چشم به آسمان دوختن، دست به آسمان دراز کردن
اکبر گنجی − در اینکه جمهوری اسلامی نظامی غیردموکراتیک است، اختلاف نظری وجود ندارد. اما در اینکه مصداق کدام یک از رژیمهای غیردموکراتیک (دیکتاتوریهای نظامی، دیکتاتوریهای توتالیتر و فاشیستی یا دیکتاتوریهای سلطانی) است، اختلافنظرها کم نیستند.
رژیم هر اندازه هم که استبدادی باشد، باز فرصتهایی برای فعالیت در آن وجود خواهد داشت. از این نظر، وضع جمهوری اسلامی با رژیمهایی چون رژیم صدام حسین، قذافی، اسد، و...بسیار تفاوت دارد. مسئله این است: آیا از فرصتهای قانونی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی میتوان و باید استفاده کرد یا نباید کرد؟
برای روشن شدن محل نزاع و نزدیک شدن به پاسخ، به قلمروهای متفاوت زیر بنگرید:
یکم- حوزه مطبوعات: مطابق قانون مطبوعات، انتشار نشریه منوط به اخذ مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. اگر در همین شرایط سخت بتوان مجوز نشریهای دریافت کرد، آیا این اقدام مفید و موجه نیست؟ فرض کنید ماهنامهزنان مجددا اجازه انتشار یافت. در این صورت چه باید کرد؟ صاحب امتیاز و مدیر مسئول باید آن نشریه کارساز را منتشر سازد یا بگوید تا وقتی جمهوری اسلامی سر کار است، من هیچ نشریهای منتشر نخواهم کرد. دهها روزنامه، هفتهنامه، ماهنامه و فصلنامه که طی سه دهه گذشته انتشار یافتند و توقیف شدند، به سود مردم بودند یا به زیان آنها؟ نشریاتی چون شرق، اعتماد، بهار، و...که اینک منتشر میشوند، باید چه کنند؟ وجود آنها مفید است یا مضر؟ اگر در این نشریات مقالهای یا مصاحبهای از فردی درخواست شد- با وقوف به خودسانسوری توسط گوینده و نشریه- باید آن را پذیرفت یا رد کرد؟ خب فرد میتواند بگوید: «تا وقتی من نتوانم علیه سرنگونی جمهوری اسلامی آزادانه حرف بزنم، یا تا وقتی سخنان من سانسور میشود، هیچ مقالهای به شما نمیدهم و هیچ مصاحبهای با شما نخواهم کرد.»
دوم- حوزه کتاب: نه تنها تأسیس شرکت انتشاراتی، که انتشار تک تک کتابها هم نیازمند مجوز است. حال اگر در همین شرایط بسیار دشوار بتوان مجوز یک موسسه انتشاراتی دریافت کرد، آیا باید با اشتیاق به دنبال آن رفت یا اعلام کرد تا زمانی که جمهوری اسلامی برپاست، تأسیس شرکت انتشاراتی ناموجه است. فرض کنید وزارت ارشاد صلاحیت شما و همفکرانتان برای به راه انداختن موسسهانتشاراتی را رد میکند. اگر شما بتوانید آثارتان را توسط انتشاراتیهای موجود منتشر سازید، چه خواهید کرد؟ آیا در اعتراض به رژیم سرکوبگر از انتشار آثارتان خودداری خواهید کرد؟ آیا در اعتراض به وجود سانسور هیچ اثری منتشر نخواهید کرد؟ فرض کنید کتاب شما با حذف ده صفحه مجوز انتشار میگیرد. در این صورت چه خواهید کرد؟ آیا بهتر نیست که خوانندگان بتوانند از ۹۶ درصد آرای شما استفاده کنند تا این که هیچ گیرشان نیاید؟
مگر در همین جمهوری اسلامی متون علوم انسانی و اجتماعی و فلسفه (مارکس، گرامشی، فروید، نیچه، فوئرباخ، دکارت، توکویل، هگل، کانت، لاک، هابز، هابرماس، آیزیا برلین، جان راولز، ریچارد رورتی، آمارتیاسن، مارتا نسبام، هیلاری پاتنام، فوکویاما، کارل پوپر، میلتون فریدمن، فون هایک، امیل دورکهایم، جان استیوارت میل، ماکس وبر، جرج زیمل، هایدگر، گادامر، هانتینگتون، آنتونی گیدنز، هانا آرنت، هورکهایمر، آدورنو، اریک فروم، فرانتس نویمان، اریک هابسبام، و...) به زبان فارسی ترجمه و منتشر نشده است؟ آیا چون جمهوری اسلامی رژیمی سرکوبگر و سانسورگر بوده و هست، باید از انتقال فرهنگ مدرن به ایران خودداری میشد؟ آن همه رمان مدرن (گابریل گارسیا مارکز، میلان کوندرا، ماریو بارگاس یوسا، و...) که طی سه دههگذشته به فارسی برگردانده شده است، چه؟ آیا اینها نباید ترجمه میشدند؟
جمهوری اسلامی نمیگذارد اتحادیههای کارگری مستقل تشکیل شوند. اما اگر اجازه میداد، کارگران باید چکار میکردند؟ آیا باید ادعا میکردند که چون رژیم استبدادی است ما از تشکیل اتحادیه خودداری میکنیم؟ مگر حالا که اجازه نمیدهد و سرکوب میکند، کارگران برای تشکیل سندیکا مبارزه نمیکنند و زندان نمیروند؟
سوم- حوزههنر: فقط و فقط به سینما بنگرید و تئاتر و نقاشی و مجسمه سازی و... را فراموش کنید. رژیم در حوزههنر بیش از دیگر حوزهها سختگیر بوده است. اما چه تعداد فیلمهای ایرانی ساخته شدهدر داخل کشور موفق به دریافت جوایز جهانی شدهاند؟ آن همه فیلم خوب که توسط هنرمندان تولید شد، آیا نباید ساخته میشد، چون جمهوری اسلامی رژیم استبداد دینی است؟ آیا هنرمندان نمیتوانستند و نمیتوانند استدلال کنند:«مشکل از همان آغاز- یعنی سناریو- شروع میشود که وزارت ارشاد آن را ویران میسازد. نتیجه نهایی- یعنی خود فیلم- را هم دوباره نابود میکند. پس تولید فیلم در این رژیم بی فایده و بلاموضوع است.» اما هنرمندان از همین فرصتهای تنگ استفاده کرده و آن آثار را آفریدهاند.
چهارم- حوزه دانشگاهها: جمهوری اسلامی با انقلاب فرهنگی دانشگاهها را تعطیل کرد تا پس از
پاکسازی اساتید و دانشجویان و برقراری نظام سختگیرانهگزینش، دانشگاهها را اسلامی سازد. نسل جوان ایران زمین چه باید میکرد؟ آیا در اعتراض به کل این فرایند سرکوبگرانه، باید خود را از حق تحصیل محروم میساخت؟ جمهوری اسلامی به شدت نیازمند اقشار تحصیل کرده- خصوصاً در علوم طبیعی تجربی- بود و هست. به همین دلیل در کشوری که همهدانشگاهها- حتی دانشگاه آزاد- دولتی است، به شدت در این زمینه سرمایهگذاری کردند و تحصیل علم- به خصوص برای زنان- تشویق شد. تعداد دانشجویان کشور از ۱۷۶ هزار تن در سال ۱۳۵۷ به بیش از چهار میلیون و یکصد هزار تن در سال ۱۳۹۱ افزایش یافته است. دانشجویان و اساتید ایستادگی کرده و از همین فرصت به خوبی استفاده کردند. به نتیجهکار بنگرید که مطابق میل جمهوری اسلامی نیست. پس از گذشت ۳۳ سال، همچنان از سکولار و لیبرال بودن دانشگاهها ناله میشود و دائماً از پاکسازی و اسلامی سازی دانشگاهها سخن گفته میشود. یکی دیگر از پیامدهای استفاده از این فرصت، این بوده که زنان اکثریت دانشجویان و فارغ التحصیلان را تشکیل دادهاند.
پنجم- حوزه وکالت: قوه قضائیه تحت امر ولایت مطلقه فقیه است. دادگاههای زندانیان سیاسی و مطبوعاتی و عقیدتی، فرمایشی بوده است. جمهوری اسلامی وکلا را هم تحت فشار قرار داده و به خدمت خود در آورده است. با توجه به این واقعیات، متهمان سیاسی- مطبوعاتی- عقیدتی چه باید میکردند؟ از وکلای مورد تأیید جمهوری اسلامی استفاده میکردند یا نمیکردند؟ وکلا چه تکلیفی داشتند؟ در همین رژیم نیز زندانیان وکیل داشتهاند و وکلا عموماً به طور مجانی از زندانیان سیاسی و عقیدتی دفاع کردهاند. نمیتوان مدعی شد که آن دفاعها مطلقا بدون تأثیر بودهاند. وکلا به متهمان کمکهای زیادی کرده و میکنند، هر چند که خودشان- همچون زندانیان- تحت سلطه همین رژیم قرار داشته و به خاطر همین نوع فعالیتها زندانی شده و میشوند.
ششم- حوزه صنفی: مطابق ماده ۱۳۱ قانون کار جمهوری اسلامی : «به منظور حفظ حقوق و منافع مشروع و قانونی و بهبود وضع اقتصادی كارگران و كارفرمايان، كه خود متضمن حفظ منافع جامعه باشد، كارگران مشمول قانون كار وكارفرمايان يك حرفه يا صنعت میتوانند مبادرت به تشكيل انجمنهای صنفی نمايند». آیا از این حق- به دلیل سرکوبگری و عدم مشروعیت جمهوری اسلامی- نباید استفاده کرد؟
آیا انجمنهای صنفی موجود (کانون عالی انجمنهای صنفی کارفرمایی ایران، انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، انجمن صنفی روزنامهنگاران، کانون سراسری انجمنهای صنفی کارفرمایی نمایندگان بیمهایران، انجمن صنفی کارخانههای قند و شکر ایران، انجمن صنفی شرکتهای تبلیغاتی ایران، کانون انجمنهای صنایع غذایی ایران، انجمن صنفی دفاتر مسافرتی و گردشگری ایران، کانون انجمنهای صنفی آرد ایران، و...) مفید بوده و هستند یا باید تعطیل شوند؟ آیا آنها مطلقا نتوانستهاند از حقوق صنف خود دفاع کنند؟
آیا کارگران به سندیکاهای کارگری نیازمند نیستند تا از حقوق خود در برابر کارفرمایان دفاع کنند؟ جمهوری اسلامی نمیگذارد تا اتحادیههای کارگری مستقل تشکیل شود. اگر اجازه میداد، کارگران چه باید میکردند؟ آیا باید ادعا میکردند که چون رژیم استبدادی است ما از تشکیل اتحادیه خودداری میکنیم؟ مگر حالا که اجازه نمیدهد و سرکوب میکند، کارگران برای تشکیل سندیکا مبارزه نمیکنند و زندان نمیروند؟
انتخابات شوراهای شهر قرار است همزمان با انتخابات ریاست جمهوری برگزار شده و دهها هزار تن برای سراسر کشور انتخاب شوند. اصلاحطلبان و سبزها حتی این انتخابات را هم بهکلی رها کردهاند. آیا سختگیری جمهوری اسلامی در انتخابات شوراهای شهر هم به اندازه انتخابات ریاست جمهوری است؟ آیا ورود به شوراهای شهر بهکلی فاقد اهمیت است و هیچ سودی برای کشور ندارد؟
جمهوری اسلامی به اتحادیههای کارگری نسبت به دیگر اصناف حساسیت بیشتری داشته است، شاید مهمترین دلیل، سوءظن به ارتباط کمونیستها با کارگران و اشتیاق مارکسیستها به استفاده از کارگران علیه جمهوری اسلامی بوده است. شاید اگر گروههای سیاسی کارگران را رها میکردند، آنان نیز میتوانستند اتحادیهکارگری مستقل- در چارچوب رایج جمهوری اسلامی- پدید آورند.
هفتم- حوزه مشارکت و رقابت سیاسی: احزاب و سازمانهای سیاسی، شرط لازم دموکراسیها هستند. اگر جمهوری اسلامی بگذارد حزبهای سیاسی تشکیل شوند، آیا نباید از این فرصت استفاده کرد؟ حزبها و سازمانهای سیاسی را سرکوب کردند، اما احزاب و سازمانهای سیاسی که خودیها باز کردند (نهضت آزادی، ملی- مذهبی ها، جبهه مشارکت اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، مجمع روحانیون مبارز، دفتر تحکیم وحدت، حزب کارگزاران سازندگی، حزب اعتماد ملی) نیز به مخالفانی تبدیل شدند که چارهای جز تعطیل کردنشان وجود نداشت. خودیها دائماً به غیرخودیها تبدیل شده و خودیهای دیگری جایگزین آنها میشوند. با این حساب، آیا تأسیس حزب و سازمان سیاسی در جمهوری اسلامی باید همچنان دنبال شود یا به کلی کنار گذاشته شود؟
انتخابات چهار گانهجمهوری اسلامی (ریاست جمهوری، مجلس، شوراهای شهر، خبرگان رهبری)، آزاد و رقابتی و منصفانه نیست.با این همه، انتخابات یکی دیگر از فرصتهای جمهوری اسلامی است. همین انتخابات دستاوردهای زیادی (دوران اصلاحات، دوران جنبش سبز) داشته است. یک راه این است که با انتخابات جمهوری اسلامی به کلی وداع شود، چون رژیم نامشروع و سرکوبگر و متقلب است.
نتیجهگیری
نتیجه آن که برخی اصلاح طلبان ناخواسته همانند جبهه ملی میشوند. جبهه ملی موافق نظام سلطنتی مشروطه به وسیله خاندان پهلوی بود و این را در سال ۱۳۴۰ هم به اطلاع شاه رسانده بود (امیدها و ناامیدیها، خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، ص ۲۰۵). خواست آنها برگزاری "انتخابات آزاد" در چارچوب نظام سلطنتی مشروطه بود. امینی که نخست وزیر شد، کارشان با او هم به رویارویی کشید، از این طرف تجمعات اعتراضی، از آن طرف بازداشت و زندان. آنها از امینی درخواست کردند انتخاباتی برگزار کند که "۲۰ درصد یا ۱۰ درصد از نمایندگان واقعی مردم" به مجلس راه یابند (امیدها و ناامیدیها، صص ۲۱۴- ۲۱۲).
با اصلاحات شش گانه شاه یا رفراندوماش تحت عنوان "اصلاحات بله دیکتاتوری خیر" مخالفت کردند. پاکروان- رئیس ساواک- در زندان با آنها مذاکره کرد تا "جبههی ملی نسبت به سلطنت ابراز وفاداری و احترام بکند و دستگاه هم جبههی ملی را به رسمیت بشناسد و فعالیت او را در حدودی آزاد بگذارد" (امیدها و ناامیدیها، ص ۲۳۰).
جبههملی به وعدههای رژیم اعتماد نداشت. میان رهبران جبهه هم اختلاف نظر وجود داشت. به گفتهسنجابی:«این بود که در چنان وضع مبهمی با شک و تردید و اختلافی که در میان همکاران ما وجود داشت آقای صالح اعلام قطع مذاکرات کردند. علم هم یک بار با آقای صالح ملاقات و مذاکره کرد ولی نتیجهای از آن حاصل نشد.» (امیدها و ناامیدیها، ص ۲۳۲).
علت دیگر قطع مذاکره، عدم دسترسی به دکتر مصدق بود:«خب در این موقع دکتر مصدق هم در توقیفگاه خودش در احمدآباد بود و البته ما هیچ گونه تصمیم سیاسی بزرگی بدون مشاوره با او نمیتوانستیم اتخاذ بکنیم و اتخاذ نمیکردیم. این هم یکی از علل قطع مذاکره ما با نمایندگان دولت و دربار بود که نمیدانستیم او در این باره چه نظری دارد.» (امیدها و ناامیدیها، ص ۲۳۲)
اختلافات داخلی جبهه ملی، عدم دسترسی به دکتر مصدق، و پیشنهادات اشتباه مصدق از یک سو، و بسط حکومت مطلقهشاه از دیگر سو، به تعطیلی خودخواسته جبههملی انجامید. مصدق دستور تعطیلی جبههملی دوم و تشکیل جبههملی سوم را صادر کرد (امیدها و ناامیدیها، صص ۲۳۸- ۲۳۴).
شاه وقتی به سراغ رهبران سابق جبههملی رفت که کار از کار گذشته بود و در وضعیت انقلابی، آنان نیز مجبور بودند که دنباله رو آیتالله خمینی شوند. آن تجربه نزد اصلاحطلبان حاضر است. اصلاحطلبان یا باید انقلابی شده و به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی بروند، یا اگر میخواهند اصلاحطلب باقی بمانند، باید از فرصتهای همین رژیم استفاده کنند تا به جبههملی دیگری تبدیل نشوند. جبههملی به مصدق دسترسی نداشت، اصلاحطلبان هم به موسوی و کروبی دسترسی ندارند.
به گفتهسنجابی، «همه فعالیتهایی که میگویند برای تشکیل جبههملی سوم شده در واقع فعالیتهایی بوده برای کشتن و از بین بردن جبههملی چون تاریخ و واقعیت نشان داد که بعد از آن دیگر جبههای که بتواند در داخل مملکت عرض اندام بکند و مظهر کوچکترین اثری بشود اصلاً به وجود نیامد.» (امیدها و ناامیدیها، ص ۲۳۹)
در نتیجه در آخرین جلسه جبههملی در منزل دکتر امیر علایی، صالح سیاست سکوت- یا سیاست صبر و انتظار- را پیشنهاد کرد و قبول عام یافت (امیدها و ناامیدیها، ص ۲۴۴). سنجابی میگوید تنها فردی بود که با این سیاست مخالفت کرده است. برای این که سکوت و بیحرکتی یعنی اعلام مرگ : «جبههای که
بیحرکت و ساکت بماند در واقع حکم اعدام و نفی خودش را صادر کرده است...محققاً میبایستی موضع بگیریم ولی این در صورتی بود که ما سازمانی داشته باشیم که به نام آن سازمان بتوانیم اقدام و فعالیت کنیم.» (امیدها و ناامیدیها، ص ۲۴۵)
سنجابی میگوید تعطیل شدن جبههملی از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷، دو پیامد داشت:«یکی برگشت به حکومت مطلق دیکتاتوری بدون مزاحم و معارض شاه و دوم، آغاز مبارزات و فعالیتهای زیر زمینی»(امیدها و ناامیدیها، ص ۲۵۰). بدین ترتیب، در سال ۱۳۵۷، جبههملی هیچ در انبان نداشت.
گروههایی که براندازی رژیم را تعقیب میکنند - مانند آیتالله خمینی و سازمانهای چریکی که به دنبال سرنگونی رژیم شاه بودند- میتوانند به انتظار "وضعیت انقلابی" بنشینند تا به عنوان فاعلان انقلاب وارد میدان شده و رژیم را سرنگون سازند، یا از طریق مداخلهنظامی خارجی به سرنگونی جمهوری اسلامی و تجزیهایران دست یابند (دستی از غرب برون آید و کاری بکند). اما گروههای مدعی اصلاحطلبی نمیتوانند چشم به آسمان بدوزند تا «دستی از غیب برون آید و کاری بکند.» یا با این آرزو سیاست صبر و انتظار را پیش گیرند که رژیم به ناچار در نهایت برای نجات به سراغ آنها بیاید.
شاه وقتی به سراغ رهبران سابق جبهه ملی رفت که کار از کار گذشته بود و در وضعیت انقلابی، آنان نیز مجبور بودند که دنباله رو آیتالله خمینی شوند. آن تجربه نزد اصلاحطلبان حاضر است. اصلاحطلبان یا باید انقلابی شده و به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی بروند، یا اگر میخواهند اصلاحطلب باقی بمانند، باید از فرصتهای همین رژیم استفاده کنند تا به جبهه ملی دیگری تبدیل نشوند. جبهه ملی به مصدق دسترسی نداشت، اصلاحطلبان هم به موسوی و کروبی دسترسی ندارند.
انتخابات شوراهای شهر قرار است همزمان با انتخابات ریاست جمهوری برگزار شده و دهها هزار تن برای سراسر کشور انتخاب شوند. اصلاحطلبان و سبزها حتی این انتخابات را هم بهکلی رها کردهاند. آیا سختگیری جمهوری اسلامی در انتخابات شوراهای شهر هم به اندازه انتخابات ریاست جمهوری است؟ آیا ورود به شوراهای شهر بهکلی فاقد اهمیت است و هیچ سودی برای کشور ندارد؟
می توان خوشنام و قهرمان شد، اما تأثیرگذاری در ساختار سیاسی امر دیگری است. انقلابیگری و اصلاحگری لوازم منطقی خاص خویش را دارد. نمیتوان این دو را به صرف مدعا فروکاست، "رفتارهای جمعی" ناشی از نظریه، مهمترین رکن این دو رویکرد متفاوت است. باید شجاعانه به پیامدهای منطقی باور ملتزم بود.
آنچه را به عنوان نقطه های مثبت این حکومت آزادی کش نوشته ای از آزادی خواهی این حکومت نیست٬ بلکه مردم ایران بیش از این به او این اجازه را نمی دهند. ایکاش کل این حکومت را با یک تکان از سر سفره ی تاریخ و تمدن و مادیات و معنویات ایران می راندند. اینان نه تنها از سلفی ها در باطن بدترند و حتا آنها که از دین رحمانی هم سخن می گویند را همچون دشمن حربی می کشند و شکنجه می کنند٬ چرا که آنها اصوصا دینی رحکانی را برسمیت نمی شناسند و درستش هم همین است. بلکه این زیم آدمکش باعث بانی بوجود آمدن سلفی ها در جهان است. یامان باشد که ابو شریف نماینده ی خمینی در افغانستان پایه گذار طالبان بود. همان ریشویی که یکی از پایه گذاران سپاه بود و بعد در ابتدای انقلاب شد سفیر ایران در افغانستان. خمینی و امام زمان حرامزادهای سلفی را پس انداختند. یادتان باشد. اما از آنجا که حرامزاده حرامزده است٬ این سپاه پاسداران و بسیج از ترس سلفی ها و هر وقت که بیاد خشونت آنها می افتند شلوار نجس می کنند. و در پاسخی کسی که نوشته آمریکا وقتی به ایران بیاید سلفی ها را با خود خواهد آورد٬ باید بگویم که سلفی ها سی و پنج سال است که بر ایران حکومت می کنند. اختلاف سلفی ها ی ما و سلفی ها عرب فقط در نژاد است. وگر نه اسلام یکی ست و آدمکش!
گنجی عزیز حکومت شاه ظرفیت مصالحه به شکل "جبههی ملی نسبت به سلطنت ابراز وفاداری و احترام بکند و دستگاه هم جبههی ملی را به رسمیت بشناسد و فعالیت او را در حدودی آزاد بگذارد" را داشت. خاتمی اینهمه خودشو کوچیک کرد پالس مثبت داد حکومت زبونش درازتر شد. خامنهای فقط برای ریختن آبرو و تحقیر اصلاح طلبا رو واسه انتخابات میخواد. در ضمن خمینی هم بعد ۱۵ سال فراموش نشد امروز که میرحسین عطسه کنه عالم میفهمه.
کي گفته حکومت، شوراي شهررا رها کرده اند ؟ در انتخابات فوتبال استانی و پزشکان و وکلا و سينما گران دخالت ميکند....گنجی باز هم پيشنهاد سياه لشکر فيلم فارسی را تکرار ميکند..فقط روش نشده درخواست توبه موسوي و کروبي را هم بکند؟!
من نمیدونم چرا این نوشته توسط برخی از خوانندگان اشتباه فهمیده شده است. گنجی نگفته است که چون رژیم اسلامی رژیم خوبی است این منافذ برای فعالیت و آزادی نسبی وجود دارد. اصلا مقاله در مورد چرایی آن بحث نمیکند. بحث این است که هم اکنون در حوزه های مختلف فرصتهایی وجود دارد که باید از آن استفاده کرد. اینکه هر کسی که کوچکترین فعالیت فرهنگی، اجتماعی و انسانی را انجام دهد متهم کنیم که نوکر حکومت است گرهی نمی گشاید. واقعیت این است که 75 میلیون ایرانی در ایران زندگی میکنند و نمیتوانند فرایند زندگی را متوقف کنند و یا خودشان و حاکمیت را با هم نابود کنند . مشکل خیلی از کشورهای دیکتاتوری این است که مردم هر کدام از این کشورها فکر میکنند که دیکتاتور خودشان از همه بدتر است و هیچ جور امکان فعالیت مدنی وجود ندارد و فقط زبان اسلحه در آن کشور فرضی کاربرد دارد.
سلام
تکلیف مسائلی که در مانیفست جمهوری خواهی گفته شد چه میشود.لب کلام این نوشته ها خلاف هم نیست؟لطفا توصیح دهید.
ممنونم
.حکومت فاشیستی موسیلیی در ایتالیا حکومتی توتالیتر بود اما میزان ازادی سیاسی در ان از حکومت های توتالیتر شوروی بلشویکی و المان نازی بسیار بالاتر بود ! در کل دوران موسیلینی 10مخالف سیاسی اعدام و نزدیک سه هزار نفر زندانی شدند (هانا آرنت توتالیتاریسم) بنابراین بین انواع حکومت های توتالیتر و خشونت سیاسی ناشی از ان حکومت تفاوتهای اساسی وجود دارد که به چگونگی شکل گیری حکومت سنت ایده لوژیک پشت ان و رفتار و روانشناسی جمعی توده های که حکوت از انها ناشی شده یا انها را شکل داده مربوط است !
بی شکلی ویژه حکومت توتالیتر(آرنت) وجلوگیری فرمانروای توتالیتر از عادی شدن اوضاع اجتماعی تا شیوه زندگی نوینی "ثبیت" نشود (ارنت) که هر دوبرای حفظ تحرک جنبش توتالیتر از سوی رهبر(ارنت توتالیتاریسم در حکومت) ضروری است همراه با جنبش توتالیتر فرو میرنده در ایران بدلیل نفوذ مدام افکار وشیو های نوین زندگی (تهاجم فرهنگی) اصل محوری حاکمیت توتالیتر "ارعاب" را با مشکلات اساسی روبرو کرده است !
از اینرو استفاده از هر روش سیاسی فرهنگی مطبوعاتی ذانشگاهی صنفی برای در هم کوبیدن دژ اساسی حکومت توتالیتر "ارعاب" ضروری است !
هرچند واضح است که اتخاذ هر تاکتیک سیاسی بستگی یه توازن قوای سیاسی دارد که کنشگر سیاسی با توجه به ان تاکتیک خود را انتخاب می کند!
باید درانتخابات شرکت کرد!من جرب مجرب حلت به ندا مه!
این نظرآقای گنجی درست است.بایداز فرصت ها استفاده کرد،ما باید از تجربه زمان شاه بیاموریم!احتراز از نگاه سیاه وسفید به جهان.در زمان شاه،هیچکس اعتقاد به مذاکره با رژِیم شاه را نداشت،دیدگاه سیاه یا سفید بر روشنفکران
وجامعه حاکم بود! ونتیجه آن مرگ بر شاه وسرنگون باد ها! انقلاب 57 وویرانی مملکت وفقر فلاکت مردم وجامعه ویران
امروزی است!
در اروپا،پیشرفت ها تدریجی انجام شده اند.تغیر وتحولات درجامعه ما نیز نیازبه صبر وبرد باری دارد.برای بهبود اوضاع باید
نقد ومبارزه کرد.همین مبارزات آرام وتدریجی است که ما را بسمت دمو کراسی وآزادی رهنمود خواهد کرد.
به امید پیروزی!
اگر شرایط سیاسی فعلی ایران تغییر نکند شرکت اصلاح طلبان در انتخابات شبیه خودکشی سیاسی خواهد بود چون طرفداران اصلاح طلبان به دلیل عدم اعتماد به سلامت انتخابات در آن شرکت نمی کنند و اصلاح طلبان کاندید شده بدون نیاز به تقلب رای نمی اورند.
در جواب پيام و بهزاد/، باشه گوش به فرمان امام موجود و فرد مورد نظر وي رای ميدهيم تا آقايون بيشتر بدزدندو زندانها پر تر و چوبه ها ی دار بيشتر برپاشود ...
وباچشم به آسمان دوختن، دست به آسمان دراز کردن سينه ميزنيم و با مداحان زار گريه ميکنيم مگر معجزه اتفاق بيفتد و مملکت را از دست اهريمنان نجات دهد ؟!
ندای سبز آزادی - به نظر می رسد نهادهای امنیتی و نظامی زودتر از آن چه تصور می شد به استقبال انتخابات آینده ریاست جمهوری رفته اند و این بار با قلع و قمع اصحاب رسانه پروژه کودتای انتخاباتی جدیدی !! را در ایران کلید زده اند.
اگر تا پیش از این بر اساس رسمی نانوشته، چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری به جهت «داغ شدن تنور انتخابات» در فضای رسانه ای و سیاسی کشور گشایشی نسبی حاصل می شد اما این بار نهادهای امنیتی با تجربه تلخی که از آخرین انتخابات ریاست جمهوری در ایران به دست آورده اند از همین ابتدا با بازداشت گسترده روزنامه نگاران و یورش شبانه به دفاتر روزنامه ها، فیلترینگ سایت های خبری و ایجاد رعب و وحشت در میان فعالان مطبوعاتی و سیاسی سعی در کنترل اوضاع در ماه های منتهی به انتخابات سرنوشت ساز آینده دارند
اهریمن ؟ در حوزه سیاست کدام نظریه پرداز سباسی در یاره اهریمن سخن گفته است ! لطفا منبع اهریمن و اهورمزدا شناسی سیاسی را معرفی کنید ما هم سواد سیاسی مان را افزایش دهیم !
اخلاق رابطه ارزشی بین افراد وسیاست رابطه ارزشی بین گرو های اجتماعی است . در اخلاق شناسی زرتشتی این مردمان یک جامعه هستند که به نیروهای اهریمن توان می دهند و به یاری انهاست که اهریمن بر جهان حاکم می شود و نیروهای اهورمزدا را به شکست می کشاند !
از کاربر مهمان 1391-11-10 03:43. درخواست می شود اکنون که اهریمن را تعیین را فرمودند نیرو های اهورمزدا را هم مشخص بفرمایید تا تکلیف مشخص شود !
دوستان عزیزی که نوشته اقای گنجی را خیلی سپید و سیاه ترجمه کرده است متاسفانه خودشان هستند که در دام سپید و سیاهی گرفتار شده اند. پیشنهاد اقای گنجی درست بر عکس است ، فعالانه وارد زمین بازی شدن و نظر دادن است . ایا دوستان فرصت دیگری را میشناسند که اعتراضاتشان را بیان کنند؟ که سئوالاتشان را مطرح کنند؟ با اصلاحطلبان هم مشکل داریم؟ بسیار خوب ایا این زمان که انها باید پاسخ گو باشند-- حد اقل به ما -- بهترین موقع مطرح کردن ان نیست؟ مداح رژیم بودن چه ربطی به این دارد که از کاندید اصلاحطلب به صراحت سئوال کنیم که رفیق چه چیزی را میخواهی اصلاح کنی ، و تا چه اندازه میخواهی انرا اصلاح کنی؟ فکر میکنید که اگر اینچنین نکنیم حاصل کارمان چه خواهد شد؟ چهار سال دیگر به یک دلقک باز ی دیگری نگریستن و نق زدن و کاریکاتور کشیدن و خندیدن و به هجو کشیدن ؟ ایا سهم ما فقط همین است؟ بله باید اعتراف کرد که ما را به بازی نمیگیرند . یک عده خودشان بازی را در دست گرفته و قواعد انرا تعیین کرده و ما فقط تماشاچی هستیم و انها هم همین را میخواهند. اما گاهگداری که این در ورودی به این زمین بازی اندکی باز میشود باید برویم و از فرصت استفاده کنیم . البته باز هم راهمان نمیدهند وبه بازیمان نمیگیرند. اما ما میتوانیم بازی شان را بهم بریزیم ، لگد بزنیم ، خاک بپاشیم در چشمشان، مانع دیدشان شویم ، حرکتهایشان را بهر صورت کم کنیم ، حواسشان را پرت کنیم ، و..... خلاصه اینکه بین دست بسوی اسمان دراز کردن و نوحه خوان رژیم شدن یک فاصله بسیار زیاد است . در ضمن میتوانیم یک کمی هم کارل پوپر بخوانیم و خوب هم بخوانیم. تغییرات جزء به جزء همیشه معنی اش ذره ، ذره های ناچیز نیست . معنیش تغییر رژیم هم میتواند باشد و تغییر رژیم هم لازما معنی انقلاب خونین نمیدهد ، میتواند خیلی هم ارام و بدون جنگ و خون ریزی باشد. افقط باید ابزارش را درست انتخاب کنیم.
مينا و پيام و بهزاد، از کجاي زمين آمده ا يد؟ يواش يواش خاک بپاشیم در چشمشان، ميخواهيد حکومت غرق در فساد و اختناق را ساقط کنيد؟ با خواهش و تمنا خیلی هم ارام؟ !!
نزديک به چهل سال است مردم و کشور تحت سلطه عرب پرستان افتاده که با عربی شزوع به سخن ميکنندو خاتمه ميدهند و خود را نماينده خدا ميدانند ورحم به بند ه خدا نميکنند. از تجاوزو شلاق و زندان و اعدام و انگشت قطع کردن تا تهديد و ترور نمردم را بسکوت مرگ کشانده اند.
زندانها پراز جوانان شده بجرم تصادف و نتوانستن دادن ديه و طلاق بدون دادن مهريه و فروش 10 گرم موادو دزدي بيست يوروو..و خيلي ها در انتظار قطع دست و پا و اعدام و آقايان ميليون ميليون پول عمومي را مثل پول توجيبي شان خرج ميکنندو....هرگونه معترض هم بعنوان منافق و وابسته خارجي و ...دستگير و روانه کهريزکها ميشوند...
ای کاش انقلاب نمی کردیم - محمد نوری زاد
محمد نوری زاد بمناسبت سی و چهارمین سالگرد انقلاب اسلامی نوشت: «ای کاش انقلاب نمی کردیم»
وی در سایت خود نوشت:
مردم، اگر انقلاب نمی شد، به خدا نزدیکتر بودند. و یعنی: انقلاب مردم را از خدا راند و مردم را به سمت نفرتی ناگزیر از مقدسات و مذهب هدایت کرد و آنچه را که باقی گذاشت پوسته ای آذین شده به شعارهای پوک و سطحیِ مذهبی است. به هیاهوی مداحان و مرثیه خوانان و روضه خوانان و پیدا شدن هفده هزار امامزاده ی تازه تأسیس دقت کنید!
– اگر انقلاب نکرده بودیم، امروزه ظهور چند بچندِ شخصیت های برجسته و نام آور ایرانی در زمینه های علمی و فرهنگی و اقتصادی و هنری، نام ایران را در اذهان مردمان جهان با احترام و تواضع همراه کرده بود. همچنانکه در این سی و سه سال، ما انقلاب کرده ها، عمدتاً از تربیت شدگان و فراورده های علمی و تخصصیِ رژیم گذشته در اغلب زمینه ها سود برده ایم و بر سر جهانیان منت نهاده و فخر باریده ایم. حتی روحانیان انقلاب کرده ی ما نیز تربیت شده در فرهنگ آن دوره بوده اند و از همان فرهنگ بهره ها داشته اند. بهره ای که در این سالها هرگز نصیب کسی نشد. آزادی را می گویم. با همه ی کمبودهایش در آن دوره. و چیزی که نیست در این دوره.
– اگر انقلاب سال پنجاه و هفت صورت نمی پذیرفت، سطح صنعتِ ما با عنایت به شتابی که تا سال پنجاه و هفت گرفته بود، ایران را در تراز کشورهایی چون کره ی جنوبی، و حتماً برتر از ترکیه ی فعلی قرار می داد. در سالهای پس از انقلاب، ما غیرمنصفانه کیفیتِ صنعتِ پیشین را بسیار کوفتیم. که: آن صنعت، صنعت مونتاژ بود. شما بگو اکنون چیست؟ کدام صنعت است که استعدادها را برنیاورد و راه های ناگشوده را پیش روی نیاورد؟ انقلاب اسلامی، مردان و زنان کارآمد خود را از کجا آورد؟ مگر نه این که همگانشان درس آموخته و کارآزموده ی همان دوران بودند؟
– اگر انقلاب نمی شد، امروزه کشور ما در بخش صنعت نفت و صنعت پتروشیمی، به یکی از قطب های محوریِ جهان تغییر چهره داده بود. تجربه های ناشی از قدمت صنعت نفت در ایران، و ظهور صنعت نوپای پتروشیمی در این اواخر، می رفت که ایران را ابتدا در منطقه و بعد در کل دنیا، در تراز یکی از قطب های مسلمِ استخراج و تولید فراورده های نفتی قرار دهد.
– اگر انقلاب نمی کردیم، آبادانی و رفاه عمومی و رونق اقتصادی حتماً بسیار مطلوب تر از امروز بود. به دلایلی که برشمردم. تجلی سرمایه و کار و علم و فرهنگ و هنر، حتماً به معیشت و امنیت و رفاه و رشد می انجامد.
– اگر انقلاب نمی شد، روحانیان و اساساً نظام حوزه ها حتماً از امروز مقبول تر و با آبروتر بودند. چرا که روحانیت، در تمام دوره ی پنجاه ساله ی پهلوی، علاوه بر ساماندهی مراتب مذهبی مردم، نقش ناظر منتقدی را داشت که در سمت مردم قرارگرفته بود و حاکمیت باید مراعات همان مردم را – و به تبع مردم مراعات روحانیت را – می کرد.
– اگر انقلاب نمی کردیم، برای نخستین بار دست روحانیان درتاریخ به خون مردم آلوده نمی شد. وساحتِ آنان به دزدی ودروغ، وترویج ریاکاری و برآوردن آدمهای کودن نمی آلود. واین البته خسارت کمی نیست. روحانی وآدم کشی؟ به عکس ها وفیلمهای خلخالی ازیکسو و چهره ی فلاحیان وحسینیان از دیگرسوی بنگرید!
– اگر انقلاب نمی شد، جنگی درنمی گرفت و بهترین و صادق ترین و قانع ترین جوانان ما شهید و مجروح نمی شدند و سالها به اسارت نمی رفتند و امروز صحیح و سالم در کنار ما بودند و همانها شتاب رشد کشورشان را صد چندان می کردند.
– اگر انقلاب نشده بود، امروز حجاب بانوان از اعتباربیشتری بهره داشت. چرا که آزاد بود و اختیاری. و حتماً حرمت و احترام فراوان تری نیز داشت. برخلاف امروز که متأسفانه با خدشه ی اجبارِ حاکمیت، آسیب بسیار دیده است.
– اگر انقلاب نمی شد، حتماً خدای خوب به ما لبخند بیشتری می زد. و راههای کشف نشده را پیش پای ما می گشود. برخلاف امروز که ما او را به خاک انداخته ایم و از جانب او برای خود او و مردم بی پناه و گرفتار این سرزمین تعیین تکلیف می کنیم.
در جواب پیام در تاریخ سه شنبه, 1391-11-10 16:11.
نيروي اهريمن = ضحاک بعلاوه ياران از عصر حجر در آمد اه اش مثل مصباح و يزدی .....
نيروی اهور مزدا = مردم بجان آمده ايرن مثل نداو سهراب و ستار بهشتی ها.....
به نوشته روزنامه خراسان، این مقام دولتی درعین حال افزایش قیمت مرغ را تائید کرده اما گفته در حال حاضر «میانگین قیمت هر کیلوگرم مرغ، ۵ هزار و ۲۰۰ تومان» است.
همزمان روزنامه بهار در گزارشی با تیتر «۴۸۰ میلیارد تومان سود گوشت وارداتی در جیب دولت»، نوشته دولت از محل گرانفروشی گوشت وارداتی در سالجاری ۴۸۰ میلیارد تومان سود برده است.»
این روزنامه با اشاره به «واردات گوشت قرمز تا پایان بهمن ماه سالجاری ۸۰ هزار تن و تمامی گوشتهای وارداتی در اختیار پشتیبانی امور دام وابسته به وزارت صنعت، معدن و تجارت» بوده است» نوشته «قیمت تمام شده گوشت وارداتی درب انبار پشتیبانی امور دام کمتر از ۸ هزار تومان است و قیمت فروش آن در بازار بیش از ۱۵هزار تومان.»
روزنامه بهار با تاکید براینکه دولت به ازای هر کلو گوشت وارداتی «۶ هزار تومان» سود برده است !!، نوشته «به عبارتی دیگر ۴۸۰ میلیارد تومان سود واردات گوشت» نصیب دولت شده، «سودی که کسب آن غیرقانونی» است اما «دستگاههای متولی هیچ پاسخی برای چرایی کسب این سود و البته چگونگی مصرف آن ندارند.»
آقای گنجی در مورد حزب پانایرانیست ننوشند که همان نقش مورد نظر جبهه ملی (۱۰% نمانده مردم) را برای چند دوره بعضی کرد. حتا سر داستان بحرین سعی کار دولت هویدا را استیضاح کند. ولی کارش به جایی نرسید. این حزب در داستان استیضاح جعفر شریف امامی در رابطه با ماجرای ۱۷ شهریور پیشقدم شد. ولی هیچ ورق مردم آن را جدی نگرفتند. شاید همین بر سر جبهه ملی میافتد اگر قبول میکرد که نقش مخالف ۱۰ درصدی را بعضی کنند. همین داستان به سادگی سر خاتمی تکرار شده است. خرد جمعی را در دراز مدت نمیتوان احمق فرض کرد. در ضمن جوان امروز ممکن است بپرسند حزب پان ایرانیست را میخوردند یا میپوشیدند. جوانهای قدیم سلامهای هیتلری "هموندان" حزب را یادشان هست.
تا بحال هیچ مولف حوزه سیاست نیروهای سیاسی "اهورمزدا" و" اهریمن"را نشان نداده است ! اما:
مردم ازاد در حال عمل سیاسی برای تغییر اینده خود در عمل نیک هستند !
و توده های به جان امده در نفرت برای تخریب گذشته خود در عمل شر هستند !
به تاریخ نگاه کنید و قضاوت کنید !
فرق زیادی هست بین دانشگاه رفتن و روزنامه چاپ کردن و نماینده مجلس شدن و وکیل شدن و حزب کارگری تشکیل دارن با شرکت در انتخابات!
برای همه اینکارها میشود ریش گذاشت و چادر و مقنعه سرکرد و با ریاکاری خود را طرفدار رژیم اسلامی جلوه داد که در بین همه مردم ایران این امر نهادینه شده و است و در هر کاری انجام میشودو به این طریق خیلی راحت حزب تشکیل داد و دانشجو و استاد شد و روزنامه چاپ کرد و بعد هم زیرزیرکی از حق دفاع کرد و کار درست را انجام داد.
ولی انتخابات چیز دیگری است. هر گونه رای دادن آخرش معنی اش در پیدا و پنهان این است که من موافق رژیم هستم و حاضرم در این بازی نمایش اش شرکت کنم و از بین کاندیداهایی که خود رژیم برای من انتخاب کرده و کاملا هم نوکران رژیم هستند انتخاب کنم و فقط حق این را دارم که بگویم دوست دارم کدامیک ازین هزار فامیل توی سرم بزنند و ازم دزدی کنند ! امکان ریاکاری و بعد هم تغییر رفتار نیست. آیا مردم میتوانند بعد از انتخاب یک فرد آنچه را که میخواهند پیاده کنند؟
پيام ، اهريمنان روش مبارزه نهايي را تعيين ميکنند...
به نظر میاید که احتمال فروپاشی نظام اسلامی، آقای گنجی را نگران کرده است.
او هر نوع عمل سیاسی را در ایران با یک اگر امکان پذیر میکند، تا حرفی از فروپاشی یا سرنگونی در میان نباشد.
البته از تکرار فرمول فروپاشی = تجزیه هم کمک میگیرد. این فرضیه باید توسط او اثبات شود،
وگرنه حکم همان گفته شاه را دارد که گفت بعد از من ایران، ایرانستان میشود، که دیدیم نشد.
آیا اسلام در اصل یک نسخه از مسیحیت است؟
مصاحبه با کارل - هاینتس اولیگ، دربارهی آغاز اسلام
مترجم: ب. بی نیاز (داریوش)
این مصاحبه به مناسبت انتشار کتاب «از بغداد به مرو- بازخوانی تاریخ اسلام از آخر به آغاز» اثر کارل- هاینتس اولیگ ترجمه شده است. کارل- هاینتس اولیگ به آن دسته از پژوهشگران و دینشناسان تعلق دارد که طی تحقیقات طولانی خود به این نتیجه رسیدهاند که اسلام از درون یک جنبش مسیحی ایرانی - سوری سر برآورده است. سرچشمهی این جنبش مسیحیِ ایرانی - سوری در خراسان بزرگ (مرو) و سوریه یا به طور کلی در ایران ساسانی بوده است. به سخن دیگر، شبه جزیرهی عربستان یا به عبارت دقیقتر مکه و مدینه خاستگاه اسلام نبوده است و در نتیجه پیامبری به نام محمد که بنیانگذار اسلام باشد، اساساً وجود نداشته است.
نام کتاب: «از بغداد به مرو – بازخوانی تاریخ اسلام از آخر به آغاز»، نویسنده: کارل-هاینتس اولیگ، مترجم: ب. بینیاز (داریوش)، انتشارات پویا، پخش: انتشارات فروغ: www.foroughbook.net
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=50701
ارسال کردن دیدگاه جدید