چهارده قطعه شورآفرین
.
محمود خوشنام-«بوته نقد» ستون تازه ما در مجلهی موسیقی زمانه (یکشنبهها، پنجشنبهها و جمعهها )، اگر چه جای نقد تمامعیار رویدادها و فرآوردههای فرهنگی نیست، ولی میتواند جایگاهی برای وارسی مقدماتی آنها باشد. آنچه در «بوته» میآید، دستکم آن قدر ارزش و اهلیت دارد که مورد وارسی قرار گیرد. هدف ما در ستون «بوته نقد» دستیابی به میزان این ارزشهاست.
جامعهی فرهنگی ما از زمانی که اهل ارزیابی شده، گرفتار افراط و تفریط نیز شده است. همه چیز را سفید یا سیاه دیده و در تشخیص رنگهای میان این دو ناتوان مانده است. در نتیجه یا سبب غره شده خوبان شده و یا بدان و یا نیمهی خوبان را یکسره از خود ناامید کرده است، به جای آنکه با وارسی سالم آنها را به تصحیح خطاها و ترمیم کمبودها برانگیزاند. البته ارزیابان، نظرهای گونهگون دارند و این خود فینفسه بسیار سودمند است و سبب بارآوری بحث و اندیشه دربارهی دستاوردهای فرهنگی میشود، ولی این گونهگونی نباید معیارهای بنیادین نقد را نادیده بگیرد. با تکیه بر این نکتههاست که «بوته نقد» را میگشائیم. «بوته»ای که خود را نیز در معرض نقد میگذارد. ستایش و نکوهش، هر دو را میپذیرد و بازمیتاباند، تنها به یک شرط: به شرط آنکه هستهای منطقی در خود داشته باشد.
رضا قاسمی و گروه مشتاق
بیشتر ناقدان معمولاً به دستاوردهای کسانی که همزمان در چند زمینهی هنری کار میکنند، خوشبین نیستند. دلیلش هم روشن است: از تمرکز ذهن هنرمند میکاهد و مقداری از نیروی خلاقهی او را هدر میدهد. البته قضیه استثنائاتی هم دارد. هنرمندان اندک «چندکارهای» بودهاند یا هستند که ذهنی آنچنان گسترده دارند، که میتوانند آن را به چند حوزه تقسیم کنند و حوزهها در کار یکدیگر اخلال نکنند.
«رضا قاسمی» رماننویس و نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر، نوازندهی سهتار و آهنگساز مقیم پاریس، یکی از آنهاست. کار را گمان میکنیم با موسیقی آغاز کرده (با مجموعهی گل صدبرگ در تهران ۱۳۶۳) و بعد به سراغ نوشتن رفته است. حجم کارش در ادبیات- رمان و نمایشنامه- بیشتر از موسیقی است ولی دستاوردهایش در حوزهی موسیقی سنتی نیز کم نیست. «دیسکوگرافی» او نشان میدهد که تا به حال پنج مجموعه به بازار فرستاده که پنجمین، هماینک زیر چشم، و بیخ گوش ماست با عنوان «چهارده قطعه شورآفرین» که آن را با همکاری «گروه مشتاق» که خود در پاریس بنیاد کرده، فراهم آورده است.
چهار سهتار و یک نی
قاسمی توجه ویژهای به عرفان دارد ولی زبان عرفانی دیگری را برگزیده است. زبانی که از قیل و قال مصنوعی منسوب به عرفان دوری میجوید و به همان نغمههای ترد و نازک سهتار بسنده میکند.
او گروه مشتاق را در این مجموعه با چهار سهتار و یک نی، به کار گرفته است. سهتار اول که مینوازد، سه تارهای دیگر، در صورت لزوم، نقش تنبک را ایفا میکنند و به آن «ضرب» میدهند. «نی» هم که تکلیفش معلوم است و خویشاوندی نزدیک و قدیمی با عرفان ایرانی دارد، با تکیه بر بستر نرم سهتارها، نفیرش را سر میدهد. نفیر او در این بستر، سوز دیگری دارد.
نغمهها سخت آرامشبخش است و غزلیات برگزیده در ژرفای جان مینشیند. کاش قاسمی در پیوند شعر و نغمه توجه بیشتری به کار میزد. پیوند موسیقی امروز با غزل دیروز، که خود سرشار از موسیقی است، تجربهی کافی در هر دو زمینه میطلبد. تجربهی بیست سالهی قاسمی باید دشواری اینکار را به او گوشزد کرده باشد.
صدایی گرمتر از صدای پریسا
از دیگر ارزشهای این مجموعه تازه قاسمی، همکاری خواننده تازه نامیافته، «سپیده رئیسسادات» با اوست. سپیده که خود سهتار نیز مینوازد خوانندهی درسخواندهای است، در تهران نزد لطفی و مشکاتیان کار کرده و در «بولونیا»ی ایتالیا موسیقیشناسی قومی آموخته است. صدایش در «ژانر» صدای پریساست، ولی گرمتر از آن!
او نیز مهارت بسیار در قطع و وصلها و غلت و تحریرها و تأکیدات بهجا، نشان میدهد، حیف که صدایش شعر را میخورد!
آواز خوب در عین آنکه شخصیت نغمه را حفظ میکند، به شفافیت شعر نیز میاندیشد. متأسفانه بیشتر خوانندگان ما به این «شفافیت» کمتر توجه دارند. این نکتهگیریها، البته، ارزش دانائیها و توانائیهای «سپیده» را نفی نمیکند. بلکه توجه به آنها بر این توانائیها میافزاید. سهتاری که گهگاه صدای تار یا حتی بمتار میدهد، بمترین نتهای بعضی از نغمهها را «فالش» از کار در میآورد، گوئی درست کوک نشده است. انتشار «چهارده قطعه شور آفرین» - که البته در حقیقت نوزده قطعه است- در این برهوت موسیقی برونمرزی، ارزش بیشتر پیدا میکند.
در همین زمینه، ببینید و بشنوید:
:: این خرقه که من دارم، گروه مشتاق، با صدای سپیده رئیسسادات::
:: فروردین با صدای سپیده رئیسسادات::
(فروردین، با صدای سپیده رئیس سادات، در بالای صفحه به شکل ام پی تری)
سلام؛فکرمیکنم اسم صحیح آلبوم"چهارده قطعه برای باز پریدن"باشه.
ارسال کردن دیدگاه جدید