روز و شب یوسف و سیاهه آرزوهای من
کتاب زمانه - «روز و شب یوسف» از داستانهای بلند (نوول) محمود دولتآبادیست که در حاشیه آثار مهمتر و شناختهشدهترش نوشته شده. دولتآبادی در مقدمه کوتاه این کتاب به این موضوع اشاره میکند و مینویسد: احساس کردم داستانهایی خارج از متن کلیدر در ذهن دارم که میبایست در مجالی مناسب آنها را بنویسم، کنار بگذارم و باز بر سر کار کلیدر شوم.»
روز و شب یوسف یکی از این داستانهاست که بر ذهن نویسنده سنگینی میکرده و سرانجام در سال ۱۳۵۲ به سرانجام رسیده، اما برای نخستین بار در سال ۱۳۸۳ توسط انتشارات نگاه در شمارگان قابل تأملی انتشار یافته است.
ادبیات داستانی ایران: روز و شب یوسف، محمود دولتآبادی
«روز و شب یوسف» هم مانند دیگر آثار محمود دولتآبادی از یک سویه جامعهشناختی بسیار برجسته برخوردار است و شخصیت اصلیاش، یوسف به ژرفای جامعه تعلق دارد و در خانوادهای سخت تنگدست پرورش پیدا کرده.
«روز و شب یوسف» رمانِ شخصیت است. رمان شخصیت در این معنا که کل داستان بر اساس شخصیت روایتگر آن بنا میگردد و دیگر شخصیتها و رویدادها پیرامون این شخصیت اصلی شکل میگیرند، با این قصد که موقعیت دشوار و تراژیک زندگی او را بنمایانند. با اینکه رمان بر اساس شخصیت «یوسف» شکل میگیرد، اما یوسف تشخص پیدا نمیکند، بلکه اصولاً آنچه که به روایت جهت میدهد تلاش ناکام یوسف برای تشخص پیدا کردن و خود را بیرون کشیدن از منجلاب فقر و نکبت است.
یوسف از یک شخصیت وابسته و در همان حال پارانویاک برخوردار است. داستان با وصف دقیق پوشش او آغاز میشود و سپس به ذهنیت یوسف راه پیدا میکند که از جنون تعقیب در رنج و عذاب است. او احساس میکند که کسی همواره سایه به سایه در پیاش است. دولتآبادی مینویسد: «او را در خیال خود میدید. همیشه با یوسف بود. در یوسف بود. گویی جزیی از روح او شده بود. سوار روحش شده بود. از او کنده نمیشد. دایم. دایم. مثل چیزی از خود او شده بود.» (روز و شب یوسف)
روز و شب یوسف، محمود دولتآبادی، مؤسسه انتشارات نگاه، چاپ اول ۱۳۸۳، بازنشر آنلاین در باشگاه ادبیات
اما نویسنده این پارانویا را که قاعدتاً میبایست جزیی از یوسف باشد و تا پایان داستان رهایش نکند، در اواسط داستان یکسر وامینهد و در متنی که معلوم است از نظریههای فروید، و داستانهای صادق چوبک و پارهای از داستانهای کوتاه هدایت و قلم خود محمود دولتآبادی در حین نگارش «کلیدر» تأثیر پذیرفته، زمینههای شکلگیری شخصیت یک قاتل در یک محیط سنتی و مذهبی را برملا میکند. اتفاقاً ارزش این رمان هم در همین برنمایی شخصیت یک جانیست که از ذهنیت مذهبی برخوردار است و از حرمانهای جنسی و احساس گناه و خشم و اندوهی ژرف رنج میبرد. تأکید زیاد بر همه این عوامل و تأثیرپذیری از فروید و چوبک به داستان حال و هوایی ناتورالیستی داده است.
محمود دولتآبادی با دقت، و گام به گام و با آوردن جزئیات بسیار، طرحی از ساختار خانواده یوسف به دست میدهد. پدر یوسف در کارخانه باطریسازی کار میکند: «یک کار کماهمیت» و «کممزد» و با اینحال همیشه نماز میخواند، شکرگذار و مطیع است و با زنش هم حرف نمیزند. فرزند او یوسف هم آرزوهایی ساده دارد: «دستمال ابریشمی، تسبیح دانه درشت. کفش براق» (همان)
مادر یوسف یک زن درهمشکسته است که به سختی چهل سال دارد، اما مشتی استخوان است. دولتآبادی او را به این شکل وصف میکند: «مادر یوسف خوب زنی بود. هرگز از روزگار شکوه نمیکرد. هرگز مزد خود را بر سر شوهر و بچههایش نمیکوفت.»
صدیقه خواهر یوسف هم هست که در خیاطخانه کار میکند و سر و گوشش هم میجنبد. در همسایگی این خانواده هم یک پاسبان، یک بارفروش که همیشه خدا مست است و سرایدار گاراژ لب خیابان زندگی میکنند. در این میان یوسف که آرزوی مرد شدن دارد، از دیدن زن همسایه، فخری خانم به هیجان میآید و در یک طرح فرویدی، به این دلیل که خواهش تنش را نمیتواند بدون احساس گناه بپذیرد، میل به جنایت در او بیدار میشود. داستان در واقع چگونگی شکلگیری شخصیت معیوب یک نوجوان مسلمان و حرمانزده است و هرچند که بر خلاف رمانهای شهری هیچکس در این داستان بهراستی دارای شخصیت نیست، اما نویسنده بهخوبی و با قلمی استوار توانسته دینامیسم اجتماعی و خانوادگیای را که در بستر آن خشونت شکل میگیرد، به نمایش بگذارد.
«روز و شب یوسف» از ریختپاشهای زبانی که در کلیدر سراغ داریم متأسفانه برکنار نمانده است. با اینحال باید گفت به رغمآنکه چهل سال از نوشتن آن میگذرد، هنوز هم معاصر ماست و این امر بیتردید از توانایی محمود دولتآبادی در راه یافتن به ژرفای اجتماع و درونیات مردمان محروم نشان دارد. این داستان هم مانند دیگر آثار دولتآبادی از سویههای نمایشی برجستهای برخوردار است و فراز و فرودهای هیجانانگیزی دارد که بیشتر در وصفهای درخشان و پرقدرت اتفاق میافتد.
لینک: دانلود «روز و شب یوسف» نوشته محمود دولتآبادی
ادبیات معاصر ایران: زمستان معشوق من است، مجموعه شعر، مانا آقایی
مانا آقایی شاعر کمکار و گزیدهگوییست. بهتازگی دفتری از اشعار او به نام «زمستان معشوق من است» منتشر شده است.
مانا آقایی درباره چگونگی نوشته شدن اشعار این دفتر و توجهاش به گذر فصلها میگوید: « مدتی بهخاطر شرایط خاصی که برایم پیش آمده بود زیاد با کسی در تماس نبودم و کمتر از خانه بیرون میرفتم. بعضی روزها چند ساعت از پنجره بیرون را تماشا میکردم. مثل کسی که شاهد جریان زندگیست اما خودش در آن حضور ندارد. شاید تجربهی غمانگیزی بهنظر برسد اما برای من آموزنده بود چون نگاه کردن – بدون هرگونه رد یا قبول را یاد گرفتم. بهنظرم درست نگاه کردن راه شناخت و رسیدن به آرامش است. آدم وقتی خود را از ریتم تند زندگی ماشینی رها میکند و بهجای آن به ضرباهنگ طبیعت گوش میدهد، کمکم با آن همگام میشود، شروع میکند به دیدن طبیعت واقعیِ چیزها، حتی صدای افتادن برگها را میشنود. من طی این دوره سکوت و مشاهده بود که در فصلها و دگرگونیهایشان دقیق شدم و این شعرها هم حاصل این دورهاند.» (گفتو گو شهرگان با مانا آقایی)
زمستان معشوق من است، مجموعه شعر، مانا آقایی
زبان اشعار مانا آقایی ساده است، اما این سادگی با سادهنویسی در شعر فارسی ایران تفاوت دارد. محمود صفریان در یادداشتی بر این اشعار به موضوع سادگی در اشعار مانا اشاره میکند و مینویسد: «شعرهای مانا آقایی حتی اگر درباره زمستان باشد، گرمای مخصوصی دارد. (باران)
مانا آقایی درباره سادگی در اشعارش میگوید:« من به شعری قابل فهم و سهل و ممتنع باور دارم. شعری که از بیانی ساده برای رساندن مفاهیم پیچیده استفاده میکند و در نگاه اول ساده بهنظر میرسد اما وقتی نزدیکش میشوید میبینید که دست یافتن به آن دشوار است.» (شهرگان)
مسعود کدخدایی با نگاهی به کارنامه شعری مانا آقایی مینویسد: « مانا آقایی از یک جوان که احساساتش در کلمات منفجر میشدند و چیزی از آنها باقی نمیماند تا به یادت بماند، به شاعری تبدیل شده است که آرام آرام واژهها را همچون دانههایی بارور چنان در ذهنت مینشاند که با بستن کتاب، این کلمات تازه آغاز به رشد میکنند و شاخ و برگ میگسترانند. او از منفجر کردن احساسات در کتاب اولش، به پرورش آنها در کتاب تازهاش دست یافته است. او بسیار ساده مینویسد و با همین سادگی، هم غزل میسراید و هم حماسه. (...) او نه زبان را با پیچ و تابهای عجیب میآزارد، و نه ذهن را با عبارتهای غریب خسته میکند، و در همان حال تو را به فکر وامیدارد.» (از انفجار احساس تا کنترل و پرورش احساس)
ادبیات غرب: صید قزلآلا در آمریکا، نوشته ریچارد براتیگان
هر چند که«صید قزلآلا در آمریکا» مهمترین اثر ریچارد براتیگان، نویسنده سرشناس آمریکایی نیست، اما بیتردید شناختهشدهترین و چه بسا محبوبترین رمان اوست. از این رمان دو ترجمه به فارسی در دست است: ترجمه هوشیار انصاریفرد و ترجمه پیام یزدانجو.
این دو ترجمه را باید به عنوان دو پیشنهاد متفاوت در نظر گرفت: هوشیاری انصاریفرد به سبک براتیگان و به زبان اصلی وفادار است، اما طبعاً روایت فارسیای که از رمان بهدست میدهد، از شیوایی بیان برخوردار نیست، در حالیکه پیام یزدانجو بیش از وفاداری به سبک و به زبان اصلی به شیوایی و روانی و سادگی کلام نظر دارد. به این جهت اگر بخواهیم «صید قزلآلا در آمریکا» را از نظر ادبی درک کنیم، میبایست ترجمه انصاریفرد را ملاک بگیریم، اما اگر قصد داشته باشیم از خواندن کتاب لذت ببریم، ترجمه پیام یزدانجو خواست ما را بیشتر برآورده میکند.
براتیگان نویسنده محبوب جوانان آمریکایی در سالهای دهه ۱۹۶۰ است. مهمترین مضامین آثار براتیگان، یعنی بحران هویت، جامعه مصرفی، بحران محیط زیست، تلاش انسان برای خودیابی، پناه آوردن به فلسفه شرق را میتوان در «صید قزلآلا در آمریکا» بازیافت.
راوی شوخطبع «صید قزلآلا در آمریکا» هرچند به دامن طبیعت پناه میآورد، اما نمیتواند به کل از شهر و زندگی شهری دل بکند. استعارهها و تشبیهات در این رمان در خدمت بیان دوپارگی بین زندگی روستایی و زندگی شهری قرار دارد. مترجم «پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد، در مؤخرهای به تشبیهات و استعارهها در «صید قزلآلا» اشاره میکند و مینویسد: «راوی حوضچه صید قزلآلا را به یک باجه تلفن، رودی پر از ماهی را به یک فروشگاه زنجیرهای و رود میسوری را به یک فیلم سینمایی تشبیه میکند. (...) اصولاً از مهمترین درونمایههای آثار براتیگان این پرسش است که آیا اصولاً انسان میتواند زندگی شهری را با طبیعت آشتی دهد و آیا راهکاری برای تلفیق زندگی شبانی با زندگی مدرن وجود دارد؟» (مؤخره پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد)
تصویر ریچارد براتیگان و معشوقهاش روی جلد «صید قزلآلا در آمریکا».
«جهان "صید قزلآلا در آمریکا" جهان نشانهها، دالها و مدلولهاست. در این اثر، زبان این نشانهها را در پیوندی تازه با هم قرار میدهد، آنها را به کلماتی انتزاعی، یا به تعبیر براتیگان به "فسیل" فرومیکاهد و به این ترتیب از واقعیت بیرون از متن جدایشان میکند. براتیگان در فصل پایانی "صید قزلآلا" با آوردن نقل قولی از "انسان در طبیعت" مارستون بیتس به این موضوع اشاره میکند و مینویسد: "از زبان فسیلی به جای نمیماند، البته دستکم تا وقتی که کلمات نوشته نشوند."» (همان)
در «صید قزلآلا» هم براتیگان همچنان با موضوع «مرگ» درگیر است. این درگیری تا پایان عمر او در همه آثارش ادامه پیدا میکند، تا آن حد که «مرگ» را میتوان مهمترین درونمایه آثار او دانست. راوی «صید قزلآلا» گاهی به گورستانهایی راه گم میکند، گاهی به ماهیانی مرده برمیخورد و گاهی هم به چیزهایی مثل مجلات کهنه که تاریخ مصرفشان گذشته و حتی آنها هم بیانگر زوال و مرگ هستند.
یکی از مهمترین شگردهای براتیگان در نویسندگی تشبیه امر مألوف به نامألوف است. این شگرد در «صید قزلآلا در آمریکا» در مقایسه با دیگر آثار او به طرز بسیار برجستهای به کار گرفته شده. هر چه از آثار دوره نخست براتیگان در سالهای دهه ۱۹۶۰ فاصله میگیریم و به آثار دوره تلفیقی او در دهه ۱۹۷۰ نزدیکتر میشویم، از حجم این تشبیهات هم کاسته میشود.
منتقدی درباره تشبیهات «صید قزلآلا» مینویسد «براتیگان تشبیهها و استعارههای عجیب و غریب را چنان با مهارت به کار میبرد که اشیاء و اجسام را در ذهن خواننده جان میبخشد. یک روز در دوران کودکی از دور آبشاری را میبیند که حتی میتواند افشانههای سردش را احساس کند. صبح روز بعد زود از خواب بیدار میشود، یک تکه نان سفید برای طعمه برمیدارد و راهی میشود. ولی نزدیک آبشار که میرسد میبیند آبشار و نهری در کار نیست و آبشار تنها یک رشته پله چوبی است که انتهاش به یک خانه بین درختها میرسد. بعد ضربهای به نهر میزند و صدای چوب میشنود. سرانجام به ناچار خودش قزل آلای خودش میشود و آن تکه نان را میخورد.» (علیرضا پوردانا، شرق)
صید قزلآلا در آمریکا به ترجمه هوشیار انصاریفرد را نشر نی در سال ۱۳۸۵منتشر کرده. این کتاب را اکنون میتوان از طریق اینترنت هم تهیه کرد.
لینک: صید قزلآلا در آمریکا نوشته ریچارد براتیگان در اینترنت
فصلنامههای هنری و ادبی: بررسی کتاب، ویژه هنر و ادبیات
شماره ۷۰ فصلنامه «بررسی کتاب» به سردبیری و به کوشش مجید روشنگر در آمریکا انتشار یافت.
این شماره «برسی کتاب» به بهانه دوازدهمین سال خاموشی احمد شاملو با عاشقانهای از این شاعر بزرگ ایران آغاز میشود و با مقالاتی از یوسف کهزاد در نقد مجموعه اشعار «میلاد نسترنها»، نقد فرحناز علیزاده بر مجموعه داستان «قبرستان سقف ندارد»، و بررسی اشعار کسرا عنقایی به قلم فضلالله روحانی ادامه پیدا میکند.
اسد رخساریان در یک جستار ادبی به جنون و جنایت در برادران کارامازوف پرداخته و شهوق شائق نیز اندیشه «مرگ» را در گستره ادبیات کهن ایران بررسی کرده است.
در این شماره بررسی کتاب داستانهایی از جمال میرصادقی،مژده الفت و هوشنگ عاشورزاده و اشعاری از باقر پرهام، علیرضا زرین، رضا حبیبی، رضا مقصدی، مسعود عطایی، رکنی جلیلی و همچنین گفتوگویی با مریم رییسدانا منتشر شده است.
بررسی کتاب، چاپ آمریکا
در هر شماره بررسی کتاب در چهار برگ سبز یاداشتهای مجید روشنگر پیرامون برخی رویدادهای قابل تأمل در قلمرو فرهنگ و ادبیات و هنر انتشار مییابد. در این شماره مجید روشنگر به کتابهای الکترونیکی و نزاع حقوقی کتابفروشی آمازون با برخی رقبایش پرداخته، از اصغر الهی که از نویسندگان خوب ایران بود و در خرداد ماه درگذشت یاد کرده و درآمدی بر نامههای واسلاو هاول به همسرش در ایام زندان نوشته است.
«بررسی کتاب» در حلقه ثابتی از خوانندگان پخش میشود و اشخاص زیادی آن را مشترک هستند. برای همین نویسندگان اطمینان دارند که اگر آثارشان را در «بررسی کتاب» منتشر کنند، همیشه عده مشخصی که کمشمار هم نیستند با نام و آثار آنها آشنا میشوند. این برای همکاران «بررسی کتاب» یک مزیت بهشمار میآید. علاوه بر این تداوم انتشار این نشریه را هم در شرایط دشواری که در محیط تبعیدی وجود دارد، میسر میکند.
علی اسکندرزاده درباره نشریه «بررسی کتاب» مینویسد: «بررسی کتاب بیش از آنکه بخواهد یک نشریه معیار باشد، بازتابدهنده فضای کلی در ادبیات و فرهنگ معاصر ایران در زمانه خودش بوده و هست.» (رادیو زمانه)
مجید روشنگر در گفتوگو با دفتر خاک به چگونگی شکلگیری و پیدایش «بررسی کتاب» اشاره میکند و میگوید: «داستان پیدایش و تولد بررسی کتاب داستان جالبی است. من در سال ۱۹۶۳ به دعوت انجمن ناشران کتاب آمریکا به آمریکا آمدم و سه ماه در نیویورک که پایتخت نشر کتاب در آمریکاست اقامت داشتم. در این روزها متوجه شدم که روزنامه نیویورک تایمز که هر روز با تیراژ یک میلیون و خردهای منتشر میشود، به علت اعتصاب کارگران چاپخانه، تعطیل شده است. این روزنامه در حدود شش ماه منتشر نشد. در این فاصله مردم به سردبیران این روزنامه نامه مینوشتند و تلفن میکردند که ما "خبر" را از دست ندادهایم، زیرا رادیو و تلویزیون و روزنامههای دیگر وجود دارد و ما در جریان اخبار روز هستیم. اما یک چیز را از دست دادهایم و آن ضمیمه "بررسی کتاب" روزنامه است که هر هفته روزهای یکشنبه به دست ما میرسید. در نتیجه ما از جریان اخبار کتاب محروم شدهایم. سردبیران نیویورک تایمز نمیتوانستند از نظر حقوقی همان ضمیمه The New York Times Book Review را منتشر کنند. آنها آمدند و نام این ضمیمه و اندازه آن را تغییر دادند و در آن روزها ما دیدیدم که ناگهان نشریهای به نام The New York Review of Book روی دکه روزنامهفروشیها ظاهر شد. (در این نشریه از «نیویورک تایمز» حرفی نبود.) من در مدت اقامتم در نیویورک این نشریه را که هر دو هفته یک بار منتشر میشد میخریدم و آن را بسیار دوست داشتم. نسخههای آن را با خودم به ایران آوردم و الگوی کار قرار دادم و نخستین شماره «بررسی کتاب» در مرداد ماه ۱۳۴۴ در هشت صفحه منتشر شد. عبارتِ «بررسی کتاب» را من سکه زدم، زیرا در آن زمان مجله «راهنمای کتاب» و «نقد کتاب» درمیآمد و من کلمه «بررسی» را مقابل Review و «بررسی کتاب» جا افتاد. اندازه آن هم شبیه The New York Review of Book، یعنی شبیه روزنامههای معمولی بود. (به اندازه ۲۵ در ۳۴ سانتیمتر). بهای آن هم دو ریال بود. در این اولین شماره مقالاتی از نجف دریابندری، زنده یاد جهانگیر افکاری، و داریوش آشوری و الف میم که باید ابراهیم مکلا باشد و خودم چاپ شده بود. شش شماره بررسی کتاب با همین اندازه و در هشت صفحه منتشر شد و از شماره هفت به بعد اندازه آن به آنچه که اکنون در دست شماست، تغییر پیدا کرد.» (گفتوگو با مجید روشنگر، دفتر خاک، رادیو زمانه)
نشانی بررسی کتاب:
The Persian Book Review
P.O Box 1174
Malibu, California
90265-1174
Mail at PersianBookReview dot com
Tel. 001- 310-266-613
پیشنهادی برای ترجمه: سیاهه آرزوهای من، گرگوار دلکور
این روزها «سیاهه آرزوهای من» نوشته نویسنده پاریسی گرگوار دلکور از رمانهای موفق و پرفروش در فرانسه به شمار میآید. این رمان که در مدت کوتاهی به چند زبان هم ترجمه شده، از نظر رویکردش به طبقه متوسط مرفه در اروپا رمان نسبتاً متفاوتیست. اگر تا پیش از این تحت تأثیر «رئالیسم کثیف» و آثار نویسندگانی مانند جویس کرول اویتس زندگی روزانه شهروندان متوسط به طرز تراژیکی توصیف میشد، اکنون دلکور در «سیاهه آرزوهای من» یک زن چهل و هفتساله فرانسوی را نشان میدهد که از هر نظر «متوسط» است، اما نه تنها با «متوسط» بودن زندگیاش مشکلی ندارد، بلکه از زندگیاش در مجموع رضایت دارد.
سیاهه آرزوهای من، گرگوار دلکور
او یک مغازه خرازی کوچک و دو فرزند دارد و کمی هم چاق است. رابطه زناشوییاش با همسرش هرچند عاشقانه نیست و نقطه اوج و فرودی هم ندارد، اما در آرامش سپری میشود. آنها در یک خانه نسبتاً خوب بهسر میبرند و مانند هزاران فرانسوی دیگر در این آرزو هستند که سالی یکبار به مرخصی بروند، مالیاتشان را بپردازند و اگر فرصت فراغتی هم در میان مشغلههای زندگی روزمره به دست میآورند، وقتشان را با دیدن تلویزیون میگذرانند.
در همسایگی این خانم چاق اما متوسط و با اینحال نسبتاً خوشبخت دو خواهر دوقلو هم به عنوان آرایشگر کار میکنند. آنها بر خلاف همسایه فروتنشان بسیار جاهطلباند و هر هفته به امید میلیونر شدن بلیط بختآزمایی میخرند و تمام هفته با تصور برنده شدن در بختآزمایی دلخوش هستند. طبعاً میتوان حدس زد که قهرمان متوسطالحال داستان هم یکبار در بختآزمایی شرکت کند و آن امر محال اتفاق بیفتد: او ۱۸ میلیون یویرو برنده میشود. اما وقتی فکرش را میکند، به این نتیجه میرسد که خوشبخت است. سیاههای از آرزوهایش را روی کاغذ میآورد و متوجه میشود برای برآوردن آنها به پول زیادی نیاز ندارد. پس چک ۱۸میلیونی را در یک جعبه کفش پنهان میکند.
تحت فشار شرکت بختآزمایی اما مجبور میشود چک را نقد کند. از آن پس ماجراهایی غیرمنتظره در زندگیاش اتفاق میافتد، اما در پایان هرچند که او دیگر با آن زن متوسط در آغاز داستان کاملاً تفاوت دارد، ولی بهرغم همه فراز و فرودها داستان به خوشی به پایان میرسد.
نکته در اینجاست که هرچند پایان داستان خوش است، اما هالیوودی و تحمیقکننده نیست. افزون بر این «سیاهه آرزوهای من» همه مشخصات یک رمان عامپسند را دارد، اما به هیچوجه عامپسند نیست و در همان حال شاهکار ادبی و یک اثر فاخر و ماندگار هم نمیخواهد باشد. این رمان حتی یک رمان متوسط هم نیست، بلکه بیش از همه اینها بیانگر روح زمانهاش است و در همان حال یک اثر خواندنی، سرگرمکننده و تا حدی فرحبخش است.
مشخصات کتاب در کتابفروشی آمازون
یک «شنبه» با کتاب در زمانه:
از سومین پلیس تا خاطرات سلمان رشدی
ملکان عذاب، حکایت حال و یک کلمه هم نگفت
سلام. آیا می شود راهنمایی کنید که کتاب خانم مانا آقایی را از کجا می شود تهیه کرد؟ یا لینکی به کتاب ایشان در یک کتابفروشی بگذارید. با تشکر
ارسال کردن دیدگاه جدید