روسپیان تهران، سکسوالیته و جمهوری اسلامی
وحید ولیزاده ـ مجموعهی «روسپیهای تهران» از شیرین فخیم مجموعهای است فراتر از بازنمائی هنری زنانی که در جمهوری اسلامی، آن بخش از واقعیت هستند که دیدگان رسمی آنها را ناموجود، قانون آنها را غیرقانونی، و هنر رسمی آنها را غیرقابل بازنمائی میدانند. روسپیهای تهران، مفهومهایی هستند که با خرت و پرتهای دمدستی مادیت یافتهاند، اما واقعگرایانهتر از هر هنر رئالیستی روایت زیر پوست شهر تهران را بازمیگویند.
شهر نو، روسپیان تهران و آتش اسلام سیاسی
در همان روزهایی که انقلاب ۵۷ در حال پیروزی بر رژیم سرکوبگر شاه بود، شکست آتی آن توسط جمهوری اسلامی نیز در حال نضج گرفتن بود. در بهمن ماه ۱۳۵۷ ائتلاف خرده بورژوازی سنتی و لمپن پرولتاریای شهری و روحانیان به شهر نو، محلهی روسپیان تهران حمله کردند و آنجا را به آتش کشیدند. تمام محله همراه با تمام دار و ندار و محل زیست و کار کارگران جنسی در آتش سوخت و از بین رفت. دهها کارگر جنسی در میان شعلههای آتش سوختند. بلوکی که قدرت سیاسی را در دستان خود میگرفت رژیم نوینی از سیاست و تأدیب را در پیش میگرفت که مبتنی بر آموزههای اسلام سیاسی بود. طبقه کارگر نتوانست همراه با متحدانش در برابر این هجوم دوام آورد. عدم انجام وظیفهی کارگران آتشنشانی تهران در اطفای حریق، به بهانهی همبستگی با «مردم مسلمان»، خود گویای کاستیهای جدی در آگاهی طبقاتی طبقه کارگر آن روز ایران بود. رژیم تازه، روسپیگری را از میان نبرد، بلکه نظامی از تنظیمات و قواعد را با نظام دیگری جایگزین کرد. تن زن همچنان در معرض معامله، خشونت و رقابت تحلیل رفت.
چکمههای چرمی، تبرج، ارگاسم و پوشش
آیت الله صانعی، روحانی محبوب برخی فعالان اصلاحطلب جنبش زنان در گفتوگویی تبرج را بهعنوان «آرایشی که ممکن است زنی بکند و نعوذبالله بخواهد روسپیگری کند» تعریف میکند. در زمستان چند سال پیش سردار رادان، رئیس نیروی انتظامی تهران بزرگ پوشیدن چکمه زنانه را که روی شلوار پوشیده باشد «تبرج» نامید و برخورد با آن را همانند برخورد با بدحجابی خواند. پرجلوهترین شیء در چیدمان شیرین فخیم نیز چکمههای زنانه است. اندامهای جنسی روسپیان در آثار فخیم به مجموعهی تلنبار شدهای از اشیاء و تکههای «پوشیدنی» تقلیل یافته است. چیدمان نه اندامهای سکسی روسپیان بلکه «پوشش» را در معرض چشمچرانی تماشاگران قرار میدهد. روسپیان تهران فاقد بدن هستند، چرا که تن زنان در ایران دهههاست انکار شده است. بدون بدن و اندام، سکس در پیکرههای بدیع و نوپیدایی جسمیت مییابد. روسپی تهرانی تنفروش نیست، بلکه کولاژی از پوشاک، آرایش، زیورآلات و افزودنیها را که به شیوههای خلاقانه و ابداعی در زیرزمینهای فرهنگ غیررسمی انتخاب و تلفیق شده است را به فروش میرساند. هنگامی که برهنگی ممنوع میشود، زمانی که تن عریان با مجازات اسلامی کیفر داده میشود، عاملیت دختران و زنان جوان و لیبیدوی طغیان کنندهی آنها همان «پوشش»ی را که اجبار فرهنگ رسمی و قوانین مدنی و دستگاههای کیفری بر تن آنها کشیده شده است را مورد دستکاری، بازسازی، و چیدمان مجدد قرار میدهد تا تن خود را در پیکرهای نوین و مصنوعی بازسازی کند. ارگاسم که پیش از این در اتاقهای خلوت و از آمیزش آلت جنسی مرد و آلت جنسی زن رخ میداد، حالا در عرصهی عمومی و از آمیزش نگاه جنسی مرد و پوشش جنسی زن رخ میدهد. قانون زیر پا گذاشته نشده است، نشانهگذاری جرم توسط سیستم حکومتی ناممکن است، و سکس صورت میگیرد، در پیش چشم همگان.
سکسوالیته، سیاست و بدن
چیدمان روسپیان تهران از برخورد هنرمندانهی هنرمند به مسئله روسپیگری در تهران فراتر میرود و سکسوالیته، زن، جامعه معاصر، سیاست و بدن را مورد واکاوی قرار میدهد. بدن زنان همواره از مهمترین میدانهای نبرد گفتمانهای فرهنگی متفاوت بوده است. اسلام سیاسی، بهعنوان گفتمان مسلط در سه دههی اخیر بر ایران تلاش داشته است تا با مجموعهای از تنظیمات، قوانین، اعمال خشونتها، و... شهروندان زن جامعه را بهسان صفوفی از سربازان خدا آرایش دهد. اندام جنسی زنان بهعنوان عرصههایی جهنمی شناسایی شده و به طور سیستماتیک از منظرهی حیات اجتماعی ریشه کن شده است. پوشش، آن کجاوهی مورد تأییدی است که قرار است تن زمینی و پست زنان را به ملکوت بهشت برساند. زنان زمینی اما ناتوان از به زیر کشیدن اسلام سیاسی، مانوری طولانی را برای دور زدن و خنثی کردن قوانین و مقررات تحمیلی بهپیش میبرند. بدن زنان ایرانی تحت حاکمیت اسلام سیاسی، از شکل و ریخت طبیعی و انسانی خود خارج شده و به صورت اندامهایی فرعی و مصنوعی، از چرم و پارچه و پودر و رنگ، از نو سامان یافته است. چیدمان «روسپیان تهران» نه تنها فاشسازی بُعدی از حقیقت اجتماعی امروز ما، بلکه ادعانامهای علیه از ریختافتادگی تن زن ایرانی است.
بدن به مثابه محصول صنعت پورنو
اگر چیدمانهای شیرین فخیم، معاملهی سکس در جامعهی اسلامزدهی ایران را بهعنوان مضمونی برای نگاه هنرمندانهی انتقادی خویش برگزیده است، اما سیندی شرمن، عکاس برجستهی آمریکایی نیز در مجموعهای از عکسهای خود، سکسوالیته، تن زنانه، و قدرت را در جامعهی سرمایهداری غربی مورد کنکاش قرار میدهد. در این مجموعه، شرمن عروسکهای برهنهای را عکاسی میکند که اندامهای جنسی آنها در کانون عکس برجسته میشوند. زنانی که در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی در پایان دههی شصت و هفتاد با انقلابی اجتماعی و فرهنگی بسیاری از قید و بندهای فرهنگ مردسالارانه، سنتی و مذهبی جوامع خود را درهم شکسته بودند، در دههی هشتاد میلادی با تعرض تاچریسم و ریگانیسم، و موج نوینی از ارتجاع جهانی روبرو شدند. سکس که در دههی هفتاد دموکراتیزه، همگانی، و رها شده بود، در دههی هشتاد سرمایهداریزه شد. بنگاههای بزرگ سوداندوز، سکس را به صورت کالاهایی قابل فروش، در اشکال متفاوتتری همچون مجلات، ویدئو، و... بستهبندی کرده و در بازاری که اکنون به شدت جهانی شده بود، بازاریابی کردند. معماری برهنهی بدن زن منفجر شده و ریخت جدیدی مبتنی بر منطق بازار جایگزین آن شد. عکسهای سیندی شرمن، نه زنانی برهنه، که عروسکهایی برهنه را ترسیم میکنند که آلتهای جنسی غلو شده، از شکل افتاده و هراسناکی یافتهاند که چون دهانی برای بلعیدن گشودهاند. سیندی شرمن در این مجموعهی خود، در عکسهای به ظاهر غیرواقعگرایانه، طراحی شده و مصنوع خود، واقعیت از ریختافتادگی بدن زن را در سرمایهداری متأخر به صورتی صریح و زننده مورد انتقاد قرار میدهد.
در همین زمینه:
روسپیان تهران، شیرین فخیم، گالری ساجی، لندن
واقعا در شأن سایت زمانه نیست. مدتی است که متنهای سایت را دنبال می کنم نه تنها در این بخش در خیلی بخشهای دیگر. می توانید این سایت را به مجموعه وسیع و کاملی از پرونوگرافی بدل کنید و نه یک سایت فرهنگی
________________________________________
خواننده گرامی، چه چیزی در شأن صفحات فرهنگی زمانه نیست؟ تحلیل جامعهشناختی آثار یک هنرمند ایرانی نامآشنا که آثارش را در یکی از معتبرترین گالریهای جهان به نمایش گذاشتهاند و او در آن آثار دنیای روحی و روانی یکی از تحتستمترین اقشار جامعه، یعنی تنفروشان ایرانی را بیپرده نشان میدهد؟ اگر پرداختن به آثار خانم فخیم در شأن زمانه نیست، به نظر شما چه چیزی در شأن زمانه میتواند باشد؟ شیریم فخیم در این آثار یکی از پیامدهای تنفروشی را آشکار کرده است. تصوری که زنان تنفروش در مراکز رواندرمانی غرب از تنشان دارند و آن را روی کاغذ میآورند، در اغلب مواقع به مجسمههای شیرین فخیم شباهت دارد. آیا این تصور به نظر شما پورنوگرافی یعنی هرزهنگاریست؟ یا برنمایی یک واقعیت تلخ اجتماعی و انسانی؟
بخش فرهنگ زمانه
مجموعه ی فرهنگی ای که بخواهد واقعیات مسائل اساسی زندگی فردی و اجتماعی انسان را سانسور کند، نام اش رادیو زمانه نیست !! با تشکر از ساختار شکنی ها و آفرینش های موضوعی رادیو زمانه.
درود بر شما
مطلب بسیار جالبی بود.با عرض احترام به دوست عزیزی که گفته بودند سایت زمانه را به مجموعه وسیع و کاملی از پورنوگرافی تبدیل کنید باید عرض کنم که یکی از ویژگی های فرهنگ دموکراتیک عریانی هست عریانی نه فقط برای بدن بلکه عریانی کلام,کردارو...
سایت زمانه به خوبی به مساءل و مشکلات جامعه ما می پردازه وبه واقع در حال انجام یک کار فرهنگی پایه ای و اصولی هست.به همت این سایت بسیاری از مشکلات جامعه ی ما که به تابو تبدیل شده بودند مطرح,بررسی و نقد شده اند.
با سپاس از شما راه خود را ادامه دهید
ممنون بابت این گزارش خوب
خیلی خوب بود. خسته نباشید.
از نوشتن واقعیت نباید هراس داشت. فاحشه ها واقعیت دارند متاسفانه جمهوری اسلامی قادر به دیدن این واقعیتها نیست از بابت ارایه این نوشته تشکر می کنم زیرا این جماعت با فدا کردن خود به جامعه امنیت می بخشند
سپاس از مطالب آگاهی بخش و انسانگرای شما
هر یک مطلب شما ضربه ای است بر نظام پوسیده جامعه بسته ایران
در مسیرتان پایدار باشید
هنوز نفهمیدم که دنبال چی هستید؟
ارسال کردن دیدگاه جدید