راه حل سوریه: تشکیل شبکههایی از مقاومت مردمی گرد یک منشور دموکراتیک
نعیمه دوستدار − ژیلبر اَشکار، سیاستشناس و جامعهشناس لبنانی−فرانسوی، در لبنان بزرگ شده و اینک در دانشکده "مطالعات مشرقزمین و آفریقا" (لندن) علوم سیاسی درس میدهد. "مسئله بربریت"، "قدرت خطرناک: سیاست خارجی خاورمیانه و آمریکا" و "هولوکاست و اعراب: روایاتی از جنگ اعراب و اسرائیل" از آثار اوست. کتاب بعدی او، "تحلیل تحولات اعراب"، در بهار ۲۰۱۳ منتشر خواهد شد.
این گفتوگو نخست به زبان انگلیسی توسط عودی الزوبی برای روزنامه "القدس العربیه" انجام شده و در ۲۵ اوت ۲۰۱۲ انتشار یافته است. همچنین، این متن به زبان فرانسه و در سایت Inprecor نیز منتشر شده است.
● گفتوگو با ژیلبر اَشکار
برخی فعالان چپگرا نگران اسلامی شدن انقلاب سوریه هستند که آنها را به مخالفت یا عدم حمایت از آن واداشته است. به عنوان مارکسیست نظر شما در این باره چیست؟
طبیعی است آنهایی که معتقد به دموکراسی هستند – و دموکراسی باید قاعدتا سکولار باشد − از آمدن نیروهای بنیادگرایی مذهبی نگران باشند که منابع قانونگذاری خود را به جای اراده ملت از متون مقدس میگیرند. ما همه نگرانیم که خیزش عربی که خیلی به آن امید داشتیم، به یک پشیماین بزرگ تبدیل شود. یک سابقه تاریخی هم در این زمینه وجود دارد. انقلاب ایران که در آغاز یک انقلاب دموکراتیک بود، بعد تبدیل به یک دولت بنیادگرا شد. این ترس برای هرکسی که به دموکراسی اعتقاد دارد طبیعی است.
ژیلبر اَشکار:
«تفاوت برزگی بین قدرت گرفتن خمینی در ایران و انقلابیون عرب وجود دارد. خمینی، رهبر انقلاب ایران بود. او واقعا یک رهبر بود اما این موضوع در مورد جنبشهای عربی اسلامی صدق نمیکند. اکنون رهبران دینی عامل انقلابهای عربی نیستند. آنها خود به مردم پیوستهاند. همچنین، در مجموع در تونس و مصر، به قدرت رسیدن آنها با ایجاد یک روحیه تند انتقادی در میان مردم به ویژه در میان جوانان همزمان شده است. علاوه بر این، ما نمیگوییم که انقلاب به پایان رسیده است. روند این انقلاب که میتواند سالهای زیادی ادامه داشته باشد.»
باید به این موضوع اضافه کنم که در بهترین حالت نیروهای مذهبی در سرزمینهای عرب قدرت را به دست میگیرند. نیروهای چپ و ملیگرا بسیار ضعیف هستند یا در حال ضعیف شدناند. به رغم همه اینها، باید گفت من همچنان امیدوارم. در واقع، تفاوت برزگی بین قدرت گرفتن خمینی در ایران و انقلابیون عرب وجود دارد. خمینی، رهبر انقلاب ایران بود. او واقعا یک رهبر بود اما این موضوع در مورد جنبشهای عربی اسلامی صدق نمیکند. اکنون رهبران دینی عامل انقلابهای عربی نیستند. آنها خود به مردم پیوستهاند. همچنین، در مجموع در تونس و مصر، به قدرت رسیدن آنها با ایجاد یک روحیه تند انتقادی در میان مردم به ویژه در میان جوانان همزمان شده است.
علاوه بر این، ما نمیگوییم که انقلاب به پایان رسیده است. روند این انقلاب که میتواند سالهای زیادی ادامه داشته باشد، با تناقضات اقتصادی -اجتماعی همراه شده که موانع اصلی توسعه هستند. این موانع به ذات و طبیعت نظام سیاسی- اجتماعی مرتبطاند، نه فقط به فشاری که در سطح اجتماع دیده میشود و همه آن را محکوم میکنند. در واقع، جنبشهای اسلامی برنامه مشخصی برای این وضعیت ندارند و از موافقت آنها با دستورالعملهای نئولیبرالهایی که در قدرت هستند یا از قدرت ساقط شدهاند، میتوان این موضوع را دریافت. به همین دلیل است که این روند تا زمان پیدا شدن راه حلی برای این تناقضات ادامه خواهد داشت.
آیا میتوان انقلاب سوریه را انقلابی طبقاتی دانست؟
اگر در تحلیل انقلاب سوریه این خیزش به عنوان یک نبرد طبقاتی صرف، مثلا میان کارگران و بورژواها در نظر گرفته شود، پاسخ من منفی است. نبرد در سوریه، نیر علیه استبداد موروثی است: خیزشی از سوی کارگران، دهقانان، خردهبورژوها و حتی برخی از بورژواها شروع شده است. انقلاب سوریه در مرحله کنونی چیزی فراتر از یک انقلاب دموکراتیک است؛ یک انقلاب که از یک سری تناقضات اجتماعی اقتصادی که پیشتر به آن اشاره کردم، شکل گرفته است. حل و فصل امور در بلند مدت تنها با از بین رفتن ساختار طبقاتی فعلی ممکن خواهد بود و با اجرای سیاستهای توسعهای انعطافپذیر و متمرکز توسط دولت. البته در یک چارچوب دموکراتیک، نه به شکل استبدادی، نظیر دهه ۷۰ میلادی.
در نهایت، زمانی که مردم از استبداد خلاص شوند، اختلاف طبقاتی در روند انقلاب به شکل اجتنابناپذیری ظاهر خواهد شد. اما اکنون مردم در هر سطحی، تنها میخواهند از استبداد رها شوند. هرکسی که خود را چپگرا بداند، میتواند خود را در مبارزه علیه استبداد همراه مردم سوریه بداند.
شما از همان مراحل اولیه، درگیری نظامی اجتنابناپذیری را در روند انقلاب پیشبینی کردید. چرا؟
به مصر و تونس نگاه کنید. در آنجا انقلابهای صلحآمیز به ثمر رسیدند. خواست انقلابی در ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ در مصر به عنوان نقطه اوج اعتصاب کارگران به همراه معترضان سیاسی با شعار: "بس است! " آغاز شد و با حضور قوی و مستمر خیابانی مردم، توسط مخالفان مذهبی مدیریت شد. تظاهرات ۲۵ ژانویه باروت اعتراضات قبلی را شعلهور کرد. در مقابل در سوریه، سرکوب شدید، دلیل اصلی تاخیر گسترش جنبش در شهرهای مهم کشور بود که باعث شد اعتراض و اعتصاب در این شهرها وجود نداشته باشد؛ درست خلاف مصر و تونس. تاخیر در گسترش انقلاب در سوریه به این معنی نیست که این شهرها -آن طور که ادعا میشود- به رژیم وفادارند. تاخیر شهرهای دمشق و حلب در پیوستن به انقلاب، به دلیل پایگاه اجتماعی رژیم نیست، بلکه دلیل اصلی آن استقرار گسترده نیروهای سرکوبگر و نبود زمینههای قبلی اعتراض است.
«خواست یک جنبش کاملا صلحآمیز به بهانه حفاظت در برابر فرقهگرایی، آنگونه که برخی چپگراها این روش را در پیش گرفتهاند، باعث مذاکره با رژیم خواهد شد و مشخص است که این خواسته به هیچ نتیجهای نخواهد رسید. نیروهای چپ باید با برخورد جدیتری نسبت به زمان آغاز جنبش داشته باشند. آنها باید خواهان سرنگونی رژیم باشند، نه گفتوگویی بیهوده با رژیم و با همه احترامی که برای چپگرایان سوریه قائلم، بر این باورم که این خواستها بیهودهاند و هیچ فایدهای نخواهند داشت.»
من به سوال شما در مورد درگیرهای مسلحانه بر میگردم. من طرفدار درگیریهای نظامی نیستم. ترجیح میدهم انقلاب صلحآمیز به وقوع بپیوندد. خشونت نظامی باعث تحریبهای گسترده و باعث انحطاط روند اعتراضها میشود و دموکراسی نوظهور را تهدید میکند، زیرا سازمانهای نظامی کمتر دموکراتیکاند.
همانطور که خودتان تاکید کردید و من هم تایید میکنم، درگیریهای نظامی در انقلاب سوریه اجتنابناپذیر است. در آغاز شکلگیری گروههای ارتش آزاد سوریه، اعضای شورای ملی سوریه، خواهان دخالت نظامی خارجی شدند که در نظر آنها باعث کنترل درگیریهای نظامی میشود. این در خواست خطرناک است و من با آن مخالفم. دیگران به خصوص اعضای کمیته همکاریهای ملی خواهان این هستند که جنبش خود را به اقدامات صلحآمیز محدود کند و اقدامات مسلحانه را محکوم میکنند.
از نظرمن، این دو وضعیت بر تصمیمهای استراتژیک اثر میگذارند و رژیم سوریه از اساس متفاوت با تونس و مصر است. در سوریه، مانند لیبی یک پیوند اساسی بین نهادهای نظامی و حاکمان وجود دارد، در حالی که در مصر و تونس، مبارک و بن علی از نهادهای نظامی ریشه میگرفتند، نه اینکه خودشان خالق یک حکومت نظامی باشند. بازسازی کشور به خصوص نیروی نظامی آن توسط قذافی و حافظ اسد، سرنگونی صلحآمیز حکومت آنها را کاملا غیرممکن کرد.
مشخص است که حافط اسد ارتش سوریه را بر اساس پایگاههای فرقهای بازسازی کرد. شایان ذکر است که ما اصلا یک جامعه مذهبی خاص (علویون) را محکوم نمیکنیم، ما فرقهگرایی را تقبیح میکنیم. این موضوع به معنای جایگزینی یک فرقه به عنوان یک فرقه دیگر نیست. بلکه باید حکومتی بدون فرقهگرایی مذهبی ایجاد شود.
در کشورهایی مانند لیبی و سوریه، کسی نمیتواند استبداد نهادهای نظامی را نادیده بگیرد. سرنگونی صلحآمیز حکومت در کشورهایی مانند این کشورها غیرممکن است. انقلابها، مانند مبارزات آزادیخواهانه ملی نمیتوانند همیشه به صورت صلحآمیز به آزادی منجر شوند. استراتژیها بر اساس خواستها شکل نمیگیرد بر اساس طبیعت آن حکومت اتفاق میافتد. به همین دلیل است که من از آغاز گفت و گو میگویم سرنگونی رژیم سوریه فقط با نیروی نظامی ممکن خواهد بود.
درخواست دخالت نیروهای خارجی یک اشتباه فاحش است ومن خطرات این دخالت نظامی را در نشستی در استکهلم درباره اعتراضات در سوریه مطرح کرده ام و این مقاله در روزنامه الاخبار بیروت نیز منتشر شده است. در واقع، برخی از این خطرات باعث شده دولتهای غربی از اساس دخالت نظامی را نپذیرند و رهبران غربی، معتقدند امروز نگرانیهای زیادی به دلیل گسترش القاعده در سوریه وجود دارد. آنها خیلی نگرانند و اگر دخالت مستقیم داشته باشند، نه به خاطر مردم سوریه که تنها به دلیل ترسشان از القاعده و گروههای مشابه است. در لیبی هم ترس مشابهی از وضعیت وجود داشت و تلاش برای کنترل روند تغییر، باعث دخالت نظامی آنها شد، اما تلاشهای آنها بیثمر ماند.
توهم درگیری، هم در مورد سوریه وجود دارد که توسط آمریکا تبلیغ میشود و آن را راهحل یمنی مینامند و اوباما از آن حمایت میکند. این نظریه بر مبنای پافشاری بر توافق با حامی اصلی اسد یعنی روسیه است. به این ترتیب، همانطور که سعودیها در کنار علی عبدلله صالح قرار میگیرند، او هم در کنار سوریه قرار میگیرد. این یک توهم صرف است. همانطور که اذعان کردهام، دولت مرکزی از اساس به خانواده حاکم در سوریه مرتبط است و ساختار فرقهای دارد. غیرقابل تصور است که آنها بدون جنگ از قدرت دست بکشند. کنار رفتن اسد را از قدرت، دقیقا به همان شکل خواهد بود که علی عبدالله صالح از قدرت کنار رفت.
این سه تصور ناشی از نقایص استراتژیک و ناشی از تفاوت میان سوریه از یک سو و مصر، تونس و حتی یمن از سوی دیگر هستند. به دلیل این کاستیها، مخالفان سوری در به دست گرفتن ابتکار عمل در سازماندهی نظامی شکست خوردند. در پایان، دموکراسی در سوریه تنها با از میان رفتن رژیم محقق خواهد شد؛ با از بین بردن نیروهای مسلح و بازسازی آنها به شکلی که دیگر نه فرقهای باشند نه استبدادی.
برخی فکر میکنند که درگیریهای نظامی منجر به جنگ داخلی خواهد شد. آیا در سوریه جنگ داخلی به راه میافتد؟
اکنون چند ماه است که این اتفاق افتاده. اما جنگ داخلی به معنای جنگ فرقهای نیست، جنگ داخلی یعنی هر نوع درگیری مسلحانه در میان گروههای مخالف یک جامعه، یعنی همانطور که در مورد اسپانیا در دهه ۴۰ یا در فرانسه بعد از انقلاب ۱۷۸۹ یا در روسیه بعد از ۱۹۱۷ رخ داد. جنگهای داخلی لزوما فرقهای و مذهبی نیستند. وقتی میگویم از بیش از یک سال پیش سوریه با جتگ داخلی مواجه شده، منظورم این نیست که این جنگ فرقهای بوده. من تنها تاکید کردم که برخوردهای نظامی اجتنابناپذیر است و بدون آن رژیم سرنگون نمیشود.
علاوه بر این، رژیم همچنان به دنیال جنگهای فرقهای است و در این زمینه از برخی نیروهای مخالفان هم کمک میگیرد. دیدیم که چگونه رژیم از روزهای نخست خیزشها را به گروههای سلفی و القاعده نسبت داد. این تبلیغات از سوی رژیم برای دو گروه پیام داشت؛ یکی اقلیتها و دیگر سنیهایی که با وهابیت مخالفاند و دیگری کشورهای غربی. در واقع، هرچه درگیریها بیشتر میشود، درگیریهای فرقهای هم بیشتر میشود. لازم است که جلوی حاکم شدن درگیریهای فرقهای گرفته شود. به این منظور، مخالفان باید موضع مشخصی در مقابل بحثهای فرقههای داشته باشند.
از سوی دیگر خواست یک جنبش کاملا صلحآمیز به بهانه حفاظت در برابر فرقهگرایی، آنگونه که برخی چپگراها این روش را در پیش گرفتهاند، باعث مذاکره با رژیم خواهد شد و مشخص است که این خواسته به هیچ نتیجهای نخواهد رسید. نیروهای چپ باید با برخورد جدیتری نسبت به زمان آغاز جنبش داشته باشند. آنها باید خواهان سرنگونی رژیم باشند، نه گفتوگویی بیهوده با رژیم و با همه احترامی که برای چپگرایان سوریه قائلم، بر این باورم که این خواستها بیهودهاند و هیچ فایدهای نخواهند داشت.
آیا درگیریهای مسلحانه باعث سرکوب شخصیتهای انقلابی طرفدار اقدامات صلح آمیز نخواهد شد؟
گفتم که وضعیت دشوار استراتژیک فعلی در انقلاب سوریه، با ترکیب جنبش صلحآمیز با نبرد نظامی به ثمر خواهد رسید. در مقابل رژیمی مثل رژیم سوریه، مبارزه صلحآمیز و ادامه آن قابل تصور نیست. این دیدگاه به معنای حمایت از تظاهرکنندگان صلحطلبی است که در ادامه مبارزهشان هر روز کشته میشوند.
این یک موضوع مناقشهبرانگیز قدیمی در مورد انقلابهای مردمی علیه رژیمهای استبدادی است که حاکمانشان در کشتار تردید نمیکنند. در چنین شرایطی، لازم است جناحی نظامیای از انقلابیون شکل بگیرد که از جنبش صلحآمیز حمایت کنند و علیه رژیم و شبه نظامیانش جنگهای چریکی به راه بیندازد.
هر لغزشی باعث راه افتادن جنگهای چریکی یا به عبارتی طولانیتر شدن جنگ و محکمتر شدن پایههای حکومت بشار اسد خواهد شد. راهحل این موضوع این است که شبکههایی از مقاومت مردمی گرد یک منشور دموکراتیک ایجاد شود که به روشنی در برابر فرقهگرایی که اکنون نشانههایش را میبینیم، بایستد. این مسئله برای آینده انقلاب و حکومت سوریه ضروری است.
منبع: زد نت
ژیلبر آشکار از عوامل امپریالیست و صهیونیسم که به دروغ در کمپ "چپ" ظاهر شده است و برای همین منظور دروغ بودن "جپ" در غرب را به اثبات می رساند، از بمباران آمریکا و ناتو علیه مردم لیبی برای بر مسند نشاندن مشتی اوباشان سازمان سیا و دیگر سازمانهای جاسوسی غرب از جمله انگلیس ام ای 6 دفاع کرد و مدتها در سایت نوام چامسکی به تبلیغ آن پرداخت. آیا مردم هنوز جاعل و ابله اند که چهره وقاعی این گونه افراد *** که به لباس "چپ" خود را مزین کرده اند را نمی شناسند؟ ***
از خانم نعیمه دوستدار استدعا دارم در رابطه با اتهام وارده توسط کاربر مهمان در تاریخ یکشنبه, 07/09/1391 - 14:22 توضیح بدهند که رفع سوء تفاهم شود.به نظر بنده هم این آقا از جنس چپی های ایرانی است که در دو صحن تأتر هنر نمائی میکند.
ارسال کردن دیدگاه جدید