نامه دکتر یزدی و هشدار به حزب برادر
دوشنبه, 1390-08-09 18:50
نسخه قابل چاپ
سراجالدین میردامادی
دکتر ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی در نامهای خطاب به راشد الغنوشی، دبیرکل حزب نهضت تونس که اخیراً در انتخاباتی در این کشور پس از انقلاب اخیر به پیروزی رسیدند، نگرانیهایی را که برخاسته از تجربه انقلاب اسلامی ۵۷ است را یادآور شد.
از آقای رضا علیجانی، روزنامه نگار و فعال ملی- مذهبی پرسیدهام:اهم نکات و نگرانیهایی را که آقای یزدی خطاب به رهبر حزب نهضت تونس نوشتهاند چه بوده است؟
رضا علیجانی: پیش از آن که به این نکات بپردازیم، باید بدانیم که این دو شخصیت یعنی دکتریزدی و راشد الغنوشی روابطی باهم داشتند. آقای دکتر یزدی هم یک نواندیش دینی است و هم یک اصلاحطلب مسلمان دینی. دکتر یزدی هم یکی از بانیان و هم یکی از قربانیان این انقلاب است. سوابق طولانی دارد در انجمنهای اسلامی در آمریکا و هم در حوزه نظری فعال بودهاند و هم کارهای تحقیقی و ترویجی میکردند. کتاب "دو مقاله درباره اقتصاد" ایشان که در اوایل نیمه دوم دههی ۵۰ منتشرشد، خیلی مؤثر بود و همچنین وی یک مبارز سیاسی دولتمرد بودند و مقاومت ایشان در ۸۰ سالگی نشان از یک تجربه تلخ داشت که حالا ایشان میخواهد این تجربه تلخ را در اختیار حزب برادرش، یعنی نهضت تونس، قرار دهد.
آقای الغنوشی هم سوابق کم و بیش این چنینی دارند. البته به لحاظ فکری ایشان جزو رفرمیستها و اصلاحطلبان دینی هستند. بههرحال آقای یزدی به آقای الغنوشی گفتهاند که ما در کشورهای مسلمان و کشورهای اسلامی، تصور میکنیم با از بین بردن مستبد، استبداد از بین میرود. اینطور نیست. استبداد یک شیوه زندگی است، یک فرهنگ است، یک اخلاق است و میتواند بازتولید شود. دموکراسی هم فقط صندوق رأی نیست.
ایشان سه تجربه را در واقع به آقای الغنوشی منتقل کردهاند که این سه تجربه سازنده دموکراسی است: پذیرش تکثر، تساهل و همبستگی؛ و تأکید کردهاند که دموکراسی یک فرایند ملی یادگیری است. همان جمله معروف مهندس بازرگان که دموکراسی نه دادنی است نه گرفتنی، بلکه یادگرفتنی است. ایشان این نکات بنیادی را که ناشی از تجربه خودشان است، در اختیار حزب برادر قرار دادهاند.
جمهوری اسلامی از جنبش بیداری اسلامی در کشورهای عربی میگوید. در انتخاباتی هم که برگزار شده است، بههرحال یک حزب اسلامی در برابر حزبهای سکولاری که در تونس بودهاند، به پیروزی رسیده است. چقدر این ادعای جمهوری اسلامی را به واقعیت نزدیک میدانید؟
این که این منطقه، منطقهای مسلماننشین است یک واقعیت است، اما در عین حال به نوعی حجابی از استبداد در منطقه و بهویژه در این کشورهایی که در آنها بهار عربی متجلی شده کشیده شده بود که البته این حجاب استبداد مراتبش فرق میکرد. شاید شدیدترین آن در لیبی و سوریه و عراق بود و بعد مصر و تونس که پیشینه متفاوتی دارند. حبیب بورقیبه یک متجدد مستبد بود و بههرحال متفاوت است با قذافی یا صدام و یا حتی بشار اسد. همینطور مبارک هم متفاوت بود، ولی بههرحال حجابی از استبداد روی منطقه کشیده شده بود.
منطقه به نوعی دارد کشف حجاب میشود. معلوم نیست و دقیقاً نمیشود گفت وقتی این پرده حجاب و استبداد برداشته میشود، چه چیزی از اعماق جامعه بیرون میزند، اما آنچه بیرون زده است در مرحلهی اول یک جنبش اعتراضی به استبداد و یک جنبش اعتراضی به فقر و تبعیض است. ما این را در بسیاری از کشورها دیدهایم. جرقه "بهار عربی" در تونس با خودسوزی جوانی زده شد که بیکار شده بود و این جنبش از آنجا شروع شد. در جنبش مصر هم بسیاری از بیکاران در میدان تحریر جمع میشدند. بههرحال اگرچه بخش زیادی از مشارکتکنندگان این جنبش مسلمان هستند، اما این که ما بخواهیم این را قرینهسازی کنیم که آنها در پی تشکیل حکومت اسلامی هستند، خیلی ریشه در واقعیت ندارد و بیشتر تمایلات رهبران ایران است. ضمن این که بسیاری از این رهبران حتی رهبران اسلامگرا مثل آقای الغنوشی مرزبندی روشنی با ایران کردهاند و گفتهاند اگر ما بخواهیم مدلی را نام ببریم، مدل ما ترکیه است و نه ایران.
ولی رهبران پیروز در لیبی در اولین سخنرانیهایشان از اجرای احکام شریعت اسلام، بهویژه چندهمسری، سخن گفتهاند که صدای بسیاری از نیروهای سیاسی طرفدار سکولاریسم را در دنیای غرب و حتی در خود کشورهای عربی بلند کرده است. آیا میتوان این موضعگیری را به طور مشخص در لیبی برای گذار به یک حکومت اسلامی با شریعت اسلامی ارزیابی کرد؟
من فکر نمیکنم اینطور باشد. البته این پرده استبداد در لیبی ضخیمتر از دیگر کشورهای منطقه است. روی این پردهبرداری هنوز زود است که نتیجهگیری شود. بافت لیبی هم عمدتاً قبیلهای و عشیرهای است و بیشتر از آن که فرهنگ و دین در آن تأثیرگذار باشد، آن بافت عشیرهایـ قبیلهای تأثیر میگذارد و این بافت عشیرهایـ قبیلهای هم قطعاً یکدست نیست. لیبی هم جامعه ناموزنی است. برای چنین قضاوتی خیلی زود است و الان نمیشود قطعاً در این زمینه سخن گفت، اما آنچه در رابطه با نامه آقای دکتر یزدی تا حدودی میتوان روی آن تأمل کرد، این است که این نامه در واقع انتقال این تجربه است به کسانی که داعیه دینی دارند.
البته ما نمیدانیم و اطلاع دقیقی در لیبی نداریم و شاید جناحهای اسلامگرای تونس شناختهشدهتر باشند که چقدر به دنبال شریعت هستند یا به دنبال اخلاقیات دینی هستند. دکتر یزدی در واقع این تجربه گرانبار را در اختیار آنها قرار داده است. هرچند نامه آقای دکتر یزدی و توصیههای ایشان بسیار متأثر از تجربه ایران است. اگر ما بخواهیم یکمقدار به تجربه تونس هم بپردازیم، شاید میشد مطالب دیگری هم در آنجا آورد.
آقای دکتر یزدی استبداد را به درستی به شیوه زندگی، به فرهنگ و اخلاقیات فردی و شاه درونی افراد توصیف کردهاند، اما در تجربه تونس که فقر و فاصلههای طبقاتی و بیکاری هم مؤثر بود، میشود به جنبههای دیگری از دموکراسی هم تأکید کرد برای این حزب برادر و آن توزیع منابع ثروت و منابع اقتصادی است که شاید نقش مؤثری در شکلگیری و پایداری دموکراسی در تونس داشته باشد.
دموکراسی به لحاظ نظری حاکمیت همگانی بر منابع اقتدار است. این منابع اقتدار صرفاً سیاست و قدرت نیست، بلکه ثروت و منابع اقتصادی هم تولید اقتدار میکند و این اقتدار باید دموکراتیزه و همگانی شود و من فکر میکنم این برای جامعه تونس بسیار ضروری است. بههرحال این اولین نامه است. امید که نواندیشان دینی بتوانند هم روی تجارب خودشان نظریهپردازی کنند و هم در اختیار احزاب همسو و همفکر خودشان قرار دهند.
مثلاً یکی دیگر از تجربههای بسیار مهم در جامعه ایران این بود که مسلمانان تصور میکردند که هر امر مردودی باید ممنوع باشد. مثلاً اگر نحوهای از پوشش و حجاب را آنها شرعی میدانند و خلاف آن را غیرشرعی و مردود میدانند، گویی باید هر امر مردودی را ممنوع و غیر قانونی کنند. در حالی که نواندیشان دینی بههرحال معتقدند که در دین اجباری نیست. این به نظر من تجربه گرانقدری است که باید نواندیشان دینی منتقل کنند.
همانگونه که روشنفکران هم میتوانند با یک اشکال و اختلال نظری از درون تفکرشان استبداد و شکنجه حتی بازتولید شود و دموکراسی را خطر بیاندازد، روشنفکران هم هر امر مطلوبی را محتوم میدانند. یعنی در آن یک حتمیت تاریخی میبینند. گویی که مثلاً از سرمایهداری الزاماً باید به سوسیالیسم رسید و از جامعه سنتی الزاماً باید براساس یک نگاه خطی تاریخی به جامعه مدرن رسید. بنابراین اینها هم میتوانند مخالفان خودشان را غیر تاریخی و مخالف تاریخ بدانند. یعنی مردود بدانند و تصور کنند یک نیروی غیر تاریخی باید سرکوب و معدوم شود. یعنی هر امر مردودی را باید معدوم کرد.
از درون این گفتمان هم میتواند استبداد بیرون بیاید. این خطری است که بههرحال میتواند هم سنتیها و هم روشنفکرها را، اگر متوجه این تجربهها نباشند، تهدید کند. ما در تاریخ اسلام هم معتزله عقلگرا را داریم که عقلانیت و گرایشهای عقلانیشان آنها را به رفتار پرتسامح نرساند، بلکه به سرکوب رساند. بههرحال اینها هم تجربههای تاریخی و هم اجتماعی ما است که باید در اختیار همدیگر قرار دهیم تا تاریخ تکرار نشود.
نکته خوبی است که آقای دکتر یزدی مطرح کرده اند. ولی بهتر می شد که ایشان این روند را از خود شروع می کردند و توضیح می دادنند که در فاصله زمانی مهر 57 تا بهمن 57 که ایشان مشاور ارشد اقای خمینی بودند و همین طور در فاصله بهمن 57 تا آبان 57 که ایشان عضو ارشد دولت موقت بودند ایشان و دوستانشان چه کارهایی کردند که موافق با توصیه های حال خودشان نبوده است. نوشتن درست این مسایل همه به شفافیت تاریخی کمک می کند و هم نقش نوعی کمیسیون اشتی ملی را دارد. هر چه باشد دستکاری در انتخابات با رفراندم فروردین 58 در دوران دولت موقت شروع شد و پدر واقعی انحصار طلبی در رسانه ملی را هم باید اقای صادق قطب زاده دانست که اولین حکم خود را از اقای بازرگان گرفت و البته همکار اقای یردی بود در فاصله مهر تا بهمن 57.
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را.... باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را
متاسفانه فرهنگ انتقاد از خود و اعتراف به خطا بودن خط مشی و باز گشایی علل خطاها و سعی در تصحیح ان در فرهنگ شرقی بخصوص خاورمیانه محلی از اعراب ندارد چه بین احزاب دینی و چه غیر دینی.نمونه مؤخر آن «نامه دبیرکل نهضت آزادی خطاب به راشد الغنوشی، دبیرکل حزب نهضت تونس» است و تفسیر آن بوسیله رضا علیجانی.متاسفانه جناب دبیرکل با وجود سالها زندگی در غرب هنوز استفاده از چند پهلو گویی را درمان درد میدانند و با اسمان و ریسمان کردن سعی در لاپوشانی تفکر اشتباه «دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما» برای جناب دبیرکل مشگل است بیان اشتباه بودن تداخل دین و سیاست , سخت است اعتراف به اینکه راه رستگاری ما حکومت عرفی(سکولار) است و الاغیر .رضا علیجانی هم در توجیه و تائید جناب دبیرکل از بازرگان یاری میطلبد که بله او گفت«همان جمله معروف مهندس بازرگان که دموکراسی نه دادنی است نه گرفتنی، بلکه یادگرفتنی است.»لازم است به رضا علیجانی یاداور شد که این جمله از کشفیات بازرگان نیست همانطور که جمله «هی نگویید مملکت برای ما چه کرده یک بار هم بگویید که ما با مملکت چکار کردیم؟» از خمینی نبود .اقایان با ایما و اشاره نمیتوان راه درست را یافت صراحت لحجه و *شهامت به اقرار خطا بودن پروژه حکومت مذهبی *و اعتراف به جدایی دین از دولت یا سکولاریزم* این است راه حل و نه ردیف کردن کلماتی پشت سر هم که برای درک ان احتیاج به گشودن فرهنگ دهخدا باشد.
منبه درآمدازراه توریست بوده،هنرکردندهتل ومتل هارابه آتش کشیدند وپلاژهارا ویران نمودند.مردم مسلمان،مسیحی،بودائی ودیگربایدکارکنند،هنربخرج بدهندسربارجامعه نباشند.ازهرطرف بمب وموشک برسروروی مردم می ریزد زیر ساخت های کشور ها مخصوصا درخاورمیانه وافریقا نابود میگردد مردم بناچار آواره میگردند،میگویند بهاره اگر بهار اینه ....خداوندآخروعاقبت این مردمان عقب نگهداشته شده راختم بخیر بفرماید.
نهضت آزادي و اعضاي ان مانند خيلي از گروه هاي بي تاريخ و بي ريشه نيستند و كارنامه آنها كاملا عيان و در معرض ديد و قضاوت است اتفاقا كساني كه هميشه خود را در پشت افترا و تهمت بستن ديگران پنهان كرده و جانماز اب مي كشند بايد بيايند راجب مسائل و عملكردهاي خود توضيح دهند نهضتي ها كه تغييري در اصول نداشتند خيلي ها قبلا تمايلات سياسي ديگري داشتند اعتقادات ديگري حالاتغيير در مواضع اصولي خود نشان ميدهند{كه اين البته حق آنهاست اما از اين روند تغيير هم توضيحي بدهند و اينكه راجب عملكرد گذشته خود اكنون چه قضاوتي دارند هيچ صحبتي نمي كنند} بايد بيايند راجب كارهاي خود در اوايل انقلاب توضيح دهند نوبتي باشه نوبت انهاست گرچه عملكرد و حرف هاي انها در روزنامه و نشريات ان موقع براي تاريخ باقي مانده است اينها آن موقع كه مي توانستند براي خود كيسه اي بدوزند مانند خيلي هاي ديگر كه اين كار را كردند و يا با بعضي مواضع چند پهلو به فكر ان بودند راه ديگري انتخاب كردند و دائم در اين سي و اندي سال تحت بيشترين فشارها و اذيت و آزارها بوده اند اگر زمان روشن شدن حقايق باشد خيلي ها بايد راجب عملكرد خود توضيح دهند چرا فقط اينا بايد راجب مهر تا بهمن و بهمن تا آبان توضيح دهند
با درود فراوان،،،
آقای علیجانی گرامی، آقای دکتر یزدی فرموده اند: دموکراسی یک شیوه زندگی است، یک فرهنگ است، یک اخلاق است و می تواند بازتولید شود.
پرسشی که از شما آقایان ملی- مذهبی دارم این است که چگونه می توان این فرهنگ استبداد را به چالش کشید و فرهنگ بردباری را جایگزین آن کرد؟ مگر تجربه غرب جز این است که گروهی روشن فکر به معنای واقعی کلمه -چون ولتر، جان استوارت میل، راسل و دیگران- فرهنگ استبداد را از راه گفتار و نوشتار خود نقد نمودند و روشن گر شیوه بهینه زندگی در زمان خود و آینده شدند؟
شما ملی- مذهبی ها برای ایران چه کردید؟ آیا جز این است که بیش از 30 سال با عقاید خود، تسمه از گرده این ملت کشیده اید؟؟ آقایان چرا درک نمی کنید که امکان ملی- مذهبی بودن تنها یک امکان از کل امکاناتی است که می تواند در ایران مطرح شود؟ آیا شما فرصت آن را به ایران زمین داده اید یا می دهید که به فرهنگ بردباری و تساهل هم بیندیشد؟ شما که هنوز هم که هنوز است، هر حرکتی را در ایران به نفع خود مصادره می کنید؟؟ ایرادی ندارد که ملی- مذهبی باشید. ایراد آن جاست که گمان می برید هر حرکتی در ایران و در هر جای جهان بایستی مبتنی بر علایق، سلایق یا تجربیات گروه شما باشد! یک روز به چوب اجبار، مردم را می زنید. یک روز به چوب مدارا!! هنوز هم درک آن را ندارید که انقلاب تونس برآمده از شرایط درونی تنها و تنها همان کشور است! اگر تونسی ها اسلام می خواهند؛ به رهنمون شما نیازی ندارند و اگر جز آن می خواهند، حق دارند خودشان تجربه و نتیجه گیری کنند. هنوز هم فکر می کنید دنیا باید بر اساس تجربیات شما بنیان نهاده شود؟؟؟ هنوز هم نیاموخته اید حق مردم هر کشور بر خودشان را!!ملت تونس حق دارد راهی را که می خواهد برود، برود. خوش آیند شما باشد یا نباشد.
اگر سخن از تکثر می کنید؛ بهتر است به جای بازی با واژگان، آن را به عمل آورید. هر ملتی حق دارد سرنوشت خودش را رقم بزند؛ به شرط آن که به ملل دیگر آسیب نرساند.
ارسال کردن دیدگاه جدید