خانه | گوی‌سياست

سرداری از سپاه با جهت فکری متفاوت

چهارشنبه, 1390-10-28 19:57
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
سراج‌الدین میردامادی

 سردار حسین علایی، به دلیل نگارش مقاله‌ای در روزنامه‏ اطلاعات، در سالروز واقعه‏تاریخی نوزدهم دی‌ماه سال جاری، مورد حمله‏ شدید فرماندهان سپاه و رسانه‏های همسو با حاکمیت قرار گرفته است. او در این مقاله به بررسی عملکرد محمدرضا پهلوی و نقش آن در شکل‌گیری انقلاب سال ۱۳۵۷ پرداخته بود. در گفت‏وگویی با نیما راشدان، روزنامه‏نگار، نخست از او پرسیده‌ام: سابقه‏ نظامی، درجات و رتبه‏ سردار حسین علایی در سپاه چه بوده است؟

 
نیما راشدان: آقای سردار علایی یکی از چهره‏های بسیار شاخص سپاه است و در ردیف افرادی مانند رحیم صفوی، محسن رشید، محسن رضایی، مرتضی رضایی و آقای شمخانی قرار دارد. حتی می‏بینیم که آقای شمخانی و آقای علایی در پیشرفت نظامی‏شان خیلی از نزدیک همدیگر را دنبال کرده‏اند و زمانی که نیروی دریایی ارتش و سپاه یکی شدند و آقای شمخانی مسئولیت این دو نیرو را برعهده گرفت، آقای علایی هم به ستاد مشترک سپاه رفت.
 
ستاد مشترک سپاه، به لحاظ ستادی، بعد از فرمانده کل سپاه، بعد از جانشین کل فرمانده‏ سپاه و دو تشکیلات موازی حوزه‏ نمایندگی ولی‏فقیه و سازمان حفاظت اطلاعات، ارگانی است که اداره‏ کل سپاه (بر اساس تقسیماتی که در زمان آقای علایی وجود داشت)، یعنی نیروی زمینی، نیروی هوایی، نیروی دریایی و نیروی مقاومت بسیج را در دست دارد.
 
در نتیجه، سمت آقای علایی در ستاد مشترک، از ایشان بالاترین مقام نظامی را بعد از فرمانده و قائم مقام فرمانده می‏سازد. یعنی فرماندهی که در آن موقع آقای محسن بود، بعد آقای آقارحیم شد و بعد نفر سوم، آقای علایی است که قرار می‏گیرد. بعد از آقای علایی هم می‏بینیم که فرد بسیار قدرتمندی به عنوان رئیس ستاد مشترک انتخاب شد و آدم شاخص آن‏جا، آقای محمدباقر ذوالقدر بود.
 
تبار سیاسی آقای حسین علایی چیست؟ خاستگاه فکری و سیاسی ایشان در گذشته و حال چه بوده است؟
 
سردار علایی به همراه افراد دیگری مانند محسن رشید و اردستانی، نیروهایی هستند که به نیروهای فکری در سپاه مشهور هستند. نیروهای قدیمی سپاه و فرماندهان عالی‌رتبه‏ای هستند که خاستگاه فکری‏شان این است که از انجمن‏های اسلامی آمده‏اند. مثلاً از انجمن‏های اسلامی دانشگاه‏های آذربایجان و تبریز آمده‏اند که می‏دانیم جزو انجمن‏های اسلامی‏ای بودند که گفت‏وگوهای بسیار پرشوری در آن‏جا در جریان بوده است و آقایان باکری‏ها و دیگر افرادی مانند آن‏ها هم در آن‏جا بوده‏اند.
 
به‏هرحال بافت فکری این دسته از فرماندهان اساساً متفاوت است با به فرض فرماندهان سپاه تهران که مثلاً یکی از آن‏ها قبل از انقلاب، کمک‏راننده‏ اتوبوس بوده یا دیگری باشگاه بوکس را اداره می‏کرده است. یکی از آقایانی که الان به آقای علایی نامه نوشته و از ایشان انتقاد کرده، قبل از انقلاب، در نارمک تهران کمک‏ مربی باشگاه بوکس بوده است.
 
همینطور که می‏دانید آقای علایی و افراد دیگری مانند آقایان باکری‏ها، آل اسحاق، حمید سلیمی، آقای احمد خرم، آقای عبدالولی‏زاده (که الان هستند)، آقای پزشکیان (که در دوره‏ آقای خاتمی بودند) و… گروهی از افراد سیاسی هستند که از انجمن‏های اسلامی می‏آیند. یعنی نیروهای فکری هستند، سابقه‏ سیاسی- ایدئولوژیک دارند و اگر دقت کنید، می‏بینید که آدم‏های پوینده‏ای هستند. یعنی پویشی را که از دوران فعالیت سیاسی داشتند به همین شکل ادامه داده‏اند.
 
این حالت انتقاد و انتقاد از خود و نوعی پای‏بندی به حرکت مداوم برای درک بیشتر علل عدم موفقیت‏ها و ناکامی‏ها در کار، فرق می‏کند با فرماندهی که در تمام ۳۰، ۳۵ سال گذشته فقط "بله قربان‌گو" بوده است و اساساً توان تفکر ندارد.
 
مثلاً اگر افرادی مانند آقای علی فضلی یا آقای محمد کوثری را تبارشناسی کنیم، می‏بینیم که قبل از انقلاب اساساً وجود خارجی نداشته‏اند و هیچ‏نوع سابقه‏ای از این افراد پیدا نمی‏کنید. به لحاظ تحصیلی هم بهتر است اصلاً درباره آنها صحبت‏ نکنیم.
 
ارتقای مدارج نظامی چنین افرادی هم به ازای این نبوده است که بروند و بنشینند و مطالعه کنند، بلکه تماماً در کانال‏های قدرت بازی کرده‏اند و سعی کرده‏اند با نزدیک کردن خودشان به برخی افراد و تملق و مجیز اصحاب قدرت را گفتن، در مدارج انتصابی‏ سپاه پیشرفت کنند. خصوصاً مدارج عالی که بر اساس شایستگی نیست و صرفاً صلاحدید فرماندهی است.
 
نمی‏خواهم بگویم آقای علایی و این‏ها، به آن شکلی که افراد اصلاح‏طلب آمدند و رویه‏های نظام مانند اقتدارگرایی، نوع مدیریت آقای خامنه‏ای، خفقان و… را نقد کردند، منتقد نظام بوده‏اند. نه، اما آقای علایی و افرادی مانند ایشان اولاً فرصت بسیار خوبی داشتند، به خاطر این‏که در عرصه‏هایی از جنگ دخیل بودند که فعالیت در آن عرصه‏ها، مقداری نیازمند فهم دنیا بود.
 
مثلاً آقای علایی که در یگان هوا- فضای صنایع دفاع بوده، یا زمانی فرمانده‏ "قرارگاه نوح" بوده، بایستی برخلاف یک فرمانده‏ یگان خاکی یا زمینی، یا فرمانده‏ نیروی مقاومت یا فرماند‏ه‏ بخش تبلیغات، با پیشرفت‏های تکنولوژیک دنیا و توازن قوایی که از لحاظ نیروی دریایی، سخت‏افزار و نرم‏افزار، در اطراف آن‏جا وجود دارد، قدری آشنایی پیدا ‏کند. به همین دلیل آقای علایی روابط بین‏المللی و سیاست دفاعی را می‏خواند و بعد هم آن را تدریس می‏کند.
 
من خاطرم هست که در سال‏های دهه‏ ۷۰، آقایان علایی، محسن رشید، رحیم صفوی و همین‏طور غلامعلی رشید، فصلنامه‏ای را با عنوان "فصلنامه‏ امنیت ملی" منتشر کردند و آقای علایی مسئول پروژه‌ای بود به نام "مرکز مطالعات جنگ" که آقای رشید هم در آن‏ شرکت داشت. این گروه در آن سال‏ها، به صورت زیربنایی اسناد و مدارک جمع کردند و با ده‏ها و صدها فرمانده مصاحبه کردند که تصویر بسیار واقع‏گرایانه‏ای را از جنگ، البته برای خود سپاه به دست بدهند.
 
چون به صورت علنی که نمی‏شد گفت واقعاً در جنگ چه اتفاقی افتاده است. سیاست امروز سپاه هم این نیست و شما به‌ندرت، حتی در میان منتقدان جمهوری اسلامی کسی را پیدا می‏کنید که بگوید در جنگ، به‏خصوص در ماه‏های آخر جنگ چه اتفاقی افتاد و موازنه‏ قوا به چه شکل بود. یا اصلاً چرا قطعنامه‏ ۵۹۸ قبول شد و ایران اساساً در جنگ پیروز شد یا نه؟
 
این چیزی است که حتی بسیاری از اصلاح‏طلبان هم جرئت نمی‏کنند به زبان بیاورند که آن آخر چه اتفاقی افتاد، ولی این‏ها، تصویری واقعی از جنگ پیدا کردند و ارائه دادند و فهمیدند که اشکال کار از کجاست.
 
وضعیت خانوادگی حسین علایی به چه شکل بود؟ به نظر می‏رسد که او و برادرانش، از نظر همان تبارشناسی سیاسی که اشاره کردید، با سایر سردارهای سپاه متفاوت هستند.
 
من فکر نمی‏کنم نه. به‏هرحال سرداران سپاه از خانواده‏های مذهبی می‏آیند و می‏دانیم که در خانواده‏های مذهبی در طلیعه‏ پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ دو گرایش وجود داشت که اتفاقاً گرایش عمده به سمت سازمان مجاهدین خلق بود.
 
من فکر می‏کنم در خانواده‏های مذهبی، خصوصاً اطراف شهر تهران و یا جاهای دیگر کشور، در ازای چهار یا سه برادر مجاهد و فعال سیاسی مجاهد، شاید یک نفر بوده که به گروه‏های توحیدی و گروهای دیگری که بعداً حزب‏الله را تشکیل دادند، وابسته بوده است.
 
در میان فرماندهان سپاه و اساساً افرادی که بعد شاکله‏ ساختار امنیتی نظامی و غیر نظامی جمهوری اسلامی بودند (همین آقای سعید حجاریان را نگاه کنید) افراد بسیار بسیار نزدیک به آن‏ها، چه به لحاظ خانوادگی نسبی و چه سببی، به سازمان مجاهدین خلق وابستگی داشتند.
 
آقای علایی هم تا جایی که من خاطرم هست، برادرشان، آقای جواد علایی در دانشگاه امیرکبیر بود. زمانی که دکتر سروش آمد و آن داستان آوردن دار به دانشگاه امیرکبیر پیش آمد، او هم در دانشگاه بود. انصار قسم خوردند و گفتند: دیگر نمی‏گذاریم آقای جواد علایی بیاید. البته این قضیه تبعاتی داشت. وزارت اطلاعات بخشی از آن بچه‏ها را بازداشت کرد و ظاهراً آقای علایی، آن موقع که رئیس ستاد مشترک بود، رفته بود پیش آقای دری نجف‏آبادی و با او صحبت کرده بود. البته جزئیات ماجرا دقیقاً خاطرم نیست، ولی به‏هرحال برادر آقای علایی دانشگاه را ول کرد و دنبال کار خصوصی رفت.
 
برخی معتقدند که حسین علایی به عنوان نماد جریان منتقد حاکمیت و هم‏سو با جنبش سبز اعتراضی مردم ایران، در سپاه بروز کرده است. نظر شما در این زمینه چیست؟
 
من مخالفم که آقای حسین علایی را این‏طور تصویر کنیم که همواره فردی آزادی‏خواه و منتقد بوده است. ایشان یک دکترین دارد، به یک دیدگاه متفاوتی از بحث امنیت ملی معتقد است و مقاله‏ای که نوشته بر اساس همان دیدگاه و دکترین‏اش است.
 
کما این‏که بسیاری از عناصر شاخص سپاه این دید‏گاه را دارند. این‏ها معتقدند برای این‏که نظام تداوم پیدا کند و برای از رهایی از گزند دشمن خارجی، باید به منتقدان حکومت اجازه‏ اظهار نظر داد. آقای علایی رسماً به دشمن خارجی و نزاع امنیتی ایران و آمریکا معتقد است. همین چندماه گذشته چندین مقاله در این‏ زمینه نوشته و رسماً معتقد است که بازی امنیتی پیچیده‏ای بین ایران و آمریکا در جریان است.
 
آقای علایی کاملاً به نظام معتقد است. ایشان را نمی‏توان فردی بسیار منتقد و خارج شده از نظام ایران دانست. خیر؛ ایشان اصرار بر دیدگاه خودش در زمینه امنیت ملی دارد و می‌گوید به منتقدان اجازه بدهید دیدگاه‏های‏شان را بگویند. به اعتقاد ایشان گروه‏هایی که به عنوان گروه‏های فشار می‏آیند و مردم را کتک می‏زنند، بازداشت می‏کنند و با شیوه برخوردی که آقای عزیز جعفری و افرادی مانند فضلی و عبدالله عراقی و… به‏کار گرفتند و با باتوم و چماق و ارعاب با منتقدان برخورد کردند، نظام را با چالش روبه‌رو می‏کند.
 
آقای علایی بعد از کشته شدن آقای محسن روح‏الامینی هم یادداشتی نوشته بود و در همان‏جا نیز از دید دفاع از جمهوری اسلامی ایران و به قول معروف آب‏دیده کردن جمهوری اسلامی و پاسخ دادن به آسیب‏هایی که دارد نظام را تهدید می‏کند، تاکید کرده بود: این لباس شخصی‏هایی که چفیه می‏اندازند و جوان‏های مردم را می‏کشند، تهدید اصلی این کشور هستند.
 
الان هم همین را دارند تکرار می‏کنند و می‏گویند افرادی که آقای موسوی و کروبی را حبس کرده‏اند، افرادی که نمی‏گذارند چند میلیون افرادی که به این افراد رأی داده‏اند، یک تجمع قانونی داشته باشند، اتفاقاً این‏ها ضد نظام هستند و نظام را با چالش مواجه می‏کنند و نه منتقدان. این دیدگاه فکری ایشان است. در نامه‏ ایشان من نه دلخوری دیدم، و نه خروج از نظام. اتفاقاً نامه‏ دوم را هم که بررسی کردم، دیدم که ایشان در دیدگاه خودش خیلی روشن و مشخص گفته است: این‏طور نیست که دلخوری‏ای یا برخلاف آن‏چیزی که گروه مقابل عنوان کرده بود، به‏خاطر گرفتن مسئولیت ایشان، عقده‏ای در دل داشته باشد. اصلاً این‏طور نیست. این افراد، آقایانی مانند آقای رشید و آقای سردار علایی، دیدگاه بسیار منسجم و تدوین شده‏ای دارند که حداقل بیست سال کار فکری پشت آن است و می‏گویند اگر می‏خواهید این نظام پابرجا بماند، اجازه بدهید منتقدان حکومت بیایند، اجازه بدهید انتقاد ابراز بشود، قلم‏ها را نشکنید و زبان‏ها را نبرید.
 
از دید آقای علایی، افرادی مانند آقای سعیدی و آقای جعفری که فقط به دلیل منافع شخصی‏شان و به‏خاطر جنگ قدرت، سپاه را تبدیل به چماقی کرده‏اند و از آن طرف هم نظریات توطئه به خورد آقای خامنه‏ای می‌دهند که مستعد این مسئله هست (برای این‏که بتوانند این بازی را به نفع خودشان و کسب قدرت بیشتر پیش ببرند)، تهدید اصلی نظام جمهوری اسلامی هستند.
Share this
Share/Save/Bookmark

آش اینقدر شور شد که آشپز هم فهمید!

این سردارخان همون نابغه ای نسیت که با سمت بنیانگذار نیروی دریایی سپاه با اون استراتژی حمله به کشتی ها و ناوهای امریکایی باعث شد که امریکا کل نیروی دریایی ایران رو نابود کنه؟ تاریخ پرفتوح جنگ هشت ساله!

با سپاس. لطفا درباره شناسایی و معرفی شخصیت, دیدگاه و پیشینه فرماندهان سپاه مطالب بیشتری ارائه بدهید.

میگن فحش رو بذار زمین صاحبش میاد برمیداره ... اینها حتی از سایه ی انتقاد هم میترسن ...

خطاب به اورينب:

اول مطالعه، بعد اظهار نظر

ورود نيروي دريايي امريكا به جنگ علت ديگري داشت. امريكاييها در سال 66 طبق توافقي كه با سران شوروي وقت انجام دادند تصميم قطعي گرفتند كه جنگ را تمام كنند و به هر دو كشور ايران و عراق هم اين تصميم ابلاغ شد. در سال 66 پس از صدور قطعنامه 598 عراق بلافاصله آن را پذيرفت پس موضع عراقيها معلوم بود. ايران قطعنامه را رد نكرد ولي آن را صريحا هم نپذيرفت و شروع به بهانه جويي كرد با اين اميد كه يا يك پيروزي نظامي شگرف بدست بياورد يا از طريق دفع الوقت امتياز بگيرد.

در اواخر فروردين 67 امريكاييها به ايران اطلاع دادند كه تصميم دارند چند تا از سكوهاي نفتي ايران را منهدم كنند و بهتر است پرسنل شاغل در اين سكوها محل ماموريت خود را ترك كنند. بعد از حمله امريكا به سكوهاي نفتي نيروي دريايي ارتش وارد عمل شد كه در نتيجه يك درگيري نابرابر ناوهاي سهند و جوشن غرق شدند و ناو سبلان نيز به شدت آسيب ديد.

شرح ماجرا طولاني‌تر از چيزي است كه نوشتم و مجالش اينجا نيست و بايد به منابع مربوطه مراجعه كنيد. فقط خواستم بگويم برداشت شما مبني بر طرح استراتژي حمله به ناوهاي امريكا توسط سردار علايي (يا هر فرد ديگر) و سپس نابودي كل نيروي دريايي ايران برداشتي خام، ساده لوحانه و ناشي از بي اطلاعي و سطحي نگري است.

اول مطالعه، بعد اظهار نظر

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما