مرجانه ساتراپى و خورش مرغ آلو
شهرنوش پارسیپور - «خورش مرغ آلو» از مرجانه ساتراپی داستان بسیار جالبی دارد. ناصرعلى، موسیقیدان و نوازنده ویولون با زنى زندگى میکند که او را دوست نمىدارد. او در زمان جوانى دلبسته و شیفته دخترى به نام ایران بوده، اما موفق به ازدواج با او نشده است.
زن ناصرعلى که از دست شوهرش بسیار دلخور است در یک دعواى خانوادگى ویولون محبوب ناصرعلى را به زمین زده و مىشکند. ناصرعلى بهشدت ناراحت مىشود و تمام تلاشاش براى پیدا کردن یک ویولون خوشصدا بىنتیجه باقى مىماند. پس تصمیم به خودکشى مىگیرد. کتاب، هشت روز تلاش ناصرعلى براى مردن را شرح مىدهد. البته در آخر کار ناصرعلى مىمیرد، در حالىکه حتى حاضر نشده است خورش مرغ آلویى را که خیلى دوست دارد و زنش پخته است بخورد.
در فیلمى که در سال ٢٠١١ و با همکارى ونسان پارونو ( Vincent Paronnaud ) بر اساس داستان مصور «خورش مرغ آلو» (Poulet aux Prunes) ساخته شده، هنرپیشگان فرانسوى، با همکارى گلشیفته فراهانى به جاى ایرانىها نقش بازى کردهاند. فضاى فیلم مىکوشد ایرانى باشد و در گزینش خانهها و شهرها نیز کوشش شده حالت ایران محفوظ بماند. اما هنگامى که به عنوان یک ایرانى فیلم را نگاه مىکنید سردرگم مىشوید. چون آنچه در فیلم مىبینید نه ایران است و نه فرانسه. «یک جا»ى دیگر است که این خودش به جذابیت موضوع مىافزاید، چون فیلم در «هیچ کجا» ساخته شده است.
«خورش مرغ آلو»، داستان مصوری از مرجانه ساتراپی
البته بعضى از جنبههاى فیلم بسیار ایرانىست. سیگار کشیدن ناصرعلى که همانند دودکش کارخانه سیگار دود مىکند، و رژ بسیار غلیظ بر لبهاى زنان هنرپیشه وجوهى از ایران را به تصویر مىکشد. اما آنچه که از همه چیز برجستهتر است، عشق ناصرعلى به ایران است.
ایران در فیلم در عین زن بودن به مفهومى ماورایى تبدیل مىشود و کلیت ایران را در برمىگیرد. پس ناصر على براى ایران قصد مردن کرده است، چون به عنوان موسیقیدان در آن جاى نمىگیرد. فضاى کتاب و فیلم بخش نخست سده بیستم را به تصویر مىکشد.
ناصر على در سال ١٩٠٨ به دنیا آمده است که مىشود ١٢٩٧ شمسى، یعنى اندکى پس از نهضت مشروطیت که در سال ١٩٠۵ رخ داده. این اوج تحولات شدید در ایران است و جامعه از حالت ارباب و رعیتى بیرون آمده و پوست مىاندازد.
ناصر على شاگرد زرنگى نیست و بارها در مدرسه توبیخ مىشود، در حالىکه برادرش دائم مورد تشویق و تحسین قرار میگیرد. او در نوجوانى براى آموختن موسیقى تلاش زیادى مىکند و در همین ایام است که دل در گرو عشق ایران مىنهد. خواستگارى او از ایران را پدر دختر نمىپذیرد. ناصرعلى موسیقیدان و فقیر است و نمىتواند دختر را خوشبخت کند. ایران را به یک نظامى شوهر مىدهند. ناصرعلى آواره دنیا مىشود. به عنوان موسیقىدان براى خودش نام و نشانى پیدا مىکند و اما حتى آنى ایران را فراموش نمىکند.
کتاب در خدمت بیان مفهومى پیچیده است. اینکه یک انسان مىتواند براى حفظ ارزشى جان خود را از دست بدهد. اما نگاه نقاش و نویسنده به این حادثه توأم است با طنز و حالتى از شوخى. مرگ ناصرعلى بیشتر از آنکه انسان را متأثر کند مىخنداند، و این درست اوج تراژدىست. ناصرعلى به انواع خودکشى فکر مىکند و هیچکدام را نمىپسندد. عاقبت بهسادگى تصمیم مىگیرد آنقدر در رختخواب بماند تا مرگ به سراغش بیاید. این حادثه در روز هشتم زندگى او به وقوع مىپیوندد.
احتمالاً ماجراى ناصرعلى در یک واقعیت ریشه دارد. اینکه البته ناصرعلى حقیقى مرده و یا عاقبت شکار خورش مرغ آلو شده روشن نیست، اما ناصرعلى کتاب و فیلم در برابر وسوسه خوردن خورش مرغ آلو مقاومت مىکند.
صفحهای از «خورش مرغ آلو» داستان مصور مرجانه ساتراپی
مرگ ناصرعلى همانند مرگ افرادىست که به شکلى حماسى مىمیرند، اما حماسه ناصرعلى پژواکى ندارد و براى همیشه جنبه طنزآلودش را حفظ مىکند. رابطه ناصرعلى با مادرش نیز در خور بررسىست. این همان مادرىست که باعث ازدواج او با فرنگیس شده. این زن همیشه سیگارى قهارى بوده، و درست لب گور که هست از ناصرعلى مىخواهد تا سیگارى برایش روشن کند. مادر عقیده دارد که دود سیگار خوراک روح است، و در هنگامى که او را به خاک مىسپرند، دودى معلق بر گور او سایه مىاندازد. پسر نیز دیوانهوار سیگار مىکشد؛ و جامعه ایران نیز دیوانهوار سیگار مىکشد.
یکى از شخصیتهاى اساسى کتاب و فیلمی که بر اساس آن ساخته شده عزرائیل است. در فیلم اما عزرائیل نخستین بار در یکى از روزهاى اعتصاب خوراک ناصرعلى بر او ظاهر مىشود تا داستانش را با مرد اهل اورشلیم بازگو کند. او بناست جان این مرد را در تاج محل هند بگیرد، اما حالا مرد در اورشلیم است. مرد که از دیدن عزرائیل وحشت کرده به نزد سلیمان پادشاه مىرود و از او مىخواهد به هند بفرستدش. چنین است که به تاج محل مىرود و در همانجا هم جانش را از دست مىدهد. «عزرائیل» در فیلم مرجانه ساتراپى به رغمآنکه مىکوشد وحشتناک جلوه کند چهرهاى دوستانه دارد.
مرجانه ساتراپى، متولد آذرماه ١٣۴٨ در رشت است. مادر او از طایفه قاجار است و این ویژگى در آثار او اغلب به چشم مىخورد. او را در سن چهاردهسالگى به اتریش فرستادند و ظاهراً دوران سختى را در آنجا گذرانده است. پس از پایان دوره دبیرستان به ایران باز مىگردد تا به دانشگاه برود. ازدواج نافرجامى دارد و دوباره به اروپا باز مىگردد و مقیم فرانسه مىشود.
مرجانه چهار داستان مصور با عنوان «پرسپولیس» منتشر کرده است که در فرانسه فروش بسیار بالایى داشتند. فیلم نقاشى متحرکى نیز از این کتاب ساخته شد که نقاشىها کار خود مرجانه بود و ونسان بارونو با او همکارى داشت. این فیلم جایزه هیئت داوران جشنواره کن را به خود اختصاص داد و در عین حال کاندید جایزه اسکار شد. مرجانه داستان مصور دیگرى به نام «قلابدوزىها» دارد که در نوع خود بسیار کتاب جالبىست و چهرهاى از فرهنگ ایرانى را معرفى مىکند. «دیوها از ماه مىترسند» کتاب دیگرى از ساتراپى است.
مرجانه ساتراپى یک هنرمند واقعىست و معلوم است که بر اساس ضابطه و نه رابطه به شهرت رسیده است. او بهراستى حرفى براى گفتن دارد و این حرف را به بهترین وجه ممکن بیان مىکند. فرانسه براى او سکوى پرش بسیار خوبى بوده است و فرانسویان نشان دادهاند که قدر استعداد را مىشناسند.
خورش مرغ آلو داستانىست براى ایران. ایران بسیار زیبا و دستنیافتنى که به پدر خود وفادار است و از او اطاعت مىکند. البته امروز روشن نیست که ایران براى همیشه از پدر خود اطاعت خواهد کرد، هرچند که مفهوم پدر با اقتدار در ایران بسیار قوىست و چهره او در لباسهاى مختلف بر صحنه ظاهر مىشود.
در فیلم مىبینییم که این پدر در عین حال به عنوان شوهر نیز نقش بازى مىکند و اینجا لباسى نظامى در بر دارد. امروز البته لباس او به عبا و عمامه تبدیل شده.
اکنون پرسش این است که آیا عاقبت ناصرعلى مىتواند امیدوار باشد که روزى به وصل ایران برسد و دیگر خودکشى نکند؟
عکس نخست: نمایی از فیلم «خورش مرغ آلو» بر اساس داستان مصور مرجانه ساتراپی
ویدئو: نماهایی از «خورش مرغ آلو» همراه با موسیقی فیلم
اولا نوشتهء بسیار جالبی بود. دوما با نظر شما در مورد سیگار کشیدن دیوانه وار مردم ایران موافقم. نمی دونم چه حکمتیه که در حالی که در تمام کشورهای "پیشرفته" مصرف سیگار در سالهای اخیر همیشه رو به کاهش بوده، این عادت زشت و نکبتی در ایران و بین ایرانیان هنوز نشانهء کلاس و روشنفکری به حساب میاد (ببخشید گفتم نکبتی، چون به هر حال هر کسی می تونه هرکاری دلش می خواد با بدن و سلامتیش بکنه و به خودش مربوطه، ولی گناه بقیهء مردم که باید در محلهای عمومی و خصوصی دود و دم این دوستان رو فرو بدن چیه؟) راستی سوم هم اینه من فکر می کنم اسم این خانم "مرجان" هست نه "مرجانه" و ایشون احتمالا اون حرف "ای" آخر رو به خاطر تلفظ "ن" آخر اسم در زبان فرانسه به اسمشون اضافه کردند وگرنه اسمشون در زبان فرانسوی "مرجا" تلفظ می شده.
------
خواننده گرامی
نام خانم ساتراپی در رسانه های فارسی زبان و همچنین در رسانه های غرب به عنوان «مرجانه» ثبت شده است.
رادیو زمانه- گروه فرهنگ
سلام.لطفن فایل صوتی را در صفحه قرار دهید.با تشکر
قصد حاشیه پردازی الکی ندارم، ولی فکر نمی کنم "مرجانه" درست باشه. برای مثال:
http://www.dw.de/dw/article/0,,15445371,00.html
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D9%86_%D8%B3%D8%A7...
البته نشنیدم خود خانم ساتراپی در این مورد حرفی بزنه پس شاید اصلا مرجانه درسته یا شاید ایشون براشون فرقی نداره.
نام این خانم همونطور که در بالا گفتن بنا به همون دلیلی که ذکر کردن مرجان هست و نه مرجانه. همونطور که توضیح دادن حرف E باید پس از N بیاد تا N تلفظ بشه.
یه مثال دیگه از رادیو بین المللی فرانسه: http://goo.gl/PWdra
با سلام من که سیگار لای انگشتانم در حال خاکستر شدن است بالاخره نفهمیدم سر کاز علیه به زبان فرنگی مرجا بود یا به زبان خودمون مرجانه؟!!.***
ارسال کردن دیدگاه جدید