خانه | گوی‌سياست

غرب‌ستیزی و پارادوکس آمریکای "قدرقدرت"

سه شنبه, 1391-05-03 10:12
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
ریشه‌های غرب‌ستیزی در ایران و بررسی چگونگی تحلیل دگرگونی‌های خاورمیانه از سوی غرب‌ستیزان
علی افشاری

علی افشاری − غرب‌ستیزی جریانی است که در تاریخ معاصر ایران ریشه دوانده و همچنین نمونه‌های جهانی و منطقه‌ای دارد. غرب‌ستیزی هم بُعد نظری و فلسفی دارد، هم بُعد سیاسی. در این مقاله صرفاً بُعد سیاسی غرب‌ستیزی را در نظر می‌گیریم و به چند و چون پیدایش این پدیده نمی‌پردازیم.

غرب‌ستیزی را نمی‌توان به یک مکتب سیاسی و اعتقادی خاص در ایران محدود کرد. یکی از آیشخورهای آن حزب توده است. بخش‌هایی از بنیادگرایان مذهبی، نواندیشان دینی، سلطنت‌طلبان و ملی‌گرایان نیز در این جریان حضور داشته‌اند.

 

اصولاً غرب‌ستیزان در جهان و ایران هیچگاه سیمای همگون و یکپارچه‌ای نداشته‌اند و طیفی از نیرو‌های متفاوت و بعضاً با گرایش‌های متضاد را تشکیل داده‌اند. انتساب غرب‌ستیزی به چپ کلاسیک مشهور است، اما واقعیت این است که برخی از گروه‌های دیگر و به‌خصوص بنیادگرایان مذهبی نیز به این نگرش باور دارند.

 

غرب‌ستیزی بر پایه این فرض استوار است که دولتمردان غربی و سیاستمداران در این کشور‌ها مقاصد استثمارگرانه وبرتری‌طلبانه دارند، تجاوز و زیاده‌خواهی ویژگی ذاتی آنهاست و تحت هیچ شرایطی اصلاح‌پذیر نیستند. غرب‌ستیزان در کل غرب را فاقد خصائل انسانی می‌دانند و فرهنگ غرب را یک انحراف در روند تکامل بشری به‌شمار می‌آورند. در قاموس و ادبیات غرب‌ستیزان ، غرب به رهبری آمریکا مظهر تباهی و شرارت است. هر ایرادی هم که در جهان وجود دارد، در تحلیل آخر متوجه اراده بدخواهانه دولتمردان آمریکاست. هم‌ازین‌روی آنها رابطه خصمانه با غرب را توصیه می‌کنند. از دید آنان الویت و مسئله اصلی برای رهایی و بهبود اوضاع سیاسی ایران سمت‌گیری علیه غرب است . یکی از معیار‌های آنها برای عمل سیاسی درست ضدیت با دولت آمریکا و مواضع کشورهای همسو با آنان است.

 

به باور غرب‌ستیزان ، غرب توطئه و برنامه‌ای مشخص برای زمین زدن ایران و گستراندن بذر بی‌هویتی و از خودبیگانگی و تسخیر جامعه دارد. بنابراین بنیان سیاسی آن در تعارض با منافع و مصلحت مردم ایران است.

 

از آنجایی‌که غرب‌ستیزی یک مفهوم است و فراتر از مصادیق موضوعیت دارد لذا در اینجا بُعد مفهومی قضیه را مورد کنکاش قرار می‌دهیم. پرداختن به افرادی که مروج غرب‌ستیزی هستند ونقد فردی آنها کارگشا نیست و چه بسا موجب بروز سوءبرداشت‌هایی شود وهمچنین تصور برخورد کلاً منفی با آراء یک شخص را پدید آورد. در حالی‌که در نظرات اینگونه اشخاص ممکن است نقاط مثبتی نیز وجود داشته باشد. ولی برای روشن شدن بحث چند نظر به صورت اجمالی ارائه می‌گردد.

 

غرب‌ستیزان این ایده را با درجات مختلف ترویج می‌دهند که هر نظام سیاسی ستمگر در دنیا و به‌خصوص دیکتاتور‌های جهان سومی در نهایت متکی به حمایت غرب هستند و دول غربی لزوماً در تقابل آشتی‌ناپذیر با جریان‌های ملی، مترقی و وطن‌دوست در کشور‌های ماقبل مردم‌سالاری قرار دارند.

سید قطب را شاید بتوان یکی از چهره‌های مهم غرب‌ستیز به‌شمار آورد که تاثیرات غیر قابل انکاری بر بنیادگرایان مذهبی در ایران گذاشته است. وی غرب را "جاهلیت مدرن" می‌نامید و تمدن غربی را هرزه و روسپی به‌شمار می‌آورد. به عبارت دقیق‌تر او از سیمای انسان غربی، انسان‌زدایی نمود. بر این اساس است که سید علی خامنه‌ای که شیفته آثار سید قطب است می‌گوید:"حتى حكومت‌هاى سلطنتى‌يى كه امروز در خاورميانه وجود دارد، آمريكا اينها را دوست نمى‌دارد؛ چون مى‌داند اينها براى او مايه‌ دردسر است. دولت‌هاى اسلامى و عربى بايد به اين نكته توجه كنند. آمريكا براى مصر هم برنامه دارد؛ براى سعودى هم برنامه دارد؛ براى اردن هم برنامه دارد؛ براى كشورهاى خليج فارس هم برنامه دارد. برنامه‌ او فقط براى لبنان و سوريه و عراق نيست كه ديگر كشورهاى عربى بنشينند تماشا كنند كه آمريكا به خيال خود حساب سوريه و لبنان را برسد؛ بعد نوبت آنهاست. البته بين خواست آمريكا و واقعيت خيلى فاصله است. گروهى كه امروز در آمريكا سر كارند، مثل آدم‌هاى مست تصميم مى‌گيرند؛ اصلاً نمى‌فهمند چه كار مى‌كنند؛ اينها از واقعيات عالم خیلی فاصله دارند و دورند. خود تحليلگران زبده و برجسته‌ سياسى آمريكا هم امروز همين حرف‌ها را مى‌زنند و مى‌نويسند. سايت‌هاى اينترنتى و مطبوعاتشان از اين حرف‌ها پُر است؛ مى‌گويند اينها دارند آمريكا را به نقطه‌ اضمحلال و سقوط مى‌كشانند. واقع قضيه هم همين است. وجود اينها براى آمريكا احتمالاً انتقام خدايى است؛ ليكن به‌هرحال اين برنامه را دارند." (دیدار با کارگزاران نظام ، (۸/۸/ ۱۳۸۴)

 

احمد فردید یکی از چهره‌های مهم در شکل‌گیری غرب‌ستیزی در ایران است. او نظریه غرب‌ستیزانه‌اش را در قالب نظریه غرب‌زدگی ارائه کرد. یکی از مفاهیم کلیدی در تفکر فردید همین مفهوم «غرب‏زدگی» است که آن را به اقسامی تقسیم می‌‏کن:. «غرب‏زدگی غیر مضاعف»‌‌ در نظر او همان یونانی‏زدگی است که نیست‏انگاری حق است. غرب‏زدگی جدید خودبنیادْ به گمانش «غرب‏زدگی مضاعف» است که نیست‏انگاری همه چیز غیر از موضوعیت نفسانی استو فردید می‌گوید غرب‏زدگی عمومی است، منتها انواع و درجاتی دارد. همه ما غرب‏زده هستیم و غرب‏زدگی حوالت تاریخی ماست. حتی آن‌ها که از غرب‏زدگی آگاه می‌‏شوند و به نقد آن می‌‏پردازند و با آن مبارزه می‌‏کنند، غرب‏زده‏اند، اما «غرب‏زده غیرمضاعف بسیط سلبی» هستند. به نظر فردید حتی ابن‏عربی و حافظ و دیگر عرفای انسی نیز مصون از غرب‏زدگی نبوده‏اند. فردید می‌‏گفت: من هم غرب‏زده هستم، هرچند نمی‌‏خواهم چنین باشم. همه باید با غرب‏زدگی بجنگیم. (ر. ک به سيد موسی ديباج، آراء و عقايد سيداحمد فرديد، ص ۸۰) فردید خودرا «غرب‏زده بسیط غیر مضاعف سلبی» می‌‏دانست. (ر. ک به همان،ص ۲۹۷ )

 

جلال آل احمد راه او را ادامه داد و اثر معروف غرب‌زدگی‌اش را منتشر کرد. او در مقدمه این اثر می‌گوید : " غرب‌زدگی می‌گویم همچون وبازدگی و اگر به مذاق خوش نیست بگویم گرمازدگی یا سرمازدگی اما نه چیزی است حدود سن‌زدگی! دیدید گندم را چطور می‌پوسانند؟! از درون...به هرحال سخن از یک بیماری‌ست. عارضه‌ای که از برون آمده ودر محیطی آماده بیماری رشدکرده! مشخصات درد را بجویم و علت وعلت‌هایش را و اگر دست داد راه علاجش را"

 

بر مبنای باور غرب‌ستیزان ریشه اصلی بی عدالتی‌ها ، مصیبت‌ها و فقر بشریت در دنیای کنونی را باید در توطئه‌ها و دسیسه‌چینی‌های پایان‌ناپذیر غرب جست‌وجو کرد. این سخن از زوایای گوناگون خدشه‌بردار است. البته ایراد گرفتن بر این ادعا به معنای نادیده گرفتن مشکلات در غرب و یا عملکرد منفی برخی از دولتمردان و جریان‌های سیاسی آن نیست. بلکه مشکل بنیادی این فرضیه کلیت‌پنداری‌اش است که شرارت به مثابه یک رفتار را در مصادیق خاصی محدود می‌کند که گویی تنها اراده جریان خاص رهبری‌کننده نظام سرمایه‌داری جهانی است که بدی را خلق کرده و تداوم می‌بخشد! در حالی که شر و زور گویی در ذات انسان ریشه دارد و نمی‌توان آن را در مکتب ، آئین و یا جریان سیاسی و اجتماعی خاصی محصور کرد. بسیاری از نابسامانی‌ها، مفاسد گوناگون و بیدادگری‌ها نسبت مستقیم با قدرت مطلق و خود را حق مطلق انگاشتن دارد که راه را بر خودپسندی و انحصارطلبی فردی و گروهی می‌گشاید.

 

غرب ضمن اینکه مجموعه‌ای از عناصر بد و خوب را در خود حمل می‌کند، تمدن مسلط جهانی را شکل داده است. تمامی علوم متداول، تکنولوژی و دستگاه‌های فکری و نظام‌های سیاسی از دروازه غرب وارد کشور‌های توسعه‌یافته شدند. حتی آرمان‌های آزادی و برابری در قالب مفاهیم مدرن. البته در تمدن غرب که اکنون بر جهان غلبه دارد، سویه‌های مغفول و خلاء‌هایی وجود دارد که تکاپو برای اصلاح آن برای رسیدن به سامانی انسانی را ضروری می‌سازد. ولی در این مسیر رشد و تعالی کشور نیازمند تعامل متعارف با غرب است.

 

رویداد‌های سوریه باعث شدت گرفتن فعالیت‌های جریان غرب‌ستیز شده است تا نیرو‌های معترض سوری و به‌خصوص ارتش آزاد این کشور را به وابستگی به امپریالیسم ونیرو‌های متصل به غرب منتسب سازند .

 

نفس حمایت غرب و یا جریانات هسمو با آن از حرکتی برای این جریان کافی است تا انگشت اتهام پیروی از غرب را به سمت آن نشانه رود و موجودیت مستقل آن حرکت را نفی نماید.

 

برای نمونه به چند نوع موضع‌گیری اشاره می‌شود:

 

چامسکی می‌گوید: "واشنگتن برای جلوگیری از وقوع انقلاب بهار عربی تلاش می‌کرد و سیاستش درباره قیام‌های مردم کشورهای عربی بر حمایت از قدرت‌هایی که می‌توان بر آنها تسلط داشت، استوار است"

 

در یونگه ولت به گزینش و ترجمه رضا نافعی می‌خوانیم:

 

"برای بالابردن اثربخشی نیروهای آزادی خواه (…) باید تلاش‌های ویژه صورت گیرد، تا برخی از مقام‌های مهم کلیدی در همان آغاز شورش و مداخله از خارج از میان برداشته شوند.این بخشی از یک سند بسیار محرمانه سیا، سازمان اطلاعاتی آمریکا و SIS (سازمان اطلاعاتی انگلیس قبل از تشکیل MI۶ ) است که در آن نقشه براندازی دولت سوریه با جزئیات ، دقیقاً شرح داده شده است. در این سند پنجاه ساله که امروز بار دیگر در دستور کار قرار گرفته، دو سازمان برجسته کشورهای امپریالیستی آمریکا و انگلیس، در آن زمان مشترکاً برای تصرف سوریه نقشه می‌کشند و گفته می‌شود: «آنگاه که اتخاذ تصمیم سیاسی برای ایجاد آشوب درونی گرفته شد، سیا و سیس آماده‌اند تا همراه با افراد دیگر ضربات تخریبی کوچک و رخدادهای مفید دیگر را در سوریه به انجام برسانند.» در جای دیگر‌ی از این سند توصیه می‌شود: «به‌مقدار کافی ترس و بی‌اعتمادی ایجاد گردد» مثلاً از طریق: «ایجاد حوادثی در مرز و زد و خورد‌های ساختگی مرزی، که بتواند بهانه برای مداخله را فراهم آورد». یعنی مداخله کشورهای غربگرای عرب و همسایه با سوریه را از این رو باید سیا و سیس (ام. آی. ۶ هر چه زودتر توانائی‌های خود را هم در عرصه جنگ روانی و هم در زمینه اقدامات عملی بهبود بخشند، تا میزان هیجان را بالا ببرند.»"

 

در توفان می‌خوانیم:

 

"آنچه امروز در سوریه می‌گذرد انقلاب نیست. جوششی از درون جامعه برای آزادی و عدالت اجتماعی و حفظ استقلال نیست. ضد انقلاب است. اپوزیسیون شورای ملی و ارتش آزاد سوریه که همه‌جانبه مورد حمایت مادی و معنوی امپریالیست جنایتکار آمریکا و ممالک ارتجاعی عربی و رژیم ترکیه قرار می‌گیرد با خواستهﮬﺎﻯ رژیم صهیونیستی اسرائیل نیز تطابق دارد. استعمارگران می‌خواهند حکومت سوریه را از درون متلاشی سازند، زیرا این تلاشی در جهت مصلحت اسرائیل است که با خالی شدن پشت جبهه ایران تجاوز نظامی به کشور ما سهل‌تر متحقق گردد." (توفان ، حزب کار ، ضد انقلاب در سوریه)

 

این موضع‌گیری شباهت در خور اعتنایی با رویکرد جمهوری اسلامی با اعتراضات مردمی و به‌طور مشخص جنبش سبز دارد که بر اساس منطق صوری و برخورد مکانیکی (ساخت‌کاری) صورت می‌گیرد که حتماً دوست دشمن، و یا جریان تحت حمایت دشمن در مقطعی خاص، دشمن است.

 

آنها ماهیت اصلی پیکار بین حکومت خودکامه و جنبش ضد استبدادی در سوریه را به پروژه سیاسی غرب و متحدین منطقه‌ای‌اش علیه حکومت مستقل بشار اسد تنزل می‌دهند. این برخورد باعث سکوت آنها در خصوص فاجعه وحشتناک و تکان‌دهنده کشتار بیش از هفده هزار تن از مردم سوریه و سیاست قتل عام زن و کودک و پیر وجوان توسط شبه دولتیان مسلح (الشعبیا) شده است.

 

البته حرف آنها در محکومیت اقدامات تروریستی از سوی مخالفان سخن درستی است اما درباره این عمل باید در کلیت زمینه منازعات سوریه به داوری نشست. وقتی حکومتی به اتباع ناراضی خود اعلام جنگ می‌دهد و تمامی امکانات مسالمت‌آمیز را از آنها سلب می‌کند و خانه‌های مسکونی آنها را آماج حملات تانک، توپ وخمپاره قرار می‌دهد، طبیعتاً واکنش‌های مسلحانه و متقابل نیز به‌وقوع می‌پیوندد. در واقع مسئولیت اصلی اقدامات تروریستی بر عهده کسانی است که فضای جنگی را بر کشور سوریه تحمیل کرده‌اند.

 

غرب‌ستیزان این ایده را با درجات مختلف ترویج می‌دهند که هر نظام سیاسی ستمگر در دنیا و به‌خصوص دیکتاتور‌های جهان سومی در نهایت متکی به حمایت غرب هستند و دول غربی لزوماً در تقابل آشتی‌ناپذیر با جریان‌های ملی، مترقی و وطن‌دوست در کشور‌های ماقبل مردم‌سالاری قرار دارند.

 

صرف‌نظر از این مباحث، مدعای این یادداشت اشاره به تناقض‌نمایی است که در رویکرد غرب‌ستیزان وجود دارد. آنها از یک‌طرف غرب را به منزله ام‌الفساد قرن به حساب می‌آورند و بدین‌گونه هرگونه عمل رهایی‌بخش از خرد تا کلان مشروط به رویارویی با غرب می‌شود و از طرف دیگر با منتسب کردن هرگونه تغییر و تحولی که خارج از گفتمان و علائق نظری و سیاسی این جریان است، غرب را به شکل قدرت مهیب و عظیمی را از استکبار جهانی جلوه می‌دهد.

 

اگر غرب واقعاً دارای این توان است که هر گاه مصالحش اقتضاء کند، مبارک و بن‌علی را بر سر قدرت نگاه دارد و با قذافی نیز نرد عشق ببازد تا وی را خام کرده و ناچار به عدول از مواضع انقلابی پیشین نماید و سپس ناگهان تصمیم به تغییر سران وابسته حکومت‌های مصر و تونس بگیرد و نیرو‌های میدانی‌اش را به صحنه فرابخواند و ظرف کمتر از چند هفته طومار آنها را در هم بپیچد وسپس به جنگ با قذافی بپردازد و کار او را نیز یکسره سازد و بعد وضعیت سوریه را متلاطم ساخته و با راه انداختن قتل عام در آنجا روزگار بشار اسد را سیاه نماید، دیگر غرب به رهبری آمریکا یک نیروی افسانه‌ای و همان «لویاتانی» است که هابز آن را تصویر می‌کند!

 

چنین نیروی مهیبی را سخت بتوان شکست داد و جلوی اراده جهان‌گستر آن را گرفت. غرب‌ستیزان چنان آمریکا را توصیف می‌نمایند که گویی فعال مایشاء و آفتاب عالم‌گستری است که غروب نخواهد کرد و هر آنچه اراده کند در اقصی نقاط جهان رخ می‌دهد.

 

فرضیه انحراف نیز قابل تطبیق با تحولات بهار عربی نیست. به خاطر اینکه در سیر فعالیت‌های عناصر خلق کننده اعتراضات ، ترکیب نیرو‌ها و گفتمان و مطالبات این جنبش‌ها تفاوت چشمگیری از ابتدا تا کنون به‌وجود نیامده است. رادیکال‌تر شدن آنها و یا اقدام به حملات مسلحانه نتیجه سیاست انقباظی و برخورد خشونت‌بار و جنایت‌های حکومت‌های مربوطه بوده است. اما در این فرضیه نیز باز جای پای تصور قدرقدرتی غرب دیده می‌شود که می‌تواند به‌سهولت حرکت را از دست نیرو‌های اصلی آن برباید!

 

این ذهنیت در نهایت به انفعال کشیده می‌شود و علی‌رغم ظاهر رادیکالی که دارد، نتیجه عملی آن راهی ندارد جز تسلیم در برابر امپراطور قدرقدرت جهانی که لشگریانش در اکناف و اطراف دنیا منتظر کلید زدن پروژه‌های به‌فرموده عالیجناب هستند!

 

از این منظر شاید برخورد فوق، واکنشی روانی به ناتوانی در برابر نیروی مسلط است تا بدین‌گونه آثار مخرب روانی شکست را تحمل‌پذیر سازد. همچنین این برخورد پوشش مناسبی برای اختفای کم‌اقبالی نسبت به گفتمان و علائق سیاسی برخی از جریان‌ها را فراهم می‌سازد.

 

قطعاً غربی‌ها منافع و سیاست‌های خاصی را دنبال می‌کنند. اما این سیاست‌ها از صافی رقابت و تعاطی نیرو‌های گوناگون و غیر یکسانی در کشور‌های مربوطه می‌گذرد و از پیش تعیین‌شده نیستند.

 

رصد کردن اسناد منتشر شده و منابع مربوط به حوادث تاریخی گذشته نشان می‌دهد که سیستم‌های امنیتی غرب مانند بهار عربی از بسیاری وقایع مهم چون انقلاب اسلامی و فروپاشی شوروی بی‌خبر بودند و غافلگیر شدند!

 

اما کشور‌های غربی در سیاست خارجی عمل گرایانه و پراگماتسیتی برخورد می‌کنند. آنها خود را اسیر در برخورد‌های جزمی و ایدئولوژیک نمی‌نمایند. در هر مرحله با برداشتی از فرصت‌ها و تهدید‌ها، نقاط قوت وضعف می‌کوشند تا یا منافعشان را به حداکثر ممکن افزایش دهند و ضرر‌هایشان را به حداقل ممکن برسانند. آنها انعطاف لازم برای تصحیح سیاست‌های غلط و یا منقض‌ شده به لحاظ زمانی را دارند و بر اساس سعی و خطا جلو می‌روند و البته به آسانی هم از برنامه‌هایشان عقب‌نشینی نمی‌کنند.

 

طبیعی است که قدرت و توانایی غرب و اساساً هر بازیگری در عرصه سیاسی محدود است ونمی‌تواند هر کاری را انجام دهد. سیاست آمریکا و اروپا در مواجه با بهار عربی متغیر بوده است. این نیرو‌ها بسته به دیدگاه‌ها و نوع رابطه با حکومت‌های مستقر سیاست‌های غیر یکسان و ناهمگونی را وضع کردند که متناسب با هر مرحله تحولات، تغییر پیدا کرده است. آنان عنصر تعیین‌کننده ویا شکل‌دهنده تحولات در بهار عربی نیستند، بلکه یکی از متغیر‌های مهم در معادلات تحولات منطقه هستند. اما در عین حال سیاست‌های آنان در مقایسه با روسیه و چین به نحو چشمگیری با مطالبات اکثریت مردم در کشور‌های عربی هم‌سو است و عملکرد آنها از منظر اخلاقی و مسائل انسانی جهت جلوگیری از کشتار، بهتر از دیگر بازیگران جهانی است، اگر چه خالی از تعارض و دوگانگی نیست.

 

دست گذاشتن بر این تناقض‌نما استدلال مهمی است که منظومه فکری غرب‌ستیزان را با تردیدی جدی مواجه می‌کند.
 

Share this
Share/Save/Bookmark

این موضوع مدت ها ذهن مرا مشغول کرده است!!! به نظرم رفتار دوگانه دولت های غربی عامل اصلی ایجاد این تفکر است. نمی توان از کنار این موضوع به راحتی گذشت. نوع سیاست عجیب این کشورها در طول زمان موجب بوجود آمدن این نوع تفکر شده است. بعضی وقت ها به این دیدگاه حق می دهم. تا حالا دقت کردین که متاسفانه دنیای اکثر آدم های غربی محدود به کشورهای خود است...
گرچه مسلم می دانم که سرنوشت یک کشور را مردم آن کشور می سازند. منتظر تغییر از سوی دیگران بودن ساده لوحی محض است.
راه اصلاح راهی طولانی و سخت است. با یک انقلاب یک شبه درست نمی شود همانطور که دیدیم بهتر نشد بلکه بدتر هم شد. باید تفکر یک نسل یا بیشتر عوض شود تا جامعه در راه کمال گام بردارد.
آیا ما در راه درست گام برمی داریم؟

منم اگه هر روز تو صداي آمريكا بودم موضعم مثل شما ميشد.يادتون باشه بيشتر ديكتاتوراي خاورميانه متحد آمريكا و انگليس بودن و هستن.وقتي ديدن كه كار از كار گذشته يهو طرفدار مردم شدن.تازه اونم براي كنترل اوضاع بود.*****

یکی‌ از عوامل تحوّل و پیشرفت غرب در سیاست و اقتصاد، استعمار و ارزان خریدن و گران انداختن کالا و مواد اولیه از جهان سوم بود. البته نباید زیاد دلگیر باشیم چون همیشه بلاهت یکی‌ (در اینجا جهان سوم) ذکاوت و بهروزی دیگری (غرب) را سبب میشود،به هر حال اگر نفت داشتیم ولی مخترع چراغ نفتی‌ نبوده‌ایم ! امروزه استعمار بشکل کلاسیک وجود ندارد و با پروژه نظم نوین جهانی‌، هر کشوری باید در تقسیم کار، تولید،دانش و تکنیک جایی‌ برای خود در این دهکده جهانی‌ داشته باشد و نقشی‌ ایفا کند. یکی‌ از اشتباهات ج.ا. اینست که بدلیل تفکر ارتجاعی مذهبی‌ و درکی کهنه شده از سیاست، جایی‌ در این دهکده به او داده نمیشود و فعلا نقش خوش نشین کنار قهوه خانه را با یک چای قند پهلو (فروش نفت) در ده‌ دارد. یکی‌ از نکات مثبت برای بسیاری از اهل قلم که به خارج از ایران مهاجرت کردند، سوای رفتن آبی‌ به زیر پوست و گردش در فروشگاه‌های زنجیره‌ایی عقاید غربی، فروریزی یخهای فکری و باورهای کاذب از جمله غرب ستیزی است. نه انگلستان آن پیر استعمارگر قرن ۱۸ و ۱۷ است و نه آمریکا آن قلدور دهه ۸۰ تا۱۹۶۰ میلادی. در مورد سوریه، از زمانیکه عبدالحلیم خدام معاون ریاست جمهوری در زمان حافظ اسد، پس از بقدرت رسیدن بشار اسد در سال ۲۰۰۰ از قدرت به کنار افتاد، در یک هتل لوکس در فرانسه با پول سعودیها اقامت گزید و از سرنگونی بشار اسد گفت و تبلیغ کرد، سرنگونی دولت اسد حتمی بود. از اختلافات مابین سعودیها و دولت اسد اطلاعی نیست ولی یکی‌ از موارد اختلاف میتواند حمایت از ج.ا. ایران در منطقه باشد. در مورد چامسکی، اگر کّل مطالب گفته شده یا نوشته شده ایشان در این دو خط خلاصه شده باشد، با همه احترامی که به او دارم، باید بگوییم که به کهولت فکری دچار شده، بهار عربی بدون حمایت پنهانی‌ آمریکا، با خونریزی بیشتر و سرکوب شدیدتری به شکست می‌‌انجامید, دیگر از بهار سخن نبود و از زمستان عربی با شعر، نقد و تحلیل، کتابها نوشته میشد.

متاسفانه مقاله بسیار سطحی و ساده لوحانه با موضوعات برخورد کرده است که تنها ناشی از شیفتگی بدون منطق به غرب را نشان میدهد در حالی که موضوع بسیار با اهمیت بوده و در واقع سرنوشت ساز است . برخورد روائی با همزیستی کشورها با منافع ملی متفاوت توهم برداشتهای دیگر و کاملا برعکس را ایجاد خواهد کرد که نیاز به تحقیق عمیق دارد و برخوردهای ساده لوحانه قادر به حل این پارادکس نخواهد شد .
یکی از موضوعات موضوع سوریه است . بشار اسد سرنگون خواهد شد اما آلترناتیو قدرت در سوریه همان شرایطی را ایجاد خواهد کرد که به جای شاه جمهوری اسلامی آمد و به جای غرب ستیزان غرب گرایان پیروز می شوند . اما مردم سوریه در شرایط آوارگی و گرسنگی و فقر و همچنین قتل و ترور و کشتارهای خونین دست به گریبانند هر دو طرف بشار اسد و گروههای مخالف جز استبداد و دیکتاتوری چیزی به ارمغان نخواهند آورد از اینرو اولین گام برای حل بحران توقف درگیریها و انتقال قدرت در یک انتخابات آزاد زیر نظر مجامع بین الملی بی طرف و تاسیس مجلس موسسان برای تظمین آزادیهای فردی و اجتماعی ست جدائی دین و سیاست و استقرار دموکراسی اولین گام برای مشارکت مردم است .
اما غرب گرائی و یا غرب ستیزی موضوعی کاملا علمی ست و تنها درک از منافع واقعی ملی ست که این تمایلات را تضعیف و یا تقویت می نماید . به همین دلیل موضوعی بسیار گسترده در اقتصاد سیاسی ست که در آینده باید عمیق تر بررسی شود .

دوست عزیز این غرب است که با ما در ستیز است نه ما با غرب. تا به حال چه مسلمانی به خاک آمریکا، انگلیس، فرانسه، کانادا، هلند و آلمان لشگر کشی کرده؟ تا بوده در دو قرن گذشته فقط غرب بوده که یک طرفه تجاوز کرده و استثمار. وقتی مسلمانها اصلاً نمی دانسته اند جایی به اسم استرالیا اصلاً وجود دارد سرباز استرالیایی از این همه فاصله خودش را رسانده که در نبرد گالیپولی استانبول را تصرف کند. از فروپاشی امپراطوری مغول هند بگیر تا نابود کردن امپراطوری عثمانی و بعد تا همین اواخر از تقسیم سودان و تجزیه عراق بگیر تا بحران سومالی و محاصره قرون وسطایی غزه همه کار غرب است. توی این همه فاجعه و مصیبت شما هم بند کرده اید به یک جزوه 20 صفحه ای مرحوم آل احمد. ما کجا در مقیاسهای غربی و با این اندازه با غرب «ستیز» کرده ایم. اینها خودشان از خودشان در جنگ جهانی دوم 60 میلیون نفر کشته اند. حالا غرب ستیزی چهار تا کشور پابرهنه شده برای شما مساله؟!

توی این همه فاجعه و مصیبت شما هم بند کرده اید به یک جزوه 20 صفحه ای مرحوم آل احمد***

من در کامنت بالا نخواستم به موضوع غرب ستیزان برخورد نموده و تحلیل نمایم اما کامنتهای دوستان نشان از بی منطقی در برخورد با غرب است . فکر می کنم همه با من هم عقیده باشند که در غرب دموکراسی و آزادی بیان وجود دارد و انتخابات مهندسی نمی شود و هر جریانی که از پشتوانه ی رای مردم برخوردار باشد می تواند قدرت را بدست بگیرد از این مسئله این نتیجه می شود که دولتهای غربی بخصوص آمریکا باید در جهت منافع رای دهندگانشان حرکت کنند . ممکن است برخی از دوستان بگویند مردم آمریکا نمی فهمند اما در نتیجه گیری ما تغییری حاصل نمی شود زیرا مردم چه آگاهانه و چه ناآگاهانه بصورتی دموکراتیک دولت مردان خود را انتخاب کرده اند پس این دولت مردان نمایندگان مردم این کشورها هستند اگر در جنگی یا صلحی و حتی در توطئه ای شرکت می کنند بعنوان نمایندگان مردم خویش و در جهت منافع ملی کشور خویش عمل می کنند . قوانین بین المللی را رعایت کرده و با سایر ملتها همزیستی دارند . اما تئوریسینهای توطئه به علت عدم درک علمی از روابط بین المللی و بخصوص اقتصاد سیاسی و باورهای ماوراء الطبیعه همه چیز را نامرئی و پیچیده و دست داشتن شبهی در یک توطئه می بینند . اما واقعا موضوع چیست ؟
همانطور که همه ی ما اذعان داریم کشورهای غربی از نظر تکنولوژی تولید و مدیریت بسیار توانمند و پیشرفته هستند و کشورهای عقب مانده را تحت تاثیر و بقول تئوری توطئه تحت سیطره ی خویش دارند . و چون نظام سرمایه بر مبنای رقابت استوار شده و سرمایه هر چه بزرگتر و با تکنولوژی پیشرفته تر و نیروی کار پیشرفته تر تولید کند سبب ورشکستگی سرمایه هائی می شود که کوچکتر و با سطح تکنولوژی سنتی تر تولید می کنند کالای غربی در هر نقطه ی دنیا ارزانتر از کالاهای محلی به دست مردم دنیا می رسد ضرورتا مردم از آن استقبال کرده و جنس مرغوب و ارزان را به جنس گران و بی کیفیت ترجیح میدهند از اینرو ورود این کالاها در بازارهای سنتی سبب ورشکستگی تولیدکنندگان سنتی و همچنین مبادله کننده های سنتی می شوند . از اینرو افراد سنتی فکر می کنند که غربی ها کار فرهنگی کرده اند در حالی که ما در همین تهران می بینیم به محض آنکه مثلا کارفوور باز می شود تعدادی بازاری و مغازه دار در مقابل آن تظاهرات کرده و با بهانه های هجوم فرهنگی مانع ادامه ی کار آن می شوند در حالی که فروشگاههای زنجیره ای بزرگترین حسنشان برای مردم کیفیت خوب کالاها و ارزان بودن کالاهاست . اما برای بازاری این یعنی ورشکستگی و مردن زیرا او را به ورشکستگی می کشاند . غرب ستیزی حتی آل احمد هم از جنبه ی همین حماقت بود او می گفت دود تراکتور روستاها را خراب کرده زیرا او نمی فهمید شخم زدن زمین کشاورزی با دست و تراکتور چه تفاوتی دارد و افزایش تولید یعنی بالا بردن قدرت رقابت و حفظ شرایط پیشرفته ی کشاورزی با تولیدات ارزانتر . اما اگر شما به کتابهای آل احمد از غرب زدگی و ... مراجعه کنید همه سرشار از این قطعات با تم نصایح فرهنگی ست . و ما می بینیم که غرب ستیزانی مانند جمهوری اسلامی نه تنها تولیدات صنعتی و کشاورزی را نابود کرده اند بلکه تولیدات فرهنگی آنها نیز به همان اندازه بی کیفیت است . در حالی که درد روشنفکرانی مانند آل احمد و غرب ستیزانی مانند جمهوری اسلامی هیچکدام دنبال منافع ملی ایران نبوده اند و بر عکس بدنبال منافع فردی و گروهی خود برای دفاع از تولیدات سنتی ای بودند که در در آنها بازاری ها و روحانیون بیشترین سود را به جیب می زدند اگر ما به همه ی دولتهای جمهوری اسلامی از بنی صدر تا احمدی نژاد نگاه کنیم همگی معروف هستند به وام دادن به واحدهای تولیدی سنتی و کوچک و حتی شاه هم سعی داشت از تولیدات سنتی حمایت کند . و در امروز هم ما شاهد هستیم که برخی تئوریسینها تئوری توطئه ی نفتی و بلای نفت را علم می کنند زیرا تنها داشتن نفت است که دولتهای جمهوری اسلامی را قادر می سازد از تولیدات عقب مانده و غیر رقابتی و سنتی حمایت کند و اگر نفت نبود دولتها قادر به حمایت نبوده و ضرورتا این شیوه ی تولید از بین می رفت . تولید به شیوه ی سنتی از نیروی کار بصورتی غیر مفید بهره می برد به همین دلیل توانائی بالا بردن قدرت خرید کارگران را نداشته و به همین دلیل شعار مبارزه با مصرف گرائی را سر می دهند در حالی که شعار مبارزه با مصرف گرائی تنها توجیه شرایط اسفبار تولید است . پس غرب بصورتی نامرئی با فروش کالاهای ارزانش نه تنها شرایط تولید این کشورها را تغییر می دهند بلکه در اقتصاد و سیاست این کشورها هم نفوذ کرده و جریاناتی را بوجود می آورند که طرفدار شرایط تولید صنعتی پیشرفته و یا تجاری که کالاهای ارزان آنها را وارد می کنند و توان مالی این تجار بر روی گمرکات فعالیتهای اقتصادی و در نهایت بوجود آوردن دولتهای خودی و فرهنگ استفاده ی از این کالاها تاثیر مستقیم پیدا خواهند کرد .
اما پس از گذشت بیش از صد سال غرب ستیزی ایرانیان یعنی از واقعه ی رژی و فتوای میرزای شیرازی که مدافع تولید کنندگان خرد و سنتی تنباکو بود و دست نامرئی خارجی را می خواست قطع کند حتی رژیم پهلوی هم به دلیل منافع سنتی سلطنت از این شیوه حمایت می کرد همه ی این دوران کشور دچار بحران سیاسی اقتصادی و فرهنگی بود و دیکتاتوری و استبداد از پس همین غرب ستیزی پنهان باقی ماند حتی گروههای چپ هم اسیر دفاع از منافع تولیدکنندگان خرد و سنتی هستند و یا ملی گرایان هم در پس ملی گرائی همین سیاست را در پیش گرفته و برخی مانند ملی مذهبی ها حتی ناخواسته دیکتاتوری و استبداد و غرب ستیزی را بر علیه منافع ملی تئوریزه کردند و شعار معروف انگلیسی ها محصول و دست پخت همین ملی گراها و ملی مذهبی هاست . و به همین دلیل است که ما در سال 57 همه ی این جریانات متحد با شعار مرگ بر آمریکا و بر علیه منافع ملی متحد شدند . اعتصابات و تظاهرات کارگران حاشیه نشین شهرها و حلبی آبادها که پس از رفرم ارضی 42 و برای بهبودی شرایط زندگی به سمت شهرها سرازیر شدند و طرحهای عظیم و بزرگ سرمایه گذاری شاه ناگهان با پائین آمدن قیمت نفت متوقف شده و این روستائیان به ناگاه بیکار شده و حاشیه نشین شدند نشان میداد که منافع ملی ایران نه حمایت از تولید سنتی که حمایت از جذب سرمایه های بیشتر و بخصوص جذب سرمایه های خارجی و بویژه غربی زیرا از سطح تکنولوژی برتری برخوردار است بود همانطور که کره ی جنوبی برزیل و یا ترکیه انجام دادند و با ایجاد روابط حسنه با غرب امکان حذب تکنولوژی و سرمایه ی غربی را برای کشورهای خود فراهم آورده و تا این حد پیش رفت کرده اند . غرب ستیزی ایرانیان از همان واقعه ی رژی حرکت به سمت انحطاط بوده و خواهد بود . تنها در یک وقفه ی کودتای زضا شاه ما شاهد پیشرفت حیرت انگیز زیربنائی اقتصاد سیاست و فرهنگ ایرانی هستیم دولت مدرن ارتش مدرن و دادگستری مدرن در پس این کودتا بوجود آمد و ایران را از یک کشور ماقبل سرمایه داری وارد دوران مدرن سرمایه داری نمود . و به همین دلیل هم هست که از مدرس گرفته تا جلال آل احمد و خمینی و آیت الله ها حتی خاک مزارش را هم توبره کردند و تنفر و نفرت طبقاتی خودشان را نشان دادند .
از همه ی این بحث ها فقط ما می توانیم این نتیجه را بگیریم که بحران کنونی ایران بحران بیکاری ست و این نیاز به جذب چندین تریلیون دلار سرمایه دارد که نه با پول نفت و نه حتی با فروش کل سرمایه های ایرانی می توان آنرا تهیه کرد تنها با جذب سرمایه های بین المللی و ایجاد کار برای شهروندان و بالا بردن قدرت خرید مردم و تولیدکنندگان و در نهایت حفظ اتحاد مردم با ایجاد یک کشور دموکراتیک برای ایجاد امنیت سرمایه گذاران و ... امکان پذیر است منافع ملی ما حکم می کند از سرمایه گذارانی دعوت کنیم که دارای تکنولوژی برتر در جهان هستند و ضرورتا برترین تکنولوژی در اختیار آلمان انگلیس آمریکا فرانسه و روسیه است . پس حفظ روابط حسنه بخصو ص با کشورهای نامبرده شده به معنی حفظ منافع ملی ست پس غرب ستیزی و دشمنی با دنیا تنها دشمنی با منافع ملی و حفظ منافع حقیر چند گروه کوچک سنتی و عقب مانده است . و شعار مرگ بر آمریکا انگلیس و آلمان و روسیه مساوی است با شعار مرگ بر ایران و مرگ بر مردم ایران و مرگ بر آزادی و مرگ بر دموکراسی ست . اما برخی دوستان چپ ممکن است از جهت عدالت طلبانه از ما به درستی انتقاد کنند اما دوستان ما قبل از بالا بردن تولید نمی توانیم حرفی از عدالت طلبی بزنیم زیرا ما نیامدیم مانند مارکسیزم کاستروئی و مائوئیزم فقر را تقسیم کنیم و برای رشد و نضج طبقه ی کارگر ما باید مراکز تولیدی را افزایش دهیم و این ممکن نیست مگر با جذب سرمایه های تولیدی و ایجاد مراکز تولیدی و کارخانه ها و پیشبرد تولید با شیوه ای صنعتی .

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما