سهم مهدی از شوخی عفت با فائزه
احسان مهرابی – فائزه از زیر پتو سرش را بیرون آورد و گفت: «مامان، اونجا کجاست که همه آقاها رو میبرن؟» عفت به شوخی گفت: «خودت بعداً میفهمی.» شوخی عفت در پائیز سرد سال ۵۴ و شب بازداشت هاشمی برای فائزه تعبیر و نصیب مهدی هم شده است؛ پسر خردسالی که بنا بر خاطرات هاشمی رفسنجانی، آن شب اولین «بابا نان داد» خود را مشق میکرد.
در ایران فرزندان ارشد میراثدار پدر میشوند، اما اینک دو فرزند کوچکتر خاندان رفسنجانی نماد خانوادهشان شدهاند. فرزندان کوچک از ابتدا مشهورتر بودند. روزگاری یاسر، کوچکترین فرزند نماد خانواده بود. سالهای پایانی ریاست جمهوری هاشمی، هر جا میخواستند فرزندان «هاشمی» را به عنوان اشخاصی که در اقتصاد نقش دارند، معرفی کنند انگشت اشاره به سوی یاسر دراز میشد.
فائزه، تنها مرد خانواده هاشمی
سالهای پیش از انتخابات مجلس پنجم اما فائزه به نمادی از خانواده رفسنجانی تبدیل شد، تا آن حد که او را تنها مرد خانواده هاشمی نامیدند. او با شلوار جین، چکمه قرمز، روسری رنگی و آدامس آمد. پوششی که برای دختر آیتالله نمیپسندیدند، خاصه آیتاللهی که مخالفانش را مخالفان پیغمبر میخواندند. روزگاری که نشریات زنان عکسهای رنگی او را چاپ میکردند، یک نظر او را برای همیشه خبرساز کرد. «دوچرخهسواری زنان». این را دیگر طاقت نیاوردند. حاج منصور ارضی مداح مشهور درمداحیهای کمجمعیت فائزه را «عایشه» خواند و انصار حزبالله شعار دادند «عایشه شترسوار، فائزه موتورسوار». مردم تهران اما رأیشان را به شعارهای انصار حزبالله ندادند. فائزه نفر دوم تهران شد تا هاشمی با لبخندی پیروزمندانه بگوید: «فائزه دختر من است و آقای ناطق دوست من.»
چند ماهی پیش از آن، رهبری به ناطق نوری گفته بود که دختر هاشمی و کارگزاران را در لیست جامعه روحانیت نگذارند.
روزهای خوب و روزهای بد فائزه
انتخابات بعدی هم به کام دختر هاشمی بود، هر چند سخنرانیهایش در حمایت از خاتمی را به هم ریخته بودند. پس از دوم خرداد که روزنامهداری رسم شد، فائزه روزنامه زن را بنا نهاد؛ روزنامهای که در آن نیکآهنگ کوثر، ابراهیم نبوی، شادی صدر، اصغر رمضانپور، کسری نوری و دیگر روزنامهنگاران مشهور به «زنجیرهای» قلم میزدند. برای فائزه روزنامه گویا بسیار مهم بود. جلسات چهارشنبهشبهای روزنامه را تا نیمهشب ادامه میداد و گاهی سفرهایش را به خاطر این جلسات لغو میکرد.
روزنامه زن درماههای اول با چاپ کاریکاتوری سر و صدا کرد: کاریکاتور مردی که در برابر یک قاتل خود را پشت زنش پنهان کرده بود و میگفت: «این را بکش! دیهاش نصف است.» همین کاریکاتور یکی از استنادات نمایندگان مجلس پنجم برای استیضاح مهاجرانی بود. فائزه اما آنقدر فریاد کشید تا ناطق نوری، رئیس مجلس مجبور شد توضیحش را درباره این کاریکاتور در صحن علنی مجلس بخواند.
وقتی مهاجرانی و عبدالله نوری در نماز جمعه تهران مصدوم شدند، روزنامه زن نوشت سردار نقدی سازماندهنده حمله به نوری و مهاجرانی بوده است. شاهد روزنامه هم علیزاده طباطبایی، وکیل این روزهای خانواده هاشمی بود. کار فائزه و علیزاده طباطبایی به دادگاه کشید، اما سردار شاهد تراشید که ظهر روز واقعه درمنزلش بوده و میهمان داشته. در دادگاه اما فائزه دست پر آمد. با برخوردی تحکمآمیز از شاهد سردار نقدی پرسید که نقدی دو خانه دارد در کدام خانهاش میهمان بودید؟ شاهد نقدی دقایقی «من من» کرد، در نهایت قاضی دادگاه به کمک شاهد آمد و او را از دست فائزه نجات داد. علیزده طباطبایی هم با شکایت نقدی چند ماهی به زندان افتاد.
چاپ پیام نوروزی فرح پهلوی، بهانه قوه قضائیه برای توقیف روزنامه زن بود. مخالفان میگفتند، فائزه دوست دارد راه فرح پهلوی را در پیش بگیرد. محمد یزدی، رئیس قوه قضائیه در نماز جمعه تهران به فائزه توپید. اما او در مقابل کوتاه نیامد، پاسخ یزدی را داد و غرفه زن در نمایشگاه مطبوعات به صورت زنجیری در دور قلم طراحی شد.
روزهای خوب فائزه در حال پایان بود. دوستان دیروز برای مجلس ششم راضی به حضور پدرش نبودند و این آتش دامن فائزه را هم گرفت. در ماجرای مشهور به «فائزه گیت»، سخنرانی فائزه در یکی از جلسات داخلی حزب کارگزاران تیتر یک روزنامه صبح امروز شد.
فائزه در جلسه کارگزاران گفته بود که مادرش از پاک کردن عکسهای آیت الله منتظری ناراحت بوده اما افرادی چون عبدی و حجاریان، بدترین اهانتها را به آیتآلله منتظری کردند. روزنامههای آن روزها از قول فائزه تیتر زدند: «پدرم کشتی نجات چپ بود.» فائزه اینبار هم ابایی از مخالفتها نداشت، هر چند اینها همه به قیمت رأینیاوردنش تمام شد.
فائزه دیگر در صدر خبرها قرار نداشت. کاندیداتوری پدرش برای انتخابات ریاست جمهوری هم ولعی دراو ایجاد نمیکرد. اینبار اما مهدی به میدان آمد. سال ۸۸ در جمع حامیان موسوی گفت: «اگر احمدینژاد دوباره رئیس جمهور شود امر بر او مشتبه میشود که امام زمان است.»
میگویند توصیههای مسئولان ایرانی برای مردم است نه برای خود و خانوادهشان. اما دعوت عفت مرعشی که «اگر تقلب شد مردم به خیابانها بریزند» را فائزه اجابت کرد. چندین بار به خیابان آمد و دو بار هم دستگیر شد.
فائزه درباره تأثیر فرزند رئیس جمهور بودن در فعالیتهایش برای ورزش زنان گفته بود که «زنان زیادی هستند که دختر رئیس جمهورند اما از عهده اینکار برنمیآیند». اینک از میان دختران رؤسای جمهور اسلامی او اولین دختری است که به زندان رفته.
گلی که خوب لگد نخورده
«گلش خوب بوده اما خوب لگد نخورده.» این را یکی از اقوام نزدیک عفت مرعشی به کسانی گفت که از نوع روابط اجتماعی مهدی هاشمی ناراضی بودند.
پسر کو ندارد نشان از پدر
مهدی هاشمی از همان کودکی سری نترس داشت و البته کمحوصله بود. برای همین راههای میان بُر را بیشتر دوست داشت. معدلش درمدرسه هفده و نیم بود و رتبه کنکورش ۲۹. نفر اول مهندسی برق مخابرات دانشگاه تهران شد، اما راضی نبود. برق الکترونیک را بیشتر دوست داشت و به پدر گفت که رزمندههای سهمیهای جای او را گرفتهاند.
خاطرات پدر از حضور او در جبهه حکایت دارد و اینکه در هفدهسالگی از طریق ستارگان راه درست را میفهمد و گروهانی را از مرگ نجات میدهد. فرماندهان سپاه هم از حضورش به همراه مجتبی خامنهای در جبهه میگویند؛ فردی که این روزها احتمالاً نقشی اساسی در بازداشت مهدی داشته است.
مهدی هاشمی برای گرفتن سمتهای دولتی بیصبر بود. به بیست و پنجسالگی نرسیده، به وزارت نفت رفت و مدیر شد. شرکت مهندسی و ساخت تأسیسات دریایی، یکی از شرکتهای بزرگی که مهدی مدیرش بود بعدها به مسعود سلطانپور یکی از اعضای انصار حزبالله رسید.
در همین سمتهای نفتی بود که قبل از قوه قضائیه ایران، «نروژیها» در پرونده رشوه شرکت نفتی «استات اویل» به دنبال مهدی افتادند. آخرین سمت نفتی مهدی مدیر عاملی شرکت بهینهسازی و مصرف سوخت بود؛ شرکتی که متهم به استفاده از منابع آن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ است، آن هم در پروندهای که سال ۸۸ باز شد. سه نفر از همراهان مهدی هم به زندان رفتند. حمزه کرمی و مهدی حسینزاده که از محورهای تشکیلات مهدی به نام اتاق فکر بودند. این تشکیلات متهم بود که هاشمی را به عنوان کاندیدایی درمقابل کاندیداهای رهبری مطرح کرده داست. رضا رجبی منشی مخصوص هاشمی رفسنجانی و دستیار مهدی در روزهای انتخابات هم به زندان افتاد. او گویا مأموریت داشت، عجول بودن «مهدی» را مهار کند.
کمتحمل بودن «مهدی» اما باعث گلایه طرفداران هاشمی شد. روابط اجتماعی «مهدی» را برخی بیادبانه میدانستند و به هاشمی و نزدیکانش درباره رفتار «مهدی» گلایه کردند. او اما تنها به انتخابات ریاست جمهوری میاندیشید ومیگفت که اگر پدرش شکست بخورد، دیکتاتوری مذهبی ایجاد میشود.
او سعی میکرد با جذب روزنامهنگاران و هنرمندان روشهای متفاوتی را برای تبلیغ هاشمی به کار ببرد. فیلمهایی متفاوت درباره هاشمی ساخته شد که مهدی به آنها «مارمولک ۲ » میگفت.
مهدی و پدرش ناکام ماندند و چنین بود که مهدی یک روز پس از تحلیف احمدینژاد از سمت خود استعفا داد. محسن چند سالی با احمدینژاد کار کرده بود، اما او با «محسن» فرق داشت. اوضاع هم البته در این میان فرق کرده بود.
مهدی رئیس دفتر پدرش در دانشگاه آزاد شد. چهار سال بعد با سایتی به نام جمهوریت به انتخابات آمد. مسعود باستانی، رضا نوربخش و حمزه کرمی، از دستاندرکاران این سایت اما همه به زندان افتادند. بعد از انتخابات مهدی همچنان همراه پدر بود و در نماز جمعه، هاشمی از جایگاه پائین آمد تا اوضاع را برانداز کند؛ جایی که «حسین شریعتمداری» میپائیدش.
پس از مدتی مهدی به لندن رفت و در این سه سال هزاران خبر دربارهاش منتشر شد. او این روزها برگشته و اعتبار هاشمی در گرو مقاومت او است. او میبایست طاقت بیاورد تا سرنوشت خودش را مانند مهدی هاشمی قهدریجانی، برادر داماد آیت الله منتظری نکند. هاشمی میگوید به قهدریجانی پیشنهاد کرده بود به عنوان سفیر به خارج برود تا سر و صداها بخوابد، اما او ماند و اعدام شد. اگر مهدی طاقت بیاورد شاید وضعیت پدرش هم شبیه آیتالله منتظری نشود. هاشمی این روزها بهخاطر بازداشت فرزندانش از نظام طلبکار شده است و استقامت «مهدی»، هاشمی را همچنان طلبکار نگه خواهد داشت.
سرنوشت دو مهدی و دو آیتالله
مهدی بازجوهای مشترک با مهدی هاشمی قهدریجانی دارد. محسنی اژهای، بازجوی مهدی هاشمی این روزها دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضائیه است اما شرایط برای او به سختی آن سالها نیست. مهدی خیلی چیزها دارد که سرنوشتش را با مهدی هاشمی قهدریجانی متفاوت میکند.
مهدی پیش از اینکه به دست قوه قضائیه ایران بیفتد اوضاع چندان خوبی نداشت. گزارش گاردین درباره نحوه پذیرشش در دانشگاه اکسفورد کار دست او داده بود. او به پرداخت غرامت به «هوشنگ بوذری» محکوم شده و به دنبال تشکیل دادگاه جدید بود. بوذری همان استاد دانشگاهیست که میگوید مهدی سال ۱۳۷۲ او را به ایران دعوت کرده اما مدتی پس از ورود توسط وزارت اطلاعات به مدت هشت ماه بازداشت و «شکنجه» شده است. آنهایی که این پرونده را از نزدیک دنبال کردهاند میگویند در آیندهای نزدیک نوارها و مستندات جنجالبرانگیزی درباره مهدی منتشر میشود.
در یک پائیز دیگر و پس از ۳۸ سال، شوخی عفت مرعشی با دخترش جدی شده، و دامن مهدی را هم گرفته است. فائزه گفته بود که «آرزوی بزرگ من، برقراری حق مساوی بین زن و مرد است.» مهدی اما همیشه با او شوخی داشته و میگفته «حتی بهترین آشپزهای دنیا هم مرد هستند.» این آرزوی فائزه حداقل در یک مورد به واقعیت پیوسته. او و مهدی امروز در یک موقعیت برابر بهسر میبرند. تازه، شاید حتی وضع فائزه بسیار بهتر از وضع مهدی باشد.
عکس نخست: تزئینی. رادیو زمانه
نویسنده تحت تاثیر سبک روایتی نوری زاده است ولی پختهتر و با پراکندگی کمتر مینویسد، اینگونه نگارش برای خواننده عادی جذابتر است، تحلیلی نیست ولی اطلاعاتی است. ریسک در اینستکه که اگر منابع ما مجهز به وسایل استراق سمع نباشند، آنزمان قصههای اثبات نشده، خاطرات یک کلاغ چهل کلاغی، گفتگوهای خاله زنکی و روش شایعه محوری، محک و معیار یک تصمیم یا عمل سیاسی شود و حقایق اجتماعی و سیاسی بصورت ساندویچی (لحظهایی و ساده) بخورد خواننده داده شود !
رومانتیک کردن آقا زاده های که در مافیای قدرت و ثروت دست همه را از پشت بسته بودند در ادبیات ما غریبه نیست. آنها حتی در دزدی سوالات کنکور و دانشگاه و حذف معنوی و فیزیکی رقیبان سیاسی و اقتصادی دست بالا را داشتند.آنها زمانی در جنایت و حذف دگر اندیشان در فضایی تاریکخانه ای تخصص داشند. چنگال آنها به خون و گشتار های بیسرو صدا، محفیانه صدها روشنفکر واندیشند و رقیب اقتصادی و سیاسی تا آرنج آغشته است. فرارش به ایران فرار از حکم دادگاه کانادا و فاش رازهای جنایات و ترورهای خارج کشوری بود. آنها توانستند حتی دانشگاه و دولت انگیس را بخرند. فایزه خود را با شاهزاده و پرنس های اروپایی مقایسه می کرد. این خانواده قدرت عجیبی در به استخدام در آوردن نویسندگان رومانتیک نویس و تحلیلگر سیاسی دارند. شبکه مافیایی تروریستی رفسنجانی اختاپوسی است که همه جا نفوذ کرده بود وکرده است.
زندان رفتن خانواده هاشمی!!؟ اسمش زندان است اما در واقع هتل چند ستاره است. اگر در واقع و حقیقتا زندانی شده باشند خبر خوبی برای ایرانیان وتاریخ این کشور است و امید ایجاد میکند که فردا و فرداهای دیگر نوبت آقازاده های دیگر و خود آقایان است. مافیاهای سیاسی را به فکر واخواهد داشت که قانون تور عنکبوت نیست که فقط کوچکتر و ضعیفان را بدام بیندازد.
آشی که سید احمدو شیخ بهرمان برای مردم پختند بلای جان هر دو شد چه فکر میکردند و چه شد سیدی که ارزوی یک شکم سیر نان و کشمش داشت و ارزوی یک پلو قیمه از کافه همت مشهد را بخدای رسانند و دامن هر دو گرفت البته همیشه برای فایز احترام داشته ام و حسابش را از شیخ جدا کرده ام اما شیخ و سید احمد چه اتش ها که بازی نکردند
قضیه خانواده رفسنجانی سیاه یا سفید نیست. رفسنجانی در حمایت از خاتمی در دور اول و حمایت نسبی از جنبش سبز نقش مثبتی در تاریخ ایران داشته ولی در تثبیت حکومت ج.ا.، جنایت های این حکومت در ابتدا و میانه راه، ادامه جنگ، برکناری منتظری، رهبری خامنه ای، فساد مالی، پر و بال دادن به سپاه و ... نقش منفی خود را ایفا کرده است. به هر حال به نظر من وضعیت این خانواده تیره تر از آن است که نویسنده به تصویر کشیده است. در ضمن، به کلی معتقدم تنها کسانی که از درون حاکمیت ج.ا. شاید، تاکید می کنم شاید، توان تاثیرگذاری روی مردم را داشته باشند موسوی و کروبی هستند و اگر تلاشی برای مطرح کردن افرادی دیگر صورت بگیرد به در بسته خواهد خورد.
زندان رفتن این آقا زاده ها مانند حکایت مسما بادمجان است. یکی از رفقای دست چندم خانواده هاشمی و مرعشی را در کرمان پس از آزادی از زندان دیدم. (رییس سازمان میراث کرمان ) ایشان به مدت یکماه در اتاق دکتر درمانگاه زندان بوده اندو غذایشان از خارج زندان آورده می شده. حال من در عجبم که زندان این آقا زاده ها چطور باید باشد؟ چند ستاره؟
دست بالای دست....
بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت...
مافیای رو به زوال رسمنجانی!!!!!
واقعا" عجیبه نیست که جمعیت ناراضی ایران نشین که بیش از 80درصد رو در ایران تشکیل میده فقط قر زدن و آخ ناله کردن های ارزون و نوزادنه وار داخل اتوبوس و تاکسی رو بلده وگرنه مثل خمیریه که اجازه داده اجازه میده و اجازه خواهد داد رژیم وحشی آخوندی "مافیای نفتی" به شکل و فرمی که بخوادش و صلاح منافع آخوندیش ببینه مشت مالشون بده ....چقدر بد شده ها مرغ امروز کیلوئی 7000 تومان همین دو روز پیش کیلوئی 6250تومن بود ها ....واخ واخ یه مانتو می خریدم 70000تومن حالا شده 130000 تومن ها .....آقا جان شما یه هفته میشه که تخم مرغ نخوردم چون که گرون شده ...پس کجان اون انقلابی های خارج کشور نشسته نمیان ایران برن تو تهرون تضاهرات کنن که شاید تخم مرغ برام ارزون بشه ؟....آقا چرا خودت نمیری خیابون تضاهرات راه بندازی ؟ نه منو میگیرن میبرن زندون !!! گله گله میگیرن و میبرن زندون که زبونشون رو اونجا ببرن و میلیون ها تماشاش می کنن !!!حالا یه عده هم مهر های تسبیحشون جور شده و دارن ای کیف می کنن که اینها رو دارن زندونی میکنن !!!
در این قضیه برد با هاشمی است و علت اصلی آن هم متوهم بودن رقیب ، رقیب هاشمی حتی در یکی از بازیهایی که واردش شده است هم ، برنده نبوده ، حتی در اعمال زور . چرا که به هیچ قاعده و قانونی پایبند نیست به توهم کاریزمایی که ندارد . دلخوش است به تماشای سرود " آماده ایم آماده " که هر از گاهی برایش اجرا میکنند .
به اعتقاد من اقای رفسنجانی پدر مهدی بهتر از اين می توانست در گذشته عمل کند که نکرد به قول معروف رفسنجانی آنچه را کاشت در حال درو کردن است . اما هنوز آنقدر دير نشده او نتواند جبران کند هر چند او سن ماجراجوئی را پشت سر گذاشته اما در خانم فائزه دلم برای او و تمام زنان ايران ميسوزد اميدوارم هر چه زودتر از دست اين آدم خواران خلاص شود.
بنده از زندانی شدن این خانواده هر چند ممکن است صوری وظاهرباشد کیف کردم.همان طور
از سرنگونی صدام و قذافی وبن علی ومبارک۰ این امید ایجاد شده که نوبت بقیه هم میرسد.
کسانی که در خفا میکشتند و در روز روشن میدزدیدند امروز در زندان اند.گرگ ها به جان هم
افتادن. یک گرگ کمتر باز در این سیاه روزی بهتر. درمان نیست اما مسکن بود. فراموش نشود
رفسنجانی در روز روش و از تریبون نماز جمعه آبروی مهندس بازرگان و رقیبان دیگرش را میبرد
در مورد مخالفانش قصاب خانه وکشنارگاه دیپلماسی مخفی در کار بود.
انهائی که در زمان محمدرضا در یوزه گر پادشاه بودند به مراکز فرهنگی و مطبوعاتی دست رسی داشتند بهترین دوران ایران را دوران محمدرضا میدانند و دیگران را مورد حمله قرار می دهند که مگر مرض داشتید انقلاب کردید و آنهائی که در دوران طلائی امام دنیا به کامشان بود و در روزنامه جمهوری اسلامی رجز خوانی می کردند و فرمان قتل صادر می کردند امروز به مردم وعده می دهند آنان را به همان دوران برمی گردانند و همه چیز درست می شود آنهائی که در دوران سازندگی و امیر کبیر دوم دنیا به کامشان شد سر در آخور کردند و اموال ملت را به عارت می بردند.البته داشتند سازندگی می کردند و نه شتر سواری بلکه اسب سواری می کردند و ملت ایران چشمش به آخوند اسب سوار هم روشن شد .آخوند از خر سواری و روضه خوانی به ریاست و کیاست رسیده بود .***ها به لطف دختر رفسنجانی که شلوار جین می پوشید می توانستند بنویسند و دیگر در دانشگاه چماقداری نمی کردند بلکه طنز نویس شده بودند و طنز روزگار ایران و ایرانی را می نوشتند.البته گور پدر دهها طنز نویس مانند هادی ها که در این مملکت جائی نداشتند و یا مختاری و پوینده و ده ها ترور خارج کشور به جهنم چرا که اینها اصلا حق حرف زدن ندارند اصولا چه معنی دارد که کسی که با سردار سازندگی سر سازش ندارد حرف بزند و بنویسد همین **** همه کار ها را به تنهائی انجام می دهد و به جای همه می نویسد .باور کنید این دوران هم خیلی طلائی بود منتها ملت ایران قدر نشناس است . این وسط مردم محروم که نه دستشان به محمدرضا میرسید نه نخست وزیر دوران طلائی و سردار سازندگی و نه سید خندان و نه رئیس جمهور منتخب امام زمان باید به کجا شکوایه برند و چه کسی قرار است از انها بنویسد اگر هم به خون دل صمد ها وسعیدها و محمد ها و جعفر ها تربیت کردند یکی غرق ارس می شود یکی از سر سفره عقد به سلاخ خانه برده می شود و یکی بدن مثله شده اش در خیابان و و بیابان رها می شود تا دوباره قلم بدستان مزد بگیر خود را رستم دستان عرصه هنر و فرهنگ بنامند و مدیحه سرائی کنند و به در یوزگی نان مسلمان شوند
مطلب خوبی بود خصوصا بخشهای تاریخی آن که ممکن است فراموش شده باشد خصوصا روشن کردن نقش سردار نقدی در حمله به مهاجرانی و نوری.بخشی که نوشته بود فائزه تنها مرد فائزه خانواده هاشمی هم جالب بود چون این مثال ان سالها رایج بود که فائزه تنها مرد..........دار خانواده هاشمی است.
گناه من چیه که فرزندام دانشجو نیستند
دوستان وهموطنان عزیزم تمام کاستی ها ودرد وبغض ها را مطرح نمودن
فرزندام دانش آموز هستند محل زندگی ام را چند سالی است تغییر دادم ضعف وناتوانی دولت( بازار نامناسب ولحظه ای ارز) یک شبه 90درصد مردم کشورم را فقیر و امثال بنده که از طریق اجارخونه .بازنشستگی وسهام برنامه ریزی نمودیم می خواهیم ایرانی بااصالت باشیم بخدا قسم قدرت خرید ارز از بازار آزاد برایم مقدور نیست امیدوارم دولت جهت رفع این مشکل ارز مرجع مرجع ازطریق سفارت خانه ها دراختیارمان قراردهند
آقای مهرابی رفسنجانی در برابر قتل پدر همسر دخترانش (لاهوتی) دم فروبست شما با این گونه نوشتن می خواهید چه کسی را پاک ومبرا نشان دهید نفرت از احمدی نژاد نباید باعث شود مسبب واقعی را فراموش کنیم چه کسی سپاه واطلاعاتی ها را وارد بازار اقتصاد کرد ؟ چه کسی بازرگان وسحابی را بی شرمانه حذف کرد ؟ چه کسی دگر اندیشان را در دهه هفتاد گوشمالی می داد؟ .....ای کاش به جای دیالوگ عفت وفائزه دیالوگ کودکی را با مادرش می نوشتید که به وسیله خون های آلوده به ایدزی که توسط بنیاد تحت ریاست فاطمه رفسنجانی وارد ایران شد هم اکنون در بستر بیماری است وبا غم واندوه آخرین سطور زندگی اش را می نویسد آری دادگاه تشکیل شد وقرار شد به انها غرامت پرداخت شود البته از پول بیت المال چون رفسنجانی بنده خدا وگرگ زاده هایش هنوز مستاجر دولت هستند وپولی ندارند نمی دانم این مقاله را با مسئولیت نوشتید یا با توصیه /متاسفم برایتان حق ما همین احمدی نژاد ورسمنجانی است تا نویسندگان ما شما باشید
آقای مهرابی شما واقعا ساده تشریف دارید یعنی نمی دانید آن تجمعات وتظاهرات خود جوش انصار حزب الله برنامه ریزی شده بود تا محبوبیت فائزه را بالا ببرند البته این انصار همیشه بازی خورده اند مثلا به نظر شما دوچرخه سواری زنان ویا پوشیدن شلوار لی دغدغه زنان ایران بود که این خانم هی در بوق وکرنا می کرد اگر این خانواده اعتراضی دارند به خاطر وضعیت اسف بار مردم ایران نیست اینها با احمدی نژاد مشکل دارند چرا که این به ظاهر رئیس جمهور پا روی دم آنها گذاشته است ***
این ایدولوژی، نظام، رژیم یا هر چیز دیگه سرنوشتی جز این نمی تونه داشته باشه همه کسایی که یه روز برای خط به خط نوشتنش از کشتن و آبرو بردن و زندانی و شکنجه کردن هیچ کس عاری نداشتند امروز ببین به چه روزی افتادند به حق یا نا حق. امثال خمینی منتطری و موسوی و کروبی و هاشمی و بازرگان و... دست همه این آدما در دوره ای از تاریخ نکبت بار این سی سال به خون مردم این سرزمین آلوده است. بلایی که اینا با سو استفاده از شور و شوق و نادانی این مردم در انقلاب و جنگ و بعد از اون سرشون آوردند رو خودشون و ده نسل بعدترشون هم نمی تونند جبران کنند. تاریخ همیشه از این آدما انتقام می گیره ریز یا زود.
از رادیو زمانه انتظار نداشتم که میان تیتر بزند "فائزه، تنها مرد خانواده هاشمی" و هنوز مردانگی را معیار شجاعت قرار دهد
ارسال کردن دیدگاه جدید