خانه | جامعه | هفت کوچه

آنها که بر عشق تملک نمی ورزند

سه شنبه, 1390-08-17 19:25
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
بخش دوم و پایانی
ونداد زمانی

در بخش نخست این مقاله از شهر تورنتو گفتم و پاره‌ای از گرایش‌ها و سلیقه‌ها را برشمردم که یک شهر هزارملیتی می‌تواند در خود بپروراند. ازشهری حرف زدم که ابراز وجودهای بی‌غل و غش و گا‌ه عجیبش، نیاز اجتماعی افراد را تامین می‌کرد. شهری که اهالی‌اش محافل و فرقه‌های خاص می‌سازند تا بتوانند در کنار آنها عاطفه و خاطره مشترک بیافرینند.

 
از جمله این گردهمایی‌های فرقه‌ای، جمعیت کوچک حدوداً ۵۰۰ نفره‌ای است به نام "میکروفون آزاد" که هرماه در یک ساختمان فراموش شده قدیمی درست در وسط شهر گرد هم جمع می‌شوند تا به سخنرانی‌هایی خارج از مسائل روز گوش بسپارند. در بخش نخست اشاره‌ای هم داشتم به مهمان روس آخرین جلسه این فرقه به نام "پسرعموی ناشناسِ سقراط" که تلاش داشت به این سئوال پاسخ دهد که چرا بشر تسلط و کنترل بر عشق را حق خود می‌دانست و البته هنوز هم می‌داند؟
به اعتقاد او، بشر وحشت‌زده، همیشه گرسنه و بی‌سرپناه، چاره‌ای نداشت جز آن که امیال و آرزوهای حیاتی‌اش را بعد از به دست آوردن با چنگ و دندان در تملک خویش قرار دهد. بعد‌ها هم، وقتی چابک‌تر و با ابزار بهتر توانست کمی در تهیه نیاز‌هایش موفق‌تر باشد بازهم از ترس آینده نامطمئن به "طمع" تن داد تا تسلط و کنترل بیشتری بر سه عنصر "غذا، امنیت و سکس" داشته باشد.
 
او در بخش دوم سخنان خود از جمعیت درون سالن خواست تا در اولین فرصت فیلم معروف "لولو" با بازی "ژراردوپاردیو" و داستان کوتاه اسکات فیتز جرالد با عنوان "آخرین زنگ‌ها" را ببینند و بخوانند.
 
از نظر سخنران، دو زن قهرمان اصلی فیلم فرانسوی و داستان کوتاه آمریکایی ازجمله افرادی هستند که زمزمه عدم تملک بر عشق را در دو اثر فوق به نمایش گذاشته‌اند. "نلی" در فیلم فرانسوی "لولو" و دختر اشراف‌زاده شهر کوچکی در جنوب آمریکا به نام "ایلی" در داستان فیتز جرالد، به شکل صریحی نشان می‌دهند که می‌توانند همزمان مردانی را دوست داشته باشند ولی خواهان تصاحب و تملک بر آن‌ها نباشند.
 
از دید "پسرعموی روس سقراط" این واقعیت جالب است که خالق آثار ذکر شده و پیشنهاد دهنده رفتار جدید برای زنان داستان‌ها، دو مرد هنرمند هستند. دو مردی که آزادی و استقلال نسبی زنان غربی را تشخیص داده‌اند و توانسته‌اند به خاطر پذیرش واقعیت فوق، قهرمانانی جدید با مرام جدید خلق کنند.
 
"نلی" در فیلم داستانی "لولو" از دست سخت‌گیری‌های حسودانه و لجبازانه همسرش می‌گریزد که مردی از طبقه متوسط است و عاشق مرد بیکار ولی بسیار جذاب به نام لولو می‌شود. نلی بعد از مدتی ضمن آن که با لولو در یک محل جدید زندگی می‌کنند با همسر سابقش هم رابطه دارد. دو مرد داستان با حرکاتی که کاملاً به دور از شخصیت‌شان است تلاش می‌کنند نلی را فقط برای خودشان بخواهند ولی نلی در عمل حتی با سقط جنینی که از لولو در شکم داشته است بر عهد خویش برای استقلال و تن ندادن به تملک‌جویی دو مردی که دوستش دارند پای می‌فشارد.
 
در داستان کوتاه فیتزجرالد نیز "ایلی" دختری زیبا و بسیار باهوش است که در مرکز عشق و توجه افسران جوان قرار می‌گیرد؛ افسرانی که دوره کوتاه‌مدت آموزش نظامی را در پادگان شهر کوچک او طی می‌کنند. ایلی می‌داند که همه ماجرا‌ها و آشنایی‌ها موقتی است. نکته جالب از دید سخنران این بود: "افسران جوان هم، به دلیل موقت بودن دوره اقامت، دلیلی نمی‌دیدند که برای تصاحب و تملک بر دخترهای شهر باهم به مقابله برخیزند. اصلاً در شروع داستان، افسری که قرار است شهر را ترک کند مقدمات آشنایی راوی داستان اندی و دختر زیبای شهر را فراهم می‌کند."
 
 "ایلی" همزمان با چهار افسر جوان دوست است؛ دوستی ساده‌ای که اوجش به تصمیمی در حد بوسیدن یا نبوسیدن افسران محدود می‌شد. ایلی با آن‌ها به پارتی‌هایی در خانه دوستان یا برای رقصیدن به رستوران‌های شهر می‌رود. هر چهار افسر با وجود گذرا بودن مدت اقامت‌شان عاشق او می‌شوند و به جز یکی از آن‌ها که هواپیمایش در جنگ سقوط می‌کند بقیه‌شان، در دوران جنگ و بعد از جنگ از او تقاضای ازدواج می‌کنند.
 "ایلی" به هرکدام‌شان با بهانه‌ای که نقض‌کننده بهانه دیگر است جواب رد می‌دهد. به یکی‌شان می‌گوید: "من هرگز با یک جنوبی ازدواج نمی‌کنم." به دیگری می‌گوید: "تو که می‌دانی من هرگز تن به ازدواج با شمالی‌ها نمی‌دهم." از یکی به خاطر صادق و بی‌شیله پیله بودنش می‌گریزد و از دیگری به خاطر کلک و ناصادق بودنش...
 
به نظر می‌رسد دنیای مصنوعی و موقت پادگان زمان جنگ و افسران موقت، نشانه‌هایی از اجتماع آینده را در خود جمع کرده است. مردها حسود نیستند و به ایلی زیبا و این که همزمان با چند افسر دوست است به دیده تحقیر نمی‌نگرند. سالن سخنرانی ساکت بود. "پسر عموی ناشناس سقراط"، سخنران برنامه "میکروفون آزاد" توانسته بود توجه کامل حاضران را به چنگ آورد.
 
او در پایان سخنان خود روی این واقعیت انگشت گذاشت که "متاسفانه زنان قهرمان داستان‌هایی که درباره‌اش حرف زدم فقط بخش بسیار معدودی از اجتماع را در بر می‌گیرند. تلاش‌های شجاعانه و غیر مرسوم‌شان، هنوز در جامعه معاصر حرف اول را نمی‌زند. همچنان، بسیاری از آدم‌ها حق کنترل و تصاحب عشق را به اندازه درخشندگی آفتاب طبیعی می‌دانند."
 
 
Share this
Share/Save/Bookmark

اگر مردها از نوک دماغشون جلوتر رو می تونستند ببینند بشر می تونست عشق واقعی رو تجربه کنه. عشقی که دیگه اجازه نمی داد ادمها اصلا به فکر تملک و جنگ و حسادت و خیانت و قانون و مذهب و طمع و عقده بیفتند

پ نه پ

آی عشق آی عشق چهره آبی ات پیدا نیست

همه
لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد

آی عشق! آی عشق!
چهره آبی ات پیدا نیست

و خنکای مرحمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون

آی عشق! آی عشق!
چهره سرخ ات پیدا نیست

غبار تیره ی تسکینی
بر حضور وهن
دنج رهایی
بر گریز حضور

سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه برگچه بر ارغوان

آی عشق! آی عشق!
رنگ آشنایت
پیدا نیست!

اصلا قانون و اخلاق ساخته کیست؟ به نفع کیست؟ بشر اگر عقل دارد اگر احساس دارد و اگر شعور دارد چرا خودش را مقید قوانینی می کند که خودش وضع نکرده است. چرا؟ چرا؟

جدای از ماجرای عشق و دردسرهایش ولی عجب شهر با حالی دارید آقای زمانی. خدا نصیب همه کنجکاوها بکند. شاید قسمت ما هم بشود :)))))))))))))))))))))))))

دوستان عزیز بر طبق شیوه همیشگی ام به هر مرام و سلیقه و اخلاقِ معاصر سرکی می کشم تا به سهم خودم بخشی از گفتمان های اجتماعی را منعکس کنم. این سخنران هم به نظر می رسید افکارش کمابیش « کوهرِنت» است و مسیر تحولی که ارائه می داد نوعی از منطق را در خود دارد که به نظرم جالب امد. همین. قراری نیست که شیوه های مختلف بودن را بپذیریم. به نظر محدود و سلیقه ای من، دانستن انگیزه ها و دلائل مرام ها و نظرات ضرر نخواهد داشت.

همانطور که خود سخنران اقرار کرد راه دیگری جز تملک بر عشق نیست. دنیای امروز بر اساس تملک نهاده شده است. اول باید دنیا را عوض کرد بعد اخلاقش به صورت خودکار عوض می شود

حمید عزیز تورونتو به گرد « تهران» هم نمی رسد. سه سال پیش در یک سفر دو هفته ای،فقط در یک شب، هم از محفل درویشان مسیحی در شهرک اکباتان سر دراوردم و هم در پارتی تولد جوانانی که تا صبح درست در وسط شهر با اوردن دی چی، درون آپارتمانی زدند و رقصیدند از ترس لرزیدم. درست پایین همان محل، یک هموطنِ سابق، مرد افغان، درون یک جعبه فلزی( خانه اش) برای خودش چای می دمید و گیاهان مخصوصی در دهان می چرخاند و یک کتاب شعر قدیمیِ چاپ مزار شریف را می خواند

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما