دست تقدیر در ترجمان ژاپنی شکسپیر
محمد عبدی- سینماتک انستیتوی فیلم بریتانیا (bfi) قطعاً از نعمتهای لندن است که فرصت میدهد برای تجدید دیدار با فیلمهای کلاسیک بر پرده سینما (جای واقعی آنها و نه صفحه تلویزیون) و اینبار مجال داد برای تماشای چندباره «سریر خون» آکیرا کوروساوا در نمایشی ویژه برای اعضاء، که نوشتن دربارهاش را جلو انداخت و شد بیستمین فیلم مجموعه سینمای جهان در صد فریم.
سریر خون (Throne of Blood) چه داستانی دارد؟
کارگردان: آکیرا کوروساوا- فیلمنامه: شینوبو هاشیموتو، ریوزو کیکوشیما، کوروساوا، هیدئو اوگونی بر اساس نمایشنامه مکبث نوشته ویلیام شکسپیر- بازیگران: توشیرو میفونه، ایسوزو یامادا، تاکشی شیمورا-۱۰۵ دقیقه- محصول ۱۹۵۷، ژاپن.
واشیزو و میکی ژنرالهای سامورایی بلندپایهای هستند که در خدمت لرد سوزوکی، فرماندار منطقهای که در قلعه جنگل تارعنکبوت اقامت دارد، با دشمنان در قلعههای گوناگون میجنگند. به هنگام بازگشت به قلعه جنگل تار عنکبوت، با یک روح برخورد میکنند که آیندهشان را به آنها میگوید. آینده واشیزو نشستن بر تخت سوزوکی است....
آکیرا کوروساوا کیست؟
کوروساوا: عاشق حماسه و داستانگویی
متولد ۱۹۱۰ در توکیو، متوفی ۱۹۹۸. کار کوتاهمدت به عنوان نقاش. ورود به صنعت سینما از سال ۱۹۳۶ به عنوان دستیار و فیلمنامهنویس. اولین فیلم بلند در سال ۱۹۴۳. شهرت جهانی با راشومون (۱۹۵۰). کارگردانی ۳۰ فیلم طی ۵۷ سال.
یکی از شناختهشدهترین فیلمسازان ژاپن و جهان. عاشق حماسه و داستانگویی. استاد میزانسن و تدوین.
سریر خون را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
علاقه وافر کوروساوا به شکسپیر، دو شاهکار بلامنازع به عالم سینما هدیه کرد- سریر خون و آشوب- که در کنار هفت سامورایی نگینهای درخشانی هستند در گنجینه تاریخ سینما که اوج فیلمسازی کوروساوا را به رخ میکشند. اما سریر خون در عین وامدار بودن به جهان شکسپیر، نسخه محلی داستانی است ازلی ابدی، که اینجا گویی در تار و پود ژاپن- با همه سنتها و فرهنگ خاص خود- پیچیده شده و جهان فیلمسازی را عرضه میکند که پیش از آنکه فیلم را به نسخههای دیگر مکبث (از نسخه اورسن ولز تا رومن پولانسکی) مرتبط کند، به هفت سامورایی پیوند میزند و امضای فیلمساز را در هر صحنه به رخ میکشد.
کوروساوا در واقع استاد قصهگویی است و اینجا به طرز حیرتانگیزی میتواند ما را با قصه و جهانی نامأنوس عجین کند. همه وقایع داستان، شخصیتها، نظامیگری و حضور اجنه و ارواح، جهانی است که با واقعیت زندگی ما همخوانی ندارد، اما کوروساوا موفق میشود به مدد فضاسازی حیرتانگیز، این جهان غیر واقعی را برای ما باورپذیر کند تا آنجا که نمیتوان برای لحظهای از این جهان فارغ شد و دائم در گیرودار شخصیتهایی هستیم که در واقع- و اصلاً- دوستداشتنی نیستند اما جادوی سینما ما را در پیگیری دیوانهوار سرنوشت آنها سهیم میکند.
فضاسازی حیرتانگیز و باورپذیری جهانی غیر واقعی
این میسر نمیشود مگر به مدد شناخت درست کوروساوا از مفهوم میزانسن که هر نما را به یک نقاشی بدل میکند و به زیبایی به نمای دیگر پیوند میزند. در واقع جهان فیلم ترکیب حیرتانگیزی است از آمیزش فرم و محتوا که در آن هر گوشه کادر و هر حرکت شخصیتها در ادامه پرداخت مفاهیمی است که در لایههای اثر مستتر است.
از همان اولین صحنهها با مه غلیظی روبرو سهیم که تا پایان فیلم حضور سنگینی در نماها دارد و به کار صحنهپردازی فیلم میآید، اما در عین حال تنها یک جلوه بصری نیست و شدیداً به مفاهیم درونی اثر میپیوندد: از سویی به مفهوم ناواضح بودن زندگی و بخشهای ابهامآمیز آن نظر دارد و از سوی دیگر با جهان ماورالطبیعه - که داستان فیلم بر اساس باور به آن شکل میگیرد- پیوند میخورد.
در سکانس گم شدن دو فرمانده در مه در اوایل فیلم، دوربین کوروساوا ثابت میایستد و تنها نظارهگر آنهاست. دو فرمانده جنگ با ابهت و جلال و جبروت، در دل طبیعت هیچ به نظر میرسند و دوربین نظارهگر عجز آنهاست. در نماهایی دور شدن آنها و در پی آن محو شدن تدریجیشان در مه را میبینیم و دوربین آرام کوروساوا بیتعجیل سر جایش ایستاده وگاه به نرمی به همراه آنها میچرخد اما حرکتی افقی ندارد و شخصیتها را تعقیب نمیکند. سپس بازگشتشان را به نقطه اول نمایش میدهد و بعد گمگشتگیشان را در سویی دیگر، و دوباره بازگشتشان به نقطه اول؛ که از سویی قدرت طبیعت را به نمایش میگذارد (یکی از مایههای اصلی فیلم) و از سوی دیگر دست تقدیر گنگی که بر زندگی این دو سایه افکنده و خیلی زود فارغ از لباسهای پرجلالشان، هر دو را به کام مرگ- معادل مه؛ بدین مفهوم که مرگ امری ناواضح و گنگ است و بیانتها- خواهد کشید.
حرص، قدرت، خیانت و تقدیر
حرص، قدرت، خیانت و تقدیر از مایههای مورد علاقه شکسپیر است که اینجا در مکبث به وضوح مورد کنکاش قرار میگیرند و سریر خون در پرداخت آنها کاملاً وفادار میماند؛ از اینرو که جهان کوروساوا دقیقاً منطبق است بر جهان تراژدیهای شکسپیر با همان منطق و جزئیات مفهومی. حتی نوعی زنگزیری یا زنهراسی جهان شکسپیر را میتوان در آثار کوروساوا جستوجو کرد؛ از این رو کوروساوا به مضامین اصلی نمایش پایبند میماند و تنها فضای رخ دادن قصه را تغییر میدهد و از طرف دیگر، جهان تئاتری شکسپیر را به بهترین نحو به زبان سینما برمیگرداند.
برای مثال در صحنهای که زن شراب را به قصد کشتن فرمانداربه زهر آغشته میکند، دوربین کوروساوا نظارهگر اوست تا از دری وارد جهانی تیره و تار و گنگ شود و با دستی آلوده (که بعدتر در صحنه تلاش برای شستن دستها معنای بیشتری مییابد) بیرون بیاید. برعکس در صحنههای انتهایی که میفونه به مرگ نزدیک میشود، دوربین پر تب و تاب کوروساوا او را دنبال میکند تا زمانی که آماج تیرهای بیشماری قرار میگیرد که از هر سو صحنه را میآرایند (با پیش آوردن یک سؤال اساسی درباره چگونگی خلق این صحنهها در آن سالها، بدون جلوههای ویژه!) و هم مفهوم درونی فیلم را بر عدم توانایی گریز از تقدیر- در هر دو وجه: پیشگویی تقدیرگرایانه در اوایل فیلم از این سرنوشت، و هم معنای تلویحی تیرهای تقدیر- مؤکد میکند و صحنه شگفتانگیزی خلق میکند که یکی از کلاسیکهای سینماست و به یادماندنیترین صحنه فیلم.
در همین زمینه:
::مجموعه "سینمای جهان در صد فریم" از محمد عبدی در زمانه::
ارسال کردن دیدگاه جدید