عوامل درونحکومتی زوال اقتدار خامنهای
انتشار حجم وسیعی از نامهنگاریهای انتقادی و مخالفت با رهبر جمهوری اسلامی به شکل بی سابقهای وی را آماج حملات ناراضیها قرار داده است.
این موج رو به گسترش نشانه افول اقتدار آقای خامنهای است. اگرچه شجاعت نیروهای مخالف و منتقد در شکستن هیبت وی و اثبات بیهودگی قداستسازی از شخصیت سیاسیاش، نقش اصلی را در این روند دارد، اما بروز اشتباهاتی از سوی خود او و حامیان نظامیاش نیز در این سقوط بیتاثیر نبوده است.
در این یادداشت در میان این اشتباهات دو مورد اصلی مورد توجه قرار میگیرد. یک؛ حمایت از تقلب و مهندسی انتخابات ریاست جمهوری دهم و دوم؛ حمایت شدید و غیر متعارف از محمود احمدینژاد که در ماجرای قهر ۱۱ روزه او به بنبست خورد.
آقای خامنهای یکی از بزرگترین خطاهای استراتژیک خود را با دفاع از نتیجه انتخابات مخدوش سال ۸۸ و ایستادگی در برابر خواست ابطال انتخابات انجام داد. در چشمانداز میانمدت، هزینههای ریاست جمهوری میرحسین موسوی برای وی و جایگاه ولایتش کمتر از حفظ پرهزینه احمدینژاد در ریاست جمهوری بود که در ادامه توضیح داده خواهد شد که چگونه سرمایهگذاری روی وی به شکست انجامید.
از آنجایی که بخشی از نیروهای مدافع نظام نسبت به خشونت گسترده در برخورد با مخالفان و بحث تقلب در انتخابات مسئلهدار شده بودند، نیروهای دخیل در پروژه تقلب برای توجیه کار، مسئله انقلاب مخملی و براندازی نرم را مطرح کردند تا هم زمینه برخورد سنگینتر با معترضان را فراهم کنند و هم جلوی ریزش نیروها را بگیرند، اما چون در میدان واقعیت در اثبات این ادعا نمیشد شاهد و مدرکی ارائه کرد، لذا این بحث از سوی عزیز جعفری، فرمانده سپاه مطرح شد که مراد از براندازی محدود، اختیارات رهبری و حوزه اعمال ولایت مطلقه فقیه از سوی رهبران سمبلیک جنبش سبز بوده است.
آنچه میرحسین موسوی و مهدی کروبی طلب میکردند خودداری رهبری از دخالتهای فراقانونی و فرستادن نظامیان به پادگانها بود که خوشایند میل رهبری در اداره اقتدارگرایانه کشور واقع نشد
البته آنچه میرحسین موسوی و مهدی کروبی طلب میکردند، خودداری رهبری از دخالتهای فراقانونی و فرستادن نظامیان به پادگانها بود که خوشایند میل رهبری در اداره اقتدارگرایانه کشور واقع نشد.
عزیز جعفری، اخیراً در مصاحبه مشروح با خبرگزاری مهر این دیدگاه را تشریح کرده است. وی که بیمیل نیست در مقام فرمانده نظامی خارج کردن انتخابات ۸۸ از مسیر طبیعی و سرکوب خونین و خشن معترضان خود را معرفی کند، گفته است: "رهبران جنبش سبز در نهایت میخواستند، مدل لیبرال دمکراسی را جایگزین مدل حکومتی مبتنی بر ولایت فقیه کنند."
وی در فرازی دیگر از مصاحبه میگوید: "اصلاحطلبها میدانستند برای تحقق آرزوهایشان در صحنه سیاسی ایران با یک مانع بزرگ به نام ولایت فقیه روبهرو هستند و با حضور ولی فقیه نخواهند توانست تغییر بنیادینی در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی ایجاد کنند. توطئه قتلهای زنجیرهای، با هدف از کار انداختن وزارت اطلاعات به اجرا درآمد ، اما تلاشهای اصلاحطلبهای برای حذف نظارت استصوابی شورای نگهبان و افزایش اختیارات رئیس جمهور به شکست انجامید و دولت اصلاحات در پایان دوره هشتساله حضور خود در قدرت علیرغم وارد آوردن ضربات سنگینی به انقلاب اسلامی نتوانست تغییرات ساختاری مورد نظر را در جمهوری اسلامی به اجرا درآورد."
در این زمینه فرماندهان ارشد سپاه، رسانههای طیفهای امنیتی و تندرو به همراه برخی از کارگزاران نظام ولایی این ایده را تبلیغ کردند که معنای براندازی در نظام جمهوری اسلامی کمرنگ کردن ولایت فقیه و مخالفت با مشی حکومتداری آقای خامنهای بوده است.
معنای محصل حرف آنها در میدان سیاست بدان معنی بود که برخی از کارگزاران ارشد سابق جمهوری اسلامی به همراه حداقل ۱۱ میلیون نفر دستکم با تفسیر رهبری از ولایت فقیه موافق نیستند و حتی در عمل در برابر وی نافرمانی پیشه کردند.
نیروهای امنیتی و دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی تدابیر و تلاشهای زیادی انجام داده بود که هزینه انتقاد از رهبری را بسیار بالا ببرد و با رواج سانسور و خود سانسوری موقعیتی ویژه و غیر پاسخگو برای وی مهیا کند
همچنین این حرف تعبیر دیگری را عرضه میکند که در نگاه بخشی قابل اعتنا از مردم، کشور میتواند بدون رهبری آقای خامنهای مسیر بهتری را برود.
بنابراین طرح این سخنان در این شرایط به موقعیت سیاسی وی آسیب جدی زد و نتیجه معکوس داد، زیرا تا پیش از اوجگیری جنبش سبز از شخصیت رهبری افسونسازی میشد و وی به گونهای توصیف میشد که به جز عدهای معدود عناصر معاند و ایادی استکبار، آحاد ملت دوستدار وی هستند و هیچ نیرویی در نظام سیاسی شیوه حکمرانی و مراتب ولایت وی را زیر سئوال نمیبرد.
از اینرو جناح افراطی اصولگرایان ناخواسته و بر اساس برداشت غلط زمینه را برای انتقاد به رهبری و نکوهش شیوه زمامداری وی مساعد ساختند. نیروهای امنیتی و دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی تدابیر و تلاشهای زیادی انجام داده بود که هزینه انتقاد از رهبری را بسیار بالا ببرد و با رواج سانسور و خود سانسوری موقعیتی ویژه و غیر پاسخگو برای وی مهیا کند و تصویری را به پشتوانه زور و پول جا میانداختند که گویی وی بهترین و سالمترین گزینه برای رهبری و هدایت مردم ایران است.
بخش مسلط قدرت و فرماندهان ارشد سپاه اما در مقام مقابله با جنبش سبز این تصویر کاذب را را به هم زدند. پیامد ناخواسته اقدام آنان پایین آمدن هزینه ایراد نارضایتی و بیان ارزیابی متفاوت از عملکرد رهبری بود. در نتیجه جسارت مخالفان برای اعتراض مستقیم به رهبری افزایش یافت.
ایستادگی محمود احمدینژاد تمام تصورات آقای خامنهای را در پیدا کردن رئیسجمهوری ایدهآلش برباد داد.
ایستادگی محمود احمدینژاد تمام تصورات آقای خامنهای را در پیدا کردن رئیسجمهوری ایدهآلش برباد داد
آیتالله خامنهای پس از تلاش بسیار برای مهار هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی میپنداشت بر کشیدن فردی که موقعیت سیاسیاش را مدیون عنایات ویژه ولایی است، به نگرانیهای وی از تعقیب دیدگاههای متفاوت در مدیریت اجرایی کشور و شکلدهی حاکمیت دوگانه بر طرف میسازد، اما دورکاری ۱۱ روزه احمدینژاد و مقاومت وی برای استفاده از اختیارات ریاست جمهوری بطلان پنداشت رهبری را آشکار ساخت که فکر میکرد حضور رئیسجمهوری مطیع و دلخواه تضمینی است که تعارض بین خواست رهبری و عملکرد ریاست جمهوری پیش نمیآید.
اما اینگونه نشد و فردی که در ابتدا مراتب دستبوسی را نیز رعایت میکرد، بیش از رئیسجمهوریهای نامقرب قبلی حرمت ولایت مطلقه در مجموعه خودیهای نظام را شکست.
این اتفاق در ایجاد تردید و نگاه منفی به کفایت رهبری در بدنه مدیریتی نظام شتاب معناداری بخشید. از دید شماری از کارگزاران جمهوری اسلامی این سئوال جدی مطرح است که چطور رهبری حاضر شد برای حمایت از تداوم ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، اینقدر از خود هزینه کند و مخاطرات زیادی را نیز بر نظام تحمیل کند.
شدت گرفتن اعتراضها و مخالفتها با رهبری در میان اپوزیسیون و نیروهای جامعه مدنی به موازات افزایش دلخوریها و انتقادات پوشیده و تلویحی به وی در درون جناحهای حکومتی، انهدام اقتدار رهبری را وارد مرحله تعیینکنندهای خواهد کرد
در صورتی که فرد منتخب بیشترین بیاعتنایی به ولی فقیه را انجام داد. از منظر کنشگران درون نظام سیاسی، ریسک تصمیمهای فردی رهبری به دلیل تشخیص غلط و اعتماد بیجا بالا ارزیابی میشود. در کل خطای محاسبه رهبری در خصوص محمود احمدینژاد و پافشاری رئیسجمهوری بر استفاده از اختیارات قانونی و مرجح دانستن تشخیص رئیسجمهوری بر احکام حکومتی و توصیههای پنهان و آشکار رهبری ضربه سهمگینی بر فصلالخطابی ولی فقیه زد.
ازاینرو به نظر میرسد شدت گرفتن اعتراضها و مخالفتها با رهبری در میان اپوزیسیون و نیروهای جامعه مدنی به موازات افزایش دلخوریها و انتقادات پوشیده و تلویحی به وی در درون جناحهای حکومتی، انهدام اقتدار رهبری را وارد مرحله تعیینکنندهای خواهد کرد.
اقتدار وی برخلاف ذهنیت دنکیشوتیسمی که خود را فاتح خیبر و برنده بحرانهای داخلی و خارجی میداند، هر روز بیش از گذشته به زوال نزدیک میشود. دیکتاتورها در خاورمیانه در سال ۲۰۱۱ به خود لرزیدند و برخی نیز ناباورانه سقوط از قدرت را مشاهده کردند. آنهایی که پیام تحولات را درک کردند به مراتب سرنوشت بهتری پیدا کردند نسبت به کسانی که با بستن چشم و گوش به روی واقعیتها و ضعیف دانستن مخالفان در پیله توهم غرق شدند.
بنابراین تلاشهای گسترده حکومتی برای تمجید از بصیرت و درایت آقای خامنهای نه تنها عاجز از ترمیم چینی ترکخورده قدرت وی است، بلکه آسیبپذیری و موقعیت ضعیف "ولایت استبداد" را در نزد افکار عمومی بیشتر آشکار میسازد.
ازسرنوشت نوري که در مقابل مشروطه خواهان ايستاد و عملا بحمايت از ديکتاتوري پرداخت ، بترسد که آخر با اعدامش جشن بزرگ ملي برپاشد.....
هاي هيتلر؟!!
آفرین بر علی افشاری عزیز . بهترین مقاله تحلیلی بود که در این اواخر خوانده ام . براستی هم که چنین است و هر چه میگذرد عظمت پوشالی ولی فقیه بیشتر بر باد میرود . به کسانی مانند محمد نوریزاد با ابتکار عملی که هوشمندانه به خرج دادند و در فضای خفقان امروز ایران نامه های سرگشاده را بهترین ابزار انتقادی برای بیان واقعیتهای جامعه یافتند باید تبریک گفت و از آنان به خاطر صراحت و شجاعت کم نظیر تقدیر و تشکر کرد . هر چند ممکن است خود مخاطب نامه ها آنها را نخواند ولی مطمئنم که به هر صورت از چند و چون متون این نامه های انتقادی مطلع میگردد و تابحال هم تاثیر خوب و مفیدی در بین آحاد روشنفکر جامعه و معترضان داشته است چون حرف حق است و به قول آقای افشاری عزیز ( ازاینرو به نظر میرسد شدت گرفتن اعتراضها و مخالفتها با رهبری در میان اپوزیسیون و نیروهای جامعه مدنی به موازات افزایش دلخوریها و انتقادات پوشیده و تلویحی به وی در درون جناحهای حکومتی، انهدام اقتدار رهبری را وارد مرحله تعیینکنندهای خواهد کرد. ) و واقعآ هم همینطور است و تابوی ولایت فقیه آنهم از نوع مطلقه مدتهاست شکسته و آبرو و قداست نامبرده بر باد رفته است . بر همین اصل لازم است دلسوزان اندکی اگر در ایران باقی مانده باشند هر چه سریعتر نسبت به عزل ایشان و عدم صلاحیت رهبریش اقدام نمایند و امید است با تغییر رهبری و حذف این آفت بزرگ و سپردن حاکمیت به شورای رهبری روزنه های امیدی هر چند کوچک به سوی نور نمایان گردد و کشور عزیزمان از پرتگاه سقوط و تجزیه و مصیبت جنگ نجات یابد . انشاالله .
ببخشید علی آقا، شاید من درست فرمایش شما زا درنیافتم! یعنی شما میفرمایید ( زبانم لال ) مقام معظم ولایت بصیرت ندارند؟! دست شما درد نکند.خوب، شما حق دارید! هنگامی که بنیانگذار جمهوری اسلامی (ره) به «حضرت آقا» برسر تفسیرشان از ولایت فقیه در نماز جمعه، حتی بنویسند که شما نمی دانید ولایت فقیه چیست، شما چرا نگویید؟! حالا شما بلانسبت جوانید؛ این آقای مهندس بازرگان خدابیامرز با آن سابقه اشان نه گذاشتند و نه برداشتند، به حضرت امام نوشتند که وقتی بقول شما ( یعنی امام خمینی) رئیس جمهور این حکومت نمی داند ولایت فقیه چیست، روشن است که ملت هم آن زمان نمیدانسته و بنابراین به چیزی رای داده که نمی دانسته چیست! یعنی ایشان به حضرت امام درواقع گفتند این رای هم بلانسبت باطل بوده و شما غیرشرعی و غیرقانونی هستید و ازجانب ملت برکنارید! خوب امام هم که از پیش در یک مرحله گفته بودند در احکام اسلام دموکراسی هست، ازادی هست و ... ستم نیست، هرکس حتی کمونیستها آزادند حرفشان را بزنند، و ازاین گونه حرفها ! پس از رسیدن به حکومت، گفتند حفظ اسلام از احکام اسلام مهمتر است. یعنی برای «حفظ اسلام» هر کار خلاف شرعی بکنید هر حلالی را حرام و هر حرامی را حلال کنید! یعنی ما میتوانیم هر وعده ای دادیم زیرپا بگذاریم و هر کاری دلمان میخواهد بکنیم! صدای همین اقای بازرگان و چند تا مومن دیگر درامد که بدین ترتیب دیگر اسلامی نمی ماند! حضرت امام این بار حرف تاریخی دیگری زدند، آب پاکی را روی دست همه از مومن و غیرمومن ریختند و و کار را تمام کردند، آن حرف این که حفظ حکومت اوجب واجبات است! یعنی اسلام را و هرچیز دیگر را فدای حکومت کنید، اصلو هدف حفظ حکومت « بهر قیمیت و با فدا کردن هرچیزی است»! ببخشید حرف ما زیاد شد ، دنباله بماند برای فرصتی دیگر. تهران ( پایمنبر جمهوری اسلامی)ـ شهروند درجه سه
ازمقاله ا ي توسط مسعود نقره کار:
......یادم هست " حاج اصغری " مدرس شکنجه داشت روی یک زندانی به نام " پرویز فیروز آبادی"( علی آبادی) که معلم بود و مجاهد، تعلیم شکنجه می داد.میله ی تیزی را به ناحیه زیر قلب، تا حدودی به سمت راست و نزدیک به ناف آن بیچاره فرو کرد ، معلم بیچاره که پوست و استخوان بود از درد بیهوش شد. اصغری گفت:
" از درد و ضعف بیحال شده ، دچار شوک شده اما نمی میره ، این محل خاصی ست برای تعزیر و اقرار گیری، این روش خیلی کار کرده، اینجا یک حفره ست ، چیزی توش نیست که پارگیش خطر جانی داشته باشه، برای همین طرف نخواهد مرد ، اما درد و ترس اونو به حرف می آره و اینکه فکر کنه ما شوخی نمی کنیم و جای بعدی می تونه قلبش باشه ". حاج اصغری این شکنجه را به عنوان نمونه ای از آموزش های شکنجه گواتمالایی آموزش می داد.!!
ارسال کردن دیدگاه جدید