ماه محرم، عزاداری و مردم
عزیز خسروشاهی - «من به نماز و روزه اعتقاد ندارم. اهل دسته و مسجد نیستم. اگر جایی نذری بدهند حتماً برای کمک میروم. اهل مردمآزاری نیستم. زندگی خودم را میکنم. این هم سنتی است که به ما رسیده. ده روز اول ماه محرم را مشروب نمیخورم. حالا نه اینکه روزهای دیگر هر روز مشروب بخورم. شاید اگر محرم نبود هم در این ده روز مشروب اصلاً گیرم نمیآمد که بخورم، اما این ده روز را خیلیها مثل من حرمت نگه میدارند. این روزها قمار نمیکنند. بعضیها این چندروز نماز میخوانند. خودم هم دقیق نمیدانم چرا...»
ماه محرم شروع شده است و در حالی که در سالهای اخیر کمیت و کیفیت مراسم مذهبیِ مربوط به کشته شدن امام سوم شیعیان نسبت به سالهای دو دهه گذشته و سالهای پیش از آن تغییرات زیادی پیدا کرده، اما هنوز روزهای مراسم عزاداری ماه محرم در ایران، رنگی دیگر به خود می گیرد. گزارش زیر حاصل صحبت با تنی چند از مردم ایران و جمعآوری نظرات و مشاهدات آنها طی سالهای مختلف از این مراسم مذهبی است:
علی - ۴۳ ساله
دوران بچهگی با این مراسم زندگی میکردیم. آن سالها مراسم و حال و هوای آن با چیزی که الآن هست خیلی فرق داشت. دستهها تعدادشان از امروز کمتر بود، اما خیلی شلوغ بودند. همه اهل محل بودند. هیچکس در خانهاش نبود. شب هرکس از هر جایی بود مستقیم میآمد تکیه. کسی در خانه غذا درست نمیکرد. همه مردم محل را نذری میدادند.
لوازم صوتی تازه آمده بود، اما سیمکشی و بلندگو و اکو و آمپلی فایر و غیره نبود. با چراغ توری مسیر دسته را روشن میکردیم. از این همه چهلچراغ و علم و کتل خبری نبود. هر دستهای یک علمی داشت که پهلوانهای محل آن را میکشیدند، اما کمکم شد بچهبازی، رقابت، سر و صدای بیخود و بهانهای برای جمع شدن جوانها.
خیلی سال است که دیگر نرفتم قاطی اینها، اما پدربزرگ بچه من برایش یک طبل کوچک خریده. مجبورم او را ببرم کنار این دستههای عزاداری. راه میرود و برای خودش تق و تق میکند. مملکت درست و حسابی نداریم که تفریح و برنامهای برای بچهها داشته باشد. دل بچهها به همینها خوش است.
محمدحسین - ۳۰ ساله
به نظر من دلیل اصلی این مراسم این است که یک مشت جوان علاف، بیکار، متظاهر و عقب افتاده به بهانه عزاداری و با هدف به قول خودشان دختربازی و پسربازی، وقتگذرانی، سرگرمی و جلب توجه، دور هم جمع شوند و آلودگی صوتی ایجاد کنند. از نظر خودشان با شرکت در چنین مجالسی ثواب میبرند و گناهانشان بخشیده میشود. البته اقلیت خیلی کمی هم واقعاً اعتقاد دارند.
محمدرضا – ۲۷ ساله
من خوشم نمیآید از فضای این دستههای عزاداری. شده است پاتوق سیگاری بازی (حشیش و گراس). همسن و سالهای خود من که کار دیگری ندارند جز این. جمع میشوند دور هم و فضا آماده است برای این کارها. پلیس مشغول کار خودش است. اینقدر شلوغ است که کسی به کسی دیگر توجه ندارد. شب و صدای طبل و سنج و بوی اسفند و شلوغی جمعیت هم به این آدمها فاز مثبت میدهد.
دوران بچهگی با این مراسم زندگی میکردیم. آن سالها مراسم و حال و هوای آن با چیزی که الآن هست خیلی فرق داشت.
مژگان – ۲۶ ساله
از محرم و دستههای عزاداری و نذری و این چیزها خوشم میآید. تا دیروقت با دوستانم یا اعضای فامیل یا مادرم میرویم بیرون. روزها با بقیه روزها خیلی فرق دارد. صدای طبل و سنج را دوست دارم. اینکه شبها توی خیابان قدم میزنیم و مردم شربت و چای پخش میکنند... بوی اسفند را دوست دارم. از اینکه همه چیز از یکنواختی بیرون میآید خوشم میآید.
عماد – ۳۲ ساله
از این نوع عزاداری که همراه با بوق و بلندگو و سر و صدا است اصلاٌ خوشم نمیآید. کسانی که در خانه بیمار دارند واقعاً عذاب میکشند. تا نیمه شب صدای اکو و آمپلی فایرهای قوی را تا ته زیاد میکنند و مزاحم مردم میشوند که چه؟ نه رعایت بیمارستان را میکنند، نه مردم محل و نه سالمندان و بچهها را. این عین عقبافتادگی است.
کامیار – ۱۳ ساله
آقا خیلی محرم خوبه. ما هر سال محرم میریم مسافرت پیش بابابزرگم. همه بچهها هستن. دسته دارن آقا. هر شب میشه رفت بیرون. اصلاً کسی به آدم کار نداره آقا. همه جا نذری میدن. ما هر سال با موبایل عکس و فیلم میگیریم آقا. خیلی خوبه.
نادر – ۶۷ ساله
دوران عوض شده. من همه جورهاش را دیدهام پسرم. از زمان تعذیه زنجانیها تا ممنوعیت سیاسی. از زمان تکیه و قلیان و نوحهخوانهای خوش صدا تا زمان مسجد و این مداحان انکرالاصوات. از زمانی که نذری آبگوشت میدادند تا آلان که جوجه کباب و پیتزا هم مد شده. بالا و پایین دارد روزگار. هی جوانی کجایی؟ روزگاری چه پهلوانهایی زیر علمها میرفتند و الآن چه ناپاک هایی.
شما فکر کردهاید برای چه لاتها دهه اول محرم عرق نمیخوردند؟ برای چه همین الآن هم قدیمیها و شهرستانیها و شیر پاک خوردهها این رسم را دارند؟ برای این بود که مزاحم ناموس مردم نشوند. برای این بود که زن و بچه مردم که در خیابان میروند و میآیند یا پای روضه و تعذیه مینشینند، شب و دیر وقت، موقع برگشتن به خانه یک امنیتی داشته باشند. هر کس هرچقدر هم ناپاک بود در این ایام حرمت نوامیس مردم را رعایت میکرد، اما جوانهای امروزی حرمت مردم و جامعه را هم نگه نمیدارند.
همه را نباید به یک چوب زد، اما من نگاه خوبی به این جوانها ندارم. چند سال پیش در همین خیابان شریعتی جلوی همان دکه دیدم یک ماشین از سقف تا لاستیک گلی و خاکی است. مثل آمبولانسهای زمان جنگ توی جبهه. فقط یک دایره کوچک روی شیشه جلو تمیز بود. خیلی عجیب بود. با خودم گفتم مردم چه کارها که نمیکنند. همینجا تکیه داده بودم به دیوار و سینه میزدم که دیدم در عقب ماشین باز شد و یک دختر پیاده شد. خیلی تعجبم بیشتر شد که دخترها هم از این کارها میکنند و ماشین را گلی میکنند؟ آخر دخترها از پسرها بهداشتیتراند. خلاصه گذشت تا پنج دقیقه بعد یک پسر هم از در عقب ماشین پیاد شد و سریع رفت.
این قضیه ماند در ذهن من تا سالهای بعد. هر وقت ماشینی میبینم که همه شیشههایش گلی است میروم و سرک میکشم. افتضاح است آقا. برای این پدر و مادرها بنویس اجازه ندهند جوانهایشان در ماه محرم تا دیروقت بیرون باشند.
شما فکر کردهاید برای چه لاتها دهه اول محرم عرق نمیخوردند؟ برای چه همین الآن هم قدیمیها و شهرستانیها و شیر پاک خوردهها این رسم را دارند؟ برای این بود که مزاحم ناموس مردم نشوند. برای این بود که زن و بچه مردم که در خیابان میروند و میآیند یا پای روضه و تعذیه مینشینند، شب و دیر وقت، موقع برگشتن به خانه یک امنیتی داشته باشند. هر کس هرچقدر هم ناپاک بود در این ایام حرمت نوامیس مردم را رعایت میکرد، اما جوانهای امروزی حرمت مردم و جامعه را هم نگه نمیدارند.
سارا – ۳۰ ساله
من با همسرم شب عاشورا آشنا شدم. با دختر خالههایم کنار خیابان پارک کرده بودیم و دستههای عزادار را نگاه میکردیم. مردم را نگاه میکردیم. یکهو دیدم پسر خوشتیپی که آقای ما باشن یک سینی شربت در دست، زدند به شیشه ماشین. برایمان نذری آورده بود. یک ساعت بعد برایمان چای آورد. به شوخی گفتم آقا شما که اینقدر زحمت میکشید حداقل برایمان شام نذری بیاورید، ضعف کردیم از گرسنگی.
خندید و رفت و یک ربع بعد با چند پرس غذا آمد. آخر شب از ماشین پیاده شده بودم برای دستشویی رفتن که باز او را دیدم. از او به خاطر نذریها تشکر کردم. کمی حرف زدیم و او شمارهاش را داد و گفت اگر فردا شب هم آمدید و کاری داشتید به من زنگ بزنید. فردا شب هم رفتیم همانجا و همان بساط بود. کم کم با هم تلفنی حرف زدیم و دوست شدیم. بعد از پنج سال با هم ازدواج کردیم. پس من از محرم خاطره خوب زیاد دارم.
نوید – ۲۸ ساله
من در کل مخالف مردهپرستی ایرانیها هستم. آنهایی که میگویند عزاداری خوب است اگر راست میگویند بگویند تولد کسی که در محرم برایش عزاداری میکنند چه تاریخی است. از هر ده نفر شاید یک نفر هم نداند.
نازنین − ۲۵ ساله
من هر سال محرم میروم به مسجد محل. مثل خیابان نیست که مزاحم زیاد باشد. زیارت عاشورا میخوانم و کمی نوحه گوش میدهم و بر میگردم. من به این ماه اعتقاد دارم. شب کنکور نذر کردم اگر دانشگاه قبول بشوم تا ده سال هر شب دهه محرم زیارت عاشورا بخوانم. امام حسین حاجت مرا داد. خیلیها برای مریض یا مشکلی که دارند نذر میکنند و از امام حسین حاجت میگیرند. من که اعتقاد دارم به این ماه و این مراسم.
نیما – ۲۵ ساله
از دست این مانتوییهای دماغ عملی خسته شدیم به خدا. محرم که میشود این دختر مذهبیها بالاخره از خانه بیرون میآیند. معلوم نیست روزهای دیگر اینها کجا قایم میشوند. بعضی از این دختر چادریها خیلی خوشگل هستند. خیلی هم راحت مخشان را میشود زد. تنوع چیز خوبی است. جامعه دارد خیلی یکنواخت میشود. اگر محرم نبود که روحیه ما جوانها از بین میرفت.
هفته قبل دادم یکی از بچهها که خط خوبی دارد صدبار از روی اسم و شماره تلفنام روی کاغذهای خوشگل نوشته است. بالاخره این محرم هم چهار، پنج تا از شمارهها برسد به دست کسی که باید برود ما هم حاجت خودمان را از امام حسین گرفتهایم. قربونش بشم [احتمالاً منظورش امام حسین است/ گزارشگر] تا حالا که روی ما را زمین نینداخته است. محرم خیلی ماه پربرکتی است.
عبدالکریم – ۵۱ ساله
نه اینکه با طبل و سنج و زنجیرزنی مخالف باشم، اما بعضی وقتها با این سر و صداها و مسائلی که مردم را زده میکند مشکل دارم. چه معنی دارد عزادار در خیابانها دورهگردی کند؟
راه افتادن دنبال دسته و هیئت از ما گذشته است. مال جوانتر هاست. من شبهای محرم میروم تکیه مرحوم حاج عبدالله که همین بالای خیابان است. بچههایش نگذاشتند بعد از مرگاش تکیه تعطیل شود. جوانهای خوبی هستند، خدا حفظشان کند. در تکیه نوحه میخوانیم و سینه میزنیم. همه پا به سن گذاشتهاند و اهل سر و صدا نیستند. جوانها هم هستند البته. جوانهای خوبی هستند همه.
نه اینکه با طبل و سنج و زنجیرزنی مخالف باشم، اما بعضی وقتها با این سر و صداها و مسائلی که مردم را زده میکند مشکل دارم. چه معنی دارد عزادار در خیابانها دورهگردی کند؟ حساب روز ظهر عاشورا و شام غریبان جداست، اما در شبهای دیگر چه معنی دارد عدهای با سر و صدای زیاد در خیابانها بچرخند و اعصاب مردم را به هم بریزند؟ عزاداری باید معقول باشد؛ با صدای زیبای اهل فن و سینه زدن آرام در جایی که برای این کار تهیه شده است نه در خیابانها و با جار و جنجال. غم مومن باید در دل مومن باشد.
جابر – ۴۱ ساله
از روزی که هیئتی که زرشک پلو با مرغ میداد شلوغتر از هیئتی شد که عدس پلو میداد و مردم گرسنه بر سر غذای نذری فحش و فحش کاری راه انداختند و دستههای عزاداری شد بهانه چشمچرانی، و عزاداری برای حسین شد لباس سیاه پوشیدن در این ده روز و به خورد مردم دادند که جدی جدی هر غلطی میتوانیم بکنیم و با ریختن یک قطره اشک برای امام حسین همه گناهانمان بخشیده میشود و غیره، یک جهالت کهنه جای خودش را به یک جهالت مدرن داد.
جمهوری اسلامی این را خوب میداند و اتفاقاً اجازه میدهد بدترین کارها در این ده روز اتفاق بیافتد. فکر کردی خبر ندارند در این شبها چه میگذرد؟ بیشتر و بهتر از من و شما خبر دارند، اما وقتی دیگر دیگ شله زرد اسلام را زنده نگه نمیدارد چه اشکالی دارد حسین پارتی اسلام را زنده نگهدارد؟
منیژه – ۴۴ ساله
محرم را دوست دارم. توی پیادهرو کنار دستههایی که نوحهخوان خوبی دارند یا صدای موزیک قشنگی دارند راه میروم. یا کنار تکیهها یک زیرانداز میاندازم یک گوشه و مینشینم. چادر را میکشم روی صورتم و راحت گریه میکنم. کسی کاری به کار آدم ندارد. تمام دردهای یک سال را میریزم بیرون. نفسم باز میشود. راحت میشوم. آرامش پیدا میکنم.
قبلاً با زنهای فامیل میرفتیم، اما چند سال است تنها میروم. تنهایی خیلی بهتر است. آدم راحتتر است خودش باشد. صدای گریه آدم وسط صدای طبل و نوحه و شلوغی گم است. آخر شب که برمیگردم خانه شوهر و بچههایم یا خانه نیستند یا خوابیدهاند. خانه پدرم هم همینطوری بود. چشمهایم قرمز بود، اما کسی نمیپرسید چی شده؟ همه با خودشان میگفتند لابد برای امام حسین گریه کرده است. آخر شب که برمیگردم آنقدر راحت خوابم میبرد انگار یک مشت داروی اعصاب خوردهام. آرامش عجیبی دارد این ده روز.
ساسان – ۲۵ ساله
من از این مراسم دفاع میکنم. وقتی حکومتی که در ایران روی کار است از هر اجتماع و نزدیکی مردم میترسد و آن را ممنوع می کند باید از هر بهانهای حتی مراسم مذهبی استفاده و احساس با هم بودن را تقویت کرد.
من از این مراسم دفاع میکنم. وقتی حکومتی که در ایران روی کار است از هر اجتماع و نزدیکی مردم میترسد و آن را ممنوع می کند باید از هر بهانهای حتی مراسم مذهبی استفاده و احساس با هم بودن را تقویت کرد.
باید اجازه داد مردم وقتی کنار هم هستند حس کنند که وقتی با هم هستند چه فضایی را اشغال میکنند و چه قدرتی دارند. به جای آهنگهای شش و هشت، ده روز صدای طبل و دهل شنیدن، روحیه مردمی را که همیشه با ترس حکومت زندگی کردهاند بالا میبرد. طبل و سنج و نواهای نظامی یک روحیه جنگجویی را به مردم تزریق میکند. من آدم مذهبیای نیستم. به خداوند به معنایی که در ذهن اکثریت مردم است اعتقاد ندارم، اما فکر میکنم هرکسی چیزی برای آموختن دارد. حسین نمونه بدی برای این اجتماع نیست. بین امامانی که همگی در زندان و تسلیم مردهاند لااقل این یکی فعالیتی انجام داده و کشته شدن را به هر گونه زندگی کردنی ترجیح داده است. زنده کردن چنین الگوهایی برای جامعه خموده و ترسوی ایران لازم است.
زهرا – ۲۹ ساله
شب عاشورا در خیابانی که خانه ما در آن قرار دارد در دو خانه نذری میدهند. در هر خانه یک دسته دعوت است. یکی از این خانهها عدس پلو میدهد و خانه دیگر کباب.
من همیشه دلم برای آن خانهای که عدس پلو میدهد میسوزد. از خیلیها شنیدهام که همیشه دستههای عزاداری را پیدا می کنند که به جاهایی می رود که غذای خوب میدهند یا با موز و شیرینی بهتر پذیرایی میکنند.
جالب است که به جز مردم محل، افراد دستهای که مهمان خانه دیگر هستند بعد از زنجیرزنی و نوحهخوانی فرار میکنند و برای شام به خانهای میروند که کباب میدهد.
من همیشه دلم برای آن خانهای که عدس پلو میدهد میسوزد. از خیلیها شنیدهام که همیشه دستههایی را پیدا می کنند که به جاهایی می رود که غذای خوب میدهند یا با موز و شیرینی بهتر پذیرایی میکنند. من ماندهام چرا اینقدر غذا و پذیرایی برای دستههای عزادار و مردم مهم است؟ چیزی که مرا غمگین میکند این است: کسانی که برای غذا یا میوه و شیرینی خیلی حرص از خودشان نشان میدهند معمولاً از طبقه متوسط هستند و احتیاجی ندارند.
حسامالدین – ۲۶ ساله
در چند کتاب و در رسانههای اینترنتی خواندهام که عاشورا را صفویان وارد فرهنگ ایرانی کردند و به خورد مردم دادهاند. قبول دارم که دو نفر هزار و ۴۰۰ سال پیش بر سر خلافت و قدرت با هم رقابت داشتهاند و یکی کشته شده است، اما چرا بین این همه آدم دست گذاشتهاند روی حسین و عاشورا. اصلاً فرض میکنیم که حسین و عاشورایی که آلان در کتابهاست تحریف شده است و واقعت ندارد. یک داستان تخیلی است. به نظر شما این داستان تخیلی و قدیمی هنوز جذاب و آموزنده نیست؟ عاشورای ۱۳۸۸ نشان داد هنوز میتوان از این داستان آموزنده درس گرفت و استفاده کرد.
باید از تمامی فرهنگهای جهان برای تغییر روحیه بیتفاوتی و بیمسئولیتی ایرانیان استفاده کرد. مفاهیمی مانند «شرافت» و «شجاعت» باید دوباره در ایران زنده شود.
خیلیها عصر روز عاشورا در بیبیسی، صدای آمریکا و سایتهای فارسی گفتند: «جنبش سبز در دام خشونت افتاده است»، اما امروز همه و همانها افسوس آن روز را میخورند. اینکه چرا از روز اول مردم دست به مبارزه جدی با حکومت نزدند. من آن روز در میدان ولی عصر بودم. با مردم شعار «یا حسین، میر حسین» و «مرگ بر خامنهای» میدادم. من آن روز به داستان عاشورا نه به عنوان یک داستان مذهبی که یک داستان تاریخی ژاپنی نگاه میکردم. شاید مرا مسخره کنید، اما این واقعیت است. حسین را در نقش یک سامورایی با جذبه و با اعتماد به نفس فرض کرده بودم و افراد او را افراد وفادار به این سامورایی. داستان کسانی که بدون اجبار تصمیم میگیرند برای اثبات درستی یک عقیده یا آرمان تا آخرین نفس مبارزه کنند و کشته شوند. ساموراییها هیچ وقت ننگ اسارت را تحمل نمیکنند. با شمشیر کوتاه هاراگیری (خودکشی از طریق پاره کردن شکم) میکنند. آن روز وقتی ماشین نیروی انتظامی یکی از مردم را زیر گرفت و کشت من در طرف دیگر میدان بودم. با هجوم مردم وقتی میدان را ۱۸۰ درجه دور زدم و به محل حادثه رسیدم و بدن خونین یکی از شهدای جنبش سبز را دیدم در اینکه ما وسط همان داستان عاشوا هستیم تردید نداشتم. آن روز به عنوان یکی از اعضای بیشمار جنبش سبز برای مردن آماده بودم.
این روزها مد شده است به دکتر شریعتی فحش میدهند و در فیس بوک صفحههای توهینآمیز علیه او درست میکنند، اما باید قبول کرد جامعه ایران هنوز یک جامعه مذهبی است و راه بیرون رفت از این وضعیت توجه به افکار دکتر شریعتی در کتاب «حسین وارث آدم» است. باید از تمامی فرهنگهای جهان برای تغییر روحیه بیتفاوتی و بیمسئولیتی ایرانیان استفاده کرد. مفاهیمی مانند «شرافت» و «شجاعت» باید دوباره در ایران زنده شود.
نرگس – ۱۸ ساله
ماه محرم را دوست دارم. شبها با مادر و خواهر و برادرم تا دیروقت بیرون هستیم. بعضی از مردم گوشهای شمع روشن میکنند.
از اینکه مردم شبها در خیابان هستند خوشم میآید، اما از مردمآزاری بدم میآید. پسرها مدام مزاحم ما میشوند. از ماشینهایی که صدای نوحه را زیاد میکنند و در خیابان ویراژ میدهند متنفرم. لذت شبهای محرم به آرامش و تنهایی آدمها در شلوغی است. از پسرهایی که به اسم امام حسین آرامش مردمی را که با خودشان خلوت کردهاند به هم میزنند متنفرم.
ناصر – ۳۷ ساله
چند سال است که سر کوچه ما با داربست فلزی و برزنت چادر میزنند و چای و شربت میدهند. این ده روز از دست صدای ضبط این چادر آرامش نداریم. بدترین صداهای ممکن را پخش میکنند.
یک مشت مداح حکومتی، با صدای خشدار و زشت فقط عربده میزنند و «حُسین- حُسین» میکنند. چند بار اهل محل رفتهاند و تذکر دادهاند، اما یک مشت جوان لات و بیادب در این چادرها هستند که با همسایهها برخورد خیلی بدی دارند. چندبار تا به حال درگیری فیزیکی پیش آمده. وقتی به پلیس زنگ میزنیم حتی نمیآیند بررسی کنند. میگویند ماه محرم است، مردم عزادار هستند و گوشی را قطع میکنند.
طاهره – ۲۴ ساله
از اینکه در ماه محرم مردم مقدار زیادی نذری تقسیم میکنند خیلی خوشحالم. خیلی از مردم گرسنه در ماه محرم غذای گرم برای خوردن به دست میآورند.
خیلی وقتها غذای نذری که مال خودم است را در راه به افرادی که گرسنهاند و غذایی ندارند میدهم و لذت میبرم. کاش همه نذریها را ببرند و در جنوب شهر و بین مردم فقیر تقسیم کنند.
خیلی وقتها غذای نذری که مال خودم است را در راه به افرادی که گرسنهاند و غذایی ندارند میدهم و لذت میبرم. کاش همه نذریها را ببرند و در جنوب شهر و بین مردم فقیر تقسیم کنند. کار خیلی خوبی است. کاش فقط در ماه محرم نبود و در همه روزهای سال کسانی که درآمد زیادی داشتند به فکر مردم فقیر بودند.
رفتگرهای شهرداری دیگر در تنهایی خیابانها را جارو نمیکنند و وقتی خسته میشوند از تکیهها چای یا شیرکاکائو میگیرند و میخورند. بچههای دستفروش همیشه در ماه محرم یک ظرف غذای یکبار مصرف دستشان است. آدم خیلی آرامش پیدا میکند وقتی میبیند خیلیها دیگر گرسنه نیستند. من این چیزهای ماه محرم را خیلی دوست دارم.
رحیم – ۳۹ ساله
این تکه از خیابان مسیر هر روزه محل کار تا خانه من است. تاکسیها از این خروجی برای تغییر مسیر به سمت شرق استفاده میکنند در روزهای محرم این خیابان توسط دستهها و مردمی که برای تماشا میآیند بسته میشود.
مسیری که من در روزهای عادی یک ساعت و ده دقیقه طی میکنم در روزهای محرم کمتر از سه، چهار ساعت طول نمیکشد. باور نمیکنید اما از فشار سر درد و آلودگی ماشینهایی که درجا کار میکنند و گشنگی و خستگی دلم میخواهد خودم را بکشم. بعضی وقتها موقع برگشتن به خانه گریهام میگیرد. دلم میخواهد شبها در محل کار بخوابم، اما این مسیر و این ترافیک را تحمل نکنم. این مسیر در ده روز ماه محرم خودِ جهنم است. من نمیدانم اگر در این روزها یک نفر در این محل بیمار بشود، سکته کند، تصادف کند یا جایی آتش بگیرد، آمبولانس و ماشین آتش نشانی چطور باید خودشان را به محل حادثه برسانند؟
بعنوان کسی که در دوران نوجوانی با دسته های عزاداری همراهی میکردم و در بر پاداشتن این مراسم شرکت میکردم بسیار متاسفم و بیشتر از آن برای مردم ایران که نه ده روز بلکه نزدیک به دو ماه از برگزاری هرگونه جشنی محروم هستند
در سالهای اخیر در حال و روز امامان و مقدسین بیشتر مطالعه کرده دانستیم که آنها نبز از عوامل و سردراران کشتار مردم ایران در لشکرکشیهای اعراب بودهاند. این مراسم خود نوعی ترویج خشونت است و با مظلوم نمایی و دادخواهی جواز خشونت به شیعیان و رهبرانشان میدهد در حقیقت دکانی دونبش برای سرکوب و توجیه خشونت در اختیار حکومت آخوندی قرار میدهد. و شیفتگان خشونت عرصهای برای تمرین پیدا میکنند.
ماه محرم ماه خرافات و نمایش ضعف و زبونی ما ایرانی ها در برابر تاریخ جعلی تشیع است، ماهی که ما آدمکشان و قاتلان تشنه قدرت را به مقام تقدس ارتقا می دهیم. ماه دشمن پرستی و ننگ ما ایرانی ها.
اگر حقایق تاریخی در مورد حسین و واقعه کربلا برای ایرانیان روشن میشد، آیا این کارناوال عزا و غم و غصه اینچنین باشکوه و مردمی برگزار میشد ؟ آیا فردیت ایرانی، جایگاه و موقعیت خود را در جامعه همچون حسین با تعابیر رسمی روز، مظلوم و قربانی نمیبیند و بر سرنوشت اسارت آورش اشک نمیریزد و سینه نمیزند ؟
این قسمت این نوشته عالی بود
این مراسم خود نوعی ترویج خشونت است و با مظلوم نمایی و دادخواهی جواز خشونت به شیعیان و رهبرانشان میدهد در حقیقت دکانی دونبش برای سرکوب و توجیه خشونت در اختیار حکومت آخوندی قرار میدهد. و شیفتگان خشونت عرصهای برای تمرین پیدا میکنند.
ریشه این عقب ماندگی درعصرکامپیوتر و اصرار به خشونت در کجاست ؛ لینک ذیل مختصری ازاین جهل را مطرح میکند:
تاریخ اسلام مملو از خشونت است اما آخوند ها و مداحان حکومتی نه تنها آن را پنهان میکنند بلکه با مظلوم نمایی اشک مردم را در میآورند البته مردم ناآگاه که به نظر من اکثرا بیدار شده اند اما فلسفه سید بودن ایرانیها از کجا نشات میگیرد سوالی که خیلی از ایرانی ها آن را نمیدانند زمانی که اسلام به ایران حمله ور شد عربها به ایرانیها تجاوز کردنند بچه هایی که از این زنا متولد شدند چون فرزند آن عرب محسوب شد گفتند سید بگویید که به عربی معنی آقا میدهد و ایرانیهای معمولی که پدران آنها ایرانی بودند نام انها را غلام کذاشتند لذا از این روست که الان نیز اسامی غلام داریم ولی اسم هیج عربی را شما پیدا نخواهید کرد که غلام باشد بله این دستاورد اسلام بوده برای ایرانیان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با یک دوست آمریکائی در نیویورک قدم میزدیم به عزاداران محرم بر خوردیم،دوستم پرسید چرا اینها خود زنی میکنند، گففتم شمر سر حسین را از تن جدا کرده،گفت حسین کیه، گفتم پسر علی، گفت علی کیه،گفتم داماد محمد،گفت محمد کیه، گفتم پیغمبر مسلمانها، گفت اینکه ۱۴۰۰ سال قبل اتفاق افتاده،اینها تازه فهمیده اند،گفتم ،نه،در اول دعوا سر قدرت و حکومت بود، با گذاشت سالها به دکانی برای قدرت و ثروت گرههأی قالتاق قرار گرفته است.دوستم گفت تو هم که مسلمانی گفتم نه، پدر و مادر من عقیده داشتند که تبلیغ آعتقادات دینی خود به فرزندانشان جنایت است،و هر کس با فهم و شعور خود در صورت تمایل به دینی میتواند بپیوندد.و من به هیچ دینی در تمام عمرم اعتقاد نداشته ام.
سئوال اینجاست آیا اینها واقعا دیوانه عشق حسین هستند یا این کنکوری است که برای سهیم شدن
درقدرت و گرفتن پست های دولتی ؟؟؟ مثل سفیر فلان جا شدن ؛ بازجو و مدیر مدرسه و هزارن
منصب نوندار دیگری ... خود قضاوت کنید ؛ آیا این همان ملتی است که حتی درانجیل مسیحیان
از آنان تحسین و تمجید شده ؟؟؟
کجای دنیا به یک ***شبی دو و نیم میلیون دستمزد میدن ؛ البته بعلاوه دیگرامتیازات پشت پرده ؛ اینها دیوانه پول وقدرتند نه امام حسین ؛ به قول سعدی شاعر ؛ متفکر و مهندس زبان فارسی : عبادت بجز خدمت خلق نیست . عنوان مثال نرخ دستمزد بعضی مداحان دیوانه عشق حسین عبارتند از:آقای سیب سرخی شبی دومیلیون تومان ؛ آقای محمود کریمی دو و نیم میلیون تومان ؛ آقای رضا حلالی دومیلیون وآقای سعید حدادیان شبی دو و نیم میلیون تومان و الی آخر...برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به گزارش ذیل. شبکه سرداران و مداحان در شرکت بهره برداری مترو سلام - گزارش دوم از وضعیت شرکت بهره برداری مترو رابرایتان می نویسم: ابتدا نام چند نفر ازنزدیکان سرداران و مداحان معروف که دارای سمت های بالا میباشند ; 1-حجه الاسلام جعفرپور- معاونت فرهنگی اجتماعی: نامبرده از شاگردان بیت رهبری بوده و با سفارش آنجا به این سمت رسیده, سمتی که تا سال پیش در شرکت نبود و وظیفه آنرا سازمان فرهنگی هنری شهرداری برعهده داشت.این معاونت دارای بودجه اختصاصی وکلان بوده و بطور مستقل و خارج از ضابطه نیرو استخدام میکند. فقط حقوق خالص نامبرده 6 میلیون تومان است. 2-حجت الاسلام حسینی: مشاور عالی مدیرعامل. نامبرده از دوستان مجتبی خامنه ای است و همه کاره شرکت. اکثر وظایف مدیر عامل در زمینه منابع انسانی به او تفویض گردیده است. هر کس را که بخواهد استخدام رسمی نموده و سمت نان و آب داری برایش دست و پا میکند. حقوق او نیز در حدود 6 میلیون تومان است. 3-علی هاشمی: مدیرکل بازرسی شرکت, از اقوام نزدیک قالیباف است و یک فرد بیسواد و بد دهن. حوزه اداری خود را به کانونی برای تبلیغات قالیباف تبدیل نمود و حقوق او در حدود 3/5 میلیون تومان است. 4-حسن قدوسی: مدیرکل حراست. نامبرده از نزدیکان سرداروحیدی- وزیردفاع - میباشد.او نیز برای خود حکومتی تشکیل داده و برای خود مستقلا استخدام میکند. حقوق وی درحدود 4 میلیون تومان است. 5-اکبرمحمدزاده: رئیس انتظامات (راننده سابق تاکسی) ازپامنبریهای محمودکریمی و به سفارش او به این سمت رسیده. نامبرده یکی از بد دهن ترین افراد شرکت میباشد. حقوق وی در حدود 3 میلیون تومان است. وی یکی از مدیران باسابقه حراست شرکت را به جهت اینکه باسمت مدیریت من درآوردی که برای پسر سعید حدادیان ایجاد شده بود مخالفت نمود را با اعمال نفوذ جابجا کرد. 6-حسن لطفی: مدیربرنامه ریزی منابع انسانی. وی تا آمدن تیم سفارشی مداحان یکی از نیروهای ساده خدمات مسافری ایستگاه بود که بدلیل پامنبری بودن ثابت درجلسات منصور ارضی و سفارش وی یک شبه به سمت مدیرت رسید. حقوق وی 3 میلیون تومان است. 7-امید تشت زر: معاونت پشتیبانی. نامبرده از نزدیکان محمودکریمی و منصورارضی بوده وسابقا نیز از افراد انصارحزب الله. حقوق وی نیز6 میلیون تومان است. تمام افرادبالا برای خودحکومتی تشکیل داده و باند استخدامی شخصی تشکیل داده اند. ارسال می کنم
پایان کارناوال تاسوعا و عاشورا!
تاسوعا و عاشورای امسال هم تمام شد. شام غریبان هم دیشب بود که پایان یافت. بیست روز باقی مانده "محرم" هم تمام می شود. این سالها نیز پشت سر می ماند. اما یک پدیده برای همیشه در ذهن جامعه ایران باقی می ماند و آن این که تاسوعا و عاشورا از یک عزاداری در جمهوری اسلامی تبدیل شد به یک کارناوال خیابانی! و برای نخستین بار در تاریخ تشییع، عده ای مداح که برخی از آنها عکس و سابقه پای منقل و ... دارند، از روی سر روحانیون هر ادا و غمیشی که در جنته داشتند عرضه کردند و روضه خوانی هم تبدیل شد به ترانه خوانی! وقتی روحانی و امام جمعه می شود "علم الهدا"، مداحش هم می شود همینها با همین قیمتی که درعکس بالاتر می بینید!
امسال پدر محمد – ابراهیم خلیل الله- را هم در کنار حضرت نوح، در خمینی شهر آوردند به خیابان. شاید هم سال آینده یک مجسمه مقوائی او را سوار بر شتر و یا الاغ مقوائی آوردند به خیابان. مگر مجسمه مقوائی آقای خمینی را از هواپیمای بی پرواز اما به تقلید از پرواز پاریس – تهران پائین نیآوردند؟
در آن هفته هائی که عرصه را بر عطاء الله مهاجرانی وزیر ارشاد دولت خاتمی هر روز تنگ تر می کردند و حتی فتوای قتلش را داده بودند، نقل است که آقای خامنه ای در نقد انتشار کتاب و روزنامه و مجله در دوران مهاجرانی گفته بود "ضربه ای که مهاجرانی به اسلام زد شاه نزد"! لابد این روزها بزرگانی در نجف و قم و اصفهان باشند که در محافل خودشان بگویند: "آجری که خامنه ای از زیر پای اسلام کشید، رضا شاه نکشید".
از تاسوعا و عاشورای انقلابی سال 1357 تا رسیدن به کارناوال تاسوعا و عاشورای امسال، راهی 34 ساله طی شد.
ارسال کردن دیدگاه جدید