«هفتخوان رستم» به روایت مریم توزیع
پانتهآ بهرامی - از مریم توزیع هنرمند مقیم نیویورک بهتازگی کتابی به نام «هفت خوان رستم» منتشر شده است. نقاشیهای این کتاب که مهارت او در استفاده از مینیاتور را با زمان حال گره زده است، کار اوست.
پیشینه هنری مریم توزیع به سالهای قبل از انقلاب برمیگردد. وی ابتدا به هنرستان هنرهای زیبای بهزاد رفت و سپس وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و در رشته هنرهای تجسمی با تخصص گرافیک به تحصیل پرداخت. او با هوشنگ توزیع، بازیگر، نویسنده و کارگردان تئاتر ازدواج کرد که البته این پیوند بعدها به جدایی انجامید.
مریم توزیع: «وقتی رساله لیسانسم را مینوشتم و تازه ازدواج کرده بودم و داشت انقلاب میشد، تصمیم گرفتم از ایران بیرون بیایم. هنوز از انقلاب به آن صورت خبر نداشتیم و نمیدانستیم چه میشود. وقتی ازدواج کردم، برای اینکه همسرم هم آن موقع در رشته خودش خیلی فعال بود و من هم همینطور، فکر کردیم که تا خانهمان هنوز پر بچه نشده و سبکباریم، سفر کنیم و بیشتر از دنیا یاد بگیریم.»
مریم توزیع در نیویورک وارد دانشگاه هنرهای تجسمی شد و کارشناسی ارشدش را در رشته هنرهای تجسمی برای وقایعنگاری گرفت. وی سپس به دریافت «جایزه پاولا رادز برای هنر استادانه» نائل گشت. این نوع نقاشی در لحظه اتفاق میافتد. کار باید سریع صورت گیرد و بنابراین با نوعی طراحی و همچنین استفاده از حافظه برای اتمام کار آمیخته است. مریم سپس به طراحی و چیدهمان صحنه برای عکاسی روی آورد.
مریم توزیع: «خیلی دلم میخواست این رشته را ادامه دهم. [وقایعنگاری] نوعی نقاشیست که شما درجا کار میکنید و یک موضوع را مطرح میکنید. حال موضوع ممکن است در مورد گوشهگیری آدمها باشد یا راجع به وضع مغازههای آمریکا و غیره... خب بالاخره هر بار سفارش کار میگرفتم و دورهای بود که فوقالعاده به من کمک کرد که بتوانم اینجا به معنای واقعی کلمه وارد بازار کار شوم و شانس این را داشتم که با فیلمسازان خوب ایرانی کار کنم. آقای ابراهیمیان که میخواست فیلمی به نام «خواستگاران» بسازد، از من کمک خواست که همپای خودش کارگردانی هنری فیلم در کار صحنه را دست بگیرم. بعداً، در سال ۲۰۰۳ در سینمای آمریکا با سرخپوستها در یک فیلم کار کردم. و چقدر آموختم و چقدر هم سرخپوستها ایرانیها را دوست دارند. بههرحال، نقاشی با رنگ و روغن را خیلی دوست دارم. منتها شرایط و امکانات مرا وادار میکند که با گوآش و آبرنگ کار کنم. این مورد در سالهای آغاز یادگیری من از نقاشی در هنرستان آغاز شد که آقای فرشچیان به ما مینیاتور میداد که کار کنیم. یک قشر غلیظ رنگ گوآش را اول میزدیم بهعنوان دست اول و بعد روی آن با آبرنگ لایه لایه کار میکردیم. در این نوع آبرنگ بر عکس تصور عمومی همه چیز بلوری نیست. یک جور سنگینی دارد که مثل رنگ و روغن است. یعنی شما اگر عکس بگیرید، نمیتوانید بفهمید که با رنگ و روغن کار شده.»
منیاتورهای دیروز و امروز
کارت تبریکهایی که نماد دوستی، عشق و محبت است و در آن مثلاً دو عدد ماهی کوچک هویداست و در هلند و استرالیا فروش رفت، از کارهای دیگر مریم است که او را بیشتر به نقاشی در کتاب علاقمند کرد. آثار مریم توزیع کاملاً با جزییات درگیر شده و با آن آمیخته است. وی در این نوع سبک نقاشی آنقدر مهارت پیدا کرده که نوعی مُهر مستقل کاری خود را بر آن زده است. گاهی کار وی به مینیاتور نزدیک میشود. ریشههای مشترک آثار او با مینیاتور برای مثال یکی دوبُعدی بودن و دیگری فاقد پرسپکتیو بودنشان است. زندگی در آپارتمانها و خانههای کوچک مینیاتوری نیویورک نیز در سبک کار مریم تأثیر داشته. «چهره نیویورک» کتاب دیگریست که محصول این سالهاست. این کتاب شامل ۳۰ نقاشی از زندگی روزمره، تضادها و نمادهای ویژه این شهر است.
مریم توزیع: «الان حس میکنم که ریشه این نزدیکی در مینیاتور ایرانیست. مثلاً در مینیاتور ایرانی رنگ بسیار مطرح است و پرسپکتیو ندارد و مقامهای جلو و عقب بیشتر به داستانی که میگویید ربط دارد. فراموش نکنیم که در دوران پیشین از مینیاتور برای نقاشی کتابها استفاده میشد. مثلاً شما الان اگر به موزه متروپلیتن نیویورک بروید، بسیاری از کتابهای شاهنامه نقاشی شده. بیشتر این مینیاتورها به مکتب هرات تعلق دارد.»
مینیاتور در مکتب هرات عمدتاً با چهرههای مغولی پدیدار میشود. هرات الان در افغانستان است و آن موقع در ایران قرار داشت. برخی منابع نیز به این موضوع اشاره میکنند که زمانی که تازه اسلام در ایران رواج داشت و هنرمندان ایرانی اجازه نقاشی کردن نداشتند، مینیاتورکارها با رنگهای بدون بو که با آب ترکیب میشوند کار میکردند. اینکار به آن جهت انجام میشد که در صورت بازرسی بدون بو باشد و جای کوچکی را اشغال کند. رنگها را خودشان میساختند و هنوز هم بهترین رنگها از ترکیبات آن دوران میآید.
مریم توزیع: «زمانی که در نیویورک تحصیل میکردم، استادانی بودند که از من سئوال میکردند شما آیا میتوانی بهصورت امروزی به شیوهای که شبیه مینیاتور ایرانیست، کار کنی، مثلاً اسب و منظره که در مینیاتورهای کلاسیک وجود دارد، اگر بخواهید نیویورک امروز را نقاشی کنید، چگونه خواهد بود؟ طرح موضوع برای من خیلی جالب بود. آنان تشویق میکردند که در لحظه طراحی کنیم و عکس را از تصویرسازی جدا کنیم. یعنی عکس نگیریم بلکه طراحی کنیم. برای مثال وقتی شما میخواهید مأمور آتشنشانی و حضورش در یک حادثه را کار کنید، طراحی انرژی دیگری و مفهوم دیگری دارد. بنابراین مرا تشویق کردند به کار نقاشی از زندگی روزمره در نیویورک. شروع کردم از در و مغازهها نقاشی کردن. از این مغازههایی که شب تا صبح باز هستند، مثلاً فردی از کشور کره مینشیند هندوانه قاچ میکند، دانه دانه اینها را کوچولو میکند. اینها برایم خیلی جالب بود. بعد یواش یواش به فضاهای داخلی مثل کلاسهای یوگا رفتم و آنجا شروع به طراحی و نقاشی کردم و به تدریج دستآموز خودم شدم. این شاید در مکتب هرات آغاز شده بود. توانستم آن را از فضای ذهنی خودم عبور دهم و به آثاری تبدیلش کنم که شما امروز میبینید. این روند خلق کتاب نیویورک بود.»
کتاب نیویورک با نقاشیهای مینیاتور
به دلیل مشغولیتهای مختلفی که مریم داشت موفق نشد ناشری بیابد که «کتاب نیویورک» را منتشر کند. هدف هم یک نمایش ظاهری نبود، بلکه نیویورک شهریست پر از مغازههای کوچک که هر کس با سلیقه خودش ساخته و کار میکند. مثل خانمی که در خیابان هشتم در شرق شهر هنوز با دست صندل درست میکند و یا دمپایی با چرم واقعی میسازد، یا به برادرزادهاش این صنعت را یاد میدهد.
مریم توزیع: «دلم میخواست این خاصیت نیویورک را مطرح کنم. این واقعیت دارد که نیویورک مثل هر شهر بزرگ دیگری پر از شعبههای شرکتهای بزرگ است. نیویورک فضای بهخصوصی است. به خاطر اینکه شما در این شهر میتوانید به مغازههای کوچک هم که در آنها چهار نفر در آن واحد جا نمیشوند بروید. تفاوت اینها کنار هم خیلی قشنگ است و اینکه این ویژگی نیویورک را از دست ندهیم. منتها ناشری را پیدا نکردم که این موضوع برایش جالب باشد.»
هفتخوان رستم
شیفتگی مریم به شاهنامه از محتوای کار فردوسی برمیخیزد. با اینکه شاهنامه چند صد سال پیش نوشته شده، ولی امروز ما با مفاهیم و مضامین آن در زندگی روزمره درگیر هستیم. چگونه خود را از نگرانی، ترس و دروغ برهانیم و چگونه توشهای برای حرکت به جلو بیندوزیم. مَثَل «از هفتخوان رستم باید گذشت»، بیانگر همین مفهوم است. «هفتخوان رستم» نام کتابیست که در سال ۲۰۰۹ از مریم توزیع به زبان انگلیسی با الهام از شاهنامه فردوسی منتشر شده. هم تصاویر و هم متن انگلیسی این کتاب کار خود اوست. کتاب در blrub. com قابل دسترسی است.
مریم توزیع: «نکته اصلی در مورد فردوسی خاصیت تصویری بودن اشعار شاهنامه است. شخصیت رستم از بچگی برایم جذاب بود و حالا بهعنوان یک فرد بالغ به آن مینگرم. این شخصیتها اسطورههای ما هستند. تفاوت در این بود که این شخصیتها از زندگی عادی و روزمره دور نبودند. آموزههایی دارند که با زندگی عادی عجین شده.فردوسی اصولاً به نظر من خیلی برای پیشرفت انسان فعالیت کرده. او در اشعارش میگوید فرزند دهقان است. به نظر من هنرمند و دهقان از هم دور نیستند، به خاطر اینکه هر دو با صبوری آشنا هستند. شما نمیتوانید بدون بذر کاشتن یک تابلو نقاشی خلق کنید. شما هر روز با چشمهای یک نقاش به دنیا مینگرید و بذرهایی از آن در وجودت زاده میشود، مثل یک باغبان که برگهای زرد درختش را میکند، میگذارد کنار، طراحیهای بدت را میگذاری کنار. مثل یک باغبان قلمه میزنی. نقاش هم این تکنیک را با آن تکنیک ادغام یا از هم جدا میکند. مثل یک نقاشی. نکته دیگر این است که فردوسی ما را به دلیری و مقاومت در برابر سختیهای زندگی تشویق میکند. جنگ و جدال او با جادو و دیوهای عظیم ما را به زندگی سالم روحی و ذهنی و همینطور پرهیز از دروغ و فریب دعوت میکند. اما مشکلات زندگی خانوادههای ایرانی مهاجر و تبعیدی در غربت آنقدر زیاد است که خانوادهها فرصت نمیکنند برای کودکانشان شاهنامه بخوانند. این نسل شانسی که نسل ما داشت و در خانوادههای بزرگ زندگی میکرد و پدر و مادرها و یا خالهها و داییها، برایشان شبها شاهنامه میخواند را نداشت. من سعی کردم این تجربه را از طریق این کتاب که بیشتر تصویری است تا ادبی به نسل جوان معرفی کنم. فرهنگ و هنر ریشه انسان را روی زمین نگه میدارد.»
ایمیل گزارشگر:
pantea. bahrami@yahoo. com
در همین زمینه:
پانتهآ بهرامی در رادیو زمانه
ممنون از معرفی این هنرمند. لطفا اطلاعات کتاب شامل نام (به انگلیسی) و انتشارات و محل انتشار را هم منتشر کنید. من نتوانستم کتاب را در آمازون و یا با جستجو در وب پیدا کنم.
ارسال کردن دیدگاه جدید