خانه | کاریکاتور

خندیدن قدغن نیست

یکشنبه, 1390-06-20 05:35
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
گفت‌و‌گو با مانا نیستانی درباره‌ خط قرمزها در جمهوری اسلامی ایران برای کاریکاتوریست‌های ایرانی
ایرج ادیب‌زاده

ایرج ادیب‌زاده- کاریکاتور بخشی از نقاشی است که سوژه‏ دلخواه را به صورت مضحک و خنده‏دار ترسیم می‌‏کند. اما همین جنبه‏ طنز و خنده‏دار کاریکاتور برای برخی، به‏ویژه برای دیکتاتور‌ها ناخوشایند است و البته عواقب بدی برای کاریکاتوریست به‏وجود می‌‏آورد.

 

تازه‏‌ترین این نوع عاقبت نافرجام همین ماه گذشته برای علی فرزاد، کاریکاتوریست منتقد سوریه‏ای پیش آمد. مأمورین امنیتی بشار اسد انگشت‏های علی فرزاد را خرد کردند و پس از مجروح کردن سر و صورتش، او را در خیابان‌‌ رها کردند.

 

کاریکاتور ‌گاه جنجال‏آفرین هم می‌‏شود. چاپ کاریکاتوری از محمد، پیامبر مسلمانان، در یک روزنامه‏ دانمارکی، باعث واکنش مسلمانان افراطی شد.

 

در ایران کاریکاتوریست‏‌ها یا کاریکاتوریست‏های مهمی در دوران معاصر پیدا شدند که به‏ویژه در مطبوعات ادبی جای مهمی داشتند. اردشیر محصص، کامبیز درم‏بخش، منوچهر محجوبی و بسیاری دیگر.

 

در سال‏های اخیر توکا نیستانی، مانا نیستانی، بهمن عبدی، داریوش رمضانی، کیانوش رمضانی و چند هنرمند دیگر، از جمله کاریکاتوریست‏های ایرانی بوده‏اند که بسیاری از آن‏‌ها هم مجبور شدند راه تبعید را در پیش بگیرند.

 

کاریکاتوریست‏‌ها همیشه در کشورهایی با رژیم‏هایی مستبد و دیکتاتوری در خطر قرار دارند. دیکتاتور‌ها از قدرت آن‌ها می‌‏ترسند.

 

مانا نیستانی، ۳۸ ساله، فارغ‏التحصیل رشته‏ی معماری از دانشکده‏ هنرهای زیبای تهران است. پدر او منوچهر نیستانی، شاعر مشهور و برادرش توکا نیستانی، کاریکاتوریست بنامی است. مانا نیستانی به دلیل چاپ یک مجموعه‏ تصویری در یک نشریه‏ کودکان که قسمتی از آن «توهین به اقوام آذری» توصیف شد، به زندان رفت. او بعد‌ها راه تبعید را برگزید و حالا در پاریس زندگی می‌‏کند.

 

در گفت‏وگویی با مانا نیستانی، ابتدا از او می‌‏پرسم: در رژیم های مستبد مرزهای قرمز برای کاریکاتوریست از جمله در جمهوری اسلامی در کجاست؟

 

مانا نیستانی - به اعتقاد من بسیاری از این خطوط قرمز نامشخص و نامعین هستند، تغییرپذیرند و بنا بر شرایط روز و ذائقه‏ی متغیر دیکتاتور می‌‏توانند کاریکاتوریست را به دردسر بیندازند. من بار‌ها از این تعبیر استفاده کرده‏ام که بسیاری اوقات در کشور ما حتی این خطوط قرمز هستند که کاریکاتوریست را قطع می‌‏کنند و از روی او رد می‌‏شوند، به جای این‏که کاریکاتوریست از خط قرمز رد بشود.

 

شما چهار کتاب هم در ایران منتشر کرد‏ه‏اید. از جمله «خندیدن قدغن نیست» و سه کتاب درباره‏ ماجراهای «آقای کا». ویژگی کتاب «خندیدن قدغن نیست» در چیست؟

 

«خندیدن قدغن نیست» مجموعه‏ای از کارهای من بود که در مقطع زمانی حول و حوش سال‏های ۷۲ تا ۷۹ کشیده بودم و در مطبوعات مختلفی مانند «ایران فردا»، «آدینه»، «پیام امروز» به چاپ می‌‏رسید که الان مدت‏‌ها است این نشریات هم توقیف شده‏اند و دیگر در عرصه‏ی مطبوعات ایران حضور ندارند. این کتاب در زمانی منتشر شد که از لحاظ سیاسی مقداری فضای بازی ایجاد شده بود، دوران اصلاحات پیش آمده بود، وضعیت ارشاد خیلی بهتر بود و مجوز برای کتاب‏‌ها بالنسبه راحت‏‌تر صادر می‌‏شد. تصمیم داشتم از آن به بعد، هر سال یا هر چند سال، به فواصل نزدیک، کتاب‏هایی از مجموعه کارهایم منتشر کنم. خوش‏بینانه فکر می‌‏کردم این شرایط ادامه پیدا می‌‏کند و می‌‏شود مرتب در روزنامه‏‌ها و نشریات کار کرد. اما دیدیم که این‏طور نشد. بعد از آن بهار کوتاه‏مدت مطبوعات در اواخر دهه‏ی ۷۰، در سال ۷۹ به تعطیلی و توقیف فله‏ای روزنامه‏‌ها رسیدیم، این روند قطع شد و دیگر فراموش شد. «خندیدن قدغن نیست» محصول آن زمان بود. اسمی که خودم برای مجموعه‏ی کارهایم انتخاب کرده بودم، چیز دیگری بود. اما در آن زمان که در نشریه‏ «آفتاب امروز» کار می‌‏کردم، قبل از اینکه کتاب چاپ بشود، با یکی از همکاران خوبم در این نشریه مشورت کردم و او این اسم را بر اساس یکی از نوشته‏های (اگر اشتباه نکنم) برشت پیشنهاد کرد و من هم خیلی خوشم آمد. برای اینکه به نحوه‏ی تفکر من، ایده و باور من نزدیک بود. 
 

مانا نیستانی، کاریکاتوریست:به علی فرزاد احترام می‌گذارم که در کشور خودش، این‏قدر شجاعانه به کارش ادامه داد که دست‏هایش را هزینه کرد. من دست‏هایم را دوست داشتم.

احساس می‌‏کنم که آگاهانه خندیدن و به نوعی دست انداختن ابهت‏های ساختگی و قداست‏های ساختگی، چیزی است که برای دیکتاتور‌ها خیلی خطرناک است، از آن می‌‏ترسند و قدغن می‌‏شمارندش و این جمله که «خندیدن قدغن نیست» یک جور فریاد آزادی‏خواهی و فریاد رهایی خواستن است. من این عنوان را به این شکل می‌‏بینم و خیلی هم از آن دوست سپاسگزار هستم که این عنوان را به من پیشنهاد کرد.

 

نگاه مردم در ایران در این سال‏‌ها به کاریکاتور چگونه بوده است؟

 

بخش زیادی از مخاطبین ما و مردم ما در ته ذهن‏شان احساس می‌‏کنند که کاریکاتور (من به عنوان نمادی از خندیدن و شوخ‏طبعی کاریکاتور را مثال می‌‏زنم)، اصولاً چیزی است که خیلی شأن و اعتبار ندارد و ذات آن به نوعی عجین شده با تمسخر و توهین؛ و نگاه چندان خوش‏بینانه‏ای به آن ندارند. اگر زمان‏هایی احساس کنند که کاریکاتور کاربرد دارد، به آن می‌‏خندند و از آن لذت می‌‏برند، انگار دارند یک گناه ممنوعه انجام می‌‏دهند. یا به نوعی دوست دارند این کار‌ها در مورد دیگران کشیده شود و خودشان هیچوقت سوژه نباشند. یا دوست دارند چیزهایی را که روی آن تعصب دارند و به آن سخت باور دارند، در کاریکاتور نبینند. برای اینکه احساس می‌‏کنند به نوعی تحقیر می‌‏شوند. یک بار مثال زدم و گفتم که خیلی‏‌ها کاریکاتور را به مثابه‏ی لنگه‏کفشی می‌‏بینند که آن خبرنگار عراقی به طرف جورج بوش انداخت. آن را ابزاری مانند یک تخم‏مرغ و یا گوجه فرنگی گندیده می‌‏بینند که بتوانند آن را به طرف مخالف‏شان پرتاب کنند.

 

شما یک جایزه‏ بین‏المللی، با نام «جایزه‏ی شجاعت» نیز دریافت کرده‏اید. معیارهای این جایزه چه بود؟

 

فلسفه‏ این جایزه این بود که اگر کاریکاتوریستی به عنوان یک روزنامه‏نگار و یا فعال راه آزادی بیان مورد تهدید قرار بگیرد، به زندان برود و مورد هرگونه خطری قرار بگیرد، باید از او حمایت کرد. چون اعتقاد بر این بوده که نباید گذاشت فضایی به‏وجود بیاید که اهل قلم در معرض خطر و تهدید باشند.
 

اما من‌‌ همان موقع هم گفتم که عنوانی که این جایزه به خودش گرفته بود، به عنوان جایزه‏ی شجاعت، بسیار غلط‌انداز بود و تعابیر دیگری ایجاد کرد. حتی بعداً در نامه‏نگاری‏ای که با رییس این انجمن داشتم، خود آن‏‌ها نیز تصدیق کردند که این عنوان و نام جایزه‏ شجاعت، چنان تعبیر و عنوان درستی نیست. شاید باید عنوان دیگری برای آن انتخاب شود و احتمالاً این اتفاق هم خواهد افتاد.

 

آیا تاکنون کاریکاتوری کشیده‏اید که بعد از کشیدن آن پشیمان بشوید؟

 

اگر من کاریکاتوری کشیده باشم، حرفی در آن مطرح شده باشد که واقعاً باور من باشد، بر سرش ایستاده‏ام و هیچوقت به‏خاطرش نه معذرت می‌‏خواهم و نه از آن برمی‏گردم. چنا‏چه این اواخر یکی از کاریکاتورهایم، به صرف اینکه در آن از تصویر یکی از نشانه‏های مذهبی (حضرت ابوالفضل) استنباط شده بود، خیلی‏ مورد جنجال قرار گرفت و خیلی‏‌ها برچسب توهین زدند. در حالی‏که هیچ توهینی در آن نشده بود و چنین قصدی هم نبود و من هم از حرفم برنگشتم. اما در آن قضیه‏ی خاص و در آن ماجرا که برخی آن را توهین به آذری‌ها توصیف کردند، به خاطر اینکه واقعاً تفسیری که نسبت به آن کار خاص انجام شده بود، در ذهن من نبود، من بار‌ها و بار‌ها این قضیه را اعلام کردم و اعلام معذرت کردم.
 

معذرت‏خواهیم به این معنی نبود که پذیرفته‏ام چنین قصدی داشتم یا به خاطر تحقیر قومیت خاصی، از یک کلمه ترکی استفاده کرده بودم که در محاوره‏ی فارسی کاملاً رایج است. چنین چیزی به هیچ‏وجه نبود، من چنین قصدی نداشتم. معذرت‏خواهیم به خاطر این بود که به‏ هرحال این برداشت و این تفسیر ایجاد شده بود.

 

اعتراض صورت گرفته بود، مردم به خیابان آمده بودند و بر خلاف تمام اعتقادات و باورهایی که من نسبت به مردم، نسبت به نحوه‏ دیالوگ برقرار کردن با هنرمند و همین‏طور نسبت به برخوردی که باید با اعتراض‏‌ها بشود دارم، زمانی که زندان بودم، مطابق معمول، معترضین مورد تیراندازی و خشونت حکومت قرار گرفتند. تعدادی‏ از آن‏‌ها کشته شدند، خیلی‏‌ها آسیب دیدند و به زندان افتادند. کما اینکه خیلی از آن‏‌ها هنوز هم در زندان هستند.

 

این اتفاقات افتاد، به خاطر این تفسیری که صورت گرفته بود. من نمی‌‏گویم که این تفسیر چرا و توسط چه کسانی ترویج و اشاعه پیدا کرد و چه دست‏هایی در کار بود که یک تفسیر، از میان هزار تفسیر، آن‏طور به شکل وسیع، در تیراژ وسیع زیراکس و پخش بشود و باعث بشود که دل بسیاری بیش از پیش بشکند. به‏هرحال این تفسیر صورت گرفته بود و من به خاطر آن معذرت‏خواهی کردم. اما همیشه تأکید کرده‏ام که هیچوقت چنین قصدی نداشته‏ام.

 

کاریکاتورها و سوژه‏هایی که در ایران انتخاب می‌‏کردید و می‌‏کشیدید، چه تفاوتی کرده با آنچه اکنون در کشوری آزاد و فضای دمکراسی فرانسه می‌‏کشید؟

 

من خودم خیلی خود‏آگاهی نسبت به این تغییر ندارم. دوستان برخی می‌‏بینند و می‌‏گویند. طبعاً میزان دورریخته‏هایم کمتر شده است. میزان خودسانسوری‏‌ها هم کمتر شده است. نمی‌‏گویم به صفر رسیده است. چون به‏هرحال این روحیه و فرهنگی است که من با آن بزرگ شده‏ام و به قولی در من نهادینه شده است. خیلی سخت است که بتوانم کاملاً نفی‏اش کنم یا عوض‏اش کنم. می‌‏دانم که در جاهایی باز هم این خاصیت خودسانسوری در من ایجاد می‌‏شود، قوی می‌‏شود و خودش را نشان می‌‏دهد. اما مسلماً کمتر از سابق شده است. یعنی شاید در ایران ایده‏هایی داشتم که خودم آن‏‌ها را دور می‌‏ریختم یا کنار می‌‏گذاشتم و یا اصلاً به آن‏‌ها فکر نمی‌‏کردم، به‏خاطر این‏که طبعاً دوست داشتم آزادی، سلامت و وضعیتم را حفظ کنم. اعتراف می‌‏کنم که شجاعت آقای علی فرزاد را هم نداشتم. برای همین خیلی برای او احترام قائل هستم که در کشور خودش، این‏قدر شجاعانه به کارش ادامه داد که دست‏هایش را هزینه کرد. من دست‏هایم را دوست داشتم. اما با‌‌ همان شرایط و با آن میزان از خودسانسوری و سانسور هم به‏هر حال کاریکاتورهای ما باعث شده بود که خیلی از روزنامه‏‌ها به محاق توقیف بیفتدند و یا مورد شکایت قرار بگیرند. طبعاًّ امروز این شرایط عوض شده و من در اینجا مقداری آزادی بیشتری در بیان سوژه‏‌ها و ایده‏‌ها دارم.
 

البته اصولاً چند سال آخری که در ایران بودم، به خاطر بن‏بستی که در فضای مطبوعاتی ایران، در کاریکاتور مطبوعاتی ایران احساس می‌‏کردم و عدم امکان راحت و آزادانه‏ ارائه‏ آنچه در ذهنیت‏‌ها می‌‏گذشت، تصمیم گرفته بودم عرصه‏ کاریم را برای مدتی عوض کنم. چون مخصوصاً بعد از آن فضای آزاد نسبی‏ای که ما در دوم خرداد در مطبوعات احساس کرده بودیم، تحمل آن انسداد مجدد خیلی سخت‏‌تر شده بود. برای همین در نشریات کودک کار می‌‏کردم. در آن چند سال آخر، بیشتر درآمد حرفه‏ای من یا کاری که انجام می‌‏دادم، مختص به مطبوعات کودک بود. شاید خیلی‏‌ها اصلاً خبر نداشتند. تا اینکه آن اتفاق برای «ایران جمعه‏ کودک» افتاد و این دوره هم تمام شد.

 

در آن دوره من به یک بن‏بست در کار کاریکاتور مطبوعاتی و سیاسی رسیده بودم. این تبعید ناخواسته و خروج از کشور، باعث شد که من مجدداً تبدیل بشوم به یک کاریکاتوریست مطبوعاتی تقریباً تمام‌وقت. چنا‏چه الان کار اصلی من این است.

 

در پایان، کمی از دو کاریکاتور تازه‏‏‏تان که در سایت زمانه چاپ شد، بگویید. ماجرای علی فرزاد، کاریکاتوریست سوریه‏ای و همین‏طور کاریکاتور دریاچه‏ی رضاییه که در سایت روز به چاپ رسید.

 

در مورد علی فرزاد، بسیار واقعه‏ ناراحت‏‌کننده‏ای بود. یکی از دفعاتی، در طی چند ماه اخیر بود که من پای کامپیو‌تر می‌‏نشستم و اخبار روز را مرور می‌‏کردم و ناگهان یک تصویر شوکه‏ام می‌‏کرد. یعنی آن‏قدر شوکه‏ام می‌‏کرد که احساس می‌‏کردم باید سریع‏‌تر کاری راجع به آن انجام بدهم.

 

دفعات قبل، آن‏طور که به‏خاطرم می‌‏‏آید، مرگ آقای سیامک پورزند بود، بار دیگر مرگ خانم هاله سحابی بود که خیلی منقلب‌کننده بود. این‌بار هم تصویر علی فرزاد، وقتی با آن حالت نزار روی تخت افتاده بود و دست‏هایش را بسته بودند، شوکه‏ام کرد. برای من خیلی ناراحت کننده بود. چون خیلی راحت می‌‏توانستم با علی‏‏ فرزاد همزادپنداری کنم و بتوانم بفهمم که چه احساسی دارد. برای اینکه ابزار کار هنری‏اش، ابزار خلاقیتش، دست‏هایی که سال‏هاست قلم در دست گرفته را به آن روز درآورده بودند. این میزان ترس یک رژیم مستبد را نشان می‌‏دهد که چقدر سازوکارش و چقدر سیستمش غلط است و چقدر از خودش نامطمئن است که ناچار است به این طرز سخیف با یک هنرمند برخورد کند و حتی از یک کاریکاتور هم می‌‏ترسد.

 

من همیشه اعتقاد داشتم که کاریکاتور به تنهایی نمی‌‏تواند هیچ معجزه‏ای بکند، نمی‌‏تواند سیستم هیچ رژیمی را منکوب کند یا ساقط کند. اما این واقعه، لااقل به من هم نشان داد که کاریکاتور در این حد می‌‏تواند برای یک دیکتاتور خطرآفرین یا خطرساز باشد و یا او را به ترس وادارد که چنین واکنشی از خودش نشان بدهد. برای همین، طرحی کشیدیم که بازتاب می‌‏داد که چطور این قلم، احتمالاً آن ابهت پوشالی یا آن مسند قدرت خیلی توخالی آقای اسد را از باد و از آن ابهتش خالی کرده است.

 

مورد دیگر هم کاریکاتور مربوط به دریاچه‏ی اورومیه بود که من تا به‏حال دو سه تا کار راجع به آن کشیده‏ام. به نظر من، این قضیه یک فاجعه‏ فقط قومیتی یا محلی نیست. من آن را یک مسئله‏ تنها منحصر به منطقه‏ی آذربایجان نمی‌‏دانم. به نظر من، این یک مسئله‏ ملی است، یک مسئله‏ زیست‏محیطی بسیار مهم است که می‌‏تواند به بخش‏های خیلی عمده‏ای از کشور ما صدمه بزند. تبدیل شدن یک دریاچه با آن وضعیت و حال و هوا که خیلی‏‌ها از قدیم خاطرات نوستالژیک درباره‏‏ آن دارند، به یک شوره‏زار، واقعاً یک فاجعه است و ضرر‏های بسیار بزرگی می‌‏زند. ببیشتر هم به‏خاطر مدیریت غلط و سدسازی‏های بی‏رویه‏ای است که انجام شده. مسئله‏ی دریاچه‏ی ارومیه، ماجرایی بوده که باعث شده خیلی‏‌ها فعالیت کنند و شروع به اعتراض کنند، بلکه افکار عمومی بیشتر و بیشتر نسبت به این قضیه آگاه بشوند. من هم طبعاً به عنوان بخش خیلی خیلی کوچکی از این جریان، سعی کردم کمکی بکنم.
 

Share this
Share/Save/Bookmark

همذات‌پنداری، نه همزادپنداری!

با درود. منوچهر محجوبی طنز نویس بود و هرگز کاریکاتور نکشید و کاریکاتوریست نبود.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما