دموکراسی ، حق تعیین سرنوشت و تجزیهطلبی
علی افشاری ـ مشاهده آنچه در استانهای کردستان، آذربایجان، سیستان و بلوچستان و خوزستان در جریان است نشان میدهد که بحران رابطه حکومت مرکزی با استانهای قومیتنشین رو به وخامت است.
در این میان سیاستهای غلط حاکمیت و بخصوص استفاده از روشهای نظامی و پلیسی در مدیریت مناطق مرزی بیشترین نقش را دارد. رواج تبعیض، اعمال سرکوب، ممانعت از اعطای آزادیهای سیاسی، انسداد در فضای آزاد رسانهای و اخلال در روند بروز و انجام فعالیتهای هویتطلبانه، شکاف مرکز و پیرامون را به شکلی روزافزون گسترش میدهند و همچنین گفتمان تجزیهطلبی و واگرایی را در بین فعالان هویتطلب قومیتی تقویت میکنند.
البته حکومت در برابر مناطقی که اکثریت آنها فارسنشین هستند نیز از پارادایم جباریت سیاسی استفاده میکند و از این منظر تفاوتی بین تهران، شیراز، اصفهان، مهاباد، زاهدان، سنندج، تبریز، اهواز و آبادان نیست؛ ولی فشار و محرومیت در استانهای مرزی کشور بیشتر است و همچنین دست حکومت برای برخورد و اقدامات تنبیهی بازتر است. مشکلات قومیتی که برخی از فعالان آن را ملیتی مینامند و رنج مضاعفی که میکشند یک واقعیت است. این واقعیت را نمیتوان منکر شد یا آن را به اراده گروههایی اندک در آن مناطق یا توطئه کشورهای خارجی فروکاست. دهها سال مبارزه مستمر، هزاران جانباخته و زندگیهای تباه شده بسیار گواه این واقعیت تلخ هستند. بنابراین راه حل مشکلات استانهای قومیتنشین ضمن اینکه همپوشانی زیادی با حل مشکلات کل کشور دارد، جنبههای خاص و متمایزی را نیز در برمیگیرد.
البته سمت و سوی مطالبات در همه مناطق یکسان نیست و تنوعاتی دارد. مطالبات در استانهای خوزستان و بلوچستان بیشتر صبغه اقتصادی دارند. وجه سیاسی خواستهها در کردستان پررنگتراست، ولی در آذربایجان غلظت فرهنگی- هویتی بیشتری در بیان درخواستها مشاهده میشود.
باید فضای سوء ظن برطرف شود
مشکل بحران قومیتی یکطرفه نیست بلکه در کنار سیاستهای غلط و ظالمانه حکومت، رویکرد برخی از فعالان قومی نیز مشکلات را تشدید میکند. اگرچه وزن این دو عامل برابر نیست و در حل معضلات، توجه بیشتر را باید به اصلاح و تغییر سیاستهای دولتی معطوف کرد، ولی در عین حال نمیتوان چشم روی برخی خطاها و نارساییهای طرف دیگر بست. مشکلات دوطرفه است. بهعبارت دیگر حصول آرامش، رفاه، آزادی و عدالت در استانهای قومیتنشین محتاج در نظر گرفتن کل مشکلات و برخورد جامع است. نخست باید فضای سوء ظن بین فعالان مرکزی و قومیتی برطرف شود. این امر از راه گفتوگوی منطقی و محترمانه و احتراز طرفین از اتهامزنی میگذرد.
در این میان رویکرد برخی از فعالان هویتطلب قومیتی و بخصوص فعالان کرد مشکلزا است. آنها برخورد سرکوبگرایانه و سلطهآمیز را به تمامی نیروهای سیاسی و اجتماعی مرکزنشین و یا فارس تعمیم میدهند. این برخورد مطلقانگارانه با استفاده از ادبیات احساسی انگاره غلطی را ترویج میکند که تمامی نیروها خواهان قلع و قمع آزادیها و تضییع حقوق مردم غیر فارس هستند! ناسیونالیسم کرد، ترک و عرب را در تقابل با ناسیونالیسم ایرانی تعریف میکنند. از دید آنان هرکس مخالف تجزیهطلبی است به دموکراسی و حق تعیین سرنوشت اعتقاد ندارد و دستش در دست فاشیستهای حکومتی است! برای آنان مخالفتها و مواضع منفی بخش مهمی از جامعه سیاسی مرکزگرای ایران علیه بیداد و ستم دولتی مهم نیست. بلکه با انکار این واقعیت میکوشند تا علت محرومیتها در نقاط مرزی را «ستم ملی» بنامند که تمامی مردم فارس در آن مشارکت دارند!
البته اهمال، سکوت، دیدگاههای غلط، نادیده گرفتن وجود مطالبات قومیتی و کمکاری جمعی از مرکزنشینان و بخصوص گروههای سیاسی در سوق دادن پارهای از آنها به این سمتگیری افراطی و حقیقتستیز نقش مهمی دارد، اما نوع برخورد فوق مستقل از این عامل بر مشکلات میافزاید و فضا را دوقطبی میکند.
مطلقاندیشی و همه را یکجور دیدن و انکار تمایزها بیراهه خطرناکی است که میتواند فاجعه بیافریند. همه فعالان کرد، عرب، بلوچ و ترک تجزیهطلب نیستند و اکثر آنان پیوستگی با ایران را باور دارند. در آن سوی میدان نیز همه آنانی که حمایت لازم از حرکتهای اعتراضی قومیتی را به عمل نمیآورند، همسو با حکومت یا فاقد مرزبندی با فاشیسم نیستند!
گفتمانسازی و گفتوگو باید با عبور از جزمها خودمحوری را کنار بگذارد و حرفهای طرف مقابل را بشنود و دغدغههای آنها را در نظر بگیرد. همچنین اطلاعاتش را محدود به کانالهای خاصی نکند.
در بین فعالان قومیتی نگرشهای متفاوتی وجود دارد. برخی از تمرکززدایی و روابط برابر در چهارچوب نظام سیاسی یکپارچه دفاع میکنند. پارهای نظام فدرال را توصیه میکنند و عدهای نیز دل در گرو تجزیه دارند. دستهبندی علایق فوق فقط بر بستر مواضع نظری گروهها عینیت پیدا نمیکند، بلکه بررسی عملکرد آنها و میزان تطابق حرف و عمل و همچنین پسامد منطقی استراتژیها و تاکتیکها تعیین میکند که کدام گرایش در کردستان، خوزستان، بلوچستان و آذربایجان مدافع تجزیه هست یا نیست. آیا از اساس و به شکل استراتژیک به حفظ پیوند با ایران باور دارد یا فعلاً مصلحت نمیبیند تقاضا برای جدایی را مطرح سازد. البته در حوصله این مطلب نیست که رجحان و مزیت نگرش حقوق مدنی- سیاسی برابر در ایران بر گفتمان تجزیه- الحاق، شرح داده شود. لذا در این مطلب ناگزیر به نقد مباحثی که در افواه جاری است، میپردازم.
موافقت و مخالفت با یک حق
مطالبه برای تجزیه یک حق است، اما مخالفت با آن نیز یک حق است. همچنین وجود حق لزوماً برخورداری از آن را توجیه نمیسازد. ممکن است مضار استفاده از حقی از منافع آن بیشتر باشد. در خصوص بحران قومیتی راه حلهای مختلف وجود دارد. پرداختن به هرکدام از آنها به شرط رعایت قواعد بازی حق کوشندگان سیاسی است، اما طرح گزینههای ایران یکپارچه که قومیتهای گوناگون در آن مشارکت برابر داشته باشند، خودمختاری و یا جدایی هیچکدام به خودی خود دارای فضیلت یا ارزش نیستند. توانایی هرکدام در حل منطقی مشکل و جذب نظر مردم مزیت آنها را روشن میسازد. در عین حال این گزینهها رقیب و آلترناتیو هم هستند. طرح درست مسائل قومیتی نیازمند ساماندهی و شفافسازی فضای سیاسی است. تا هر جریان به صراحت برنامه و راهبرد خودش را تشریح کند. دفاع از هرکدام از این گزینهها منجر به ورود یا خروج کسی از دروازه دموکراسی و حقوق مدنی نمیشود. بهعنوان مثال در نظریهپردازی پیرامون دموکراسی مخالفت با تجزیهطلبی و تقاضا برای مرزبندی به معنای ضدیت با دموکراسی در نظر گرفته نمیشود. آن چیزی با دموکراسی تعارض دارد که هرکدام از این راهبردها از نقشآفرینی در فضای سیاسی محروم شوند یا به جای حاکم شدن نظر اکثریت مردم به عنوان مبنای تصمیمگیری و داوری نهایی، زبان زور، خشونت و تکفیر حایگزین شود.
افراد اما حق دارند خواستار روشن شدن مرزها و واقعیت مسائل شوند. یک گروه سیاسی که سودای تجزیه دارد، این مسئله را باید بهطور شفاف بگوید. پنهان کردن خود زیر پوشش فعالیتهای حقوق بشری یا دموکراسیخواهی و استیفای حقوق قومیتها عملی غیر اخلاقی و ناموجه است. مردم باید درک درستی از رویدادها برای قضاوت داشته باشند. نه دفاع از تجزیهطلبی و نه مخالفت با آن فینفسه دلیلی بر دموکرات بودن نیست. بلکه چگونگی مواجه شدن با مسئله تعیین میکند که عیار دموکراسی مدعیان چقدر است. کسانی که مدافعان راه سوم در کردستان، خوزستان، بلوچستان و آذربایجان را به همسویی با حکومت متهم میکنند و همچنین افرادی که تجزیهطلبی را یک کفر سیاسی بهشمار میآورند هر دو از موازین دموکراسی فاصله میگیرند.
حق تعیین سرنوشت یعنی مردم یک منطقه در جایگاه داور و عامل فیصله بخش قرار بگیرند. حال این مردم بالقوه هم میتوانند تجزیه را انتخاب کنند و هم میتوانند تداوم پیوند تاریخی و فرهنگی را برگزینند.
به عبارت دیگر، تجزیه سرنوشت محتوم پذیرش حق تعیین سرنوشت برای مردم غیر فارس نیست. همچنین میتوان رجوع به مردم برای داوری را به عنوان ساز و کار انتخاب راه حل قبول کرد و امکان انتخاب گزینه تجزیه را هم پذیرفت ولی در عین حال بهشدت با این گزینه مخالفت کرد و از تداوم ایران یکپارچه و
میراث حوزه تمدنی ایران بزرگ دفاع کرد. در تحلیل آخر نوع مواجهه در برابر مخالف، دموکراتیک بودن موضع را مشخص میسازد نه نفس موضعگیری. مخالفت با تجزیه نه نافی حق تعیین سرنوشت است و نه تعارضی با دموکراسی ومناسبات مبتنی بر جامعه مدنی دارد. تعارض موقعی پیش میآید که اکثریتی خواهان تجزیه و روی انتخاب خود نیز مصر باشد ولی تقاضای آنان با خشونت و کشتار گسترده سرکوب شود، مجال طرح به آن داده نشود و به عنوان گناهی نابخشودنی در نظر گرفته شود.
سابقه و مواضع نظری و سیاسی گروهی مثل پپک تناسبی با دموکراسی ندارد. برخی از فعالان شاخه ایرانی آن، مخالفان حرکات تررویستی این گروه را به ضدیت با دموکراسی منتسب میکنند! در صورتی که دموکراسی یک نظام خاص است و اصول و موازین ویژه خودش را دارد. صرف مخالفت با جمهوری اسلامی یا ادعای مطالبه حقوق مردم کرد دلیلی بر دموکرات بودن نمیشود.
خواست تجزیه پایگاه جدی ندارد
به باور نگارنده این سطرها در هیچ جای استانهای قومیتنشین خواست تجزیه پایگاه جدی ندارد و بیشتر در خارج از کشور به گوش میرسد و نمودهای این جریانها و ادعاهایشان از بود و توانایی واقعیشان بیشتر است. بدیهی است ارزیابی فردی، نمیتواند ملاک واقع شود. سنجش درست افکار عمومی در مناطق یاد شده میتواند این واقعیت را روشن سازد. البته بحث تجزیه چون به تمامیت ارضی یک کشور و مسائل امنیتی آن ارتباط پیدا میکند موضوع جنجالی و بسیار حساسی است. در بیشتر نقاط دنیا با این نوع مطالبات برخورد تند میشود و معمولاً منجر به کشتارهای گسترده و فجایع انسانی میشود. بنابراین «تجزیهطلبی» در کل موضوع بغرنجی است و در نقاطی از دنیا که با موفقیت صورت گرفته است معمولاً پس ازشدت یافتن عمق بحران بوده که یا دیگر از راههای معمولی امکان حل منافشه وجود نداشته است، یا کشور مفروض در جنگی بزرگ و یا تهاجم سنگین خارجی شکست خورده و ضعیف شده است.
در مقطع فعلی نیروهای سیاسی ایران باید بکوشند در زمینه مطالبات قومیتی دیوار بیاعتمادی ارتفاع نگیرد. طرفین شایسته است دغدغهها و ملاحظات یکدیگر را درک کنند و با زبانی غیر ستیزهجو به تعامل با یکدیگر بپردازند. مسئله کردستان، آذربایجان و خوزستان جدا از مسئله کلی ایران نیست؛ اگرچه فاکتورهای خاص و انحصاری خود را نیز دارد. دیدگاهی که خود را در هیئت جزیره میبیند و تنها مطلبات خاص خود را در نظر میگیرد، بخت حمایت کل جامعه را از دست میدهد. در مقابل جنبش فراگیر دموکراسیخواهی در ایران نیز باید جایگاهی مناسب برای تقاضاهای ویژه قومیتهای مختلف در نظر بگیرد و همچنین همبستگی ایرانی و ملیگرایی را از فارسمحوری تفکیک کند. البته اگر مفهوم شهروند مبنا قرار گیرد بسیاری از معضلات حل میشود. بدینگونه ملاک عضویت یک فرد در جامعه ایرانی برخورداری از حقوق و تکالیف شهروندی مستقل از مذهب، نژاد، قومیت، جنسیت و زبان در چهارچوب واحد سیاسی، جغرافیایی و تمدنی ایران میشود.
مطلقاندیشی و همه را یکجور دیدن و انکار تمایزها بیراهه خطرناکی است که میتواند فاجعه بیافریند. همه فعالان کرد، عرب، بلوچ و ترک تجزیهطلب نیستند و اکثر آنان پیوستگی با ایران را باور دارند. در آن سوی میدان نیز همه آنانی که حمایت لازم از حرکتهای اعتراضی قومیتی را به عمل نمیآورند، همسو با حکومت یا فاقد مرزبندی با فاشیسم نیستند! برخی از فعالان دوآتشه کرد و ترک چنان در پیله خودبینی غرق شدهاند که فکر میکنند همواره از ناحیه مرکز سرکوب، فتل عام و باران تیر و گلوله بر آسمان استانهای مرزی باریده است! تاریخ معاصر گویای تلاشهای متعددی به مانند هیئت حسن نیت در ابتدای انقلاب و همچنین در دوران اصلاحات است تا مشکلات در مناطق فوق کاهش یابد. همین نگاه منفی مطلقانگارانه و حداکثرگرا در استیفای مطالبات از سوی فعالان قومیتی نقش مهمی در ایجاد بنبست داشته است.
جریانی که سعی میکند خود را در موضع حق مطلق بنشاند و دیگران را باطل بشمارد و از گفتن هر حرف بیربط و اتهام بیاساسی نیز ابایی ندارد، به فاشیسم نزدیک است. رگههای نگرش فاشسیتی و نژادپرستانه در برخی موضعگیریهای فعالان قومیتی دیده میشود. اصرار زیاد و پافشاری افراطی بر مسئله زبان و تمایزهای نژادی و قومیتی در دنیایی که جهانی شدن روند غالب آن است، منطقی نیست و نتایج نامناسبی بهبار میآورد.
گفتوگو پیرامون مشخص شدن حوزه منازعه در مناطق قومیتنشین و شفاف شدن گرایشها و مواضع گروههای مختلف نقطه آغاز ارتباط مناسب گروههای سیاسی سراسری و جنبش دموکراسیخواهی با گروهها و فعالان قومیتی است. در این گفتوگو باید با صراحت و جدیت انتقادها را مطرح کرد. قفاط اشتراک و اختلاف را شناخت. مسائل کلی ایران و مشکلات تمام مناطق مرزی در ارتباط با یکدیگر قابل حل است. این واقعیت همکاری بین قومیتهای گوناگون را ضروری میسازد. با وجود همه مشکلات باید بر جداییها غلبه کرد، وگرنه امتداد وضع فعلی صفبندی در استانهای قومیتنشین را از تقابل یک حکومت استبدادی و سرکوبگر با مردم تحت ستم به رویارویی مرکز و پیرامون و یا فارس و غیر فارس تغییر میدهد. نتیجه این اتفاق صرف نظر از عواقب شوم انسانی و اجتماعی، اقتدارگرایی سیاسی و ساخت قذرت مطلقه و متمرکز را تقویت میکند.
من خوزستانم هیچ خبری نیست .همه چی امن و امانه و با هم خوبیم
با این جمله نویسنده که که: "اگر مفهوم شهروند مبنا قرار گیرد بسیاری از معضلات حل میشود." کاملا مخالفم جدای از حق شهروندی همانطور که در جائی دیگر اشاره کردید ملت کرد بایستی از حق تعیین سرنوشت و ایجاد کشور کردستان برخوردار باشد، انتظار چندانی هم از مرکز نشینان در کل چه در داخل و چه در خارج ایران نداریم ، ملت کرد در راهی قدم نهاده که خود آینده خود را تعیین می کند با هر هزینه ای و با صرف هر زمانی . با تشکر از کرماشان
آقای افشاری
حرف حق رو باید از زبان حق شنید .
شما که تبریز نیستید که بدانید تجزیه طلبان به نام زبان مادری چه ها که نمي کنند . پرچم ایران تجزيه شده حق طلبی هست ؟
خدایا به تو پناه می برم از شر "منافق " نه "کفار " .
آقای افشاری عزیز خواهش می کنم در مورد مسائل قومی و خطر زرد و تجزیه طلبی بیشتر مطالعه کنید. از شما انتظار بیشتری می رود .
تجزیه طلبان به من و بویژه شما رحم نمی کنند.
افشاری آزادی خواه دوستون داریم .
لطفا به اين دو وبلاگ نیز سر بزنید تا بر دانش پربارتان بیشتر افزوده شود .
www.xaen.blogfa.com
www.xabarchi.blogfa.com
یک آذری عاشق ايران و سکولاریسم
آقاي افشاري عزيز لازم ميدانم به شما توضيح مختصري درمورد مناطق سكونت قوميتها بدهم، ابتدا از استان سيستان و بلوچستان شروع ميكنم مشكل بلوچستان ايران مسئله قومي نميباشد بلكه مشكل مذهبي ميباشد، بلوچها سني مذهب ميباشند و بسيار از وجود تبعيض مذهبي ناراضي ميباشند، بلوچها قبل از انقلاب روابط دوستانه ايي با حكومت پهلوي داشتند و مشكلات كلا مذهبي ميباشد نه قومي، جنبش قومي در بلوچستان وجود ندارد و شواهد نشان ميدهد هويت ايراني بلوچها بسيار قوي ميباشد فقط مشكل مذهبي جدي وجود دارد كه حتما بايد حل شود، فشارهاي حكومت شيعه مذهب جمهوري اسلامي باعث شده است بعض افراد و گروهها در سيستان و بلوچستان از گروه طالبان حمايت كنند. در آذربايجان ما مشكل قوميتي نداريم شما اگر به تبريز، اردبيل، اروميه يا تهران كه تعداد قابل توجهي ترك زندگي ميكنند برويد متوجه ميشويد اساسا كسي با مباحث قومي آشنايي ندارد و نگاهها سراسري ميباشد و معطوف به مسائل سراسري مثل گراني، بيكاري، فساد و... در آذربايجان، جريانان قومي و نگاه قومي در حاشيه قرار دارد و منحصر به تعدادي از نشريات محلي، وبلاگها و سايتهاي اينترنتي و دانشگاهها ميباشد نه عموم مردم.
در تركمنصحرا نيز مشكل اصلي مذهبي ميباشد و شباهت زيادي به وضعيت بلوچستان دارد، در بين بلوچها نيز اساسا جنبش قومي وجود ندارد و در صورت تغيير حكومت در ايران ما شاهد مشكلي از نواحي تركمن نشين نخواهيم بود.
در مورد خوزستان نيز بايد بگويم در اين استان بخصو ص مناطق خاصي مثل آبادان، اهواز و... ما شاهد مشكلات اقتصادي، اجتماعي، تامين آب شرب و مشكلات اساسي ديگري در اين استان ميباشيم در بين عربهاي ايراني گرايشات قومي حدود 20 درصد ميباشيم كه بسيار كم ميباشد تازه اين آمار نيز بيشتر به خاطر كم توجهي جمهوري اسلامي به هويت ايراني و همان مسائل عمومي كه اشاره كردم.
اما در مورد كردستان قضيه متفاوت ميباشم ابتدا بايد بگويم كردهاي شيعه مذهب، اهل حق مشكلي با حكومت مركزي ايران ندارند يعني كردهاي كرمانشاه، ايلام، بيجار و قروه اما كردهاي سني مذهب كه در استانهاي كردستان، جنوب آذربايجان و شهرستانهاي پاوه، روانسر، جوانرود استان كرمانشاه سكونت دارند همواره با حكومتهاي مركزي ايران مشكل داشته اند، در واقع گرايشات جدايي طلبانه در بين كردهاي سني مذهب وجود دارد، به اعتقاد من به دو علت عمده:
1- آشنا نبودن با نقش كردها در تاريخ ايران
2- نفوذ ذهني احزاب كرد بر روي مردم كردستان
اجازه دهيد نتيجه گيري كنم:
- در مورد مسائل قومي در ايران بسيار مبالغه شده است، ما فقط در كردستان مشكل داريم
- نخبگان قومي كه شما به صحبتهايشان استناد ميكنيد در بين قوميتها محبوبيت ندارند البته به استثناي بعضي افراد و گروهها در كردستان
ضمن خسته نباشی به جناب علی افشاری
دوست عزیز هم شما وهم همگان خوب میدانیم که تجربه یک قرن و اندی ملیتها (ونه قومیتها ) در ایران به خوبی نشان میدهد که هیچ سیستم سانترالیستی نمیتواد دمکراسی و حقوق ملیتها را در این جفرافیا تامین نماید .متاسفانه مفاهیم شوون و امپریال در شخصیت هویت حاکم و نخبگان مرکز گرا آنقدر ریشه دوانده که به هیچ وجه نمیتوان به وعده و وعیدهای حامی نظام مرکز گرا دلخوش کرد . بنده به عنوان یک شهر وند کرد که در استان کرد نشین ایلام مقیم هستم و نیز نسل جدید هم هویتهایی من چه در استان ایلام و چه در سایر استانهای کرد نشین به خوبی به این موضوع آگاه هستیم که حداکثر لطفی که میتوانیم در حق حامیان تمامیت ارضی ایران بنماییم حاکمیت یک نظام فدرال دمکراتیک با ایجاد واحدهای جفرافیایی اقلیمی و نه استانی در ایران میباشد وگرنه بدون شک مطمئن باشید در رابطه با استقلال کردستان و تشکیل کشور کرد که چیزی حدود 35 استان در کشورهای مقسم خاک کردستان را تشکیل میدهد و جمعیتی بالغ بر 50 میلیون نفر را تشکیل میدهد هیچ شک و تردیدی نخواهیم داشت و این جدال اگر چندین دهه و یا چند قرن دیگر نیز به درازا بکشد باز از ذهن ملت کرد پاک نخواهد شد . امیدوارم درک و برداشت هویت در اقلیت حاکم به حدی برسد که بتواند در دراز مدت خود را دچار بحران هویتی ننماید ... آنچه مسلم است توده های ملتهای کرد و آذری و بلوچ و عرب و ... به این حد از آگاهی رسیده اند که منفعت و مصالح خود را بخوبی تشخیص دهند ... برای شخص بنده همچنان که شما هم تلویحا به آن اشاره کرده اید مهم کرد بودن و یا کردستانی و ایرانی و غیره بودن نیست بلکه مهم وجود فضایی آرام مملو از صلح و دوستی است که همه ی ملیتها بتوانند به حقوق انسانی و هویتی خود دست یابند و نشانه ایی از تبعیض و محرومیت وجود نداشته باشد ... با تشکر از شما
لحن مقالتون اصلا طوري نيست ،كه موقع نوشتن از دگرباشا يا تابو ها مينويسين
طوري نوشتين،انگار تمام تلاشتونو ميكنين،تا حقي به كسايي كه استقلال ميخوانو ندين!
بهتره يه چيزو خوب بدونيم،خاك هر جايي مال مردم اونجاست!نه كسايي كه اونجا زندگي نميكنن،استقلال حق هر منطقه اييه.
به نظرتون چرا وقتي از مرز يه كشور اورپايي رد ميشين زبونم عوض ميشه؟(به استثناي دو سه تا كشور)
آيا قبلا كشوراي اوروپا بزرگتر از مساحتي كه بودند،نبودند،آيا كشوراي جديد با استقلال مشكلي براشون پيش اومده؟
خيلي وقته حقوقي كه قوميتا ميخواستن،بهشون داده نشده،از رضا شاه و يگانه سازي فرهنگي،تا الان و سركوب ان جي او ها و جلوگيري از استفاده ي نوشتاري از زباني به غير از زبان فارسي حتي روي ديوار ها!
بهتره ياد فرانسوي ها تو كبك كانادا بيفتيم،و انقدر شعار تماميت ارضي رو تكرار نكنيم.
يه توصيه بود براي زمانه
اگر گفتمان مسلط و غالب بر جنبش اعتراضی ملی و رسانه هايشان بطور جدی بر مساله قومیتها و حق و حقوقشان بزبان امروزی و با رویکردی تازه تاکید می کردن چه بسا الان آذربایجان و کردستان دو بازوي قدرتمند آن بودند...اما صد افسوس که تکیه بر دوران وحشتناک طلایی و آرمانهای راحل و ... جمعيت بزرگ ملت را پراکند و نتوانست دیگر ایرانیان را همراه کند!
به آقای افشاری پیشنهاد می کنم حتماً این مقاله رو مطالعه بفرمایند.
http://my.gooya.com/%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C/3500-%D9%...
آقای افشاری خیلی از همین مخالفان نجزیه طلبی فاشیسم را رو سفید کرده اند . شما حتما این مطلب را دیده اید که طرف هم گویا دوست شما بوده است .
http://nejatbahrami.wordpress.com/2011/04/21/%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%D...
اول برو معنی قومیت و ملیت رو یاد بگیر بعد از اینکه تونستی اینها رو از هم تمیز بدی بشین مقاله بنویس .
در کل مقاله ی جالب و درخور توجهی بود و امیدوارم دیگر روشنفکران فارس و غیر فارس هم با چنین اندیشه ای بقلم رو به نگارش در آورند . به نظر من تجزیه طلب بودن در این برهه از زمان ، نه فکر درست و موجه ، بلکه خیلی هم تفرقه انگیز و آشوب گر است . من خودم کردم و وجود کشور کردستان غایت آرزومه . اما هر اندیشه ای برای عینیت یافتن آن باید شرایطی و پیش زمینه هایی داشته باشد که متاسفانه این شرایط در زمان کنونی مهیا نیست . در ضمن هیچ کدام از احزاب کردی سودای تجزیه طلبی رو در سر ندارند حتی پ پ ک و پژاک . چه بسا آقای اوجلان اولین سیاست مدار کرد بود که از موضع قبلی خود عقب نشست و به جرات خودانتقادی رو پیدا کرد و ناسیونالیست بودن رو به بیماری لاعلاجی برای منطقه به کلی و کردها به طور خاص تعبیر کردند . تا جایی که در بیانه های ایشون اگر دقت شود ، کرد رو با دیگر ملتها نه به اسم ملت ، بلکه خلق خطاب می کنند. پسوند تجزیه طلبی به احزاب و فعالین کرد چیزی جز بیراهه رفتن از معضل اصلی نیست .
با سلام
متاسفانه نگارنده آنچنان متناقض مسایل را عنوان کرده است، که خواننده نمی تواند حدس بزند که ایشان در کدام موضع ایستاده(همان ایرادی که خود بر گروههای سیاسی مخاطب وارد دانسته است )و چه نتیجه ای از این نوشته میگیرند.
سوال من از آقای افشار این است: که چه؟ بفرمایید که جدای از کلی گویی های بسیار، چه راه حل عملی برای مساله مطالبات ملیت های غیر فارس --و یا به قول شما قومیت ها-- در ایران دارید.
البته از پیشنهادی که ارایه فرمودید یعنی "حق شهروندی" می توان راه حل دموکراتیک!! شما را حدس زد :
دموکراسی آن هم مدل "اکثریتی" است. که باز هم به شکل دیگری از استبداد یعنی "استبداد اکثریت"ختم می شود. و سایر ملیتها یا به قول شما قومیت ها هم هیشه در موضع اپوزیسیون ( البته اگر به اکثزیت اجازه دهند) باقی مانده و گدایی سیاسی کنند.
حق دادن و حق گرفتن هر دو شهامت میخواهد. و راه حل آن هم ارائه راه کاری عملی است. نه با کلمات بازی کردن و استبداد کهنه ایرانی را لابه لای جمله های دموکرات نما پنهان کردن.
تنها راه رسیدن به دموکراسی پایدار در ایران تقسیم قدرت بر اساس مشارکت مستقل همه ملیتها و قومیت های ساکن در ایران است. آن هم مدل "دموکراسی توافق" یا با کمی اغماض همان فدرالیسم است.
با بسیاری از صحبتهای آقای افشاری کاملا مخالفم، و نظرم اینه که ایشان اطلاع زیادی از استانهای به قول خودش قومیت نشین ندارند ولی از ایشان سوالی دارم که امیدوارم جواب مرا بدهند،
استان تهران از نظرشان چه استانی است؟ آیا استان قومیت نشین نیست؟آیا ایشان فارسها را به عنوان یک قوم میشناسند یا یک ملت؟
مشکلات استانهای مرزی ایران (کردستان,آذربایجان و...) معلول تفکرات اشتباه حاکمان تهران ( از دوره رضا شاه)برای ایجاد یک دولت-ملت با رویکرد انکار تنوع زبانی و فرهنگی و حل کردن سایر ملیتهای ایرانی در درون فرهنگ وزبان پارس و یک دست کردن آن بوده و هست .دیالکتیک انکار-مقاومت و مبارزه میان ملی گرایی فاشیستی ایرانی و مقاومت کردها و آذریها و... از این زمان شروع شد. حال این سوال مطرح میشود که روشنفکران و آزادیخواهان ایرانی در تمام این سالها که کردها,آذریها و... با این تفکر و سیستمی که برایند این اندیشه می باشد مبارزه کرده اند و هزینه های گزاف مادی و جانی پرداخته اند در کدام طرف این معادله قرار داشته اند؟ آیا آنها توانسته اند که با عبور از احساسات ناسیونالیستی انکارکننده سایر مردمان غیرفارس؛تعریفی از ملی گرایی ایرانی ارایه دهند که حقوق فرهنگی وسیاسی غیر فارسها را نیز شامل شود؟ آیا آنها توانسته اند مرزبندی مشخص با این تفکران فاشیستی داشته باشند یا همواره این تفکر را تایید کرده و در برابر جنایات آن سکوت پیشه کرده اند, سکوتی که هم اکنون نیز میتوان صدای آنرا شنید!
در مطالب زیبا و خواندنی اقای افشاری اشتباها به نقش استعمارگران در دامن زدن به تجزیه طلبی و بی توجهی سیاسیون ایرانی به ان و حتی استقبال ناشیانه از ان و نیز سرسری گرفتن این مشکل توسط دولت(صرفا به زور متوصل دن)،مطلبی نوشته نشده است.حتما ایشان مقاله دیگری را تا چند روز اینده در این رابطه در زمانه درج خواهند نمود.اگر غیر از این است،لطف کنند و در قسمت نظرات، چند سطری را هم جهت افزایش اگاهی خوانندگان در این رابطه بنویسند.سپاسگزارم
حتی زمانی که یک مرکز نشین روشنفکر سعی دارد با نوشتن مقاله ای بی طرفانه موضوع را در حد طرح کلیات مطرح کند نمی تواند انصاف را تا آخر متن حفظ کند. ایشان بیشتر سعی دارد با اقرار به وجود برخی حقوق اولیه و اساسی قومیتها و یا در واقع ملیتهای ایرانی، آنها را هم وزن با مرکز نشینان و یا عمدتا فارسها در عدم تحقق این حقوق قرار دهد، موضوعی که خود نمونه ای از دلایل عدم باور به مرکز نشینان است. مشکل آنجا بیشتر نمایان می شود که به باور ایشان: "رگههای نگرش فاشسیتی و نژادپرستانه در برخی موضعگیریهای فعالان قومیتی دیده میشود. اصرار زیاد و پافشاری افراطی بر مسئله زبان و تمایزهای نژادی و قومیتی در دنیایی که جهانی شدن روند غالب آن است، منطقی نیست و نتایج نامناسبی بهبار میآورد". جناب آقای افشار، دقیقا به همین دلیل جهانی شدن و حضور اهرمهای متنوع در دست حکومت مرکزی جهت یکدست کردن جامعه و فارسیزه کردن ایران است که مسئله هویت سازی مثل زبان تا این حد مهم است. ما می دانیم که شمای نوعی به شکلی آگاهانه سعی در کم اهمیت دادن این مهم دارید. در واقع اگر شما بتوانید مسئله زبان و حتی مذهب غیر شیعی را به تدریج حل نمائید دیگر نیازی نیست دغدغه حفظ "حوزه تمدنی ایران بزرگ" را داشته باشید، موضوعی که منتفع آن فقط شمائید. ولی بازجای شکر آن با قی است که چنین مقالاتی دیده می شود. مقالاتی که سعی دارد بگوید برخی حقوق وجود دارد ولی لزوماً گرفتنی نیست و به قول ایشان اصرار بر زبان، شکلی فاشیستی و نژادپرستانه یافته و عدم مجال به این مهم برای رنگ باختن و پاک شدن صورت مسئله به کل نژادپرستانه نیست! ما همه در برابر قانون برابریم ولی بعضی برابرتر (جورج اورول، قلعه حیوانات)
اینکه با چند صباحی اقامت در خارج از کشور، سوپر دمکرات شویم و از چاله دیکتاتوری مذهبی ج.ا. به چاه تجزیه ایران بیفتیم، جای بسی تاسف است.نویسنده محترم مشکل را فقط داخلی دیده و از انگولکهای خارجی، از طرف آذربایجان شمالی- ترکیه- اسرأییل و آمریکا غافل است. آقایان افشاری،باطبی و...اگر آزادیخواه و مردمگرای واقعی هستند، چرا هنوز گزارش یا اطلاعی از آن دیدار و ضیافت چای و شیرینی که در کاخ سفید با پرزیدنت بوش داشتند به شهروندان ایرانی چیزی نگفته و ننوشتهاند. دانسته یا نادانسته در خط سیاستهای پشت پرده، سوپاپ اطمینان در خارج از کشور و منحرف کننده تغییرات رادیکال در ایران هستید.
"اصرار زیاد و پافشاری افراطی بر مسئله زبان و تمایزهای نژادی و قومیتی در دنیایی که جهانی شدن روند غالب آن است، منطقی نیست و نتایج نامناسبی بهبار میآورد."
چرا که نه؟ آیا شما از این وضعیت ناراحت هستید؟ چرا مردم مقاومت نکنند در مقابل سیاست سیستماتیک آسیمیلاسیون و نسل کشی فرهنگی که زبان و فرهنگ اش را ممنوع و بی اهمیت جلوه می دهند. این نوع تصویر و نگاه شما متاسفانه نشان می دهد که باز از موقع حاکمیت حرف می زنید. در روند جهانی شدن چه چیزی منطقی نیست؟ این چه ربطی دارد اولا"؟ جهانی شدن به معنای نفی و فراموش کردن فرهنگ و زبانها نیست. بلکه آنها میراث فرهنگ بشری هستند که یونسکو بر حفظ آنها تاکید می کند. در کشورهای مدرن همواره بر حفظ فرهنگ و زبانهای مختلف تاکید می شود. حال شما ناراحت از مبارزه فعالینی که حقوق اولیه یعنی تحصیل به زبان مادری و لذت بردن از فرهنگ ملی خود را غیر منطقی می دانید. این نوع نگرش شما ضد حقوق بشری می باشد.
با توجه به درخواستی که شده است. نظراتم پیرامون کشور های خارجی و مسئله تحزیه طلبی را در قالب مطلب مستقلی می نویسم. اما خدمت آقای ایراندوست نیز عرض می کنم بنده هیچگاه در ضیافت شام جورج بوش حضور نیافته ام تا گزارش خدمت ایشان بدهم. اما توصیه می کنم به جای اینکه چنین حق به جانب خود را عقل کل و تشخیص دهنده عیار دموکراسی معرفی کنیم اول جسارت داشته باشیم با اسم واقعی کامنت بگذاریم تا فضای سالم و مسئولانه برای گفتگو فراهم شود.
علاج همه مشکلات رسیدن به یک دموکراسی سکولار بر پایه حقوق بشر و انسانیت میباشد که هر فرد ایرانی با هر مذهب و قومیتی بتواند در تعیین سرنوشت خود سهیم بوده و شهر و دیار خود را خود اداره کند و هرکس با هر قومیت و مذهب و عقیده ای در صورت داشتن شایستگی بتواند کلیدی ترین پستهای نظام را تصرف کرده و نیز بتواند شخص اول مملکت شود. علاج مبارزه با دیکتاتوری و فاشیست مذهبی جمهوری اسلامی گرفتاری در دام خشونت و فاشیست قومی مذهبی(کرد_ سنی) و نژادپرستی نیست.
و در ضمن من که کرمانشاهی میباشم و از نزدیک با مردم کرد سروکار دارم تفکر و حرف زدن در مورد تجزیه و تجزیه طلبی را در میان کردهای کرمانشاه که اکثرا الحق(یارسان) و شیعه و کردهای ایلام که شیعه هستند نمی بینم و فقط این خواست(تجزیه طلبی) را در میان برخی گروههای کرد سنی استان کردستان و کردهای خارج از کشور میبینم و این نگاه در میان مردم عادی و عامی استان کردستان هم هیچ طرفداری ندارد بجز در میان معدودی افراد خشونت طلب که در دام فاشیست قومی و نژادپرستی گرفتار شده اند
اولین بار است که یک نوشتار جدی و مسولانه دربارهٔ مساله قومیت در رادیو زمانه میخوانم، رادیو زمانه ترک عادت کرده؟ از اینکه شهامت به خرج دادید و نوشتید که برخی از گرایشات قومی به بیراهه فاشیزیم نزدیک میشوند، از شما سپاسگزارم.
آقای افشاری تا آنجایی که من خبر دارم حزبی با این عنوان (پ.پ.ک ) نه در اپوزسیون نه در پوزسیون ایران وجود ندارد. آما در مورد استعمال کلمه قومیت و کارکردهای پنهان این کلمه در متن شما باید بگویم این دیدگاه مشترک سیاسی یک اجتماع مشخص مانند کردستان است که مفهوم قوم یا قومیت را بر نمی تابد و مقیمان این جغرافیا/جامعه/فرهنگ و زبان را به یک ملت تبدیل میکند. صد البته همانطور که جنابعالی نیز به درستی اشاره فرمودین مسئله تجزیه یا بهتر بگوییم استقلال حق انسانی چنین ملتیست و من دلیلی برای حتی اظهار نظر های هر چند مهربانانه دیگران نمیبینم،باید تا کنون برای همه اهل قلم در ایران و خارج این مسئله روشن شده باشد که احزاب سیاسی ملیتهای ایران در قدم اول محصول رشد آگاهی سیاسی این ملیتها و در قدم های بعدی نیاز انکار ناپذیر خود مدیریتی سیاسی و اجتماعی اینان است که به هیچ عنوان به معنای واگرایی و ملی گرایی افراطی نیست و تنها در چهارچوب حقوق بشر میتوان در مورد آن به قضاوت نشست. آشکار است که حقوق فرهنگی و یا زبانی که شما نیز بدان ۀشاره فرموده اید برای ایجاد جامعه سیاسی مستقل به هیچ عنوان کافی نیست و این مستلزم در اختیار داشتن قدرت سیاسی و آموزشی برای رسیدن به هویتی مستقل بر اساس داشته های فرهنگیست.در نهایت آقای افشاری بدون وجود هویتهای مستقل ،همگرایی یا جهان وطنی شعاری تهی خواهد بود که معنایی جز نابودی دیگری برای تثبیت سلطه کسانی که در چنین شرایطی چنین شعاری را سر میدهند نخواهد داشت.
آقای افشاری چرا نعل وارونه میکوبید؟! پافشاری بر حفظ هویت و زبان و فرهنگ از جانب یک ملیت یا بقول شما قومیت! تفکری فاشیستی است یا تحمیل زبان و فرهنگ و تاریخ و ... یک ملت (فارس) به دیگر ملل و قتل عام فرهنگی آنها ؟؟!
و یا در مورد جهانی شدن، آیا مثلا اینهمه کشور اروپایی که حتی مرز و اقتصاد و سیاستشان را (البته به دلخواه وبه اقتضای منافعشان) به هم گره زده اند کدامیک از اینها زبان و فرهنگ و هویتشان را بی خیال شده اند ؟!
به هر حال گرچه پرداختن به مساله ملی در میدیای فارسی زبان را به فال نیک میگیریم ولی ارائه تحلیلهایی از این دست نشانه آنست که هنوز روشنفکر ایرانی (فارس محور) یا واقعا در درک مفاهیم بنیادی مثل حقوق بشر، حق تعیین سرنوشت، دموکراسی و ... مشکل دارد و یا اینکه آن حس ناسیونالیستی/شوونیستی پنهان درضمیرناخوداگاهش او را از دیدن و درک و بیان واقعیتها باز میدارد!
در مثل مناقشه نیست و اصلا و ابدا هم قصد توهین ندارم میگند که یه گروه دیوانه داشتند در صفی راه می رفتند که ازشان پرسیدند که عاقل تان کدامست که گفتند که آن جلویی که دست و پایش در غل و زنجیر است. اقای افشاری جزو 4-5 نفر از روشنفکران عاقل فارس هستند که تا بحال حتی به شکل خیلی ناقصی هم که شده به معضل ملیت( یا بقول ایشان قومیت) پرداخته اند. با همه این حتی این عاقل هم از درک جزئی ترین مسئله موجود در ایران و تعریف ملت و فرقش با قوم را نمی توانند درک کنند. اقای افشاری: در مورد تعریف قوم و ملت و قبیله و دولت و اینگونه موضوعات تا بحال هزاران کتاب نوشته شده است که خوشبختانه شمایی که در آمریکا زندگی می کنید نمی توانید بهانه داشته باشد که دسترسی به منابع نداشته اید. من برای راحتی تان کتابی را معرفی می کنم که می توانید با یکی دو دولار از آمازون سفارش دهید و مطالعه کنید و فرق بین ملت و قوم را به فهمید.
Political Ideologies, An Introduction by Andrew Heywood, Third Edition , published by Palgrave
برای درک وضع اسفناک روشنفکران فارس باید به بینید که بیسواد و کم حافظه ای مانند همه اسمامی این چند نفر را میدانم. از بین اینهمه روشنفکر فارس تابحال 1: اقای افشاری 2: ارش دکلان 3: بهرام رحمانی 4: عباس عبدی 5: خانم هایده ترابی بوده اند که گاهگاهی از مشکل سازترین معضل تاریخ نوین ایران یعنی وجود ستم و تبعیض بر اکثریت ملت( قومیت) های ایرانی سخن گفته اند.
برای انکه تکراری نباشد من زیر پیام های رامین و ائلشن اردبیلی و آن کاربری که از جرج اورول نقل قول آورده را امضا می کنم . دغدغه مرا این دوستان هر کدام به نحوی بیان کرده اند.
اقای افشاری در کنار قبول تبعیض و حقوق ذایل شده اکثیرت ایرانی ها و اشتباه و کمکاری های حاکمان فارس طبق معمول همه روشنفکران فارس یه لگدی هم به هویت طلبان و فعالین حرکت بیداری ملت های تحت ستم ایران انداخته اند.
اقای افشاری: برای اینکه کارتان را راخت کنم باید بگویم که اگر هم اکثریت این فعالین جاسوس مستقیم و حقوق بگیر و مزدور خرابکار کشور های بیگانه باشند همه مسئولیت ( نه بخشی از آن) متوجه روشنفکران و حامکان فارس است که جو را آنقدر خفه گان کرده و این اکثریت را از خود رانده اند که آنها مجبور شده اند چشم به بیگانه گان دوخته باشند.
علت رادیکال شدن این جنبش های بیداری مللی در ایران عدم توجه دولت و روشنفکران فارس-- از جمله افرادی مانند جنابعالی--- به مشکلات ملیت های ایرانی و نتیجه بیش از هشتاد سال تبعبض و توهین و تحقیر از طرف شوینزم فارس می باشد. عدم شرکت تورک های آرزبایجانی در جنبش سبزتان نشانه این بی علاقگی ما تورک های به مسائل داخلی فارس ها بود که گوش های سنگین رهبری شکست خورده این جنبش تا بحال نتوانسته اند بشنوند
اگر فردی یا بد تر از ملتی را برای مدت طولانی موردستم قرار دهی که صدایش بجایی نرسد این شخص یا ملت حق دارد که برای بقای خود دست به ریسک های خطرناکی زند.
دو استرات÷یسین آمریکایی به نام های
Kenneth N. Waltz and Scott Douglas Sagand در کتابی تحت عنوان
The Spread of Nuclear Weapons, A debate
بحث می کنند که ایا افزایش تعداد دولت های مسلح به زرادخانه اتمی برای امنیت جهانی بهتر و با خطرناکتر است. والتز بحث می کند که این وجود برای صلح جهانی بهتر است و مثال شوروی و آمریکا را شاهد می آورد اما اسکات داگلاس بدرستی در مخالفت با ایشان بحث می کنند که اگر دولتی مسلح به سلاح های هسته ای را زیاده از حد زیر فشار قرار دهی آنها برای خلاصی از ناامیدی و لاعلاجی ممکن است که دست به استفاده ریسکی از سلاح ها بزنند. من با این ایده کاملا موافقم. انسانها برای بقای خودشان اگرمجبور شان کنند برای مدت کوتاهی هم که شد می توانند چشم بر حقوق دیگران به بندند. نمونه اش خلاصی کورد های عراقی و با آغوش باز پذیرفتن مداخله نطامی آمریکا و دوستی بیش از حد با اسرائیل- از یه کورد عراقی ساکن اقلیم خودمختار پرسیدند که ایا شما اسرائیل را دوست دارید که گفتند که نه . ما عاشق اسرائیل هستیم. این که این دوستی با امریکا یا اسرائیل به ضرر ملیت های عرب و ترکمن عراقی است برای کرد رها شده از ظلم و ستم بی حد صدام اهمیتی ندارد. روشنفکر و متفکر عراقی نا راضی از این رفتار و تصمیم کورد های عراقی قبا از اینکه به کورد های عراقی انتقاد کند باید از خودش شروع کند که وقتی صدام در قدرت بود این روشنفکر برای دفاع از حقوق هموطن کوردش کاری انجام نداده بود. الان که بازی برگشته است پس چرا کورد عراقی منافع خودش را قربانی منافع مردمی کند که در این همه سال از کتار اینهمه ظلم و ستم بدون احساس فشار وجدان گذشته است.؟
موفق و سلامت و سرافراز باشید.
با احترام
ابتدا بایستی زمان و دلائل مرتبط با کاربرد اصطلاح "تجزیه طلبی" را مشخص و توضیح داد.این مفهوم پیشتر از سوی واحدگرایان در مقابله با خیزش های ایلات و قبیله ها و حتی یاغیگری یا همان "قانون ستیزی" و رام کردن متمردین و گردن نهادن آنان در چهارچوب مورد نظر خود بکار گرفته شده است.در این ارتباط تجزیه طلبی حاوی بار منفی ویژه ای در نزد فرهنگ عمومی جامعه گشته است.حکومت های اقتدارگرا و سانترالیست از هر نحله سیاسی با علم بر این بار منفی از آن مستمسکی در جهت رویاروئی با مطالبات متعارف و مدنی ملی و یا قومی ساخته تا بتوانند هر نوع نگرش سیاسی به احراز حقوق معوقه آنان را، بویژه اگر سازماندهی شده باشد، سرکوب نمایند.اما در دنیای مدرن و یا حتی پسامدرن امروز با امکانات ارتباطی الکترونیک و سرعت گسترش اطلاعات و اخبار از چگونگی تغییر و تحولات جهانی ترجیح بر استفاده از ادبیات هم طراز با این عصر می باشد.امروزه حق تعیین سرنوشت که خود چیزی جز آزادی در استقلال نظر نیست واژه ای مناسب تر است.بازنگری آقای افشاری، نسبت به آنچه در نوشته ایشان "مصیبت تمام نشدنی کردستان" موجود است، مشهود و قابل تامل است.همان رجوع به رای و نظر مردمان ملی و یا قومی مد نظر نویسنده در یک فضای حقوقی برابر و دمکراتیک گزینه مناسبی است، به این شرط که نتیجه آن از هر منظر سیاسی پذیرفته و عمل شود.
آقای افشاری عزیز
من فارس هستم اما متاسفانه نمیتوانم با دیدگاه شما هم نظر باشم. موضوع بلوچستان و کردستان گذشته از موضوع زبانی و ملیتی ، مذهبی هم هست و در اقلیت قرار دادن گروهی به بهانه ی مذهب یا زبان ظلم بزرگی بر این بخش است. حرف های شما درباره ی دموکراسی درست، اما خود بهتر میدانید که چقدر از موضع حق به جانبی حرف زده اید. شاید اگر یک کرد یا بلوچ بودید هرگز با این لحن حرف نمی زدید. گاهی به نظر میرسد که برای آن ها راهی باقی نمانده است. طبیعی است که کلام خشونت آمیز نیز در طول این همه سال در ادبیات آن ها راه یابد. حتی ممکن است تجزیه طلب هم باشند اما ما- که اکثریت زبانی و مذهبی را داریم- نمیتوانیم به جای آن ها حرف بزنیم. البته همینکه شما به عنوان یک فعال سیاسی این تابو را شکسته و از حقوق اقلیت ها حرف زده اید نشان دهنده ی روشن بینی شماست،چیزی که فعالین سیاسی داخل در مورد آن چنان سکوت میکنند که انگار واقعا کردها و بلوچها حقی ندارند. در مورد آذری ها و عرب ها موضوع کمی متفاوت است اما جدا ازین نیست.
با احترامی که به جناب افشاری بخاطر چند بار زندانی شدنشان دارم، تحلیلها ,نوشتارها و محفلی که از آن تاثیر میگیرند را فاقد ژرفنگری، سطحی،در خط ثبات ج.ا. بشکل اپوزیسیونی و بازاری میبینم. هیچگونه حرکت عملی در راه اتحاد و اقتدار ملی از طرف این جماعت سیاسی- مهاجر نو کیسه و دمکراتمآب صورت نگرفته، فقط شکوه و ناله از بی عدالتی حکومت ج.ا. و منحرف کردن افکار عمومی از پی ریزی یک جمهوری ایرانی به اصلاحات نوع موسوی- کروبی!
این دوستانی که در کامنتهای خود ایران را به گلستان تشبیه کرده اند و مشگلات ملّیتی و قومیتی را انکار میکنند انسان را وسوسه میکنند که به بقیه کشور هائی که جزو ایران نیستند نامه بنویسد و بخواهد جزو قلم رو ایران شوند. لازم به ذکر است که خیلی از ما قسقایها از بس که عاشق سیاستهای ضد تورکی دولت مرکزی بودیم داوطلبانه زبان و فر هنگ خود را به فراموشی سپردیم. در بست نوکره هر چی فارس زبان هست هستم
ضمن سلام به آقای افشاری
فقط نمی دانم ما ترکان آذری به چه علت باید خودمان را در چهار چوب ایران زندانی کنیم . مگر این شیوه ز ندگی همجوار اجباری در طول این دهه چه به مردم آذربایجان داده است . زبان و فرهنگمان در حال نابودیست ، تحقیر قومی شده ایم و می شویم ، گذشته تاریخی مان ( هر چه که هست ) تحریف شده است ، وضعیت اقتصادی مان وخیم است ، وضعیت سیاسی مان جلو چشم است . گذشته از آن در مواجهه با دولت و حتی ملتی ( فارس زبانها ) قرار داریم که نارسیست وار عاشق خودش است و غیر از خود را به چشم موجودات پست می بیند . هشتاد سال این بیماری در خون این ملت و دولت رخنه کرده است . چگونه می توان از این بیماران انتظار داشت که حقوقی برای ما قائل شوند .ایران در وضعیت فعلی برای آنها لازم و به درد بخور است ، نه برای سایر غیر فارسها . ما ملتی هستیم که همه چیز داریم به غیر از دولت خودمان . اگر مشتی عرب در حاشیه خلیج فارس کشور خود را دارند، اگر 9 میلیون آذری در قفقاز کشور خود را دارند ، ما چرا نداشته باشیم ؟
ضمن سلام به آقای افشاری
فقط نمی دانم ما ترکان آذری به چه علت باید خودمان را در چهار چوب ایران زندانی کنیم . مگر این شیوه ز ندگی همجوار اجباری در طول این دهه چه به مردم آذربایجان داده است . زبان و فرهنگمان در حال نابودیست ، تحقیر قومی شده ایم و می شویم ، گذشته تاریخی مان ( هر چه که هست ) تحریف شده است ، وضعیت اقتصادی مان وخیم است ، وضعیت سیاسی مان جلو چشم است . گذشته از آن در مواجهه با دولت و حتی ملتی ( فارس زبانها ) قرار داریم که نارسیست وار عاشق خودش است و غیر از خود را به چشم موجودات پست می بیند . هشتاد سال این بیماری در خون این ملت و دولت رخنه کرده است . چگونه می توان از این بیماران انتظار داشت که حقوقی برای ما قائل شوند .ایران در وضعیت فعلی برای آنها لازم و به درد بخور است ، نه برای سایر غیر فارسها . ما ملتی هستیم که همه چیز داریم به غیر از دولت خودمان . اگر مشتی عرب در حاشیه خلیج فارس کشور خود را دارند، اگر 9 میلیون آذری در قفقاز کشور خود را دارند ، ما چرا نداشته باشیم ؟
ارسال کردن دیدگاه جدید