ملیگرایی افراطی
محسن کاکارش- به تازگی اخباری مبنی بر ممانعت از بهکارگیری زبان کردی در کردستان از سوی آموزش و پرورش منتشر و طی بخشنامهای به معلمان این مناطق ابلاغ شد که از تدریس به زبان «غیر ملی» امتناع ورزند. در آذربایجان هم ممانعتهایی صورت گرفته و از پخش اعلامیههای ترحیم به زبان ترکی جلوگیری به عمل آمده است.
به این بهانه با ناصر ایرانپور، مترجم دادگستری، روزنامهنگار، محقق و فعال حقوق بشر که تزهایی در مورد «فاشیسم مذهبی قومی» مطرح کرده است گفتوگویی کردهام که بخش نخست آن هفتهی گذشته منتشر شد و بخش دوم و پایانی آن را امروز میخوانید.
آقای ایرانپور از سال ۱۹۸۴ در آلمان زندگی میکند و به کار و تحقیق پیرامون ملیت و فدرالیسم مشغول است.
آیا با بیانیهی مهدی کروبی و سخنان اخیر میرحسین موسوی و انتشار چند صفحهای از «کلمه»، نشریهی رسمی آنها، به زبان کردی رویکردی جدید در این زمینه در حال شکلگیری نیست؟
ناصر ایرانپور: بله هست. آقایان کروبی و موسوی متأثر از جنبش ملی ـ دمکراتیک کردستان و ايران، سرکوبهای این سه دهه، اعدامهای ناجوانمردانهی اخیر، تلاشهای چندین سالهی اصلاحطلبان کرد و حرکتهای مدنی وسیع مردم کردستان در پاسخ به فراخوان احزاب کردستانی درک تازهای در ارتباط با این موضوع و به ویژه ماهيت آزادیخواهانه و دمکراتيک مطالبات مردم کردستان پیدا کردهاند، اما این شناخت هنوز در مرحلهی طفولیت خود قرار دارد و امیدوارم تعمیق یابد. تا شکلگیری درک درست در این مورد اما، راهی طولانی در پیش داریم. بخشی از درک غالب همچنان درک اشتباه پیشین است. بدین معنی که بسیاری منشأ بحران را صرفاً سلطهی دین میدانند.
این برداشت شما از کجا سرچشمه میگیرد؟
دیدیم که در کشمکشهای بعد از آخرین انتخابات ریاست جمهوری، عدهای فعال «جنبش سبز» بر آن شدند که ناسیونالیسم را به عنوان آلترناتیوی برای اسلامیسم مطرح سازند. در قاموس آنها «ملی» جای «اسلامی»، «ملت» جای «دین» را گرفت و درصدد برآمدند که در عرصهی انتزاعی و افق سیاسی چرخهی زمانه را به همان دورانی برگردانند که حکومت اسلامی از درون آن زاده شده بود. هرچند در خارج از کشور شاهد حضور بسیار فعال و سروربرانگیز فعالان جنبش سبز در اعتراضهای نیروهای کردستانی به اعدام فرزاد کمانگر و چهار دگراندیش دیگر بودیم و برای نخستین بار نمادهای سبز و پرچم ایران در کنار پرچم کردستان قرار گرفتند و برای نخستین بار هواداران جنبش سبز با هواداران جنبش کردستان همصدا و همگام شدند، اما با وصف این رویداد نویدبخش همچنان بر این باورم که بخش زیادی از کنشگران سیاسی ایران خود را هنوز از مدار ناسیونالیسم و اسلامیسم و یا ترکیب نامیمون آن دو رها نکردهاند. این دو آلترناتیوی دمکراتیک برای همدیگر نیستند. لذا به نظر من تأکيد خانم الاهه بقراط درست است، آنجا که میگويند «ایران مکتبی» آن سوی سکهی «اسلام مکتبی» است. به ویژه اینکه از نظر من هردو تاکنون از اجزای فاشیسم حاکم بر ایران بودهاند.
بنابراین به اعتقاد شما نه تأکید بر فاشيستی بودن حاکمیت ایران مکفی است و نه دستهبندی آن صرفاً به عنوان «فاشيسم دینی». میتوانید این مسئله را قدری بیشتر توضیح بدهید؟
البته. فاشيسم اصولا بر ملیگرایی افراطی و حتی فراتر از آن بر برتری یک نژاد معین استوار بوده است. بر همین اساس ترمهای «فاشیسم» یا «فاشیسم ایرانی» این شبهه را بهوجود میآورند که ایران از یک ملت یا نژاد واحد بهوجود آمده است. من اینجا وارد این بحث در جای خود با اهمیت نمیشوم که اصولاً آیا پدیدهای به نام «نژاد» وجود دارد یا نه. بعد اگر لازم باشد به اجمال به تعریف مقولهی «ملت» میپردازم و توضیح خواهم داد که آیا اساساً در ایران چیزی به نام «ملت ایران» میتواند وجود خارجی داشته باشد یا نه. فعلاً اینجا تنها به این اشاره ـ که ظاهراً همه در آن اتفاق نظر داریم ـ بسنده میکنم که ایران مجموعهای متنوع از گروههای اتنیکی است که به لحاظ فرهنگی و به ویژه زبانی تفاوتهای بارزی با هم دارند. پایگاه اجتماعی و فرهنگی فاشیسم مسلط بر ایران اما، تنها یکی از این حوزههای زبانی و «قومی» است. اگر محوریت اصلی فاشیسم «ملتباوری» و در این مورد مشخص «ملت ایران» است، در آنچه در ایران «ملت ایران» نام گرفته، بخشهای مهمی از جامعهی ایران، ازجمله به دلایل زبانی، جایی ندارند، بلکه بهطور رئال و نومینال تنها یک قوم و گروه زبانی اصل و اساس و ستون فقرات این «ملت» را تشکیل میدهد. برای نمونه مردم کردستان در عمل و به طور قانونی جزو «ملت ایران» نیستند. لذا مکتب حاکم نه یک فاشیسم ملی و نژادی، که در واقع فاشيسم قومی بر اساس تنها و تنها یک زبان و فرهنگ است. قربانیان اصلی این وجه از قومپرستی حاکم در درجهی نخست مردم غیر فارس ایران هستند. اعلام تنها یک زبان بهعنوان زبان رسمی یا «ملی» ایران و ممنوعیت تدریس به زبان مادری سخنوران زبانهای دیگر ایران و مسخ و فسخ آن دسته از فرهنگهای ایران که خارج از حوزهی زبان و ادبیات «زبان رسمی» هستند، از نمودهای بارز آن است.
آیا بخشنامهی اخیر آموزش و پرورش در خصوص ممنوعیت کاربرد زبان کردی در مدارس در همین چهارچوب قرار میگيرد؟
البته. آن را اقدامی فاشیستی و ماورای فاشیستی مینامم و یقین دارم پاسخ شایستهی خود را در کردستان خواهد گرفت. مردم کردستان هر چه بیشتر به این استنتاج میرسند که از نظر حاکمان کنونی ایران نه تنها زبان کردی زبانی «ایرانی» نیست، بلکه بر همین مبنا خود مردم کردستان نیز جزو «ملت ایران» نیستند. این حرکت رژیم نیز نشان داد که فاشیسم آن صرفاً دینی یا مذهبی نیست، بلکه قومی نيز هست. چراکه در غیراینصورت تبعیض زبانی و فرهنگی کنونی موضوعیت نمیداشت. فاشیسم حاکم اگر صرفا دينی و يا حتی صرفا مذهبی میبود و بر همين اساس با زبان و فرهنگ مردم سنیمدهب کرد (بخشاً)، بلوچ و ترکمن عناد میورزید، دیگر دست کم نمیبایست مشکلی با مردم عرب شیعهمذهب ایران و زبان و فرهنگ آنها داشته باشد که دارد، چرا که اینجا دیگر فاشیسم مذهبی آن که بر اساس امتیازدهی به اهل تشیع و تبعیض بر اهل تسنن بنا شده عمل نمیکند و فاشیسم قومی آن ملاک و راهنمای عمل وی است.
تأکيد شما بر مفهوم «فاشيسم» است. چرا بجای آن از واژهی «استبداد» استفاده نمیکنيد؟
پرسش بجايی است و پاسخ بجايی هم دارد. آری، اين دو اصطلاح تشابهاتی در مفهوم عام خود با هم دارند و حتی گاه به اين تعبير بهجای هم و مترادف به کار گرفته میشوند. بحث من اما، يک بحث خاص است و در مفهوم خاص کلمه اين دو اصطلاح با هم تمايزهای اساسی دارند. همانطور که گفته شد، فاشيسم، قبل از اينکه يک ساختار سياسی باشد، يک تفکر است، يک بينش است، يک مکتب سياسی است و در اساس بر ناسيوناليسم افراطی استوار است، اما استبداد الزاما چنين نيست. استبداد يک ساختار سياسی يکهسالار است که قائل به حدود قانونی و سنتی دولت نيست. گسترهی قدرت خودسرانه و خودکامانهی آن بسيار وسيع است و يک دستگاه اداری بسيار متمرکز دارد. هر دولت استبدادی بر «ناسيوناليسم افراطی» بنا نشده است. بنابراين اين دو باوجود قرابتهايی که با هم دارند، از تمايزاتی نيز برخوردار هستند. اتفاقا هدف من نيز نشان دادن اين تمايزات است و در تلاشم نشان دهم که رژيم ايران صرفاً استبدادی به مفهوم ديکتاتوری فردی و سياسی نيست، بلکه از يک درک و مکتب سياسی تبعيضگرايانهی معين پيروی میکند که برخی چون بختيار و گنجی و سازگارا «فاشيسم دينی» مینامند و من آن را «فاشيسم مذهبی ـ قومی». لذا اگر از واژهی «استبداد» به جای «فاشيسم» بهره گيريم، مثل اين میماند از عراق به جای ايران، از مسيحيت به جای اسلام و پياز به جای سيبزمينی به دليل همسايگی اين جفتها استفاده کنيم!
پس چرا با انتساب «فاشيسم دينی» به رژيم ايران موافق نيستيد؟
مخالف نيستم، اما آن را زياد دقيق نمیدانم. درست است این فاشيسم به تعبیری دینی است، چون تشیع بالاخره یکی از دو دین اسلام است، اما به تعبیری دیگر دینی نیست. بدینمعنی که بسی تحدیدکنندهتر از آن است؛ این فاشيسم مذهبی است، چراکه دین اسلام بالاخره از دو مذهب اصلی سنی و شیعه تشکیل میشود. این دو حتی در تفسیر قرآن و حدیث نیز تفاوتهای اساسی با هم دارند؛ طوری که در طول زمان از دو دستگاه فکری و آئینی مختلف و گاهی حتی متضاد برخوردار شدهاند. هرکدام از این دو مذهب، آنجا که به دلایل سیاسی یا جمعیتی سیادت یابند، در نوع خود فاشيسم دينی هستند. خوب، این در عربستان باشد یا در افغانستان، در سودان باشد یا در ایران، تغییر آن چنانی در ماهیت شووینیستی آنها نمیدهد. این جسارتها و تبعیضها در «جمهوری» اسلامی تنها صورت عریانتری به خود گرفته است. توجه داشته باشیم که در کشورهای اروپایی مسلمانان متمکن، به یاری کمکهای نهان و عیان کشورهایی چون عربستان و ایران ـ یکی سنی و آن دیگری شیعه ـ هر روز مسجدی میسازند، در حالیکه نه بخش شیعهی همین مسلمانان در پایتخت عربستان اسلامی میتوانند مسجدی شیعه بسازند و نه بخش سنی آن در پایتخت ایران اسلامی مسجدی سنی. نفس این مسئله بیانگر این است که در هرکدام از این کشورها نه فاشيسم دینی، که مذهبی حاکم است. من کم از مردم و فعالان سیاسی سنیمذهب نشنیدهام که از نظر آنها نظام حقوقی و کیفری و مدنی و فقه و شریعت حکومت ایران هر چه باشد، سنی نمیتواند باشد.
آنها منباب مثال به «صیغه» اشاره دارند که از نظر آنها «تنفروشی زنان» است و در مذهب تسنن جایز نیست، در حالیکه در حکومت شیعی ایران نه تنها شرعی است، بلکه مورد حمایت تبلیغی و توجیهی و حتی تسهیلات حکومت شیعه نیز قرار میگیرد و طبق گزارش برخی از مطبوعات ایران در سالهای اخیر افزایش سرسامآوری داشته است. علیالخصوص در ضدیت با حقوق و آزادیهای زنان و دگراندیشان یکی از آن دیگری دهشتناکتر است، اما بههرحال هر یک از آنها مهر و نشان خود را بر جوامع تحت سلطهی خود میگذارند و هرجا یکی از آن دو تسلط یابد، آن دیگری قربانی میشود. در ایران شیعی، سنیمذهبها بهطور عموم مورد تبعیض و تحقیر قرار میگیرند و کنشگران سیاسی سنی به شدت سرکوب میشوند. این امر در ارتباط با بلوچستان و کردستان به کرات مشاهده شده است. اعلام مذهب شیعه بهعنوان مذهب رسمی ایران و اعمال تبعیض بر پیروان مذهب سنی از مصادیق این وجه از فاشيسم حاکم است. چنانچه ما در ایران با فاشیسم دینی (اسلامی) در کلیت خود سروکار میداشتیم، اولاً ستم بر بخش سنیمذهب مردم ایران که بههرحال پیروان دین اسلام هستند، معنا و موضوعیت نمیداشت. دوماً دلیلی برای ستم بر مبنای زبان و قومیت و ملیت ـ که الزاما ارتباطی به دين ندارند ـ وجود نمیداشت. در خاتمهی اين بخش توجه شما را به گفتههای بنيانگذاران رژيم در بارهی تسنن، اولين و بزرگترين مدهب اسلام، جلب میکنم. به فرمايشات کسانی چون حجتالاسلام دانشمند، عضو بيت رهبری خامنهای، در مورد پيروان مذهب سنی توجه کنيد. اين سخنان ديگر نه در خلوتخانهها که به طور علنی در خطبههای نماز جمعه ايراد میشوند. آيا اگر حاکميت ايران به تمامی اسلامی میبود و مذهب سنی نيز در آن مشارکت میداشت، چنين اهانتهای آشکار و وحشتناکی به پيڕوان يک مذهب میشد؟ چنین وقاحتهایی تنها در کشور اسلامی تحت سلطهی تشیع (و به صورتهای مشابه در کشور تحت سلطهی تسنن) میتواند اتفاق بیافتد و نه در جوامع و کشورهای غیر دینی دمکراتیک...
قبل از انقلاب چه؟ آن هنگام که دین یا مذهب حاکمیت نداشت.
چرا به نحوی حاکمیت داشت، اماـ همانطور که گفته شد ـ وجه غالب نبود. گفتم که مذهب شیعه جزو لاینفک سیاست و هویت دولت ایران از زمان مشروطه به این سو بوده است. لذا سنیستیزی مختص حاکمان کنونی نیست. عمرسوزانهای دوران پهلوی از حافظهها پاک نشده است.
آیا چنین رویکردی را در تاریخ معاصر جهان سراغ دارید؟
تصور نمیکنم که در جهان امروز کشوری وجود داشته باشد که تمام وجوه فاشیستی حکومت اسلامی ایران را یکجا در خود جمع کرده باشد. این استعداد تنها مختص حکومت اسلامی ایران است. البته رژیمهای طالبان، عربستان و سودان شباهتهای زیادی با رژیم ایران دارند.
در طول سالهای اخیر همیشه حاکمیت از «ملت ایران»، «زبان ملی» و «امنیت ملی»، سخن گفته است و همهی مردم ایران را یک «ملت واحد» تلقی کرده است. اگر یک ملت و یک منافع ملی داریم، چرا بعضی از کارشناسان مسائل قومی و ملی معتقدند، حاکمیت با یک نگاه تبعیضآمیز با مناطق قومی و ملی برخورد کرده است؟ اصولاً تعریف شما از ملت چیست و مؤلفههای «ملت ایرانی» که مورد انتقاد شماست، کدامها هستند؟
بالاخره ما در ایران یا «ملت ایران» داریم که مجموعهای ازـ به قول برخی ـ «اقوام» است، یا نداریم. اگر داریم، تبعیض قومی و ملی نمیتواند مصداق و موضوعیت داشته باشد. اگر هم چنین تبعیضهایی داریم، دیگر نمیتوانيم چیزی به نام «ملت ایران» داشته باشيم.
پدیدهی «ملت» جدید است و در کلیت خود به بعد از انقلاب کبیر فرانسه و در ایران به دورهی بعد از انقلاب مشروطیت برمیگردد؛ دورانی که معطوف به ساختن پدیدهای به نام «ملت ایران» شد.
دوگونهی متفاوت از «ملت» داریم؛ «ملت» به تعبیر فرانسوی یا «شهروندی/ سیاسی» و «ملت» به تعبیر آلمانی يا «اتنیکی/ فرهنگی/ زبانی» آن. «ملت» طبق تعریف فرانسوی مجموعهای از شهروندان برابر حقوق است که تحت حاکمیت یک قانون و نظام سیاسی هستند. ملت طبق تعبیر آلمانی یا به مفهوم قومی/ فرهنگی آن مجموعهای از آحاد یک قوم یا حوزهی فرهنگی معین است.
کدامیک از این دوگونه «ملت» را در ایران داریم؟ آیا ایران از سخنوران صرفاً یک زبان بهوجود آمده است که آن را «ملت فرهنگی» (به مفهوم آلمانی آن) بنامیم؟ پاسخ به وضوح منفی است. آیا مردم ایران ـ فارغ از تعلق به حوزهی زبانی و فرهنگی و دینی ـ شهروندانی برابر از حیث حقوقی هستند؟ تصور نمیکنم، کسی جز حکومت منکر این واقعیت باشد که در ایران مردم غیر پارس و غیر شیعی آن خارج از تمام جنبههای دیگر تنها و تنها به صرف اینکه فارس زبان یا شیعهمذهب نیستند، مورد ستم مضاعف و در صورت اعتراض مورد سرکوب خشن قرار میگیرند. بنابراین «ملت سیاسی ایران» را نیز (به مفهوم فرانسوی آن) نداریم.
«ملت ایران» در قاموس رسمی خود حاکمان نیز تاکنون از افرادی تشکیل میشود که همزمان از صفات ذیل برخوردار باشند. به عبارتی ديگر مؤلفههای «ملت ايران» تاکنون به قرار ذيل بودهاند:
۱- زبان: تنها فارسی
۲- دین: تنها اسلام
۳- مذهب: تنها شیعه
۴- تابعیت: تنها حکومت اسلامی
۵- اعتقاد: تنها ولایت مطلقهی فقیه
۶- جنسیت: تنها مرد.
وای به حال کسی که همزمان مثلاً کرد باشد، غیر مسلمان یا سنی باشد، طناب تابعیت جمهوری اسلامی بر گردنش نباشد، به ولایت فقیه هم اعتقادی نداشته باشد و زن باشد. این شخص نه تنها جزو «ملت» مجعول «ایران» نیست، بلکه مجرم و دست کم مظنون نیز هست. «دولت ـ ملت ایران» تاکنون بر مبنای چنین درکی از جامعهی ایران اعمال سلطه کرده است. این شالوده را نیز تنها میتوانیم فاشیسم قومی، مذهبی و حتی جنسی بنامیم. مافیای قدرت در ایران، مرکب از روحانیون و سپاه پاسداران، این فاشیسم را به شنیعترین وجه خود پراکتیزه میکنند.
بخش نخست - برخورد «فاشیستی» با مذهب و قومیت در ایران
جای تاسف است که سایت "زمانه" بنام آزادی بیان و عقیده، محفل فمنیستهای آبکی، تجزیه طلبان خجالتی، سبزگرایان زرد فام و همجنسگرایان شاکی قرار گرفته و برای پر کردن مطالب در سایت،هیچگونه پرستیژ روشنگری و تحلیلی را رعایت نکرده و سطح روزنامه نگاری و واقع بینی را نسبت به گذشته پایین آورده است. مدیران "زمانه" در راستای سیاستهای آمریکا و اسرائیل عمل میکنند و غیر مستقیم بهانه سرکوب به فاشیسم حاکم در ایران میدهند از برای حق جانبی بخاطر اینگونه نقد و انتقادهایی که استقلال و تمامیت عرضی ایران را زیر سوال میبرد !
من یکی از هوادارن فعال جنبش سبز هستم. باید اعتراف کنم مطالعه مطالب این گفتگو برای من که عاشق ایران هستم بسیار تکان دهنده بود. با وجود افرادی مانند جناب آقای ایرانپور به نظر نمی رسد سقوط این رژیم فردائی بهتر برای " ایران زمین " رقم بزند. جایی خوانده یا از کسی شنیده ام ( شاید هم هر دو ! ) که در جهنم عقرب هائی وجود دارند که دوزخیان از بیم آنها به مار غاشیه پناه می برند ( به هیچ وجه قصد توهین ندارم ). به نظر می رسد افرادی مانند من باید در مورد سرانجام فعالیتهای خود بیشتر بیاندیشند. برای امثال من که حاضریم جانمان را برای ایران فدا کنیم و شکنجه شدن در زندانهای این رژیم را به تجزیه ایران ترجیح می دهیم ، یک ایران تحت حکومت خامنه ای بهتر از یک ایران تجزیه شده است.
جناب ايرانپور عزيز درود...
بنده برای شما کردهای عزيز احترام ويآژه ای قائلم و از بحث های سازنده هم استقبال می کنم ولی با عرض معذرت بايد بگويم که گفتمان شما در روی زمين(زمين واقعيت های سياسی, جغرافيايی ژئوپوليتيکی, اقتصادی ايران) سير نمی کند و در عالم تئوری ها(تئوری هايی بر گرفته شده از واقعيات ديگر کشورها) سير می کند و اساسا مشکل موجود در ايران اين است که کمتر کسی به واقعيات موجود در ايران توجه می کند و همه در "عالم هپروت" سير می کنند.
مثلا جمهوری اسلامی به واقعيت های سياسی و اجتماعی امروز ايران, بيکاری گسترده و وضع محيط زيست ايران و غيره بی توجه است ولی در عالم اثبات حق علی بر خلافت و حقوق فلسطينی ها و باز سازی قبور ائمه در عراق و مسجد جمکران و غيره سير می کند و رئيس جمهورش هم هر روز می گويد که امروز و فردا ست که اقا مهدی امام زمان ظهور کند!..
راستی اوپوزيسون خارج نشين که از ياد ما نمی روند يک مشت کلی گوی خيلاتی و يا هپروتی...
خب می بينيد که چه شباهتی ميان ما ايرانيان از هر طيفی بر جاست ...
بنده حاضرم برای همه ی حقوق کردها فعاليت سياسی کنم مشروط بر اينکه شما به صراحت اين حقايق را قبول و اعلام نماييد:
"حقوق زنان به طور سنتی توسط مردان کرد ناديده گرفته می شود و جامعه کرد جامعه ای فوق العاده مرد سالار می باشد...
کردستان سر زمينی کوهستانی و بن بست می باشد و هيچ راه عمده تجاری از ان رد نمی شود...
خاک کشاورزی قابل قياس با مازندران و يا گيلان و فارس ندارد و منابع معدنی انهم به اندازه معادن مس سر چشمه ی کرمان يا منابع اهن سيرجان در استان کرمان هم نيست...
زبان کردی در حال حاضر قابل به رقابت با زبان فارسی نيست چون زبان فارسی هزار سال است که توسط حکومت های مختلف ايران استفاده و پرورده شده و ان راه پيموده شده يک هزار ساله را نمی توان با هيچ معجزه ای چند ساله پيمود.پس توقع شما از زبان کردی بايد به اندازه حال ان امروز ان باشد و نه حالتی ارمانی...
فرهنگ کردی فرهنگ کار صنعتی نيست کما اينکه تا به حال هم صنايع بوميی ندارد. مثلا حداقل در زنجان ما صنعت چاقو سازی را داريم در حالی که در کل کردستان هيچ صنعتی نداريم. حتی قالی بافی انجا در حد کيفيت قالی های تبريز و کاشان و کرمان و اردکان استان يزد نيست"...
اگر اين چيزها را پذيرفتيد به اين نتيجه می رسيد که زياد هم کسی حق شما را نخورده! و شما به طور سنتي همين بوديد كه حالا هم كمابيش هستيد و از عالم اسمانی به عالم زمينی می رسيد و بنده فارس هم حاضرم جهت مابقی حقوق شما همه گونه همکاری را بنمايم.
و اما در مورد نوشته ی شما...
يک)
می فرماييد "من خودم را اقليت نمی دانم"...
باشد ندانيد ولی واقعيت زمينی ايران اين است که اکثريت مردم ايران فارسی زبانند. شما با اين واقعيت مشکل داريد داشته باشيد و به هيچ جا بر نمی خورد ولی بنده خودم را اکثريت می دانم چون بنظرم فارسی زبانها در اکثريتند و بنده بنظرم شما در اقليتيد چون کردها حداکثر پنج تا شش ميليون بيشتر در ايران نيستند. البته من امار پانتورکيست ها در مورد وجود سی و پنج ميليون تورک را هم دروغين می پندارم ولی به اين عفيده انها احترام می گذارم!
دو)
لحن صحبت شما در اين کامنت ها خوب و سازنده است ولی در متن مصاحبه بنظرم حالتی نيمه عصبانی و پرخاشگر داريد و به کار بردن ناموجه صفت فاشيسم اين نکته را معلوم می کند.
سه)
شما اکراد خودتان سفره و کاسه تان را جدا کرديد. چهار صد پانصد سال قبل اکثريت ايرانيان مذهب شيعه را پذيرفتند و ايرانی ماندند و شما اکراد سنی مانديد و شديد سربازان خوب انمپراطوری عثماني!
دين از لحاظ من يعنی دروغ, حالا چه سنی و چه شيعه اش ولی وقتی اکثريت ايران دروغ شيعه گری را پذيرفت شما به همان دروغ سنی گری پايبند مانديد و "عواقب انرا هم بايد قبول کنيد". يعنی همان حالت اقليتی مذهبی در ايران و درجه دوم بودن در عراق و سوريه و ترکيه...
چهار)
شما و من و ديگران نمی توانيم با تاريخ بجنگيم چون تاريخ اتفاق افتاده و شده هر چه که شده.
عامل زبان فارسی و مذهب شيعه ايران را از به زير سلطه عثمانی ها و ازبکان رفتن وا داشت و حتی باعث تلطيف خشونت در تاريخ ما به نسبت انها شد و مثلا قتل عامی مثل قتل عام ارامنه در عثمانی در ايران روی نداد چون مذهب شيعه(که از نظر من دروغين است) حداقل از مذهب سنی(که بازهم از نظر من دروغين است) کمی دل رحم تر است.
در کل بنظر من مهترين شخصيت تاريخ ايران از بعد از اردشير بابکان تا سال نهصد و شش هجری قمری شاه اسماعيل صفويست و شما اگر از اين واقعيت ها متنفريد بنده به نظرتان احترام می گذارم ولی شخصا خيلی هم خوشحالم که تاريخ مان اينطوری شده.
حتما می دانيد که در جريان وقايع بعد از انقلاب اخوندی, اکراد گروهايی را برای مذاکره با حزب خلق مسلمان به تبريز فرستادند تا انها را قانع به همکاری کنند و اگر به خاطر عامل شيعه گری اذربايجانی ها نبود اکراد در همان سال فاتحه ايران را هم خوانده بودند.
پنج)
بنده هم صميمانه تجزيه طلبی را حق شما می دانم و همچنين مخالفت با تجزيه طلبی شما را هم حق خودم می دانم. شما می توانيد هر جور که خواستيد حق خودتان را پی گيری کنيد و بنده هم می توانم هر جور که خواستم حق خودم را پی گيری کنم. خلاصه" اين بدان در" , ولی يک پيشنهاد جايگزين هم برای شما دارم و ان اين است که بياييد "همديگر را بفهميم" و اين بنظرم راه بهتريست و بدانيد اگر مثل سال پنجاه و هشت با کمک حزب بعث عراق قيام مسلحانه کرديد طرف مقابل هم ارتشی قوی دارد...
شش)
تمرکز زدايی و فدراليسم به ان معنا که شما می فهميد و يا من می فهمم(يعنی حالا يه کلک ميزنيم و بعد تجزيش می کنيم!) کلی فرق دارد.
در مورد المان و سويس و کانادا و هند و غيره بايد بگويم انها خودشانند و ما هم خودمان. خصوصيات مردم المان و گذشته و حال انها شبيه ما و کردهای ما نيست. البته شما می توانيد خودتان را و اکراد را مثال المان ها بدانيد ولی بنده با اين غرور شما همفکری ندارم.
هفت)
بنده با ناسيوناليسم از هر سنخی با شک روبه رو می شوم چون از توش چيزهای بد می تواند در بيايد مثل اردگاه کار اجباری اشويتس همين المانهايی که شما الگو از انها می گيريد و ولی بنظرم کردها خيلی ناسيوناليست هستند...
من با کردهای زيادی از عراق و ترکيه هم ديدار داشتم و بنظرم انها به طرز احمقانه ای ناسيوناليست هستند. البته کردهای ايرانی خوشبختانه غالبا انسانهايی واقع بينند.
هشت)
من معتقدم که با احتمال زياد فدراليسم شما به تجزيه و کشت کشتار می کشد.
شما می توانيد به اسانی از کنار اين مساله رد شويد که از سخن شما چنين بر مي ايد ولی بنده نمی توانم. من به عقيده شما احترام می گذارم و در اينجا عقيده خودم را برايتان باز گو می کنم تا ان را بدانيد و اگر دوست داشتيد بدان احترام بگذاريد:
من به ايران تعصب دارم و نمی خواهم کوچکترين(تاکيد می کنم کوچکترين, حتی به اندازه سر سوزن) به ان اب و خاک لطمه ای برسد. من فارسی زبانم و هزاران تن از استخوان های اجدادم در ان سرزمين به خاک رفته و عاشق هويت انجا, ايرانيت انجا و مظاهر ان ايرانيت و همچنين ميراث پر شکوه زبان پارسی انجا هستم و با تمام مخالفتی که با جمهوری احمقانه اسلامی و ملايان جنايتکار شيعه انجا دارم(که در کل ملای شيعه رحيم تر از ملای سنيست) ولی به مجرد اينکه احساس خطری نسبت به کيان ايران و ايرانيت بشود سرباز جانثار ان ايران و ان وطنم و در ضمن از خائن و خيانت هم خوشم نمياد ولی با حق موافقم و استفاده و حقوق برابر زبان فارسی و کردی و غيره و حقوق برابر هر شناسنامه دار ايرانی بدون توجه به هر چيز ديگر هم بنظرم حق است ولی با هر چيزی که ثمره اش لرزاندن پايه های ايران عزيزم باشد مخالفم.
بنظرم تا اينجا کافي باشد...
شادکام, تندرست و پيروز باشيد.
پاينده ايران
با توضیحی که ایرانپور فاشیست داد، متوجه شدم که اگر جمهوری خلق کردستان به سرکردگی ایشان و دیگر ایادی استعمار بر پا شود،هر فرد کرد میتواند ازادانه به مسجد برود،نماز جمعه برگذار کنند و در کمته مرکزی حزب کمونیست خلق کردستان هم نمایندگان مذهبی خود را داشته باشند.
اقای کاکارش،دست از این بچه بازیهای خودتان بردارید.اینجا اروپاست.شما مخاطبانتان را با مردم محترم روستاها و شهرهای کردستان که دسترسی به اطلاعات و منابع خبری دمکرات را ندارند، اشتباه گرفته اید.ضمنا طبق نظر رفیق فاشیستتان، باید به فارس زبانان مسیحی و کمونیست و بهائی و ارامنه و بودیست و هیچ نیست هم ملل اطلاق گردد.توجه بفرمائید که به این گروهای نامبرده شده ستم مضاعف به توان ١٠ روا گردیده است.
راستی کردهائی که چون شمایان فکر میکنند اگر به قدرت برسند با ملتهای فارس،اذری،لر و عرب چه خواهند کرد؟ایا واژه فاشیست را هم برای خود به کار میبرید.اگر اری از همین امروز ان واژه هارا اعلام کنید.مثلأ خلقیونِ فاشیتِ سنی و یا کردهای کمونیستِ فاشیست و امثال ان
اقای کاکارش لطف بفرمائید مطالب مرا که امروز صبح برایتان ارسال نموده ام را <رج و نسبت به نظرات احتمالأ غلط بنده پاسخی درست بدهید.بنده نه سواد کافی خواندن و نوشتن و نه سواد سیاسی کافی دارم.ولی دیدید که همین ادم بی سواد هم فرق دوست و دشمن ملت ایران و اقوام مختلفش و مخصوصأ برادران کردش را میشناسد و با دشمنان انان برخردی خشن و بدون رودربایستی می نماید.روژ باش
هم میهنان عزیز از جمله هم وطنان گرامی ترک زبان
لطفا به مطلب زیر به نقل از " ویکیپدیا ، حزب دموکرات کردستان ایران" توجه فرمائید و ببینید عوامل بیگانه چه نقشه هائی برای درگیری میان اقوام ایرانی در سر می پرورانند:
... اخرین عمل سیاسی این حزب همکاری مستقیم با آمریکا و طرح فدرالیسم برای ایران با همکاری مایکل لدین تحلیل گر محافظه کار انستیتوی انترپرایز آمریکا میباشد. مصطفی هجری دبیر این حزب دومین دورهٔ انتخاب شدن بوش به ریاست جمهوری آمریکا را تبریک گفت که این امر انتقادهایی را برگزید.
اظهارات پی در پی مسئولان حزب دموکرات کردستان ایران مبنی بر اینکه ارومیه و ماکو ونقده وخوی...جزو سرزمین کردستان محسوب میشوند، و از جمله مصاحبه آقای رامبد لطفی پوری از مسئولان حزب با نشریه کردستان، که شهرهای نقده، سلماس و میاندوآب و ارومیه را ضمیمه کردستان کردهاند و باکرکوک مقایسه کرده و ترکها را نیز مهمانان آن شهرها خواندهاند موجب بروز انتقادات شدیدی از این حزب شدهاست.
آقای هجری در سخنرانی خود در کنفرانس استقلال کرد، رسما اعلام کرد که:
«حزب دموکرات کردستان ایران هیچگاه استقلال کردستان را به عنوان یکی از اشکال حق تعیین سرنوشت نه تنها رد نکرده بلکه از آن به عنوان حق مسلم و مشروع ملت کرد در همه بخشهای کردستان یاد کردهاست». دو ماه پس از سخنرانی دبیرکل، رامبد لطفی پور یکی از کادرهای بلندپایه آن حزب در کردستان و نیز وبگاه آن حزب از پاکسازی آذربایجان غربی و کرد بودن آن دیار سخن گفت: «چنانکه میدانیم شهر ماکو همچون برخی از دیگر شهرهای کردستان مانند اورمیه - نقده - میاندوآب - سلماس و.... بافت جمعیتی آن از ترکیب دو ملت کرد وترک به وجود آمدهاست. همچنانکه جمعیت کرکوک در کردستان جنوبی را کرد وترک وعرب تشکیل میدهند. اما واقعیت این است که کرکوک شهری کردستانی است به همین صورت ماکو - ارومیه - نقده - میاندوآب - سلماس و..... هم شهرهای کردستانی هستند این واقعیت مناقشه بردار نیست. تظاهرات وقیام ملی اخیر کردها در ماکو سند غیرقابل انکاراثبات این واقعیت میباشد. این شهرها هر چند که ساکنان ترک زبان هم داشته باشند اما سرزمین کرد هستند وترکها در آنجا مهمانند وقابل احترام وباید با انها محترمانه رفتار نمود. همچون اقلیتی ساکن این سرزمین اند. در سرزمین کردها به سر میبرند. براین مسأله هیچ ایرادی نیست»
...
دلیل بدختی کردها طرز تفکر خودشونه نه چیز دیگه ای. با این طرز فکر هم به جایی نمی رسند.
حالا دوست دارن خودشونو هر چی که می خواند بنامند: ملت، اکثریت .....
تا حالا با سیر کردن تو عالم هپروت کسی به جایی نرسیده.
به نظ رمن حرفهای اقای ایرانپور بسیار به جا و واقعیت اجتماع بحرانزده ایران رابیان میکند و تا ان جای که نظرات گذاشته شده را دیدم همشون فاشیستی بودند و حالا که من با زبان فارسی مجبورم که بنویستم تا شما فارسها متوجه بشیید باید شما فارس زبانها .............. من هیچ وقت خودم رو ایرانی نمیدانم کشور بلازده ی ایران تقدیم به خودتان باد
ملت کرد؟! حق طبیعی خود دانستن جدايی از ایران و تشکيل دولت مستقل کردستان ؟! به نظر می رسد بهتر است به همان کشتی رژیم بازگردم! هرچه باشد زندگی در کشتی که یک ناخدای زورگو دارد بهتر از غرق شدن در دریای طوفان زده ایرانستان شدن ایران است.
جناب شاهین همین عقیده مقدس بودن ایران براتون نشاته فاشیست بودنتونه . کردستان سرزمین آبا و اجادی ماست و به شما و امثال شما اجازه این را نداده و نمیدهیم به بهانه واژه ایران با هر گذشته ای که داره ، با ظلم ها ، تجاوزها اشغالگریها و زبان شعر و شعراش و.....ش در آینده هم به اشغال و غضبش در کردستان ادامه بدهف درضمن میتونید زبان حکومتی کردی در کردستان آزاد شده از سلطه عرب در عراق را با زبان فارسی و افغانی حال خودتون مقایسه کنید . بعد ÷ی خواهید برد که آینده کدام روشن است . حتی اگر یک کلمه از زبان کردی باقی بماند کردستان خود را آزاد میکنیم . حال زبانش کردی باشه یا با انتخاب یک زبانی که حداقل فارسی نباشه اگر کردی نبود (که هست)قطعا ترجیح میدهیم انگلیسی یا فرانسه و یا حتی عربی را جایگزینش کنیم . حق تعیین سرنوشت حق ماست در ضمن به آمار جمهوری اعدام تشیع ایران اتکا کرده ای که آمار کردها رو 5 میلیون اعلام میکنید ؟!!!!!!!!!!
ايراندوست عزيزم
من يک پسر همجنسگرا هستم و از شما گله مندم که با اهانت به همجنسگرايان ، آنان را هم رديف تجزيه طلبان قرار داده ايد.
ممنون از رادیو زمانه- عالی بود.
هموطن بودن مثل همسر بودنه. یه قرارداده. باید هر دو طرف راضی باشن.
در ضمن تجزیه طلبی توی هیچ قانون قضایی مدرنی جرم نیست.
دوست گرامی ، جناب ایراندوست
هم سنخ دانستن فعالان جنبش فمینیستی ، فعالان جنبش سبز و همجنسگرایان با تجزیه طلبان فاشیست ، جفا در حق سه گروه یاد شده است.
آقای شاهین لطف کنید نظرات منورتان را در مقاله جداگانه ای چاپ کنید اگر امکان دارد همینجا در رادیو زمانه.آن موقع اولین کسی خواهم بود که بی رحمانه نقدتان خواهم کرد.فعلا این یک قلم را داشته باشید که شما نمونه واقعی یک شخصیت فاشیست و نژادپرست هستید به این دلیل ساده که صراحتا نقض حقوق انسانی کردها را به دلیل آنچه واقعیتهای فرهنگی ،اقلیمی واقتصادی آنان می دانید مشروع می پندارید.
من یا بهتر بگویم ما به عنوان یک ایرانی با این واژه "از چاله به چاه افتادن" به خوبی و با پوست و گوشت خود آشنایی داریم ولی هر بار از هر چاله در چاهی و در طول تاریخ این چاه عمیق تر نیز شده ... سخن اینجانب به عنوان یک ایرانی لر ، یک لر ایرانی که بهترین عنوان همان ایرانی " با تمام وجود" در پاسخ به این شخص که نامش بر او زیبنده نیست ، بزرگترین و بدترین فکر وحشتناک ترین ، فاجعه بار ترین سخن در باره میهنم از جان بهترم سخن از فدرالیسم است ، اینجانب با تمام وجود با خشونت مخالفم اما باید مغز هرکس را ، هرکس چه دانسته و چه ندانسته چنین فکری در آن بود بدون درنگ باید بر سنگ کوبید...
از ناصر ايرانپور
خطاب به دوستانی که مطلب بنده را مطالعه فرمودهايد و اما کامنت نگذاشتهايد.
عزيزان، همانطور که مستحضر هستيد، بحث بنده در مورد مبانی ايدئولوژيک حکومت اسلامی ايران است و نه مردمان معينی؛ اشارهی من به بخش کوچکی از دردهای ملتی است که از ابتدايیترين حقوقی انسانی و سياسی محروم شده و به دليل ايستادگی و آزاديخواهیاش آماج بربرمنشانهترين يورشهای حکومت اسلامی ايران قرار گرفته است. و همانطور که ملاحظه میکنيد در هيچ جا هيچ حمله نابابی به هيچ کسی گفته نشده است. جان کلام مطلب بنده اين است که در ايران تبعيض بر اساس دين و مذهب و زبان و قوميت وجود دارد. چون میدانم که اکثريت قريب به اتفاق مردم به ويژه فارسیزبان ايران بر اين همه بيدادگری که بر هموطنانشان اعمال میشود، واقف نيستند، رسالت خود دانستهام در جهت رفع اين نقيصه در چهارچوب بضاعت قليل خود تلاش کنم. مصاحبهی حاضر در اين چهارچوب قابل درک است.
بنده میگويم که میتوان اين همه تظلمات را ديد يا نديد. اما آيا چنانچه کسی از ديد خود و تحت عنوان "تزهايی" به آنها اشاره کرد و آنها را تحليل نمود، بايد چنين با وی تعامل نمود؟ گيريم صددرصد حرفهای بنده اشتباه باشد، آيا به مسلخ کشيدن انسانی بدين شيوه انسانی است؟
بنده يکی از بزرگترين عوامل وضع موجود در ايران را دين میدانم. قربانی حاکميت دين در ايران تنها کرد و بلوچ و سنیمذهبان نيستند، بلکه آزادی انديشه در کليت خود است. يادمان رفته است که حکومت اسلامی چند هزار نفر انسان شريف را به ويژه در زندانهای مرکزی ايران با چه انگيزه و با چه فيلتری در عرض تنها چند روز به جوخهی اعدام سپرد؟ يادمان رفته بیحقوقی مفرط زنان ميهنمان به يمن دين اسلامی را؟ يادمان رفته است فجيعترين اشکال مجازات اسلامی را؟ يادمان نرفته چه با دگرانديشی و دگرانديشان حتی خودی کردند؟ يادمان رفته است جنگافروزی حکومت اسلامی را به جهان؟ يادمان نرفته است...
آری، در تلاش بودهام و هستم که به گوشهای از اين همه جور و ستم و دلايل آن از منظر خود اشاره کنم که کامنتگذاران "متساهل" و "دمکرات" و "فرهيخته" و "برخوردار از تمدن چندين هزارساله" چنين خمينیوار قمه میکشند. صرف اين واکنشها به تمامی برهانی است بر درستی نظريات بنده که فاشيسم و استبداد قبل از اينکه يک ساختار سياسی باشد، يک تفکر است، يک منش اجتماعی است. اگر اين تفکر و منش حتی اقليت ناچيزی از مردمان ايرانزمين باشد، اين کشور به اين زوديها روی آزادی و سعادت نخواهد ديد. دم از تمدن چندين هزارساله میزنند، اما چنين غير بهداشتی و خصمانه با مخالفان خود سخن میگويند. بسيار خوب، بگذاريد همچنان سينههای جوانان کردستان را پاره کنند، هر چند روزی تعدادی را به جوخهی اعدام بسپارند، اما يقين داشته باشيم که خاک آن همچنين به چشم همهی مردم ايران خواهد رفت و کردستان تنها قربانيان اين ستمها نخواهد بود. در پرتو همچون فرهنگی همچنان انقلابهای خونين بدون ثمری پيش رو خواهيم داشت. چرخ زمانهی بشريت ترقيخواه و آزاديخواه، اما، بدون ما در حرکت خواهد بود.
اين دوستان زير چتر نامهای "مستعار" خارج از اهانتهای فجيعشان آنچه را که در ذهن کدر خود داشتهاند، نثار اين ناچيز کردهاند، همان تکرار نمودهاند که در طول 50 سال حکومت پهلوی و 32 سال حکومت ناب محمدی شب و روز نثار بخشی از مردم ايران شده است. اين دستان همان تروريسم حکومت اسلامی ايران است که اکنون بدين شکل از آستين مدافعان دروغين ايران بيرون میآيد. اين همان موتورسواران خيابانهای تهران هستند که با شعار اين و آن را میکشم و با باتوم و قمه و اسلحه به جان فرزندان مردم میافتند، تنها بدين دليل که يک حکومت غيردينی میخواهند، همان چيزی که من میخواهم.
اين سبک از برخورد با دگرانديشان برای مبارزين ايرانی و به ويژه کردستان شناخته شده است. ما از آخرين انتخابات نيست که دروغهای رژيم را شناختهايم، جنايات رژيم را شناختهايم، راه درست را شناختهايم.
لذا تعجبی نيست که اين قمهکشان حتی در يک عبارت اشارهای به فاکتها و استدلالات من ننمودهاند. به قول يکیشان ارتش قدرتمند دارند، ديگر چه نيازی به استدلال! اکنون میفهم که چرا انديشمند روشنگر ايرانی، آرامش دوستدار، نوميدانه میگويند که اين ملت دينخو قادر نيست، در به سوی آزادی و دمکراسی بگشايد. آری، هموطنان خوبم، خمينی و خامنهای و احمدینژاد از کرهی مريخ بر ايران نازل نشده، بر بستر چنين تججر و بر دوش چنين انسانهايی شکل گرفتهاند.
حال که چنين است پرسشی که برای من مطرح است اين است که با اين انسانها که مريدان حکومت شريف اسلامی هستند، چه بايد کرد. آيا بايد چون "جمهوری" اسلامی ايران و با زبان آنها و به سبک آنها با آنها برخورد نمود؟ پاسخ من "خير" است. اين سربازان امام زمان که پيداست در دامان حکومت شريف اسلامی ايران پرورده شدهاند، میخواهند جو خارج از کشور را نيز بدين سو بکشانند و از آن بهره برند. اين بار از در دفاع از "ايرانيت" و "ايران" وارد شدهاند. چه باک که مردم ايران به نيکی میدانند که تنها خطری که متوجه ايران میباشد، از سوی حکومت دينی ايران است که چند بار ايران را تا آستانه جنگ برده است و يقين دارم با تروريسم بينالمللیاش، با جنگطلبی و تحريکات و آشوبطلبیاش کشور را وارد جنگی ويرانگر خواهد کرد و محتملا بر ايران همان خواهد رفت که عراق رفت.
به هر حال تا جايی که به من برمیگردد، چون اين حضرات که به مردم کردستان توهين کردهاند، بر عليه سخنوران هيچ زبانی کلام ناشکيبا بر زبان نخواهم آورد. از نظر من سلاح صلاح انديشهورزی است و بس، تابوشکنی است، تداوم راه برگزيده برای استقرار آزادی و دمکراسی عميق در ايران است. دستيابی به اين مهم بدون مبارزهی بیامان فکری با اين پاسداران تحجر و مبانی ايدئولوژيک آن (مذهب و قوميت)، بدون به زيرکشيدن حکومت جور و جهل اسلامی ايران که همهی نظردهندگان فوق از آن ارتزاق دست کم فکری و کلامی میکنند، ممکن نيست. با دفن حکومت اعدام طرفداران آن نيز طرد خواهند شد.
بدون شک مردم کردستان استنتاجات خود را از کلام اين متحجرين جانبدار حکومت فاشيست اسلامی ايران خواهند داشت. گذشته از اين، تا جايی به مردم اين ديار مربوط میشود، اين ملت راه خود را برای دستيابی به حق تعيين سرنوشت کامل خود صبورانه، اما راسخ و استوار ادامه خواهد داد. اين راه نه تنها راه تقابل با مابقی مردم ايران نبوده و نيست و نخواهد بود، بلکه دقيقا در همراهی با آنها خواهد بود. کردستان همواره تأکيد کرده و من نيز چون عضوی از جامعهی کردستان اينجا باری ديگر با صراحت هر چه تمامتر تأکيد میکنم که استقلال کردستان و تشکيل دولت کردی را حق بدون چون و چرای هر ملتی از جمله کردستان میداند. اما با همان صراحت نيز تأکيد نموده که داوطلبانه و آزادانه سعادت خود را در چهارچوب يک ايران آزاد و آباد و دمکراتيک و فدرال جستجو میکند و برای آن مبارزه میکند. احزاب کردستان در پی برپايی مرزهايی ديگری نيستند، برعکس، میخواهند مرزهای موجود داخلی را نيز بردارند، میخواهند در ساختن چنين ايرانی مشارکت داشته باشند، میخواهند در تصميمگيريهای کشورشان مشارکت داشته باشند، میخواهند امور داخلی خود را بدون قيم و کفيل از مرکز سامان دهند، میخواهند شهروند برابر حقوق باشند. اگر عدهای با اصرار مزورانه حقخواهی و آزاديخواهی مردم کردستان را "تجزيهطلبی"مینامند، از آن جهت است که میدانند کردستان از فردای شکست انقلاب ايران پيشگام مبارزات مردم ايران بوده است و اکنون نيز از کانونهای اصلی آزاديخواهی ايران میباشد.
عزيزان، ما میدانيم که رهائی کردستان بدون رهائی کل مردم ايران ممکن نيست. از سوی ديگر رهائی ايران از کردستان میگذرد. میدانيد که استقرار دمکراسی در ايران 65 سال است، مطالبهی اصلی حزب دمکرات کردستان ايران و بيش از 32 سال است شعار قاطبهی احزاب کردستان ايران میباشد. آنچه که مردم شهرهای مرکزی ايران يک سال پيش برايش به خيابانها آمدند، از ديرباز سرلوحهی برنامههای مبارزاتی احزاب کردستانی میباشد. به همين جهت نيز نوک تيز يورش جانبداران عقبماندگی و خشونت متوجه کردستان است. چه باک: اگر رژيم صدام توانست تا ابد اقتدار خود را حفظ کند، رژيم خمينی نيز خواهد توانست. اگر کردستان عراق به زانو در آمد، کردستان ايران هم به زانو درخواهد آمد. سرنوشت رژيم عراق بايد برای جانبداران قدارهبند رژيم ايران نيز پندآموز باشد.
اگر ذرهای احتمال میدادم که ذهن اين دوستان به کلی منجمد نشده است، با آنها در سايت وزين راديو زمانه ديالوگی را شروع میکردم و از دستاندرکاران آن خواهش میکردم پلاتفرم لازم را در اختيار ما بگذارند. اما آيا میتوان با کسانی گفتوشنود نمود که چنين "سخن" گويند و چنان شمشير کشند؟!!
اينان قبل از اينکه در مورد امور و مقولات سياسی و اجتماعی (که در همه جای اين گيتی مناقشهبرانگيز است) سخن گويند، بهتر است "فرهنگ" "حزب فقط حزبالله" گونهی جمهوری اسلامی را بکناری نهند، فن صحيح سخنگفتن متمدنانه را بياموزند که يکی از بخشهای بس مهم فرهنگ سياسی است. دم از سياست زدن بدون داشتن چنين فرهنگ تعاملی تنها میتواند از زرادخانهی حکومت اسلامی ايران سرچشمه گيرد.
آن جامە بشکست و آن بادە بریخت...
از نظرات عالیجنابان خوانندە متن هیچ تعجب نکردە و بلکە همیشە این باور را داشتەام کە جمع کثیری از بە اصطلاح روشنفکران فارس چە دمکرات چە کمونیستش این القاب را مدال آسا بر سینە آویزان دارند. اینان بەسان شترمرغ سر در برف فرو کردەاند و شمشیر خود را بیهدف در هوا میچرخوانند.
اینان فراموش کردەاند کە در چند قرن گذشتە کردها بودند کە مرز ایران را پاسداری میکردند و شما و اجدادتان هم کردها را قهرمان و مدافع این مرزها لقب دادید و خود و مرزهای باقیماندە این کشور را مدیون کردها میدانستید. شما فراموش کردەاید کە بعد از انقلاب ٥٧ کردها بودند کە هنرمندان، سیاسیون و احزاب را در کردستان پناە دادند و از جان و مال خود گذشتند و کردستان را بە سنگر انقلاب و استقامت ایران علیە ارتجاع تبدیل کردند.
در آخر تنها دو جملە:
جملە اول برای بە اصطلاح روشنفکران فارس زبان کە هنوز هم در خیال خود امپراتوری و ... هستند( آن جامە بشکست و آن بادە بریخت )
جملە دوم، برای ملتهای مختلف ساکن در ایران (چراغی کە بە خانە رواست در مسجد حرام است.)
عجب دوستان دمکراتی، خیلی ممنون از اینکه گاهی وقتها اشاره ای هم به حقوق ما کردها می کنید، واقعا از اینکه گاهی به ما اجازه می دهید که در این مورد غلطی کنیم بسیار سپاسگذاریم...اما یک چیز دوستان، به نظرم اصلا نباید عصبی شوید چرا که در بعضی از واژه های دمکراتیکتان عجیب حرص و عصبیت به چشم میخورد...دوستان خونسرد باشید چرا که کردها یا به قول شما اکراد و یه هر چیز دیگری راه خود را میروند، آنها از حرص خوردنها و شکم پاره کردنهای شما خنده اشان می گیرد، حتی بچه های ما نیز به ژست ها و حماقتهای شما میخندند، کورش کبیر، خلیج فارس، ایران و ...همه دغدغه های دیگرتان. کردها خیلی آرام اما پر از ایمان حقوق خود را می گیرند و هرگز لحظه ای کوتاه نخواهند آمد، این واقعیت ما و کابوس شما بزودی بوقوع خواهد پیوست...شما خودتان را ناراحت نکنید، خونسرد باشید آخر میترسم روزی ناموستان را نیزبرای کورش کبیر وخلیج فارس بفروشید...آرام دوستان نگران آرام...
محتویات مصاحبه چیزی نیست جز، شوونیسم افراطی،فاشیسم قومی،جعل و تحریف تاریخ و نفرت پراکنی و ضد وحدت ملی در آخر حمایت غیر منطقی و احساسی از تجزیه طلبی بر اساس ناسیونالیسم جوان کردی متولد در استانبول!
گفتگوی بسیار جالبی بود .آقای شاهین قابل درکید. بالاخره قرن قرن بیست و یکه و شما هم سرخورده از عدم موفقیت در ملت سازی (ملتی به نام ایران).کردها حق تعیین سرنوشتشون رو میگیرن.
من فکر میکنم مشکل کردها یا ترکهای پان دیکتاتوری پدر سالارانه انهاست و دنیا را در غالب پدر سالاری میبینند کردستان جزو معدود نواحیست که در ایران دخترانشان را ختنه میکنند ایا این پیشرفت است طرز برخورد با کودکان اینده احساسات انها را رقم میزند وقتی کودکی تحقیر شود خود را اقلیت توسریخور می بیند وبرای رهایی از ان مبارزه میکند
کژال راست میگه. همه فاشیستند، به جز ملت کورد!!
بهتر نبود که به جای دغل بازی و سیاسی کاری از همان اول می فرمودید که شما یک تجزیه طلب هستید و دوست ندارید که زیر نظر دولت مرکزی باشید و سپس بدون شرمندگی دلائل خود برای جدا شدن از ایران را می فرمودید.چرا می ترسید بگوئید که شما به حزب دمکرات و یا حزب کمونیست و بهتر بگویم به ایرانی کشان اموزش دیده توسط سیا و موساد در المان و بلژیک و غیره وابسته اید و ادم کشی خود و دوستانتان را عملی انقلابی ولی ادم کشی ج.ا.ا. را عملی فاشیستی می نامید.
با توجه به جنایاتی که رفقای کرد متوهم من در کردستان انجام داده اند،بنده دوست ندارم موئی از سرشان کم شود.فقط سوال می کنم که تا کی باید ما به تحریک استعمار گران و امریکائیان خونخوار ،خون برادران کرد ، لر ، فارس و اذری را به خاک بریزیم؟
شما از تمدن و فرهنگ سخن به میان اوردید و من و امثال من را نصیحت کردید که با فرهنگ شویم.بروی چشم.اما سوال می کنم که چرا من جهان وطنی که خواهان اتحاد و همبستگی و برابری همه انسانها در کره زمین هستم و هیچ مرز جغرافیائی،مذهبی،اقتصادی و عقیدتی را به رسیت نمی شناسم و همه را انسان می پندارد،بی فرهنگ ام.ولی چپی های تازه به دوران رسیده و تجزی طلب و بدور خود پیله کرده ای چون شما با فرهنگ اید.
سوال دیگر اینکه، عجز و ناتوانی شما را وادار کرده که به دیگران برچسب عامل جمهوری اسلامی بزنید.البته بنده اصلا با این برچسب مشکلی ندارم.چون در جهت استعمار زدائی حرکت و سخن می گویم و تا زمانی که دولت مرکزی (با هر جهان بینی)با عوامل استعمار در ستیز است،بنده مشکلی با ان دولت ندارم و هرچه دولت در مقابله با خود فروختگان تصمیم بگیرد ،بنده از ان تصمیم حمایت و دفاع می کنم.اما در رابطه با احقاق حقوق حقه برادران کرد،آذری،بلوچ، فارس،گیلک و غیره با دولت شاهنشاهی و اسلامی مشکل داشته و دارم و هرگز هم وجدان خود را چون تجزیه طلبان وابسته به استعمار زیر پا نمی گذارم.
دوست عزیز، رفیق لنین فرمودند:خائن همیشه خائن می ماند(یک بار خیانت،همیشه خیانت)(یک بار جاسوس،همیشه جاسوس)
امریکا و غرب تا جائی از شما خر سواری می گیرند که از پیچ و خم دره ها بگذرید و وقتی به قله بردیدش،شما را با اردنگی به ته همان دره می اندازد.هوشیار شوید.در اروپا زندگی میکنید و از نعمات اروپای واحد بهره برده و لذت می برید ولی می خواهید خود را از ایران جدا کنید.بهتر است به این فکر باشید که کشورهای اسیائی را متحد کرده و مرزهای انان را بردارید.اقای با فرهنگ
دوستان خواننده ببينيد اقای ايرانپور در کامنت خود می فرمايند:
"همواره تأکيد کرده و من نيز چون عضوی از جامعهی کردستان اينجا باری ديگر با صراحت هر چه تمامتر تأکيد میکنم که استقلال کردستان و تشکيل دولت کردی را حق بدون چون و چرای هر ملتی از جمله کردستان میداند."
خب يک همچين چيزی يعنی علم تجزيه برافراشتن...
البته من به هيچ عنوان با چنين رويکرد سياسيی مشکلی ندارم ولی معتقدم که در عالم سياست بايد همه چيز شفاف باشد و "دو دوزه و کلک هم نباشد(برادر من میخای تجزيه طلب باشی خب باش ديگه چرا حرفت رو می پيچونی يکباره بگو ايران تمام, حقمون رو بدين تا بريم کلی عجله داريم!)".
لپ کلام ايشان و ديگر پايوران به اصطلاح سياسی کردها اين است که:
يک)
ما تنها حق داريم و ما تنها درست می گوييم و حق و حقوق ما را بقيه خوردند و دارند باز هم می خورند...
دو)
ما را بايد دربست قبول کرد. يعنی ما اکراد يک اعلاميه ی نهايی بايد بدهيم به دول مرکزی و انها هم بايد زير ان اعلاميه بنويسند "در بست موافقت می شود!"
يسه)
اشتباهات ما اکراد(فرصت طلبی در جريان حمله ی استالين به ايران و فرصت طلبی در جريان وقايع بعد از سال پنجاه و هفت و خيانت در جريان همکاری با دولت عراق در جريان جنگ) را به رويمان نياوريد چون ما حق داشتيم که در جهت اعاده حقوق مان هر وسيله ای را جستجو کنيم و هر چه خواستيم بکنيم و طرف مقابل هم حق چون و چرا ندارد و "حرف هم همين است که ما می گوييم( کرديم که کرديم دلمون خواست که کرديم و به فضولش هم نيامد که چون و چرا کند!)
چهار)
مسوول همه ی بدبختی ها و ناکامی ها و فقر و فاقه و هر پليدی ديگر در کردستانات دول مرکزی هستند و در مورد ايران هم مسوول دولت فاشيست و شوينيست و پان فارسيست و جنايتکار و بد و اخ تهران است والا تا به امروز کردستان عين سويس شده بود.
خب عزيزان من, من که عقلم نمی رسه ولی فکر هم نمی کنم که تا ابد هم کسی در حکومت مرکزی تهران پيدا شود که حتی اگر شخصيتی مثل نلسون ماندلا هم داشته باشد بتواند و حماقت انرا داشته باشد که به يک چنين تقاضاهايی بعله بگويد. حالا از ما گفتن و از ايشان فحش فاشيست بودن شنيدن.
----
----
يک پيام دوستانه هم برای اقای ايرانپور عزيز...
قربانت گردم شما که در پهنه ی اينترنت و با وسيله استدلال و منطق نمی توانی همچون منی يک لا قبا را قانع کنی چطور در انديشه انی که حکومتی مرکزی مانند حکومت مرکزی تهران(حالا هر کی سر کار باشد) را قانع کنی?
عزيزم حکومتهايی مثل حکومت های مرکزی تهرانی کلی دنگ و فنگ و ابواب جمعی عاقل و مکار دارند که تا همچون من و تويی بگوييم "ف" انها تا فرخزادش را می خوانند و باور کن که هيچ نوع کلک و حقه و نيرنگ به بدن رويين تنشان کارگر نيست.
تازه اين در حوزه عقل و انديشه و استدلال و منطق است وگرنه در حوزه رزم و جنگ اگر شما از مثلا حکومت صدام "ار پی جی هفت" و کلاشنيکف و بی سيم و پول بگيريد انها هم فانتوم و هلی کوپتر کبرا و تانک و پول چاههای نفت رو دارند که با کلاشنيکف نمی شود حريفشان شد.
عزيزم به زمين بياييد و گفتگو کنيد و امتياز بدهيد و امتياز بگيريد وگرنه طرف مقابل خيال ندارد که از جايش تکان بخورد...
درورد بر آقای ناصر ایرانپور عزیز و نازنین، بسیار عالی بود.
برای دوستان فارسمون هم فکر میکنم بسیار آموزنده باشه. دوستان باید یاد بگیرن حرفهای غیر خودی را هم بشنوند. ملت سازی هیچ وقت در ایران موفق نبوده و در آینده هم موفق نخواهد شد. از درون گفتمان یک کشور و یک ملت تنها سرکوب و خشونت بیرون خواهد آمد، همانطور که تا الان اینطور بوده. کردها حق تعین سرنوشت دارند و از حقوق انسانی و دمکراتیک خود عقب نشینی نمی کنند.
کرد ها به هیچ جا نمی رسن. حالا ببینید.
جالب طرف آمده می گوید حاضر است زورگویی ها و ستم های خامنه ای را تحمل کند، اما حاضر نیست ایران فدرال را تحمل کند، به عبارت دیگر فاشیسم فارس حاضر است زورگویی ها، ستم ها و بی عدالتی های خامنه ای عرب زاده را تحمل کند، اما حاضر نیست خوشبختی و آزادی بقیه ملیتهای ایرانی را تحمل کند. به این می گویند یک فاشیست. پس بکشید زورگویی های خامنه ای را و لذت ببرید از ظلمهای خامنه ای. چون مطمئن باشید، اگر رژیم اسلامی سرنگون شد، کردها بجز به فدرالی و آموزش به زبان مادری که حق مسلمشان است راضی نخواهند بود.
قواینن دموکراسی می گوید که هر ملتی حق تعیین سرنوشت دارد و هیچ کس و ملت دیگری نمی تواند برای یک ملت تعیین تکلیف کند. ملیتهای کرد، آذری، بلوچ، ترکمن، عرب، لر، گیلک و مازن، همه و همه حق تعیین سرنوشت خود را دارند و کسی نمی تواند با این اصول دموکراسی مبارزه کند. این ملیتها ترجیح می دهند که در ایران فدرال زندگی کنند و همه نیز به زبان مادری خود آموزش ببینند. این جزو اصول دموکراسی است، حالا اگر شونیزم فارس تحمل دیدن این مدل دموکراسی را ندارد، مشکل از تفکر فاشیستی و زورگویی آنهاست و باید خودشان را تغییر دهند وگرنه کشور تجزیه خواهد شد
با سلام خدمت همه ایراندوستان عزیز بخصوص اقای شاهین
ولی دوستان عزیز زیاد نباید ناز این میهمانان ایران عزیز را کشید .شما به سایت های اقتصادی ایران توجه کنید .بیشتر این استان های سرخورده حتی از عهده پرداخت کارکنان اموزش و پرورش خود نیز بر نمی ایند و باید از استانهای دیگر گرفت و برای انان عمران و ابادی کرد .حال اقایان باورشان شده که در روز جدای به بهشت موعود خواهند رسید .
در برنامه خاورمیانه بزرگ بعضی از کشورها خیلی بزرگ و خطرناکند که یکی از انها ایران عزیز ماست که باید با پیاده نظام نیروهای خودی خود فروخته تجزیه شود .و جالب است که یادشان رفته سردمدار انها (امریکا ) در چند سال پیش چه بلایی سر جدایی طلبان تگزاس اورد.
این اقایان بوق را از سر گشادش میزنند و همیشه از کشورهای غربی مثال میاورند.و فقط در زمینه جدایی طلبی و فدرالیسم غربی هستند و وقتی (بقول اقای شاهین ) صحبت از دیگر حقوق انسان مدرن و بخصوص حقوق زنان بحث میکنی اقایان انگار که از پشت کوه امده اند و انجا صحبت از زن شرقی و فرهنگ حاکم محلی و .....
ارسال کردن دیدگاه جدید