بتول و سینماى پورنوى رایگان در خانه
شهرنوش پارسیپور - این خانم دکتر روانشناس که با مددکاران اجتماعى همکارى تنگاتنگى دارد سینهاش مملو از داستانهایىست که زنان یا مردان براى او بازگو کردهاند. ماجراى بتول یکى از سادهترین این ماجراهاست.
بتول در چند جلسه مشاوره خانوادگى شرکت کرده بود. او یک زن جوان خوش بر و رو و بسیار خندان بود. منتها در آخرین بارى که به محل مشاوره آمده بود حال خوشى نداشت. بهزودى معلوم شد که باردار است، و به همان زودى معلوم شد که بچه به شوهرش تعلق ندارد.
شوهر بتول یک لحافدوز حرفهاىست؛ یک کارگر و یک انسان بسیار شریف. بتول او را دوست دارد. باور دارد که او ساده و بىتزویر است. شاید همین صفتهاى لحافدوز ماست که باعث شده بتول اغلب به او خیانت کند.
شوهر صبح مىرود و شب به خانه باز مىگردد. با رفتن او بتول هم چادر بهسر مىکشد و راهى خیابان مىشود. از آنجایى که چادر پوشش خوبىست بتول نیز براى اهل محل شناخته نیست، چون شکارهایش را در خیابانهاى دیگرى مىجوید. نمى شود گفت که او روسپىست، بیشتر به زنهاى تکپران مىماند.
در مقطعى که باردار شده است با سه مرد رابطه داشته، بنابراین نمىداند بچه مال کیست. اما یک نکته برایش مسلم است که شوهرش نمىتواند پدر بچه باشد. بتول باور کرده که مرد عقیم است و نمىتواند صاحب بچه شود.
خانم دکتر مىگفت مورد بتول برایش بسیار جالب بوده. دلیل این امر علاقه شدید بتول به شوهرش است. او شوهرش را دوست دارد و مرد از نظر جنسى هیچ کم و کسرى ندارد، اما بتول دائم به او خیانت مىکند. این نکته باعث شد تا دکتر با بتول گپ مفصلى بزند. این مربوط به زمان باردارى اوست. او در پاسخ اینکه چرا این کارها را مىکند، ماجراى زندگىاش را براى دکتر واگو مىکند:
بتول فرزند یک خانواده بسیار پرجمعیت است. او هشت خواهر و برادر دارد و بنا به گفته خودش مرحله نطفه بستن تمام بچههایى را که از او کوچکتر هستند به چشم خود دیده است. او و خواهر و برادرها و پدر و مادرش، همه در یک اتاق زندگى مىکردند و بتول از زمانى که خودش را شناخته، از سنین دو تا سهسالگى همیشه شاهد عشقبازى پدر و مادر خود بوده است. اما خود او از سن هشتسالگى مورد سوءاستفاده جنسى برادر دوازده - سیزده سالهاش قرار گرفته. آن پسر هم همانند خواهرش همیشه شاهد همآغوشى پدر و مادر بوده است. آنها با اطلاعات گستردهاى که از مسائل جنسى داشتهاند از راز پرده بکارت نیز با اطلاع بودند. در نتیجه برادر همیشه بهگونهاى به خواهر نزدیک مى شده که او پرده بکارتش را از دست ندهد. چنین است که بتول در شانزدهسالگى به عقد شوهر لحافدوزش درآمده.
بتول بسیار زیباست. چهرهاى حاجىپسند دارد. صورت گرد و لبهاى قلوهاى و چشمان سیاه درخشان. شوهرش او را بسیار دوست دارد. این مرد حسود نیست و هیچ نوع شکى به زنش ندارد.
شهرنوش پارسیپور - بهراستى چند درصد روسپیان موجوداتى همانند بتول هستند؟
بتول و شوهرش در طبقه بالاى خانه مادرشوهر زندگى مى کنند. مادرشوهر هم موجودى شبیه پسرش است. کارى به کار بتول ندارد. اینک که بتول حامله شده حالش خوش نیست. نمىداند با بچه چه باید بکند. در یک حالت اندوه شدید براى خانم دکتر تعریف کرده است که بىاختیار به سوى مردان دیگر کشیده مىشود. یکى از مردان به نام رضا به او علاقه شدیدى پیدا کرده. رضا مىداند که بتول شوهر دارد، اما باز همیشه به دنبال اوست. حتى حاضر شده پدر بچه او باشد. اما بتول سعى دارد از شر بچه راحت بشود. پس بار بعدى که به دیدار خانم دکتر مىآید دیگر باردار نیست. او موفق شده است بچهاش را سقط کند. اما همین مسئله بر نشاط و شادى طبیعىاش سایه انداخته. ظاهراً داشتن روابط نامشروع بهسادگى ممکن نیست. علاوه بر آنکه بتول نمىداند با شوهرش چه باید بکند.
بار دیگرى که به مددکارى اجتماعى مى آید بسیار نگران است. مادرشوهرش او را با رضا در خیابان دیده است و در خانه دعواى مفصلى بهراه انداخته است. تهدید کرده تا همه چیز را به شوهرش خواهد گفت. بتول مىترسد. پس از سقط جنین از همه چیز مىترسد و بهراستى لبخند همیشگى از روى لبهایش پریده است. به دکتر اعتراف کرده که پس از سقط جنین ناگهان متوجه شده که بچهاش را دوست میداشته.
مورد بتول از موارد نادر اجتماعى نیست. در خانوادههاى فقیر اغلب پیش مىآید که بچهها شاهد عشقبازى پدر و مادر مىشوند. کودک از دوسالگی داراى احساس جنسىست و نمىتوان به او ایراد گرفت که چرا [از چهار – پنجسالگی] مىکوشد خودارضایى کند و یا با بچههاى دیگر به اصطلاح «دکتربازى» کند. مشکل اما این است که این نوع بچهها اغلب فدایى ارتباطات جنسى مىشوند. تمامى امور دیگر زندگى تحتالشعاع سکس قرار مىگیرد، همانند مورد بتول که کوچکترین کششى نسبت به درس خواندن نداشته و همیشه به اصطلاح سر و گوشش مىجنبیده.
در مورد او عاقبت کار به جایى مىرسد که شوهرش از ارتباط او با مردان دیگر باخبر مىشود. مرد که بسیار نجیب و سربهراه است واکنش تندى ندارد، اما به هرحال رابطه آنها از حالت عادى خارج مىشود. حالا بتول نمىداند چه باید بکند. براى خودش مسلم است که اگر طلاق بگیرد به فحشا کشانده خواهد شد. البته رضا آماده است تا با او ازدواج کند، اما زهرا این را مىداند که اگر با رضا ازدواج کند نیز باز با مردان دیگر ارتباط برقرار خواهد کرد. او باید هر شب و هر روز ارتباط جسمانى داشته باشد تا احساس رضایت کند. اینکه او این چیزها را مىداند نکته مثبتىست، اما اینکه نمىتواند خود را عوض کند مشکلزا شده است.
خانم دکتر مىگفت که بارها با بتول حرف زده است. حتى یک بار شوهر بتول به دیدار او آمده و خانم دکتر کوشیده تا به طور سربسته مشکل بتول را براى او تشریح کند. شاید بتوان گفت یکى از دلایل فحشاء همین مسئله باشد: کودکانى که خیلى زود چشم و گوششان باز مىشود خود به خود به خوراکى براى فحشاء تبدیل مىشوند. اگر با روسپیان به دقت گفتوگو شود و زندگى آنان روشن شود بخش قابل ملاحظهاى از آنها زندگى همانند بتول داشتهاند.
بهراستى چطور مى شود به بتول کمک و یارى رساند. او به طور جدى مىکوشد از فحشاء برکنار بماند، به همین جهت با مددکاران اجتماعى در تماس است، اما کمک رساندن به او به کار مشکلى تبدیل شده.
راستى پیشنهاد شما چیست؟ با بچههایى که ناخواسته شاهد عشقبازى دیگران مىشوند چه باید کرد؟ چه نوع کمکى مىتواند ذهن آنها را از آنچه دیدهاند پاک کند؛ یا چگونه مى توان به آنها تفهیم کرد که این یک رابطه عادىست و باید با آن مدارا کرد؟
همه ما کم و بیش خاطراتى مشابه بتول داریم، اما در مورد بتول تکرار مداوم عشقبازى پدر و مادر مسئلهساز شده است. آیا بتول جنم ویژهاى دارد که نمىتواند خود را جمع و جور کند؟ و یا هرکس دیگرى که به جاى او بود به همین گرفتارى دچار مىشد؟ بهراستى چند درصد روسپیان موجوداتى همانند بتول هستند؟ حتى در میان خانوادههایى که پدر و مادر بسیار محتاط بوده و نمىگذراند که بچهها از روابط آنها مطلع شوند نیز باز بچهها در فرصتهایى شاهد چیزهایى مىشوند که نمیبایست آنها را بدانند.
بتول نیازمند کمک است. او مرتب به مددکاران اجتماعى مراجعه مىکند. او به شوهرش علاقمند است و دلش نمىخواهد او را بیازارد. بهراستى چگونه مىتوان به او کمک کرد؟
در همین زمینه:
مجموعه "با خانم نویسنده" در رادیو زمانه
برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه
وبسایت شهرنوش پارسیپور
من فکر می کنم در دنیای مدرسه و اینترنت و آیفون و... و با وجود تمام مواظبتهایی که پدر و مادرها باید بکنند، باز هم بسیاری از بچه ها در سنین نسبتا پایین با این موضوعات روبرو می شند و شاید بهترین کار یکجور گفتگوی صمیمانه در حد درک کودک با والد همجنس بچه باشه که کودک بهتر و با آگاهی درست تری بتونه با موضوع مواجه بشه. موضوع بتول هم بیشتر از هرچیزی به نوعی اختلال شخصیتی و شاید اختلال وسواسی می خوره ولی با تمام این حرفها باورش برای من خیلی سخته که کسی (به استثنای موارد نادر پزشکی و اختلالات هورمونی) بتونه مدعی بشه که ناخواسته و بدون توانایی هیچ کنترلی به سمت رابطهء جنسی با دیگران کشیده می شه. این صرف نظر از مشکلات کودکی بیشتر به یکجور بهونه می مونه که طرف خودشو توجیه بکنه و بتونه به اینکار ادامه بده. درست مثل بسیاری از افرادی که دچار انحرافات جنسی مثل پدوفیلی هستند و تجربیات ناگوار کودکی رو بهونهء اون قرار می دهند. البته من کاملا موافقم که چنین تجربیانی می تونه فرد رو بعدا در مسیر چنین مشکلاتی قرار بده اما در نهایت، این انسان و ارادهء انسانه که قادره آگاهانه جلوی انحراف رو بگیره یا تسلیم اون بشه. بتول هم اگه خیلی احساس مشکل می کنه می تونه با خودارضایی احساسش رو فرو بنشونه به جای اینکه دنبال برقراری رابطه فیزیکی با هر کسی باشه. کلا موضوع به نظر من بیشتر یه جور بهانه برای شونه خالی کردن از مسولیته...
اگر مشکل ایشون فقط جسمیه و با همسرش از نظر جنسی و روحی مشکلی نداره و زندگیش رو میخواد این خانوم چرا مشاور یا روانکاو به ایشون روشهای خود ارضایی رو توصیه نمیکنه که هم حرارتش کم بشه هم زندگیش آسیب شدید نبینه...
در آغاز میخواستم به شنیدن این گزارش اکتفا کنم ولی از آنجایی که، احترام خاصی برای خانوم پارسی پور بدلیل رئالیسم نوشتاری و تلاش ایشان در شکستن توتم و تابوی فرهنگی و عرفی ایرانیان قائلم، سعی در پاسخ یا اظهارنظر به پرسشهای ایشان بعنوان یک شنونده علاقمند دارم. در اینکه بتول قربانی فقر در خانواده بوده و مجبور به زندگی با ۱۰ نفر در زیر یک سقف با شادیها و غمها، بخورد و بیاشامد، بازی کند یا کنج عزلت بگیرد، بخندد یا بگرید، بیدار باشد یا بخوابد و... که عصبیتهای خاص خود را بهمراه دارد و در روح و روان یک فرد تاثیر میگذارد، میتوان با خیلیها در مورد اثرات فقر در جامعه موافق بود ولی برادر او هم قربانی این فقارت بوده ، سرنوشت او به کجا کشیده شده ؟ آیا این برادر، جانی، فاسد و تبهکار شده یا برای اینکه مذکر بوده، ارزش یادآوری ندارد ؟ گویا آمیزش جنسی با برادر، با احتیاط و توافق دوطرفه بوده و شرمی از این حادثه نیست. آیا عطش جنسی بتول یک ناهنجاری فیزیلوژیکی است یا پسیکلوژیکی ؟ آیا یک دیلدو (آلت مصنوعی ) یا یک داروی کم کردن هورمونهای جنسی میتواند حلال مشکلات او باشد ؟ آیا بتول این احساس گناه را برای همیشه خواهد داشت ؟ یا چرا اساساً باید احساس گناه داشته باشد وقتی سعی در ارضای نیازهای جنسی خود دارد ؟ آیا اخلاق را در میان پاهای افراد باید جستجو کرد ؟ اخلاق در اینجا، فریب و تزویر به شوهر است و اینکه چقدر با افراد دخیل در این موضوع، صادقانه برخورد شده است.
همیشه این پرسش را در ذهن داشته ام اگر ما انسانها را خدا خلق کرده چرا مکانیزم بهتر از این برای تولید مثل ما درست نکرده که به فساد کشیده نشویم؟
خدا بیامرزد فروید را
روانکاوی به بیمار کمک می کند تا خاطرات دوران کودکی را در بزرگسالی به یاد بیاورد و آنچه را که روان حساس کودک از هضم آن عاجز بوده و در نتیجه آن را به ناخودآگاه رانده و باعث اختلالات رفتاری او شده است را با نیروی روانی بالغه و قوای عاقله هضم کند و از شر اثرات بد این خاطرات خلاص شود.
به گمانم باید او را تشویق کرد تا ارتباطش را با ممدکار و روانکاو حفظ کند تا تخمها جوجه شوند.
به گمانم فروید می گفت
سخن مانند تخمی است که پس از سپری شدن زمان روی تخم خوابیدن مرغ مادر تبدیل به جوجه خواهد شد.
***** واقعا تاثیرات وحشتناکی داره. من خودم به خاطر شنیدن صدای والدینم به صورت اتفاقی و ناخواسته با اینکه جدا از هم بود محل خواب مون،از پدرم به شدت متنفر شدم.چون تصور میکردم که به مادرم تجاوز کرده!با وجود ذهنیت منفی که نسبت به مسایل جنسی برای بچه ما می سازن،طبیعی بود اینطور فکر کنم. و از اثرات دیگر اون بلوغ زودرس بوده. ذهنیت فامیل و آشنا یان نسبت به من یه آدم حیض و چشم چران شده بود.در صورتی که آگاهی از شیوه برخورد با مشکلم رو نداشتم. توی دوره دانشگاه عطش سکس من سیرایی نداشت.باوجود خطرات قانونی که برای سکس بدون ازدواج در اینجا بود.بارها گرفتار شدم.ازدانشگاه تعلیق شدم.ولی این عطش غیرعادی خاموش نمیشد! بعد از گرفتن دکترام،تصمیم گرفتم به این دورباطل خاتمه بدم تا تاثیری در انتخاب همسر آینده ام نداشته باشه. اگه کسانی هستند که از این خاطرات متاثر شدن بهتره حتما از یک مشاور کمک بگیرن.و مهم تر اینکه احتیاط کنن تا بچه شون دچار این آسیب نشه.
مشکل بتول مشکل تنها یک شخص نیست مشکل بتولها است ..همچین تجربه ای را خیلی ها داشته اند ولی فرقش در مدت زمان آن بوده..بعضی ها زود انرا تشخیص داده و راه چاره ای اندیشیده اند و بعضی ها دیر جنبیده اند و تبدیل به یک عادت شده..من به شخصه اینرا قبول ندارم که بتول نمی تواند خود را عوض کند"اینکه نمىتواند خود را عوض کند مشکلزا شده است".وین دایر می گوید" تنها دو گروه نمی توانند خود را عوض کنند: دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان " نباید این فکر را به او بقبولانید که نمی تواند خود را عوض کند...اینرا باید به او یاداوری کرد که "او می تواند"..دیگر اینکه این خانوم بیکار است و یکی از دلایل اینگونه مشکلات بیکاری است ..این خانوم باید مسولیت دیگری داشته باشد و جایی کار کند و مشغول باشد تا وقت فکر کردن به این مسایل را نداشته باشد...اینها دیدگاه من می باشد.
بابا شما چی دارید می گویید ، من پسری نوجوان دارم که از۱۳ سالگی دختران جوان با او به اطاقش
می روند و من از اطاقم ساعت ها صدای آه واوه وصدای تند نفس نفس و حرف هاشان رامی شنوم.
دارم دیوانه میشوم. فانتزی های جور وا جور سراغم می آید هفته ای چند بار و هر بار چند نوبت چند
ساله شده زندگی ما. چه باید بگویم و چکار کنم. از بس در باران وبرف زدم بیرون باز صداها اذیت میکنند.
صدا از تصویر بدتره
من این مشکل را چندین بار دیده ام متاسفانه وقتی کودکی از سن بسیار پایین با مسایل جنسی مخصوصا به طور تصویری و بصری آشنا میشود احتمال دچار شدن او به اعتیاد جنسی و فحشا بیشتر میشود
27 ساله هستم.
پدر و مادرم 12 سالگیم از هم جدا شدن. پدرم ازدواج کرد و من پیش مادرم موندم . مادرم بدون خبر من 17-18 سالگیم ازدواج کرد. زمانی فهمیدم همکار مادرم که خونه ما میاد شوهر مادرم هستش که یکی از اقوام از دهنش پرید.
چندین و چند بار صدای لعنتیشون رو شنیدم. اینقدر زیاد که از صداشون از خواب می پردیم. اما جالب اینکه همیشه سعی داشتن بگن ما حتی با هم حرف نمی زنیم حالم رو همیشه بدتر می کنه
عطش من مثل بقیه هم سن و سال هام زیاد بوده و هست ولی ازون موقع به حدی بدبین، ساکت شدم که باورش برای همه سخت شده.
فکر اینکه پدر و مادرم طلاق، خاله هام طلاق، عموهام طلاق و... و شنیدن صداهای مزخرف مزین به ریاکاری چنان هیولایی از زندگی مشترک برام ساخته که حتی به دوست دخترم که 4 ساله با همیم نمی تونم بگم که ازدواج نمی خوام...
این خراب شده ایران اینقدر محدوده که حتی نمیشه با کسی درد و دل کرد...
بعد از خواندن این مقاله یک سوال برام پیش اومد: اگر جای زن و مرد در این داستان عوض میشد. یعنی به جای بتول این شوهرش بود که احساس می کرد باید هر شب و هر روز ارتباط جسمانى داشته باشد تا احساس رضایت کند. آیا بازهم کسی به دنبال کمک و یاری رساندن به او بود؟ یا اینکه الان همه در حال فحش دادن به او و زدن برچسب هوسباز و حیوان صفت به کل مردان بودید؟
البته می دونم اون باصطلاح روشنفکرانی که الان درحال افسوس خوردن برای سرنوشت امثال بتول و نسخه پیچیدن برای او هستند علاقه ای ندارند حتی برای یک لحظه هم به این سوال ساده فکر کند وگرنه شاهد این همه استاندارد های دوگانه زایده فمینیسم نبودیم.
هدف این مقاله فقط ابراز تنفر از طبقه فقیر است یا به قول معروف دیوسازی از طبقه محروم. یعنی چون فلان خانواده فقیر هستند پس بچه ها پدر و مادر را در حال فلان کار دیده اند و پس حالا دیگر فاسد شده و درست شدنی هم نیستند. مخصوصاً تاکید روی «لحاف دوز» بودن شوهر هم بیشتر به نظر می آید ترفند داستان نویسی باشد تا واقعیت.
راستش نوجوانان خانواده های متوسط و مرفه امروزی به اندازه مجموع عمر بنده و خانم پارسی پور روی هم فیلم پورنوپرافی دیده اند و آنقدر دسترسی به آن در اینترنت آسان است و آنقدر متنوع است که می تواند صد ها بار بیشتر از دیدن عمل جنسی پدر و مادر روی ذهن بچه ها تاثیر بگذارد. ولی چرا در این مورد حرفی زده نمی شود؟ چون فقط قرار است خانواده طبقه کارگر بد و اخ باشد و خانواده طبقه متوسط که لابد اسمش هم رضا است و به جای لحاف دوز بودن نویسنده یا روزنامه نگار است هر کاری بکند خوب است و اخلاقی.
آقا یا خانم م
چگونه درک فرمودید که هدف توهین به مردم فقیر بوده است؟ چه اشکالی دارد که شغل شوهر نوشته شود؟
شهرنوش
آقای میم
هرگز و به هیچ وجه هدف ابراز تنفر به طبقه فقیر نبوده. این عین مشکلی ست که اتفاق افتاده و مطرح شده.
شهرنوش
این خانم به دلایل متعدد این شیوه زندگی را برای خود انتخاب کرده که قطعا یکی از دلایل ان همان مسائل عنوان شده در دوران بچگی ایشان است.سایر دلایل میتواند شامل این موارد باشد:
-فقر آموزشی و تربیتی نسبت به مسائل اخلاقی اجتماعی و دینی
- زیبائی و بقول نویسنده حاجی پسند بودن ایشان
- خوشگذرانی
- خاصگاه طبقه مهاجر روستائی به شهرهای بزرگ
- نبودن سرگرمی های مناسب و کانون های اجتماعی فعال و
......
من فکر نمی کنم مرد یا زن بودن اصلا در این قضیه اهمیتی داشته باشه. صرف نظر از جنسیت، اگه کسی از صبح تا شب مدام به فکر و به دنبال برقراری رابطهء جنسی باشه و این موضوع به صورت یه وسواس فکری دربیاد، چه مرد باشه چه زن، این نشونهء اختلال شدید شخصیتی و مشکلاتی مثل اختلالات اضطرابی، وسواسی، غزت نفس پایین و سایر مشکلات شخصیتی و رفتاریه. کسی که "باید هر شب و هر روز ارتباط جسمانى داشته باشد تا احساس رضایت کند" نه هوس بازه و نه حیوان صفت، بلکه یه بیمار با شخصیتی لگدکوب شده است که باید بهش کمک کرد که اول از همه به خودش و وجود خودش احترام بزاره و یاد بگیره خودش رو دوست داشته باشه...
ان خانم هیچ مشکل روانی ندارد و مشکل جامعه است که انسانی را که به غریزه طبیعی اش علاقه مند است را نمی پذیرد اگر در کشوری ازاد بود شاید یک هنرپیشه پورنو میشد ویا در نایت کلاپ کار میکردکه هیچ اشکالی هم ندارد
فعلا باید تنها پنهان کاری کند و خیلی شانس اورده بخاطر خیانت توسط همسرش به قتل نرسیده یا به جرم زنای محصنه سنگسار نشده است
مشکل از زمانی شروع شد که ما در اثر تکامل از حیوانیت به تکامل انسان امروزی و صاحب اخلاق تبدیل شدیم ولی غرایز حیوانی میلویونها سال پیش ما تکاملی نداشته و طبیعیست که مهار ان از دست ما خارج است مثل گرسنگی و اگر خدایی باشد تقصیر گردن اوست!
بسیار از خانم پارسی پور سپاسگزارم
"من فکر نمی کنم مرد یا زن بودن اصلا در این قضیه اهمیتی داشته باشه... "
دوست عزیز مطمئن باش اگه الان به جای این مقاله، مقاله ای در مورد روابط جنسی لجام گسیخته و خیانت آمیز یک مرد منتشر شده بود، نویسنده آن (منظورم نویسنده محترم این مقاله نیست) به جای بررسی منطقی ریشه این مساله مانند مقاله فوق و سعی در ایجاد سمپاتی با فرد مورد بحث در حال ابراز خشم و نفرت خود نسبت به مردان و همدردی با همسر بیگناه آن مرد بود. شما و سایر خوانندگان نیز در حال همراهی کردن نویسنده بودید و مطمئنا جمله ای که از کامنت شما نقل قول کردم نیز به چشم نمی خورد.
می دونم موضوع مقاله چیز دیگری است و نمی خواهم بحث به بیراهه کشیده شود ولی برایم این طرز برخورد دوگانه با یک مساله واحد واقعا جالبه. جالبتر اینه که اکثر افراد این رفتار دوگانه رو کاملا پذیرفته اند و اصلا براشون چیز عجیبی هم نیست. به نظر میرسه که پروپاگاندای فمینیسم کاملا موفق بوده.
"شاید همین صفتهاى لحافدوز ماست که باعث شده بتول اغلب به او خیانت کند."
خانم پارسی پور این جمله بسیار زیبا هم از خودتونه؟
عجب توجیه جالبی... هر کس که زن یا شوهر مسئول و بی غل و غش داشت باید خیانت کنه؟
ارسال کردن دیدگاه جدید