نسخه قابل چاپ
امین بزرگیان − پوشش ولباس، مسئلهای سیاسی است چون پای پلیس را به میان میکشد.
به تعبیر آگامبن هرجا پلیسی دیدید، بدانید آنجا "سیاست" رخ داده است.
بی راه نیست که دولت در ایران همچون طراحان جهانی مد، تا این اندازه در فکر لباس اتباع خویش است.
یک
چندی قبل با تبلیغات بسیار، نمایشگاه "مد اسلامی" در تهران برگزار شد(۱). چند هفته قبل هم یک سایت رسمی با آپلود عکس های بسیاری از زنان ایرانی، آنها را مد های مستهجن متحرک نامید(۲).
حاکم در ایران نسبت به مسئله "لباس" حساس است. اگر بپذیریم که حاکم همواره در مواجهه با "سیاست" - به معنای کنش عمومی در جهت بهبود زندگی- عکس العمل نشان میدهد و با مداخلهاش از خطری نزدیک به مرزهایش پرده برمیدارد، باید قبول کنیم که لباس در ایران مسئلهای عمیقا سیاسی است.
پوشش ولباس، مسئلهای سیاسی است چون پای پلیس را به میان میکشد. به تعبیر آگامبن هرجا پلیسی دیدید، بدانید آنجا "سیاست" رخ داده است. بی راه نیست که دولت در ایران همچون طراحان جهانی مد، تا این اندازه در فکر لباس اتباع خویش است.
حجاب اسلامی، تنها پدیدهای بوده است که منتقدان ومخالفانش حتی بدون برگزاری یک تجمع یا نوشتن یک مقاله انتقادی، آن را در طی این سال ها به مرور بر انداخته وبی معنا کردهاند. "پوشش مرکز" در پایتخت و شهرهای بزرگ به گونهای است که صدها برابر از نوع اروپایی پوشش، برای حاکم، مخاطره آمیزتر است. چرا؟ روسری ها و مانتوها، هم هستند هم نیستند. این تعلیق، حاکم را معلق و مضطرب میکند.
نوع لباس ها واشکال استفاده از آن، حق انحصاری حاکم برای حرکت در مرز قانون را میشکنند. تنها حاکم است که میتواند قانونا کار غیر قانونی انجام دهد. زن ها با نوع پوشش تعلیقی شان، دقیقا در مرز قانون میایستند: پوششان هم قانونی است، هم غیر قانونی. این مبارزه طولانی مدت حاکم با کسانی است که با حرکت در مرزها آن هم به گونهای دسته جمعی و در زیر روشنی آفتاب، او را مضطرب میسازند.
"پوشش مرکز" در پایتخت و شهرهای بزرگ به گونهای است که صدها برابر از نوع اروپایی پوشش، برای حاکم، مخاطره آمیزتر است. چرا؟ روسری ها و مانتوها، هم هستند هم نیستند. این تعلیق، حاکم را معلق و مضطرب میکند.
دولت، متعلقات زن خودش را که در خیابان ها ومراکز اداری وفروشگاهها هستند، نمیتواند به گونهای دست کاری نشده در رسانههای تصویری اش نمایش دهد. گمان نکنید چون اینها را به رسمیت نمیشناسد و مجرم میداند (همچون پوشیده نگه داشتن چهره مجرمان وسارقان) پس نشان نمیدهد، مسئله این است که نشان دادن هر تبعه زن، نشان دادن ماهیت حاکم است، نشان دادن "اجبار" است. دقیقا در همین جاست که اهمیت سیاسی "مسئله زن" معلوم میشود. زن، گرانیگاه ومهمترین اپوزیسیون است. اپوزیسیونی است که ماهیتا بودناش در خیابان، لو دهنده است.
نخستین داوری هر بیننده غریبهای - حتی موافقان حجاب اسلامی- نسبت به نوع حجاب و پوشش زنان در ایران این است: حجاب زوری/اجباری(۳). این مسئله مخاطره آمیز و تماما سیاسی است. هر زنی با نوع حجابش، ماهیت حاکم را نمایش میدهد. حاکمی که در برابر موضوع لباس و حجاب، همواره خود را در مواجهه با "اشباح" حس کرده است، نمیداند دراین میان باید یقه چه کسی و نهادی را بگیرد و برای همین در خلال گشت های پلیساش، دست به دامان "کارفرهنگی" میشود؛ نمایشگاه میگذارد و برنامه تلویزیونی میسازد و کتاب چاپ میکند. هرجا نام کار فرهنگی از سوی حاکم به میان میآید، آنجا دقیقا جایی است که پلیس اش مستاصل شده و نمیداند چه کسی را باید بزند. این کار فرهنگی، ریشهای کاملا سیاسی دارد: کدی است برای شناختن استیصال پلیس.
دو
زیمل در مقالهای درباره مُد نوشت که شهر با آزاد ساختن فرد از بسیاری از قید وبندهای جامعه سنتی، فردیت را به ارمغان میآورد؛ اما همین فرد آزاد شده، خود را در میانه فشار ساختارهای جامعهای مییابد که دائماً به عرصه فردیت او تجاوز و تعرض میکند. از دید زیمل، فرد مدرن در این وضعیت، تنها با پیگیری نمادها و نشانههای منزلتی "مد" است که میتواند فردگرایی خود را گسترش داده و فشارهای زندگی جدید را تحمل کند. به یک معنا "خود" از طریق مصرف "مد" است که میتواند خود را اثبات کند.
از سویی دیگر مد ، دیالکتیک میان میل فرد به شبیه بودن به دیگران ازیک سو و درهمان حال متمایز بودن از دیگران است. هم گویای تمایزات طبقاتی است و هم موجب همبستگیهای گروهی میشود. دوگانگی ای درمد متبلورمی شود که به صورت سنتزی عملی میان گرایش روانشناختی به "تقلید" وگرایش روانشناختی به "تمایز" ابرازمی شود. زیمل مینویسد:
"مد یعنی تمرکزآگاهی اجتماعی فرد برجایی که اسباب مرگ خود مد را نیز فراهم میکند. بی هیچ دلیل ملموسی ناگهان پدیدهای جدید درجایی ظاهرمی شود، تا اینکه بار دیگر فورا ازبین برود. مد شکلی زیباشناختی ازغریزه تخریب است؛ گسستی کاملا موقتی ازگذشته. در مد اصل حیات متغیر، جایگزین اعتقادات اصلی ، ماندگار و پا برجایی میشود که بیش ازپیش قدرت خود رادر مدرنیته از دست میدهند."
نکته مهم دیگری که زیمل به آن اشاره میکند این است که اگر مد گرایش به همسان شدن و منفرد شدن (به گونهای توامان) باشد، پس شاید این امر توجیه کند که چرا زنان به طور کلی این چنین به آن علاقهمندند. از نظر وی، ضعف جایگاه اجتماعی زنان در قسمت اعظمی از تاریخ موجب شده تا آنان با آنچه عرف وشایسته است رابطه نزدیکی پیدا کنند؛ زیرا که ضعف تاریخی وتحمیل شده بر آنان این حالت را در وجودشان درونی کرده که از مسئولیتهای پذیرش فردیت اجتناب ورزند و در سایه برگزیدن شکل زندگی همگانی از سوءاستفاده دیگران در امان باشند. اما از سویی دیگر، زنان تلاش میکنند که به میزانی از فردی شدن ومتمایز شدن دست یابند که هنوز در بنیان مستحکم عرف وسطح عمومی زندگی برایشان امکان دارد. مد، از نظر زیمل، این ترکیب را به بهترین وجه ممکن برای آنها ارائه میکند.
مسئله این است که نشان دادن هر تبعه زن، نشان دادن ماهیت حاکم است، نشان دادن "اجبار" است. دقیقا در همین جاست که اهمیت سیاسی "مسئله زن" معلوم میشود. زن، گرانیگاه ومهمترین اپوزیسیون است. اپوزیسیونی است که ماهیتا بودناش در خیابان، لو دهنده است.
درکلانشهرهای ایران مدی که بیش از هر جای دیگر در لباس زنان خود را نمایان میسازد، با تلقی زیملی، تلاش دم دستی زنان برای عرضه فردیتشان است. نوعی متمایز ساختن "خود" از "دیگری" با تقلید از"دیگری"، یا به عبارت دیگرتلاشی همگانی برای متمایزساختن خود از کسانی که نمیخواهی مثل آنها باشی وشبیه ساختن خود به کسانی که دوست داری مثل آنها باشی برای بازتولید فردیت روبه اضمحلال. لباس های هماهنگ با مد نمادهایی هستند زیبا شناسانه – تخریب گرایانه برای نمایش فردیت. توجه دولت با تمامی ابزارش به لباس ها در واقع توجه کلیتی است که با فردیت اتباعش مورد تهدید قرار میگیرد. در هجوم به لباس ها همواره چیزی از ناخرسندی هست: ناخرسندی دولت از فردیت زنانه ومتمایز شدن افراد از اشکال رسمی ویکسان شدن با اشکال غیر رسمی و رقیب. تعقیب وگریزی همیشگی در خیابان ها.
سه
بوردیو، اولین جامعهشناسی است که به صورت نظاممند به موضوع مصرف و "سبک زندگی" پرداخته است. از دیدگاه او، شرایط انضمامی و ملموس زندگی فرد و موقعیتش در ساختار اجتماعی است که منجر به "منش" خاصی در او میشود. این منش خاص همان چیزی است که سبک زندگی او را مشخص میکند. در واقع سبک زندگی، صورت بروز یافته ترجیحات فرد است که به شکل عمل درآمده و قابل مشاهده است.
مسئلهای که با عنوان معضل پوشش در "دولت" مطرح شده، ناشی از نوعی سبک زندگی است که به صورت عینی و قابل مشاهده در شکل ونوع آرایش، تنگی و کوتاهی مانتوها و... درآمده که بیشک برای فهم و بررسی آن، همچون هر منش دیگری، باید با شناخت از شرایط انضمامی فرد و ساختار اجتماعی او − که از این سبک زندگی پیروی میکند − همراه باشد. حاکم که وضعیت لباس در ایران را "مسئله" میبیند، پیش از به میان آوردن هر طرح و طراحی هر نوع مدی، برای شناختن چرایی این مسئله، میباید چگونگی وضعیت اجتماعی را فهم کند. یکی از هزار جزء این وضعیت، رابطه میان لباس و بدن در ایران است.
قدرت (فرهنگ و دولت) از حضور بی واسطه بدن در عرصه عمومی جامعه ایران، همواره جلوگیری به عمل میآورد. به بیان دیگر حوزه عمومی، خالی از هرگونه اندام برهنه است . در این وضعیت، " لباس" به گونهای اغراق شده، کارکردهای نمایشی و اروتیک "بدن" را به عهده گرفته است. لباس، به عنوان واسط میان تنها، در شرایط فقدان حضور بدن، به بازنمای بدن، تبدیل میشود؛ به صورتی انتزاعی جایگزین تن میشود. به همین سبب نسبت به دیگر جوامع، از اهمیت متفاوتی برخوردار میشود - تبدیل به امرپروبلماتیک میشود- و به عبارتی به صورت محور مصرف درمی آید. صنعت لباس امروزه در جامعه ایران موقعیتی مازاد از جایگاه کارکردی خود پیدا کرده و پر اهمیت ترین بازار مصرف را در اختیار دارد. بهترین مغازهها در گران ترین مناطق شهری وبیشترین وارد کنندهها و قاچاقچی ها به گفته مقامات دولتی در حوزه لباس مشغولاند. خیابان های تهران در اختیار بوتیک های لباس است.
قدرت (فرهنگ و دولت) از حضور بی واسطه بدن در عرصه عمومی جامعه ایران، همواره جلوگیری به عمل میآورد. به بیان دیگر حوزه عمومی، خالی از هرگونه اندام برهنه است . در این وضعیت، " لباس" به گونهای اغراق شده، کارکردهای نمایشی و اروتیک "بدن" را به عهده گرفته است. لباس، به عنوان واسط میان تنها، در شرایط فقدان حضور بدن، به بازنمای بدن، تبدیل میشود، به صورت انتزاعی جایگزین تن میشود.
لباسهای بدن نما و تنگ، مانتوهای کوتاه، شلوارهای برمودا و تیشرتهای بیآستین در سطح شهر- با حمایت لوازم آرایشی و تکنولوژی های همراه- و درمجموع "مهمونیزه" شدن تمام سطح خیابان ها وشهر، گویای روند سرکوب "بدن" در عرصه عمومی است. بدنی که با استفاده از لباس و آرایش های اغراق شده سعی میکند از اغراق سرکوب، فرار کرده و خود را بازسازی ونجات دهد. لباس در این وضعیت، بدن بدون اندامی است که علیه ارگانیسمهای حاکم صورت بندی میشود، ارگانیسم هایی که همواره به کارکرد اندام ارجاع میدهند و تن را نادیده میگیرند.
این همان ارجاع دلوز به مفهوم تن در نزد اسپینوزا است. تنی اجتماعی که در رابطهای پویا با ساختار درونی و بیرونی اش همواره تغییر شکل میدهد و امکاناتی جدید برای بروز خود را میسازد. بیراه نیست که دلوز تن را موتور تاریخ میداند. در واقع انباشته شدن شهر از بوتیکهای لباس ونمایش بدنهای پارچهای در هالهای از نورهای سفید و رنگین پشت شیشههای براق، گویای غیبت بدن واقعی و میل رو به تصاعد داشتن جایگزین هر چه بهتر برای آن است. تا زمانی که "لباس" نقش بازنمایی را برای "بدن" بازی میکند، نمیتوان از اهمیت مازاد آن کاست.
پانویسها
۱
۲
۳
مسئله لباس اصلا سیاسی نیست و هر جا که پلیس حضور فعال دارد هم سیاسی نمی باشد.بطور مسال حضور پلیس راهنمائی و رانندگی و یا حضور پلیس اداره اگاهی و یا مواد مخدر در کشور به طور فعال هم سیاسی نمی باشد.حضور پلیس در سطح شهری و یا کل کشور فقط در صورتی سیاسی میشود که تعداد زیادی مامور برای جلو گیری و مبارزه با مشکل بوجود امده،برای حکام و یا اکثریت جامعه وارد صحنه شوند و دستورات مقامات قضائی را اجرا کنند.لذا چون مفاسد اجتماعی هر روزه و بصورت گسترده در سطح شهرها و شهرستانها فعال نیست و گه گاه به دلائل سیاسی و یا بهتر بگویم سوءاستفاده سیاسی دولتمردن و مخالفان دولت، از مشکلات زنان (با حجاب و بی حجاب) به افزایش برخورد با بد حجابی و یا کاهش ان دامن میزنند،لذا حجاب زنان فعلا در ایران بهانه ای برای همه شده است و تنها زنان بازنده اصلی هستند.
اما خود لباس پوشیدن در درجه اول حفاظت جنسی و جلوگیری از بیماری است و در نگاه دوم، همانطور که جامعه شناسان،فلاسفه و منتقدین سیاسی فوق و دیگران می فرمایند،بیشتر به فرهنگ جامعه و مخصوصا موقعیت اجتماعی زنان جامعه ، ازادیهای فردی،نمایش بهتر بودن و شیکپوش تر بودن از دیگران، یا متفاوت بودن از دیگران، یا پز دادن و خودبیش بینی و مخصوصا عملکرد دستگاه قضائی با ناقضین حقوق زنان در کشور دارد.
اگر توجهه فرموده باشید،در اروپا هم خانم ها دارای پوشش هستند و صد البته که پوشش را خود انتخاب میکنند.اما چرا لباس می پوشند؟ایا اگر خانمی در اروپا بخواهد لخت به خیابان برود مانع این خواست وی نمی شوند؟در صورتی که همین خانم اجازه دارد در سونا لخت باشد و یا در کنار دریاچه و دریا در محلهای خاصی در کنار مردان لخت،بدون شورت و کرست به شنا کردن و راه رفتن در ساحل مشغول باشد.تذکر اینکه همزمان در اروپای شرقی با توجه به داشتن سیستم سوسیالیستی ،زنان و مردان حق نداشتند بدون شورت در دریا و یا دریاچه شنا کرده و یا قدم بزنند
متاسفانه در جوامع اسلامی و برخی جوامع مذهبی دیگر و نیز جوامع غیر مذهبی فقط سعی شده با زور مردم را مجبور به کاری کرد که قبلا در رابطه با ان کار،اصلا فرهنگ سازی و اموزش اخلاقی لازم صورت نگرفته است.شاه و اتاترک در ایران و ترکیه بدون هم فکری با جامعه شناسان،روانکاوان،مذهبیون و روشنفکران و نیز عدم مشارکت دادن انان،یک شبه چادر از سر زنان کشیدند و جمهوری اسلامی هم یک شبه چادر بر سر زنان کرد و از ان زمان تا کنون خود پوشش تبدیل به مسئله سیاسی شده است.
در مورد نوع پوشاک ضمن تعلیم و تربیت از دوران کودکی،باید اهسته،اهسته عمل عادی سازی را هم شروع کرد.در غیر اینصورت نه میتوان به زور زنی را محجبه و نه زنی را بی حجاب کرد و اگر دولتی هم شهروندانش را موقتا مجبور کند،با مشکلات زیادی رو برو خواهد شد.حتی در اروپا هم شاهدیم که خانمهای محجبه مسلمان حاضرند از رفتن به اداره و شرکت و کارخانه صرف نظر کنند ولی روسری را از سرشان برندارند.جالبتر اینکه همین دختر خانمها با شلوار و تی شرت مد روز و تنگ و به سر گذاشتن روسری به خیابان میروند.
مشکل دیگر در جوامع بشری، مشکل ژنتیک و یاغریزه جنسی مردان است که با دیدن زنان (باحجاب و بی حجاب)تحریک میشوند.فرق نمی کند که مرد مسلمان و یا غیر مسلمان ایزانی،اروپائی، امریکائی و یا چینی باشد.البته هرچه مردان محدود تر باشند،تمایلات جنسی انان هم بیشتر است و سریعتر تحریک میشوند.در صورتی که زنان در رابطه با سکس و عشق بسیار متفاوت تر از مردان هستند.همچنین ٩٠ درصد زنان تغییرات ظاهری و زیبائی خود را جهت جلب توجه زنان دیگر انجام میدهند.ولی ٩٠ درصد مردان برعکس، برای زنان به ارایش و شیک پوشیدن می پردازند.
مذهبی که هویت خود را در اشعار عربی، وعده و وعید بهشت، آتش دوزخ، تهکیم و تکریم اللهای مجهول و مجنون, سرکوب امیال جنسی و طبیعی انسان و اخلاق را از دریچه آلت تناسلی محک و قیاس میکند, لاجرم مبشر رفتاری مزورانه،خشونتطلب و روانپریش است. جوامع اسلامی امروز نمونه برجسته تاثیرات و تراوشات این مکتب در همه ابعاد فردی،عرفی،اجتماعی و درنتیجه, اقتصادی- سیاسی درمیان مومنین خود هستند.
اقای پیری این نظرات کیلوییتو از کجا میاری؟نظراتت شبیه تیوری های اقای مشاییه.بی ربط و پرت.
اگر مایل نیستی نظرم را نخوان و اگر دوست داری ایرادم را بگیر و راهنمائیم کن که من هم بتوانم مثل شما در جمع روشنفکران خود راجا کنم.اگر هم اینقدر خودبینی و ناراحت میشی که دیگران هم نظرشان را بدهند،حتا غلط ،به مسئولین زمانه اعتراض کن که از این پس نظر من و امثال منو به خاطر کسانی چون شما که طرفدار ازادی بیان هستند،انعکاس ندهند.
نظر را من داده ام و مسئول مربوطه در زمانه به خود زحمت داده و انرا درج کرده و مخارج این کار را هم داره کس دیگری میده،چرا شما ناراحتی؟اگر شما مامور اداره ارشاد بودی حتما درب زمانه را به خاطر نطر من،گل میگرفتی!اگر این مطالب هم چرت و پرت است،شما مرا به بزرگواری و علم والایت ببخش
آقای بزرگیان اغلب کارشان این است که چند تا نظریه بی ربط با هم و بی ربط تر با موضوع را در هم آمیزند و در شکل حرف حسابی تحویل مردم دهند. مسأله لباس زنان سیاسی است اما نه به این دلیل مزخرف. این مسأله را باید در بافت و فرهنگ ایران مطالعه کرد نه بر اساس چند تا نظریه بی ربط که نویسنده خودش هم آن ها را نفهمیده.
کاربر مهمان
چه خوب است که شما نوشته ای را که به نظرتان قابل قبول نمی آید را نقد کنید. به قول آقای پیری خانقاه در کامنت های قبلی "ایرادم را بگیر و راهنمائیم کن". مطمئن هستم زمانه استقبال خواهد کرد. ...... امیدوارم که روزی همت کنید و رابطه ریشه های کامنتتان را با -به قول خودتان- بافت وفرهنگ ایران بررسی نمایید. تحقیق خوبی می شود
حتی مأموران نیز اعتقادی به لباس اسلامی ندارند. با دقت عکس را نگاه کنید: آقا پلیسه انگار چیزی غیر از لباس میخواد و خانم هم باید بگوید " دم در بده بفرمایید تو" . این خانم اگه روسری سبز داشت آیا باز هم آقا پلیسه با خوشرویی برخورد میکرد؟ جامعه ما بیکار است و همان بهتر که به فکر مقنعه و چادر و بشکه های واجبی باشیم. خدا بیامرزه صادق هدایت را...
به احتمال زیاد نتوانسته ام منظورم را خوب بیان کنم،لذا جملات زیر را اضافه میکنم:
عرض کردم لباس پوشیدن ربطی به سیاست ندارد و مسئله لباس اصلأ سیاسی نیست.اما شاه و خمینی انرا سیاسی کرده اند و برای مخالفین خود نیز بهانه ای درست نموده اند.اگر توجه فرموده باشید ٥٠ سال قبل هم در اروپا زنان لباسهای بلند می پوشیدند و بعد از جنگ جهانی دوم،نسل جدید تصمیم گرفت نوع پوشش خود را به اشکال مختلف تغییر دهد.تا ان زمان چهار چوب اخلاقی اجازه پوشیدن مینی ژوپ و یا شلوارک را به زنان نمی داد.اگر دولت در این تغییر دخالت میکرد و مردم را طبق قانون مجبور به پوشش خاصی میکرد،از ان موقع تبدیل به یک مسئله سیاسی در جامعه میشد.لذا اصل پوشش سیاسی نیست و انسانها در محیطهای گوناگون و شرایط جوی گوناگون،شخصا و یا بصورت تقلیدی و غیره،اقدام به لباس پوشیدن کرده اند.از ان زمان به بعد مسئله اخلاقی و سپس مذهبی هم بدان اضافه شده است.لذا ما خود به سیاسی شدن بسیاری از کارها دامن می زنیم و اگر عاقلانه عمل کنیم نه برای خود و نه برای دیگرن ایجاد مشکل می نمائیم.
اگر اقای خمینی نظر جامعه شناسان و روانکاوان و سیاسیون مذهبی و غیر مذهبی را در رابطه با مسئله لباس و دیگر مسائل جامعه مد نظر قرار میداند،مطمعنا به یکباره زنانی که سالهای سال پوشش را امری عادی و لازم میدانستند را مجبور نمی کرد که علی رغم میل خود به یک باره چادر بسر کنند و یا مانتو بپوشند.
ایشان میتوانستند با دلائل مذهبی جامعه را ارام ارام به انچه که میل داشتند و دستورات اسلامی میدانستند سوق دهند و مانع از لج بازی زنان با قانونگذاران شوند.ضمنا باید به قانونگذار گفت که اگر قانون شرع اسلامی حتما باید انجام شود،بهتر است در تمام موارد انجام شود.
چرا باید بیت المال به غارت رود و ولیه فقیه به خاطر همرزم بودنش با مفسدین اقتصادی جنایت انان را به بهانه مصلحت،لاپوشی کند و اسلام را تخریب کند و حق مسلمانان را لگدمال نماید؟
چرا باید دسترنج کشاورزان و باغداران مسلمان توسط تاجر نامسلمان به قیمت نازل خریداری و در میادین کشور اسلامی به قیمت گران فروخته شود؟ایا در قانوانین شرعی، برای حفظ جان و مال و ناموس زحمتکشان جامعه تبصره و ماده و نری وجود ندارد و یا اینکه اخوند مسلمان نما با تاجر نامسلمان و فامیل خود،از یک توبره تغزیه میکنند؟
در پایان عرض میکنم که هر چیزی را میشود سیاسی کرد حتی خوابیدن که اختیاری نمی باشد و امری ضروریست.ولی وقتی در زندان،شگنجه گر مانع از خواب زندانی میشود،عمل نا درست او سیاسی میشود و یا وقتی اسقوف کاتولیکها میگوید زن و شوهر فقط برای تولید مثل،حق نزدیکی جنسی را دارند هم مسئله سیاسی میشود.در صورتی که سکس یک امر طبیعی-غریزی است.
با تشکر از اقای بزرگیان
ارسال کردن دیدگاه جدید