فضایی بدون تعصب و پیشداوری زیر سقف خانهی آزادی بیان
فرهنگ زمانه در گفت و گو با نیلوفر بیضایی - چندی پیش پیشنویس منشور «خانه آزادی بیان» منتشر شد و سپس در انتخاباتی که برگزار شد، اعضای خانهی آزادی بیان عدهای از نویسندگان و هنرمندان را بهعنوان هیأت دبیران این نهاد فرهنگی برگزیدند.
اکنون هیأت دبیران خانهی آزادی بیان منشور آن را به بحث گذاشتهاند و پس از تدقیق منشور، متن نهایی آن منتشر خواهد شد. خانه آزادی بیان نهادی است از آن همهی هنرمندان و نویسندگان ایران و اعتقاد دارد که آزادیِ بیانِ اندیشه و تخیل، به هر شکل و به هر شیوه، بیهیچ حصر و استثناء، حق همگان است و هر شخص حقیقی و هر نهاد حقوقی در بیان حاصل اندیشه، تخیل و احساس خویش در همه عرصههای زندگی فردی و اجتماعی، و در هر یک از شکلها و شیوههای آفرینش فکری و هنری (گفتار، نوشتار، طراحی، نقاشی، کاریکاتور، گرافیک، مجسمه، معماری، نمایش، فیلم، رقص، موسیقی) آزاد است.
نیلوفر بیضایی:اگر کسانی که بهعنوان هنرمند و خالق هنری از امر سانسور دفاع کنند، در حقیقت بهجای کمک به پیشرفت و گشودن افقهای دید، مبلغ افکاری میشوند که نتایجش را در این سی و چند ساله دیدهایم.
در منشور «خانهی آزادی بیان» آمده که هر گونه سانسور و سدی در راه انتشار و گسترش آزادی بیان، به هر بهانهای و در هر وضعیتی، مخالف اصل آزادی بیان است و «خانهی آزادی بیان» وظیفهی خود میداند در برابر همه شیوههای سانسور بایستد و در راه امحای آنها بکوشد. «خانه آزادی بیان»، همچنین دفاع از همهی کسانی را که به اتهام یا به جرم بیان اندیشه و تخیلشان بازداشت یا محکوم شدهاند، یا با فشارهای گوناگونی چون حذف فرهنگی، محرومیت از کار فرهنگی و برخوردهای خشونتآمیز روبهرو گشتهاند، وظیفهی خود میداند و در راه آزادی آنها و بیان اندیشه و تخیل و انتشار اثرهایشان با روشهای صلحآمیز میکوشد. اکنون بیش از یک صد تن از نویسندگان و هنرمندان به عضویت خانهی آزادی بیان درآمدهاند. نیلوفر بیضایی در بیست و دوم ماه می به مناسبت پنجاهمین سالگرد سازمان عفو بینالملل یک روخوانی نمایشی در تئاتر شهر فرانکفورت روی صحنه برد. این نمایش «از میان کابوسها یا چگونه انقلاب نوههایش را نیز میبلعد» نام داشت. کار بعدی او «تکگوییهایی برای زنان یا مردان» نام دارد و موضوع آن تجربهی برخی زنان و مردان ایرانی دربارهی جنسیتشان است. توجه شما را به گفتوگو با نیلوفر بیضایی جلب میکنیم:
بخش فرهنگ زمانه- شما بهعنوان هنرمندی که سالهاست در تبعید زندگی میکند، با چه انگیزهای به عضویت خانهی آزادی بیان درآمدید؟
نیلوفر بیضایی - در این سالهای تبعید بارها شاهد فضاسازیهایی بودهام که عرصه را بر بیان نظر و اندیشه و خلاقیت هنری تنگ کردهاند. من همواره از مشارکت در فضاهایی که در آن کس یا کسانی احساس عدم امنیت کنند و ناچار به سکوت و یا گوشهنشینی بشوند گریزان بودهام و خودم هم بارها بهنوعی قربانی چنین فضاهایی بودهام. البته سکوت نکردهام اما بهنوعی الویتهایم را تغییر دادهام و سعی کردهام از خودم و سلامت خودم در برابر چنین فضاسازیهایی حفاظت کنم. کانونها و انجمنهای دیگری که در این سالهای تبعید تأسیس شدهاند، برایم جذابیتی نداشتهاند، چرا که اولاً تفاوت نسلی و دوماً تفاوت نوع نگرش به یک تشکل صنفی، من را از آنها دور میکرد. در مورد «خانهی آزادی بیان» باید بگویم که منشور پیشنهادیاش را درست در زمانی منتشر کرد که نیاز به یک تشکل صنفی برای هنرمندان را بیش از هر زمان حس میکردم. فکر میکنم گشادهرویی و شفافیت در انتشار فکر اولیهی منشور و شکل دمکراتیک ارائهی آن که بنا بر حس من بدون یارگیریها و قبیلهبازیهای رایج انجام شد، این امید را در من زنده کرد که با یک تلاش نوین و جدی در ایجاد یک تشکل صنفی هنرمندان که دفاع از آزادی بیان و اندیشه و تخیل در هنر را در دستور کار خود قرار داده است، روبرو هستم. همین انگیزهای شد برای عضویت در این خانه که خانهی تمام هنرمندان ایرانی میتواند باشد. یکی از امیدهای من این است که نسل جوان هنرمندان ایرانی که به تبعید آمدهاند یا حتی در ایران زندگی میکنند، هر چه فعالتر در این تشکل حضور پیدا کنند و مهر خود را با انتقال فضایی بدون تعصب و پیشداوری بر سقف این خانه بنشانند.
فکر میکنید خانهی آزادی بیان بتواند در عرصهی تأتر مستقل و معترض ایران در تبعید، منشأ تحولاتی باشد؟
امیدوارم که چنین شود. نه تنها در عرصهی تئاتر بلکه در هنرهای دیگر نیز امیدوارم این تشکل مانند یک شبکهی ارتباطی بتواند امکان همکاری میان شاخههای گوناگون هنری را ایجاد کند و روح تازهای در کالبد هنر پراکنده و منزوی اما پویای ایرانی بدمد.
مشکلات تأتر ایران در تبعید چیست؟
پراکندگی مخاطب، پراکندگی عوامل کار، امکانات محدود، دستهبندیهای کمابیش سیاسی میان گروههایی که بهعنوان انجمنهای فرهنگی و هنری میتوانند بسترساز ارائهی آثار تئاتری در تبعید شوند، مشکلات فرهنگی و بسیاری مشکلات دیگر که شاید روزی دربارهی آنها بهتفضیل بنویسم.
عدهای از هنرمندان در ایران هستند که با سانسور مقابله میکنند و فکر میکنند سانسور بهدلیل محدودیتهایی که برای هنرمند ایجاد میکند، میتواند به تعالی هنری کمک کند. شما چی فکر میکنید؟
در سؤال شما تناقضی هست که من آن را در جامعهی هنری خودمان هم میبینم و شاید بتوان گفت سؤال شما بهنوعی بازتاب دهندهی همین تناقضات باشد. برای من این نکته قابل درک است: هنرمندانی که در ایران زندگی میکنند بهدلیل فشار سانسور و شرایط امنیتی حاکم بر فضای هنری ناچارند برای بیان خود راههایی را جستوجو کنند و بیابند که تداوم کار را علیرغم این شرایط برایشان ممکن شود و در عین حال بتوانند لااقل بخشی از حرف خود را بزنند و حتی این را هم میپذیرم که برخی آثار خوب هم در چنین چارچوبی خلق شدهاند. اما تعمیم موضوع و بیان اینکه سانسور بتواند به تعالی هنر کمک کند از نظر من ادعاییست که (تحت هر شرایطی عنوان شده باشد) تنها میتواند به جوهر هنر و چرایی و چیستی آن لطماتی جبرانناپذیر بزند.
نیلوفر بیضایی: یکی از امیدهای من این است که نسل جوان هنرمندان ایرانی که به تبعید آمدهاند یا حتی در ایران زندگی میکنند، هر چه فعالتر در این تشکل حضور پیدا کنند و مهر خود را با انتقال فضایی بدون تعصب و پیشداوری بر سقف این خانه بنشانند.
من چنین ادعایی را نه تنها توهینی به خود هنر بلکه توهین به خرد و تلاش تمام کسانی میدانم که از قرون وسطی تا امروز برای تغییر فضا بهنفع آزادی و برای گشایش امکان تخیل، اندیشه و بیان هنری کوشش کردهاند و تمام عالم هنر امروز از دستاوردهای تلاش آنها بهره میبرد. بگذارید کمی فراتر بروم و بگویم من چنین ادعایی را بسیار خطرناک میدانم. چرا که اگر کسانی که بهعنوان هنرمند و خالق هنری از امر سانسور دفاع کنند، در حقیقت بهجای کمک به پیشرفت و گشودن افقهای دید، مبلغ افکاری میشوند که نتایجش را در این سی و چند ساله دیدهایم. کسانی هستند که چنان در این ادعا (با توجیهات پستمدرنیستی) پیش رفتهاند که هنر را به ابزاری برای بیان هیچ چیز و یا حتی توجیه وضع موجود بدل کردهاند. محصولی بیروح و بیارتباط با اطراف، محصولی تجریدی که کسان دیگری هم با لباس روشنفکری ولی کاملاً بیاعتنا به الزامات آن (منظور روشنفکریست، البته بهجز حفظ ظاهر و اداهای آنکه بهخوبی و بهسرعت فرامیگیرند) از این محصولات تعریفهای آنچنانی میکنند و آنها را شاهکارهای قرن مینمایانند. من در اینجا فرد یا افراد مشخصی را در نظر ندارم، بلکه دارم از یک مجموعه حرف میزنم که این هم بهنوعی محصول این نظم موجود است.
وضع تئاتر ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ سانسور چه آسیبهایی به تئاتر ما وارد کرده؟
بگذارید در اینجا بخشی از بیانیهی انجمن منتقدان ونویسندگان تئاتر را که در سال ۱۳۸۶ منتشر شده در اینجا بیاورم که بازگوکنندهی شرایط تئاتر در ایران امروز است:
«انجمن منتقدان و نویسندگان تئاتر ایران وظیفهی خود میداند تا ناملایمات کنونی تئاتر کشور را به اطلاع عموم برساند. واقعیت این است که سیاستهای حاکم بر جامعهی تئاتر پیوسته سختگیرانهتر و امکان فعالیت در این زمینه دشوارتر میشود. کمتر نمایشی توان جذب مخاطب در حد یک سالن پیدا میکند، چرا که سانسور در حین تصویب متن و سپس پیش از اجرا وگاه در حین اجرا چنان ضربهای به آفرینش هنری وارد آورده که دیگر انتظار مشاهدهی اثری درخشان به رؤیایی دستنیافتنی تبدیل شده است. برخی فعالان حرفهای این رشته به دلایلی واهی از صحنه دورماندهاند، متنهای بیمحتوا واجراهایی ضعیف، علاقمندان تئاتر را خانهنشین کرده است. تشویق، بسترسازی و راهگشایی هم که تاکنون در دستور کار مدیران نبوده، میرود که تاروپود این مادر همهی هنرها را از هم بگسلد. (...) یادآور میشویم که تئاتر کشور آینهی تمامنمای فعالیتهای هنری است. هرچه فضای تنفسی تئاتر محدودتر شود، آسیبهای اجتماعی هم فزایندهتر میشود و محدودیت هنری بر مسمومیت جامعه میافزاید...»
با این تفاصیل آیا بهنظر شما جبرانپذیر هستند این آسیبها؟
نمیدانم این آسیبها جبرانپذیر هستند یا نه، اما میدانم که زدودن آثار چنین فضایی یک روزه و یا در کوتاهمدت ممکن نخواهد بود.
در منشور خانهی آزادی بیان همچون منشور کانون نویسندگان ایران از آزادی بیحد و حصر بیان سخن به میان آمده است. آیا آزادی میتواند بدون حد و حصر باشد؟ یعنی مثلاً اگر الان کسی بخواهد از یک شکنجهگر روی صحنهی تآتر یک قهرمان بسازد یا مانند لرس فن تریر در نشست رسانهای کن از هیتلر دفاع کند، خانه آزادی بیان به او یاری میرساند؟
فکر میکنم این چند جملهی آغازین منشور بتواند پاسخی به سؤال شما باشد. آنجا که آمده است:
«خانهی آزادی بیان، نهادی است آزاد و مستقل و غیرانتفاعی که با باور به «بیانیهی جهانی حقوق بشر»(دی ۱۳۲۷)، «متن ۱۳۴ نویسنده» (مهر ۱۳۷۳) و «منشور کانون نویسندگان ایران» (شهریور ۱۳۷۵) آغاز به فعالیت میکند. این نکتهای بسیار مهم است. آزادی بیحصر و استثناء (و نه بیحد و حصر) با توجه به چارچوبهایی که منشأ باور ما را تشکیل میدهند که اعلامیه جهانی حقوق بشر مهمترین پایهی آن است. و البته این منشور قرار است تدقیق بشود و شاید در آنجا لازم باشد در ارائهی تعریفی شفاف از آزادی بیان اندیشه و تخیل، امکان ایجاد سوء تفاهمهایی از این دست به حداقل برسد.
خانم بیضایی، بسیار سپاسگزاریم که با وجود آنکه در سفر هستید، وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.
در همین زمینه:
::تلاشی دیگر برای مبارزه با سانسور، گفت و گو سارا روشن با منصور کوشان::
:: نامزدهای هيأت دبيران خانه آزادی بيان مشخص شدند::
::اعضای هیأت دبیران خانه آزادی بیان انتخاب شدند::
::صفحهی «خانهی آزادی بیان» در بخش خبر رادیو زمانه::
::یک پرونده دو قتل، به روایت نیلوفر بیضایی::
مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید
هیج بقالی نمی گوید ماست من ترش است
نمی دانستیم این خانه خانه ی واقعی است و سقف هم دارد.
صنف هنرمندان و نویسندگان ایرانی تبار در تبعید (در همه ی کشورها و در ایران): بگردید و این "صنف" را در دکان پرتغال فروش پیدا کنید
اینها به افراد صنف در جهان و ایران دعوتنامه و منشور فرستادند. افراد صنف تنها 100 نفر بودند: این هم عجایب هشتم دنیا
خوب است نویسندگان این خانه مثل نویسندگان کانون نویسندگان ایران ماهها تو سر و کله ی هم نزدند که کلمه ی بی حصر و استثناء را بگذارند. خیلی پیشرفت کرده اند
واقعا که به سنگ پای قزوین باید درود فرستاد! این خانم با آن کارنامه ی ضعیف و تبلیغی و ... تئاتری دم به ساعت در رسانه های کلان مصاحبه دارد و گزارش پشت گزارش برایش تهیه می شود. هر کس که شم هنری یا سیاسی داشته، تا حالا متوجه شده که ایشان چقدر در میدان هنر و سیاست سیاست باز و تهی چنته است. با آن مواضع زیگزاگی سیاسی، یکی به نعل و یکی به میخ زدن، مثل آن کارزار مسخره علیه جشنواره ی کلن که بله اینها میزبان جمهوری اسلامی شدند و از این چیزها و بعد کارزار راه انداختن در حمایت همان جشنواره که بله باید از اینها حمایت کرد و با سر دویدن تو همان جشنواره که بله این تبعیدیها چی می گویند و خود را نشان دادن، به بهانه ی بایکوت یا حمایت از هنرمندان داخل ایران دوباره خود را جلو انداختن و رهبر شدن. اینجا هم که رفت تو "هیأت دبیران"، این هم به بیوگرافی "هنری" اش اضافه شد. مبارک است انشاءالله!
مسئولان عزیز رادیو زمانه
نوشته ی دیگری از طرف شخص ناشناس که کاربر نیست در داخل نظر من جاسازی شده است. این نوشته سراسر توهین به شخص من است. این نوشته مرا داستان نویس معرفی می کند، در صورتی که من داستان نویس نیستم و هیچ گاه ادعایی در این زمینه نداشته ام. برای مطمئن شدن از این حقیقت نام مرا روی گوگل جستجو کنید.
این نوشته سایکو آنالیز شخصیت من و تحلیل روانشناسی انگیزه های من برای نظر دادن روی مقاله ها و خبرها در فضای مجازی است. اما من هیچگاه به روانشناسی مراجعه نکرده ام که کسی بخواهد چیزی در این مورد روی یک سایت عمومی منتشر کند. در اصل یک سایت عمومی محل ارائه ی تحلیل روانشناسی از افراد نیست. حتی اگر من مشکلی داشته باشم به عموم مربوط نیست و در حوزه ی شخصی من است.
این نوشته سراسر اتهام و توهین است. در این نوشته من به هیتلر تشبیه شده ام (کسی خبر دارد من تا به حال چند اردوگاه مرگ و کار اجباری راه انداخته ام؟ به خاک چه گشورهایی حمله کرده ام؟ گدام جنگل ها را آتش زده ام؟). در این نوشته من فردی خودبین، حقیر، خشمگین، دلشکسته، خواهان شهرت، خود خواه قاتل و تروریست بالقوه تصویر شده ام. این نوشته ادعا می کند که در درون و در روان من هیولایی خفته است که چون برون آید اسلحه به دست می گیرد، از خشم فریاد می کشد و مبارزان راه آزادی را قتل عام می کند. در این نوشته من با مسعود ده نمکی مقایسه شده ام که همه ی چراغها را می کشد و خاموشی مطلق ایجاد می کند تا کورسوی حقیر خودش بدرخشد. از این مقایسه ها در می یابیم که ده نمکی و هیتلر همسانند. آقای ده نمکی، من که نمی شناسمتان و هیج یک از کارهایتان را ندیده ام، اما کاش شما هم اینها را بخوانید.
در این نوشته گفته شده است که من نمی خوانم. زحمت نمی کشم، نمی آموزم. خوب است که نویسنده ی مجهول الهویه "خداست" که همه چیز را می داند
و حالا همه ی این توهین و افترا ها برای چه؟ برای اینکه گفته ام همه ی نویسندگان و شاعران و هنرمندان تئاتر و سینما و هنر های تجسمی و آفرینشگران رسانه ای و ... ایرانی در دنیا یک صنف نیستند. این که زدن ندارد. باز هم می گویم: یک صنف نیستند
اما شاید دلیل این باشد که به مقدسات و یا مقدسان بعضی ها "به اصطلاح توهین" کرده ام. می توانید مرا ترور کنید ولی همچنان، همچون آقای جهانشاه جاوید، همچون سایت ایرانین دات کام، می گویم هیچ چیز مقدس نیست.
مسئولان محترم زمانه
اگر شما در اسرع وقت این نوشته را از روی وبسایت خود برندارید و از من عذر خواهی نکنید، من وکیل می گیرم و علیه رادیو زمانه به دولت هلند یا هر مقام مسئول شکایت قانونی می کنم. من دختر یک قاضی سابق و وکیل دادگستری هستم
با احترام و مهر
نیلوفر شیدمهر
ارسال کردن دیدگاه جدید