سینما و غار افلاطون
اکبر فلاحزاده- تا نیمه قرن نوزدهم جایی که امروز هالیوود است، پرنده پر نمیزد. سال۱۸۵۳ یکی آنجا کنار چند درخت یک کلبه ساخت. سیزده سال بعد خانوادهای از اکلاهاما در آنجا سکنی گزید و بنا کرد به فروش زمین و خانهسازی. سال ۱۹۰۰ پانصد نفر آنجا زندگی میکردند و هنوز امکانات شهری نداشتند و تازه ده سال بعد که به لسآنجلس وصل شدند، صاحب آب آشامیدنی هم شدند. آب، آبادانی آورد و کم کم جمعیت منطقه زیاد شد.
گریفیث فیلمساز معروف آمریکایی هم در همین زمان (۱۹۱۰) با بازیگرانش از جمله مری پیکفورد توسط شرکتی به نام بیوگراف از نیویورک به این منطقه فرستاده شد تا فیلمبرداری کند. آنها چند ماهی ماندند و فیلمبرداری کردند. از جمله فیلمی به نام «کالیفرنیای قدیمی» در مورد زندگی در بخش اشغال شده کالیفرنیا به دست مکزیکیها در قرن نوزدهم ساختند. این نخستین فیلم هالیوود محسوب میشود. سال بعد شخصی به نام دیوید نستور یک استودیوی فیلمسازی آنجا ساخت. چند ماه بعد ۱۵ استودیوی دیگر هم کنارش سبز شدند و کم کم پای گروههای فیلم از نیویورک و سایر مناطق به آنجا باز شد. علت این بود که چشم مردم به چیزی به اسم فیلم باز شده بود و همه کنجکاو بودند تصاویر متحرک ببینند و کار فیلم رفته رفته سکه میشد و هالیوود سریع رشد میکرد، طوری که تا قبل از جنگ جهانی اول به پایتخت سینمایی جهان تبدیل شد. اما پیدایش فیلم خیلی قبل از پیدایش هالیوود بود.
پیدایش فیلم
دو قرن قبلتر چیزی به اسم جعبه جادو درست شده بود که نور از طریق یک سوراخ یا یک لنز در بیرون آن وارونه روی یک سطح صاف نمایش داده میشد و به اصطلاح عکس میگرفت. اما صد و اندی سال گذشت تا این عکس بتواند به حرکت درآید. ادوارد مویبریج در سال ۱۸۷۸ در انگلیس موفق شد این دستگاه را بسازد. او با ۲۴ دوربین عکسهای متوالی و تقریبأ همزمان از حرکت یک اسب گرفت. فاصله عکسها از همدیگر بسیار ناچیز بود. حالا دیگر کافی بود عکسها دنبال هم حرکت کنند تا اسب در حال حرکت دیده شود. این تحولی عظیم بود و به سرعت دستگاههای مشابه در جاهای دیگر، از جمله کینتوسکوپ توسط ادیسون ساخته شد. ده سال بعد در سال ۱۸۹۵ برادران لومیر با دستگاه سینماتوگرافشان در گراند هتل پاریس فیلمهای کوتاه مستند و کمدی به مردم مشتاق نشان دادند. «خروج کارگران از کارخانه» و «ورود قطار به ایستگاه» از جمله این فیلمها بودند.
گذشته از فرار از مالیات و خلاص شدن از انحصار فیلمسازی در نیویورک، هوای خوب کالیفرنیا و داشتن نور کافی در روز هم از دلایلی بود که منطقهی هالیوود برای فیلمسازی مناسب تشخیص داده شد. در آن زمان فیلمبرداری عمدتاً در هوای آزاد انجام میشد، چون هنوز پروژکتور مناسبی وجود نداشت و سقف استودیو هم شیشهای بود تا نور به داخل بتابد. در سالهای نخست فیلمها ناطق نبود. موسیقی فیلم به طور زنده توسط ارکستر اجرا میشد و گاهی یک گوینده یا مفسر در سالن جایی که لازم بود ماجرای صحنهای از فیلم را که تماشاگران میدیدند، با صدای بلند شرح میداد.
کافکا و عشق به سینما
علیرغم این نواقص و کمبودها، سینما که هنرهای دیگر را در خود جمع آورده بود، نه فقط مرکز تجمع و سرگرمی، که مرکز تولید رؤیا بود و عاشقان فراوانی داشت. یکی از این عاشقان کافکای جوان بود. او سال ۱۹۱۰جایی یادداشت کرده است: «رفته بودم سینما. گریستم.». او همچنین جای دیگری در یادداشتهایش از حیرت و هیجان مردم در موقع تماشای فیلم کوتاه «ورود قطار به ایستگاه» اثر برادران لومیر نوشته است. مردمی که نخستین بار این صحنه را میدیدند، جیغ میزدند و بعضی از سالن میگریختند، مبادا قطار از پرده بیرون بیاید و به آنها بخورد. این میزان شور و شوق به سینما به علت نو و شگفتآور بودن هنر هفتم البته طبیعی بود. اما شور و شوق به فیلم فقط به سالهای نخست محدود نماند و سالهای سال ادامه یافت. فیلم معروف «سینما پارادیزو» به کارگردانی جوزپه تورناتوره مثال خوبی برای نشان دادن عشق مردم به سینماست.
تمثیل غار افلاطون
سینما چیزی مانند تمثیل افلاطونی (تمثیل غار) بود که افلاطون در کتاب «جمهور» آن را جهت تمایز بین ذهن و عین و تفاوت عالم محسوس و عالم معنی شرح میدهد و اشارهاش به در بند بودن انسانها در عقاید و محسوسات خودشان است: عدهای در حالی که در یک غار به همدیگر زنجیر شدهاند، روبروی دیواری که بر روی آن پردهی سفیدی قرار دارد، نشستهاند. آنها فقط به پرده نگاه میکنند. در پشت سر این افراد آتشی روشن است و در پشت این آتش هم مجسمههایی قرار دارند که هنگام حرکت سایهی آنها به روی دیوار میافتد. در این میان زنجیر از پای یکی از این افراد زندانی باز میشود واو برمیگردد پشت سر خود مجسمهها را میبیند و شگفتزده از غار بیرون میرود. اوبیرون غار متوجه میشود که حقیقت چیزی جز آن است که در داخل غار تاریک بر پرده دیده است. برای روشن کردن دیگران به داخل غار برمیگردد، اما هر چه سعی میکند دیگران را به حقیقتی که به آن دست یافته، آگاه کند، موفق نمیشود و آنان حرف وی را دروغ میپندارند.
این تمثیل پیش از آنکه بر دروغ بودن فیلم تأکید کند، عشق مردم به سینما را نشان میدهد. اصولاً اساس فیلم بهعنوان یک حقهی هنری بر دروغ است. اما دروغ بودن فیلم به معنی بیاعتبار بودن نیست. کمک سینما به رشد فرهنگ غیر قابل انکار است.
اوج و فرود هالیوود
جنگ جهانی اول که باعث رکود صنعت فیلم در اروپا شد، هالیوود را یکهتاز میدان فیلمسازی جهان کرد. هالیوود نه فقط مرکز ساخت بزرگترین فیلمهای جهان، که صاحب انحصاری استودیوها و شرکتهای عظیم فیلمسازی شد. تا سالها هر کس در آمریکا قصد فیلمسازی داشت میبایست از شرکتهای انحصارگر هالیوود مجوز دریافت میکرد و بابت آن مبلغ هنگفتی پول میپرداخت. هالیوود به همه جای دنیا فیلم صادر میکرد. در بسیاری از موارد صدور فیلم حتی بیش از نیاز و میزان کشش مصرفی کشورها بود. سال ۱۹۲۵ هالیوود ۱۲۰۰ فیلم از محصولاتش را به اتریش صادر کرد، هر چند که کشش سینماهای اتریش در آن زمان بیش از ۳۵۰ فیلم در سال نبود. عرضهی زیاد فیلم سبب ارزانی آن شد.
در سالهای جنگ جهانی دوم بسیاری از هنرمندان و فیلمسازان اروپایی به آمریکا مهاجرت کردند و به رشد کیفی فیلم در آمریکا کمک کردند. ظهور نئورئالیسم در ایتالیا و یک دهه بعد از آن پیدایش سینمای موج نوی فرانسه مقابل هجوم اقتصادی و فرهنگی هالیوود ایستاد و به نوبهی خود بر روند کیفی سینمای آمریکا اثر گذاشت. رفته رفته از نفوذ هالیوود کاسته شد و نسل نوین فیلمسازان آمریکا (کسانی چون اسکورسیسی، استیون اسپیلبرگ، فرانسیس فورد کاپولا و رابرت آلتمن) از یک سو تحت تأثیر سینمای اریک رومر، کلود شابرول، فرانسوا تروفو و ژان لوک گدار، و از سوی دیگر در اثر سرخوردگی ناشی از جنگ ویتنام فیلمهای تازه با دید تازه ساختند و در آنها به تابوهای اجتماعی حمله کردند. هالیوود به نوبهی خود کوشید با سرمایهگذاری در ابزارهای جدید تکنیکی، بهبود جلوهای ویژه، ساختن سالنهای عظیم سینمایی، امکان دیدن فیلمها با عینک مخصوص و امثال آن سیطرهی خود را حفظ کند. اما گسترش تلویزیون، و پس از آن همه گیر شدن اینترنت و رواج وسایل و امکانات تفریحی دیگر از یک طرف، و گسترش فیلمسازی در کشورهای مختلف، فیلمسازی را از انحصار هالیوود درآورد.
در اثر بحران اقتصاد جهانی استودیوی عظیمی مانند متروگلدن مایر در آستانهی ورشکستگی قرلار گرفته و باقی استودیوها نیز وضع بهتری ندارند و به سرمایهگذاران هندی و به عربهای پولدار در دبی چشم دوختهاند تا شاید با سرمایه و دلارهای نفتی آنها سر پا بمانند. امسال نسبت به سال گذشته ۳۰ فیلم کمتر ساخته شده. فیلم ساختن به قماربازی شبیه شده. برای قمار پول لازم است و کمتر کسی ریسک سرمایه گذاری را میپذیرد. از این لحاظ بیشتر فیلمهای موفق و پرفروش مانند بت من، هری پاتر، آواتار، مرد عنکبوتی و غیره صرفاً با قسمتهای بعدی ادامه داده میشوند تا فروش کنند.
اینک بسیاری از فیلمها در جاهایی ساخته میشوند که ارزان تمام شوند. یکی از این نقاط، شهر «ورزازات» در مراکش است که یکی از بزرگترین استودیوهای فیلمبرداری جهان در آن قرار دارد. چند تا از فیلمهای تاریخی در اینجا ساخته شدهاند، از جمله: آستریکس و کلئوپاترا، گلادیاتور، کوندون و فیلم «آسمان بر فراز صحرا» به کارگردانی برناردو برتولوچی.
انیمیشن دویدن اسب
در همین زمینه:
گفتوگو با جیمز کامرون کارگردان «تیتانیک» و «آواتار»، به مناسبت صدمین سالگرد سینمای هالیوود
ممنون به خاطر حسن سلیقه و حوصله ات . به امید مطالب بیشتر و عقیمتر . مطمئنم می تونی مطالب خیلی زیادی در رابطه با تصویر ( به طور کلی ) و نقش اون تو ارتباطات و حتی سرنوشت بشر امروز به اشتراک بذاری . اما باز هم فقط ممنون
یک مقاله درخشان. درود و سپاس.
ارسال کردن دیدگاه جدید