رقابت آمریکاییها بر سر محوطههای ایران
بیژن روحانی - زمانی که ارنست هرتسفلد، باستانشناس آلمانی، در دهه ۱۹۲۰ میلادی برای تهیه نخستین گزارش خود به تخت جمشید آمد، اوضاع آن محوطه را چندان مناسب ندید. چند سال بعد، و پس از رقابتی آشکار میان موسسات آمریکایی برای به دست آوردن حق کاوش در تخت جمشید، فعالیتهای باستانشناسی در این محوطه مهم به موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی هرتسفلد، سپرده شد.
هرتسفلد در گزارش اولیهاش در دهه ۱۹۲۰ میلادی، پیش از به دست گرفتن سرپرستی کاوشها، از فعالیتهای «به اصطلاح دانشمندانی» شکایت کرد که نقشبرجستهها و مجسمههای سنگی را به گفته او «با دستان ناپاک خود از محوطه خارج و در موزههای اروپایی جای داده بودند». او به دولت ایران پیشنهاد داد که چنانچه از پروژهاش در تخت جمشید حمایت کند، حاضر است به دنبال یافتن بودجه برای پاک کردن و خواناسازی محوطه تخت جمشید برود. حفاری در تخت جمشید بعداً به عنوان مهمترین و طولانیترین فعالیت حرفهای هرتسفلد درآمد.
زمانی که در ایران بحثها و مذاکرات در مورد قانون جدید عتیقات آغاز شد، هرتسفلد توانست با موفقیت از نفوذ خود در دولت استفاده کند تا تخت جمشید از این قانون جدید مستنثی باقی بماند. مطابق آن قانون تمامی حفاریهای باستانشناسی میبایست به تصویب دولت میرسید. مستثنی شدن از این قانون که شامل حال تخت جمشید شد، از علاقه خاص هرتسفلد به این محوطه پرده برمیداشت. اگرچه این استثناء قائل شدن در سال ۱۹۲۹ به نظر پیشنهاد خوبی بود، اما بعداً در دهه ۱۹۳۰میلادی برای هیئت باستانشناسی آمریکا در تخت جمشید باعث مشکلات فراوانی شد.
اهمیت تخت جمشید برای ایران مانند اهمیت دره پادشاهان برای مصر و آرامگاههای مانچو برای چین باستان
هرتسفلد برای به دست آوردن حق کاوش باستانشناسی در تخت جمشید با آرتور اوپهام پوپ، مورخ هنر آمریکایی، هم صحبت کرده بود و میدانست که پوپ با رییس موزه دانشگاه پنسیلوانیا، که برای توسعه فعالیتهای آن دانشگاه در منطقه تلاش میکرد، در تماس است. پوپ سعی کرد اشتهای رییس موزه پنسیلوانیا را برای تخت جمشید تحریک کند، بنابراین به او گفت که اهمیت تخت جمشید برای ایران مانند اهمیت دره پادشاهان برای مصر و آرامگاههای مانچو برای چین باستان است. پوپ در نامهای به رییس موزه دانشگاه پنسیلوانیا نوشت که او و هرتسفلد به توافق رسیدهاند که اگر مأموریتی برای یک هیئت آمریکایی در ایران جور شد، هرتسفلد سرپرست آن کاوشها باشد. پوپ به طور آشکار یادآوری کرد که نقش او در این وسط غیر قابل چشمپوشی و در حقیقت ضروری است، چون از حمایتهای شخص رضا شاه و تیمورتاش، وزیر دربار، برخوردار است.
گوش سپردن رییس موزه دانشگاه پنسلوانیا به حرفهای پوپ و نزدیک شدن به او در حالی صورت میگفت که رییس موزه به خوبی از حرف و حدیثهایی که پشت سر پوپ در مورد نحوه مشکوک به دست آوردن اشیاء تاریخی وجود داشت آگاه بود. رییس موزه به خوبی میدانست که پوپ یک باستانشناس آموزشدیده نیست، اما عتیقههای کمیابی که او با قیمتهای پایین به موزهها میفروخت، بیش از هر چیز دیگر اهمیت داشت. رییس موزه پنسیلوانیا در آن زمان با موزه هنرهای زیبای بوستون وارد رقابتی جدی برای خریدن ۴۰ قطعه از مفرغهای باستانی لرستان شده بود و همان زمان به پوپ گفت که ممکن است بتواند برای خرید تعداد بیشتری از این مفرغها باز هم پول تهیه کند. پوپ هم به او از امکان یک کاوش مشترک در تیسفون، پایتخت باستانی ایران، گفت و اینکه «در آنجا غنائم عالی تضمین شده است و پول خوبی میشود از این راه به جیب زد».
آرتور اوپهام پوپ، مورخ هنر
به کار بردن این نوع زبان تند و تیز و این طرز حرف زدن در مورد محوطههای باستانی، امری رایج در دنیای باستانشناسی در دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی بود. مدیران موزهها احساس میکردند وظیفه اصلی آنها به دست آوردن اشیاء قیمتی به هر شکلی است، و افراد و واسطههایی مانند پوپ برای آنها مانند فرستادگان الهی بودند. در مورد پوپ خیلی از ناظران اعتقاد داشتند که کسانی که برای او در ایران کار میکنند در حقیقت تمام دشت و صحرا را برای یافتن آثار عتیقه زیر و رو میکنند و افراد محلی را تشویق میکنند تا به صورت مخفیانه در تپهها حفاری کرده و یا اینکه آثار ارزشمند را از بناها و محوطههای باستانی خارج کنند.
پوپ البته آنقدر عمر کرد تا مردود شناخته شدن این روشها در دنیا را به چشم خود ببیند. طنز قضیه آنجا بود که آخرین باری که پوپ شاهد منفی قلمداد شدن چنین روشهایی در زندگی شد، سالها بعد و در جریان پانزدهمین کنگره هنر و باستانشناسی ایران به سال ۱۹۶۸ در تهران و شیراز بود. در جریان آن کنگره بیش از ۳۰۰ نفر از شرکتکنندگان که از ۲۸ کشور مختلف گردهم آمده بودند به صورت رسمی قاچاق عتیقه را تقبیح کردند، و نقل و انتقال آثار تاریخی را تنها در صورتی مجاز شمردند که از راه مجاری رسمی و با مجوز انجام شود. اما پوپ در برابر مدام اصرار میکرد که آثار تاریخی بهترین سفیران یک فرهنگ در کشوری دیگر هستند. در آن کنگره به جز پوپ تنها یک نفر دیگر با این موضعگیری رسمی مخالف بود.
با رشد دانش، باستانشناسان میدانستند که یک شیء تاریخی در درجه اول در ارتباط با مکان و موقعیتی که در آن کشف میشود دارای ارزش و اعتبار است. یک کوزه باستانی به تنهایی و در انزوا، اطلاعات اندکی را در مورد فرهنگی که به آن تعلق دارد بازگو میکند. این شیء وقتی که از درون زمین بیرون آورده میشود بیشتر اطلاعات تاریخیاش دیگر غیر قابل بازیابی میشود. حتی در دههی ۳۰ میلادی هم این مفاهیم تقریباً به صورت عمومی در حال پذیرفته شدن بود.
ادامه دارد
یادآوری: این گفتار و قسمتهای آیندهی آن بر اساس بخشهایی از کتاب «مذاکره برای گذشته» تنظیم شده است. با این حال این بخش و بخشهایی که به مرور در برنامههای «میراث فرهنگی زمانه» ارائه میشود تنها خلاصهای از فصلهای مربوط به ایران هستند و نباید به عنوان ترجمه کامل و مستقل بخشهای این کتاب در نظر گرفته شود.
مشخصات کتاب:
James .F. Goode. 2007. Negotiation for the Past: Archaeology, Nationalism, and Diplomacy in the Middle East, 1919-1941. University of Texas Press.
در همین زمینه:
::بخش نخست: مذاکره برای گذشته::
::بخش دوم: امتیاز انحصاری فرانسه در باستانشناسی ایران::
::بخش سوم: مشروطه و دردسرهای فرانسه در باستانشناسی ایران::
::بخش چهارم: افول قاجاریه و رویکرد جدید به باستانشناسی::
::بخش پنجم: مورخ آمریکایی در میان دولتمردان ایرانی::
::بخش ششم: بیرقها و ویرانهها::
::بخش هفتم: پایان حق انحصاری فرانسه در باستان شناسی ایران::
::بخش هشتم: حضور آمریکاییها در باستانشناسی ایران ::
ارسال کردن دیدگاه جدید