شادی در سکوت ممکن نیست
اسماعیل جلیلوند- - آیا نظارت سیاسی بر هنر و سانسور محتوای هنری و ادبی در جامعهای مانند ایران بر شادمانی یا افسردگی جامعه تأثیری داشته است؟ از انواع متون ادبی و هنری کدامیک بر شادابی روان جمعی مردم اثر بیشتری دارند؟
متون هنری چه اثری بر سلامت روانی و پویایی جامعه میتوانند داشته باشند؟ برای یافتن پاسخ این پرسشها گفتوگویی داشتیم با آقای بهروز شیدا، منتقد، نویسنده و پژوهشگر ادبی.
●گفتوگو با بهروز شیدا:
آیا برخورداری انسان از شادمانی به عنوان یک حق بشری در هنر ایران انعکاس داشته است؟
متن هنری البته متن حقوقی نیست که شادی، به عنوان یک حق در آن انعکاس داشته باشد. جهان هنر جهان کلمهها، ریتمها، تصویرها، استعارهها است؛ جهان پیدا - پنهانها. چیز دیگری هم البته باید پرسید: شادی در کدام نوع هنری؟ آن هم در جهانی که انواع هنری جدید یکی پس از دیگری آفریده میشوند. در اینجا شاید بد نباشد بگوییم که در پارهای از انواع هنری، حضور شادی ذات ماجرا است؛ از جمله در بسیاری از قصههای کودکان، در بسیاری از انواع رقص، در بسیاری از انواع موسیقی، در سینما و تئاتر کمدی. در پارهای از انواع هنری حضور شادی ذات ماجرا نیست، یعنی شادی هم میتواند حاضر باشد هم غایب، از جمله در شعر، ترانه و رمان. در پارهای از انواع هنری هم غیاب شادی ذات ماجرا است، از جمله در تراژدی.
●بهروز شیدا، پژوهشگر و منتقد ادبی، ساکن سوئد است. از او تاکنون ۱۶ کتاب منتشر شده است. «زنبور مست آنجاست» (نشر باران، ۱۳۹۱)، شانزدهمین کتاب اوست. بهروز شیدا به خاطر مخالفتش با سانسور و ممیزی آثار ادبی در ایران تاکنون هیچیک از کتابهایش را در ایران منتشر نکرده است. شیدا با فصلنامهها و نشریاتی که در خارج از ایران منتشر میگردند، همکاری گسترده دارد. او در آثارش با زبانی شاعرانه اما علمی و دقیق در قلمرو نقد تطبیقی و با اتکا به نظریههای ادبی به بررسی ادبیات معاصر ایران از انقلاب مشروطه به اینسو میپردازد.
●روایت رادیویی گفتوگوی اسماعیل جلیلوند با بهروز شیدا را از طریق فایل صوتی زیر میتوانید بشنوید:
|
اگر بحث را محدود بگیریم به جامعهشناسی ادبیات در دوران بعد از انقلاب و از آن میان هم ادبیات تبعید را عجالتاً در نظر نداشته باشیم، به چه تحلیلی میرسیم؟
اگر پرسش شما را تنها به سیوسه چهار سال گذشته یعنی دوران جمهوری اسلامی و متنهای هنریای که در ایران، و نه در خارج از کشور، تولید شدهاند، محدود کنیم شاید بتوانیم بر چند نکته تأکید کنیم: بسیاری از انواع هنری که در آنها حضور شادی ذات ماجرا است حذف شدهاند، از جمله رقص و انواعی از موسیقی. در بسیاری از انواع هنری که در آنها حضور شادی ذات ماجرا است، شادی در چارچوب گفتمان حاکم محدود شده است، از جمله در سینما یا تئاتر کمدی. در بسیاری از انواع هنری هم که حضور شادی ذات ماجرا نیست، آرزوی شادی در کسوت حادثهها و استعارهها انعکاس پیدا کرده است؛ در کسوت پیدا - پنهانها، از جمله در بسیاری از رمانها، ترانهها و شعرها.
وجود انواع سانسور حکومتی، مذهبی و عرفی چه تأثیری بر هنر و سرکوب هنری چه تأثیری بر مسالهی شادمانی در سطح جامعه دارد؟
تأثیری سخت عمیق؛ تأثیری تکاندهنده. آزادی و شادی توأمان مادر و فرزنداند. تولد شادی تنها بر بستر آزادی ممکن است، نه تنها به این خاطر که در جهان هنر، آزادی دامنهی فورمها، رویکردها و گفتمانها را گسترده میکند، نه تنها به این خاطر که آزادی مرزهای ممنوعهها و تابوها را کمرنگ میکند، که شاید بیش از هر چیز به این خاطر که آزادی هستی هنرمند و مخاطب را از امکان آفرینش پر میکند. امکان آفرینش خود شادی است. غیاب آزادی آدمی را تهی و خشمگین میکند، امکان کنش را از او میگیرد، او را در واکنشهای اجباری اسیر میکند، دوگانگی شخصیتی میسازد، گفتمانی میسازد که در آن امکان آفرینشِ هنرمند و مخاطب سخت محدود میشود. غیاب آزادی، متن هنری را از سکوت پر میکند. و شادی در سکوت ممکن نیست.
با توجه به آمارهای متعددی که در ماههای اخیر از درگیری شهروندان ایران با افسردگی و بیماریهای روانی در سطوح مختلف سنی منتشر میشود، به نظر شما تا چه میزان این افسردگی در ادبیات امروز ما نیز تولید و بازتولید شده است؟
●گزیدهای از مقالات بهروز شیدا در سایت او:
|
بیتردید بخش بزرگی از ادبیاتی که در ایران تولید میشود، تصویر بحرانها، تباهیها و افسردگیها هم هست. به عنوان نمونه در اینجا میتوانیم به رمانهایی اشاره کنیم: در «عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان»، نوشتهی حسین مرتضاییان آبکنار، جنگ ایران و عراق بهانهی تصویر ویرانی و مرگ و افسردگی است. در «میم، [خوابنامهی مارهای ایرانی]» نوشتهی علیمراد فدایی نیا، در شهری گرم جز سوزش، تشنگی، نیش ماران، مرگ و سیاهپوشی هیچ چیز نیست. در «شب ممکن» نوشتهی محمدحسن شهسواری، شاهد تهرانی پر از تباهی هستیم؛ پر از چاپلوسی، تحقیر، غیاب نیکی، غیاب شادی. در «نگران نباش» نوشتهی مهسا محبعلی، اعتیاد، توهم، نفرت، یأس، همهی صحنه را پوشانده است. در «پنجاه درجه بالای صفر» نوشتهی علی چنگیزی، در خیابانها و بیابانهایی داغ در نقطهای دور افتاده در ایران، بیرحمی غریب و یأسی تقدیری همهی فضا را تسخیر کرده است. در «من منچستر یونایتد را دوست دارم»، نوشتهی مهدی یزدانی خرم، تصویر بیوقفهی خشونت شگفتانگیز چند دهه تاریخ ایران، یعنی فاصلهی سالهای ۱۳۲۰ تا امروز، جز تمثیلی از یأس بیگریزگاه یک سرزمین نیست. و این فهرست را میتوان ادامه داد.
به اعتقاد شما در جامعهی ایران، بخصوص در سه دههی اخیر، کدام انواع هنری در شکلدهی به جو روانی جامعه و نگرش شهروندان نسبت به زندگی اثر گذار بودهاند؟
پاسخ به این پرسش چندان ساده نیست، چرا که آمارهای دقیقی در این مورد در دست نداریم. تأثیر هم همیشه یک سویه ندارد. گاهی متن هنری چشمانداز و گفتمانی را القا میکند که در آن متن مستتر است. گاهی هم متن هنری نسبت به گفتمانی که در آن متن مستتر است، بیزاری و خشم ایجاد میکند. این را هم باید توجه کرد که ایران، سرزمینی است ناموزون، پرتنش، با رویکردهای اجتماعی متفاوت و گاه بسیار متناقض. چیز دیگری هم هست: آمار پایین کتابخوانی سبب شده است متن هنری کتبی سخت به حاشیه رانده شود و تأثیرش در گروه بسیار اندکی محدود. پس روشن است که انواع هنری پر مخاطب از جمله سینما، ترانه، سریال یا نوعی از شعر اعتراضی - تهییجی که در شرایط تاریخی خاصی بر زبانها میچرخد بیشترین تأثیر را در جو روانی جامعه دارند؛ این انوع هنری هستند که هم در مخالف با گفتمان حاکم، گفتمانهای گسترده میسازند هم به ابزار تبلیغی گفتمان حاکم تبدیل میشوند.
بهروز شیدا درباره شادی و ادبیات خلاق میگوید:
●آزادی هستی هنرمند و مخاطب را از امکان آفرینش پر میکند. امکان آفرینش خود شادی است.
●غیاب آزادی، متن هنری را از سکوت پر میکند و شادی در سکوت ممکن نیست.
●بخش بزرگی از ادبیاتی که در ایران تولید میشود، تصویر بحرانها، تباهیها و افسردگیها هم هست.
●همه متنهای هنری که از دوران مشروطیت تا امروز در ایران تولید شدهاند، بهجز سه دوران، بهتمامی در حصار گفتمان سکوت، یعنی حصار سانسوری که انواعی از سخن را محدود یا ناممکن کرده است، اسیر بودهاند.
●ادبیات ایران از مشروطیت تا امروز آیینه شکستها، حسرتها و آرزوهای «انسان ایرانی» هم هست؛ جستوجوی راهی برای صید شادی که سخت به تاراج رفته است.
|
به نظر شما کدام نوع متنهای هنری در ایران بیشترین بازتابدهنده مسائل جامعه بوده است؟
برای پاسخ به این پرسش نخست به من اجازه بدهید به یک نکته اشاره کنم، به گمان من همهی متنهای هنری که از دوران مشروطیت تا امروز در ایران تولید شدهاند، بجز سه دوران، بهتمامی در حصار گفتمان سکوت، یعنی حصار سانسوری که انواعی از سخن را محدود یا ناممکن کرده است، اسیر بودهاند. سه دورانی که در آنها تسلط گفتمان سکوت کمرنگتر بوده است، عبارتاند از سالهایی از دوران مشروطیت، سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۲۰، سالهای ۱۳۶۰ - ۱۳۵۷، یعنی دورانهایی که نوعی هرج و مرج بر فضای سیاسی ایران حاکم بوده است. گفتمان سکوت البته در انواع هنری گوناگون تأثیرهای گوناگون داشته است، به عنوان نمونه در شعر، استعارههای اجباری ساخته است، در رمان به محدویت زبان، طرح و توطئه و شخصیتپردازی منجر شده است، در جاهایی نیز به همنوایی با قدرت حاکم راه برده است. بدین ترتیب تا آنجا که به جامعهشناسی هنری مربوط میشود، در زمینهی تولید متن هنری از مشروطیت به بعد در دو حوزه قرار داریم: حوزهی اول حوزهی گفتمان سکوتی است که در انطباق با گفتمان حاکم متن هنری تولید کرده است؛ حوزهی دوم گفتمان سکوتی که در تخالف یا تعارض با گفتمان حاکم متن هنری تولید کرده است. در حوزهی اول متنهای رسمی- تبلیغی ساخته شده است؛ در حوزهی دوم رنجها، حسرتها و اعتراضهای «انسان ایرانی»، فورم هنری پیدا کرده است.
چرا متن هنری معترض در ایران به رغم انتقادی که نسبت به دیدگاه حکومت به جامعه و قدرت دارد، در بازتولید اندوه و غم با این جریان همراه بوده است؟
اگر بر این نکته توافق کنیم که در اینجا منظور شما از هنر معترض، هنری است که مخالفت با گفتمان قدرت حاکم در آن آشکار یا قابل تأویل است، حضور اندوه، یأس، سرگردانی، رنج و درد در متن هنری معترض به هیچ عنوان، و زیر این به هیچ عنوان سه خط تأکید میکشم، به معنای همخوانی با گفتمان حاکم نیست، که بسیاری از اوقات متن هنریای که در آن شادی غایب است، متنی است که در سوک غیاب شادی آفریده شده است. گفتمان حاکم منادی سکوت و خالق اندوه است. حضور محزون متنهای هنری معترض، اما نشانِ حسرت شادی است. دومی بسیاری از اوقات فاشکنندهی اولی است.
آیا در ادبیات معاصر ایران، شاهد شکلگیری جریانهای خاصی که بر فضای روانی جامعه اثرگذار بوده یا از آن اثر پذیرفته باشند بودهایم؟
بله، همهی ادبیات کیفی ایران را از منظر روانشناسی اجتماعی هم میتوان خواند، اگر ادبیات ایران از دوران مشروطیت تا انقلاب اسلامی را به دوران مشروطیت، سالهای ۱۳۲۰ - ۱۳۰۰، سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۲۰، سالهای ۱۳۴۱ - ۱۳۳۲، سالهای ۱۳۵۷ - ۱۳۴۱ و دوران پس از انقلاب را هم با کمی مسامحه به سالهای ۱۳۶۰ - ۱۳۵۷، دههی ۶۰، دههی ۷۰ و دههی ۸۰ تقسیم کنیم؛ در هر دوران فارغ از مکتبها و جریانهای ادبی متفاوت، جاپای روانشناسی اجتماعی «انسان ایرانی» را هم میتوان دید. روانشناسی اجتماعی «انسان ایرانی» در سالهای ۱۳۴۱ - ۱۳۳۲، یعنی سالهای یأس پس از کودتای ۲۸ مردادماه سال ۱۳۳۲، همانقدر در شعر «زمستانِ» مهدی اخوان ثالث پیداست؛ که در سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷، یعنی سالهای خاک تکاندن از شانهها، ناامیدی، حماسهسازی، جستوجو، گفتوگوی گفتمانهای مختلف، در شعر احمد شاملو یا رمانهای «نفرین زمینِ» جلال آلاحمد «همسایهها»ی احمد محمود و «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری پیدا است؛ که در دههی ۷۰ در رمان «باورهای خیس یک مرده»ی محمد محمدعلی پیدا است؛ که در دههی ۸۰ در رمان «سلام مترسکِ» منیرالدین بیروتی پیدا است.
ادبیات ایران از مشروطیت تا امروز آیینهی شکستها، حسرتها و آرزوهای «انسان ایرانی» هم هست؛ جستوجوی راهی برای صید شادی که سخت به تاراج رفته است.
تصویر نخست و آخر از هنرمند الجزایری: دليلة دالياس بوزار
در همین زمینه:
پرونده «حق شادی» در گروه جامعه زمانه، زیر نظر سپیده شایان و با مشارکت و همکاری اسماعیل جلیلوند (در گفتوگو با ناصر مهاجر، حسن مکارمی، حسن یوسفی اشکوری، مژگان کاهن و بهروز شیدا)، آیدا قجر(در گفتوگو با شاهرخ مشکینقلم، شهلا شفیق و سعید پیوندی)، بهنام داراییزاده (در گفتوگو با جلال ایجادی و مانا نیستانی)، نعیمه دوستدار (در گفتوگو با احمد علوی)، حسین نوشآذر (مقاله شیللر: «به راه خود بروید، شادمانه، همچون یک قهرمان)، سارا روشن (در گفتو گو با محمدرضا نیکفر) و اکبر فلاحیان (ده پرسش اساسی در مورد حقوق بشر) تهیه شده است.
گفت و گوهای حق شادی را می توانید از طریق لینک های زیر بخوانید:
ده پرسش اساسی در مورد حقوق بشر
حقوق بشر و افق دید ما- در گفتوگو با محمدرضا نیکفر، نویسنده و پژوهشگر- بخش نخست
حق شادی- در گفتوگوبا محمدرضا نیکفر، بخش دوم و پایانی
اندوهباری نظام آموزشی در ایران – گفتوگو با سعید پیوندی، جامعهشناس و استاد دانشگاه
شیللر: «به راه خود بروید، شادمانه، همچون یک قهرمان»
مرگپرستی حکومت ایران – گفتوگو با شهلا شفیق، جامعهشناس، پژوهشگر و فعال حقوق زنان
پیوند شادی با محیط زیست سالم – گفتوگو با جلال ایجادی، استاد دانشگاه وکارشناس
شادی در سکوت ممکن نیست- گفتوگو با بهروز شیدا، منتقد، نویسنده و پژوهشگر ادبی
حق شادی و زخمهای تاریخی - در گفتوگو با ناصر مهاجر، پژوهشگر تاریخ ایران
سکس، شادی و حقوق بشر- گفتوگو با مژگان کاهن، روانشناس
حق شادی، حق انتقاد - در گفتوگو با مانا نیستانی، کاریکاتوریست ساکن فرانسه
جامعه ایران و زخمهای روحی - در گفتوگو با حسن مکارمی، روانشناس، پژوهشگر و فعال اجتماعی
افسردگی، تورم و بحران اقتصادی - گفتوگو با احمد علوی، اقتصاددان و پژوهشگر علوم اجتماعی
رقص، شادی و اعتراض- گفتوگو با شاهرخ مشکینقلم، رقصنده باله
حق شادی، دین و دینداری- گفتوگو با حسن یوسفی اشکوری، پژوهشگر امور دینی و فعال ملی مذهبی
اما وظیفۀ هنرمند روشنفکر و متعهد نه خواندن آیۀ یاس که نشان دادن نور و شادی و امید به آینده و تهییج برای تغییر شرایط یاس انگیز است. آنها که آیۀ یاس خواندند و می خوانند تنها آخوندهای کوچک در زمینۀ هنر هستند.
جان بزرگ بهروزشیدا شاد که همه چیز را بزرگ می بیند و این است که به پرسش های خرد پاسخ های کلان می دهد.
ارسال کردن دیدگاه جدید