شرایط محمد خاتمی برچه مبنایی بود؟
آزادی زندانیان، پایبندی همگانی بهخصوص مسئولان به قانون اساسی و اجرای همهجانبه و کامل آن، فراهم آوردن سازوکار برای برگزاری انتخابات سالم و آزاد: این شرایطی هستند که آقای محمد خاتمی، طی سخنانی در نشستی با اعضای خط امام مجلس شورای اسلامی بهعنوان کف خواستهای اصلاحطلبان برای شرکت در انتخابات آتی اعلام کرد. البته این سخنان با واکنش شدید و خشمگینانه مخالفان محمد خاتمی و اصلاحطلبان همراه بود؛ از دادستان تهران که رهبران جنبش سبز را به محاکمه قریبالوقوع تهدید کرد تا امامان جمعه (آیتالله جنتی) که این سخنان را وقیحانه خواند.
اما تنها مخالفین داخلی اصلاحطلبان و اقتدارگرایان نبودند که به این سخنان واکنش نشان دادند. کسانی که خواهان سرنگونی نظام جمهوری اسلامی هستند نیز این سخنان را به نوعی ناشی از خوشبینی آقای محمد خاتمی و اصلاحطلبان برای اصلاح ساختار حکومت دانستند. آنها این سخنان را بهانهای برای تآکید بیشتر بر ضرورت براندازی حکومت جمهوری اسلامی قرار دادند و این چنین وانمود کردند که اصلاحات به پایان خط خود رسیده است.
جدا از تمامی این واکنشها، نگارنده بر این نظر است شرطگذاری محمد خاتمی در حمایت از بیانیهی هفدهم آقای میرحسین موسوی است و میتواند به مثابه اتمام حجتی با حاکمیت قلمداد میشود. در ضمن این شرطگذاری تأییدی بر این موضوع است که ممکن است در صورت امتناع حاکمیت از اصلاح، سرنگونی در کمین آن باشد.
چگونه است که آقای خاتمی در این برهه از زمان که حاکمیت فضای سیاسی کشور را به انسداد کامل رسانده و از زبان زور و خشونت و سرکوب استفاده میکند و بعضی قلمداد میکنند که جنبش اعتراضی در حالت غیر انفعالی قرار دارد، لب به چنین سخنانی بر پایهی قدرت میگشاید؟
۱. حاکمیت به خوبی میداند که چنین فضای سرکوب و اختناق افسارگسیخته دوام نخواهد داشت؛ بهخصوص بخش کمی عاقلتر حاکمیت (حلقهی بیت رهبری و بخش از اصولگرایان) و بر این باورند که هرچه زودتر باید شرایط به حالت عادی بازگرداند تا از طرفی حاکمیت خود را برای انتخابات مجلس و ریاست جمهوری دور بعد آماده کنند و از سوی دیگر جامعه و کشور را برای شرایط سختتر اقتصادی واکسینه کند؛ اما حاکمیت بهخوبی میداند تا جنبش سبر زنده است و نفس میکشد، چنین هدفی غیر ممکن است.
۲. رهبران جنبش سبز و حاکمیت به خوبی از عمق پیدا کردن مبارزات مردم ایران آگاه هستند و همچنین حاکمیت میداند که جنبش سبز به این فضای سرکوب به خوبی خو گرفته و راههای کمهزینهتری برای مبارزات انتخاب کرده است و هرچه این مبارزات زیرزمینیتر شود، خطر آن برای حاکمیت بیشتر خواهد بود.
۳. بخشی از اصولگرایان میانهرو که با دولت میانهای ندارند (لاریجانی، توکلی، مطهری، باهنر و ...) بر این باورند که با حذف اصلاحطلبان از صحنه سیاسی کشور در واقع توازن قوا در کشور برهم خورده است. اینک ممکن است جناح کودتاچی و مافیای سپاه در مرحلهی بعدی به سراغ آنان بیاید و چه بسا با یکپارچه کردن مجلس نیز دیگر نیرویی در برابر آنها باقی نماند.
۴. اگر بپذیریم که جنبش سبز طیف گستردهای از افراد با گرایش سیاسی مختلف را در زیر چتر خود گرد آورده، این موضوع را نیز باید پذیرفت که این جنبش از دل جنبش اصلاحطلبی جوانه زده و حال در حال تبدیل شدن به درختی تنومند است. حاکمیت بسیار از آیندهی جنبش سبز بیمناک است و به خوبی میداند که جنبش سبز به حرکتی فراگیر بدل شده است. بخصوص با مشکلات اقتصادی به وجود آمده و بحث یارانهها، اگر تاکنون مردمان بیشتری جنبش جذب نشده باشند، در آینده نه چندان دور ممکن است به جنبش بپیوندند.
آقای محمد خاتمی و رهبران جنبش سبز بهخوبی از این موارد آگاهند و از این زمان بسیار حساس و شرایط به وجود آمده برای دنبال کردن اهداف جنبش استفاده میکنند و جنبش را همانند شمشیر داموکلس در بالای سر حاکمیت قرار دادهاند.
شرایط اعلام شده توسط آقای خاتمی را باید از موضع قدرت ارزیابی کرد و باید دید در آینده بخش عاقلتر حاکمیت بر مواضع سرکوبگرانهی کنونی خود استوار خواهد ماند یا خیر.
اگر فرض شود مطالب بالا کاملا صحیح و عملی است،برای سیاسیون بیرون از گود این سؤال پیش می اید که در صورت عملی نشدن امیال جنبش سبز و رهبران ان و نهایتأ سرنگونی نظام،ایا فعالین این جنبش به خواسته های خاتمی و موسوی و اکثریت اصلاح طلبان که مسلمان هستند،احترام خواهند گذارد؟؟؟
به نظر من اقای خاتمی اول باید برای فعالان جنبش سبز شرط و شروط بگذارند و پس از اینکه شروط ایشان از طرف اکثریت اصلاح طلبان و گروه های چپ و راست و مذهبی مخالف ج.ا.ا. پذیرفته شد،ایشان وارد میدان مبارزه شوند.ایشان از ترس حاظر نیستند اعلام کنند که رهبریت جنبش را می پذیرند و خواسته های مردم و جنبش را بدون پرده پوشی بیان و اقدام به مطالبه نمایند.
دوستان این روش، شیوه مبارزه انقلابیون و سیاسیون میهن دوست نیست و در نهایت ،یا مثل حرکت بعد از انتخابات متلاشی و یا در صورت موفقیت، کشور را به هرج و مرج و جنگ داخلی می کشد.مطمعنا باشید که استعمارگران به همین خاطر اینقدر در طبل تو خالی جنبش سبز می کوبند.
راه صحیح برای فعالیتهای اجتماعی،حمایت از خواسته های مردم است و سیاسیون،احزاب و سازمانها باید با رهبری افراد سالم و مسلمان در تحقق خواسته های مردم، زیر پرچم نظام ج.ا.ا. مبارزه نمایند.اگر حزبی ،گروهی و یا سازمانی به غلط گمان بر این دارد که می تواند با اهداف حزبی و یا حمایت استعمارگران در ایران دگرگونی ایجاد کند،کسی جلودار انان نیست.ولی هزینه این کج راه که صد در صد هچون در گذشته به بن بست منتهی میشود را هم باید خودش بپردازد.پاینده ایران-سربلند باد ایرانی
با عرض پوزش در خط دوم نظر فوق اشتباه بدی کرده ام و به جای عملی شدن - عملی نشدن نوشته ام
چرا رژیم موسوی و کروبی را دستگیر نکرد.؟ برسی ی این پرسش و کنکاش در سایه روشن های ان ما را به نتیجه ای میرساند که در آینده مبارزه من را با منطق درست تری آمیخته کنیم.موسوی و کروبی و خاتمی بارها به روشنی گفته اند که ما نمیخواهم نظام را سرنگون کنیم . آنها برای استقرار این رژیم حتا از جانشان هم دریغ نمی کردند. تا آنجا که آدم تصور میکرد یک گروه مافیایی و ظالم تر از رژیم اسلامی میخواهد رژیم را سرنگون کند و خودش که تا مغز استخوان فاشیست است قدرت را به دست بگیرد. اما راستش را بخواهید این چیزی بیشتر از یک توهم نبود توهمی که توانست مبارزه ی میلونی ما را از خیابان به کنج خانه ها ببرد. و دیدیم که برد. جوانان ما تصمیم داشتند در خیابان بمانند و کار این نظام را یکسره کنند. اما رهبران آنها را گمراه کردند. ازاین بهتر رژیم چه گونه میتوانست آتش خشم مردم را سرد کند. بنابر این چرا رژیم آنها را به زندان بیندازد. این رهبران کارشان را بهتر از سپاه و ارتش و بسیج و لباس شخصی ها انجام دادند. جنبش سرد گشته و سنگ گردیده و آتش زیر خاکستر باز هم توهمی دیگر است که این رهبران دارند به جنبش سبز نسبت می دهند. از این دیدگاه که نگاه می کنی میبینی پازل جنبش ما خود به خود دارد درست می شود. و همه ی قطعه ها سر جایشان قرار می گیرند.
اگر اشتباه میکنم به من توضیح دهید و بگویید کجا و چرا اشتباه میکنم.
ایا بر این موضوع که اقایان - خاتمی - موسوی - کهروبی و حواشی .....برای حفظ اصل نظام تا پای جان ایستاده اند شکی است ؟
به اذعان خودشان (پس از مصلوب کردن حقوق و ازادیهای اجتماعی در لباس جنبش سبز ) برای حفظ نطام تا پای جان ایستاده اند . و تره هم برای حفظ حق و ازادیهای منتصب به ان . خرد نمی کنند .
ایا اگر حق جاری شود چیزی از ایشان باقی می ماند ؟ اگر پاسخ نه است . چگونه از ایشان انتظار دارید برای بقای دیگران از مال و منال و منسب و لذات ان چشم بپوشانند تا قشر دیگری بر مسند کار بنشیند ...؟
ایا سعی انان را برای بدست گرفتن رهبری گروه مخالف نمی بینید . از لطماتی که بر شما رفت درس نگرفتید ؟
وحدت در بین انان برای حفظ موقعیت و یا به امید پاداشت است . وحدت بین شما از برای چیست ؟
تخریب دیگران و باز کردن راه خود و خودیها ؟ هرگز نتیجه نمیگیرید .
زیرا بار کج خود را نمی بینند و به بار دیگران اشاره میکنند . حتی اگر امور بدستتان بدهند . بدتر از بد عمل میکنید .
انقلاب . تحول در درون است تغییر ارزشهای درونی است . بدست گرفتن مدیریت بر خود است و خروج از تسلط ظالم به کمک اگاهی و اراده تحت اختیار خود است . شیشه شکستن و هوار کشیدن و تهدید کردن بازتابی دارد که مشابه خود ان است و امید بخش و متعالی نخواهد بود .
وحدت فقط در بین کسانیکه حق را بر پایه عدالت تفسیر می کنند جاری است و نه بودجه می خواهد و نه سازمان . هر نوع وحدت دیگر ماندگار نیست .
حذف ظالم * عدل مظلوم * را می خواهد و نه ظلم بیشتر . هر یک از شما ارزشهای ذهنی خود را با حق تطبیق دهد از سلطه ظالم رها میشود . ازادی اینست .
پاسخ به نیازهای مادی در کنار وحدت و کار جمعی و تقسیط عادلانه ان . به سادگی شکل می گیرد و چون اصل اول
نباشد (درک و تبعیت از حق ) هرگز اتفاق نمی افتد .
ماهیت ایدئولوژیک جنبش سبز نیاز به تحول دارد تا با ان به تعادل و ارامش برسد . از حذف دیگران به تبعیت از حق متکی به عدالت . در صورت بروز چنین تحولی تحمل دیگران سخت نخواهد بود و انان نیز سایه امن الهی را دوست خواهند داشت و بجای طراحی چگونگی حذف ذیگر هموطنان به احیاء کشور توجه جمعی معطوف خواهد شد . این سرزمین بخشنده و غنی است و نیاز جامع ایرانیان با هر اندیشه و باور را بر اورده خواهد نمود .
ارسال کردن دیدگاه جدید