دو روی سکه اصلاحطلبی
۱- اصلاحات زمانی در یک ساختار سیاسی ضروری مینماید که چیز یا چیزهایی در آن ساختار مشکل دارد و روند امور آنطور نیست که باید باشد. در این موقعیت، هم «نظام سیاسی» تحت فشار است و هم «جامعه- مردم» و سمت و سوی امور به سمتی است که «عقلای قوم» احساس خطر میکنند و دست به کار میشوند و چنین است که اصلاحات آغاز میشود.
کارگزاران و کنشگران جنبش اصلاحی از زوایای مختلفی به اصلاحات مینگرند. برای عدهای، هدف از اصلاحات نجات ساختار و بازگرداندن آن به مسیری است که درست میپندارند و برای برخی دیگر شاید رهایی مردم است از بلایای نظام فاسد و ممکن است در این بین عدهای نیز هر دو دغدغه را توأمان داشته باشند.
از این میان اما آنها که به دسته اول تعلق دارند و با هدف «حفظ نظام» وارد گود شدهاند در بزنگاهها که احساس میکنند ممکن است اصلاحاتشان به کلیت نظام لطمه بزند، پا پس میکشند؛ چراکه از منظر ایشان «ذات» نظام پاک است و حفظ آن اوجب واجبات و اشکالات و مشکلاتی که مردم را آزار میدهند صرفاً «عوارض»ی هستند که به نظام تحمیل شدهاند.
بدون شک سیدمحمد خاتمی به دسته اول اصلاحطلبان تعلق دارد. او در طول هشتسال ریاست جمهوریاش نشان داد و بارها اعلام کرد که نظام و مقام رهبری خطوط قرمزش هستند و به همین دلیل بارها مصالح مردم را قربانی منافع نظام کرد. چراکه واهمه داشت از اینکه اصلاحطلبیاش منجر به وارد شدن ضربات غیر قابل جبرانی به ساحت نظام شود.
ماجرای حمله به کوی دانشگاه، لایحه افزایش اختیارات رئیسجمهور، برگزاری انتخابات مجلس هفتم علیرغم رد صلاحیت گسترده نیروهای اصلاحطلب و سکوت در برابر تخلفات اقتدارگرایان در جریان نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری از جمله مواردیاند که وی در برابر اراده نظام کوتاه آمد و چشم خود را به خواست مردم بست و این در حالی است که مورد آخر حتی اعتراض شدید مهدی کروبی و هاشمی رفسنجانی را نیز در پی داشت.
اگرچه برای همنسلان من دوران ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی توام با خاطرات خوش و گشایش فضای فرهنگی- اجتماعی و تلاش برای مشارکت سیاسی است و به نسبت دولت محمود احمدینژاد چونان بهشت برین است، اما باید این نکته را در نظر داشت که اساساً روی کار آمدن محمود احمدینژاد و آنچه او و آقای خامنهای در طول این چندسال انجام دادند ناشی از شکست اصلاحطلبی با روش خاتمی است.
اصلاحات به معنای اعمال «تغییرات پایدار» در ساختار حقوقی یک نظام سیاسی است؛ به گونهای که قوانین به شکلی در بیایند که فارغ از اینکه چه کسی زمام امور را در دست داشته باشد، هیچ فرد دارای قدرت، نتواند به حقوق مردم تعدی کند؛ اما اصلاحات سیدمحمد خاتمی فقط به معنای ریاست جمهوری دولت معتقد به اصلاحات بود و به همین دلیل نیز بلافاصله پس از کنار رفتن این دولت، تعدی به حقوق مردم حتی از زمان قبل از دولت اصلاحات نیز بدتر شد.
اگرچه اقتدارگرایان به شدت در مقابل اصلاحات مورد خواست سیدمحمد خاتمی و یارانش مقاومت کردند و جز این عجیب میبود، اما بزرگترین دلیل ناکامی اصلاحات این است که رئیس دولت آن در اکثر مواقع که نظام نیاز به جراحی داشت از بیم اینکه ساختار سیاسی متحمل درد شدید و خونریزی شود پا پس کشید و به همین دلیل نیز پس از هشتسال پرونده اصلاحطلبی بسته شد؛ بدون اینکه اصلاحاتی واقعی در ساختار حقوقی و قانونی کشور تحقق پذیرد.
سعید حجاریان در مقام یکی از نظریهپردازان دوم خرداد برای پیشبرد اصلاحات تئوری «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» را مطرح کرد، اما برای خاتمی فشار از پایین و «تعین اجتماعی سیاست» محلی از اعراب ندارد و چانهزنی از بالا و مذاکره نیز در نهایت کرنش و کوتاه آمدن بدون هیچ دستاوردی در مقابل مقام ولایت است. چون از نظر او ولایت فقیه ستون خیمه نظام است و هرگونه تزلزلی در آن میتواند منجر به سقوط کلیت ساختار شود.
۲- «اگر ظلمی شده است که شده است، همه بیاییم عفو کنیم و به آینده نگاه کنیم. اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آینده از آن چشمپوشی شود، و ملت هم بر ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است میگذرد.»
این سخنان محمد خاتمی که بلافاصله پس از انتشار بازتاب گستردهای در فضای رسانهای پیدا کرد به خوبی نشان میدهد که علیرغم تمام اتفاقهای پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ او کماکان بر نسق پیشین خود قرار دارد و ذرهای تغییر نکرده است.
وی از آقای خامنهای درخواست میکند ظلمهایی که در حق او و نظام شده است را ببخشد و با ادبیاتی قیم مأبانه از جانب مردمی که طی دوسال گذشته جوانانشان کشته و زندانی شدند و در زندان مورد شکنجه و تجاوز وفاداران ولایت قرار گرفتند و همچنین هزاران نفری که آوارگی را بر دوش میکشند، قول میدهد که آنها نیز ظلمهای وارد بر خود را خواهند بخشید.
وارد این بحث نمیشویم که اقای خاتمی بر مبنای چه جایگاهی چنین قولی را از جانب مردم میدهد و چه کسانی به او برای این امر وکالت دادهاند اما این پرسش را باید مطرح کرد: در شرایطی که به جز رهبر و حامیانش کسی کوچکترین قدرتی در کشور ندارد، اساساً چه کسی میتواند به رهبر ظلم کند؟ آن هم رهبری که با تایید زودهنگام و عجولانه و خارج از قانون کودتا و نماز جمعه پس از انتخاباتش در عمل مجوز تمام کشتارها و جنایتهای پس از انتخابات را صادر کرد.
علیرغم تمام حوادث دوسال گذشته و روشدن دست رهبری اما رئیسجمهور دوره اصلاحات گمان میکند ولی فقیه در جایگاه ناظر بیطرف برفراز رقابتهای سیاسی داخل نظام قرار دارد و پیشتر با طرح پیششرطهای اصلاحطلبان برای شرکت در انتخابات آتی مجلس «پالس»هایی برای رهبر فرستاد و اکنون که دعوای ولی فقیه- احمدینژاد علنی شده و بر همگان مشخص است که رهبر دیگر نمیخواهد با کارت احمدینژاد بازی کند، تلاش میکند تا فضا را برای بازگشت اصلاحطلبان به عرصه سیاست باز کند. غافل از اینکه حذف اصلاحطلبان برای آقای خامنهای هزینههای سنگینی داشته است و او دیگر حاضر به پذیرش آنها نخواهد شد.
ممکن است که تیم رهبری در انتخابات آینده اجازه حضور حداقلی به برخی اصلاحطلبان کم خطر را بدهد، اما آنها دیگر حاضر به تکرار مجلس ششم نخواهند بود و حداکثر وضعیت فعلی تدوام پیدا خواهد کرد که اقلیتی بیاثر از اصلاح طلبان صرفاً به عنوان «ویترین» در مجلس یا شوراها حضور داشته باشند.
بر این مبنا تلاشهای سیدمحمد خاتمی برای قانع کردن رهبر به پذیرش مجدد اصلاحطلبان آب در هاون کوبیدن و از بین بردن بزرگترین دستاورد مبارزات دوسال اخیر یعنی سلب مشروعیت از یک نظام غیر دموکراتیک و اقتدارگرا است.
۳- پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸، در برابر اصلاحطلبی «نظام محور» آقای خاتمی، اصلاحطلبی «مردم محور» موسوی-کروبی شکل گرفت. اگر سیدمحمد خاتمی در طول هشت سال ریاست جمهوریاش و نیز پس از آن نشان داد که نظام دغدغه اصلیاش است اما موسوی – کروبی با پایمردیشان برای ستاندن حق مردم اعلام کردند که آنها نگاه به مردم دارند و در کنار آنها میایستند و در این راه حتی حاضرند بزرگترین تهدید سیاسی- اجتماعی جمهوری اسلامی در طول کل حیات ۳۰ سالهاش را رقم بزنند.
آنها اگرچه در مواضع و منشور جنبش سبز اعلام کردند که به دنبال اجرای بدون تنازل قانون اساسیاند و میرحسین موسوی همواره از آرمانهای انقلاب و دهه طلایی امام سخن راند، اما نشان دادند که به رای و نظر مردم احترام میگذارند و مهدی کروبی در آخرین اظهار نظراش پیش از بازداشت خانگی فاش گفت که به هرآنچه مردم بخواهند تن میدهد.
اجرای بدون تنازل قانون اساسی برای موسوی- کروبی نه الزاماً حفظ نظام که احقاق بخشی از حقوق مردم از طریق همان قانون اساسی است که آقای خامنهای با استناد و تکیه بدان یک دیکتاتوری مطلقه را رقم زده است.
سیدمحمد خاتمی آغازگر مسیر اصلاحات بود و اگرچه نتوانست پروژه خود را به ثمر بنشاند، اما روحیه تحولخواهی، حقطلبی و اصلاحطلبیای که پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ شاهد آن بودیم از دریچه فضای بازی که در زمان دولت وی وجود داشت به بدنه اجتماعی تزریق شد، اما بدون شک اصلاحطلبی نظام محورانه محمد خاتمی شکست خورده است و تداوم اصلاحات راه دیگری جز پیگیری، پایداری و تداوم اصلاحطبی مردم محورانه موسوی- کروبی ندارد.
شاید اکنون بهترین زمان برای تمسک به این جمله سعید حجاریان باشد که گفت: «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات.»
اقای اصلاحچی سلام
با عرض معذرت اشتباهی که شما دوست گرامی و کسانی که با شما هم عقده اند،می کنید،این است که موسوی و کروبی را با عینک دودی می نگرید.قابل عرض است که تصور اصلاح طلبی مردم محورانه موسوی -کروبی چیزی جز تکرار وقایع بعد از انقلاب مردم محورانه اقای خمینی نیست.
اگر غیر از این است دلائل خود که قابل فهم باشند را ارائه بفرمائید.ضمنا اگر اقای خاتمی اشتباه نمی کرد و وارد باند رفسنجانی نمی شد،امروز میتوانست رهبری جنبش اصلاح طلبی را بدست گیرد و نیروهای اصلاح طلب واقعی هم حداکثر حمایت را از ایشان می نمودند.اشتباه دیگر اقای خاتمی این بود که همچون صدام فریب به به و چه چه گفتن سران دوّل اروپائی حامی صهیونیست را خورد و با رفسنجانی که برای حذف خامنه ای با امریکا وارد معامله شده بود، همراه و هم پیمان شد.
اکنون در کشور یک خلع سیاسی بوجود امده است و راه خروج اصولی هم فعلا در دست اقایان خامنه ای و خاتمی است.اگر اشتی ملی صورت نگیرد،فقط استعمارگران از ان خرسند شده و بهره برداری خواهند نمود و مردم لگدمال خواهند شد.
شخصا گمان میکنم اقای خامنه ای این فرصت را خوب درک میکنند و حتمأ دستورات لازم جهت اماده کردن فضای مناسب برای اشتی ملی را به اطرافیان،هم پیمانان و صاحبان رسانه ها خواهند داد.مخصوصا به اقای شریعتمداری که کینه شتری نسبت به اقای خاتمی دارد.
پدرم که شیر پیر بود و بیست و هشت مرداد را دیده بود و انقلاب را و ... تزی داشت: او می گفت خود ج. ا. خاتمی را وزیر ارشاد کرد که بین مردم وجهه ی فرهنگی و آدم دموکرات و خوب پیدا کند و بعد بتواند رییس جمهور شود و برای نظام وقت بخرد. نمی دانم او اگر زنده بود در مورد جنابان موسوی و کروبی چه می گفت. ولی می توانم حدس بزنم از گور چه می گوید! حجاریان و گنجی خنده آور و گریه آورند.
با احترام
نیلوفر شیدمهر
again mansour piry khanghah!!!
آقای اصلاحچی،
نمیدانم چون موافق تحلیل شما نیستم یا واقعا این تحلیل خیلی ساده انگارانه است، به نظرم تحلیل ساده انگارانه ایست. یعنی مشابه تحلیلهایی که امروز از زبان مردمی بدون تجربه و مطالعه در زمینه سیاست میشنویم. جای سوالهای زیادی در تحلیل شما است. شما به آقای خاتمی میگویید حق ندارد از جانب مردم حرف بزند پس شما هم حق ندارید بگویید این نوع اصلاحات مرده است. احتمالا شما هم خارج نشین هستید، چون اگر در تظاهرات های بعد از انتخابات 88 شرکت کرده بودید می دیدید که حداق شاید نصف جمعیت تظاهر کننده آدمهایی هستند که کاملا به نظام جمهوری اسلامی اعتقاد دارند. در جای دیگر میگویید روی کار آمدن احمدی نژاد نتیجه دوران خاتمی بوده و مسئولش اصلاحات خاتمی است. در حالی به نظر من روی کار آمدن احمدی نژاد نتیجه دقیقا این طور فکر کردن است. که آن زمان خیلی ها مثل شما فکر میکردند و الان خوشبختانه این فکر دارد اصلاح میشود. این که فکر کنیم با انتخاب یک نفر کار ما تمام شده. همان چیزی که باعث شد انقلاب به اینجا بکشد. این که فکر کنیم خیلی زحمت کشیدیم 8 سال برای اصلاحات زمان گذاشتیم و وقتمون رو تلف کردیم و به نتیجه نرسیدیم برای همین بهتره منفعل بشیم. بعد از کروبی و موسوی دفاع میکنید. با اینکه من از طرفداران آقای موسوی هستم ولی مطمئنم که آقای موسوی هم به این نظام اعتقاد دارد. یعنی هم آقای موسوی و هم آقای کروبی هر دو طالب جمهوری اسلامی هستند. فقط میگویند این نظام جمهوری اسلامی نیست. شک دارید که این نگاه، نگاه آقای خاتمی هم هست؟ من فکر میکنم شما در تحلیل خود مانند خیلی های دیگر ویژگیهای شخصیتی آدمها رو با نیت آنها پیوند زده اید. اینکه آقای خاتمی محافظه کار تر از کروبی و موسوی است کاملا روشن است. ولی آیا میتوان گفت که نیت آقای خاتمی با موسوی و کروبی متفاوت است؟ تحلیل شما خیلی جای سوالهای بیشتری دارد ولی در این مقال نمیگنجد.
تا کی باید این تحلیل های کور رو بخونیم خدا میدونه. مشکل امثال شما تحلیگر گرامی ایده الیست بودن نیست بلکه مشکل اول نداشتن بینش سیاسی و ندانستن اصول اولیه سیاست و دومی غرق شدن در دریای خیالات می باشد.
با سلام . خدا رحمت کند گذشتگان شما را ! پدر بزرگی داشتم که حدود صدسال عمر کرد ! در حالی که علیل و زمین گیر بود میفرمود: ادم خوب اخوند نمیشود ! ما در عالم بچگی میپرسیدیم ؟ بابا بزرگ پس چرا عمامه (وا ویلاپیچ) داری ؟! میخندید ومیگفت : ما هم از خریت مردم نان و رزق روزی خود را میخوریم ! .
ارسال کردن دیدگاه جدید