برتولت برشت، شاعر و نمایشنامهنویس عدالتجو
حسین نوشآذر - زبان و شیوه برشت در شاعری، شعر مدرن جهان را تحت تأثیر قرار داده است، اما با اینحال او از طریق نمایشنامههایش به شهرت رسید. برشت در سالهای دهه ۱۹۲۰ میلادی که برلین، پایتخت تآتر جهان بود، با آوردن تآتر روایی با سویههای برجسته آموزشی و با از میان برداشتن فاصله بین صحنه و تماشاگر و توهمزدایی از او با این قصد که بر آگاهیاش افزوده شود، توانست بهراستی انقلابی در صحنههای تآتر جهان بهوجود آورد.
در مجموعه برنامههای ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان میرسد، امروز به برتولت برشت، شاعر آزادیخواه و آورنده تآتر روایی در جهان میپردازیم. ایرج زهری، از شیفتگان برشت و از مردان بزرگ تآتر ایران بود. او چندی پیش در غربت و در تنهایی درگذشت. این برنامه به خاطره این دوست از دسترفته تقدیم میشود.
فایل صوتی با متنی که میخوانید تفاوت دارد. از طریق فایل صوتی میتوانید پارهای از شعر "خطاب به آیندگان" را با صدای برتولت برشت بشنوید. این متن از مهمترین متون ادبیات تبعید در آلمان است.
برشت از نوجوانی یک انسان معترض بود. در طی جنگ جهانی اول او را که در آن زمان در زادگاهش آگسبورگ، در جنوب آلمان به دبیرستان میرفت، از مدرسه اخراج کردند، آن هم به این دلیل که برشت نوجوان از خواندن اشعار ملی و میهنی خودداری کرده بود. او بعدها به عنوان دانشجوی پزشکی در جبهه جنگ در بیمارستان صحرایی مجروحان را مداوا میکرد. این تجربه و دیدن صحنههای بسیار دلخراش، باعث شد که برشت تا پایان زندگی با هرگونه جنگی و به هر بهانهای مخالفت کند.
یکی از اجراهای اپرای سهپولی
بخت با برشت بود و در سالهای ۱۹۲۰ میلادی که تآتر در برلین رونق داشت و این شهر دوشادوش پاریس از مهمترین و لیبرالترین کلانشهرهای جهان به شمار میرفت، در تآتر ماکس راینهارد شروع بهکار کرد. او ابتدا نمایشنامههای سیاسی با سویه برجسته آموزشی مینوشت و بعد از مدتی هم به شعر روی آورد. برشت در آن زمان عضو حزب کمونیست آلمان نبود، اما هنرش را در خدمت اهداف برابریخواهانه این حزب قرار داده بود. باید توجه داشت که در آن زمان فضای سیاسی آلمان تحت تأثیر فجایع جنگ جهانی اول و معاهده ورسای در حال دگرگونی بود و جامعه دوقطبی میشد. در یک سو فاشیستها و دستراستیها قرار داشتد و در سوی دیگر سوسیال دموکراتها و کمونیستها. همازینروی یک نویسنده آزادیخواه و برابریطلب مانند برشت امکان گزینش چندانی نداشت.
برشت "اپرای سهپولی" را که مهمترین اثر او درین دوره به شمار میآید در اوت ۱۹۲۸ روی صحنه برد. "اپرای سهپولی" داستان بسیار مهیجی دارد و در واقع نوعی "تریلر" است. در این نمایش دو مرد قوی و تبهکار، پیچام و مکیث به جان هم میافتند. مکیث دختر پیچام را به عقد خودش درآورده، اما پیچام که ازین ازدواج راضی نیست، رئیس پلیس را تحت فشار قرار میدهد و از طریق او کاری میکند که مکیث، معروف به مکی چاقوکش به زندان بیفتد. تلاشهای مکی برای فرار از زندان به جایی نمیرسد و سرانجام سرش بالای دار میرود. با این تمهیدات برشت نشان میدهد که چگونه لایههای متضاد اجتماعی با یکدیگر در ارتباطی تنگاتنگ قرار دارند، نقابها و پردهها را کنار میزند و نشان میدهد که چگونه کسانی که میبایست حافظ قانون باشند، تبهکارانی بیش نیستند.
یکی از اجراهای دایره گچی قفقازی
"اپرای سهپولی" تلفیقیست از اپرا و نمایش. برشت تلاش کرده عناصر سرگرمکننده اپرا را در خدمت افشاگری یک واقعیت اجتماعی قرار دهد و در آن میان از امکانات نمایش هم خودش را محروم نکرده.
با روی کار آمدن هیتلر، برشت در سال ۱۹۳۳ آلمان را به همراه همسرش هلنه وایگل ترک کرد. تبعید او ۱۵ سال به درازا کشید و مهم ترین آثارش: زندگی گالیله، ننه دلاور و دایره گچی قفقازی را در تبعید پدید آورد.
برشت در سال ۱۹۴۸ به برلین شرقی بازگشت و همراه با همسرش گروه نمایش تآتر برلین را بنیان نهاد. از آن پس بود که او به شهرتی جهانی دست یافت و آثارش به زبانهای گوناگون ترجمه شدند و روی صحنههای تآترهای جهان به نمایش درآمدند.
یکی از اشعار برشت که از نظر عاطفی بسیار تأثیرگذار است، "زادگاه" نام دارد. برشت که در آن زمان تازه از تبعید به کشورش بازگشته بود، در این شعر ویرانههای زادگاهش، آگسبورگ را وصف میکند، به آیندگان امید میدهد که بر روی این ویرانهها شهری تازه بنا کنند و خطاهای آنان در گذشته را یادآوری میکند.
در یکی از سالهایی که در بیمارستان روانتنی در آلمان کار میکردم، با روانکاوی آشنا شدم که از اشعار برشت برای تسکین درد بیماران استفاده میکرد. به چشم دیدم مردی که به فرزندخواندهاش تجاوز کرده بود و اکنون از درد پا رنج میبرد، چگونه با شنیدن "زادگاه" برشت اشک از چشمانش جاری شد. شعر برشت در بین آلمانیزبانها تا این حد تأثیرگذار است و البته بسیار طبیعیست که در زبانهای دیگر از جمله به فارسی از این تأثیرگذاری عاطفی کاسته شود.
شعر "خطاب به آیندگان" اثر جاودانه برتولت برشت
دایره گچی قفقازی هم از سویههای آموزشی و حتی خانوادهدرمانی برخوردار است. برشت این نمایشنامه را یک سال پیش از پایان جنگ در دانمارک نوشته است و مهمترین درونمایه آن "عدالت" در مفهوم استیفای حق است. پادشاه را سرنگون کردهاند، فرماندار را هم اعدام کردهاند. زن خدمتکاری به نام گروشه به عقد سربازی به نام سیمون درمیآید و فرزند فرماندار را که یتیم مانده، به فرزندخواندگی قبول میکند. پس از پایان جنگ زن فرماندار به طمع میراث همسر، فرزندش را طلب میکند و کار به محکمه میکشد. قاضی دایرهای گچی به دور کودک میکشد و از دو زن که هر یک ادعای مادری دارند، میخواهد که دست کودک را بگیرند و به سوی خود بکشند. هر کس که بتواند کودک را از چنگ دیگری به درآورد، کودک از آن اوست. طبعاً مادری که کودک را پروارنده و به او دلبستگی دارد، دلش نمیآید فرزندش ازین کشاکش رنج ببرد، دست کودک را رها میکند و قاضی پی میبرد که مادر واقعی کودک کسی نیست جز همان زن خدمتکار.
برشت در این نمایشنامه موضوع تصاحب هستی از روی طمع و زیادهخواهی را مطرح میکند، اشرافیت را به خودخواهی محکوم میکند، مالکیت را نفی میکند و تعریفی دگرگونه از عدالت بهدست میدهد.
یکی از مهمترین ویژگیهای تآتر روایی، بیگانهسازیست. برشت موفق شد با بیگانهسازی کاری کند که تماشاگر با آدمهای صحنه همذاتپنداری نکند و نگاه و درک انتقادی خود را نسبت به کنش آنها از دست ندهد و به یک معنا تحمیق نشود. آنها که همذاتپنداری را یکی از ملزومات یک اثر ادبی میدانند، از این نکته غافل ماندهاند که همذاتپنداری با شخصیتها به هیچوجه ملاک مطمئنی برای ارزشگذاری ادبی نیست. هدف برشت این بود که تماشاگر و خواننده را به اندیشه و تأمل درباره سیاست و جامعه وادارد، با این امید که اثر ادبی و تآتر نیز بتواند منشأ دگرگونیهای سیاسی شود.
از برتولت برشت بیش از چهار هزار شعر به جای مانده است. اشعار او طیف گستردهای از موضوعات را دربرمیگیرند. برشت هم ترانه و تصنیف دارد و هم اشعار بسیار غنی با سویههای روایی و حتی نمایشی. من عاشقانههای او و شعر زیبای "خطاب به آیندگان" و همچنین همانطور که پیشتر هم گفته شد، شعر تأثیرگذار "زادگاه" و نیز سرود "ناکافی بودن تلاش انسان" را به خاطر معنای ژرف فلسفیاش میپسندم.
در "خطاب به آیندگان" که در سال ۱۹۳۹ سروده شده و با صدای برتولت برشت هم موجود است، شاعر به سلطه فاشیسم در امپراطوری سوم در آلمان اشاره میکند و از نسلهای آتی پوزش میخواهد که برای سرنگونی چنین حکومت جباری او و یارانش ناگزیر بودند به خشونت روی بیاورند. او همچنین گزارشی بهدست میدهد از آوارگی خودش و یارانش در دوران تبعید و از نسلهای آینده میخواهد که هرگاه که "انسان یار انسان" شد، خطاهای نسل او را ببخشند. سطرهای پایانی این شعر بهراستی که درباره نسلی که در ایران انقلاب کرد، اعتبار دارد. اما افسوس که تا امروز کمتر شاعر و نویسنده و روشنفکر و فعال مدنی و سیاسی در ایران این شهامت را داشته که از گذشتهاش برائت کند و از جوانان به خاطر خطاهای ناگزیرش و رویکردش به خشونت در سالهای نخست انقلاب پوزش بخواهد. آثار برشت به فارسی ترجمه و بارها منتشر شده، اما آیا ما واقعاً برشت و جهان گسترده آثار او را درک کردهایم؟
لینک: "خطاب به آیندگان" با صدای برتولت برشت
لینک: ترجمه خطاب به آیندگان به فارسی، ویدئو
در همین زمینه:
:: ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه از حسین نوشآذر در رادیو زمانه::
ویدئو: ترانه بسیار معروف "قواد" از اپرای سهپولی با احرای ماریو آدورف و میلوا
درود بر نوش آذر عزیز
Bertolt Brecht برتولت برشت و اپرای صنار سه شاهی (ویدیو)
درهر مطلب جدیدی دربارۀ برشت باید به شرح حال نوشتۀ سوی جان فوئگی (منتشر شده در سال 1994) اشاره شود. فوئگی برشت را متهم می کند که آثارش را خود ننوشته و او اساساً استعداد، توان و پشتکار آنرا نداشته است. فوئگی بر آن است که این همراهان زن برشت بودند که کار اصلی را انجام میدادند و سپس برشت کار آنها را به نام خود منتشر می کرد. برشت این زنان را هم از نظر جنسی و هم از نظر فرهنگی مورد بهره برداری قرار می داد. منتقدینی مانند نظریه پرداز ادبی مارکسیست فردریک جیمسون این درک را غلط دانسته و برخاسته از فردگرائی بورژوائی می شمرند. آنها برشت را نمود هنرمندی می دانند که در همراهی و هماهنگی با دیگران اثر فرهنگی و هنری می آفرینند. صرفنظر از آنکه کدام نظریه درست است، خود بحث در مورد چگونگی کار برشت از این اهمیت برخوردار است که نشان می دهد قدیسی در جهان برجای نیست و زندگی همه پر از سایه روشن است - امری که شاید خود برشت بیشتر از همه بدان آگاه بود.
-----------------------------------
فرامرز عزیز، یکی از مشکلات یک برنامه رادیویی در پنج الی شش دقیقه این است که متأسفانه نمیتوان به اینگونه مسائل پرداخت. ما در واقع موضوعی را مطرح میکنیم با این امید که خوانندگان و شنوندگان فرهیختهای مثل شما مشارکت کنند و به ناگفتهها بپردازند و دانش و آگاهی خودشان را با ما به اشتراک بگذارند. چقدر خوب است، اگر شما در جستاری به این موضوع بپردازید یا مقالهای را ترجمه کنید و برای انتشار به دست ما برسانید.
ایمیل من:
hn@radiozamaneh.com
این برتولت برشت همان کسی است که بر جنایات استالین مهر کمل تایید زد و می گفت : هر بیشتر بکشد بهتر است. او به حدی در ستایش آن جلاد پیش رفته بود که مکتب فرانکفورت به او عنوان «سگ شویلی » داده بود. منظور از شویلی، جوکا شویلی نام اصلی اسالین است. در ضمن چندین دختر و زن گفته اند که آقای برشت از یک سو آنها استثمار جنسی می کرد و از سویی دیگر استثمار مالی . زن برشت هم از این موضوع خبر داشت. عده ای از همکاران برشت هم همین طور. پس چرا از او یک اسطوره می سازید ؟ خاطرات سیدنی هوک، کوستلر ، سیلونه و .... را بخوانید بعد درباره این ستایشگر بزرگترین جنایتکار تاریح نظر بدهید.
با الهام از «اپرای گدایان» اثر «جان گی»[۱] (نویسنده انگلیسی)، دویست سال بعد، برتولت برشت «اپرای صَناّرسهشاهی» (سه پولی)[۲] را نوشت و با همکاری «کورت وایل»[۳] که برای اجرای آن آهنگ و ترانه هاى زیبا ساخت، مردم را جهت تماشا و تأمّل در آن به سالن تئاتر کشید. (۱۹۲۸) او با این اپرا، دّق دلش را سر ازمابهتران، کسانیکه خدایی جز منافع خویش ندارند و روزی هزار بار به هزار بت سجده میکنند، خالی کرد. ستم ناشی از زرسالاری و فزون طلبی را برجسته نمود و جامعه ای را که در آن «آدم وقتی فقیر میشه، خوبی هاشَم حقیر میشه»، زیر سئوال گرفت . برتولد برشت که تئوری «فاصله گذاری در تئاتر» (بیگانه سازی و آشنازدایی)[۴] را بر سر زبانها انداخت، با مطرح کردن تئاتر حماسی-روایی[۵]، مدل جدیدی را در مقابل تئاتر کلاسیک یا تئاتر ارسطویی قرار داد و تلاش کرد تماشاگران را به آنچه ظاهراً واضح و بدیهی است اما درواقع نگران کننده و پرابهام است، توجه دهد تا «بیقاعدگی» و «هردنبیل»ی[۶] را در آنچه به ظاهر قاعده و قانون مینماید، ببینند و زیر سئوال برند. میگفت نباید پدیدهها را، یکسویه و به همان شکل همیشگی دید. باید آنها را تغییر داد و شرایط را عوض کرد وگرنه جز بندگی و دنباله روی و عقبگرد نخواهیم داشت و بیدادگران میخ خود را بیش از پیش میکوبند. برشت که باور داشت باید جهان و پدیدههایش را بشناسیم و به تغییر ایمان داشته باشیم، جار میزد تئاتر هم شور و عشق و هم درس و مدرسه است. بانگ بیدارباش می زند. او که قلمش در خدمت عدالت و آزادی بود و اشعارش زبان حال ستمدیدگان، بخشی از زندگی خودش را در آوارگی و زندان سپری نمود. برشت مدام از سرزمینی به سرزمینی دیگر پاس داده میشد، اما هرگز خودش را از تا نیانداخت و چون سحوری شبهای تار، اذان صبح سر داد: از کیست که استثمار دوام مییابد؟ از مـا. چگونه از شّر استثمار میتوانیم راحت شویم؟ با تلاش و مبارزه خود مـا. پس اگر از پای افتاده ایم باید برخیزیم. برخیزیم و گامی پیش نهیم. هستند کسانیکه میگویند :آنچه ما میخواهیم، رؤیا است، هرگز شدنی نیست *** تو اگر زنده ای، مگو هرگز. هرگز مگو هرگز. از کیست که استثمار دوام مییابد؟ مـا. از کیست که استثمار معدوم میشود؟ باز هم از مـا. پس اگر از پای افتاده ای برخیز…برخیز و قبل از آنکه سرنوشت تو را بنویسند، خودت با دستهای خودت بنویس... پانویس [۱] «جان گی» John-gay «اپرای گدایان» The Beggar's Opera را سال ۱۷۲۸ نوشت.اپرای گدایان باشکال مختلفی بر اشعار و ترانه ها و آثار ادبی تأثیر گذارده و غیر از برشت، واسلاو هاول هم از آن اقتباسی دارد. [۲] «اپرای صَناّر سه شاهی» (سه پولی) DieDreigroschenoper / The Threepenny Opera به جای اپرای سه پولی، اپرای صننّارسهشاهی را به کار برده ام. صنار برابر با دو شاهی ماست و کلمه ی صننّار سهشاهی یادآور ضرب المثلی است قدیمی که میگفتند: فلانی یک شاهی را صنار و صنار را سه شاهی میکند. که یعنی یک شاهی را دو شاهی و دو شاهی را سه شاهی میکند. [۳] کورت وایل Kurt Weill [۴] بیگانه سازی verfremdungseffekt [۵] تئاتر حماسی- روایی = Epic theatre برشت برای متمایز ساختن تئاتر خودش (تئاتر روایی)، از شکل متداول درام-ارسطویی، تعبیر غیر ارسطویی nichtaristotelisch را به کار برد. [۶] هردنبیل (هَردَن بیر) یعنی بیقاعده و بیقانون، بی معنی و بیاساس. هردنبیل (هردمبیل)، در اصل «هردن بیر» است که از دو واژه ترکی «هردن» به معنی گهگاه، و «بیر» به معنی یک، ترکیب شده است. ..................... از شما دعوت میکنم ویدیو را با تأمل ببینید. Bertolt Brecht برتولتبرشت و اُپرایِ صَنارسهشاهی
شاید بتوان بخشی از مردم دنیا را برای مدت زمانی فریب داد، اما همه مردم جهان را نمی شود برای همیشه گول زد. خیلی ها در حرف همتا ندارند. دریای شفقت و نوع دوستی اند، شیفته خدمتند و نه تشنه قدرت ( و ثروت و شهوت و شهرت) ، همه چیزشان برای مردم و به خاطر مردم است اما در عمل چه ؟ در عمل این شعار دهندگان چه لنین و استالین و چه مائو و کیم ایل سونگ و پسرش و چه بشار اسد و پدرش باشند و چه قذافی یا نورادین کیانوری و احسان طبری و بادامچیان و عشکراولادی و طائب و نقدی و پوتین و همین آقای برشت و و دیگر ستایندگان جنایات استالیت - سارتر و لوکاچ - و دوستدارن هیتلر - هایدگر و کنوت هامسون نروژی و سلین فرانسوی و ازا پاوند آمریکایی -انگلیسی، دست شان رو می شود و درفهرست بدنام های تاریخ جای دارند. خوشنام - به رغم همه عقب ماندگی ها - گاندی بود و نیز نلسون ماندلا و واسلاو هاول.
برشت جمله خوب زیاد گفته . استالین و معلمش لنین هم همین طور . اما آثار برشت به پشیزی نمی ارزند وقتی بدانیم - یعنی بخوانیم که چه آبی می ریخت به آسیاب خونریزی استالین. این معلون گرجستانی در یک روز به اندازه 60 سال حکومت تزاری آدم کشته است . فقط طی سه سال 4800000تن از اعضای حزب را سلاخی کرده است. در حکومت او و مولا و مقتدایش لنین طبق مدارک موجود در مجموع 46 میلیون نفر نابود شدند- از اعدام گرفته تا کوچ دست جمعی . بخوانید تا ضمن ریختن اشک بدانید برشت شما از چه جلادی حمایت می کرد. از کشتارهای او در کشورهای چک و لستان و بلغارستان و .... و از تجاوز مزودرانش به زن ها بخوانید. به کامو گفتند چرا عضو یک حزب نمی شوید و فعالیت سیاسی نمی کنید؟ در جواب گفت : «نمی توانم آدم بکشم.» قلمی که گردن می زند داستان و شعر و نمایشنامه نمی نویسد. کارهای برشت فقط برای پاک کردن لکه ننگی بود که بر سراپای وجودش نشسته بود.
Hello there! This post couldn't be written any better! Reading through this post reminds me of my previous roommate! He continually kept preaching about this. I am going to forward this information to him. Fairly certain he's going to have a very good read.
Thank you for sharing!
ارسال کردن دیدگاه جدید