پاسخ دادن به دیدگاه
مار باستانی حضور
شهرنوش پارسیپور - در آفریقا و در میان اساطیر این منطقه گشت میزنیم. اینک نوبت آن است که ببنیم آفریقائیان درباره مار چه میگویند. این نکته بسیار مهمیست، چرا که در اساطیر تمامی مردم دنیا مار از اهمیت برخوردار است و اغلب رمز "زمان" تلقی میشود. البته مار تفسیرهای جنسی متعددی را نیز به خود اختصاص میدهد و همان موجودیست که آدم و حوا را از بهشت بیرون کشید. اینک ببینیم آفریقائیان در اینباره چه میگویند:
مار که در کنار نیروی سلطنتی قرار دارد، گاهی اوقات به عنوان نخستین و مغرورترین در میان تمام موجودات تعریف شده. مار که در بسیاری از سنتها دارای مقام آسمانی خدای خالق یا حضور اعلاء بود، باستانی تلقی میشد. بخشی از این اندیشه به این امر مربوط میشود که او قادر است پوست بیندازد و دوباره جوان شود.
قبیله فون در داهومی میگفتند مار بسیار پیر است و حتی پیش از آنکه زمین درست شود او وجود داشته. مار در مقام آیدو-هوه دو، نرینه آسمانی، خدمتگزار بانو خدا ماوو، خالق بزرگ بود. بانو خدا در دهان او سوار میشود و آیدو-هوه دو هر جا که بانو خدا مایل باشد او را هدایت میکند. آفرینش بانو خدا شکلی مارگونه داشت، که این نشان میدهد که چرا زمین مسطح و هموار نیست، بلکه رودهای پرپیچ و خم، درههای عمیق و شیبهای تند دارد. گاهی اوقات ماوو و آیدو-هوه دو استراحت میکنند، و سپس مدفوع مار در تل عظیمی انبوه شده و کنارههای آن عمودی میشود و قلههای سلسله کوهها را بهوجود میآورد. این فضولات مواد معدنی غنی زیادی در خود دارند، و از آنجائی که صخرهها از آن محکم شدهاند ثروت فراوانی را در اعماق خود پنهان کردهاند و مردم یاد گرفتهاند که کوهها را سوراخ کرده و بدانها دسترسی پیدا کنند.
شهرنوش پارسیپور: در خاورمیانه اساطیر مربوط به مار اغلب آن را منسوب به شیطان میکنند، در حالی که در اسطورههای آفریقائی او خدایواره است. در عین حال همانند همه جای دنیا مار و زن در ارتباط با یکدیگر قرار میگیرند.
دنیائی که بانو خدا ماوو آفرید به شکل یک کدوقلیانی بسیار بزرگ است که به دو نیمه شکافته شده: بخش زیرین مملو از آب است و زمین روی آن غوطهور است، در حالیکه بخش بالائی آسمان پهناور است، که مکان زندگی باران و نور است. ماوو دریافت که زمین بسیار سنگین است، چرا که از کوهها، جنگلها، گلههای فیل و حیوانات صید پر شده است. او میدانست که زمین نیازمند چیزیست تا از آن حمایت کند. پس بانو خدا ماوو با تکیه بر خردش به آیدو-هوه دو گفت تا در ژرفای زمین، در آبهای گسترده، در یک شکل کامل دایرهای چنبره زده و دمش را به دهان بگیرد (و این برای آفریقائی رمز ابدیت است). او در بالا زمین را قرار داد و مار از غرق شدن آن جلوگیری میکند. در روایتهای دیگر آیدو-هوه دو دور افق حلقه زده و دو بخش کدوی قلیانی عظیم را با یکدیگر متحد میکند.
در روایت دیگری ماوو آبها را به ویژه برای آیدو-هوه دو درست کرد، چرا که میدانست او گرما را دوست ندارد و در نتیجه حالا میتوانست در دریا دراز بکشد. مار گاهی اوقات تکان میخورد و در نتیجه زمین لرزیده و دچار زلزله میشود. در یک روایت آیدو-هوه دو رودها و نهرها را آفریده است: هنگامی که بانو خدا ماوو زمین را آفرید، آب رونده به جز آب برکهها وجود نداشت، اما آیدو-هوه دو نخستین نهرها و رودها را جاری کرد که در حرکت روی زمین پیچ وخم دارند.
درباره مار پنداشتهای دیگری نیز وجود دارد، از جمله گروهی مار را نیای خود میدانند. نگباندیها، در شمال کنگو نیز باور دارند که مار پیرترین حیوان است. آنان مار را به عنوان خدای اعلا مرتبه و روح قبیله خود میپرستند. پلنگ نیز باعث وحشت میشد. گفته میشد که ارواح روسای قبیله، پس از مرگ به شکل پلنگ در میآیند. اما حرمت مار حتی بیشتر از این حیوان شاهزاده وار بود. دوقلوها که در آفریقا به صورت گستردهای، اعم از خیر یا شر، معنا دارند، به مثابه تجلیات انسانی مار آسمانی تلقی میشدند. در شماری از فرهنگهای آفریقائی مار همراه با نخستین نیا بوده که یا قبیله را بنیان گذاشته یا آن را به سوی سرزمین مادری هدایت کرده. مار در قبیله وندا نقش بسیار مهمی در مهاجرت این مردم بانتو زبان و مهاجرتشان به سوی جنوب دارد. آنان در سده سیزدهم به سرزمین هائی رسیدند که امروزه زیمبابوه نام دارند. آنان داستانی را واگو میکنند که برحسب آن بنیانگزاران از بدن ماری بیرون پریدهاند.
آنان میگویند در زمانهای باستان ماری به نام ثارو در کوهستانی که از اثر نور خورشید بسیار داغ بود میجنبید. مار به دو بخش تقسیم شد، یکی ثوهو (به معنای «سر»)،. دیگری تشاموتشیلا (به معنای «دم») که هرکدام در جستجوی خوراک به سوئی رفتند. تشاموتشیلا در سرزمین حاصلخیزی مستقر شده و به شکل مردی درآمد. او گله خوبی به عمل آورد، محصولی عالی کشت کرد و بازنی خوش هیکل و باعث افتخار ازدواج کرده و صاحب یک قبیله بچه شد، که همین قبیله واندا باشد. او نام رامابولانا را برای خود برگزید. برادر او ثوهو به زمین خشکی رسید که هیچ کشتزاری در آن وجود نداشت. او نیز به مردی تبدیل شد، اما نتوانست روی این زمین مستقر شود. برای تامین آذوقه محبور شد یک مطرب دوره گرد شود.
روزی ثوهو به شهر وندا آمد که رامابولانا در آنجا حکومت میکرد. در دروازه شهر موسیقی نواخت و آواز خواند و جمعیت زیادی دور او گرد آمد. حتی زنان رامابولانا برای تماشا رفتند و با حالتی هیجان زده بازگشته و از شوهر خود خواستند زحمت کشیده و از نوازنده دعوت کند تا میهمان آنها بشود. اکنون رامابولانا هویت نوازنده دوره گرد را شناخته بود و از این میترسید که با او ملاقات کند، چرا که ممکن بود اگر نزدیک هم بایستند دوباره یکی شده و به ماری تبدیل گردند. اما زنان او آنقدر قال و مقال کردند که او برای دیدن ثوهو رفت. کاملا روشن بود که پادشاه میترسید. درست در آنی که رامابولانا برادر خود را دید روی زمین افتاد و به یک اژدرمار تبدیل شد.
ثوهو نیز به مار تبدیل شده و هردوی آنها درهم شده و به همان ثارو، مار قدیمی تبدیل شدند. همین طور که مردم وندا وحشت زده ایستاده بودند و نگاه میکردند. مار لغزان در روی زمین به راه افتاد و از دیدرس آنها خارج شد. تشاموتشیلا، پسران رامابولانا، بر سر به دست آوردن قدرت به مبارزه برخاستند و هر کدام از آنها با قبیله خود به سویی رفتند که این همان مهاجرت بزرگ ونداها به شمار میآید.
قبیله کوم، که سرزمینشان در نزدیکی بامندا در شمال غربی کامرون قرار دارد نیز از متحول شدن نیای خود به یک مار سخن گفتهاند، که پیش از مهاجرت رخ داده. رئیس قبیله کوم، پس از جنگی با مردان قبیله فون، به خویشاوندان خود گفت هرگاه اژدرماری ظاهر شد رد او را بگیرند. که البته در آخر کار جان خود را برسر این کار گذاشت. او مطمئن بود که رد مار ظاهر میشود. این رد پا قبیله کوم را به پایتخت سلطنتی نیاکانشان رساند. مار همچنان که در اسطورههای نیاکان قبایل نقش دارد، در عین حال در مجموعهای از داستانها بوجود آورنده پادشاهان است. هرگاه دیده شود که ماری خود را برای یک جنگجو یا شکارچی تکان میدهد کاملا روشن است که تقدیر آن فرد برای رسیدن به مقامات بالا رقم خورده است.
بدین ترتیب در کمال شگفتی میبینیم که اسطورههای آفریقائی در مورد مار قدیمیتر از اسطورههای منطقه خاورمیانه هستند. در خاورمیانه اساطیر مربوط به مار اغلب آن را منسوب به شیطان میکنند، در حالی که در اسطورههای آفریقائی او خدایواره است. در عین حال همانند همه جای دنیا مار و زن در ارتباط با یکدیگر قرار میگیرند. شاید بتوان گفت انسان همیشه به طور مبهم میان مار و زمان ارتباط برقرار میکند. در عین حال میدانیم که برخی از صورتهای فلکی شباهت قابل تأملی به مار دارند، از جمله مجموعه عظیم کهکشان هائی که که گاهی مارگونه در نظر میآیند.
در همین زمینه:
::برنامههای شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::