آیزاک باشویتس سینگر و تلاش برای بازآفرینی ویرانهها
حسین نوشآذر – آیزاک باشویتس سینگر از آن نویسندههاست که در سراسر زندگیشان فقط یک داستان را به شکلهای گوناگون روایت میکنند. سینگر داستانِ عشق، برهنگی و شناخت را برای ما برگزیده است؛ روایتی از گناه که پیشینهاش به افسانه آفرینش و به باغ عدن میرسد. او در گستره آثارش، جهان از دسترفته و غارتشده یهودیان ورشو را با همان زبان «ییدیش» بازمیآفریند و نشان میدهد که در ادبیات داستانی هم میتوان یک دنیای از دستهرفته را از نو بهدست آورد.
در مجموعه برنامههای ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان میرسد، امروز به آیزاک باشویتس سینگر، نویسنده گتوهای ورشو و یهودیان سرگردان میپردازیم. یادآوری میکنم که فایل صوتی با متنی که میخوانید تفاوت دارد.
اگر بخواهیم با آیزاک باشویتس سینگر آشنا شویم، چارهای نداریم جز آنکه رمانهایش را به حسب نظم تقویمی و تاریخ پیدایششان بخوانیم. «روادید»، نخستین اثری که سینگر به شکل یک کتاب مستقل منتشر کرد، از هر نظر نمایانگر جهان داستانهای اوست. داوید بندیگر، ضد قهرمان این رمان هم با نویسندهاش سخت خویشاوند است. او هنوز نوزده سالش نشده که تجربه تلخ دو جنگ و یک انقلاب را از سر میگذراند. او نیز مانند بسیاری از نسلهای تباهشده به نویسندگی روی میآورد و مثل شینگر خودش را با اندیشههای اسپینوزا تسلی میدهد. میگوید: گاهی فکر میکنم یک مرد سالخوردهام.»
«روادید» نوشته آیزاک باشویتس سینگر و عشق به زنان در متن یک زندگی سگی اما شاد
سرگذشت سینگر بیشباهت نیست با سرگذشت داوید در این رمان. سینگر هم که فرزند یک خاخام یهودیست، مثل قهرمان داستانش از یک تربیت مذهبی برخوردار شده، در محله فقیرنشین یهودیهای ورشو پرورش پیدا کرده، تجربه جنگ و ویرانی را از سر گذرانده و بین سکولاریسم و ارزشهای سکولار در غرب و کابالیسم و اندیشههای عرفانی اسپینوزا و اخلاق و معرفت یهودی سرگردان مانده است.
یکی از مهمترین درونمایههای آثار سینگر عشق به زن است. عشق در آثار او در متن یک زندگی سگی اما شاد قابل مطالعه است. سینگر در حسرت باغ عدن و مدینه فاضلهایست که وعدهاش را به او دادهاند، اما آنقدر واقعبین است که بداند جهان، در زندگی ما باغ عدنی در کار نیست و عشق هم برخلاف آنچه که عارفان جلوه میدهند، نه جاودانه است و نه فقط از یک سویه برخوردار است. عشق در نظر سینگر چندین سویه دارد و یکی از سویههایش هم همانا سرخوردگی و رنج است. قهرمانان داستانهای سینگر همانطور که بین سنت و مدرنیته واماندهاند، بین خدا و شیطان و آسمان و زمین نمیتوانند یکی را انتخاب کنند، پس از روی سرخوردگی به دامان زنی پناه میآورند.
داوید بندیگر بدون پول و سرپناه و خانوادهای به ورشو بازمیگردد. او یک جوان لاغر با موهای قرمز، رنگپریده، محجوب اما باهوش است. در بیخانمانی و نومیدی ژرف این زنان هستند که به دادش میرسند. با زنی که بسیار مسنتر از اوست روی هم میریزد. او غذایش را تأمین میکند و قدری هم به او عشق و محبت میدهد. دو زن جوان و کمونیست دوآتشه سرپناهی در اختیارش میگذارند و با چهارمی از روی مصلحت ازدواج میکند با این امید که بتواند ویزا بگیرد و خودش را به فلسطین برساند. او نه سوسیالیست است، نه کمونیست و نه صهیونیست. او فقط یک یهودی روشنفکر و نومید است.
در رمان دیگری به نام «مجنونخانه» (Meschage ) ماکس هم که یک مرد سالخورده برونگرا، کاریسماتیک و پرچانه از دل حوادث قرن جان سالم به در برده که خاطره مردگان قومش را زنده نگه دارد. او که متأهل است و زنش هم به عقاید خرافی و شبهعرفانی گرایش دارد، معشوقهای دارد به نام میریام. با وجود آنکه از نظر جنسی ناتوان است، اما میریام او را عاشقانه میپرستد. با اینحال ماکس معشوقهاش را در آغوش رفیق جوانش، آرون میاندازد و در گیرودار این عشق بدخیم است که داستان یهودیان مهاجر به آمریکا در گتویی که آنها در قلب منهتن ساختهاند شکل میگیرد.
به نظر سینگر جهان یک دیوانهخانه خونآلود است و آفریننده آن هم یک مشنگ است. اگر جز این بود، آخر چگونه امکان داشت بگذارد که در سالهای جنگ جهانی دوم آشویتس و قتل عام یهودیان با آن ابعاد دهشتناک اتفاق بیفتد؟ حال که خداوند به جنون مبتلا شده، سینگر قصد دارد جهان از دسترفته یهودیان تبعیدی را بازآفرینی کند. چنین است که او جهانی را میسازد که در تقابل با دنیای سکولار پس از جنگ قرار ندارد، بلکه به موازات آن شکل میگیرد. این جهان موازی، مابهازای گتوهاییست که در ورشو، پراگ و برلین و وین و دیگر کشورهای اروپایی، زمانی وجود داشت و اکنون حتی خاطرهای از آن هم بر جای نمانده است. آثار سینگر از نظر زمانی از قرن هفدهم تا قرن بیستم را در برمیگیرد.
سینگر در بیست و دو سالگی نخستین رمانش را به زبان ییدیش و به شکل پاورقی در روزنامهای یهودیزبان انتشار داد. در سال ۱۹۳۳ موفق شد ویزای مهاجرت به آمریکا را بهدست بیاورد و پیش از آنکه شعلههای جنگ زندگیاش را بسوزاند، به آمریکا رفت. او در سال ۱۹۵۷ با انتشار مجموعه داستان «گیمپل ابله» به شهرت رسید. این داستان زیبا به ترجمه استادانه مژده دقیقی در کتاب «یک مهمانی یک رقص» توسط انتشار نیلوفر به فارسی هم منتشر شده است.
گیمپل ابله. در این داستان همه دنیا «گیمپل» را فریب میدهد و او هم دنیا را فریب میدهد.
در این داستان همه دنیا «گیمپل» را که خودش را به حماقت زده فریب میدهد و او نیز به نوبه خودش دنیا را فریب میدهد. در گفتو گو با شیطان به این حقیقت پی میبرد که خدایی وجود ندارد و خدا هیچ چیز نیست جز یک گرداب عمیق. از آن پس مفاهیم دگرگون میشوند: الکا که زنیست زانیه در خوابهای گیمپل به یک قدیسه بدل میگردد و گیمپل هم تغییر ماهیت میدهد و در دنیایی که ذاتاً خیالیست مثل حضرت آدم به پدربزرگی برای همه کودکان جهان تبدیل میشود. در دنیایی که گیمپل در آن زندگی میکند، فقط مرگ حقیقت دارد. او میگوید: «وقتش که برسد با خوشحالی خواهم رفت. هر چیزی که آنجا باشد واقعیست، بدون دردسر، بدون تمسخر، بدون فریب.»
در رمان «خانواده مشکات» که در سال ۱۹۵۰ منتشر شد، برای نخستین بار جهان گتوهای ورشو را در یکی از آثارش بازآفرید. سینگر در «دشمنان، داستان یک عشق» با زبانی کاملاً متفاوت به واقعه هولوکاست میپردازد. او نمینالد، شکوه نمیکند و عزادار نیست، بلکه با زبانی که از تراژدی و طنز و هزل نشان دارد، ظلمی را که بر یهودیان رفته برملا میکند. این رمان از مهمترین و بحثبرانگیزترین آثار اوست.
سینگر به عنوان یک نویسنده یهودی - و نه یک نویسنده آمریکایی - در سال ۱۹۷۸ نوبل ادبی را از آن خود کرد. او دو سال پیش از این تاریخ گفته بود: «میخواهم درباره انسانهای جالب و نیکصفت بنویسم و نه درباره انسانهای خستهکننده و بدسرشت.»
در همین زمینه:
::ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه از حسین نوشآذر در رادیو زمانه::
ارسال کردن دیدگاه جدید