اصناف دیندارانۀ اخلاق (۱)
حسین دباغ − عبدالکریم سروش، نماینده روشنفکری دینی متأخر، در مقاله "اصناف دینورزی"[1] کوشیده است تا نظریه اصناف دین دارانه را بر آفتاب افکند؛ سه نوعِ گونه گون دینورزی را از هم باز شناخته و برای هر یک صفات و خصیصههایی بشمارد.[2] به اختصار، دینورزی مصلحتاندیش که خود بر سه صنف است (مصلحتاندیش عامیانه، مصلحتاندیش عالمانه دنیاگرا و مصلحتاندیش عالمانه آخرتگرا) مربوط به دستهای از آدمیان میشود که دین را همیشه برای امری (برای مثال انقلاب) میخواهند، "جزم عقیدتی" مشخصه آنان است و حرکت را بر حقیقت ارجح میدانند.
دینورزی معرفتاندیش، نزد سروش، اما کسانی را شامل میشود که با جزم بر سر مهر نیستند، "حیرت عقلانی" وجه ممیزه آنان است و کار خویش را یکسره تامل و تعمق میدانند. دست آخر، دینورزی تجربتاندیش را با "یقین"شان باید شناخت. اگر دینداری معرفتاندیش را عقلی بدانیم، دینورزی تجربتاندیش را میتوان کشفی-شهودی نام نهیم.
دوستان عزیز،
بگذارید شرم در درون قلبهای شما جا باز کند.
هومر
مقاله حاضر را میتوان تکملهای بر نظریه سروش دانست؛ به این معنا که میکوشد تا در عداد سه نوع دینورزی، از سه نوع اخلاق دینداری سخن بگوید.
لازم به تاکید نیست که میان نوع دینداری و اخلاق دینداری بیان شده تلازمی برقرار نیست. به این معنا که میتوان هرگونه اخلاقی را برای هرگونه از دینداری متصور بود. آنچه این مقاله متکفل آن است بیان سازگاری میان انواع دینداری و اخلاق دینداری است، یعنی اینکه نوعی از دینداری با مختصات ویژه، اخلاق ویژهای میطلبد که با آن سازگار باشد.
به نظر میآید اخلاق معیشت اندیش تلائم و تناسب بیشتری با اخلاق فایدهگرایی دارد و اخلاق معرفتاندیش از آنجا که بر "دلیل" تمرکز میکند با جمع نظریههای وظیفهگرایی کانتی-راسی، پیامدگرایی قاعدهمحور و قراردادگرایی سازگار میافتد. اما تمرکز اصلی این نوشتار بر طرح کردن نظریه اخلاقی جدیدی نیز هست که میتوان از آن به عنوان نظریه "اخلاق شرمسارانه" یاد کرد. در این نظریه مؤلفه "شرم" همنشین مؤلفه عشق میشود و از آن به عنوان ملاکی برای فهم درست و خطا استفاده میکند. در ذیل، هر یک از اصناف دینورزی به همراه اخلاق آن جداگانه بسط داده میشود.[3]
۱. پیامدگرایی فایدهمحور به مثابه اخلاق دینداری معیشت اندیش
دینداری معیشت اندیش که نام غایت اندیش نیز به خود میگیرد، نتیجه و عواقب یک فعل دینی را مهم میشمارد. وفق رأی سروش، به اختصار میتوان این نوع از دینداری را "علتی (غیردلیلی)، میراثی، جبری (برگرفته نه از سر انتخاب و اختیار)، عاطفی، جزمی، آدابی-مناسکی، ایدئولوژیک، هویتی، قشری، جمعی-آیینی، شریعتی-فقهی، پر اسطوره، تقلیدی، تعبدی، سنتی و عادتی" دانست.[4] در منظومه این دینداران، فعلی دینی تر است که نتیجه آن از ثواب بیشتری برخوردار باشد و بر همین قیاس و سیاق فعلی غیر دینی تر است که ثواب کمتری مترتب بر آن است و احیاناً فعل ضددینی مستوجب عقوبت سخت است. در منظومه فرد دیندار مصلحتاندیش حتی میتوان افعال را "محاسبه پذیر" کرد و آنهایی که از کمیت پاداش بیشتری برخوردار است میبایست انجام شود. با این حساب تمام توجه یک فرد دیندار مصلحتاندیش را میتوان بر دو چیز خلاصه کرد: یکی نتیجه فعل و دیگری فایده آن فعل.
به نظر میرسد با این توضیحات میتوان اخلاق این نوع از دینداری را اخلاق پیامدگرای فایدهمحور دانست.[5] نظریه هنجاری پیامدگرایی در اخلاق، همان طور که از اسم آن پیداست، برای به دست دادن ملاکی برای انجام فعل، تمرکز بر نتیجه میکند. به این معنا که برای انجام فعل اخلاقی باید نتیجه آن فعل را در نظر آورد. پیامدگرایی خود مشتمل بر چند نوع است که نوع مشهور آن فایدهانگاری است. پیامدگرای فایدهمحور کسی است که در انجام افعال، فعلی را اخلاقی میداند که اولاً ناظر به نتیجه باشد و ثانیا بیشترین منفعت را برای همگان به ارمغان آورد. تعبیر دیگر آن، این است که فعلی اخلاقی است که نتیجه آن سود و لذت را برای همگان بیشینه کند و درد و رنج را کمینه.
در نوع نازل پیامدگرایی[6]، میتوان به پیامدگرایی خودمدار اشاره کرد که در آن سود و لذت برای خود فرد بیشتر میشود و درد و رنج برای خود شخص کمینه میشود. به نظر میرسد که در دینداری مصلحتاندیش هر دو قسم از پیامدگرایی (یعنی فایدهمحور و خودمدار) وجود دارد. بدین ترتیب که گاه دینداران مصلحتاندیش که غایت و نتیجه فعل را پیش چشم میآورند، ثواب را برای شخص خود میخواهند و گاه برای همگان. با همه این احوال، برای دینداران مصلحتاندیش از ثواب و عقاب گرفته تا حساب و کتاب همه برای نتیجه امر است؛ گویی دیندار به نفس فعل هیچ عنایتی ندارد.
طبیعی است که در این نوع اخلاقِ دینداری رنگ و بوی تکلیف (در مقابل حق) بسیار پررنگ میشود. فرد دیندار مصلحتاندیش تکلیف خود میداند که وفق تعلیماتی که از متن مقدس آموخته است بیشترین ثواب را برای خود (و یا در بعضی موارد برای باقی افراد) به دست آورد و البته از این تکلیف خود سؤال نمیکند و آن را به زیر پرسش نمیکشد. بحقیقت، برای یک فرد دیندار مصلحتاندیش، از این حیث که اخلاق از خود استقلالی ندارد و بر دین تکیه داده است، جایگاهی ثانویه دارد و امری زینتی محسوب میشود.[7] امری که اتفاقاً توسط فرد دیندار معرفتاندیش به کناری نهاده میشود و اخلاق مستقلا برای خود موقعیتی مییابد و به اصطلاح سکولار میشود. در قسمت بعدی به این مهم خواهم پرداخت.
۲. اخلاق دلیل گونه (وظیفهگرایی کانتی-راسی، فایدهگرایی قاعده محور و قراردادگرایی)؛ اخلاق دینداری معرفتاندیش
اگر دینداری مصلحتاندیش را به تعبیر هگلی کلمه "تز" تلقی کنیم، میتوان دینداری معرفتاندیش را نوعی "آنتی تز" بدانیم و بر همین سیاق دینداری تجربتاندیش را "سنتز". دینداری معرفتاندیش، به تعبیر سروش، "دلیلی (در مقابل علتی)، تحقیقی، تاویلی، اختیاری-انتخابی، حیرتی، کلامی، غیراسطوره ای، بدون روحانیت، فردی، نقدی، سیال و غیرتقلیدی است".[8] به روشنی پیداست که برخی از مؤلفههای دینداری معرفتاندیش و مصلحتاندیش روبرو و مقابل هم مینشیند. هر چه دینداری مصلحتاندیش بر تقلید و تکلیف پا میفشارد، دینداری معرفتاندیش بر تامل، نقد و حق انگشت تاکید مینهد. به این معنا که، همان طور که از اسم آن نیز بر میآید، دینداری معرفتاندیش در پی صلح دادن معرفت بشری با دین است و به همین سبب لوازم و لواحق "معرفت" که نقد است هم در دین رسوخ میکند.
فرد دیندار معرفتاندیش دائما در حال نوزایی است؛ احوال و افکار را خویش را به نقد میکشد؛ از سازگاری آنها سؤال میکند؛ برخی از آنها را رها میکند و برخی را بسط میدهد. خلاصه آنکه از پرسش نمیایستد و حق خود میداند که از تکلیفی که بر او نهاده شده است سؤال کند. این نوع از دینداری، به زبان معرفت شناسان، با مبناگروی معتدل[9] بر سر مهر است؛ بدین معنی که مبناگروی و انسجامگروی با هم پیوند میخورند؛ هم "مبنا"ی دینی حفظ میشود و هم "بنا"ی انسجام و تلائم باورهای دینی دغدغه دیندار است. در نوع خاص این دینداری میتوان از نمونههایی نیز سخن گفت که پرسشگری تمام مبانی دینی را از بن ریشه کن میکند و میسوزاند و البته چه باک از لرزیدن بر ایمان خویش که همین است سرّ زیر و زبر شدن و پاسداشت عقلانیت. آنچه برای دیندار معرفتاندیش، در عرصه معرفت، مهم مینماید امر دلیل ورزی است؛ دلیل (عقل) برای او همان است که در مقابل آن کرنش میکند. انگیزهها به کناری میرود و اقوال و نه احوال برای او ملاک قضاوت میشود. لب کلام آنکه فرد دیندار معرفتاندیش بنده دلیل است. به تعبیر بوعلی سینا: "نحن ابناء الدلیل، نمیل حیث یمیل". ["ما فرزندان دلیلایم، هستیم هرجایی که دلیل هست"]
اما اخلاق دینداری معرفتاندیش از نوع دیگر است. وفق آنچه آمد میتوان گفت در این نوع از اخلاق دینداری، فرد به خود فعل نظر دارد و جدای از آثار و نتایج فعل، به نحو معرفتی در نفس فعل نظر میافکند. تکلیف اخلاقی برای فرد دیندار معرفتاندیش در درجه نخست از اولویت نیست. به نظر میرسد اخلاق وظیفهگرایی در تمام اطوار و شئون آن (منظور هم اخلاق کانتی است و هم نوعِ ورز خورده آن در دست دیوید راس) به این نوع دینداری میتواند نزدیک باشد. با این توضیح که کانت (با خوانش رایج) در معرفت شناسی خود انگشت تاکید بر عقلِ نقادِ خود بنیاد مینهد و جرات اندیشیدن را سرمشق قرار میدهد. در معرفت شناسی اخلاق خویش اما به نوعی وحدتانگاری در اخلاق دل میبندد و همه اصول اخلاقی را منبعث از آن میبیند.[10] دیوید راس فیلسوف شهودگرای اخلاقی، در معرفت شناسی اخلاق خویش بر کانت نقد میآورد و کثرتگرایی اخلاقی را میپسندد.[11] به این معنا که در اخلاق، ما با اصولهایی مواجه هستیم (و نه یک اصول منفرد) که گاه در تعارض میافتند و به همین سبب برای یافتن وظیفه یا اصول اخلاقی نهایی باید متوسل به امر قضاوت شد که از ناحیه عقل میآید.
وقتی سخن از عقل به میان میآید، طبیعی است که دلیل اخلاقی هم مهم میشود. برای یافتن وظیفه اخلاقی، به دلیلی که له آن عرضه میشود باید نگریست. از یاد نباید برد که در حوزه اخلاق به سختی میتوان سخن از دلیل نهایی آورد؛ از موقعیتی به موقعیتی دیگر دلیلها گاه رنگ بازند و گاه رنگ میگیرند. اساساً کار یک کنشگر اخلاقی متعهد، همین است که خود را ملتزم به دلیل ورزی کند و هر جا استواری بیشتری دید، به آن دلیل دل ببندد.
به نظر میرسد با این بیان از وظیفهگرایی، یعنی وارد کردن مبحث دلیل، میتوان اخلاق دینداری معرفتاندیش را توضیح داد: فرد دیندار معرفتاندیش در پی پرسشگری است و به همین جهت مفهوم حق برای او بسیار پررنگ است؛ به این معنا که حق خود میداند که امور را با توسل به عقل خود بنیاد خویش به زیر تیغ نقد بکشد و حتی برخی از امور تکلیف شده را با استدلالی جدید به کناری نهد. برای خود وظایفی اخلاقی را متصور است ولی این وظایف گونه گوناند. امر ثابتی در میان نیست. در وضعیتهای مختلف، اصول اخلاقی مختلف میتوانند اشکال گونه گون بگیرند. اینکه کدام وظیفه و اصول اخلاقی را باید برگزید کار عقل است و دلیل؛ و البته دلیلها گاه با هم گلاویز میشوند و سرشت آنها همین است. باید دید کدام از میدان رقابت پیروز به میدان میآیند. فرد دیندار معرفتاندیش در اخلاق خود هم به اصول اخلاقی عنایت دارد و هم به دلائل پذیرش آنها. اینکه برخی اصول در متون مقدس آمدهاند حتی اگر برای او لازم باشند ولی کافی نیست؛ به همین سبب وی میزان خود را عقل و استدلال خویش قرار میدهد. طبیعی است که گاه این دلایل با آنچه در متون آمده مرافق میافتد و گاه مخالف. برای این دسته دینداران فضایل اخلاقی معطوف به "شناخت بهتر و پیراسته تر از خطا"ست و در مقابل رذیلت اخلاقی مترادف با "تقلب و تزویر و تحریف و غرور و پرمدعایی و زیرکی و... برهان ناگرایی" است.[12]
در سالهای اخیر، از ۱۹۹۰ به بعد، فیلسوفان رونق جدیدی به اخلاق مبتنی بر دلایل دادند. این فیلسوفان تلاش کردند تا در بحثهای فرااخلاقی خود از اصول اخلاقی به عنوان اموری دلیل بخش نام ببرند؛ به این معنا که کوشش کردند در مقابل بحث "توجیه مبتنی بر باید" از "توجیه مبتنی بر دلیل" دفاع کنند. این سری از بحثها که "کشف دوباره دلایل" نام گرفت توسط افرادی چون اسکنلن، پارفیت، رَز، اسکُراپسکی، برووم و... انجام شد. اما اسکنلن و پارفیت به بحثهای فرااخلاقی بسنده نکردند و در پی طرح نظریههای هنجاری رفتند. اسکنلن در ۱۹۹۸ در کتاب آنچه ما را مرهون یکدیگر میسازد از نظریه قراردادگرایی مبتنی بر دلایل دفاع میکند. بعد از او پارفیت در ۲۰۱۱ در کتاب درباره آنچه مهم است از ترکیب سه نوع نظریه هنجاری کانتی، پیامدگرایی قاعده محور و قراردادگرایی اسکنلنی مبتنی بر دلایل دفاع میکند. آنچه در این میان برای بحث حاضر حائز اهمیت است همین بس که تمامی این نظریههای هنجاری مبتنی بر دلایل با دینداری معرفتاندیش قابل جمع و سازگارند. آنچه به سختی با اخلاق دلیل گونه جمع میشود اخلاق فضیلت محور است. در قسمت بعدی به این مهم میپردازم.[13] همچنین بحث مبسوط درباره اخلاق شرمسارانه را در شماره بعدی میآورم.
ادامه دارد
پانویسها:
[1] نگاه کنید به نشریه کیان، شماره ۵۰. هم چنین بنگرید به عبدالکریم سروش، اخلاق خدایان، نشر طرح نو، تهران، ۱۳۸۰.
[2] پرواضح است که تفکیک این سه دسته، تفکیک نهایی نباید تلقی شود. به این معنا که هنوز باب آن مفتوح است و می توان با استقراء و استقصاء دیگری به نتایج دیگر رسید.
[3] برای درک نظریات گوناگون اخلاق هنجاری و فهم اولیّات اخلاق نگاه کنید به:
Driver, Julia (2006), Ethics: The Fundamentals, Blackwell Publishing.
Shafer-Landau, Russ (2011), The Fundamentals of Ethics, Second Edition, Oxford University Press.
Rachels, James and Rachels, Stuart (2009), The Elements of Moral Philosophy, 6th edition, McGraw-Hill Publisher
[4] اخلاق خدایان، صص 144-145
[5] در این باره بنگرید به کتاب زیر:
Hooker, Brad (2000), Ideal Code; Real World, Oxford University Press
[6] از این جهت تعبیر "نازل" را به کار می برم که در نظر برخی از فلاسفه مثل لویناس این نوع از تئوری اصلا تئوری تلقی نمی شود.
[7] رجوع کنید به: اخلاق خدایان، ص 146.
[8] اخلاق خدایان، ص 150
[9] moderate-foundationalism. For more details see: Audi, R., (2003), Epistemology, Routlege Publisher, Ch. 7
[10] مولف در نظر دارد که یکی از نقدهایی که به مدل وظیفهگرایی کانتی می شود، همین است که به کنشگران توصیه می کند "راست بگو ولو فلک الافلاک در هم بریزد". واضح است که در این عبارت نوعی از پای بندیِ بدون قید و شرط به اصول اخلاقی وجود دارد. دیوید راس فیلسوف برجسته شهودگرایی قرن بیستم، اخلاق کانت را بسط و کثرتگرایی اخلاقی را ترویج می دهد. به همین سبب است که در این جا گفته شد ترکیبی از اخلاق کانت و راس است که بار ما را بار می کند.
[11] در این باره نگاه کنید به:
Stratton-Lake, Philip (2000), Kant, Moral Worth and Duty, Rutledge Publisher
[12] اخلاق خدایان، ص 151
[13] درباره نسبت اخلاق و دلیل ببینید:
Scanlon, Tim (1998), What We Owe to Each Other, Harvard University Press
Parfit, Derek (2011), On What Matters, Oxford University Press
تقسیم بندی معرفتشناختی دینداران اینجوری است : مقلدانه و محققانه.
تقسیم بندی روانشناختی یا وجودی ( اگزیستانیسل) دینداران اینجوری است : ماده اندیش ( بهشت و حوری و پری و...) و معنااندیش ( متعالی ).
بنظر این حقیر ، این دسته بندی جمع و جورتر است و دسته بندیهای استاد سروش ، خیلی راضی کننده نیست .
باید روانشناسان و زبانشناسان بررسی کنند که چرا حاج فرج دباغ و پسرش از این گونه واژهها استفاده میکنند مثلا در اینجا میتوانستند به جای عنوان -اصناف دیندارانۀ اخلاق- از -گونههای دینداری و اخلاق- استفاده کنند
بسیار مفید بود، ممنونم.
باید روانشناسان و زبانشناسان بررسی کنند که چرا کاربر مهمان و همگنانش از این گونه واژهها استفاده میکنند . مثلا در اینجا میتوانستند به جای عنوان -حاج فرج دباغ - از - استاد عبدالکریم سروش - استفاده کنند .
- انتقاد کاربر بالا حاوی هیچ نکته ای نبود جز اینکه نشان میدهد بیمایگان حوزه اندیشه بجای نقد عالمانه فقط بلدند حرفهای صدمن یکغاز بزنند .
سخنی سوای بحث استاد دباغ است اما مدتی است که تلاش مذبوحانه عده ای برای استفاده عامدانه از واژگان فارسی شامل پ، ژ، چ، گ برای برجسته کردن هویت ایرانی درمقابل عربی نمایش بی مایه ای را ترتیب داده است که سنتز اصرار بر آن مقدمتاً هویت هایی ساختگی را عیان و عریان می نماید.
این مقاله با توجه به توضیح نویسنده آن خود بسط تقسیم بندی سخنان آقای سروش بود که شخص بنده را حقیقتا برای خواندن شماره بعدی ترغیب نمود.
سروش دامةّ برکاته...
از آقای محسن تشکر میکنم بخاطر جواب و تذکر بجائی که به کامنت تمسخر آمیز ناشناس داده است.مرد محترم استاد سروش و استاد دباغ از متفکرین ومحققین ارزشمند ایران هستند و اینجانب علیرغم نداشتن تعلقات مذهبی از آنان فراوان آموخته ام.با تشکر از زمانه.
بسيار مفيد بود و استفاده كردم . مايه نشاط ماست كه چنين استعداد هايي مي توانند ذهن ما را در زبان فارسي تغذيه كنند
ارسال کردن دیدگاه جدید