خانه | گوی‌سياست

نگرانی‌های مصباح یزدی

پنجشنبه, 1390-03-26 17:50
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
سراج‌الدین میردامادی

آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی که یکی از مهم‌ترین تکیه‌گاه‌های سیاسی و فکری دولت محمود احمدی‌نژاد به‌ حساب می‌آمد، در پی شکاف و اختلاف‌های اخیر حملات جدیدی را متوجه اعضای دولت کردند که از آن‌ها به عنوان «جریان انحرافی» یاد می‌شود.

 

 

 

در گفت‌وگو با حسن یوسفی اشکوری دین‌پژوه مقیم آلمان از او پرسیده‌ام: این حملات جدید و مکرر آقای مصباح به دولت و حامیان آن را به طور کلی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

حسن یوسفی اشکوری: به نظر می‌رسد که دو نکته در این مورد قابل تأمل باشد. نکته اول این است که به طور عینی و حسی در این دوره اخیر آقایان به این نتیجه رسیدند که آقای احمدی‌نژاد، اطرافیان و گروه و باند او، آن جریانی نبودند که مطبوع آقایان باشد یا لااقل از هر نظر آدم‌های آن‌ها به حساب آیند. اگرچه در طول این شش‌سال آقایان خامنه‌ای و مصباح و یاران‌شان همواره تلاش کرده‌اند که آقای احمدی‌نژاد را به صورت یک ابزار سرکوب درآورند و از او و یارانش استفاده کنند، برای بیرون راندن نیروهای اصلاح‌طلب، دگراندیش و منتقد که به‌ویژه در این دوسال اخیر و جنبش اعتراضی‌ای که حول و حوش آقایان موسوی و خاتمی و کروبی شکل گرفته بود.

اکنون اما به این نتیجه رسیده‌اند که این گروه از نظر فکری، مذهبی، سیاسی و از جهات دیگر مطلوب آقایان نیستند. این البته یک عامل خیلی عینی و کوتاه‌مدت و این زمانی است، اما به نظر می‌آید که مسئله دیدگاه‌های آقای مصباح و تحلیل‌هایی که اخیراً در ارتباط با بحران‌های ایدئولوژیک و سیاسی و فرهنگی نظام جمهوری ایشان مطرح کرده است، ریشه‌دارتر از جریان احمدی‌نژاد و به اصطلاح «جریان انحرافی» باشد.

حرف‌هایی که آقای مصباح زده است، اصولاً به یک بحران فرهنگی ‌ـ ایدئولوژیک اشاره می‌کند که در کل ساختار روحانیت و همچنین در ساختار قدرت سیاسی جمهوری اسلامی به‌وجود آمده و تقسیم‌بندی‌هایی که ایشان می‌کند از گروههای مخالف ولایت فقیه و حکومت دینی، نشان می‌دهد که مسئله محدود و منحصر به این گروه موسوم به «انحرافی» یا گروه احمدی‌نژاد نیست، بلکه جریان‌های مختلفی در درون روحانیت و در ساختار نظام جمهوری اسلامی وجود دارد که این‌ها اساساً یا به حکومت دینی اعتقاد ندارند یا به حکومت ولایت فقیه و یا حداقل به ولی فقیه موجود باور ندارند. نکات دقیق و ظریفی که آقای مصباح به درستی به نظر من در تحلیل خود به آن‌ها اشاره می‌کند، نشان می‌دهد که ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی با یک بحران فکری و ایدئولوژیک جدی مواجه است.

 

ریشه‌های این بحران فکری به‌ویژه در زمینه اعتقاد حاکمان به مقوله ولایت فقیه را در چه می‌بینید؟ آیا این بحران فکری محصول جنبش اعتراضی است، یا در زمینه‌های دیگری ریشه دارد؟ چرا اکنون صدای آقای مصباح بلند شده و اعلام کرده است که برخی مسئولان به ولایت فقیه اعتقاد ندارند؟ 

همان گونه که اشاره کردم، بخشی از این انتساب بحران به کارنامه‌ی تباه و سیاه دولت احمدی‌نژاد برمی‌گردد که به واقع نه برای دین دستاورد مثبتی داشته، نه برای مملکت و کشور دستاورد مثبتی داشته و نه برای نظام ولایت فقیه و ولی فقیه و روحانیت و نه بر ای طیف آقای مصباح هیچ اثر مثبتی برجای نهاده است. بخش دیگرهم برمی‌گردد به جنبش اعتراضی که تا حدود زیادی تناقض‌های ساختاری و حقیقی جمهوری اسلامی را نشان می‌دهد و همچنین بن‌بست‌های تئوریک ولایت فقیه را نشان داده است.

ولی در عین حال فکر می‌کنم که این مسئله به ریشه‌های دورتری برمی‌گردد و آن ریشه‌های دورتر هم این است که از همان آغاز نظام مذهبی مبتنی بر الگوی ولایت فقیه، و آن هم از نوع مطلقه‌اش، گره زدن بر باد بوده است. یعنی تئوری ولایت فقیه و به‌ویژه ولایت مطلقه فقیه هم در مقام ثبوت قابل نقض و ابرام فراوانی بوده که در گذشته چندان به آن توجه نمی‌کردند، و هم در مقام اثبات. یعنی هم مبانی نظری ولایت فقیه به‌هیچ‌وجه قابل قبول نبوده و بسیار مخدوش و بسیار سست بوده، و هم به‌ویژه اگر به نحو پسینی به قضیه نگاه کنیم، در طول این ۳۲ سال نظام مبتنی بر ولایت فقیه پیامدهای منفی‌اش را نشان داده و تناقض‌های درونی‌اش آشکار شده است. همان‌گونه که زنده یاد مهندس سحابی (که خودش عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بود) در سخنرانی مهرماه سال ۵۸ در پارک خزانه ، و سخنرانی‌ای که به مناسبت سالگرد چهلم آیت‌الهر طالقانی داشت، در مقام نقد ولایت فقیه گفته بود که این نوع نظام به ملوک‌الطوایفی منجر می‌شود.

البته غیر از سحابی این‌گونه سخنان را در آن زمان دیگران هم گفته بودند، ولی گوش شنوایی نبود. اکنون بعد از ۳۲ سال دیگر آنقدر این تناقض‌ها آشکار شده و این ملوک‌الطوایفی بودن در نظام جمهوری اسلامی که نظام الگوی ولایت فقیه است، چنان روشن شده که دیگر حتی کسانی مثل آقای مصباح هم متوجه این مسئله شده‌اند. بنابراین دو انگیزه در این مسئله وجود دارد. یک مسئله همان مسئله بحران‌های ایدئولوژیکی است که کشف شده و آقای مصباح نه این که قبلاً نمی‌فهمیده، ولی اکنون بیشتر متوجه این مسئله شده است.

البته عامل دوم هم عامل سیاسی است. یعنی این حرف‌ها برای رسیدن به اهداف سیاسی خاصی نیز گفته می‌شود که از یکسو برای بیرون راندن جنبش اعتراضی و مخالفان نظام فعلی است، به‌خصوص آن‌هایی که از درون نظام درآمده‌اند، و از سوی دیگر برای حذف فعلاً فکری یا سیاسی و شاید هم در صورت لزوم حذف عملی گروه احمدی‌نژاد از ساختار قدرت است. بنابراین این دیدگاه و این تحلیل از یکسو برآمده از یک بحران ساختاری است که در گذشته‌های دور وجود داشته و اکنون بیشتر آشکار شده، و از سوی دیگر هم مبتنی‌ است بر اغراض خاص سیاسی که امروز آقای مصباح و امثال آن‌ها استفاده می‌کنند. یعنی از این حرف‌ها برای سرکوب بیشتر مخالفان و دگراندیشان استفاده می‌کنند.

 

اما درعین حال در نظام سیاسی ایران دست بالا را ولی فقیه و معتقدان و ملتزمان به ولایت فقیه دارند. فکر می‌کنید چرا آقای مصباح مرتب این نگرانی‌ها را اعلام می‌کند، در حالی که هم دستگاه ولی فقیه و هم دستگاه قضایی و هم دستگاه انتظامی و امنیتی همه در اختیار ولی فقیه است و قدرت برتر را در نظام کنونی ولی فقیه دارد؟

 

بله، به ظاهر همینطور است. یعنی به لحاظ امکانات و ابزارهای قدرت از نظر مالی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تبلیغاتی، همه این‌ها در اختیار ولی فقیه حاکم است. آقای احمدی‌نژاد که با یک اشاره آمده و با یک اشاره هم می‌تواند برود. طبیعی است که این‌ها ریشه در درون نظام، انقلاب و حتی جامعه ندارند. پایگاه استواری ندارند که آن قدر مهم و حتی قابل رقابت با رهبری و گروه ایشان به حساب آیند. به نظر می‌رسد انگیزه اصلی این نگرانی‌ها، همانطور که گفتم، جدا از اغراض سیاسی‌اش که در واقع بهانه‌جویی برای سرکوب دیگران است، این است که طی این سال‌ها به طور کلی ولی فقیه دخالت‌های زیادی در حکومت کرده است.

به ویژه در این دوسال اخیر با سنجاق شدن آقای خامنه‌ای به آقای احمدی‌نژاد و همین طور این‌همه فجایعی که در این مدت به‌وجود آمده است، سرکوب‌ها و زندانی شدن‌ها، زندانیان سیاسی، خانواده‌های‌شان، خانواده شهیدان جنبش و بحران‌‌های اقتصادی، به همه این مسائل اگر شما نگاه کنید، می‌بینید آقای خامنه‌ای این همه برای آقای احمدی‌نژاد و گروهش هزینه کرده، ولی آنها در عمل نه تنها در نهایت به درد ایشان نخورده‌اند، بلکه عامل مشروعیت‌زدایی از نظام و از رهبری نیز شده‌اند. آقای مصباح به نظر من به طور جدی و عمیق نگران این است که در این بازی آقای خامنه‌ای بازنده است، ولو این که به حذف فیزیکی آقای احمدی‌نژاد موفق شوند و به ویژه این که می‌بیند آقای خامنه‌ای روز به روز بیشتر تراشیده می‌شود و از نظر مشروعیت بیشتر آب می‌رود. در همین حرف‌ها ایشان نشان می‌دهد که در درون ساختار قدرت چه دیدگاه‌هایی و چه مخالفت‌های عمیق و پنهانی وجود دارد.

آقای مصباح نگران این است که این ستون خیمه نظام که ولی فقیه باشد، مشروعیت‌اش را به طور کامل از دست بدهد و در یک لحظه یا در یک شرایط خاص با هجومی بیافتد. می‌دانیم که آقای مصباح و امثال این‌ها از قبل ولی فقیه و نظام ولی فقیه هست که این‌ همه امکانات و منافع و منزلت دارند و اگر نظام ولی فقیه برافتد و به‌ویژه ولی فقیه موجود حتی تغییر کند و یک ولی فقیه متفاوت دیگر روی کار بیاید، قطعاً کسانی مثل آقای مصباح نمی‌توانند از این‌همه امکانات برخوردار باشند.

بنابراین به نظر می‌آید که آن بحران ایدئولوژیک و فرهنگی که در ساختار حقیقی و حقوقی نظام جمهوری اسلامی به‌وجود آمده است، آقای مصباح و امثال ایشان را وادار کرده است که نگران باشند و به هر قیمتی سعی کنند که نظام ولایت فقیه و به‌ویژه ولی فقیه موجود را نگه دارند.

 

Share this
Share/Save/Bookmark

اتفاقا اگر به نگرانیهای آقای مصباح توجه کنیم باید به نتایج دیگری برسیم زیرا احمدی نژاد همانطور که آقای اشکوری می گویند پایگاه مردمی ندارد اما او این توان و قدرت را باید از ساختار قدرت کسب کرده باشد که ایستادگی می کند . احمدی نژاد با اتکا به سپاه و تکنوکراتهای حکومتی ست که بساط روحانیت را جمع کرده و آن نگرانی ای که مصباح می گوید آفریده است مصباح نیز دارای پایگاه مردمی نیست و از طرف پایگاه مردمی سخن نمی گوید بلکه او نیز از پایگاه ساختار قدرت حرف می زند او نگران بیرون رفتن کل روحانیت از ساختار قدرت است و سپاه و احمدی نژاد هم به این نتیجه رسیده اند که نیازی به بساط ولایت فقیه یعنی حکومت آخوندی نیست و در بین سپاهیان است که ولایت فقیه تضعیف و نقد پذیر شده است که منجر به پایان پروژه ی ولایت فقیه شده است مصباح خود توجه دارد که آوردن مهدوی کنی هم به منظور تقویت ولایت فقیه بود در مقابله با جریان حذف روحانیت . و خود او نیز که سالها با مهدوی کنی می جنگید متوجه این قضیه شده بود . اما بازنده بودن خامنه ای هم از همین زاویه مطرح است . خامنه ای که سودای موروثی کردن ولایت فقیه را در سر می پروراند و مانع این موروثی بودن را روحانیت می دانست با تکیه بر جریان احمدی نژاد سعی در تضعیف موضع آنان نمود اما غافل از این بود که او بازی با آتش را می آزماید و این قدرتی ست که نمی توان به سادگی مانند روحانیت و یا اصلاح طلبان خمینی محور با آ> برخورد کرد . او اینبار نه با یک جریان سیاسی در ساختار قدرت که با یک جریان سیاسی و نظامی روبروست جریانی که همه ی ارکان حکومت را تابع خود ساخته است و نه تنها تصمیم خود را برای قبضه ی کامل قدرت گرفته که حتی در صدد حذف کامل ولایت فقیه در معادلات است . دستپاچگی مصباح یزدی هم تنها از این زاویه مطرح است که خامنه ای می داند که با احمدی نژاد طرف نیست بلکه با یک سازمان سراسری سیاسی اقتصادی و نظامی در ساختار قدرت طرف شده است که حذف احمدی نژاد هم نمی تواند چاره ساز گردد . تنها اشتباه احمدی نژاد هم از طرف این جریان نظامی مقابله ی زودرس او بود زیرا هنوز سپاه شرایط و امکانات و سازوکار لازم برای حذف کامل ولایت فقیه را پی ریزی نکرده بود و هنوز نمی دانست چگونه دست به عمل بزند که احمدی نژاد جنگ را علنی می کند . علنی شدن جنگ توسط احمدی نژاد هم دارای دلائل خودش است که اینطور به نظر می رسد که در درون سپاه هم روشهای گوناگونی و همچنین لیدرهای مختلفی برای حذف ولایت فقیه شکل گرفته است و احمدی نژاد هم خواسته تا پیش دستی بر آن لیدرها داشته باشد . عقب ذنشینی اندک احمدی نژاد و اعلام سیاست سکوت تا زمانی استوار است که لابی قدرت موقع مناسب را اعلام کند . شاید بیماری خامنه ای و مرگ زودرس او معادلات را به نفع احمدی نژاد جهت حذف کامل ولایت فقیه در ساختار قدرت عملی سازد . مصباح یزدی و همه ی روحانیت برای بازسازی جبهه ی خودشان شاید تنها تا مرگ خامنه ای زمان داشته باشند . و ما در سخنرانی خامنه ای که اعتراف به اشتباه می نماید مشاهده می کنیم که چگونه از ضعف و افسردگی تلاشش را برای بازسازی قدرت از دست رفته ی روحانیت می نماید . اما آنچه که تحلیل گران باید بدان توجه کنند اینست که روی سخن هر دو جناح شریک در ساختار قدرت مردم نیستند و مردم هم جائی در این معادله ندارند بلکه این خودی ها هستند که باید جبهه ی خود را منسجم و متمرکز کنند . و اصلاح طلبان هم با شرکت در این بازی تنها اعتبار خود را در نزد مردم از دست خواهند داد و از این کلاه طرفی نخواهند بست . زیرا ساختار قدرت شکل گرفته و برنده و بازنده ی هرکدام نفعی برای جنبش دموکراسی خواهی ایران نخواهد داشت و دست بالا گرفتن هر کدام هم تنها به شکل کودتائی ست که نه تنها فضا را بازنخواهد کرد بلکه استبداد فزونتری را تحمیل خواهد کرد . و از همین روست که هردو جناح را باید در نقدها یکسان فرض کرد .

اجازه بدهید یک سوال مطرح کنم. از بین رئیسان جمهور اسلامی یعنی: بنی صدر، خامنه ای، هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد کدامشان تا حالا جرائت کرده است که در زمانی که داخل قدرت بودند رو در روی رهبر وا ایستد؟ جواب: احمدی نژاد. شاید زمان آن باشد که بعضی از فرضیات را از نو بررسی کرد.

اينها مردم را به سر کار گذاشته اند ..هردو به سرکوب مردم و تقسيم پول توافق دارند فقط اختلاف بر سر درصد آنست ..پس چرااورا به شانگهای چين فرستادند؟

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما