فصل کرگدنهای جمهوری اسلامی و غیرت قیصری
بهجت امید - ۱۰ رسانه سینمایی ـ فرهنگی اسپانیا فیلم «فصل کرگدن»، ساخته بهمن قبادی را که در جشنواره جهانی فیلم سن سباستین به نمایش در آمد، در ردیف «فیلمهای متوسط» ارزیابی کردند.
معدل کل این فیلم بنا بر جدول ارزشگذاری منقدان این رسانهها ۵/۵ شد. بهترین فیلم میتوانست با معدل ۱۰ مقام اول را کسب کند.
قبادی در فیلم «فصل کرگدن»، می کوشد تأثیر ویرانگر سیاست و پیامدهای خانمانسوز آن را بر سرنوشت افراد عادی و غیر سیاسی به تصویر در آورد. از اینرو، زندگی بیدغدغه یک زوج جوان دستمایه فیلم قرار گرفته است که اوج عشق و موفقیت خود را در روزهای پرآشوب انقلاب سال ۱۳۵۷ جشن میگیرند.
داستان فیلم
ساحل فرزان (بهروز وثوقی در زمان حال) شاعر کردی است که آثارش چون ورق زر خریده میشود، بهویژه هنگامی که در جلسات روخوانی کتابهای شاعر به امضای وی مزین شده باشند.
«فصل کرگدن» ساخته بهمن قبادی
همسر ساحل، مینا (مونیکا بلوچی)، دختر یک ارتشی عالیرتبه است و ظاهراً بیپیشه: این دختر یکییکدانه، در ابتدای فیلم کاری جز احضار راننده خانواده، اکبر رضایی (یلماز اردوغان) که باید او را برای انجام کارهای گوناگون به «شهر» ببرد، ندارد. در واقع این راننده فرودست که ابتدا تنها بهخاطر ریش سیاه انبوه و لهجه غلیظ ترکی خود هنگام «چشم، چشم» گفتن جلب توجه میکند، شخصیت اصلی فیلم است: او شدیداً دلباخته میناست و از آنجا که با بیاعتنایی دختر ارباب روبرو میشود، در جریان انقلاب و پس از قدرتگیری «انقلابیون مسلمان»، به عنوان «مستضعف» آتی به جرگه پاسداران میپیوندد و زمینه دستگیری اربابان پیشین خود، ساحل و مینا را فراهم میآورد. رضایی امیدوار است با تهدید و شکنجه و اعمال زور، دل مینا را بهدست آورد و جای ساحل را در قلب او بگیرد!
فیلم با صحنه آزادی شاعر بیگناه که پس از شستوشویی اساسی در حمام زندان، بار و بنه زیر بغل از در آهنی بزرگ محبس پا به «دنیای آزاد» میگذارد، آغاز میشود. دوربین مدتی روی چهره شکسته، موهای پریشان، ریش انبوه و نگاه محزون بهروز وثوقی ثابت میماند. صدایی اندوهبار بیتهایی در رثای سالهای از دسترفته جوانی، مقام و معنای شعر، روح زندگی، قلب شکسته و مضمونهایی از این دست زمزمه میکند. (این نگاه و صدا از همراهان وفادار تماشاگر تا پایان فیلم است.) ساحل فرزان (نامی که قطعاً کارگردان بیدلیل به قهرمان مظلوم خود ارزانی نکرده)، ولی برای پشتسر گذاشتن ۳۰ سال عمر بربادرفتهاش که با شکنجه، توهین، تحقیر و بیعدالتی همراه بوده، لحظهای تردید به خود راه نمیدهد. او هدف مهمتری در پیش دارد: یافتن مینا، عشق ازلی ـ ابدی گمشدهاش که گویا در ترکیه زندگی میکند. با آغاز این جستوجو، بخش دوم فیلم «فصل کرگدن» هم شروع میشود: استانبول سال ۲۰۱۰.
ساختار فیلم
ساختار فیلم بر پایه روابط علت و معلولی بنا شده است: تماشاگر، از جمله، به موقع به چرایی دستگیری مینا و ساحل، به علت کینهورزی اکبر رضایی نسبت به این دو، به دلیل رفتار خشن و سنگدلانه جناب سرهنگ (پدر مینا) با راننده بختبرگشته و دلایل بسیار دیگر پی میبرد.
در برخی موارد، بیان تصویری این روابط حتی به اغراق و تکرار هم کشیده میشود: به عنوان مثال برای القای این مفهوم که اکبر آقا، عاشق میناست و آرزوی کامیابی در این عشق، انگیزه پیاده کردن نقشه شیطانی دستگیری این دو پس از انقلاب است. این مفهوم ساده و باورپذیر، چندین بار با تصاویر گوناگون به نمایش درمیآید؛ با زوم کردن چندباره دوربین روی نگاههای پرحسرت یلماز اردوغان هر بار که مونیکا بلوچی در نمایی ظاهر میشود، حتی هنگامی که تنها سایه او در دوردست، پشت پرده پنجره یا تنه درخت در جنگل به حرکت درمیآید؛ با غافلگیر کردن اکبر آقا در خلوت خودرو، هنگامی که با روژ لب مینا خانم مشغول«بازی» میشود و به دوربین فرصت میدهد، «ماتیکمالی» لبها و چهره او را از زوایای گوناگون به تماشا بنشیند.
بهمن قبادی، مونیکا بلوچی و بهروز وثوقی در جشنواره سن سباستین
تکرار تصاویر گوناگون برای انتقال مفهومی تعیینکننده در فیلم تا آنجا که به پیشبردن خط اصلی روایت و ژرفا بخشیدن به جلوههای متنوع شخصیتهای داستان بینجامد، معمولاً از غنای تصویری یک اثر سینمایی خبر میدهد. در «فصل کرگدن» اما، تکیه بر نمایش تکراری این تصاویر، جهت عکس این روند را طی میکند. هم به این دلیل که نماهای یادشده به سیر پیشرونده روایت یاری نمیرساند، و هم از آن جهت که به پرداخت شخصیت ضد قهرمان فیلم ـ اکبر آقا ـ خدشه وارد میآورد؛ رانندهای که در ابتدا معقول، مطیع، سربهراه و حسابگر معرفی شده بود، کسی که بدون تعلل و تفکر واکنشی از خود بروز نمیدهد، ابتدا پیامدهای احتمالی رفتار و گفتار خود را میسنجد و سپس دست به عمل میزند. این راننده کینهتوز و برنامهریز، ولی در نمای پس از صحنه «ماتیکمالی»، ناگهان تغییر شخصیت میدهد و هنگامی که قرار است مینا خانم را به منزل برساند، بیدلیل خودرو را به جادهای خاکی و پردستانداز میراند و در جواب فریادها، اعتراضها و تهدیدهای مینا خانم، عقده دل میگشاید و به او ابراز عشق میکند. البته تماشاگر فارسیزبان به این ابراز عشق جنونآمیز، از آنجا که جملات نامفهوم یلماز اردوغان بهخاطر لهجه غلیظ ترکی او نامفهوم است، تنها به یمن زیرنویس انگلیسی فیلم پی میبرد.
تغییر ساختار فیلم
ساختار فیلم در بخشی که در استانبول رخ میدهد، بهطور عمده از شناسههای تبیین روابط علت و معلولی آغاز فیلم فاصله میگیرد و بنای داستان که خط منطقی آن بهتدریج رنگ میبازد، بر پایه نظمی نامنسجم و درهم برهم که تصادف در آن نقش تعیینکنندهای بازی میکند، ریخته میشود. در این بخش، بهروز وثوقی در جستوجوی عشق دیرینهاش، مینا، از یاری «دوستان کردش» بهره میبرد؛ دوستانی که بیمقدمه در میانه فیلم ظاهر و پس از حل مشکل ساحل فرزان در چند نما، بیمقدمه هم ناپدید میشوند!
در یکی از این نماها که در زیرزمین اداره آمار و ثبت احوال استانبول رخ میدهد، شاعر دلخسته با تاریخچه مهاجرت و وضعیت زندگی مینا در این شهر آشنا میشود. در نمایی دیگر، دوست همراه، عکس مینا و راننده پیشین را به عنوان همسر کنونی او که هنوز «باهاش تو استانبول زندگی میکنه» به ساحل نشان میدهد و از وجود «بچههای» آنان خبر میدهد.
این نما هنگام حجامت این سه دوست فیلمبرداری شده است: دوربین بیشتر حرکت نامحسوس زالوهای خونآشام و بادکرده بر پشت آنان را در نمایی درشت دنبال میکند تا عکس مینا و خانواده جدید او را که در مدیوم شات و محو نشان داده میشود. در پایان این صحنه، ناگهان صدای یکی از دوستان کرد ساحل بلند میشود که از او میپرسد: «بچهها مال توان؟» بهروز وثوقی که پشت به دوربین بیحرکت دراز کشیده با صدایی گرفته جواب میدهد: «نه!»
با افشای این راز، تلاش تماشاگر هم در رمزگشایی بیان تصویری این نما با شکست روبرو میشود: اگر قرار باشد تأثیر حجامت در زالودرمانی، زهرزدایی و پاکسازی خون باشد، تنها کسی که در این صحنه، وجودی «زهرآلود» ندارد و نباید به زیر دست زالوانداز فرستاده شود، همان شاعر ستمدیده است که در تمام عمر خود حتی «آزارش به یک مورچه هم نرسیده» و در تمام طول فیلم با صبری ایوبوار تنها با انداختن چین به پیشانی و افکندن نگاههای محزون و پریشان به اطراف با بلایا، شکنجههای روحی و جسمی و بیعدالتیهایی که پیاپی در حق او روا میشود، مقابله میکند!
البته امکان اینکه کارگردان برای نشان دادن «جلوههای مردمشناسانه فرهنگ شرق» صحنه زالواندازی را در فیلم گنجانده است، منتفی نیست. (مونیکا بلوچی در مصاحبهای گفته است، انگیزه اصلی او برای بازی در این اثر، آشنایی با فرهنگهای دیگر بوده است!)
زنجیره چراهای بیپاسخ
بهروز وثوقی در «فصل کرگدن»
این تنها مورد نیست که تماشاگر در بخش دوم فیلم، از گشودن رمز و راز روابط و تصاویر ناتوان میماند. در این بخش ساحل زجرکشیده، عشق دیرینهاش، مینا خانم را مییابد، ولی در صدد دیدار یا گفتوگو با او که تصور میکند شاعر زیر شکنجه کشته شده، برنمیآید (او میتوانست دستکم از مینا بپرسد، چرا هنوز به زندگی با بانی بدبختیهای خود ادامه میدهد.)
ساحل به جای تلاش برای پی بردن به دلیل این مسئله، تنها مینا را که دایم برای انجام «کاری مشکوک» در شهر استانبول در حرکت است، سایهوار دنبال میکند. او بقیه وقت خود را یا در دخمهای که تفاوتی با سلول زندان ندارد، استراحت میکند، یا در خودرویی که میتوان حدس زد دوستان کرد او در اختیار این شاعر تهیدست گذاشتهاند، مینشیند. ساحل در این خودرو که همیشه روبروی چشمانداز مسحورکننده دریای مرمره پارک شده (فرصت خوبی برای اینکه دوربین، جاذبههای توریستی این شهر زیبا را با کادربندیهای چشمنواز به تماشاگر نشان دهد! تورج اصلانی از جمله، به خاطر این تصاویر جایزه بهترین فیلمبرداری جشنوارهی سن سباستین را از آن خود کرد)، مشغولیاتی جز مرور خاطرات دوران شکنجه در زندان، سرودن شعرهای نه چندان نغز و دکلمه جملات قصار بیمصرف و سرشار از ناله و شکوه ندارد.
غیرت «قیصری»
این نظم کسالتبار روزانه، هنگامی که ساحل با دو دختر روسپی ترک آشنا میشود، در هم میریزد. شاعر مظلوم، داوطلبانه وظیفه «پااندازی» بیجیره و مواجب این دخترها را به عهده میگیرد (چرا؟) و آنان را چون یک تاکسیران ماهر (هرچند که خود چند صباحی بیش نیست که در استانبول زندگی میکند)، با خودروی شخصیاش از این سر شهر به آن سر آن، به محل ملاقات دخترها با مشتریان خود میبرد و همیشه به موقع آنان را بازمی گرداند. تنها یک بار، به خاطر این که پیگیری رد مینا به طول میانجامد، تأخیر میکند. مشتریها درست در همین روز، از دادن دستمزد به دخترها سرباز می زنند و به جای پول، آنان را به باد کتک میگیرند.
از اینرو هنگامی که شاعر به محل ملاقات میرسد، با دخترهای کتکخورده که بیصبرانه در انتظار او هستند، روبرو میشود (البته این دو دختر میتوانستند با تاکسی به خانه یا به بیمارستان بروند.) شاعر پریشان، با دیدن سر و روی خونآلود دخترها «قیصروار» برآشفته میشود، برای تلافی به سراغ مشتریان سوءاستفادهچی میرود و یک تنه با سه چهار جوان قلدر ترک در میافتد ...
پایان کار
مونیکا بلوچی در «فصل کرگدن»
نتیجه از پیش روشن است. چیزی که روشن نیست و روشن هم نمیشود، این است که چرا یکی از دخترها با آن که در تمام طول راه بازگشت با پرخاش، شاعر را سرزنش و مؤاخذه میکند که «چرا دیر آمدی، میستر؟»، در دخمهی فرزان تن خود را به عنوان قدردانی به او عرضه میکند و با دلبری و عشوه، ساحل را که هنوز اسیر عشق میناست، به بستر خود میخواند ...
این کامجویی ناخواسته ولی بهزعم کارگردان برای اینکه بدبختی و تیرهروزی ساحل فرزان به اوج برسد، ضروری است. چون دو دختر ترک، دخترخواندههای ساحل فرزان و ثمره تجاوز اکبر راننده به مینا در زنداناند. لحظهای که فرزان پی میبرد ناخواسته مرتکب زنای با محارم شده، بهکلی «درهم میشکند» و با قصد کشتن مقصر اصلی تمامی بلایایی که در زندگی بر سر او آمده، به سراغ اکبر میرود.
در نمای پایانی فیلم، راننده سابق و مأمور کنونی جمهوری اسلامی، بدون حرف و پرسش سوار خودروی ارباب پیشین خود میشود. (چرا؟) ساحل هم بیگفتوگو به سوی دریای مرمره میراند، ولی در جای همیشگی توقف نمیکند. بلکه با دادن گاز بیشتر، خودرو را بر فراز دریا به جهش وامیدارد و خودش و اکبر آقا و خودرو را در دریا سرنگون میسازد ...
نماد ناجی و نمادهای قبادی
این که ساحل از غرق شدن در دریا نجات مییابد، مدیون یکی از «نمادهای حیوانی» فیلم است: لاکپشت. قبادی این لاکپشت را به کمک شاعر میفرستد تا در دوران زندان از پس شکنجهای موسوم به القای خفگی در آب (دراونینگ) برآید: ساحل با این جانور خونسرد آبزی، اغلب مسابقه «استقامت در حبس نفس» میگذاشته و اغلب هم برنده میشده است.
لاکپشت، تنها نمادی نیست که بهمن قبادی در «فصل کرگدن» از آن استفاده میکند. به آن میتوان، از جمله، کرگدن، مرغ دریایی، زالو و اسب را هم افزود. اغلب این نمادها در یک نما پدیدار و بدون آنکه اثری از خود باقی بگذارند (بهجز لاکپشت)، بلافاصله ناپدید میشوند.
نماد سر اسبی که ناگهان در خودروی ساحل ظاهر میشود و دوربین روی نگاه و چشم این حیوان «نجیب و هوشیار» مکث میکند، میتواند به عنوان اشارهای تصویری به وجهی از شخصیت فرزان تفسیر شود. ولی از آنجا که کاربرد این نماد، تا حد ترجمه تنها یک مفهوم تجریدی تنزل داده شده، به غنای تصویری و درک روایت منتهی نمیشود. برعکس نماد گاو در فیلم «نوری در تاریکی»، ساخته کارگردان مکزیکی، کارلوس ریگاردس، که جایزه کارگردان برتر جشنواره کن امسال را از آن خود کرد، در پیوند با پرداخت موضوع و ترکیب تصاویر، گاه برگردان تصویری مفاهیمی چون برکت، نیرو، صلابت و سنگینی و گاه نشان تهدید، ترس و خشونت است.
قبادی و زنهای فیلم
شخصیت سه زنی که در فیلم «فصل کرگدن» نقشی تعیینکننده دارند، طبق الگوی قهرمانان یا ضد قهرمانان «فیلمفارسیهای» سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ قالبی و یکبُعدی است. دو تن از زنهای فیلم، فاحشهاند (دخترهای ترک) و سومی موجودی ذلیل و به گونهای بیمارگونه منفعل (مینا). هیچیک از دخترها، با وجود داشتن پدر و مادری ایرانی، یک کلمه هم فارسی صحبت نمیکند (شاید به این دلیل که اگر میتوانستند به این زبان یا حتی به زبان بینالمللی چند کلمهای با هم رد و بدل کنند، رابطهای عادی بینشان برقرار میشد و در آن صورت امکان همبستری و ارتکاب زنای با محارم از جانب شاعر منتفی بود!)
از این دو که بگذریم، شخصیت مادر ـ مینا نیز به زحمت باورپذیر است. به همان اندازه هم دلیل اینکه چرا او هنوز در سال ۲۰۱۰ در کلانشهر استانبول به اسارت و بردگی جسمی و جنسی قرون وسطایی که از سوی راننده پیشینش به او تحمیل شده، تن در میدهد. توضیح فیلم: به دلیل اینکه اکبر پاسپورتهای مینا و دخترهایش را مخفی کرده و آنها بدون برگه هویت راه به جایی ندارند!
«بیچارگی» مینا و دخترها (که گویا برای اکبر اصولاً وجود خارجی ندارند) خواست کارگردان است. وگرنه تعداد کسانی که امروزه بدون برگه هویت به این و آن کشور پناهنده میشوند، کم نیست. به قول ریگاردس، انتخاب شخصیت و موضوع، خود نوعی موضعگیری است.
فیلمی برتر
درست به خاطر همین انتخاب موضوع، فیلم «فصل کرگدن»، (که به دلیل ساختاری غیر منسجم، شخصیتپردازی نامتعادل، جابجایی گرههای اصلی داستان، هدر دادن ظرفیت نمادها، باورناپذیر بودن اغلب رابطهها و ... فیلم کاملی نیست) از ارزشی فراتر از یک فیلم «متوسط» برخوردار است. قبادی در این فیلم، ماهیت غیر انسانی و تبهکارانه جمهوری اسلامی را با تصاویری گویا آشکار میسازد و نشان میدهد که این حکومت «حزباللهی»، تنها یک برگه افتخارآمیز در کارنامه اعمالش دارد: اینکه در قرن بیست و یکم روی همه دیکتاتورهای هیتلرمنش تاریخ را سفید کرده است. اگر منقدان سینمایی در ارزشگذاریهایشان به این عامل هم «نمره» میدادند، قطعاً معدل «فصل کرگدن» از ۵/۵ بیشتر میشد.
ویدئو: پیشپرده فصل کرگدن، ساخته بهمن قبادی
فیلم بدی بود! جشنواره کن فیلم رو نپذیرفت و تو جشنواره تورنتو هم مورد توجه مردم و منتقدین قرار نگرفت. شما هم اگر غیرت ناسیونالیستیتون قلنبه نمی شد، متوجه می شدید که نمره5 هم صرفا به دلیل سابقه خوب قبادی بهش داده شده.
به نظر من خیلی غیرمنصفانه اس این نقد
تنها یکی از دلایلی که در این فیلم بازی کردم برای آشنایی با فرهنگهای دیگه بود همه ش نبود
قبادی کارگردان عالی است بهروز وثوقی هم عالی است.
با سلام
کسانی که به جمهوری اسلامی ایراد می گیرند که چرا هنر را سیاسی کرده و درجه بندی اش بر اساس گرایش سیاسی کارگردان فیلم است، خودشان در اینجا به منقدان سینمایی خرده می گیرند و می تازند که چرا به پیام سیاسی فیلم فصل کرگدن توجه نداشته و آنرا ضعیف ارزیابی کرده اند.
فیلم " فصل کرگدن" ترکیبی خام اندیشانه و معوج از نمایشنامه ادیپ شهریار، فیلم ابدیت و یک روز آنگلوپولوس فقید، نژادگرایی و پان کردیسم کارگردان، و کینه و نفرت سیاسی بهمن قبادی است.
بزرگترین دستاورد فیلم این خواهد بود که تصویر قیصر (یعنی جوان غیوری که انتقام تجاوز به خواهرش را با دستهای خود گرفت) را تبدیل به شاعری پانداز (یعنی روشنفکر بریده بی غیرت) در ترکیه کرده است.
خوشبختانه منتقدان غربی، تنها به سینمایی بودن اثر نگاه می کنند و لاغیر. حال آن اثر حتی اگر واجد عمیق ترین معانی سیاسی هم باشد توجهی ندارند. فیلم باید دارای فرم باشد. اگر میخواهی شعار بدهی چرا باید فیلم بسازی، برو بیانیه سیاسی بده.
سید محمد آوینی می گفت من حاضرم پشت سر فلانی نماز بخوانم و اینقدر او را قبول دارم. اما این دلیل نمی شود که او را فیلمساز خوبی هم بدانم.
****قبادی ها و مخملباف ها همیشه ادعایشان این بود که سانسور در ایران نمی گذارد ما شاهکارمان را بسازیم. نه مخملباف و نه قبادی هیچکدام در غرب و در نبود سانسور شاهکاری نساختند. معلوم شد که آن ادعا بی پایه بود. موسیقی، ادبیات و هنرهای تجسمی مان هم همین است. هنرمند *** ایرانی همیشه می خواهد تقصیر ناکارامدی خود را بیندازد به گردن سیستم و سانسور که اسطوره های فرهنگی غرب در زمان جنگ سرد هستند و دیگر خیلی کهنه شده اند.
من هم موافقم فیلم ایده خوبی داشت اما اصلاً خوب به موضوع نپرداخته. مخصوصاً دیالوگ ها (شاید به دلیل تفاوت زبانی بازیگران که البته موجه نیست) به هیچ وجه کافی و پخته نیستند. تماشاگر غیر ایرانی اصلاً از فیلم سر در نمی آورد. برایش قابل درک نیست این پروسه ها دلایل برایش کافی نیست. چه بسا برای ما که با علاقه می نشینیم پای فیلمی که توقع داریم حرف دلمان را بزند و سعی می کنیم بیشتر خودمان را با داستان آن همراه کنیم هم مفهوم نیست و سیر منطقی مناسبی ندارد.
واقعاً جامعه ایران نیاز دارد به درستی با این هنر به دنیا معرفی شود. تاثیر گذار ، مستند و قابل باور برای ایرانی و غیر ایرانی.
از نقاط ضعف داستان هم می توان به این موضوع اشاره کنم که قاعدتاً اکبر نمی بایست به مینا بگوید که به او تجاوز کرده و بچه ها متعلق به اوست. اما در انتهای فیلم مشخص می شود که مینا از جریان تجاوز اکبر به او با خبر است !
ضمناً به این موضوع که ایران قبل از انقلاب چه هیبتی داشته اشاره کمی می کند که اصلاً کافی نیست. فیلم فرصت خوبی دارد که با وجود بازیگران محبوب ترک به معرفی ایران واقعی و ایرانیان بپردازد چرا که مخاطب گسترده ای دارد اما از این فرصت کمترین استفاده را می کند ! حرف کافی برای گفتن ندارد.
مقاله فوق با موشکافی خوبی نوشته شده است از نویسنده ممنونم . فقط به نظر می رسد هر دو دختر فرزندان مینا نیستند. برن سات و آرش لباف دو قلو های مینا و اکبر هستند. در مورد زبان فارسی کاملاً با نگارنده موافقم.
بغیر از منتقد فکر نکنم کس دیگری متوجه شده باشد که کسانی که به ساحل فرزان در ترکیه برای یافتن همسرش کمک کردند از 'دوستان کرد' بودند. شاید منتقد میخواهد بنوعی قبادی را به پان کردیسم متهم کند. اگر اینطور بود دلیلی نداشت که مکالمات بین ساحل و 'دوستان کرد' بزبان کردی نباشد و همانطور که یک ایتالیایی و یک ترک یاد گرفتند چند کلمه فارسی دست و پا شکسته را حرف بزنند، 'قیصر' هم چند کلمه دست و پا شکسته کردی در این فیلم حرف بزند. این چه پان کردیسمی است که 'شاعر کرد' در آن بزبان فارسی شعر میسراید و فیلمساز کرد در آن یک کلمه کردی هم نمیاورد.
تغییر شخصیت: راننده از حسابگری و نوکری به تهور و جسارت و زیاده خواهی میرسد که نمادی از تغییر شخصیت صدها هزار ایرانی است که از فردای انقلاب اسلامی در قالب کمیته ها و سپاه پاسدران و بسیج بر علیه سلسله مراتب قدرت، سواد، و شخصیت شوریدند و مال و جان و ناموس ایران و ایرانی را تصرف کردند. این تصرف بصورت عریان در صحنه تجاوز در زندان بنمایش درمیاید.
لهجه غلیظ ترکی: من براحتی همه مکالمات یلماز اردوغان را فهمیدم چرا که دوستان و آشنایان زیادی داشته ام که بمراتب 'لهجه غلیظ ترکی' بیشتری داشته اند. بسیاری از ایرانیان هستند که فارسی را بلهجه تهرانی صحبت نمیکنند و شنیدن لهجه ای غیر از تهرانی در این فیلم نباید نقطه ضعف تلقی شود. اگر منتقد به زیرنویس انگلیسی در این موارد رجوع کرده است این نشانه عدم آشنایی منتقد به این لهجه ها است و بس.
فیلم خوبی بود حتما فیلم را دوبار ببینید زیرا زبان آن به نوعی شاعر گونه می باشد
***تجاوز اونهم بدین صورت سازمان یافته در اول انقلاب غیر ممکن بنظر میاد.بدلیل احساساتی بودن و تعصبی بودن انقلابیون.اگه جریان در سالهای اخیر اتفاق می افتاد نیشد باور کرد.مگه این راننده چکاره بود که تمام نیروهای زندان بسیج شده بودن تا اونو به مقصود شومش برسونن.مثل اینکه آقای وثوق قسم خوردخ تا پایان عمر تو فیلماش عنصر رختخوابو داشته باشه.بنظرم این فیلم ارزش نقد رو هم نداره.
هنری میتواند حرفی برای گفتن داشته باشد که خود را به حد هنر عامه پسند تنزل ندهد و هنر بازاری سینمای تجاری برای همه آشنا و ملموس است و تنها کسی که در مرز می زید میتواند سرزمینی را بیافریند.در نگاهی جامعه شناسانه به انقلاب انقلابیون عقده های سرکوب شده ی خود را در حرکتی شاید بتوان گفت شورش ارضا میکنند.دیروز 25 بهمن مخاطبان قیصر نشان دادند که سی سال قیصر را در تبعید زندانی کردند و تنها رابطه شان با قیصر خرید دزی وی دی فیلم قیصر بود.این بهای غیرت شما و قیصر را که پرداخت کرده اید با همدیگر مقایسه کنید شاید بفهمید سی سال در تبعید بودن و 2000 تومان دی وی دی قیصر تنها نشان دهنده ی مینای ایرانی در لجن و فرار به انور آب برای شاااااید رهایی!فیلم نبینید عمل کنید.
سلام
من یکی از طرفدارهای پرو پا قرص آقای قبادی هستم بیشتر به خاطر فیلم لاک پشتها هم پرواز میکنند ولی متاسفانه باید بگم این فیلم خیلی ضعیف تر از اونی بود که انتظار داشتم!
بسیار فیلم ضعیفی بود.. ساختار و شخصیت پردازی خیلی ضعیفی داشت. لھجەی بسیار بد بازیگران ھم قابل اغماض نیست. تنھا نكتەی خوب فیلم فیلمبرداری ش بود. قبادی خیلی وقتە كە اكارگردانی صرفا تبلیغاتی شدە.
ارسال کردن دیدگاه جدید