که منتقد باشیم...تنها راه موجود اصلاحات است و من راهی دیگر نمیشناسم. ما اعلام کرده ایم و نمیخواهیم نظام از بین برود زیرا به آن دلبسته ایم؛ حتی بیش از کسانی که امروز ادعای دفاع از نظام را دارند."
● مورد چهارم: سخنرانی ۸/۷/۹۱:
"اتفاقا اگر فضا باز شود و هرچه به این سو برویم، هم انقلاب محفوظ میماند، هم بدبینیها کم میشود، هم عقلانیت...در دو، سه سال اخیر بعضی از جوانان از اصلاح طلبان ناامید شدهاند و میگویند چه چیزی اصلاح شود؟ ما هم میگوییم راهی جز اصلاح طلبی نداریم و براندازی را نمیخواهیم و با کسانی هم که آن را میخواهند رابطه نداریم. تازه اگر خدای ناخواسته اوضاع به هم بخورد وضع همه بدتر خواهد شد. باید همین چارچوب حفظ شود."
نکاتی درباره مدعیات خاتمی
در خصوص مدعیات سید محمد خاتمی چند نکته قابل ذکر است:
یکم- پارادوکس اصلاح طلبی و انقلابی: خاتمی به دلیل اصلاح طلب بودن، رفتارهای انقلابی و ساختارشکن را نفی میکند. این موضع با اصلاح طلبی او کاملاً سازگار است. اما تعارض از آن جا آغاز میشود که دائماً از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ دفاع میکند.
اگر گزارهای کلی به قرار زیر برنهاده شود:
"انقلاب به عنوان روشی برای تغییر و تحول سیاسی، با توجه به پیامدهای بسیار زیان بارش، مطرود است"،
در آن صورت، انقلاب اسلامی به عنوان یکی از مصادیق این حکم کلی هم مطرود است و باید به مطرود بودن آن اذعان کرد. مگر آن که گفته شود، انقلاب اسلامی استثنایی بر آن قاعده است. در این صورت دیگران هم میتوانند مدعی شوند که انقلاب علیه جمهوری اسلامی هم یکی از همان استثناهاست.
دوم- انقلاب و براندازی: خاتمی هرگاه از سرنگونی رژیم شاه سخن میگوید، از مفهوم انقلاب استفاده میکند، اما وقتی از سرنگونی جمهوری اسلامی سخن میگوید، از مفهوم براندازی استفاده میکند.
در قوانین کیفری جمهوری اسلامی جرمی به نام انقلاب وجود ندارد، اما جرم براندازی وجود دارد. برای این که زمامداران حاکم
اولاً: انقلاب را خوب به شمار میآورند،
ثانیاً: نظام مستقر موجود - یعنی جمهوری اسلامی - را با "انقلاب" مترادف میگیرند (گویی نمیدانند که انقلاب همان بود که در سال ۱۳۵۷ به وقوع پیوست و رهبرش هم آیت الله خمینی بود. پس از تأسیس نظام و استقرار آن، وارد "جمهوری اسلامی" شده ایم و آیت الله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی است، نه رهبر انقلاب)،
ثالثاً: ساختارشکنان را نه انقلابی، که ضدانقلابی و برانداز قلمداد میکنند.
استفادهی خاتمی از عنوانی مجرمانه- که مجازاتش اعدام است- برای مدل رقیب اصلاح طلبی، نیازمند دلایلی موجه است که تاکنون ارائه نشده است. این نوع مفهومسازی، پیشاپیش رقیبان را در صف محکومان به اعدام قرار میدهد.
سوم- دلایل رد ساختارشکنی: در عرصه سیاست و مبارزه، برای جذب فعالان سیاسی و مردم، بدانسان که جذب با تکیه بر آگاهی و خرد باشد، باید مستدل سخن گفت. طرد خط مشی سرنگونی جمهوری اسلامی - یا براندازی و انقلاب - نیازمند دلیل است.
خاتمی چرا با سرنگونی جمهوری اسلامی مخالف است؟ برای این که:
اولاً: برای انقلاب ۵۷ و جمهوری اسلامی هزینههای زیادی پرداخت شده است.
ثانیاً: انقلاب ۵۷ آرمانهای تاریخی آزادی خواهی و استقلال را با هویت تاریخی فرهنگی کشور عجین کرده است.
ثالثاً: نخواستن انقلاب ۵۷ و جمهوری اسلامی نا معقول و نادرست است.
رابعاً: نخواستن انقلاب و جمهوری اسلامی غیرعملی است. توان براندازی وجود ندارد و مدعیان براندازی دچار توهم هستند.
خامساً: سرنگونی جمهوری اسلامی به معنای از هم پاشیدن ایران است.
سادساً: انقلابی شدن شرایط ، وضع همه را بدتر میکند.
مدعای اول و دوم نمیتواند دلیل رد انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی به شمار رود.
مدعای سوم، فقط یک مدعاست. به کدام دلایل نخواستن جمهوری اسلامی نامعقول و نادرست است؟ از کجا معلوم که خود این مدعا نامعقول نباشد؟ چرا دفاع از جمهوری اسلامی نامعقول نباشد؟
مدعای چهارم از نظر استراتژیک مهم است، اما دلیلی علیه انقلاب به شمار نمیرود. برای این که ممکن است ساختارشکنان بگویند ما به دنبال قدرتمند شدن خواهیم رفت. ممکن است فرد یا گروهی بخواهد با کمک دولتهای خارجی قدرتمند شده و جمهوری اسلامی را سرنگون سازد (مدل لیبی).
مدعای پنجم بسیار مهم است، اما نیاز به دلایل موجه دارد. چرا سرنگونی جمهوری اسلامی به روشهای مسالمت آمیز- مانند مدل اروپای شرقی- به تجزیهی ایران منتهی میشود؟
مدعای ششم هم باید مدلل شود. به عنوان مثال، اگر از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر گذار صورت گیرد، آیا وضع همه بدتر خواهد شد؟
چهارم- اصلاح پذیری نظام: اصلاح طلبی خاتمی فاقد تحلیلی موجه از اصلاح پذیری نظام است. در کجا خاتمی روشن ساخته که جمهوری اسلامی رژیمی اصلاح پذیر است؟
در چهار سخنرانی اخیر، خاتمی دائماً از بسته بودن همهی راه ها، سرکوب، تعطیلی احزاب و رسانههای مستقل، زندانی بودن خادمان انقلاب و اسلام و نظام سخن میگوید. او که همهی راههای نظام به روی اصلاح طلبان را بسته میبیند، از خیر حکومت گذشته و میگوید:
"ما میگوییم حضرات معظم! شما بمانید، اما بگذارید انتقاد کنیم و بگذارید روشها اصلاح شود...الان هم ما میگوییم انتخابات و حکومت مال شما! بیایید فضا را باز کنید؛ ما میخواهیم جریان اصلاحات را نقد کنیم! میخواهیم با آزادی و امنیت دور هم بنشینیم! نه این که بگویید در حال توطئه هستند! آزادی تأمین شود، فضای امنیتی برچیده شود، حکومت باشد برای خودتان".
خاتمی در عین اینکه مطالباتی چون آزادی همهی زندانیان سیاسی، آزادی احزاب و رسانهها و برگزاری انتخابات آزاد را مطرح میسازد، به دلیل ناامیدی از تن دادن رژیم به این خواست ها، مطالبهی خود را به آزادی نقد کردن اصلاحات تقلیل میدهد. این سخنان چه سیمایی از جمهوری اسلامی به تصویر میکشد؟ ضمن آن که خاتمی از فساد گسترده، بی اخلاقی گسترده، بی کفایتی و کشور را به خطر انداختن هم سخن میگوید.
پنجم- دو روایت از اصلاح طلبی: ممکن است گفته شود، آری رژیم همهی راههای اصلاحات مسالمت آمیز را بسته است، اما ما بازهم راهی جز اصلاحات در پیش نداریم. در اینجا اصلاحات به دو معنای متفاوت به کار میرود. در "اصلاح طلبی به روایت خاتمی" این امر به معنای پذیرش نظام جمهوری اسلامی است، اما در روایتی دیگر، چنین مقتضایی نداشته و فقط و فقط ، به معنای التزام به روشهای مسالمت آمیز- نفی توسل به خشونت- است. مبارزهی مسالمت آمیز (قدرتمندساختن مردم از طریق سازمان یابی آنان، بسیج اجتماعی و نافرمانی مدنی و...) در موارد زیادی به گذار از رژیمهای دیکتاتوری به رژیمهای دموکراتیک انجامیده است. به تعبیر دیگر، میتوان هدفی رادیکال داشت، اما با روشهای اصلاح طلبانه- یعنی غیرخشونت آمیز- به آن دست یافت.
نتیجه
این نکته را محض انصاف بیفزاییم که خاتمی در داخل کشور به سر میبرد و نمیتواند به آزادی و با صراحت همهی نظرات خود را مطرح سازد. اما میتوانیم فرض را بر این بگذاریم که چهارچوب نظرات او در هر حال شامل همین مختصاتی است که آنها را توضیح دادیم. این چهارچوب میتواند و باید در هر حال مستدل باشد.
ممکن است خاتمی در مواضع بنیادیاش حق داشته باشد. اما او باید بکوشد به پرسشهای مهمی به گونهای مستدل پاسخ بگوید. سیاست در دوران مدرن- به تعبیر ماکس وبر- افسون زدایی/اسطوره زدایی شده است. ایمان نامدلل به انقلاب، اصلاحات، جمهوری اسلامی، قانون اساسی و...با مقتضای دوران ما نمیخواند. شاید سرنگونی این رژیم و کلاً هر رژیمی بد باشد. اما این مدعا نیازمند دلایل موجه است.
آیا خاتمی از این مدعای کلی دفاع میکند؟ نه. او از سرنگونی رژیمهای استبدادی عربی که در بهار عرب روی داد دفاع کرده است. این هم پارادوکس دیگری در آرای خاتمی است. اگر براندازی نامعقول و نادرست است، براندازی رژیمهای استبدادی مصر و تونس هم نامعقول و نادرست بود. شاید خاتمی سرنگونی بن علی و حسنی مبارک را سرنگونی رژیم ننامد، در این صورت میتوان پرسید: آیا تکرار حادثهی سرنگونی بن علی و حسنی مبارک- هر نامی که داشته باشد - در ایران معقول و درست است؟ آیا رفتن به دنبال چنان کاری توهم است؟
ما رژیم دینی نمی خواهیم.............................
جناب اقای گنجی محترم
انقلابات تونس،مصر و لیبی هیچ کدام نتوانسته اند مردمسالاری را برقرار کنند و نخواهند توانست.شما خوب میدانید افرادی که در راس قدرت در این کشورها قرار دارند،جمله مسلمان و معتقد به قوانین شرعی هستند.خب اگر اقای خامنه ای،خاتمی و امثال این شخصیت ها که به مراتب دارای فکر مدرن تر،با سیاست تر و دارای فرهنگ مترقی تری هستند،نمی توانند نظامی مردم سالار را برپا کنند،دنبال انقلاب و سرنگونی نظام رفتن هم به اختباس از بهار عربی بی معنی است.
قابل عرض است که آشتی ملّی ، اعتراض مسالمت آمیز به کج رفتاریها و دزدیها توسط اکثر مسئولین،اعتراض به عدم وجود عدالت اجتماعی،اقتصادی و قضائی،اعتراض قلبی و انقلابی به تحریم و تهدید کنندگان مردم ایران به سرکردکی امپریالیزم آمریکا و انگل چسبیده به ان(رژیم نژادپرست و آدم کش صهیونیستی)و نیز اصلاح افکار دیکتاتوری خویش، راه تشکیل و فعالیت علنی یک جنبش اعتراضی را در ایران هموار نموده و در صورتی که گروه های چپ و سازمان ضد خلقی مجاهدین را در جمع خویش راه ندهیم و از مصادره کردن جنبش اعتراضی توسط این گروها و سازمانهای غیر دمکرات و وابسته به اجنبی جلو گیری کنیم،مطمئنأ این جنبش مردمی جاده صاف کن مردم سالاری در ایران خواهم شد.
آقای خاتمی اجبارأ به همین خواسته کم، فعلأ قانع شده اند و از اقای خامنه ای درخواست باز نمودن فضا را دارند.اینکه اقای خامنه ای توجهی به خواست ایشان ندارند به این علت است که اولأ اقای خاتمی نپذیرفته اند که وقایع قبل و بعد از انتخابات ٨٨ یک کودتای آمریکائی-صهیونیستی-انگلسی به رهبری رفسنجانی بوده است و نیز با سیاسی کاری، موسوی و کروبی را زندانی سیاسی معرفی کرده و خواهان رفع حصر خانگی آنان است و بدتر اینکه پیمان خود با رفسنجانی رهبر کودتا را نشکسته و هنوز امیدوار است که فسنجانی به گود سیاست برگردد.ضمنا خود نیز معتقد قلبأ به مردم سالاری واقعی معتقد نیست و رسوبات دیکتاتوری در افکارش موجود می باشد.البته بسیار کمتر از رفقا و رقبایش
بدون برپائی یک جنبش اعتراضی مردمی(صرفا اصلاح طلبی نه براندازانه) هیچ گروه،سازمان و یا حزبی قادر به اصلاح شرایط بحرانی کنونی ایران نخواهد بود و قدرتمند شدن احزاب هم فقط در گرو فعالیت صحیح و مسالمت آمیز جنبش اعتراضی اصلاح طلب مردمی است.ضمنا جنبش اعتراضی اصلاح طلب مردمی خود بهترین محافظ هر نظام و دولتی است.البته در صورتی که آن نظام به خواسته های منطقی جنبش اعتراضی مردمی توجه جدی کرده و در رفع مشکلات جدأ عمل کند.
من به نوبه خود از اقای خامنه ای استدعا دارم که دستور فرمایند که کاسه لیس های نظام ، بدخواهان رخنه کرده در میان مسئولین و دوستان نادان نظام نسبت به تشکیل و فعالیت چنین جنبشی موش دوانی نکنند.
ایشان خوب میدانند که، زمانی یک نظام و یا دولت میتواند مدعی مردمی بودن کند که معترضین خود را با عمل درست و استدلال آرام کند،نه با زور و زندان.
به امید انروز منصور پیرخانقاه
آرا و دكترين خاتمي متعلق به سال 76 است. خيلي وقت است تاريخ مصرفش گذشته.
شجاعت داشتن و به مردم اعتماد کردن و در راه اهداف آنها تلاش کردن , کار یک سیاستمدار مردمی است و نه خاتمی که بر مردم اعتماد کرد و در راه اهداف نظام تلاش کرد و کرد آنچه که نمی باید کرد.
معضل اصلی آسپرین خاتمی نیست زیرا مسکنهای سیاسی دیگری در صورت لزوم و شرایط خاص بحرانی در بازار بلبشوی سیاسی ج.ا. ایران وجود دارد نظیر قالیباف، نوری و... ، خاتمی تا سال ۱۳۷۶ یک آخوند سیاسی درجه ۴-۳ بود، ۲ ماه قبل از انتخابات، بعنوان سید خندان و اصلاح گر بخورد مردم ایران داده شد که هیچ بهره سیاسی- اقتصادی و اجتماعی برای ایرانیان نداشت ولی بازدارنده سقوط رژیم در حادثه ۱۱ سپتامبر و عواقب بعد از آن بود.یکی از مشکلات اصلی ما ایرانیان، قلمها و افراد جانبی هستند که با مطرح کردن این اشخاص، روند سرنگونی ج.ا. را کند کرده و چوب لای چرخ نیروهای مخالف ج.ا. میگذارند. هیچ حرکت و عمل سیاسی از این افراد بجز پیچیده نشان دادن مسائل ایران و متزلزل کردن آمریکایها از خطر ج.ا. برای بشریت بچشم نمیخورد. در این جنگ سرد روانی، بهترین هوش و استعدادهای ایرانی در اتاقهای فکر ج.ا. سعی در استمرار بقای رژیم را دارند و در این میان آمریکاییها به سر گیجی سیاسی افتادهاند که البته هدف و منظور اصلی همین است. واقعیتهای سیاسی معمولا فراتر از تحلیلها و شعارها است، بطور مثال یکی از عوامل تحکیم رژیم ج.ا.، دشمن قسم خورده آن پس از سال ۱۳۶۰ یعنی مجاهدین خلق بود، وقتی سازمانهای بین المللی از کشتار سیاسی و حقوق بشر با سران رژیم گفتگو میکردند، این جواب از طرف ج.ا. شنیده میشد که ج.ا. قربانی تروریسم است و با تروریسم و خشونت سیاسی مقابله میکند، حرفی که پر بیراهه نبود، شاید مجاهدین خلق قربانی زد و بندها و تاکتیکهای آمریکایی- اسراییلی در منطقه شده باشند، امروزه با پراکندگی اپوزیسیون ایرانی، سرکوب خشن جنبش مردم در داخل، عدم اتحاد نیروهای ملی، بزرگنمایی تجزیه طلبان ،چند دستگی کشورهای نیرومند خارجی در مقابل ج.ا. و... باید به ج.ا. ایران، آفرین گفت که با مانورهای سیاسی هرچند ضّد ایرانی، هتاک، بی آبرو یانه و جزم گرایی مذهبی، هنوز در قدرت است و لاف نمایندگی خدا و رهبری خلق الله را بروی زمین دارد.
غیر از آقای خاتمی گزینه دیگری نیست ...
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
حافظ
چرا خاتمی واصلاح طلبان طوری عمل میکنند که گوئی قیم مردمند.انها بعداز 33 سال هنوز تکثرگرائی را نیاموخته اند!
آنها به تک صدائی، حاکمان اعتراض دارند،ولی خود به همان شیوه عمل میکنند!
در هر جامعه ای،منجمله،ایران،گرایشات ونظرات متفاوتی وجود دارند،اعتقاد به دموکراسی،به معنی احترام، به آراء وعقائدمتفاوت است.بهتراست ،هر گرایشی،خود را به عنوان بخشی از جامعه،معرفی کند نه همه مردم.
یک جامعه مدرن ،جامعه تکثرگراست،اگر،حامی دمکراسی هستیم، بایداین فرصت رابرای،عرصه نظرات متفاوت فراهم کنیم.
جناب آقای گنجی به نظر من راه نجات مردم از وضعیت موجود همان اصلاحات مد نظر آقای خاتمی میباشد که هم هزینه کمی دارد هم با عقلانیت جلو میرود بر اندازی با انقلاب هیچ تضمینی برای رفتن به سمت دموکراسی را نمیدهد .
مسلما اگه فضای بازی باشه در داخل مملکت خودمون که بشه حرف زد و انتقاد کرد کسی نیست که از اقای خاتمی طوری دفاع کنه که انگاری اون معصومه! تلاشهای خاتمی که قصد داره اصلاح طلبان دوباره به صحنه وارد بشن و یه اب باریکه باز بشه برای بازگشت ملموس اصلاح طلبان قابل تقدیره چرا که حتی اطلاع رسانی هم که سیاست حداقلی اصلاح طلبان است در این زمان بسته و تنگ است برد چندانی ندارد و بقول ده نمکی میگفت فضای سایبری جائی است که یه مشت ادم دارن تو اون نو سر و کله هم میزنن و اعمال اونها هیچ بازتاب بیرونی نداره که این ادعا اگر چه صد در صد قرین به حقیقت نیست اما نمیشه منکر اون صد در صد شد! در اینجا یا باید بفکر براندازی باشیم یا اگر انقلاب مجدد مقدور نیست یا به صلاح نیست باید دنبال شیوه هائی باشیم که از رهگذر ان سیاست را دوباره از صفر شروع نکنیم و دوره گذار کم صدمه ای را پشت سر بگذاریم و فکر میکنم این منظور اصلی خاتمی است .
آقای خاتمی اشکالاتی در کارنامه خود داشته و شاید هنوز در آرای خود داشته باشد. ولی باید دید بقول خود ایشان در مقابل چه هزینه می دهیم. موسوی و کروبی هزینه دادند برای چه کسی؟ برای مردمی که آمدنشان به خیابان فقط احساسی بود؟ و فقط عده کمی برای اعتراض به حصر ایشان به خیابان آمدند. باید موازنه قدرت را حفظ کرد. مثلا خاتمی اگر در انتخابات مجلس شرکت نمیکرد جلوتر بود بت حالا که شرکت کرد. کاربری که گفته بود آرای خاتمی مربوط به 76 است. ارای انقلابی گری امثال بازرگان چه؟ مگر هواپیماهای اف-16 را چه کس نخواست؟ باید قبول کرد سیاست فقط کله داغی و شعار دادن و سر و صدا نیست و اگر هست برای همه هست نه اینکه فقط رهبران جنبش ها.
مورخان قبلاً نوشته بودند که حمله ی عربهای مسلمان کمر ایران را خم کرد یا شکست و حمله ی مغولها پشت ایران را به خاک مالید بطوری که ایران هرگز نتوانست دوباره روی پای خود بایستد. مطمئناً در آینده مورخان خواهند نوشت که اسلامگرایان *** صفت فعلی نابودی واقعی ایران را انجام دادند. نزدیک ٢٠٠ کشور (کمتر یا بیشتر) وجود دارند اما فقط و فقط در ایران ما شاهد اعدامهای خیابانی،مثله کردن انسانها در خیابانها،تجاوز به مردانو زنان در زندانها و فجایع بسیار هولناک دیگر توسط اسلامگرایان حاکم بر ایران هستیم. این جنایات توسط القاعده و یا طالبانها یا حکومت عربستان سعودی گاهگاهی صورت میگیرد اما نه بصورت سیستماتیک ونه در این ابعاد یعنی آنچه آخوندها در ایران انجام میدهند.فاجعه در ایران بسیار گسترده است (توسط افرادی که متخصص اسلام هستند و اسلامی تر از آنها وجود ندارد). اسلام مسیحیت نیست که بتوان اصلاحاتی در آن بوجود آورد. اسلام دین تزویر،قتل و کشتار و ویرانی است.اسلام دین تجاوز به کودکان،انسان ستیزی و ضد زندگی است. آن در ١٤٠٠ از زمان بوجود آمدنش تا کنون ماهیت مخوف خودش را بخوبی نشان داده است. انسان هوشمند بخوبی میداند که اصلاح طللب دینی چه لغت بی معنی است. اصلاح طلب دینی میخواهد که همه افراد بشری در آن ورطه هولناک و مهلک دین اما بشرط اصلاحات نگه دارد مبادا آنها آن ورطه هولناک را ترک کنند!!! ولی انسان آگاه تلاش میکند که نوری در این تاریکی وحشت برای بشریت شود تا انسانهای گرفتار بتوانند ورطه را بخوبی ببینند تا بتوانند آنجا را برای همیشه ترک بکنند. انسان واقعی (انسان آگاه) خودش را در قلب تمام موجودات و تمام موجودات را در قلب خودش میبیند. سانسکریت
مردم ایران خواهان سکولاریسم هستند و از اصلاح طلبان متنفرند
تنها راه ازادی ایران غیر قانونی کردن اسلام و اخوند در ایران است یک بار برای همیشه این سرطان را درمان کنیم
100 سال پيش اجدادمان آخوند نوری را برای اصرار بر جايگزينی حکومت مشروعه با مشروعه اعدام کردند. و با اينحال يکبار ديگر مردم فريب نقش ماه **** را خوردند و زير بار ارتجاع سياه رفتند. مردم ديگر به ولي احتياجي ندارند .
خاتمی فکر میکنه ایران ارث باباشه و گنجی که فکر کرده ملت منتظرن تا آقا با هواپیمای لوکس بیان و ما بریم بدرقه اش آقی گنجی این را بدان که که ملت ولایت مدار و مسلمان ما پیرو مقام معظم رهبری و امام راحل هستن****چرا که فکر میکنید برنده اید ولی جالب است همیشه بازنده شما هستید موسوی و خاتمی و کروبی و گنجی و سروش و مهاجرانی و بقیه*** ما ملت ایران از شما ***
خاتمی یک کلاه بردار بود که با وقت خریدن برای رژیم بزرکترین خیانت را در حق مردم ایران نمود
ارسال کردن دیدگاه جدید