خانه | انديشه زمانه

بهار امید و زمستان یأس

یکشنبه, 1391-01-13 11:12
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
عباس امانت*
برگردان: 
سحر جلوه

عباس امانت − برای بخش گسترده‌ای از ایرانیان که انقلاب سال ۱۳۵۷ را با امید بسیار از سر گذراندند، "بهار آزادی" جز در سکه‌های طلا، که در اسفند همان سال توسط دولت موقت ضرب شد، معنای دیگری نیافت. خوش‌بینی انقلابی به سرعت مرد و جای خود را به زمستان طولانی نارضایتی داد.

سرانجام کار برای مردم جهان عرب که ‌اکنون نظاره‌گر "بهار عربی" هستند، ممکن است متفاوت باشد. هرچند تا نمود کامل جنبش کنونی راه درازی در پیش است –که بالقوه ممکن است ماه‌ها و حتی سال‌‎‏ها به طول بیانجامد- و هرچند غیرواقع‌بینانه خواهد بود که مسائل را به تمام کشورهای عربی چونان یک واحد یک‌پارچه تعمیم بدهیم؛ ویژگی‌هایی در جنبش‌های کنونی وجود دارد که آنها را -همچنان که همسو با انقلاب ایران هستند، از این انقلاب متمایز می‌سازد.

 
برای شروع باید گفت که چشم انداز ظهور یک شخصیت کاریزماتیک چون آیت‌الله خمینی در این جنبش‌ها (حتی در بحرین با جمعیت زیاد شیعه) بعید به نظر می‌آید. بدون توجه به پایان راه قیام‌های عربی، هیچ کدام از این جنبش‌ها (نه حتی اخوان المسلمین در مصر) تاکنون یک گروه اپوزیسیون انحصار‌طلب، شبیه به روحانیت رادیکال ایرانی، به وجود نیاورده‌اند. همچنین به نظر نمی‌آید که وضعیت این کشورها در آینده‌ی نزدیک مشابه ایرانی شود که تنها شش ماه پس از سقوط شاه که قدرت مطلقش عامل بنیادین انقلاب بود، نهاد شورای نگهبان را با اقتداری مطلق تشکیل داد. به علاوه، با وجود جلوه‌ی شجاعت و پایداری ای که در تظاهرات‌های امروزه شاهد آن هستیم، آیین شهادت نجات بخش (messianic martyr cult) در جنبش‌های اعتراضی جهان عرب وجود ندارد. آیینی که منجر به ایجاد حرکت‌های هیجانی میشود، یا به گروه‌های اسلامی اجازه‌ی کسب منفعت می‌دهد.
 
تا جایی که برای یک ناظر بیرونی آشکار است، بهار عربی با وجود آرمان‌های عمیقاً ضد دیکتاتوری، ، نمی‌تواند جنبشی ایدئولوژیک در معنای کلاسیک کلمه تعریف شود. حتی اگر این چنین باشد، یک پدیده‌ی پسا‌ایدئولوژیک خواهد بود که در تقابلی آشکار با جنبش‌های دهه‌ی شصت و هفتاد میلادی قرار می‌گیرد، جنبش‌هایی که انقلاب اسلامی محصول (غیر)طبیعی آنها بود.
 
امروزه در کشورهای عرب، تقریباً هیچ گروه مارکسیست-لنینیست غیرقابل انعطافی مانند حزب توده‌ی ایران پس از سال ۱۳۵۷، یا مجموعه گروه‌های چریک شهری مانند فدائیان خلق و یا مارکسیست‌های اسلام‌گرای مکتبی‌ای چون مجاهدین خلق و ظاهراً نه چندان تروتسکیست‌های غیرعمل گرا وجود ندارند. تمامی این گروه‌ها نه تنها با تعلیم جوانان و دفاع از خشونت، که همچنین با تسهیل پیشروی خمینی و وفادارانش، نقش مؤثری در بردن انقلاب ایران به لبه‌ی پرتگاه تندروی داشتند. در بهار عربی تنها گروه‌های چپ نیستند که به نظر می‌رسد قدرت متقاعدسازی خود را از دست داده‌اند بلکه ظاهراً الگوهای پسااستعماری، مانند انقلاب مصر در سال۱۹۵۲ و عراق در ۱۹۵۸ نیز جذابیت خود را ازدست داده‌اند.
 
در این اولین انقلاب‌های حقیقتاً پرطرفدار جهان عرب، سویه‌های لیبرال طیف سیاسی (حداقل در مصر) نشانه‌های امیدبخشی از تعهد دموکراتیک را نشان می‌دهند که در ایران ۱۳۵۷ تا حد زیادی غایب بود، مانند جنبش جوانان متعهد به یک جامعه‌ی مدنی، ملی‌گرایان میانه‌رو طبقات متوسط که تساهل مذهبی را اشاعه می‌دهند (حتی ناصری‌ها، بدون عبدالناصر) و حتی جمعیت‌های بدون نظم چون طرفداران فوتبال مصر که همگی تبدیل به فعالان سیاسی شده‌اند. هیچ کس – نه حتی اسلام‌گرایان رادیکال- به نظر نمی‌آید که یک طرح آماده برای آفرینش یک اتوپیا به سبک خمینی وطرفدارانش داشته باشند که به سرعت راه خشونت و ضد‌غرب‌گرایی را برای رسیدن به اسلام راستین در پیش گرفتند. به نظر نمی‌رسد که بحران گروگان‌گیری، فریاد‌های "مرگ بر آمریکا"، دادگاه‌های انقلابی انتقام‌جو، کمیته‌های انقلابی فراقانونی و اعدام‌های بدون فوت وقت، مصادره‌ی اموال و ارعاب، نشانه‌های آشکار جنبش‌های اعتراضی کنونی باشند. همچنین حداقل تاکنون امکان مسمومیت فضا به وسیله‌ی انزوای بین‌المللی طولانی، اخلاقیات اجباری اسلامی که نماد آن حجاب اجباریست، تصفیه‌ی گسترده‌ی دانشگاه‌ها و عدم تحمل گروه‌های اقلیت مذهبی و قومی محتمل نیست. به علاوه، عناصر خشن انقلاب‌های متاخر درکشورهای متعددی چون روسیه، چین و ایران، با وجود سیاست سختگیرانه‌ی بشار اسد و علی عبدالله صالح، جلوه‌ی کمتری در جنبش اعتراضی امروز دارند. اگر شباهتی هم در کار باشد، تمایلات ضد دیکتاتوری جهان امروز عرب، بیشتر شبیه به جنبش سبز ایران در تابستان ۱۳۸۸ است تا با انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷.
 
همچون جنبش سبز ایران، بهار عربی نیز آزادی سیاسی، پایان قدرت انحصاری، پایان فساد و حکومت زر و زور را مطالبه می‌کند. انقلابیون امروز همچنان در اشتیاق عدالت اجتماعی ، پایان انزوا از جامعه‌ی جهانی و آزادی فرهنگی از قیود ایدئولوژیکی هستند که دهه‌هاست که بر جوامع خاور‌میانه حکم‌فرماست. اینها مطالبات یک طبقه‌ی جدید متوسط شهری است که هم‌اکنون در کلانشهرهای این منطقه زندگی می‌کنند، طبقه‌ای که به لحاظ جمعیتی، جوان و به لحاظ اجتماعی ناامید است. اغلب بیکار هستند و یا شغل مطلوبی به دست نیاورده‌اند و عمومن حس محرومیت اقتصادی در آنان مشترک است. با این که آنان به لحاظ ترکیب اجتماعی با ایران در دهه‌ی ۵۰ قابل مقایسه هستند اما کمتر محتمل به نظر می‌رسد که تحت تاثیر پیام‌های افراطی‌ای که یک نسل از ایرانیان را فریب داد، قرار بگیرند.
 
حتی با نگاهی کمابیش شکاکانه، نتیجه‌ی این جنبش‌ها ممکن است به دلایل مهم دیگری کاملن متفاوت باشد. در جهان امروز عرب ظاهراً سرنوشت ارتش کاملاً به سرنوشت دیکتاتورهای سرنگون شده مانند بن‌ علی، مبارک و حتی قذافی وابسته نیست (اگرچه در زمان نوشتن این سطور سرنوشت ارتش در یمن و سوریه هنوز مشخص نشده است). این موضوع قطعاً با وضعیتی که افراد رده بالای ارتش ایران در وابستگی کامل ارتش به شاه و ارتباط نزدیک با رژیم پهلوی تجربه کردند، متفاوت است. در حالی که نیروهای مسلح ایران با گذشت کمتر از یک سال از آغاز اعتراضات در برابر اعتصابات و راه‌پیمایی‌ها متلاشی شدند، ارتش‌های عرب روی هم رفته در برابر فشار انقلابی مقاومت می‌کنند. حداقل در مصر برای مدتی ارتش به عنوان محافظ ملت در برابر خشونت پلیس ضد شورش و حملات گروه فشار حامی مبارک ظاهر شد.
 
به هرحال، بقای ارتش به عنوان یک ابزار ثبات و کنترل، ممکن است یک شمشیر دولبه تلقی شود. از طرفی می‌تواند به عنوان عامل تسهیل کننده‌ی یک روند منظم و برنامه دار به سوی یک جامعه‌ی باز ظاهر شود و از سوی دیگر می‌تواند با تلاش برای تامین منافع مقرر خود، و پر و بال دادن به یک رژیم استبدادی جدید که تابع میل و هوس آنان باشد، برای روند دموکراتیک مانع تراشی کند. پاسخ به این سوال کلیدی نه تنها به عوامل بین‌المللی و منطقه‌ای، بلکه به درک افسران رده بالای ارتش از این نکته که عصر دیکتاتوری نظامی با یک نمای ظاهری ملی گرایانه (یا بنیادگرا) به پایان رسیده است، نیز وابسته است. نکته‌ای که می‌توان با قطعیت از آن سخن گفت این است که ارتش ایران در سال ۱۳۵۷ ناگهان خود را در میانه‌ی چنین لحظه‌‌ی بحرانی‌ای یافت، ولی یا قادر نبود و یا در وضعیتی نبود که یکی از این گزینه‌ها را انتخاب کند.
 
در خاورمیانه‌ی عرب در سال ۲۰۱۱، اگر ایدئولوژی‌های چپ غایب هستند، در عوض ایدئولوژی‌های اسلامی حضور پررنگی دارند. اسلام سیاسی جذابیت غیرقابل انکاری به عنوان جایگزین فساد و رهبری‌های سرکوب‌گر پیشین دارد. همانند انقلاب ایران چنین تمایلی مرزهای طبقاتی را در هم می‌نوردد و نه تنها برای طبقه‌ی فقیر شهری و طبقه‌ی متوسط پایین دست، بلکه برای طبقات متوسط با تحصیلات بالاتر (احتمالاً غیر از اقشار مرفه سوریه و به صورت خاص دمشق) نیز فریبنده است که پشت سر مفهوم جذاب "یکی برای همه و همه برای اسلام" متفق شوند. این یگانه جنبه‌ی باقی‌مانده از ایدئولوژی، که همچنان جذابیت خود را برای مردم حفظ کرده، طیف متنوعی را به‌وجود آورده است، از اخوان المسلمین محافظه‌کار در مصر و سلفی‌های افراط گرا تا مسجد‌برو‌‌های ساده که آرمان خالصانه‌ای برای برقراری یک رژیم قابل اتکا به لحاظ اخلاقی را در سر دارند. با وجود ضدیت بی حساب سلفی‌های سنی و شیعیان ایران، اسلام‌گرایان جهان عرب نیز همچون همتایان ایرانی خود، در فضایی از غوغا و ستیزه و با سرکوب مکرر جمعیت معترض است که کامیاب خواهند شد. آنها به عنوان منظم‌ترین و متعهدترین گروه، روی به مردم معمولی می‌آورند، همان‌گونه که توده‌های ایرانی در غیاب هرگونه انتخاب سیاسی قابل اتکا، جایگزین اسلامی را برگزیدند.
 
در پایان، ما بایستی خشم آشکاری را نیز در نظر بگیریم که نسبت به اسرائیل و استیلای آن بر فلسطینیان در مناطق اشغالی وجود دارد. برخلاف انفعال حکومت‌های عرب، سیل همدلی با مردم فلسطین و همچنین مردم عراق پس از حمله‌ی مصیبت‌بار امریکا، بدون شک به همبستگی بیشتر مسلمانان جهان از مراکش تا پاکستان منجر خواهد شد. این سیر وقایع احتمالاً گفتمان سیاسی اسلام را جلوتر خواهد برد و در نتیجه تمایلات ضد غربی گسترده‌تری را همسو با انقلاب اسلامی ایران رواج خواهد داد. حتی اگر بهار عربی تفسیر اسلامی متفاوتی شبیه به الگوی ترکیه (تهی از افراط‌گرایی سیاسی، اما وفادار به هویت بومی) انتخاب کند، مسئله‌ی فلسطین، عامل گسترش نفرت از اسرائیل و آمریکا و هم‌نوایی با جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
 
به هر حال، بدون توجه به این که کدام آرایش سیاسی ممکن است به سرعت غالب شود، بهار عربی با یک نگاه تاریخی گسترده‌تر، احتمال دارد همچون انقلاب ایران در سه دهه‌ی پیش، قوای محرکه‌ی جدیدی را آزاد کند و نیروهای اجتماعی قدرتمندی را خصوصن از میان نسل جوان، وارد عرصه کند که آنان چهره‌ی خاورمیانه را برای همیشه تغییر خواهند داد. ‌هاتت
 
*عباس امانت، استاد دانشگاه ییل، دپارتمان تاریخ
منبع:
Int. J. Middle East Stud. 44 (2012), 147–149

 

Share this
Share/Save/Bookmark

برداشتی آگاهانه و عالمانه. آفرین.

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما