مصطفی خلجی: «زوال دیکتاتوری در ناباوری اتفاق میافتد»
امیر رسولی - «این تونسیها» نوشته مصطفی خلجی (انتشارات مردمک) روایت زندگی روزانه نویسنده و همسرش در تونس، پیش از بهار عربی و در زمان حکومت بنعلیست. نویسنده به این تمهید، نه از منظر یک مسافر و یا یک رهگذر، بلکه از دریچه چشم یک روزنامهنگار علاقمند به فرهنگ و تاریخ و تحولات سیاسی شمال آفریقا گزارشی مستند از زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم در تونس در زمان حاکمیت بنعلی و در سایه تحولات آزادیخواهانه تونسیها بهدست میدهد.
فصلهای هفتگانه «این تونسیها» شخصیتمحور است، اما هفت شخصیت: «رشید»، «مادام»، «نوال»، «علی»، «سمیره»، «عمار» و «هلا» بهانهای هستند برای ورود به ژرفای زندگی روزانه مردم در تونس.
اگر مهمترین ویژگی یک سفرنامه را کشف لحظههایی فرض کنیم که فقط یک بیگانه ممکن است آنها را دریابد، باید گفت که مصطفی خلجی در این مهم بسیار موفق است. در جایجای این کتاب میتوان با نویسنده همراه شد و از دریچه چشم او سویههایی از زندگی اجتماعی در تونس را که ممکن است فقط به چشم یک بیگانه کنجکاو بیاید، کشف کرد. یکی دیگر از ویژگیهای مهم این کتاب اطلاعات مفیدیست که نویسنده از تاریخ و فرهنگ و ادبیات و جغرافیا و شهرها و نقاط دیدنی تونس و همچنین دستهبندیهای سیاسی در این کشور در سایه بهار عربی بهدست میدهد. درباره این کتاب با مصطفی خلجی گفتوگو کردهایم:
●گفتوگو با مصطفی خلجی
آقای خلجی، «این تونسیها» پیش از سقوط بن علی اتفاق میافتد و به انقلاب تونس میانجامد. چطور شد که تصمیم گرفتید در آن زمان پرآشوب به تونس بروید؟
زمانی که تصمیم گرفتم به تونس بروم، این کشور اصلاً پرآشوب نبود. اتفاقاً یکی از کشورهای امن عربی و آفریقایی بود. انقلاب تونس خیلی زود اتفاق افتاد؛ زود شروع شد و زود تمام. در کمتر از یک ماه؛ و من شش ماه قبل از اینکه این انقلاب آغاز شود وارد تونس شده بودم.
وقتی به تونس وارد شدید، حدس میزدید بنعلی سقوط کند؟
معمولاً در کشورهای دیکتاتوری نمیشود حدس زد که دیکتاتور چه زمانی سقوط میکند. بله، به گواه تاریخ یک چیز مشخص و حتمی است و آن سقوط دیکتاتور (هر چند که ممکن است با سقوط دیکتاتور، دیکتاتور دیگری متولد شود)، اما این را که دقیقاً این سقوط چه زمانی روی میدهد هیچکس نمیداند، و مهمتر از آن خیلیها به آن باور ندارند، حتی مبارزان سیاسی. مثلاً در انقلاب خودمان، یعنی انقلاب ایران، من خیلیها را میشناسم که میگفتند تا چند ماه قبل از بهمن ۵۷، علیرغم مبارزه، باور نمیکردند که حکومت عوض شود. در موارد غیر از انقلاب هم همینطور. مثلاً هیچکس باور نمیکرد صدام حسین اینگونه سقوط کند. یا در طول بیش از ۴۰ سال استبداد معمر قذافی، هیچکس نمیتوانست دقیقاً بگوید که این استبداد چه زمانی تمام میشود. در مجموع، یک نکته در اینجا مشترک است: زوال دیکتاتوریها در عین ناباوری رخ میدهد، زیرا دیکتاتور با سیطره طولانیاش، علاوه بر غارت همه چیز، گاهی اعتماد به نفس مردم را هم از بین میبرد.
«این تونسیها» بیش از آنکه یک گزارش در فرمتهای رایج مطبوعاتی باشد، یک اثر ادبیست. آیا قصد داشتید یک گزارش ساده ژورنالیستی بنویسید یا میخواستید یک اثر ادبی خلق کنید؟
قطعاً نمیخواستم کارم در حد یک گزارش ژورنالیستی باشد، کما اینکه اینطور هم نیست، چون گزارش اسلوب و اساس خود را دارد که «این تونسیها» چندان به آن پایبند نیست. اما نمیتوانم هم ادعا کنم که یک اثر ادبی است، با حداقل خودم صلاحیت ندارم که ادبی بودن کتابم را تأیید کنم. اما آنچه قصد و انگیزه من در ابتدا بود، این بود که این کتاب روایت داشته باشد و سعی داشتم که روایتش آن قدر خودمانی و صمیمی باشد که خواننده با راوی همراه شود. راویای بهتر از اول شخص هم پیدا نکردم، چون نسبت به دیگر روایتها سادهتر است و زودتر میتوانستم کتاب را به سرانجام برسانم، ضمن اینکه قبلاً هم تجربه نوشتن اینگونه روایت را داشتم.
این تونسیها، مصطفی خلجی
فصلبندی «این تونسیها» شخصیتمحور است. اما خود روایت شخصیتمحور نیست.
اگر منظورتان این است که در هر فصل، به هر شخصیت آن طور که باید پرداخته نشده، نظرتان را قبول دارم. هر یک از شخصیتهای کتاب جا دارد که شخصیت اصلی یک رمان شوند. اما من به این امر موقع نوشتن کتاب تا حدود زیادی آگاهی داشتم، زیرا خود کتاب مجال پرداختن بیشتر را به من نمیداد. من باید در هر فصل، ضمن پرداختن به شخصیتها و سرنوشتهای مختلفی که برای آنها پیش میآید، از ابعاد مختلف خود تونس نیز بگویم. ضمن اینکه چون راوی و شخصیت اصلی در تمامی کتاب خودم هستم، بالاخره بخشی از هر فصل به مسائل شخصی خودم مربوط میشود تا خواننده دقیقاً بداند که این کشور و آدمهایی که دارد میبیند، از دید چه انسانی است، این انسان چه ویژگیها و چه شرایطی دارد. هر چند که نمیخواستم این کتاب معرفی شخص من باشد، اما فکر میکنم که من هم در مدتی که در تونس زندگی میکردم یک «تونسی» بودم و خواننده بد نیست بداند پیشینه و سرنوشت این «تونسی» چه بود و چه شد.
تونسیهایی که ما در روایت شما با آنها آشنا میشویم، اسلامگرا نیستند. وضع اسلامگرایی در تونس را چطور ارزیابی میکنید؟
چهار شخصیت را در این کتاب میتوانید پیدا کنید که مسلمان هستند. یکی، رشید که نماینده اسلامگرای عوام و متعصب است که من دقیقاً عوام بودن و تعصبش بر اجرای دقیق احکام را توصیف کردهام. دومی، «مادام» است که گرچه زاده یک خانواده مسلمان است، اما با تحصیلاتی که داشته، لائیک شده و از بیرون به اسلام مینگرد. سومی، عمار است که دقیقاً ابتدای فصل مربوط به او نوشتهام: «نمونه یک اسلامگرای اهل مدارا بود.» و دیگری شخصیت «ریاض» در فصل «هلا»، که باز در کتاب نوشتهام مثل «حاجی بازاری«های خودمان بود، یک آدم منفعتطلب که به دین هم تا جایی که برایش سود داشته باشد پایبند است. اما درباره انواع اسلامگرایی در تونس هم من در فصل «عمار» مفصل توضیح دادهام. البته من درباره دیگر ادیان مثل یهودیت، مسیحیت و بهاییت هم در این کتاب توضیحاتی دادهام. حتی بعضی از شخصیتهای کتاب یهودی و بهایی هستند.
بله. دقیقاً. علاوه بر این اطلاعاتی که شما در کتابتان از فرهنگ ادبیات و معاصر تونس بهدست میدهید، بینظیر است. وضع فرهنگی تونس را اگر بخواهید با وضع ادبیات و فرهنگ ما در ایران مقایسه کنید، به چه نتیجهای میرسید؟
از مقایسه دو فرهنگ نتیجه چندانی حاصل نمیشود، مثلاً نمیشود فرهنگ معاصر فرانسه را با فرهنگ معاصر ژاپن مقایسه کرد. فرهنگها برای مقایسه نیستند، بلکه برای تبادل و مراوده یا اصطلاحاً «گفتوگو» هستند. هر فرهنگی، هرچند کوچک و خرد، حرفی برای گفتن دارد که شنیدنش به غنای فرهنگی دیگر میافزاید. در مورد تونس و ایران هم همینطور است. فرهنگ تونس برای ما ایرانیها و بالعکس فرهنگ ایران برای تونسیها آنقدر ناشناخته است، که حالاحالاها باید مردمان این دو فرهنگ برای یکدیگر از فرهنگهایشان حرف بزنند.
مهمترین اتفاقی که در «این تونسیها» روی میدهد، انقلاب است. گاهی خواننده ممکن است احساس کند، نویسنده نسبت به انقلاب شیفتگی دارد. آیا انقلاب را دوست دارید؟
اینکه مهمترین اتفاق این کتاب، انقلاب است درست است، اما من مطلقاً گرایش و شیفتگی به انقلاب ندارم و فکر میکنم خواننده اگر کتاب را با دقت بخواند متوجه خنثی بودن من نسبت به انقلاب بشود. نظر من درباره انقلاب که جایی از کتاب هم میگویم، این است که باید درباره انقلاب، تاریخی نگاه کرد. یعنی اگر در کشوری، انقلابی رخ میدهد، حتماً شرایط تاریخی آن به وجود آمده نه اینکه لزوماً این انقلاب خوب یا مفید باشد. اتفاقاً آنچه من در این کتاب به آن تأکید دارم این است که هر انقلابی چگونه سرنوشت آدمها، حتی آدمهایی را که اصلاً نقشی در انقلاب نداشتند دگرگون میکند. تقریباً انقلاب بر سرنوشت تمامی شخصیتهای کتاب «این تونسیها» تأثیر گذاشته است، خودکشی، قتل، فرار و تجاوز، همه این سرنوشتها نصیب آدمهای یک کشور دیکتاتوری و انقلابی میشود.
در روایت شما دلبستگیتان به تونس کاملاً پیداست. چه چیزی در تونس هست که این کشور را به نظر شما دوستداشتنی میکند؟
تونس فوقالعاده جذاب و دوستداشتنی است. این را فقط من که علاقههایم ادبی و فرهنگی است نمیگویم، بلکه از آدمهای مختلف هم شنیدهام. اما علاوه بر جذابیتهای آب و هوایی و طبیعی، همانطور که در جایی از کتاب هم اشاره میکنم، تونس برای دورههایی، چهارراه فرهنگی بوده و این امر تأثیر زیادی بر تنوع فرهنگی این کشور گذاشته است. تونس معجونی از فرهنگهای عربی، اسلامی، اروپایی و آفریقایی است. از این نظر یک کشور بینظیر است.
اثر شما از قلمرو سفرنامهنویسی میآید که در ادبیات ما سنتی بس دراز دارد. آیا وقتی که ایده این کتاب در ذهنتان شکل گرفت، به این سنت نظر داشتید؟
من روزی که از ایران خارج شدم، فقط توانستم چند کتاب را همراه خودم بیاورم که یکی از آنها کتاب «ابن بطوطه» نوشته محمد علی موحد بود. همانطور که میدانید سفرنامه این بطوطه، یکی از مهمترین سفرنامههای جهان است که دوره بسیار مهمی را به تصویر میکشد: دوره افول تمدن اسلامی و آغاز رنسانس. اما جدای از این و بیش از اینکه به پیشینه سفرنامهنویسی در ادبیات فارسی توجه کنم، تا حدودی به اهمیت سفر و سفرنامه، چه واقعی و چه تمثیلی، در ادبیات جهان واقف بودم؛ از سفرنامه سندباد در هزار و یک شب گرفته تا سفرنامههای فلوبر و شاتوبریان. حتی میدانستم که مثلاً سفرنامه تمثیلی «سفرهای گالیور» نوشته «سویفت» چه تأثیر شگرفی بر ادبیات جهان گذاشته است. آنچه در سفر وجود دارد، یعنی «جستوجوی ناشناختهها» میتواند برای ادبیات، غنی، سازنده و خلاق باشد.
با این حال این پرسش پیش میآید که سفرنامهنویسی تا چه حد به نظر شما مفید است؟ آن هم در دورانی که مرزها تا حد زیادی برداشته شده و ارتباطات آسانتر شده. هر چی باشد در زمانه سعدی یا ناصر خسرو به سر نمیبریم.
اینکه سفرنامه تا چه حد میتواند مفید باشد، بستگی به خود آن سفرنامه دارد. به طور کلی نمیتوان گفت که تمام سفرنامهها مفیدند، بلکه ممکن است سفرنامهای با پندارها و عبارات قالبی نوشته شده باشد و حتی گمراهکننده باشد. همه چیز بستگی دارد به اینکه نویسنده چهقدر توانسته باشد در سفرنامهاش واقعیات را بازگو کند، چه واقعیات عینی و چه واقعیات ذهنی. در عصر حاضر هم سفرنامه، همچنان معنی، کارکرد و جذابیت خود را حفظ کرده است. تا انسان و جهان هست و چیز و جایی برای کشف و کسی برای کنجکاوی وجود دارد، طبعاً سفرنامه هم شکل میگیرد. در همین عصر ارتباطات و بیمرزی، همچنان خبرهای مربوط به کاوشگر مریخپیمای ناسا که به تازگی روی این کره سرخ فرود آمده، پربیننده و پرمخاطب است. معنایش این است که هنوز انسان مشتاق خواندن سفرنامه است و این اشتیاق هیچگاه از بین نمیرود. اما تفاوتی که سفرنامههای امروزی با سفرنامههای پیشین دارد این است که نوع نوشتار در سفرنامههای عصر جدید بسیار درونی شده است. انگار انسان بیشتر از اینکه مایل باشد جاهای جدید را کشف کند، دوست دارد ببیند درونیاتش در جاها و زمانهای مختلف چگونه تغییر میکند. در واقع انسان عاشق سفر به درون خود و شناختن خود انسان شده است.
در همین زمینه:
«این تونسیها» در انتشارات مردمک
گفتوگوهای امیر رسولی با شاعران و نویسندگان ایران در دفتر خاک
تماشای جهان با دو چشم، گفتوگو با ماندانا زندیان
ارسال کردن دیدگاه جدید