سنجش شرطهای خاتمی و منش او در موقعیت کنونی
پنجشنبه, 1390-03-05 01:23
نسخه قابل چاپ
آرمان ماقبل ۲۲ خرداد ۸۸
اکبر گنجی
پس از فروکش کردن جنبش سبز، سید محمد خاتمی مجدداً آن نوع اصلاحطلبی را در دستور کار قرار داده که مشخصهی آن "خمینی محور" بودن آن است. خاتمی این نوع اصلاحطلبی را به عنوان راه رهایی بخش مطرح می سازد.
رکن اصلی این منش سیاسی شرکت در انتخابات است. اما گویا خاتمی این بار شرطهایی هم گذاشته است.
آیا این گونه است؟
آیا او بر سر مسائلی که مطرح می سازد، می ایستد؟
آیا راهی که او مطرح می سازد، راه برونرفت از معضل فعلی است؟
یکم- طرح مسئله
تا انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ احزاب اصلاح طلب آزاد بودند. پس از انتخابات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبههی مشارکت اسلامی از سوی دادگاه انقلاب منحل گردید و امکان هرگونه فعالیتی از سوی بقیهی احزاب و گروههای اصلاح طلب به کلی سلب شد. تعداد زیادی از چهرههای شاخص اصلاح طلب بازداشت و به زندانهای طولانی محکوم گردیدند. میر حسین موسوی و مهدی کروبی هم در منازل خود زندانی شدهاند. اینها مستقل از بازداشت صدها دانشجو، روزنامه نگار، حقوق دان، مدافع حقوق بشر، اقلیتهای مذهبی و قومی است.
در هیچ دانشگاهی اجازهی برگزاری جلسات سخنرانی و گفت و گو- مشابه آنچه تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری وجود داشت- داده نمیشود. در رسانههای رسمی رژیم و اصولگرایان رادیکال و سنتی، برای رضای خدا/پیامبر/امام زمان- در واقع برای اجابت امر رهبری- بدترین اتهامهای ممکن به اصلاح طلبان زده شد و هیچ دشنام و تهمتی برای روز مبادا باقی نمانده است.
تحریمیون از گذشتههای دور بر نامنصفانه/غیر رقابتی/متقلبانه/نامؤثر بودن انتخابات ایران تأکید میکردند. "نظارت استصوابی" مهمترین اشکال اصلاح طلبان به انتخابات ایران بود. در عین حال، تیغ ارهی نظارت استصوابی هر چه جلو میآمد و میبرید، بازهم اصلاح طلبان در انتخابات شرکت کرده و همه را به شرکت در انتخابات دعوت میکردند. آنان بهای چندانی به مسئلهی "تقلب در انتخابات" نمیدادند و مدعی بودند که حداکثر توان/امکان تقلب در انتخابات چیزی در حدود دو/سه میلیون رأی است. مشارکت بالای مردم در پای صندوقهای رأی، حلال مسئلهی تقلب است.
اصلاح طلبان هیچ برنامهای برای "بسیج اجتماعی" علیه رژیم/رهبری نداشتند. اما وقتی امکان "اعتراض سیاسی" پدیدار شد، همهی مخالفان کوشیدند تا از این "فرصت" در راه مقاصد خود استفاده کنند.
انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ این مدعا را ابطال کرد. مطابق مدعای رژیم- که هیچ گاه مخالفان و اصلاح طلبان خدشهای در آن وارد نیاوردند- حدود ۸۵ درصد مردم در آن انتخابات شرکت کردند. تناقض این بود که مدعی بودند ۸۵ درصد مردم در انتخابات شرکت کرده و حاکمان با جا به جا کردن ۱۱ میلیون رأی دست به تقلب زدهاند. سبزها در بالاترین ارفاقی که به احمدی نژاد میکردند، مدعی بودند که حداکثر ۱۳ میلیون رأی آورده است: یعنی یازده میلیون و پانصد هزار رأی موسوی و کروبی به صندوق احمدی نژاد ریختهاند. تا حدی که من میفهمم، این مدعا هنوز دقیق نیست و سطح/عمق تقلب به خوبی درک نشده است.
اولاً: هیچ راهی برای اثبات تعداد آرای احمدی نژاد و موسوی و کروبی وجود ندارد. حدسهایی که در این زمینه زده شده/می شود، فاقد کمترین شاهد و قرینه است، برای این که جز حکومت کسی به صندوقهای رأی دسترسی نداشت و ندارد تا از واقعیت مطلع باشد.
ثانثاً: تقلب باور نکردنی این نبود که آرای موسوی/کروبی را به قلک احمدی نژاد ریختند، بلکه این بود که پیش از آنکه آرا شمارش شود، فارس نیوز و بقیهی وبسایتهای اصولگرا با تیترهای بزرگ اعلام کردند: احمدی نژاد رکورد خاتمی را با ۲۴ میلیون رأی شکست.
بدین ترتیب، "امکان" و "توان" تقلب معنای تازهای یافت: "اعلام برندهی انتخابات، بدون شمارش آرا". در واقع، کسانی که آرای صندوق ها را شمارش میکردند، به معنای عوامانه، "سرکار" رفته بودند.
وقتی امکان هرگونه فعالیت در داخل مسدود شد، یک تن از اروپا به نام سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبههی مشارکت اسلامی بیانیههای اصلاح طلبانه صادر میکند. معنای این عمل چیست؟ معنای آن این است که یکی از پیامدهای مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ از طریق معرفی کاندیدا و عدم پذیرش نتیجهی اعلام شده از سوی حکومت این است که دیگر در داخل کشور نمیتوان گفت: "ما خواهان اجرای بدون تنازل قانون اساسی هستیم".
نه ماه دیگر انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار میگردد. به طور طبیعی رهبری نظام و "اصلاح طلبی خمینی محور" هم اهدافی را تعقیب میکنند. اهداف آنان چیست؟
حقیقت این است که اصلاح طلبان برنامهای برای "بسیج اجتماعی" علیه جمهوری اسلامی و آیت الله خامنهای نداشتند. مردم که برای "اعتراض سیاسی مسالمت آمیز" به خیابان ها ریختند، آنها را هم با خود بردند. آیت الله خامنهای کوشید تا تظاهرات خیابانی پایان گیرد، اما کسی دعوت او را نپذیرفت. به همین خاطر در ۲۹/۳/۸۸ در نماز جمعهی تهران حاضر شد و فرمان مقابله را صادر کرد. سپس، حدود چهار هزار تن بازداشت گردیدند، دهها تن در خیابان به شهادت رسیدند(مدعای رژیم حدود ۳۳ تن است که تعدادی از آنها را بسیجیان تشکیل میدهند، اما مدعای سبزها حدود ۷۰ تن است)، سه تا چهار تن در بازداشتگاه زیر شکنجه به شهادت رسیدند، بسیاری از بازداشت شدگان به روشهای مختلف شکنجه شدند، به روشهای استالینیستی نمایشهای اعتراف/توبه برگزار کردند، از هرکس کینهای به دل داشتند، راهی زندانش کردند، با احکام غیرقانونی/ناعادلانه/ناجوانمردانهی بسیار سنگین زندانیان را در دو راهی "حبس کشیدن در زندان" یا "مرخصی از زندان به شرط هیچ گونه فعالیت و سکوت مطلق" قرار دادند.
آری، اصلاح طلبان هیچ برنامهای برای "بسیج اجتماعی" علیه رژیم/رهبری نداشتند. اما وقتی امکان "اعتراض سیاسی" پدیدار شد، همهی مخالفان کوشیدند تا از این "فرصت" در راه مقاصد خود استفاده کنند. ایستادگی ولی فقیه، عدم کوچکترین عقب نشینی، و سرکوب شدید جوانهای حاضر در صحنه/خیابان ها را رادیکال تر و رادیکال تر کرد. شعارها به سرعت تمام معطوف به رهبری نظام شد. کدام اصلاح طلبی میتوانست در آن بحبوئهی زد و خورد بگوید "علیه آیت الله خامنهای شعار ندهید"؟ اگر هم میگفت ، کسی به خواست او پاسخ مثبت نمیداد.
رژیم خشنود بود که حرکت اعتراضی سبز را سرکوب کرده است. دعوت موسوی و کروبی از مردم برای تظاهرات در ۲۵ بهمن ۸۹ موجب حصر خانگی آن دو شد. پس از آن دیگر آن دو حضور نداشتند/ندارند تا با سخنان و بیانیههای خود صدای اعتراض را بلند نگاه دارند. وقتی امکان هرگونه فعالیت در داخل مسدود شد، یک تن از اروپا به نام سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبههی مشارکت اسلامی بیانیههای اصلاح طلبانه صادر میکند. معنای این عمل چیست؟ معنای آن این است که یکی از پیامدهای مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ از طریق معرفی کاندیدا و عدم پذیرش نتیجهی اعلام شده از سوی حکومت این است که دیگر در داخل کشور نمیتوان گفت: "ما خواهان اجرای بدون تنازل قانون اساسی هستیم".
نه ماه دیگر انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار میگردد. به طور طبیعی رهبری نظام و "اصلاح طلبی خمینی محور" هم اهدافی را تعقیب میکنند. اهداف آنان چیست؟
دوم- آیت الله خامنهای و اصلاح طلبان
در انتخاباتهای گذشته هزاران فرد متفاوت رد صلاحیت شده است. در این صورت روشن است که محکوم شدگان توسط دادگاهها و احزاب تعطیل شده را به انتخابات راه نمیدهند. شورای نگهبان- و حتی اصولگرایان سنتی چون باهنر/عسگراولادی/ توکلی/ - بارها و بارها رسماً اعلام کردهاند که محکومیت سران فتنه و تمیز خود از آنها، شرط شرکت اصلاح طلبان میانه رو در انتخابات آینده است.
اما نزاع زود هنگام با تیم احمدی نژاد و پروژهی حذف آنان از ساختار سیاسی، گروهی از اصلاح طلبان را به مذاکرات هاشمی رفسنجانی با رهبری امیدوار کرده است. ممکن است رهبری که اینک میخواهد مسئلهی احمدی نژاد را با کمترین هزینه حل کند، راهی/روزنهای به روی اصلاح طلبان بگشاید. اما معلوم نیست که آیت الله خامنهای که آن همه هزینه بابت حذف اصلاح طلبان پرداخت کرد، به کدام دلیل باید مجدداً آنها را به ساختار سیاسی راه دهد؟ مگر آن که کسی مدعی شود که رهبری برای به پای صندوق کشاندن مردم به شرکت اصلاح طلبان در انتخابات نیازمند است. این مدعا نیازمند دلیل است. ولی فقیه فردی کاملاً تابع خود را جایگزین احمدی نژاد خواهد کرد. آیت الله خامنهای فردی ناشناخته نیست، به شیوهی زمامداری او در ۲۲ سال گذشته بنگرید، سمت و سوی جهت گیری آینده اش را در خواهید یافت.
سوم- اصلاح طلبی خمینی محور
سید محمد خاتمی پرچمدار این نوع اصلاح طلبی است. وی تاکنون چندین بار مطالباتی به شرح زیر طرح کرده است: آینده منوط به آزادی فعالیت کلیهی احزاب اصلاح طلب، آزادی زندانیان سیاسی و "انتخابات آزاد و سالم و فراگیر"(عدم حذف اصلاح طلبان به وسیلهی نظارت استصوابی، عدم دخالت نیروهای نظامی و امنیتی در انتخابات، برگزاری انتخابات توسط معتمدان واقعی مردم متشکل از همهی طیف ها و گرایش ها، حضور نمایندگان نامزدها در همهی مراحل انتخابات).
نزاع زود هنگام با تیم احمدی نژاد و پروژهی حذف آنان از ساختار سیاسی، گروهی از اصلاح طلبان را به مذاکرات هاشمی رفسنجانی با رهبری امیدوار کرده است. ممکن است رهبری که اینک میخواهد مسئلهی احمدی نژاد را با کمترین هزینه حل کند، راهی/روزنهای به روی اصلاح طلبان بگشاید. اما معلوم نیست که آیت الله خامنهای که آن همه هزینه بابت حذف اصلاح طلبان پرداخت کرد، به کدام دلیل باید مجدداً آنها را به ساختار سیاسی راه دهد؟
این رویکرد، با رویکرد آیت الله خامنهای تفاوت دارد. هر دو مطالباتی دارند. اما تجربهی دو دههی گذشته یک رویه را نشان میدهد: آیت الله خامنهای روی حرفش ایستاده و حاضر به عقب نشینی نیست، اما محمد خاتمی معمولاً مطالبات خود را نادیده گرفته و پس از عقب نشینی مدعی میشود که دیگران معنای آن را بد فهمیدهاند.
ولی مفاد مطالبات خاتمی چیست؟ خاتمی در حال آرمانی سازی دوران ماقبل ۲۲ خرداد ۸۸ است. پرسش این است: اگر آن دوران مطلوب بود/هست، چرا کارهایی صورت گرفت که همهی آنها از دست برود؟ پاسخ خاتمی این است: کارهایی که صورت گرفت ربطی به من نداشت و من بسیاری از اقدامات صورت گرفته را قبول نداشتم/ندارم. هدف من برکناری احمدی نژاد بود، نه رهبری. هدف ما پیروزی اصلاح طلبان، گرفتن قوهی مجریه و انجام اصلاحات در چارچوب قانون اساسی بود و هست.
خاتمی میتواند از زیر بار مدعای تقلب در انتخابات، تظاهرات خیابانی، شعارهای ساختار شکن، بسیج اجتماعی، اهانت به رهبری شانه خالی کند، ولی وقتی وی جهت کاندیداتوری به نزد رهبری رفت، آیت الله خامنهای دوستانه به وی گفت که به صلاح او و نظام نیست که دوباره کاندیدا شود. اما خاتمی کاندیدا شد و با آمدن موسوی رفت. بعید است خاتمی معنای نظر مشورتی/دوستانهی رهبری را نفهمیده باشد.
وقتی اصولگرایان سنتی میگفتند: "اگر شما(اصلاح طلبان) کاندیدا معرفی نکنید، خود ما احمدی نژاد را به زیر خواهیم کشید. اما اگر شما کاندیدایی معرفی کنید، مقام معظم رهبری همهی ما را مجبور میکند تا از احمدی نژاد حمایت کنیم"، چرا این خواست پذیرفته نشد تا هم اصلاح طلبان وضع پیشین خود (با همهی امکانات) را حفظ کنند و هم احمدی نژاد از طریق انتخابات برکنار شود؟ مگر اصلاح طلبان در شورای شهر با قالیباف همکاری نکردند و نمیکنند؟ آیا نمیشد درخواست قالیباف را پذیرفت و از او حمایت کرد؟
فرض کنید که خاتمی موفق شود تا وضعیت را به ماقبل از ۲۲ خرداد ۸۸ بازگرداند. آیا این موفقیت دستاوردی برای حرکت سبز باید به شمار رود؟
اصلاح طلبان برای برکناری احمدی نژاد نیازی به تحریم انتخابات نداشتند، تنها کاری که میبایست انجام میدادند، عدم معرفی کاندیدا برای ریاست جمهوری بود. در آن صورت، به احتمال زیاد اصولگرایان سنتی احمدی نژاد را مرخص میکردند و اصلاح طلبان هم در شرایط پیش از انتخابات قرار داشتند (آنچه گفته شد در چارچوب پروژهی "اصلاح طلبی خمینی محور" است، نه پروژهی سبزها و ساختارشکنان).
چهارم- دستاورد یا بازگشت به گذشته
فرض کنید که خاتمی موفق شود تا وضعیت را به ماقبل از ۲۲ خرداد ۸۸ بازگرداند. آیا این موفقیت دستاوردی برای حرکت سبز باید به شمار رود؟
شعار/هدف اولیهی حرکت سبز ابطال انتخابات (رأی من کجاست) بود. حرکت سبز به این هدف دست نیافت. اما آن حرکت پیامدهای ناخواستهای داشت که نمیتوان نادیده گرفت.
بازگشت به دوران ماقبل انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ اگر چه به نظر میرسد که نسبت به شرایط به شدت بستهی کنونی چند گام به پیش است، اما آن را نمیتوان دستاورد حرکت سبز به شمار آورد. مگر میشود حرکتی از نقطهای رو به مقصدی (به جلو) آغاز شود، هزاران زندانی، دهها کشته، صدها فراری، چندین حزب تعطیل شده، دهها رسانهی تعطیل شده، صدها اخراجی از ساختار سیاسی و تعطیل شدن همه فعالیتهای دانشجویی در دانشگاهها هزینهی آن حرکت شود، آن گاه پس از چند سال به همان نقطهی آغازین باز گشته و آن را پیروزی و دستاورد قلمداد کرد؟ بدون همهی این هزینهها میشد در همان جا باقی ماند
مسئله، مسئلهی مقام مادام العمری است که مطابق میل خودسرانه حکومت میکند. انقلاب ۵۷ علیه مقام مادام العمری بود، نه آن که بر قدرت مقام مادام العمری بیفزاید.
چهارم- حدس ها و ابطال ها
سیاست- مانند شعر و متون مقدس- عرصهی ابهام و ایهام نیست. در سیاست باید مواضع روشن و دقیق اتخاذ کرد تا حداقل اعضای حزب/جبههی خودی تکلیفشان را بدانند که چیست. نمیتوان با سخنانی که دهها تأویل بر میدارد، امکان داد تا هرکس برداشت مطلوب خاص خود را داشته باشد و در نهایت از همهی آنها شانه خالی کرد. در طرحهای دوقل و(اختیارات ریاست جمهوری و قانون انتخابات) برداشت همگانی این بود که اگر آنها پذیرفته نشوند، خاتمی کناره گیری(استعفا) خواهد کرد، اما وقتی شورای نگهبان آنها را رد کرد، خاتمی مدعی شد که دیگران حرف او را بد فهمیده بودند.
مسئله، مسئلهی مقام مادام العمری است که مطابق میل خودسرانه حکومت میکند. انقلاب ۵۷ علیه مقام مادام العمری بود، نه آن که بر قدرت مقام مادام العمری بیفزاید.
مسئله این است: مطالبات سه گانهای که خاتمی مطرح میکند، مطالبات صرف هستند یا شرط شرکت در انتخابات؟ برای روشن شدن موضوع حدسهای زیر را در نظر بگیرید:
الف- اگر رژیم کلیه یا اکثر زندانیان سیاسی را آزاد نکرد، آیا در این صورت خاتمی و "اصلاح طلبی خمینی محور" در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت نخواهد کرد؟
ب- اگر موسوی و کروبی از حصر در نیایند، آیا خاتمی و "اصلاح طلبی خمینی محور" در انتخابات شرکت خواهند کرد؟
ج- اگر رژیم به احزاب تعطیل شده (جبههی مشارکت اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، نهضت آزادی) و حزب اعتماد ملی مهدی کروبی اجازهی فعالیت مجدد ندهد، آیا در این صورت خاتمی و جریان "اصلاح طلبی خمینی محور" در انتخابات شرکت نخواهد کرد؟
د- اگر چهرههای شاخص اصلاح طلبی- مانند انتخابات مجلس هفتم و هشتم- رد صلاحیت شوند، آیا در چنین حالتی خاتمی و "اصلاح طلبی خمینی محور" در انتخابات شرکت نخواهد کرد؟
ه- اگر نهادهای نظامی و امنیتی- همچون تمامی انتخابات گذشته- در فرایند انتخابات نقش فعال داشته باشند، آیا در چنین حالتی خاتمی و "اصلاح طلبی خمینی محور" در انتخابات شرکت نخواهد کرد؟
یک چیز روشن است، هیچ یک از مدافعان خاتمی نمیتوانند قاطعانه بگویند در صورت وقوع یک یا دو یا سه یا چهار یا پنج فرض بالا، خاتمی و "اصلاح طلبی خمینی محور" در انتخابات آینده شرکت نخواهند کرد. به عنوان مثال، فرض کنید رهبری نظام به اقلیت فعلی مجلس به ریاست خواهر زادهی خاتمی- و افرادی در همین ردیف- اجازهی کاندیداتوری دهد. آیا خاتمی همچون انتخابات مجلس هفتم و هشتم مجدداً- با این توجیه که جمهوری اسلامی بدیلی جز خشونت و وابستگی به آمریکا و جهان غرب ندارد- مجدداً همه را به شرکت در انتخابات دعوت نخواهد کرد؟
خاتمی چنان سخن میگوید که دیگران سخنان او را "شرایط" شرکت اصلاح طلبان در انتخابات میفهمند/می فهمانند. پرسش این است: مگر خاتمی خود قادر نیست به صراحت بگوید "اینها شرایط سه گانهی اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات است و در صورتی که این شرایط محقق نشود، ما در انتخابات شرکت نخواهیم کرد"؟
آیا شرایطی وجود دارد که تحت آن شرایط خاتمی در انتخابات شرکت نکند؟ آن شرایط چیست؟
اما خاتمی این گونه سخن نخواهد گفت تا راه را به روی خود نبندد. اگر هیچ یک از این شرایط محقق نشد و او در انتخابات شرکت کرد، هیچ کس نمیتواند به او بگوید پس شرایط ات چه شد؟ پاسخ او چنین خواهد بود: آنها مطالبات ما بود، نه شرایط شرکت در انتخابات. مواضع علنی خاتمی نشان دهندهی آن است که او دلبستهی "جمهوری اسلامی" و "امام راحل" است. به همین دلیل نمیتواند وارد طرحهایی شود که به مهمترین دستاورد آیت الله خمینی صدمه وارد سازد. تحت هر شرایطی، او مدافع نظام خواهد بود، ضمن آن که کوشش خواهد کرد تا امور مطابق قانون اساسی اصلاح شود.
مطالبات سه گانهای که خاتمی مطرح میکند، مطالبات صرف هستند یا شرط شرکت در انتخابات؟
پنجم- سودای محال
سبزها و دیگر مخالفان نیازمند تأیید وقوع تقلب گسترده در انتخابات از سوی خاتمی نیستند. اما اگر خاتمی به دنبال دعوت مردم به شرکت در انتخابات باشد، این بار مسئولیت دشواری را برعهده گرفته است. برای اینکه این مدعا که شرکت اکثریت مردم مانع تقلب تأثیرگذار خواهد شد، ابطال شده است. حداقل مدعای میر حسین موسوی و مهدی کروبی این است که در انتخاباتی که حدود ۸۵ درصد مردم شرکت کردهاند، "تقلب تأثیرگذار" صورت گرفته است. رژیم همان رژیم است و زمامداران تصمیم گیرش (خصوصاً شورای نگهبان) هم همان زمامداراناند. خاتمی که هیچ امیدی به تغییر قانون انتخابات ندارد، به قانون انتخابات فعلی تن داده و از آزادی انتخابات در چارچوب آن حرف میزند. خاتمی وظیفهای محال برعهده گرفته است. وظیفهی محال اثبات "عدم تقلب در انتخابات آینده". بدون این تضمین، رأی دادن چه معنایی خواهد داشت؟ او چگونه میتواند مردم را قانع نماید که در انتخابات تقلب تأثیرگذار صورت نخواهد گرفت؟
ششم- دیدار با رهبری
گفت و گوی مخالفان با زمامداران سیاسی نظام خودکامه نه تنها خیانت نیست، که شرط گذار مسالمت آمیز به دموکراسی است. خاتمی برای مذاکرهی با آیت الله خامنهای منتظر مجوز سبزها یا دیگر مخالفان نیست. او طی دو سال گذشته بارها در این خصوص اقدام کرده، اما آیت الله خامنهای به او وقت ملاقات نداده است. پس سبزها و مخالفان مانع گفت و گو نیستند و نمیتوانند باشند. رهبری نظام که شرایطش (موضع گیری آشکار و صریح علیه فتنه و موسوی و کروبی) تاکنون محقق نشده، مانع گفت و گو است. او مخالفان را "فتنه" ای بیش به شمار نمیآورد که با تدبیر حکیمانه و اسطورهای حل شد و رفت.
خاتمی وظیفهای محال برعهده گرفته است. وظیفهی محال اثبات "عدم تقلب در انتخابات آینده". بدون این تضمین، رأی دادن چه معنایی خواهد داشت؟ او چگونه میتواند مردم را قانع نماید که در انتخابات تقلب تأثیرگذار صورت نخواهد گرفت؟
در فرایندهای گذار به دموکراسی، گفت و گو وقتی صورت میگیرد که مخالفان از طریق بسیج اجتماعی و نافرمانی مدنی ساز و کار نظام را مختل کردهاند و زمامداران حاکم راهی جز مذاکره و سازش در پیش ندارند. اگر مردم از طریق سازمان یابی و بسیج اجتماعی قادر به ایجاد موازنهی قوا نشوند، مذاکرهای صورت نخواهد گرفت و اگر بگیرد، نتیجهای به حال گذار مسالمت آمیز به دموکراسی نخواهد داشت.
با این همه، اهانت به خاتمی، تهمت زدن بدو، عملی غیراخلاقی و به زیان فرایند گذار به دموکراسی است. خاتمی هر پروژهای داشته باشد و هر هدفی را دنبال کند، اعمال اش پیامدهای ناخواستهای دارد که میتواند "فرصت آفرین و "فرصت سوز" باشد. اگر این امکان برای او فراهم شد تا با رهبری دیدار و مذاکره کند، مذاکره اش ناصواب نخواهد بود.
هفتم- "رأی من کجاست"
مهمترین شعار حرکت سبز در هفتههای اولیه، "رأی من کجاست"، بود. اگر این شعار بخواهد محتوا و معنایی داشته باشد، با "تقلب" سازگار نیست. نظام سیاسی برساختهی خداوند نیست، شهروندان با آرای خود این نظام را بر میسازند. اگر نظام سیاسی واقعاً محصول آرای مردم نباشد، نظام آنان نخواهد بود. رأی مردم، در انتخابات رقابتی/آزاد/منصفانه/موثر "جا"ی خود را پیدا خواهد کرد.
انتخابات موثر، انتخاباتی است که به "انتقال قدرت" از زمامداران حاکم به مخالفان پیروز در انتخابات منتهی میشود. انتخابات آزاد مهمترین خواست جنبشهای دموکراسی خواهی در فرایند گذار به دموکراسی است. اما چنان انتخاباتی، انتخاباتی است برای "انتقال قدرت" از زمامداران خودکامه به مخالفان دموکرات. در این فرایند، همه- از جمله زمامداران خودکامه- مشارکت دارند. ولی اگر مخالفان پیروز شوند، انتقال قدرت صورت خواهد گرفت.
آقای گنجی بسیار کار خوبی می کند که خاتمی و دیگر میانه رو ها را نقد می کند. ولی نباید فراموش کرد که بین سیاست عملی و انتقاد روشن فکرانه فاصله زیادی وجود دارد.
در ضمن من فکر نمی کنم اگر بجای ۷۰ کشته ۷۰۰۰۰۰۰ کشته داده شود گره سیاسی ما بهتر حل می شود. انقلاب نا خردمندانه ترین کا ری ست که مردم بدان دست می یازند. تاریخ انقلاب های پس از انقلاب فرانسه ( به ویژه انقلاب های روسیه , کوبا و ایران) این را باید به روشنی نشان داده باشد.
در حال حاضر ان مردم سالاری که مد نظر فلاسفه می باشد،در ایران امکان پذیر نیست و پافشاری سیاسون فرصت طلب و یا کج فهم در شرایط سیاسی موجود هم برای گل الود کردن اب است.
فرض کنیم اقای خامنه ای فردا بگوید:همه احزاب ازادند که فعالیت کنند و احزاب کسی را برای انتخابات بعدی معرفی کنند.ایا پس از برگزاری انتخابات اگر اصولگرایان مدافع ولایت فقیه اکثریت اراء (بیش از دو سوم اراء) را به خود اختصاص دهند،ایا دمکراسی مورد نظر مخالفان کنونی ج.ا.ا. برقرار می شود؟
برای رسیدن به ان نوع دمکراسی که در غرب هم به طور نسبی وجود دارد،ابتدا باید مردم را با سکولاریزم اشنا و همراه کرد و با انجام تظاهرات، دولت مذهبی را وادار به اصلاحات نمود و با ازاد شدن فعالیت احزاب و سازمانها، دولت را مجبور به قبول انتخابات ازاد کرد تا نمایندگان مردم بتوانند وارد مجلس شوند.تازه با وارد شدن نمایندگان مردم تضمینی برای احقاق کامل حقوق مردم نیست.البته امید فرصت طلبان این است که مذهبیون رای نیاورند و مملکت به دست گروها و احزاب خفته در زیر خاکستر بیافتد و انان با کشتن یکدیگر و کشن مذهبیون در مملکت اشوب ایجاد کنند و لاشخورهای روسی،امریکائیو انگلیسی و انگل چسبیده به انان(صهیونیزم)هم به جان مردم رنج کشیده ایران بیافتند.
راه دوم برای رسیدن به دمکراسی حمایت از اصلاح طلبان مذهبی و غیر وابسته به اجنبی است.که در این صورت اکثر دگر اندیشان و سیاسیون خط دار باید به خاطر عشق به مردم و توده های تحت ستم(مذهبی و غیرمذهبی)اهداف جزبی و یا ایدآل های شخصی تئوریزه شده خود را کنار گذاشته و منتظر اعلام ازادی احزاب بمانند و از افراطی گری و سوء استفاده های سیاسی پرهیز کامل نمایند.
اقای خاتمی هم بهتر است به جای ورود مجدد به جمع رهبران اصلاح طلب وابسطه به استعمارگران،رهبریت معترضین اقتصادی - اجتماعی و فرهنگی را عهده دار شوند و جهت رفع مشکلات روزمره مردم و بسیج مردم علیه بی عدالتی و ظلم مسئولین نظام، اقدام نماید.
مهمترین خواست شزکت در انتخابات اینست که ناظرین بین المللی بر آن نظارت کنند . و مجلس موسسان تاسیس و قانون اساسی دموکراتیک تصویب شود .
گروه حاکم ديگر هيچگونه شراکت حتي حضور در انتخابات سايرين در حکومت را نخواهد پذيرفت ..
خدا پدرتو بیامرزه آقای گنجی! حرف دل ما رو میزنی!
این نوع نقدها/ بدون در نظر گرفتن هرگونه نقشی برای افکار عمومی و وضعیت معیشتی اقتصادی مردم ایران است.
وضعیتی که دولت فعلی برای مردم داخل کشور ایجاد کرده، تورم بیش از 50 درصد در سال / عدم دسترسی به امکانات حداقلی برای یک اکثریت بزرگ چند دهه میلیونی که نه اقلیت دینی اند نه اقلیت جنسیتی نه معاند جمهوری اسلامی وضعیت را وحشتناک کرده است.
دوستانی که در انتخابات شرکت کرده اند و به اقای موسوی رای داده اند معتقدند که ایشان بین 24 تا 30 میلیون رای داشته است. این تعداد رای که مورد نظر اکثریت معترضان است در شرایطی به آقای موسوی داده شد که ایشان در سخن رانی های انتخاباتی تماما بر قانون اساسی فعلی تاکید داشتند و اعتراضاتشان به احمدی نژاد بیشتر بر روی بی لیاقتی و فساد اقتصادی دولت احمدی نژاد متمرکز بود
این مدعا را که اگر اصلاح طلبان نامزد معرفی نمی کردند کار احمدی نژاد تمام بود را آقای گنجی جای دیگر هم مطرح کردند و البته خوشبختانه اینجا قید احتمالا قرار داده اند با اینحال به گمان من تفاوتی که وجود داشت این بود که احمدی نژاد مقابل یک یا چند کاندید محافظه کار بدون هیچ درگیری و اعتراضی با پشتیبانی ولایت پیروز می شد همانطور که در 84 هم دیگر کاندیداهای محافظه کار کمترین جذابیت و اهمیتی برای ولایت نداشتند. البته تاکید می کنم همانطور که خود ایشان اشاره کردند مساله ریاست جمهوری فرع است بر ولایت مطلقه مادام العمر که سرمنشا استبداد فعلی ست
با سلام به دوستان زمانه و زمانه خوان. مردم ایران البته در حال پی بردن به بیماری خود هستند و به قول ما اصفهانی ها جخ پی برده اند. بدبختی هر ملتی از جایی نسئت می گیرد و بدبختمی ما ملت و حتا ملتهای این کره خاک بنوعی از اسلام است. اسلام برای نابودی فرهنگها آمده، قبل از همه خود فرهنگ عرب را نابود کرد] شما فکرش را بکنید که اسلام تمامی دوران پیشض از اسلام را جاهلیت می نامد، تمامی کذاهب و مسالک پیش خودش را جاهلیت می نامد، به بیش از هفت هزار سال تاریخ تمدن ایرانی و هندی جاهلیت می نامد، تاریخ تمدن درخشان مصر را نابود کرده و شما نگاه کنید بجایش چه گذاشته، زان یک ملت را با زور شمشیر عوض کرده و مصر قبطی را مصر عربی و اسلامی کرده، تاریخ و تمدن درخشان ایران را تبدیل به بیت رهبری و دربار پادشاهان ایران را که همسنگ بزرگترین حقوق بشری های تمامی تاریخند را با یک عده مفت خوار و کلاش و ملا و آیت الله جانشین کرده، تاریخ و تمدن عظیم هند را ببینید چگونه لطمه زده و شما شرافتا هند را با پاکستان مقایسه کنید، افغانستان ابرانویچ را با افغانستان وبا زده ی اسلامزده مقایسه کنید. زنان و مردان سرزیمن پارس و ایرانویچ را با زنان و مردان بیمار اسلامزده مقایسه کنید تا دریابید که اسلام از اول برای چه آمده بوده. آری اسلام برای نابودی تاریخ و تمدن بشری آمده و مردمان بیمار این بیماری دارند بخود می آیند و میدان تحریر قاهره و میدان آزادی تهران و میدان الفلان تونس و الچنان یمن و مراکش و الجزیره نویدی ست برای اعلام این بخود آمدن. ایرانیان باید از خودشان بپرسند این تشیع جعلی و این همه خرد گریزی و دشمنی بابشر و بشرتیت اسلام چگونه مرکز جانشان را همچون ایدز روحی پریشیده است.
آقای گنجی همان میگوید که از اول معلوم بود. کشف جدیدی نکرده اند. بین خامنه ای و خاتمی و هاشمی از نظر سیاسی تفاوت زیادی نیست. اینها به چند دسته تقسیم شدند تا فضای سیاسی به دست مخالفان حکومت اسلامی نیفتد. بعضی از این اصلاح طلب ها و سردارها و سرمایه سالارها هم عین دوره اول انقلاب قضیه باورشان شده بود و هیاهو می کردند و سهم خواهی به راه انداخته بودند که توسط خامنه ای کنار گذاشته می شوند. ولی مشکل ما نیروهای نظامی و انتظامی است که تحت نظارت سیاست های خارجی از حکومت اسلامی حمایت می کنند و تا زمانیکه سیاست خارجی دستور تغییر صادر نکند این ها از ولایت و فقیه و حکومت اسلامی دست بر نمی دارند. اینجاست که آقای گنجی کوتاه آمدند و دوست نداشتند بگویند که آقای خامنه ای اینهمه قدرت عمل سیاسی و انتظامی را از کجا آورده. ما گفتیم تا بقیه هم بدونن که آقای خامنه ای از آسمان قدرت را در دست نگرفته. روی زمین این قدرت عمل به ایشان داده شده و امیدواریم این یکی را ایرانی ها بفهمند.
و سرانجام این مسلمانزاده ی مسلمان وادار شده تا حرفهای ضد نقیضی بزند، این منصور پیر خانقاه را می گویم. تنها راه نجات حتا اسلام هم در آوردن اسلام از چنگ این روحانیون زالوصفت فربه شده از خون مردم است، اینان را باید خلع ید لباس و حتا خلع کتاب کرد که بر مقدسات مردم نیز رحم نکردند. اینان جرثومه های فسادی هستند که خوبشان بدترینند. اینان در فلب و روح مردم ایران مرده اند، حتا پدر و پدر بزگ کثیف و مفت خور خود من.
تعداد کشته های پس از انتخابات بیش از صد و بیست تن است. لیست کشته شده ها به اشکال مختلف بارها منتشر شده.
یک تحلیل نکته بین.
چه خوب بود اگر همه مخالفان خاتمی بلد بودند حرفشان را اینطوری بزنند. ممنون جناب گنجی. با اجازه می خواهم به گفته های آقای گنجی این نکته را اضافه کنم که نباید فراموش کرد که سیاست عرصه عمل معطوف به قدرت است. کلا این که خاتمی را متهم می کنند که دنبال قدرت است حرف عجیبی است! مگر بقیه مصلحین تاریخ دنبال قدرت نبودند؟ درست است که حضرت علی گفته است این خلافت از آب بینی بز برای من بی ارزش تر است ولی سایر روایات نشان نمی دهد که حتی ایشان هم به دنبال قدرت نبوده است. آنطور که من می فهمم، گاندی و ماندلا هم دنبال قدرت بودند منتها نه به هر بهایی و نه برای خود قدرت. حتی می شود گفت که مثلا لیدی گاگا هم دنبال قدرت است، منتها از طریق شهرت و محبوبیت در موسیقی چون امروزه راه های جایگزین برای رسیدن به قدرت در دسترس تر هستند. خلاصه همه به دنبال قدرت هستیم. اگر نقدی باشد به روش محمد خاتمی است نه به انگیزه او. اشتباه می گویم؟
مقاله جالبی بود!
ولی تا شعور سیاسی، خاتمی ها را سرجایشان ننشاند دیگر مبارزه سیاسی در هیچ چارچوبی معنا ندارد
سیاست امروز پیغام آشکاری میفرستد که مخالفت مردمی نسبت به سال 76 به شدت ضعیف تر شده و حکومت هم به شدت افسارگسیخته و فاسد تر و گناه این همه هزینه مستقیم و غیر مستقیم را در طی این سالها باید به پای همین محمد خاتمی نوشت که به مراتب از خامنه ای که حال و روزش معلومست برای جنبش مخالف خطرناکترست
و انصافاٌ باید به اکبر گنجی مدال داد با این نوع نگارش که در آن بوضوح بیان میکند تا مردم صاحب قدرت نباشند که این به معنی جلودار نبودن امثال محمد خاتمیست انتظار اصلاحی نمیتوان داشت و باز هم با صراحت میگوید خاتمی یک منش سیاسی را انتخاب کرده که نیازی به داشتن چشم باز ندارد و کار خودش را میکند ...ولی چطور دست آخر آن نتیجه گیری را میکند من نفهمیدم چون اکبر که در زندان خامنه ای با او در افتاد و از حرفش کوتاه نیامد چه نیازی به عافیت طلبی آنهم با خاتمی دارد؟! اصلاٌ چرا همین محمد خاتمی به جز در مقابل مطلقیان هیچ گونه عافیت طلبی ندارد و هر چی دلش میخواهد میگوید و هر کاری دلش بخواهد میکند؟
ولی اینرا میفهمم گه برای همین هم ما به بیچارگی در سیاست رسیدیم که این خاتمی را باید نماد طبقه متوسط دانست و خود را از عوارض سیاسیش خلاص نکرد
خاتمي و اصلاح طلبان هزينه هاي سنگيني براي دموكراسي داده اند. ثواب نيست كه اين گونه يك جانبه به سيخ بكشيدشان. هنوز هم بسياري از فعالان اصلاح طلب زنداني هستند. شما كه خود طعم زندان براي آزادي را چشيده ايد آقاي گنجي، شما چرا؟
برای اصلاح طلبان حکومتی حفظ نظام و رهبری اولین اولویت است که شاهد این مدعا دوران هشت ساله ریاست جمهوری خاتمی است و با توجه به وقایع اخیر برای همگان ثابت شد که این نظام اصلاح پذیر نیست
یکی از بزرگترین دستاورد های دولت اصلاحات بنا به گفته شخص خاتمی افشای قتلهای زنجیره ای بود و با توجه به اینکه این قتلها در وزارت اطلاعات صورت گرفت ایا خاتمی باید به ان افتخار کند یا به خاطر ان پاسخگو باشد؟
ارسال کردن دیدگاه جدید