راوی شانکار:«با جسم و روحی پاک موسیقی مرا بشنوید»
آهنگ زمانه – سهشنبه، ۱۱دسامبر ۲۰۱۲(۲۱آذر ماه ۱۳۹۱) راوی شانکار، آهنگساز و سیتارنواز برجسته هندی در نود و دوسالگی در کالیفرنیا درگذشت. او موسیقی هندوستان را جهانی کرد، نشانه و نمادی از نهضت هیپیها بود، یار گرمابه و گلستان جرج هریسون بود و پدر نورا جونز، ستاره پاپ. مان موهان سینگ، نخست وزیر هند از شانکار به عنوان گنجینه ملی و سفیر جهانی میراث فرهنگی هند یاد کرد.
در سالهای دهه ۱۹۷۰ که راوی شانکار در اوج شهرت و محبوبیت بود، در لندن کنسرتی برگزار کرد. او همراه با نوازندگان دیگر تازه روی صحنه آمده بود. زخمه فلزی را که هندیان به آن «مضراب» میگویند بر سیمهای سیتار هندی نواخت و صداهایی از ساز او برخاست. نوازنده تامپورا و طبل هم بر سازشان نواختند و پس از چند دقیقهای که این نوازندگان با دقت به صدای سازشان گوش دادند، خاموش شدند. در این لحظه ناگهان صدای تشویق مردم در سالن طنین انداخت. راوی شانکار با صدایی متین و بسیار آرام خطاب به شنوندگانش گفت: «من داشتم سازم را کوک میکردم. اگر این را پسندیدید، پس حتماً از کنسرت هم لذت میبرید.»
این نخستین بار نبود که شانکار با چنین سوءتفاهمهایی مواجه میشد. شانکار محبوبیتش در غرب را مدیون همکاری با بیتلزها در سالهای پرغوغای دهه ۱۹۶۰ بود. آنها سیتار را به عنوان سازی که خاستگاهش در شمال هندوستان است در گروهشان ادغام کرده بودند. برای راوی شانکار همکاری با جرج هریسون از یکسو بسیار پربار بود و توانست به برکت این همراهی و همکاری موسیقی هندوستان را به جوانان در غرب بشناساند، اما از سوی دیگر تاوانش این بود که بسیاری از مخاطبان انبوه شانکار از توانایی درک ژرفای موسیقی او برخوردار نبودند.
راوی شانکار و جرج هریسون
برای بررسی محبوبیت شانکار در غرب میبایست در سالهای رهاییبخش دهه ۱۹۶۰ و نهضت هیپیها کند و کاو کنیم. اما شانکار خودش اعتقاد داشت که محبوبیتاش به دلیل جنس موسیقی هندیست. او میگفت موسیقی هندوستان بر ریتم و ملودی استوار است، اما مثل موسیقی غربی از یک سیستم مبتنی بر هارمونی و «تم» برخوردار نیست. افزون بر این موسیقی هندوستان بر خلاف موسیقی غرب بر احساس تکیه دارد و به همین جهت هم تأثیر زیادی بر شنونده میگذارد و ممکن است او را مسحور کند. (منبع) به این ترتیب شانکار تلاش میکرد تأثیر سیتار بر مخاطب را از حد فستیوال ووداستاک و نسل هیپیها فراتر ببرد. با وجود آنکه هنرمندان بهنامی مانند ژان پیر رامپال (اسطوره فرانسوی فلوت)، جان کیج (آوانگاردیست) و جان کلترین (آهنگساز و نوازنده ساکسیفون که تحولی در موسیقی جاز پدید آورد) و یهودی منوهین (ویلوننواز برجسته) همه اذعان داشتند که از راوی شانکار و موسیقی سیتار و بداههنوازیهای او تأثیر پذیرفتهاند، اما اتفاقاً به این دلیل که موسیقی او به هیچوجه عامپسند نیست، بخش عمدهای از محبوبیت شانکار در نزد مخاطب عام را میبایست در شرایط اجتماعی و فرهنگی سالهای دهه۱۹۶۰جست.
در سالهای دهه ۱۹۶۰ یک نسل شورشی با حساسیتهای تازه در آمریکا شکل گرفت. جنگ سرد، مککارتیسم، جنگ کره و سفینه اسپوتنیک که موفقیتی برای روسها به شمار میآمد، آمریکا را گرفتار یک بحران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ژرف کرده بود. واقعیتهای جامعه آمریکا با آرمانهای مردم در تقابل قرار گرفته بود. گروهی از معترضان که تا چند سال پیش خود را «نسل ساکت» میخواندند (منبع) اکنون به حلقه گستردهتری از جوانان راه یافته بودند. این صدای معترض در اشعار آلن گینزبرگ - که به خاطر شعر «زوزه»اش ناگهان معروف شد - طنین انداخت. جوانان معترض فقط به یک لایه اجتماعی یا به یک اقلیم مشخص جغرافیایی تعلق نداشتند. گینگزبرگ از «رودی» سخن میگفت که «اکنون به دریای خروشانی» بدل میشد؛ دریای خروشانی از جوانان روشنفکر و آزادیخواه، ولگردان، هیپیها و آنارشیستها. (منبع) برخی از نظریهپردازان مانند مارکوزه اعتقاد داشتند که خیزش اعتراضی جوانان تنها راه برای رسیدن به تغییرات ژرف در اجتماع و سیاست و فرهنگ است. (منبع)
عقاید و نظریههای فروید و ویلهم رایش اقبال عام پیدا کردند، آزادی جنسی عملی شد و نهضت زنان قوت پیدا کرد، نهادهای مدنی شکل گرفتند و در عرصه فرهنگ و هنر هم زمینههای پذیرش نوآوری فراهم آمد. ادبیات و موسیقی راک از سنتهای دست و پاگیر جدا شد، فیلمهای تجربی با اقبال مواجه شدند و انبوهی از نشریهها و مجلات انتشار یافت. در این زمان بود که غرب به شرق (چین و هندوستان) نزدیک شد. ذن و بودیسم اقبال پیدا کردند و بسیاری از جوانان معترض در فرهنگ شرق و همچنین در مواد مخدر پناه و سرپناهی جستند. محبوبیت راوی شانکار را باید در متن این خیزش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و در نزدیکی غرب بحرانزده در سالهای ۱۹۶۰ به شرق خاموش و درونگرا بررسی کرد.
شانکار اما هرگز با خیزش هیپیها همداستان و همسو نشد. او از سویه اعتراضی و شورشی نسل هیپیها و همچنین از استفاده از مواد مخدر برای رسیدن به یک سطح آگاهی گستردهتر انتقاد میکرد. او گفته بود: «موسیقی هندوستان نیازی به تحریککننده و مواد مخدر ندارد. خودش به اندازه کافی تخدیرکننده هست. برای همین از جوانانی که مرا دوست میدارند، تمنا میکنم که اگر به شنیدن موسیقیام میآیند، جسم و روحشان را از آلودگیها پاک کنند.» (منبع)
او همچنین گفته بود: «وقتی کنسرت برگزار میکنم، سعی میکنم از نظر درونی و بیرونی پاک باشم. موسیقی مرا هم به همین ترتیب باید شنید.» (منبع)
شانکار با بیتلزها هم میانه خوبی نداشت. پس از آنکه غوغای بیتلزها خاموش شد، گفته بود: «من یک موسیقیدان کلاسیک هستم. برای همین هم موسیقی بیتلزها به نظرم عامپسند میآمد.» (همان)
راوی شانکار و نورا جونز
راوی شانکار علاقهای هم نداشت که هنرمندان موسیقی پاپ در غرب، از سیتار برای نواختن موسیقی پاپ استفاده کنند. او گفته بود: «استفاده از سیتار در موسیقی پاپ مثل این است که از الفبای چینی برای سرودن یک شعر به زبان انگلیسی استفاده کنیم.» (همان) با اینحال از دعوت به نوازندگی در ووداستاک و در فستیوال پاپ مونتری در سال ۱۹۶۷ استقبال کرد. البته بعدها گفت تنها چیزی که از ووداستاک به یاد دارد، هیپیهای نشئهایست که زیر باران ایستاده بودند و چنین وامینمودند که با شنیدن موسیقی او به خلسه فرورفتهاند. اما او احساس میکرد که اصلاً به موسیقیاش گوش نمیدهند. (همان)
بهرغم این اختلافها که بیتردید در دو فرهنگ متفاوت ریشه دارد، شانکار و جرج هریسون دوستی پایداری با هم داشتند. در سال ۱۹۷۱ با برگزاری کنسرت بنگلادش در نیویورک نقطه اوجی در کارنامه هنری این دو هنرمند رقم خورد. (منبع) پس از این کنسرت بود که راوی شانکار به هندوستان بازگشت و تلاش کرد بر دانش موسیقیاییاش بیفزاید.
راوی شانکار که در ۷ آوریل ۱۹۲۰ متولد شده بود، در یک خانواده برهمن و مرفه پرورش یافت. ابتدا به گروهی که برادرش به وجود آورده بود پیوست و روی صحنه میرقصید. سپس به موسیقی روی آورد و در نزد علاءالدین خان موسیقی کلاسیک هندی را فراگرفت. از سالهای دهه ۱۹۳۰ به بعد، به تدریج سیتارنوازی را آغاز کرد و آهنگهایی تلفیقی برای سازهای غربی و هندی ساخت.
در سالهای دهه ۱۹۴۰ برای برخی فیلمهای سینمایی و همچنین برای بالت و تآتر موسیقی میساخت. در همان سالها مدیریت نخستین ارکستر ملی هندوستان را به عهده گرفت و پس از استقلال هند، به عنوان سفیر فرهنگی هندوستان به کشورهای غربی اعزام شد. این سفرها منجر شد به آشنایی و دوستی با هنرمندان غربی.
در سال ۱۹۷۹ سو جونز که در آن زمان کنسرتهای شانکار را سازماندهی میکرد، از شانکار باردار شد و نورا را به دنیا آورد. اما آنها نتوانستند با هم زندگی کنند و نورا در کودکی از وجود پدرش بیبهره ماند.
راوی شانکار در دانشگاههای آمریکا موسیقی هندوستان را تدریس میکرد و استاد سرشناسی بود. از سال ۱۹۹۷ تا پایان عمر در ساندیاگو سکونت داشت و همراه با دخترش، انوشکا شانکار که خواهر ناتنی نورا جونز است، روی صحنه میرفت و سیتار مینواخت.
شانکار سه جایزه گرمی را از آن خود کرد و برای بازی در فیلم «گاندی» کاندیدای اسکار شد.
ویدئو: سیتارنوازی راوی شانکار
ارسال کردن دیدگاه جدید