بازخوانی انقلاب فرهنگی - ۱
علی افشاری - انقلاب فرهنگی یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی و دانشگاهی پس از انقلاب است. آثار و نتایح مخرب آن هنوز باقی مانده. اما پیرامون چگونگی وقوع این رویداد هنوز تحلیلی جامع و مستند به واقعیتها ارائه نشده. مهمترین مانع نبود اطلاعات دست اول و مدارک معتبر برای کشف کل ماجراست. هنوز سویههایی از این رویداد مبهم و تاریک مانده است.
انقلاب فرهنگی در دانشگاهها را میتوان در سه مرحله دستهبندی کرد: بسط تئوریک ضرورت دگرگونی انقلابی در نظام آموزشی دانشگاه، تلاش برای تعطیلی دانشگاه و بیرون کردن گروههای دانشجوی دگراندیش از دانشگاه، تعطیلی دانشگاه و تأسیس ستاد انقلاب فرهنگی.
در ادامه کوشش میشود تا با بازخوانی ماجرای انقلاب فرهنگی در دو مرحله فوق، تصویری حتیالمقدور نزدیک به واقعیت ارائه گردد و نقش افراد و گروهها نیز در برخوردی واقعبینانه و بهدور از حب و بغض و سمتگیریهای سیاسی مشخص شود.
تئوریپردازی در خصوص ضرورت تغییر بنیادی نظام آموزشی دانشگاه
از فردای انقلاب ضرورت تغییر بنیادین نظام آموزشی دانشگاه در بین نیروهای انقلابی مطرح شد و بهتدریج گسترش یافت. در این دیدگاه اکثر گرایشهای انقلابی اعم از چپ، لیبرال و مذهبی متفقالقول بودند که نظام آموزشی دانشگاه ایراد دارد و باعث وابستگی به غرب میشود. در واقع نظام آموزشی دانشگاه پایگاه فرهنگی امپریالیسم است. دروس به نحوی تنظیم شده است که با نیازهای بومی و محلی کشور سازگاری ندارد و باعث میشود تا وابستگی اقتصادی و تکنولوژیک تثبیت گردد.
علی افشاری، از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در دوران اصلاحات، فعال سیاسی و مدنی
دکتر محمد اسلامی نخستین فردی بود که به طور مشخص طی یک سخنرانی در دبیرستان البرز تهران پیشنهاد انقلاب فرهنگی را مطرح ساخت. وی با بیان نکاتی در خصوص «فرهنگ توحیدی» و «فرهنگ شرک» ضرورت انقلاب فرهنگی برای عرضه اسلام و ساختن یک جامعه الگو را مطرح ساخت. (ر. ک به روزنامه کیهان مورخ ۲۰/۱۲/۱۳۵۷، ص ۶)
سخنرانی شمس آلاحمد در دانشگاه تهران پیرامون هنر و انقلاب نمونه دیگری است که انقلاب فرهنگی با رویکرد توجه به اسلام را برجسته میسازد. وی با حمله به سیاستهای فرهنگی نظام پهلوی، هنر در آن دوره را حلوا و نان دانسته و سپس از ضرورت «انقلاب فرهنگی» سخن به میان آورد. او اظهار داشت:
«انقلاب فرهنگی با انقلاب اجتماعی و کشاورزی فرق میکند. فرصت یک نسل لازم است. انقلاب ما نیازمند یک انقلاب فرهنگی است و نیازمند این است که شیفتگی نسبت به هر چه همسایه داشت را از خود دور کنیم؛ و این شیفتگی را از دست بدهیم باید متوجه گنجینههای خود باشیم. اروپا اروپا نشد مگر به این مرحله از خودشناسی در رنسانس رسید. تو باید فرهنگ خود را بشناسی همه ما تصور میکنیم که در بسیاری از علوم ما هنرمند نداریم. در صورتی که آگوست کنت را میشناسیم اما همتای او ابن خلدون را نمیشناسیم و حتی به مقام ابنسینا که ۱۴۰۰ سال پیش علم روانشناسی را با چنان تبحری عرضه میکرد آگاهی نداریم. تمام اسلامشناسان و ایرانشناسان ایرانی و اسلامی را همواره همدوش و همردیف بهکار بردهاند و این وظیفه تو اندام عصبی جامعه است که به خودسازی خودت به عنوان وظیفه انقلابی نگاه کنی.» (ر. ک. روزنامه کیهان مورخ ۰۳/۰۸/۱۳۵۸، ص ۹)
همچنین نظام دانشگاه بخشی از فرهنگ طاغوتی و ضد انقلابی تصور میشد. این سخن گوهرالشریعه دستغیب گویاست که میگوید: «حفظ نظام محمد رضا خانی دانشگاهها، پلی برای رجعت امپریالیزم است.» (ن. ک به روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ ۰۶/۰۱/۱۳۵۹، ص ۱۱) این نگرش باعث شد تا اجماعی در خصوص تغییر نظام آموزشی دانشگاه بهوجود بیاید. اما پیرامون چگونگی عملی کردن اینکار اختلاف نظر وجود داشت. دولت موقت در راستای سیاست گام به گام معتقد به روشهای اصلاحی و تدریجی بود. بنابراین تا زمانی که این دولت سر کار بود نظام دانشگاهی سابق تداوم یافت. همچنین گرفتاری و مشغولیتهای مختلف باعث شد تا اصلاح نظام آموزشی دانشگاهها اولویت نیابد و با تأخیر مواجه شود. تغییراتی که صورت گرفت فعال شدن گروههای سیاسی در دانشگاهها و کسب امکاناتی چون اتاق، تلفن، تابلو و نشریه و... بود.
همچنین در برخی دانشگاهها مانند دانشگاه تهران شوراهایی متشکل از اساتید، دانشجویان و کارمندان برای اداره دانشگاه انتخاب شدند؛ از تدریس برخی اساتید هم که متهم به همکاری با ساواک و رژیم گذشته بودند جلوگیری شد. این ممانعتها نظم و شیوه معین نداشت و هرج و مرج ماههای اولیه بعد از انقلاب بر آن حاکم بود. برخی از محذوفین انقلاب فرهنگی در آن دوره معتقد به پاکسازی اساتیدی بودند که با دربار و یا نهادهای دولتی همکاری کرده بودند.
در کنار این دیدگاه، نظر دیگری نیز وجود داشت: چون انقلاب اسلامی است، دانشگاه نیز باید کارکرد مکتبی و ایدئولوژیک پیدا کند. حامیان این نظر متنوع بودند. روحانیون و سنتگرایان مهمترین دسته بودند که فرصت را برای مهار و به زیر کشیدن رقیب دیرینه مساعد میدیدند. برخی از آنها دانشگاه را مرکز فساد فکری میدانستند و به علوم جدید به عنوان تهدید مینگریستند. آنها سودای تعطیلی علوم انسانی در دانشگاهها را در سر میپروردند. در نگاه شمار قابل اعتنایی از روحانیت، حوزه باید دانشگاهها را تحت کنترل بگیرد تا مانع ترویج و تولید افکار ضد اسلامی شود. دسته دیگر که نظرشان در حزب جمهوری اسلامی منعکس میشد در چهارچوب نظام ایدئولوژیکی که میخواستند پس از انقلاب ایجاد کنند برای دانشگاه و بهخصوص علوم انسانی رسالت ترویج اندیشه و هویت اسلامی را قائل بودند.
در کنار این دسته بودند دیدگاههای دیگری چون دکتر سروش، دکتر سحابی، دکتر بنی صدر، مهندس سحابی و یازرگان که از دید آنان دانشگاه اسلامی دانشگاهی بود که در آن علم، تولید نظر، پژوهش و خلاقیت به منصه ظهور میرسد ونیروهای اسلامی فرصت پیدا میکنند تا دیدگاههای دینی خود را بدون محدودیت ترویج دهند و حقانیت بینش اسلامی را بر مکاتب کمونیستی و لیبرالی نشان میدهند. البته آنها به علوم اسلامی باور نداشتند.
همچنین در شورای انقلاب حساسیت نسبت به بالادستی گروههای چپ کمونیستی در دانشگاهها ایجاد شده بود. در یکی از جلسات شورای انقلاب پیش از شروع سال تحصیلی ۵۹-۵۸ آیتالله دکتر بهشتی معتقد بود: «گروههای مخالف مسیر انقلاب، ممکن است از تجمع در دانشگاهها و مدارس در جهت اهداف خود، بهرهبرداری کنند، طبعاً باید پیشبینی لازم در این امر را داشت.» اما دکتر بنیصدر مخالفت میکند و در پاسخ میگوید: «اگر دانشگاه تعطیل شود، عملاً در دست چپیها قرار میگیرد.»
سپس صادق قطبزاده چنین میگوید: «چپیها، طرح وسیعی را برای دانشگاهها و مدارس دارند و میخواهند در هفته اول شروع سال درسی، همه را به اعتصاب و شورش بکشانند.»
هاشمیرفسنجانی: جلوی شلوغی دانشگاهها را میتوان گرفت فقط کافی است عده زیادی از بچه مسلمانها تهران باشند، آنگاه از انقلاب دفاع خواهند کرد
هاشمیرفسنجانی هم میگوید: «جلوی شلوغی دانشگاهها را میتوان گرفت فقط کافی است عده زیادی از بچه مسلمانها تهران باشند، آنگاه از انقلاب دفاع خواهند کرد.»
اکثریت اعضای شورای انقلاب (همسو با حزب جمهوری اسلامی)، اعتقاد دارند دانشگاه کاملاً در دست گروههای مخالف قرار گرفته و وضع به مرحله خطرناکی رسیده است. هاشمی رفسنجانی پیشنهاد جلوگیری فوری از آشوبها و اصلاح ساختاری دانشگاه را مطرح میکند. در پاسخ به انتقادات که ممکن است این طرح با محالفت گسترده گروههای دانشجویی همراه شود پاسخ میدهد: «بگذارید آنها شلوغ کنند... آن وقت جلوی مردم آنها را تخطئه میکنیم. جلوگیری از کار گروهها کاملاً ممکن است، میشود از شلوغی جلوگیری کرد. ما هم که از خشونت نمیترسیم. امروز شروع شود، بهتر از سه ماه دیگر است.» (ن. ک به تسخیر دژ مارکسیستها و تعطیلی دانشگاهها)
این فضا زمینه را برای مرحله دوم که پروژهای سیاسی بود مساعد ساخت. نیروهایی که تعطیلی دانشگاه و انقلاب فرهنگی از انتساب غربزدگی به نهاد و نظام دانشگاه بهره زیادی بردند و از ایده ضرورت انقلاب آموزشی در دانشگاه سوءاستفاده کردند.
اخراج خشونتبار و خونین گروههای دانشجویی دگراندیش و تعطیلی دانشگاهها
این مرحله از ۲۶ فروردین ۱۳۵۹ با تصرف ساختمان دانشگاه تبریز توسط دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاه تبریز شروع میشود و تا ۶ اردیبهشت که ستادها و دفاتر گروههای دانشجویی هسمو با جریانات سیاسی بیرون دانشگاه به طور کامل بسته شد ادامه مییابد. تعطیلی دانشگاهها به صورت کامل از ۱۴ خرداد ۱۳۵۹ آغاز میشود.
خشنترین و سیاهترین فصل انقلاب فرهنگی در این دوره صورت گرفت. اما آنچه تحت عنوان انقلاب فرهنگی ظاهراً توسط دانشجویان انقلابی و مسلمان صورت گرفت پروژهای سیاسی و از قبل برنامهریزی شده بود که شروع آن را باید در ترم دوم سال تحصیلی ۱۳۵۸-۱۳۵۹ جستجو کرد. البته همه اجزاء انقلاب فرهنگی از قبل طراحی نشده بود. در خصوص کلیات آن برنامهریزی و سازماندهی شده بود. آنچه در صحنه عمل رخ داد به شکل کامل تطابق با یک برنامه از قبل تعیینشده نداشت. واکنشهای متقابل نیروهای موافق و مخالف بخشی از روند را به صورت غیر منتظره شکل داد.
دو نیروی عمده باعث کلید خوردن پروژه سیاسی انقلاب فرهنگی شدند. آنها حرکت خود را بر پایه تئوری ضرورت تغییر بنیادین نظام آموزشی دانشگاه و اسلامی کردن دانشگاه قرار دادند. این دو نیرو عبارت بودند از طیف راست دانشجویان عضو انجمنهای اسلامی دانشجویان و مدافع آیتالله خمینی وهمچنین حزب جمهوری اسلامی.
----------------------------------
علی افشاری: در داخل دانشجویان خط امام نیز شکافی وجود داشت که بعدها خود را نشان داد.
----------------------------------
وقتی حزب جمهوری اسلامی در ۲۷ بهمن ماه ۱۳۵۸ سر مقاله «رجعت به سوی فطرت الهی» را منتشر کرد و تداوم انقلاب را مستلزم حذف جریانات غیر خط امام تحت عنوان کفر غرب وکفر شرق دانست. معلوم شد که این سرمقاله یک مطلب عادی نیست بلکه سیاست کلان این حزب برای تصرف انحصاری قدرت و هدایت انقلاب به شکلگیری یک حکومت ایدئولوژیک اسلامی فقهسالار را نمایان میسازد. بر این مبنا طبیعی بود در اختیار گرفتن فضای دانشگاهها که با الگوی مطلوب حزب جمهوری اسلامی فاصله چشمگیر داشت، برای مسئولان ارشد حزب جمهوری اسلامی اولویت پیدا کند.
بهموازات ،برخی دانشجویانی که مدافع حکومت بودند و در قالب انجمنهای اسلامی دانشجویان و سازمان دانشجویان مسلمان فعالیت میکردند برنامههایی برای تعطیلی موقت دانشگاه سامان میدادند. آنها در انتخاباتهای شوراهای دانشجویی در دانشگاهها شکست خوردند و در همه دانشگاهها حالت اقلیت محض پیدا کردند. در اکثر قریب به اتفاق تمامی دانشگاهها دانشجویان سمپات سازمان چریکهای فدائی خلق (که تا آن موقع هنوز انشعاب نکرده بودند) و سازمان مجاهدین خلق تحت نامهای به ترتیب دانشجویان پیشگام و انجمن دانشجویان مسلمان حائز اکثریت آراء دانشجویان شدند. این روند بر خلاف روند کلیت جامعه بود که نیروهای خط امام و سنتگرا بر رقبا مزیت نسبی داشتند.
چنین وضعیتی برای دانشجویان خط امام قابل تحمل نبود وآنها به دنبال راهی برای تغییر وضع موجود بودند. البته آنها اتفاق نظر نداشتند. برخی به اصلاح تدریجی نظام دانشگاه باور داشتند. برخی دیگر دنبال راه کارهای انقلابی بودند. از دید آنها دانشگاه باید از هویت اسلامی و مواضع آیت الله خمینی دفاع میکرد و حضور اندیشههای چپ و بهخصوص اساتیدی که از مکتب کمونیسم دفاع میکردند برای آنها قابل قبول نبود. آنان تفسیری ایدئولوژیک از دانشگاه داشتند و موجودیت مستقل دانشگاه به عنوان کانون نقادی اندیشهها و هویتهای موجود را به رسمیت نمیشناختند. این جریان مدعی بود که برخی از گروههای چپ و اساتید غیر مذهبی به باورهای اسلامی و نظرات آیتالله خمینی توهین میکردند.البته طرف مقابل نیز آنها ر ابه گرایشهای ارتجاعی و مخالفت با آزادیها متهم مینمود و القاب تندی را نثار آنان میکرد.
از دید عدهای از دانشجویان خط امامی درگیریهایی که نیروهای مدافع نظام در کردستان و بندر گنبد داشتند با حمایت و هدایت در دانشگاهها از سوی گروههای مخالف همراه است. آنها گروههای چپ و سمپات مجاهدین خلق را متهم میکردند که ستاد عملیاتی گروههای ضد انقلاب هستند و دانشگاه را به انبار اسلحه و مرکز فرماندهی تبدیل کردهاند. اما نیروهای مخالف این ادعاها را رد میکردند.
به عنوان مثال علیرضا علویتبار که در آن دوران در سپاه پاسداران فعالیت میکرده و در عین حال از دانشجویان مذهبی مدافع حکومت بوده است، اوضاع را این چنین توصیف میکند: «دانشجویان پیشگام که طرفدار چریکهای فدایی بودند، تا پیش از انقلاب معتقد بودند که انقلاب را باید از جنگلهای شمال شروع کرد، بعد که انقلاب پیروز شد به این نتیجه رسیدند که میتوانند از کردستان اینکار را شروع کنند. به همین دلیل رفته بودند در کردستان پایگاه زده بودند و نیروهای آنها دانشجویان پیشگام در دانشگاهها بودند. کارشان این بود که عضوگیری میکردند، تدارکات میکردند و تأمین مالی میکردند. در واقع گروه دانشجویان پیشگام پوشش ارتباطی و تدارکاتی برای جنگ با نیروهای انقلاب در کردستان بود. سر چهارراه ولی عصر روبهروی پارک دانشجو یک چادر زده بودند، دانشجویان طرفدار سازمان پیکار داد میزدند: حمله پیشمرگان کرد به جاسوسان پاسدار! ماجرا هم این بود که یک جیپ جهاد سازندگی رفته بود آنجا برای ساختن مدرسه و آنها حمله کرده بودند به آن جیپ و بچههای داخل آن را تیرباران کرده بودند. بعد در تهران سر چهارراه ولی عصر تبلیغش را میکردند. اطلاعیه کومله را پخش میکردند و عکس بچههای شهید جهاد را!
علیرضا علویتبار: [گروههای چپ] از دانشگاه یک پوشش خوب ساخته بودند که نیروهای امنیتی به آن دسترسی نداشتند.
در همین دانشگاه تهران یک میزی گذاشته بودند برای کمک به خلق ترکمن. لباس و تدارکات برای کسانی که به قول خودشان در مقابل هجوم ارتجاع در ترکمن صحرا میجنگیدند. یا اینکه در کردستان یک عملیات انجام میگرفت و کومله و ضد انقلاب به یک پادگان حمله میکردند. قبلش یک تظاهرات راهاندازی میشد در خیابانهای نزدیک پادگان سنندج، تظاهراتی بود به طرفداری از اصلاحات ارضی در منطقه. اوایل نیروهای انقلاب متوجه نمیشد چرا درست روزی که راهپیمایی اصلاحات ارضی هست آنجا حمله به پادگان صورت میگیرد؟ بعد معلوم شد که در پوشش جمعیتی که آنجا میآیند اینها تدارکات خود را میآورند نزدیک پادگان و در مقرهایی که از قبل آماده کردهاند مستقر میکنند که بعد به پادگان حمله کنند. همه نیروها به فکر میافتند که یک دفعه این همه خمپاره از کجا زده شد؟ این جمعیت که میآمد در شلوغی، خمپاره را میآورند. بعد معلوم میشود که این تظاهرات و حمله به پادگان نقشهاش در دانشگاه تهران ریخته شده. اینها از دانشگاه یک پوشش خوب ساخته بودند که نیروهای امنیتی به آن دسترسی نداشتند. اگر به خانه تیمی میرفتند به راحتی شناسایی میشدند اما در دانشگاه به همراه جمعیت میآمدند، هیچ کس هم او را نمیشناخت، آنجا جلسهاش را دفتر گروهکها میگذاشتند و هیچ کس هم خبردار نمیشد.» (ن. ک به: پیشین)
اما نیروهای پیشگام و گروههای دانشجویی مخالف سپاه و حکومت را به سرکوب خونین خلق کرد، ترکمن و عرب و نادیده گرفتن مطالبات آنها و از جمله خود مختاری محکوم میکردند و حمایت خود را در قالب حمایت از خلقهای تحت ستم و مظلوم تبیین میکردند.
در اصل گروههای خط امام که به دنبال حکومت یکپارچه بودند ودرگیری با گروههای چپ، سازمان مجاهدین، جناح موسوم به لیبرالها و احزاب قومیتی را شروع کرده بودند، بخشی از موفقیت خود را در خلع ید آن گروهها از حضور در فضای دانشگاهی کشور بهشمار میآوردند.
برخی دیگر از دانشجویان مدافع نظام فکر میکردند که باید بروند و در نهادهای انقلابی کار کنند لذا بهتر است دانشگاه تعطیل بشود تا در غیاب آنها جو دانشگاه در درست گروههای مخالف نیفتد. البته همین نگرانی را در خصوص حضور گروههای مخالف در فعالیتهای جهاد سازندگی و یا مقابله با ناآرامیهای مرزی نیز داشتند. این نگرانی در خلال گفتوگوی حسن آیت با دانشجوی مخاطب در ماجرای «نوار» معروف مشهود است.
لازم به ذکر است که دانشگاهها در سال ۱۳۵۸ و۱۳۵۹ حالت عادی نداشتند. سطح فعالیتهای سیاسی بالا بود و کارکرد دانشگاه تحت تأثیر تب بالای مباحث سیاسی قرار گرفته بود. برخی از دانشجویان به کلاس نمیرفتند و وظیفه اصلی خود در کسب دانش را به تعلیق درآورده بودند. سطح فعالیتهای آموزشی و پژوهشی در دانشگاهها کاهش یافته بود.
گروههای دانشجویی در آن زمان بیشتر در قالب سمپات و طرفدار احزاب سیاسی بیرون دانشگاه فعالیت میکردند. البته آنها استقلال تشکیلاتی داشتند. همانطور که انجمنهای اسلامی دانشجویان همسو با دفتر آیت الله خمینی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی و جامعه مدرسین حوزه علیمه قم بودند، گروههای دانشجویی دگراندیش نیز با گروههای سیاسی متبوعشان نزدیکی داشتند.
-------------------------------------
علی افشاری: هیچ مدرکی تاکنون از حضور اسلحه در دانشگاه و یا استفاده گروههای دانشجویی از امکانات نظامی در داخل دانشگاه ارائه نشده است
-------------------------------------
بر طبق مدارک و شواهد اگر چه در داخل دانشگاه درگیریهایی محدود وگاه رفتارهای افراطی رخ میداد اما فضای بحث و گفتوگو غالب بود و گروهها از امکانات نظامی استفاده نمیکردند. هیچ مدرکی تاکنون از حضور اسلحه در دانشگاه و یا استفاده گروههای دانشجویی از امکانات نظامی در داخل دانشگاه ارائه نشده است و فقط ادعاهایی یکطرفه و اثباتنشده وجود دارد. گروههای دانشجویی در قالب تشکل، کتابخانه، گروه کوه، انجمنهای فیلم و عکس فعالیت میکردند.
این نکته نیز قابل تذکر است که انجمنهای اسلامی دانشجویان و سازمانهای دانشجویان مسلمان معادل کل دانشجویان مذهبی دانشگاهها در آن مقطع نبودند. آنها بخشی از جمعیت دانشجویان مذهبی بودند و بیشتر تیپهای سنتی و طرفدار روحانیت و آیتالله خمینی را نمایندگی میکردند. دیگر گرایشهای مذهبی انجمن دانشجویان مسلمان همسو با سازمان مجاهدین خلق، دانشجویان سمپات جنبش مسلمانان مبارز و جاما، هوادران نهضت آزادی، شریعتی، بنیصدر و برخی از فعالان مذهبی منفرد بودند.
در داخل دانشجویان خط امام نیز شکافی وجود داشت که بعدها خود را نشان داد. یک گرایش راست وجود داشت که بیشتر به اسلام فقاهتی و تبعیت محض از روحانیت متمایل بود و دیگری گرایش چپ بود که از تفسیر ایدئولوژیک و مدرن از اسلام دفاع میکرد و بیشتر به دنیال جمع آیتالله خمینی و دکتر شریعتی بود. در ادامه توضیح داده خواهد شد که گرایش چپ با راهاندازی انقلاب فرهنگی مخالف بود اما پس از شروع آن و حمایت آیتالله خمینی و دو قطبی شدن فضا با آن همراه شد.
در کل برنامه حزب جمهوری اسلامی و طیف خط امام برای کنار زدن جریانات غیر خط امام همراه با تلاش طیف راست دانشجویان مذهبی طرفدار حکومت زمینه ر ابرای اجرای پروژه سیاسی تحت عنوان انقلاب فرهنگی مساعد ساخت. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که بعدها انقلاب فرهنگی را گام چهارم تثبیت انقلاب نامید نیز نقش زیادی در شکلگیری این حرکت داشت و با نفوذی که این سازمان در سپاه و کمیتهها داشت، ظرفیتهای این مجموعههای نظامی و انتظامی را در اختیار این پروژه قرار دادند. همچنین حزب جمهوری اسلامی نیروها، رسانهها و نهادهای در دست خود را از جمله وزارتخانههای کشور، وزارت دفاع، شورای انقلاب و ائمه نماز جمعه را برای این پروژه بسیج کرد.
قبل از اینکه وارد بازگویی سیر حوادث بشوم این نکته را تذکر بدهم. نامهایی که در این جستار مطرح میشود، صرفاً در چهارچوب بازنمایی یک روایت تاریخی است و ارتباطی به داوری در خصوص مواضع فعلی آنها ندارد. طبیعی است نگرش و مواضع برخی از آنها تغییر پیدا کرده و حتی مواضع متضادی را اختیار کردهاند. برخی از این افراد در مقاطع بعدی خدمات شایان توجهی به مردم ایران و جنبش دموکراسیخواهی کردهاند و همین الان جمعی از آنان در زندان هستند و حقوق آنها تضییع شده است.
علی شکوریراد:چگونه میتوان پیام امام را در دانشگاهها تحقق بخشید
ابتدا انجمن اسلامیهای دانشجویان دانشگاههای تهران به همراه شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت تصمیم به برگزاری جلساتی برای حل مشکلات دانشگاه میگیرند. لازم به ذکر است پس از تسخیر سفارت آمریکا اعضاء دوره قبل شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت عمدتاً به سفارت آمریکا میروند. در غیاب آنها شورای مرکزی جدید تشکیل میشود که اکثراً وابسته به طیف راست بودند.
ابراهیم سیدنژاد از اعضاء دومین دوره شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و دانشجوی دانشگاه تربیت معلم در این خصوص میگوید: «بعد از شکلگیری تحکیم در مهرماه ۵۸، کار فرهنگی را در مجموعه تحکیم شروع کرده بودیم. مثلاً روشنفکران مشروطه مثل آخوندزاده و طالبوف را نقد میکردیم و کار پژوهشی انجام میدادیم. برخی افراد هم مسئول شده بودند تا روی انقلاب فرهنگی چین کار کنند. کتابهایی هم گمان میکنم در خصوص انقلاب فرهنگی چین منتشر شد. بر اساس همین مطالعات به بحث انقلاب فرهنگی در ایران پرداختیم. مقرر شد ایدهمان را با مسئولان کشور همچون اعضای شورای انقلاب در میان بگذاریم. دولت موقت سقوط کرده بود و ما در همین فاصله تا فروردین ۵۹ جلساتی را برگزار کردیم. ۲۰ تا ۳۰ نفر بودیم که برای بررسی این موضوع جلسه میگذاشتیم در دانشگاه تربیت معلم. »(ن. ک به: پیشین)
علی شکوریراد عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران در آن دوره ماجرا را این چنین تشریح میکند:
«روزی دعوتنامهای به کانون رسید که در آن خواسته شده بود نمایندهای جهت شرکت در جلسهای که در دانشگاه پلیتکنیک و با حضور نمایندگان انجمنهای اسلامی برگزار میشد اعزام شود. قرار شد از طرف کانون من در آن جلسات شرکت کنم و این اولین جلسهای بود که در خارج از دانشکده در آن شرکت میکردم.
در اولین جلسهای که در اتاق شورای دانشگاه پلیتکنیک برگزار شد و نمایندگان انجمنها در آن شرکت داشتند گرداننده جلسه اعلام کرد وزارت علوم (دورهای که حسن حبیبی وزیر علوم بود) در حال تهیه لایحه استقلال دانشگاههاست و سازمان ملی دانشگاهیان طرحی را بدین منظور تهیه و ارائه کرده است و خوب است ما نیز به عنوان دانشجویان طرفدار انقلاب اسلامی و پیرو خط امام طرحی تهیه کنیم و به وزارت علوم بدهیم.
آن جلسات هر هفته در دانشگاه پلیتکنیک برگزار میشد و مباحث مختلفی در باب مفهوم استقلال دانشگاه و چگونگی تعامل آن با دولت و حاکمیت مورد بحث قرار میگرفت. با نزدیک شدن پایان سال و تنگنای زمانی جهت ارائه طرح پیشنهادی به وزارت علوم قرار شد ادامه کار به صورت فشرده در ایام تعطیلات نوروزی سال ۵۹ انجام شود. برای این منظور نمایندگان انجمنها در ایام نوروز در یک برنامه فشرده صبح و بعدازظهر در دانشگاه تربیت معلم تهران جلساتی را برگزار و مباحث را دنبال میکردند. در روز سوم یا چهارم، بحثها متوجه و متمرکز برپیام نوروزی امام شد که در بند ۱۱ آن به مسأله ضرورت انجام انقلابی اساسی در دانشگاههای سراسر ایران اشاره کرده بودند. از آن پس بحثها معطوف به آن شد که چگونه میتوان پیام امام را در دانشگاهها تحقق بخشید. برخی میگفتند اساساً باید دانشگاهها منحل و مجدداً براساس معیارهای انقلابی تأسیس شوند. برخی دیگر میگفتند باید اصلاح ساختار اداری و آموزشی صورت بگیرد و برای این منظور پیشنهاد تعطیلی موقت از سه روز و یک هفته تا بیشتر را جهت اصلاح سیستم مدیریتی و متون آموزشی میدادند اما یک اتفاق نظر وجود داشت و آن اینکه باید جهت ایجاد تحول لازم یک اقدام انقلابی صورت بگیرد.
در فاصله نهم تا سیزدهم فروردینماه طبق برنامهای که از قبل تدارک شده بود برنامه چهار روزه کوهنوردی صعود به قله شیرکوه یزد برای اعضای کانون فعالیتهای اسلامی دانشکده پزشکی داشتیم و لذا من در جلسات این چند روز حاضر نبودم. پس از بازگشت از آن برنامه متوجه شدم آن گروه از دانشجویان طرحی جهت تعطیلی موقت دانشگاهها با عنوان انقلاب فرهنگی تهیه کردهاند و به شورای دفتر تحکیم وحدت که پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا مجدداً توسط افراد جدیدی در حال شکلگیری بود ارائه دادهاند و دفتر تحکیم ضمن پذیرش آن در حال آماده سازی و هماهنگی انجمنها به منظور انجام آن است.» (ن. ک به انقلاب فرهنگی- چرا و چگونه آغاز شد، علی شکوریراد، روزنامه شرق)
خامنهای و مشکینی. محمد علی اثنی عشری میگوید: بنده خدا، آیتالله مشکینی از سیاست چیزی نمیفهمید
محمد علی اثنی عشری از اعضاء وقت شورای مرکزی انجمن اسلامی علم و صنعت این چنین توضیح میدهد: «اگر اشتباه نکنم در طرحی که برای تعطیلی دانشگاهها آماده شده بود و متأسفانه الان آن را در اختیار ندارم، قرار بود اواخر سال ۱۳۵۸ اجرا شود. لکن بدلیل لو رفتن یا به اصطلاح افشای آن توسط یکی از اعضاء گروههای مخالف تعطیلی دانشگاهها، کار به مطبوعات کشیده شد و بدین ترتیب بود که کار به تعویق افتاد. بههرحال از اواخر سال ۵۸ طرحی آماده و نهایتاً قرار بود ۱۵ فروردین که پس از تعطیلی نوروزی هر سال بود، اجرا شود. در همان روزها بهیاد دارم که حتی جزئیات طرح در بعضی نشریات دانشجویی و روزنامههای بعضی گروههای سیاسی منتشر شد.
از ۱۵ فروردین ۵۹ تقریباً همه روزه بین دانشجویان هر دانشگاه یا مرکز آموزش عالی از یک طرف و در دفتر تحکیم وحدت (شورای عمومی) از طرف دیگر، جلساتی تشکیل میشد. حقیقت امر به گونهای این موضوع اهمیت یافته بود که تقریباً در تمام محافل یعنی در شوراهای مرکزی تمام گروهها مثل مجاهدین خلق – حزب جمهوری – روحانیت مبارز – حوزه علمیه قم – دفتر مراجع، مطرح بود و بحث و جدلهایی در صحن دانشگاهها برقرار بود. واقعیت دیگر این است که تعداد دانشجویانی که پیگیر انجام تعطیلی دانشگاهها بودیم در اقلیت کامل قرار داشتیم.»(ن. ک به تأملی در چگونگی شکل گیری انقلاب فرهنگی فروردین سال ۵۹؛ محمد علی اثنی عشری)
اگر چه روایتها فوق همخوانی کامل ندارد و تعارضاتی بین آنها وجود دارد ولی از جمعبندی آنها و دیگر منابع موجود میتوان نتیجه گرفت که پس از گروگانگیری اعضاء سفارت آمریکا ترکیب جدید شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت جلساتی را زیر نظر کمیته آموزش به طور مرتب با هدف حل مشکل دانشگاهها تشکیل میدهد. خروجی این جلسات در نهایت منجر به طرح تعطیلی موقت دانشگاه میشود. آنها این طرح را با برخی اعضاء شورای انقلاب، مسئولین ارشد حکومت و آیتالله خمینی مطرح میکنند.
اثنی عشری در رابطه با این رایزنیها که خوددر برخی از آنها حضور داشته میگوید: «در فاصله زمانی ۱۵ لغایت ۲۹ فروردین با آیت الله منتظری، مذاکره کردیم. بنده هم در آن جلسه حضور داشتم. ایشان موافق با تعطیلی دانشگاهها بود به شرحی که در طرح ما بود (حداکثر یک ترم یا دو ترم تحصیلی) آن هم بهدلیل اینکه تعدادی از دانشجویان میخواستیم به جبهه برویم، تعدادی در سفارت آمریکا مانده بودند، تعدادی را هم برای مسئولیتها و کارهایی مثل نهضت سوادآموزی – جهاد سازندگی و حتی مسئولیتهایی مثل فرماندار – بخشدار – استاندار – کاردار – مدیرکل و... مسئولیتهایی نظیر آنها نیاز به حضور میدیدیم و این خواستهای بود که خودم چندین بار از آقای امامی کاشانی و مرحوم شهید چمران شنیده بودم که مدام میگفتند دانشجویان بیایند موقتاً در این کارها کمک کنند تا فرصتی باشد برای بهکار گماردن افراد مناسب برای این پستها و مسئولیتها.
در جلسه با آیت الله منتظری و آیت الله مشکینی من شخصاً حضور داشتم و نوار صوتی هم ضبط کردیم. نمیدانم الان آن نوار کجاست. همان توضیحاتی را که ذکر شد به آقایان دادیم (طرح تعطیلی موقت تعدادی از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی)، آیتالله منتظری موافق بوده و تنها نگرانی ایشان این بود که چون اکثریت اعضاء شورای انقلاب و شخص آقای بنیصدر به عنوان رئیس جمهوری و هم بهعنوان فرمانده کل قوا قبلاً مخالفتشان را با اینکار اعلام کرده، لذا ممکن است برای دانشجویانی که دست به تعطیلی دانشگاهها میزنند، مشکلات جدی بهوجود بیاورند.
آیتالله مشکینی صد در صد مخالف و موضع او مثل مخالفان جدی داخل دانشگاه بود. (بنده خدا از سیاست چیزی نمیفهمید و میگفت مملکت دکتر میخواهد – مهندس میخواهد – انگار قرار بود دانشگاهها تا ابد بسته شود) لذا هیچ توجهی به توضیحات ما نداشتند.
در تهران هم حضوراً با مرحوم آقای بهشتی –رفسنجانی و باهنر که هر سه عضو شورای انقلاب و شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند، گفتوگو شد و آقایان انگار که با آیتالله منتظری صحبت کرده بودند، لیکن حرفشان یکی بود و موافق برای انجام طرحی که توضیح دادیم. فکر میکنم مرحوم آقای باهنر بود که میگفت ما سه نفردر شورای انقلاب موافق هستیم که از شما حمایت میکنیم. اکثریت شورا به ریاست آقای بنیصدر با کار شما مخالفاند و نگرانی شدیدی داشت که مبادا برای دانشجویانی که اقدام به چنین کاری میکنند مشکلات جدی بهوجود آید.
آیتالله خامنهای نه مخالف بودند و نه موافق. من شخصاً با او در حزب جمهوری اسلامی صحبت کردم و نظر همه آقایان دیگر را (آیت الله منتظری – آیت الله مشکینی – آقایان بهشتی – باهنر – رفسنجانی) به ایشان گفتم و هیچ جواب روشنی ندادند و گفتند باید فکر کنند. »(ن. ک به پیشین)
به گفته سیدنژاد، محمد علی رجایی از طرح تعطیلی دانشگاه محکم حمایت میکند و میگوید:« من اگر میتوانستم مدارس را هم تعطیل میکردم ولی چه کنیم که – به تعبیر ایشان – معلمان بچههای مردم هستند و خانوادهها مطمئناند که یک بزرگتری بالای سر بچههاست و اگر مدارس تعطیل شود، خانوادهها اذیت میشوند. از نظر آقای رجایی مدارس هم بهرهوری نداشتند. » (ن. ک به تسخیر دژ مارکسیستها و تعطیلی دانشگاهها)
در خصوص نفشآفرینی حزب جمهروی اسلامی افشای نوار مشهور سخنان خصوصی دکتر حسن آیت دیگر مدرک قابل ملاحظه است. در بخشی از مفاد این گفتوگو آیت میگوید:« مطمئن باشید که نقشه آماده است و اصلاً زیر و رو میشود تمام مسائل و غیر از مسائلی که شما فکر میکنید، میشود. بعد از ۱۴ خرداد، مطلقاً نه امتحانی [برگزار] خواهد شد، نه دانشگاهی باز خواهد بود. دانشگاهها تعطیل خواهد شد. [...] یک هجوم خیلی شدیدی خیلی شدیدتر، آغاز میشود و در حدی میشود که بنیصدر را بهطور کلی فلج میکند... و حتی این هجوم خواهد شد. حالا بگذارید ایشان [بنیصدر] هرچه بیشتر تاخت و تاز کند این بهتر است. اگر یکجا جلویش بایستی یکی از زرنگیهایش این است که خودش را زود هماهنگ میکند، فوری میپرد روی موج. [...] برنامهای داریم که بابای بنیصدر هم نمیتواند مقاومت کند. این دفعه مثل دفعه قبل نمیتواند مقاومت کند. مسئله مهم الان امام است، یک کلام بگوید. [...] به بچهها بگویید و (منظور دانشجویان انجمن اسلامی که در تبریز دانشگاه را در اشغال خود دارند) [توضیح از خود روزنامه است] قرص و محکم باشند. بهزودی موج عوض میشود. به بچهها بگویید که قرص و محکم باشند و ترس نداشته باشند. تصمیمی گرفته شده لایتغیر، تغییرناپذیر است. دانشگاهها بعداز ۱۴ خرداد تعطیل میشود و بعد ما برنامهای خواهیم داشت و بابای بنی صدر هم نمیتواند روی این برنامه کار کند. حتی ترتیبی داده شده که بر خلاف دفعه قبل نمیتواند بیاید مقاومت کند، ظاهراً هم همراه میشود.» (ن. ک به گفتوگوی محرمانه دکتر آیت)
البته مفاد این نوار دقیقاً نشان نمیدهد که بازه زمانی طرح کی است و تا چه حد نظر آیت با نظر کل حزب جمهوری اسلامی منطبق است. اما به هر حال وی از وجود اراده و برنامهای خبر میدهد. اما وی اصرار عجیبی دارد که این طرح را به سمت ضدیت با بنیصدر سوق دهد و همانطور که در ادامه این جستار توضیح خواهیم داد، این امر هدف اصلی طراحان انقلاب فرهنگی نبود. هدف برکناری بنیصدر نبود، بلکه هدف اصلی خارج کردن دانشگاه از دست نیروهای مخالف و در وهله نخست زمینگیر کردن گروههای چپ و سازمان مجاهدین خلق بود. تضعیف موقعیت بنیصدر هدف ثانویه و یا نتیجه طبیعی این اتفاق بود.
جهتگیری اصلی حسن آیت برای پس از ۱۴ خرداد است. اتفاقاتی که منجر به تحمیل نخستوزیری محمد علی رجایی به بنیصدر شد. در آن زمان برنامه برکناری بنیصدر در دستور کار حزب جمهوری اسلامی قرار نداشت.
قبل از شروع تدارک برای بستن دانشگاه سه اتفاق مهم دیگر در دانشگاهها رخ میدهد که مقدمه تلاش برای تعطیلی دانشگاه میشود. نخست در دانشگاه مشهد درگیری بین شورای دانشجویان دانشگاه و دانشجویان مجمع احیای تفکرات شیعی که از سوی عبدالحمید دیالمه راهاندازی شده بود منجر به گروگانگیری و ضرب و جرح تعدادی از دانشجویان شد و دانشگاه چند روز تعطیل گشت.
اتفاق دوم درگیریها در دانشگاه تهران بود که منجر به استعفای دکتر محمد ملکی سرپرست دانشگاه و مشاجره وی با بنیصدر شد. اتفاق سوم در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ رخ داد. در این روز آنگونه که یکی از اعضاء انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم توضیح میدهد:« ۵۸ نفر از دانشجویان دانشگاه در اعتراض به عملکرد غیر مکتبی دکتر جعفر شعار تصمیم گرفتیم وی را خلع ید کنیم. وی رئیس دانشگاه را متهم به برگرداندن یک سری از نیروهای ساواک در دانشگاه کرد. » (ن. ک به روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۳/۰۲/۱۳۵۹ ص ۹)
دکتر جعفر شعار استادی مذهبی و غیر انقلابی بود که بر اساس اصول متعارف دانشگاه را اداره میکرد. او اتهامات وارده از سوی دانشجویان فوق را قویاً رد میکرد. وی وقتی پس از وضو گرفتن به دفتر ریاست دانشگاه مراجعه میکند با ابراهیم سیدنژاد مواجه میشود که کت وی را بر دوشش انداخته و به وی گوشزد میکند که سریعاً دانشگاه را ترک نماید. این اقدام دانشجویان انجمن اسلامی با اعتراض اکثر هیأت علمی و کارکنان دانشگاه مواجه میشود. تلاشهای بنیصدر برای اقناع دانشجویان تصرفکننده دفتر ریاست دانشگاه برای تخلیه دفتر نیز به جایی نمیرسد.
ادامه دارد
یادآوری: مجموعه جستارهای بازروایی رویدادهای انقلاب فرهنگی نوشته علی افشاری در پنج بخش، هر هفته یکشنبهها در «زمانه» منتشر میگردد.
با سلام
تحقیق همه جانبه ای می باشد و سعی شده است که از منابع متفاوت استفاده شود. چند نکته و اطلاع:
1. امور واقع بعدا نشان داد که هدف اصلی از حمله به دانشگاه ها، زدن بنی صدر بود. البته به احتمال زیاد این از چشم بسیاری از دانشجویان پنهان بود و مانند گروگانگیری به بازی گرفته شده بودند. می دانیم که قبل از انتخابات ریاست جمهوری، اقای بهشتی گفته بود که یا انتخابات نمی شود و یا بنی صدر رئیس جمهور نمی شود. شایددر همین رابطه بود که وقتی بنا بر مصاحبه با کاندیداهای ریاست جمهوری در رادیو بود، آقای بهشتی تیمی را به سر پرستی آقای محسن سازگارا فرستاد و مصاحبه در مورد برنامه های کاندیدا را تبدیل کردند به تفتیش عقاید در مورد ولایت فقیه. هدف تیم آقای سازگارا این بود که از دهان بنی صدر این سخن را بیرون بکشند که با ولایت فقیه مخالف است و به این بهانه، حزب جمهوری بگوید که چون ایشان با ولایت فقیه مخالفند، باید از کاندیداتوری استعفا دهند و نتیجتا حزب جمهوری میتوانست کاندیدای خود را تحمیل و استبداد خود را قانونی کند. بهشتی می دانست که بنی صدر در مجلس خبرگان نه دلیل در رد ولایت فقیه عرضه کرده بود. بنی صدر هم در تفتیش عقیده این سخن را تکرار کرد که با هر نوع از استبداد مخالف می باشد و اینکه ما انقلاب نکردیم تا استبدادی را جایگزین استبداد دیگر کنیم و خلاصه تیر آقای بهشتی به سنگ خورد.
2. بعد از کودتای 30 خرداد، در اولین نماز جمعه آقای رفسنجانی این اطلاع را داد که بعد از انتخاب بنی صدر در حالتی ماتم زده پیش امام ( خمینی) رفتیم و گفتیم که همه چیز تمام شد و کارها از دست رفت. امام گفت که نگران نباشید و مجلس را در دست بگیرید ( یعنی مجوز تقلبات گسترده در مجلس را به حزب جمهوری داد که انجام شد و بغیر از تهران و چند شهر دیگر،اکثریت نمایندگان با تقلب وارد مجلس شدند.) منظور اینکه از آغاز برنامه حزب جمهوری حذف بنی صدر بود. بدون حذف بنی صدر امکان برقراری استبداد وجود نمی داشت. البته حزب جمهوری و اقمار آن به علت محبوبیت گسترده بنی صدر توانایی آن را نداشتند که او را بدون کمک خمینی برکنار کنند. حمله به دانشگاه، به این علت انجام گرفت تا با یک بحران سازی عظیم و از آنجا که می دانستند بنی صدر بشدت با بستن دانشگاه ها مخالف است، ولی خمینی موافق، این دو را در برابر هم قرار دهند و به هدف خود برسند. به همین علت بود که وقتی طرح بستن دانشگاه مطرح شده بود، آقای بازرگان در شورای انقلاب گفته بود که شما ( حزب جمهوری) می خواهید سر بنی صدر را ببرید. اقلا صبر کنید که از جبهه بر گردد و بعد این کار را بکنید. البته بنی صدر با هشیاری توانست هم مانع این رویارویی شود و هم مانع کشتار عظیمی که حزب جمهوری تدارک دیده بود بشود ( آدرس سایتی تحقیقی را که قبلا در این رابطه در زمانه منتشر کردم در پایین خواهد آمد.) و در سخنرانی روز بعد در دانشگاه تهران این اطلاع رسانی را کرد( اخیرا آقای فتاح پور از رهبران فداییان خلق،که به همراه آقای فرخ نگهدار با بنی صدر دیدار و بنی صدر علت حمله را برای ایشان شرح داده بود و خواسته بود برای جلوگیری از کشتار با او همراهی کنند. اطلاعات خود را از این دیدار در اختیار ایرانیان گذاشته اند ولی هنوز در اینمورد آقای فرخ نگهدار سکوت مطلق کرده اند.)
3. به عنوان یک شاهد هم باید بگویم که چند ماه قبل از حمله به دانشگاه، در یک غروب بود که دیدم در ضلع شرقی دانشگاه تهران را باز کرده اند و یک کامیون ارتشی روبروی آن پارک کرده است و یک دختر و چند پسر با تفنگهای ژ 3 خود گارد می دادند و بقیه به سرعت اسلحه و مهمات از دانشگاه خارج می کردند. متوجه شدم که از بچه های فدایی هستند چرا که ساختمان نزدیک به ان ( نمی دانم که دانشکده فنی یا پزشکی تحت کنترل فداییان بود. به هر حال همان ساختمانی که نزدیک در شرقی دانشگاه تهران قرار دارد در اختیار فداییان بود.) این می تواند به این معنی باشد که مدتها قبل از حمله به دانشگاه، الحه ها از دانشگاه خارج شده بود. خواننده در اینجا توجه دارد که در اینجا من فقط حدس خود را اظهار می کنم.
امیدم اینست که چریکهای فدایی نیز تمامی اطلاعاتی را که در این مورد دارند در اختیار مردم قرار دهند. از اصلی ترین حقوق مردم ما( که شاید بیش از هر کشور دیگر قربانی سانسور و جعل و تحریف و صدمه زدن به حافظه تاریخی اشان می باشد، ) حق دانستن است و کسانی که برای استقرار مردمسالاری مبارزه می کنند، تنها زمانی اطمینان به صداقت آنها پیدا خواهد شد که همه آنچه را می دانند بدون کم و کاست در اختیار جامعه قرار دهند.
سلامی دوباره و معذرت از اینکه فراموش کردم آدرس سایتی تحقیق خود را بفرستم:
حملهی خشونتبار به دانشگاهها
http://zamaaneh.com/Khiyaban/2010/08/post_110.html#comments
آقای افشاری تاریخ اتفاق سوم را ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ نوشته اید که طبق خبر روزنامه این تاریخ گویا اشتباه می باشد و باید دو خرداد ۱۳۵۹ باشد. یا اینکه من اشتباه می کنم؟
اتفاق سوم در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ رخ داد. در این روز آنگونه که یکی از اعضاء انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم توضیح میدهد:« ۵۸ نفر از دانشجویان دانشگاه در اعتراض به عملکرد غیر مکتبی دکتر جعفر شعار تصمیم گرفتیم وی را خلع ید کنیم. وی رئیس دانشگاه را متهم به برگرداندن یک سری از نیروهای ساواک در دانشگاه کرد. » (ن. ک به روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۳/۰۲/۱۳۵۹ ص ۹)
اقای دلخواسته به تکرار همان داستان خنده دار که "هدف اصلی از حمله به دانشگاه ها، زدن بنی صدر بود." پرداخته است. قسمت اجرایی انقلاب فرهنگی با تصویب کامل اعضای شورای انقلاب از جمله بنی صدر و بهشتی شروع شد. اقای بنی صدر در ان دوران رئیس شورای انقلاب بود. همو بود که بعد از تسخیر دانشگاه تهران این پیروزی را تبریک گفتم. به این ترتیب بنی صدر سوار موج انقلاب فرهنگی شد. وقتی در خرداد 60 حزب جمهوری تصمیم به خلع بنی صدر گرفت دیگری دانشگاهی در کار نبود تا با سیاست های حزب جمهوری مخالفت کند. به این ترتیب موج سوار خود گرفتار موج شد.
انقلاب فرهنگی سال 1359 پدیده ای چند بعدی است. مقاله زیر نوشته سحاب سپهری به بررسی بخش های دیگری از انقلاب فرهنگی سال 1359 پرداخته است. http://www.radiozamaneh.com/specials/revolution/2011/06/24/4913
***** اول از همه ان داستان انقلاب فرهنگی به قصد زدن بنی صدر، در حالی که خود بنی صدر به گواهی کیهان 29 فروردین 1359 شروع انقلاب فرهنگی را اعلام کرد. یعنی ایشان انقدر **** بود که اعلامیه شروع انقلاب را خواند و متوجه نبود که این اعلامیه یعنی زدن خودش. به این می گویند خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی. در ضمن این داستان حدس خود را عنوان حقیقت تاریخی هم بخش دیگری از این توهم های در حال خلجان اقای دلخواسته است. ایشان نمی داند که ساختمان کجا بوده ولی می داند که ان ها فدائیان بوده اند. در پایان هم این فتوا "کسانی که برای استقرار مردمسالاری مبارزه می کنند، تنها زمانی اطمینان به صداقت آنها پیدا خواهد شد که همه آنچه را می دانند بدون کم و کاست در اختیار جامعه قرار دهند." البته منظور از کسانی که استفرار مردمسالاری مبارزه می کنند هم معلوم است خود ایشان است و مرشد ایشان. اول خود اقای بنی صدر باید همه چیزهای را که می داند بگوید و اول از همه داستان های پشت پرده در مورد تشکیل شورای انقلاب در پاریس و تهران و عملکرد خود ایشان به عنوان عضو این شورای مخفی را بگوید.
اثنی عشری در مورد سال 59 سخنی می گوبد که در متنتان آورده اید اما در در فروردین 59 جنگی آغاز نشده بود:
"اثنی عشری در رابطه با این رایزنیها که خوددر برخی از آنها حضور داشته میگوید: «در فاصله زمانی ۱۵ لغایت ۲۹ فروردین با آیت الله منتظری، مذاکره کردیم. بنده هم در آن جلسه حضور داشتم. ایشان موافق با تعطیلی دانشگاهها بود به شرحی که در طرح ما بود (حداکثر یک ترم یا دو ترم تحصیلی) آن هم بهدلیل اینکه تعدادی از دانشجویان میخواستیم به جبهه برویم، تعدادی در سفارت آمریکا مانده بودند،..."
"بنی صدر ار کدام جبهه برگردد"؟ شخصی بی اطلاع در این بخش نوشته است که بازرگان در شروع انقلاب فرهنگی گفته بود که "اقلا صبر کنید که بنی صدر از جبهه بر گردد". برنامه انقلاب فرهنگی دست پخت شورای انقلاب (که به تصویب تمامی اعضا آن از جمله بنی صدر و بعشتی رسیده بود) در اخر فروردین سال 1359 شروع شد. ولی حمله عراق به ایران در اخر شهریور 1359 با شروع شد. سوال این است که در فروردین سال 1359 بنی صدر به بازدید کدام جبهه جنگ رفته بود؟ شاید منظور جبهه درگیری های خونین در داخل دانشگاه تهران برای شروع انقلاب فرهنگی بوده است که بنی صدر برای بازدید ان رفته بود.
باز یک نوشته ای منتشر شد و شد زمینه درگیری در مورد بنی صدر. من پیشنهاد اتش بس دارم. اقای دلخواسته شما نظراتتان در مورد اقای بنی صدر را در وب سایت خودتان منتشر کنید و بقیه هم این قدر در بدی اقای بنی صدر ننویسید. به هر حال ایشان حالا شخص مسنی هستند و شما باید احترام سن ایشان را داشته باشید. فرض کنید که سی - چهل سال قبل ایشان یک حرف هایی زد یا یک کارهایی زد حالا نباید شما به یک شخص مسن به خاطر کارهای نادرست دوران جوانیش ایراد بگیرید. همه در جوانی هایشان اشتباه هایی می کنند. **** ایراد قبلی در مورد رقتن بنی صدر به جبهه قبل از شروع جنگ ناوارد است. مگر قرار است حتما جنگی باشد تا شخصی برای بازدید به جبهه ها برود؟ جبهه جبهه است حالا با جنگ یا بی جنگ.
نوشته دکتر دلخواسته عالی است و حرف ندارد. دکتر دلخواسته تنها فردی هستند که در مورد تاریخ بعد از انقلاب درجه دکترا دارند و به این ترتیب فقط ایشان حق دارند در این مورد ها اظهار نظر تخصصی کنند. نوشته های**سحاب سپهری اصلا معتبر نیست. ****. من از اقای دکتر دلخواسته خواهش می کنم که در دفاع از استاد پایدار باشند چون فقط ایشان توانایی این کار را دارند. با ارزوی موفقیت بیشتر برای ایشان.
حرف ناوارد از هیچ کس قابل قبول نیست حالا با مدرک دکترا یا بدون مدرک دکترا. این چه دکتری است که فتوا می دهد در فروردین 1359 بنی صدر رفته بوده به بازدید از جبهه ها! به کیهان روز 30 فروردن 1359 نگاه کنید و خواهید دید که در شروع موج انقلاب فرهنگی در اخر فروردین سال 359 خود بنی صدر جلو دار بود. ولی بعدا معلوم شد او موج را کنترل نمی کند او فقط موج سوار بود. و البته در مرحله بعد موج زیر پای او را خالی کرد. با وجود این حقایق تاریخی بعضی بدون اطلاع کافی ادعا های بی پایه کرده اند.
رسم پامنبری برای تعیین این که چه کسی حق دارد در مورد تاریخ بعد از انقلاب ایران بنویسد ادامه پیدا کرده است.
برای ثبت این نکته ها را در رابطه با ادعاهای اقای دلخواسته می نویسم به این دلیل که ایشان عادت دارند با تکرار ادعاهای بی پایه فکر می کنند این ادعا ها به صورت واقعیت های تاریخی در می ایند:
1) "هدف اصلی شروع انقلاب فرهنگی زدن بنی صدر نبود." بنی صدر به عنوان یکی از اعضای شورای انقلاب برنامه انقلاب فرهنگی در 29 فروردین 1359 را تایید کرد بود.
2) این گفته که "بهشتی گفته بود که یا انتخابات نمی شود و یا بنی صدر رئیس جمهور نمی شود. " هیچ شاهد یا سند تاریخی ندارد. این ادعا بر پایه یک مصاحبه خود بنی صدر صورت گرفته است.
3) "شایددر همین رابطه بود که وقتی بنا بر مصاحبه با کاندیداهای ریاست جمهوری در رادیو بود، آقای بهشتی تیمی را به سر پرستی آقای محسن سازگارا فرستاد و مصاحبه در مورد برنامه های کاندیدا را تبدیل کردند به تفتیش عقاید در مورد ولایت فقیه. هدف تیم آقای سازگارا این بود که از دهان بنی صدر این سخن را بیرون بکشند که با ولایت فقیه مخالف است و به این بهانه، حزب جمهوری بگوید که چون ایشان با ولایت فقیه مخالفند، باید از کاندیداتوری استعفا دهند و نتیجتا حزب جمهوری میتوانست کاندیدای خود را تحمیل و استبداد خود را قانونی کند." دقت می کنید که اقای دلخواسته جمله خود را با "شاید" شروع کرده است چون هیچ زمینه تاریخی برای ان وجود ندارد ولی او بر مبنای همان احتمال خود ساخته شروع به ادعا های بی پایه بعدی کرده است که هدف از ان مصاحبه چه بوده است. وقتی خود موضوع به صورت شاید است چگونه می توان با این قاطعیت دست به رجزخوانی های گروهی زد.
"بنی صدر در مجلس خبرگان نه دلیل در رد ولایت فقیه عرضه کرده بود." متن های به جا از مذاکرات مجلس خبرگان نشان می دهند که مقدم مراغه ای تنها نماینده ای بود که در مخالفت با بند ولایت فقیه سخنرانی کرد. و اصولا بنی صدر در روز رای گیری برای بند ولایت فقیه اصولا حرفی نزده است. به این ترتیب این ادعا دلایل نه گانه با نظریه ولایت فقیه هم بخشی از ادعاهای بی پایه تاریخی است. یادداشت های دلخواسته شامل موردهای دیگری از رجز خوانی های گروهی هم می شود.
اقای دلخواسته عزیر این تازه قسمت اول از یک مجموعه نوشته است و شما یک کم صبر می کردید تا بقیه قسمت ها هم منتشر می شد و بعد از ان می نوشتید "تحقیق همه جانبه ای می باشد " . عزیر من در قضاوت این قدر عجله نکنید و یک کم صبر کنید . تا بقیه قسمت های این نوشته هم منتشر شود و سپس با توجه به تمامی مدارک عرضه شده معلوم شود در ان داستان انقلاب فرهنگی چه کسی در واقع به به بازی گرفته شده بود****شما فکر می کنید آنان که از مهر سال 1357 در پاریس در خدمت خمینی بودند و بعد هم به عضویت در شورای انقلاب منصوب و تعیین شدند تمامی خاطرات خود بازگو کرده اند و نوشته اند که در پشت پرده چه گذشته است؟
درود و سلام خدمت مدیریت محترم وسایت رادیو زمانه و در پاسخ به نظرات, کاربر مهمان در تاریخ سه شنبه, 02/26/1391 - 16:00. و کاربر مهمان در تاریخ سه شنبه, 02/26/1391 - 01:07. بنده محمد علی اثنی عشری هر آنچه را که جناب افشاری از قول بنده نقل کرده اند کاملاً تایید کرده و در مورد اظهار نظر کار بر میهمان مذکور در فوق ضمن درج لینک کامل مطلب , در خصوص کلمه جبهه , توضیحات زیر را که در وبلاگ زیر منتشر کرده اند به اطلاع دوستان میرسانم/ خواهشمند است منتشر نمایند.
متشکرم
http://drfatemi.blogspot.com/2011/09/blog-post_04.html
با آیت الله منتظری که آن موقع قائم مقام رهبری هم بودند، مذاکره کردیم. بنده هم در آن جلسه حضور داشتم. ایشان موافق با تعطیلی دانشگاهها به شرحی که در طرح ما بود (حداکثر یک ترم یا دو ترم تحصیلی) آنهم بدلیل اینکه تعدادی از دانشجویان می خواستیم به جبهه برویم (منظور ازجبهه, همان جبهه های جنگهای داخلی در ترکمن صحرا و کردستان بود نه جبهه جنگ با عراقی ها ... لکن از 31 شهریور 1359 که حمله صدام به ایران شروع شد یعنی حدود 5 ماه بعد از تعطیلی دانشگاهها , تعداد زیادی از دانشجویانی که انقلاب فرهنگی را بوجود آوردیم از جمله خود من به جبهه های جنگ درجنوب و غرب کشور رفتیم)، تعدادی در سفارت آمریکا مانده بودند، تعدادی را هم برای مسئولیتها و کارهایی مثل نهضت سوادآموزی – جهاد سازندگی و حتی مسئولیت هایی مثل فرماندار – بخشدار – استاندار – کاردار – مدیرکل و ...مسئولیت هایی نظیر آنها نیاز به حضور می دیدیم و این خواسته ای بود که خودم چندین بار از آقای امامی کاشانی و مرحوم شهید چمران شنیده بودم که مدام می گفتند دانشجویان بیایند موقتاً در این کارها کمک کنند تا فرصتی باشد برای بکار گماردن افراد مناسب برای این پستها و مسئولیت ها. در واقع حرف آقایان امامی کاشانی که تقریباً از جانب آیت الله خمینی و مرحوم شهید چمران که از طرف دولت با من گفتگو می کردند،
این بود که حالا 2 یا 3 ترمی هم دانشگاها تعطیل بشود تا هم بساط گروههای مسلحِ مخالف انقلاب در دانشگاهها جمع بشود و هم اصلاحات آموزشی در بعضی از واحدهای درسی انجام گردد.
که نظر خود ما دانشجویان طرفدار انقلاب هم همین بود یعنی ما هم میخواستیم یک یا دو ترم , دانشگاهها تعطیل باشند تا هم بچه هایی که در سفارت مانده اند، ناچار به ترک آنجا نشوند و هم تعدادی که می خواهند در نهادهایی مثل جهاد سازندگی و نهضت سوادآموزی و امثالهم بروند و موقتاً سر و سامانی به اموربدهند این کار انجام شود و هم دولت بتواند موقتاً کادرهای خالی خود را با گذاشتن سرپرست موقت تکمیل کند.
ارسال کردن دیدگاه جدید