بوسههای تو گنجشککان پرگوی باغند
شنبه, 1390-08-21 18:50
نسخه قابل چاپ
مهسا صارمی
مهسا صارمی - چندی پیش دوستی در فیسبوک لینک پروژهای را به اشتراک گذاشته بود؛ پروژهای که به توصیف بوسهها و نوازشها میپرداخت و پرده از حرکات شخصی برمیداشت؛ پروژهای که هزاران نفر در آن شریک بودند و با شرح بوسهها و نوازشها، واکنشها و حسهای شخصی خود را بیان میکردند؛ بوسهها و نوازشهایی که برای به روی کاغذ آمدن نیاز به اجازه دارند و اغلب سانسور میشوند.
در میان کامنتهای زیر لینک به اشتراک گذاشته شده، گردآورنده این پروژه را شناختم و با وی آشنا شدم. باوند بهپور، گردآورنده پروژه "ثبت حرکات شخصی" در سایت شخصی خود، در یادداشتی درباره این پروژه اینچنین نوشته است: "به نظرم ارزشمند میآید خلاقیتهای کوچک و زیبای مردمی را که حرفهشان لزوماً خلاقیت نیست از فراموشی نجات داد و این توان شاعرانه را نمایان کرد. بهخصوص در میان ما که زندگی عمومی و خصوصیمان اینطور با خشونت به دو پاره تقسیم میشود."
به بهانه ثبت همین بوسهها و نوازشها با باوند بهپور، پژوهشگر، مدرس و منتقد حوزه هنر معاصر، به گفتوگو نشستهایم.
انگیزه پرداختن به این موضوع که آن را حرکات شخصی نامیدهاید، چه بود؟
باوند بهپور: خیلی وقت بود به کتابی درباره بوسهها فکر میکردم؛ به اینکه شاعرانگی رفتار چطور میتواند با کلام پیوند بخورد. وقتی آمدم اتریش این عدم ارتباط با محیط و آدمهای اطراف، انگیزه یک کار همگانی را که بتواند از سد فرهنگ بگذرد بیشتر کرد. بوسه ترجمه نمیخواهد و من فکر کردم این ماجرا میتواند از بالای سر فرهنگ بگذرد و در عین حال تفاوتهای فرهنگی را نشان بدهد. از این گذشته، برایم ثبت این خلاقیتهای غیررسمی آدمها جالب است. همیشه این تضاد میان زندگی واقعی و چیزی که فرهنگ عمومی جامعه آن را تبلیغ میکند، مرا به خودش جلب کرده است. من به چشم یک پروژه هنر معاصر به آن نگاه میکنم.
واکنش مخاطبها به ثبت این حرکات شخصی چه بود؟ از کامنتها و پیغامهای فیسبوکی گرفته تا اعتراضهایی که به جای شرح بوسه و نوازش فرستاده میشد.
باوند بهپور: خبر رسید تمامی بوسهها و آغوشهای کتابی که در ایران زیر چاپ دارم سانسور شده است. این شد یکی از انگیزههای انجام این پروژه. ارشاد با خود کلمه بوسه مشکل داشت نه اینکه چه کسی چه کسی را بوسیده. من هم گفتم بیایم در پاسخ، کاری برای بوسههای واقعی بکنم که مثل بوسههای ادبی سانسور میشوند.
بیشتر روی جمعآوری بوسههای مکتوب به صورت حضوری فکر کرده بودم که جعبهای با خودم داشته باشم و از مردم بخواهم تجربههایشان را بنویسند و در جعبه بیندازند تا من بعدبخوانم و ویرایش کنم. الآن هم همینکار را میکنم. بعد دیدم مشارکت مجازی اتفاقاً خیلی موفق از آب درآمد؛ بهخصوص در مورد ایرانیان. من انتظار این گسترش سریع را در فیسبوک نداشتم. فکر میکردم شاید خیلیها بترسند که به نوعی معلوم بشود چه کسی چه چیزی نوشته و خودشان را سانسور کنند و به این فضای مجازی اعتماد نکنند. فکر میکردم شاید بسیاری آن را منافی عفت یا کسر شأن بدانند و تجربیاتشان را به اشتراک نگذارند، اما مشارکت از همه طیفی بود. حتی دوستان مذهبی هم در پروژه شرکت کردند و نتایج هم بسیار متنوع شده است. تنها چند نفر اعتراض کردند. یکی بسیار مؤدبانه این پروژه را اسباب انحراف توجه جوانان از مسائل مهمتر دانسته بود. چند نفری هم از متجددان آن را در راستای شیوه مذموم زندگی امپریالیستی دانسته و تقبیح کرده بودند! اما تقریباً همه از همان توضیح کوتاه فهمیده بودند که ماجرا از چه قرار است و با آن رابطه برقرار میکردند. یکی از تأثیرات جالباش این بود که باعث میشد خاطراتشان را مرور کنند و سعی کنند به یاد بیاورند. خیلیها بابت این قضیه پیام تشکر میفرستادند. بعضیها هم گروهی شرکت کرده بودند تا بعد ببینند کدام بوسه را کدام دوستشان ثبت کرده است و دستجمعی تفریح میکردند!
آیا چیزی از جوابها سانسور شد؟ اگر شد چرا؟
خبر رسید تمامی بوسهها و آغوشهای کتابی که در ایران زیر چاپ دارم سانسور شده است. این شد یکی از انگیزههای انجام این پروژه. ارشاد با خود کلمه بوسه مشکل داشت نه اینکه چه کسی چه کسی را بوسیده. من هم گفتم بیایم در پاسخ، کاری برای بوسههای واقعی بکنم که مثل بوسههای ادبی سانسور میشوند. در نتیجه سانسور کردن پاسخها نقض غرض میشد. با این حال، نمیشد هم کورکورانه همه جوابها را آورد. اولاً خیلی از پاسخها تکراری بودند که لذت خواندن را از بین میبرد. در ثانی این پروژه برای بوسههای خلاقانه بود، نه برای حرفهای کلی یا معمولی که مثلاً او خیلی عزیز است و او را میبوسم. بعضی جوابها هم بیربط بودند، مثلاً شعرهای خود را کپی کرده بودند، یا کلی مقدمه نوشته بودند تا به حرف اصلی برسند. اینها را حذف کردم. تفاوت لحنها را نگهداشتم اما آنقدر ویرایش کردم که در خور خواندن باشند. قصدم جمعآوری یک آرشیو جامع یا کاری علمی نبود. قرار بود متنی خواندنی تولید شود که دیگران نوشته باشند.
کسانی که فرم را پر کرده بودند، به جنسیت خودشان اشاره کرده بودند؟ چند درصدشان؟ کسانی که از بوسه و نوازش نوشته بودند بیشتر زن بودند یا مرد؟ چطور حدس میزدید که نویسنده این کامنت زن است یا مرد؟ اصلاً میشد حدس زد؟
در ابتدا گزینهای برای این قضیه وجود نداشت. بهتدریج بعضیها پیشنهاد کردند جنسیت را هم بپرسم من هم به فرم اضافه کردم. نظرم این بود که حدس زدن آن دشوار نیست. الآن که بخشی از پاسخها منتشر شده خیلی از آنها را میشود حدس زد؛ از روی نثر و ادبیات به کار رفته یا فضای ماجرا. من آمار نمیخواستم بگیرم، ضمناً معلوم هم نیست که اشخاص حتماً درست پاسخ داده باشند. بعضیها هم نخواستهاند جنسیتشان را ذکر کنند. در کل خانمها بهطور قابل توجهی بیشتر شرکت کردهاند.
در توصیفها چه تفاوتی بین نگاه زن و مرد به بوسه و نوازش وجود داشت؟
تفاوتها مورد به مورد فرق میکند، اما خیلی بارز نیست. یعنی نمیشود حکم کرد چه چیزهایی کلاً زنانه است یا مردانه.
بین بوسهها و نوازشها شباهتی بود؟
شباهت هست. بعضی چیزهایی که آدم فکرش را نمیکند عمومی از کار درآمدهاند. مثلاً میبینی چه تعداد آدم یک حرکت نامتعارف را دوست دارند. بیگفتوگو یک نوع فضولی از جنس مجلات زرد در این پروژه هست که در کارهای اینچنینی پیش میآید و ایرادی هم ندارد.
نسخه انگلیسی و فرانسوی فرم هم موجود است. تفاوتی بین توصیفهای ایرانیها با غیرایرانیها میدیدید؟ تا چه حدی و از چه منظر بود؟
هنوز پاسخهای اروپاییها خیلی محدودتر از آن است که بشود مقایسه کرد، اما تمایز بارز این است که این منع گفتار و رفتار در ایران، مردم را خیلی مشتاقتر کرده که شرکت کنند و ضمناً نوعی شاعرانگی ممنوع و آزردهخاطر به خیلی از توصیفات بخشیده است. اروپاییها راحتترند.
جدا از موارد یادشده به چه نکته جالبی در این طرح برخورد کردید؟
مشارکت در این پروژه سختتر از چیزی است که فکر میکردم. برای خودم دشوار بود و به نظرم مردم خیلی خوب از پس توصیف آن برآمدهاند. بهتدریج که نوشتهها چاپ میشد گویا متوجه میشدند کدام شیوههای بیانی بهتر جواب میدهد و پاسخهای کوتاه بدل به پاراگرافهایی حرفهایتر شد. جالب است که ما آنقدر از بعضی چیزها حرف نزدهایم که حتی زبان مناسبی برای گفتن آن نداریم. برایم بسیار دلپذیر بود که میدیدم خیلیها سعیمیکنند این زبان را تولید کنند و مثل متنهای دوره قاجار، انگار داشتیم سعی میکردیم (فارغ از سانسور اما درگیر با محدودیتهای بیانی خودمان) نوعی فضا برای حرف زدن بگشاییم. پیداست که معنای خیلی از بوسهها و نوازشها به خود حرکت نیست و به پسزمینهاش ربط دارد که این پسزمینه غالباً خیلی خوب منعکس شده است. در کل مثل دیدن جامعه از پشت یک آینه یکطرفه است. بدل شدن رفتار به کلام هم خیلی جاها تأثیر قضیه را تغییر میدهد. خطاب همگانی کلام باعث شده بعضی چیزها که در عمل دلپذیرند، اما خوب به کلمه درنمیآیند یا برعکس، طبیعیتر و همگانیتر جلوه کنند.
در همین زمینه:
۱- بخش نخست پاسخها (از بخش نخست میشود به بخش دوم پاسخها و به فرم رسید).
۲- فرم فارسی
تصویر:
۱- سحر صدارت
۲- پابلو پیکاسو (۱۹۶۹)، "بوسه".
این پروژه را خیلی دوست داشتم بعدی انسانی داشت در این شلوغی شهر های بزرگ که آدمها از کنار هم رد می شوند و به احساس هم توجهی ندارند این پروژه یاد آور آنست این آدمهای پیرامونمان احساس دارند و در فضای خصوصی خودشان عشق ورزی می کنند . نگاهت را به پیرامون عوض می کند زین پس در خیابان به جای درگیری لبخند به لب میاری چون این آدمها هم مثل تو هستند و دوست داشتن بلدند.
خانمی که در این میان به زبان آورده بود که تا حالا کسی او را نبوسیده و این نوشته ها متاثرش کرده و به گریه نشسته اشک من را هم در آورد تابو های اجتماعی چه به سر زندگی آدمها می آورد خجالت کشیدم در حالیکه ما به دنبال جذاب ترین بوسه هایمان برای بیان می گردیم کسی هست که از بوسیده شدن محروم بوده ، همین جا از باوند بهپور که در این پروژه هم تابوی اجتماعی دیگری را مورد هدف قرار داده سپاسگزاری می کنم.
ارسال کردن دیدگاه جدید