نگاهی به "فلسفۀ پول"
دوشنبه, 1390-03-23 01:06
نسخه قابل چاپ
شهناز مسمیپرست
شهناز مسمیپرست −"فلسفۀ پول"، معروفترین و نظاممندترین اثر گئورگ زیمل، ولی شاید نه مهمترین اثر او، از آنجا که واژۀ پول را با خود به یدک میکشد به زعم برخی ممکن است دربارۀ مسائل اقتصادی جامعۀ مدرن باشد، ولی زیمل خود در دیباچۀ اثرش مینویسد:
«حتی یک سطر از این تحقیقات به منظور گفتن چیزهایی دربارۀ اقتصاد نیست. به عبارت دیگر، پدیدارهای ارزشگذاری و خرید، مبادله و وسیلۀ مبادله، فرمهای تولید و ارزش دارایی، که اقتصاد از یک چشمانداز یا دیدگاه میبیند، در اینجا از چشمانداز دیگری نگریسته میشود.
واقعیت صرفاً این است که جنبهای از این پدیدارها که بیشترین نزدیکی را به اقتصاد دارد و به لحاظ عملی جالبترین است، میتواند به کاملترین وجه مورد تحقیق قرار گیرد و به دقیقترین نحو نمایانده شود به طوری که توجیهی ظاهری برای این امر به دست میدهد که آن پدیدارها را صرفاً "واقعیتهای اقتصادی" بدانیم. ولی درست همانطور که ظهور مؤسس یک دین به هیچوجه صرفاً پدیداری دینی نیست، و در عین حال میتواند به وسیلۀ استفاده از مقولات روانشناسی، شاید حتی آسیبشناسی، تاریخ عمومی و جامعهشناسی بررسی شود؛ یا درست همانطور که یک شعر صرفاً به تاریخ ادبیات مربوط نمیشود، بلکه واقعیتی زیباییشناختی، زبانشناختی تاریخی، و شرححالنوشتی هم هست؛ یا درست همانطور که دیدگاه یک علم واحد، که در عین حال مبتنی بر تقسیم کار است، هیچگاه کل واقعیت را به طور کامل و جامع تحلیل نمیکند ــ به همین ترتیب این امر که دو نفر محصولات خود را با هم مبادله میکنند بههیچوجه صرفاً امری اقتصادی نیست.
چنین امری ــ یعنی، امری که محتوایش به طور جامع و کامل در تصویری که اقتصاد از آن عرضه میکند تحلیل شود ــ وجود ندارد. علاوه بر این، و درست به همان اندازه معتبر، چنین مبادلهای میتواند به مثابه امری روانشناختی، یا به مثابه امری که از تاریخ اخلاق نشئت میگیرد یا حتی به مثابه امری زیباییشناختی بررسی شود. حتی هنگامی که این امر امری اقتصادی محسوب میشود، به انتهای یک بن بست نمیرسد؛ بلکه در این هیئت ابژۀ(متعلق) مطالعۀ فلسفی میشود، که میتواند پیششرطهای آن را در مفاهیم و واقعیتهای غیراقتصادی و پیامدهای آن را برای ارزشها و روابط غیر اقتصادی وارسی کند.»[1]
پس زیمل میخواهد چه چیزی راجع به پول بگوید؟
در این اثر «پول صرفاً وسیله، ماده، یا مثالی است برای نشان دادن روابطی که میان سطحیترین، "واقعگرایانه"ترین و تصادفیترین پدیدارها و آرمانیترین نیروهای هستی، عمیقترین جریانهای تاریخ و زندگی فردی وجود دارد.
معنا و هدف از کل این اقدام فقط آن است که از سطح ظاهری امور اقتصادی رهنمونی اخذ کند که به ارزشهای غایی و چیزهای مهم در هر آنچه انسانی است منتهی شود. ساخت انتزاعی فلسفی یک نظام از پدیدارهای فردی یا جزئی، مخصوصاً از هستی عملی، چنان فاصلهای را نگاه میدارد که عملاً، در نگاه نخست، فقط نجات(رهایی) آن ها را از انزوا و فقدان روحانیت، حتی از کراهت ، مسلم فرض میکند. در اینجا نیل به چنین نجاتی فقط در یک نمونۀ واحد نشان داده خواهد شد، ولی در نمونهای که همچون پول، فقط بیتفاوتی تکنیکهای صرفاً اقتصادی را فاش نمیکند، بلکه میشود گفت، خودش بیتفاوتی است، از این نظر که کل معنا و اهمیتاش در خودش نیست بلکه در تبدیلاش به ارزشهای دیگر است.
ولی از آنجا که تضاد میان آنچه به ظاهر سطحیترین و بیاهمیتترین است و آنچه جوهر درونی زندگی است در اینجا به اوج میرسد، باید مؤثرترین توافق وجود داشته باشد اگر این امر جزئی [بخواهد] نه تنها، فعالانه و منفعلانه، در تمام قلمرو جهان فکری نفوذ کند بلکه خود را نیز به مثابه نماد اساسیترین فرمهای حرکت درون این جهان بروز دهد. بنابراین، وحدت این تحقیقات در ادعایی دربارۀ محتوایی جزئی یا خاص از شناخت و انباشتن تدریجی مدارک و شواهد نیست بلکه در امکان یافتن کلیت معنای زندگی در هر یک از جزئیات آن است، امکانی که باید ثابت شود. مزیت بزرگ هنر بر فلسفه آن است که هنر هر بار برای خودش مسئلهای خاص و کاملاً محدود مطرح میکند: یک شخص، یک منظره، یک حالت. هر گونه بسط یکی از اینها به امر کلی، هر گونه اضافه کردنِ سبک های برجستۀ حس برای جهان باید به مثابه یک تزیین، یک هدیه، یک امتیازِ بدون استحقاق نمایان شود. از سوی دیگر، فلسفه که مسئلهاش چیزی کمتر از کلیت هستی نیست، متمایل به این است که بزرگی و گستردگی جهان را وقتی با خودش(خود جهان) مقایسه شود تنزل دهد و کمتر از آن چیزی که به نظر میرسد باید عرضه کند عرضه میکند. برعکس، در اینجا تلاش میشود مسئله را محدود و کوچک در نظر گیریم تا آن که بتوانیم با بسط دادن آن به کل و بالاترین سطحِ عمومیت حقِ آن را بهجا آوریم.»[2]
در این قطعه زیمل به تفاوت هنر و فلسفه اشاره میکند، همان که بعدها در مسائل اصلی فلسفه به آن میپردازد. نگاه فلسفی نگاهی کلی است، اگرچه از رهگذر موضوعات جزئی است. میگوئیم منظر فیلسوف، چه که او همه چیز را از منظری خاص و یگانه میبیند. فیلسوف کل جهان را تفسیر میکند. این نگاه مانند نگاه علمی نیست که از انباشت نگاههای جزئی به جهان بهدست آمده باشد، بلکه نگاه فیلسوف از فاصلهای دور و نیز یکسویه است، به عبارتی کل جهان تقلیل و تنزل مییابد. همانطور که خود زیمل میگوید او در این اثر مسئله را محدود و جزئی در نظر میگیرد یعنی نگاهی زیباییشناسانه به تحقیق خود میدهد، در عین حال که نمیتوانیم منظر فلسفی او را نیز در این اثر انکار کنیم.
هنگامی که این اثر در ۱۹۰۰ درآمد با استقبال گستردهای مواجه شد. آن را جهانبینی زیملی که همان رابطهگرایی اوست خواندند. ماکس وبر آن را اثری درخشان دانست و تحلیل روح سرمایهداری را در آن کتاب مورد ستایش قرار داد. برخی این اثر را با آثار بزرگ دیگر مانند سرمایۀ مارکس و دربارۀ تقسیم کار در جامعه اثر دورکیم مقایسه کردهاند. برخی گفتهاند که این اثر تکمیلکنندۀ ثمرۀ زندگی مارکس است.
خود زیمل در آغاز میگوید:
«از نظر روششناسی، این نیت و مقصد اصلی را میتوان به این نحو بیان کرد: تلاش میکنیم تا طبقۀ جدیدی در زیر ماتریالیسم تاریخی بسازیم آن چنان که ارزش تبیینی ادغام کردن زندگی اقتصادی در موجبات فرهنگ فکری حفظ شود، درحالی که این فرم های اقتصادی خودشان پیامد ارزشگذاری های عمیقتر و جریانهای پیششرطهای روانشناختی یا حتی متافیزیکی شناخته شوند. برای کار شناختاری، این طبقه باید در تعامل نامحدود بسط یابد. هر تفسیری از ساختاری آرمانی به مدد ساختاری اقتصادی باید به این نیاز یا خواست بینجامد که این ساختار اقتصادی نیز از ژرفای آرمانیتری فهمیده شود، درحالی که برای خود این ژرفا نیز باید در صدد جستجوی مبنای کلی اقتصادی باشیم، و به همین قسم تا بینهایت. در چنین تناوب و درگیری اصول شناخت که به لحاظ مفهومی متضادند، وحدت چیزها، که برای قوۀ شناختاری ما ناملموس و غیرقابل ادراک به نظر میرسد ولی با وجود این انسجام و یکدستی خود را ثابت میکند، برای ما عملی و حیاتی میشود.»[3]
زیمل ماتریالیسم تاریخی را کنار نمیگذارد ولی آن را عمیقتر میکند، شاید به زبان هگلی بتوان گفت آن را Aufhebung میکند یعنی هم حفظ میکند، هم رد میکند، و هم ارتقا میدهد، چرا که ازنگاه زیمل انسان موجودی چندگانه است. برخلاف حیوان که تصویرش از ابژه، که پس از بارها آزمون و تجربه آن را بهدست میآورد نمود طبیعتی یکدست است، رابطۀ انسان با چیزها در تنوع شیوههای ادراک اوست. انسان ابژهای معلوم را از دیدگاههای مختلف میتواند مورد بررسی و فهم قرار دهد: از دیدگاه نظری، از دیدگاه هنری، از دیدگاه دینی، از دیدگاه متافیزیکی و ... . ابژهای معلوم میتواند یکدست باشد و پیچیده، مادی باشد و روحانی، ساکن باشد و متحرک. به عبارت دیگر برای انسان چیزها تعین واحدی ندارند.
همانطور که دیوید فریزبی میگوید فلسفۀ پول تلاش چشمگیری است برای بسط نظریهای اجتماعی دربارۀ مدرنیته از دیدگاهی غیرمعمول. بررسیهای پیشین و یا معاصر زیمل دربارۀ مدرنیته همگی بررسیهایی بودند که به چگونگی بهوجود آمدن جامعۀ مدرن پرداختند. تبیینهای آنها به تمایلات تکاملی درازمدت از قبیل فرایند عقلانیشدن (نظریۀ ماکس وبر) یا رشد سرمایهداری (نظریۀ مارکس) معطوف میشد. به عبارتی رویکرد آنها را میتوان به صورت فرایند در نظر گرفت. ولی رویکرد زیمل رویکردی است که به مدرنیته به مثابه شیوههای جدید تجربه کردن در جامعۀ مدرن مینگرد.
از همین نویسنده درباره گئورگ زیمل در "اندیشه زمانه":
[1] .Georg Simmel, Philosophy of Money, Routledge, 1900, p.54,55.
[2] . ibid., p. 55.
[3] . ibid., p. 56.
مقالهای گنگ،مبهم و نارسایی بود.رقم حیرتآور دورریختن سالانه دو/سوم محصولات غذایی در زبالههای کشورهای غربی نشان از نقش ارزشها و معیارها در بعد جغرافیائی است یا افشا جلسات مخفی یک بار در هفته،۹ شرکت فراملیتی با هم در والاستریت برای کنترل قیمتها در بازار بورس دنیا،شاید ما را از ذهنیت فلسفی به واقعیت زندگی رهنمون کند !؟ پول، ملاک ارزشگذاری کالا و خدمات،برانگیختن انگیزهها و فرهنگ منفعتجویی و زیادهطلبی را در انسان بوجود میاورد.مدیریت مالی اقتصاد جهانی نشان از نقش ابزارگونه،تاثیرگذار و انحصاری پول در محافل قدرتمحور جهان است. کلید دستگاه چاپ اسکناس در دست افرادی است که از دولتهای رسمی،استفاده ابزاری کرده و سیاست جهانی را پس و پیش میبرند.
سلام، در محموع معرفی خوبی از زیمل شده است. این کار در زبان فارسی سابقه ندارد. آقای ایراندوست بهتر است مجموعه مقاله ها را بخواند، آن هم با حوصله، و خودش را معیار قضاوت نگذارد. برای من هم اگر درمورد زیمل در دانشگاه نشنیده بودم، به احتمال زیاد مقاله بالا مبهم بود.
از زحمتیکه برای ترجمه کشیدید تشکر میکنم ولی ......
پس زیمل میخواهد چه چیزی راجع به پول بگوید؟
من جواب سئوال هر چی خونوندم چیزی دستگیرم نشد. یا اصل متن خیلی انتزاعی و فهم من کم یا مترجم نتوانسته متن رو به زبان قابل درک ترجمه کنه شاید ترکیبی از هر دو.
ارسال کردن دیدگاه جدید