خانه | رباب محب

«منشورها و اساسنامه‌ها به‌تنهایی آزادی بیان نمی‌آفرینند»

یکشنبه, 1390-05-09 18:56
نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ
گفت و گو رادیو زمانه، بخش فرهنگ با رباب محب درباره‌ی سانسور و شیوه مبارزه با آن
رباب محب

 رادیو زمانه در گفت‌و‌گو با رباب محب - خانه‌ی آزادی بیان نخستین بار در پانزدهم ژانویه ۱۳۹۰ با انتشار پیش‌نویس منشور و اساسنامه‌اش موجودیت خود را اعلام کرد و به‌تدریج در طی کمتر از یک هفته یک صد تن از نویسندگان و هنرمندان ایرانی در تبعید به عضویت خانه‌ی آزادی بیان درآمدند. آن‌ها در انتخاباتی آزاد گروهی از یاران و همکارانشان را به عنوان اعضای هیأت دبیران خانه برگزیدند. اکنون منشور و اساسنامه‌ی خانه آزادی بیان با در نظر گرفتن آرای اعضاء به تصویب نهایی رسیده و به زبان‌های گوناگون ترجمه شده است.

این دو متن نخستین سندهای مبارزات نویسندگان ایرانی بر ضد سانسور دولتی نیستند. نخستین بار در سال ۱۳۴۷ احمد شاملو، محمود اعتمادزاده، جلال آل‌احمد، سیمین دانشور، باقر پرهام و سیمین بهبهانی به عنوان مؤسسان اولیه کانون نویسندگان ایران بیانیه‌ای انتشار دادند. سپس پس از انقلاب گروهی از نویسندگان ایران بر اساس منشور کانون نویسندگان ایران بیانیه دیگری نوشتند و همراه با نامه‌ای که در تاریخ از آن به عنوان متن ۱۳۴ نویسنده یاد می‌شود بر ضرورت آزادی بیان تأکید کردند.
 

 

اکنون بار دیگر زمینه برای فعالیت گروهی از نویسندگان و نیز هنرمندان در جهت مقابله با سانسور فراهم شده است. به این مناسبت با برخی از اعضای خانه‌ی آزادی بیان که از نویسندگان و شاعران شناخته‌شده‌ی ایران هستند، گفت‌و‌گوهایی انجام داده‌ایم که به‌تدریج در بخش فرهنگ رادیو زمانه منتشر می‌گردد. نظر شما را به بخش نخست این مجموعه گفت‌و‌گو‌ها که به رباب محب، شاعر و منتقد ادبی اختصاص دارد جلب می‌کنیم:
 

رادیو زمانه، بخش فرهنگ - خانم محب عزیز، منشور و اساسنامه‌ی خانه‌ی آزادی بیان تصویب شده و اکنون در کنار انجمن قلم و کانون نویسندگان ایران در تبعید و در داخل کشور یک نهاد دیگر نیز متولد شده است. به نظر شما ضرورت خانه‌ی آزادی بیان چیست؟

 

رباب محب: گاهی احساس می‌کنم در دایره‌یِ شوم «مثل جمع اندیشیدن» اسیر شده‌ام. پس اگر بگویم خودسانسوری نمی‌کنم دروغ گفته‌ام؛ زیرا فقط دستگاه سانسور و ادرات و دفتر دستک‌های اطلاعاتی حق انحصار سانسور را ندارند، بلکه خانواده، همسایه، دوست و آشنا و همکار و همسر و فرزند هر یک به نوعی تیغی از تیغ‌های سانسور را در دست گرفته‌اند. این تیغ‌ها همیشه بر قامت نویسنده‌ی زن کارا‌تر است. (عکس: طرحی از رباب محب)

رباب محب - جامعه‌یِ ایرانی جامعه‌ای است تُرد و شکننده. این شکنندگی را ما بار‌ها و بار‌ها تجربه کرده‌ایم. از هم پاشیدنِ نهادها نیز بخشی از این شکنندگی‌ست. مخدوش شدنِ مرز‌ها اغلب به تجزیه منجر می‌شود. نهادهایی چون کانون نویسندگان یا انجمن قلم که نظرات سیاسی/حزبی را با فعالیت‌های ادبی/ فرهنگی می‌آمیزند بیشتر صدمه‌پذیر می‌شوند. البته تعددِ چنین نهادهایی همیشه نشانه‌ای از تفرقه و عدمِ اتحاد نیست. در کشورِ کم‌جمعیت سوئد تا جایی که من خبر دارم نهادهای چندی به نام کانون، سازمان، خانه، و... نویسندگان و هنرمندان وجود دارد، بی‌آنکه حقی پایمال یا خانه‌ای ویران شود. این نمونه‌ای از یک فرهنگِ چندصدایی است. خانه‌یِ آزادی بیان منشور و اساسنامه تدوین کرده است که حال باید به آن جامه‌یِ عمل بپوشاند، نشان دهد که آزادیِ بیان چیست و چگونه باید از آن دفاع کرد. خانه‌یِ آزادی بیان سقفی دارد یا می‌بایست داشته باشد که حتی انجمنِ قلم و کانون نویسندگان را نیز پناه می‌دهد. این بدین معناست که حوزه‌یِ فعالیت‌هایِ خانه یِ آزادی بیان بسیار گسترده‌تر است از دیگر نهادهای مشابه یا می‌بایست قاعدتاً گسترده‌تر باشد. به عبارت دیگر خانه‌یِ آزادی بیان کانون یا انجمنِ نویسندگان نیست؛ و نیز فراموش نکنیم که خانه‌یِ آزادی بیان آبشخورِ علایق یک فرد یا یک گروهِ خاص نیست یا نباید باشد.

 

شما سال‌هاست که در تبعید زندگی می‌کنید. مهم‌ترین مشکلات فرهنگی ما در تبعید چیست؟ اگر بخواهید کتابی انتشار دهید، آیا گمان می‌کنید در محیط تبعیدی خوانده می‌شود؟ چه باید کرد؟

 

وقتی به این پرسش‌ها فکر می‌کنم اولین مطلبی که به ذهنم می‌رسد این است که شاید بد نباشد از خود بپرسیم آثار نویسندگان و هنرمندان ایرانی خارج از کشور را چگونه باید از خطرِ نابودی و فراموشی رهانید. من به شخصه‌ گاه تا ژرفنای یأس و پریشانی فرو می‌روم. نمی‌دانم آیا خواننده‌ای دارم یا نه. نمی‌دانم آیا به جز برای دل خودم برای کسی یا کسان دیگر هم می‌نویسم یا نه. قلم مایحتاجِ زندگی‌ام را تأمین نمی‌کند. من به ناگزیر تن به شغل دیگری می‌دهم که زنده بمانم. یافتنِ ناشر نیز داستانی است با لایه هایِ تودرتو. یافتنِ ناشری که اگر پولی جهت زحمت کشیده به نویسنده نمی‌دهد حداقل تقاضایِ حق‌الزحمه‌ی چاپ کتاب از نویسنده نکند و تا آخر که همه با این حکایت آشناییم. شکی نیست ناشری که در خارج از کشور دست به انتشارِ کتاب به زبان فارسی می‌زند یا باید عاشق کتاب و زبان فارسی باشد یا آنقدر ثروتمند که چاپ کتاب را به عنوان یک سرگرمی برگزیند. وگرنه ناشر هم همانند نویسنده انسانی است با نیازهای انسانی.

بله به راستی چه باید کرد؟ نمی‌دانم؛ شاید صندوقی - یک حساب بانکی جهت یاری نویسندگان برای چاپ کتاب‌هاشان؟ شاید افراد نیکوکار و عاشق کتاب را تشویق به سرمایه‌گذاری کند؟ یا نهاد‌هایی مثلِ خانه‌ی آزادی بیان انتشاراتی به راه انداخته و زمینه‌های چاپ و نشر آثار خارج از کشور را فراهم سازد؟ برگزاری جلسات و سخنرانی؟... همانطور که گفتم واقعأ نمی‌دانم آیا اساسأ راه‌حلی وجود دارد.
  

سانسور نهادینه‌شده‌ای که دست‌کم در ۳۰ سال گذشته، از بهار آزادی به بعد اعمال می‌شود، چه تأثیری بر روند خلاقیت شما و بر کار شما گذاشته است؟ آیا تاکنون مجبور شده‌اید به خودسانسوری؟

 

کاش این پرسش به تنهایی مورد بحث و غور قرار گیرد. سانسور یعنی چه؟ فرق سانسور با تابو‌ها چیست؟ خودسانسوری کدام است؟ ما به عنوانِ یک فرد سانسور و خودسانسوری را چگونه تعبیر و تفسیر می‌کنیم؟ و... فرهنگ مردسالار و نویسنده‌ی فرهنگ مردسالار چگونه با زن و نویسنده‌ی زن در این جامعه برخورد می‌کند؟ زنان نویسنده‌ی فرهنگ مردسالار چگونه با خود و قلم خود رفتار می‌کنند؟ آیا سانسور به‌خصوص نوع نهادینه شده‌اش چشم را کور می‌کند و مغز را خام؟ آیا سانسور مانع دیدن حقایق نیست و نمی‌شود؟ این پرسش‌ها و صد‌ها پرسش دیگر به‌طور روزمره ذهن مرا خائیده است و می‌خاید.‌گاه احساس می‌کنم من در دایره‌یِ شوم «مثل جمع اندیشیدن» اسیرم. پس اگر بگویم خودسانسوری نمی‌کنم دروغ گفته‌ام؛ زیراکه دستگاه سانسور و ادرات و دفتر دستک‌هایِ اطلاعاتی حق انحصارِ سانسور را ندارند، بلکه خانواده، همسایه، دوست و آشنا و همکار و همسر و فرزند هر یک به نوعی تیغی از تیغ‌های سانسور را در دست گرفته‌اند. این تیغ‌ها همیشه بر قامت نویسنده‌ی زن کارا‌تر است. یا بهتر است بگویم زن نویسنده و هنرمند تابلوی نزدیک‌تری است برایِ این تیغ‌ها. اما آن تیغ‌های نوع ارشادی مرد و زن نمی‌شناسد.

 

رباب محب: گاه تا ژرفنای یأس و پریشانی فرو می‌روم. نمی‌دانم آیا خواننده‌ای دارم یا نه. نمی‌دانم آیا به جز برای دل خودم برای کسی یا کسان دیگر هم می‌نویسم یا نه. قلم مایحتاجِ زندگی‌ام را تأمین نمی‌کند. یافتن ناشر نیز داستانی است با لایه هایِ تودرتو. باید دانست که تعدد نهادهای مدنی همیشه نشانه‌ای از تفرقه و عدم اتحاد نیست. گاهی نشان‌دهنده‌ی یک جامعه‌ی چندصدایی‌ست.(عکس: طرحی از رباب محب)
 

آخرین کتابی که چیست و در چه شرایطی منتشر شده یا منتشر نشده؟

 

آخرین کتابی که به دست ناشرِ ایرانی سپردم ترجمه‌یِ کتاب «آفتاب‌پرست حیرت‌انگیز» (+ لینک دانلود کتاب ) اثر نویسنده‌ی سوئدی خانم اینگِر اِدِلفلت بود. این کتاب مجموعه داستان برای جوانان (یا راجع به جوانان) است. هدف من از ترجمه‌ی این کتاب آشنایی با فرهنگ کشور سوئد و ادبیات برای جوانان بود. ناشر پس از خواندن کتاب اعلام کرد که این کتاب هرگز اجازه‌یِ انتشار نخواهد گرفت. پس ناگزیر کتاب با فایل پدف در سایت «اثر» منتشر شد.

 

انتظار شما از خانه‌ی آزادی بیان با توجه به معضل سانسور چیست؟ به نظر شما یک نهاد مدنی مانند خانه‌ی آزادی بیان چه باید بکند و چه می‌تواند بکند؟

 

با توجه به ریشه های عمیق سانسور در فرهنگ ما هیچ ارگانی نمی تواند یک‌شبه به راه حلی دست یابد که خواسته‌های جمع کثیری را ارضاء کند. خانه‌ی آزادی با پیگیری روزانه‌ی اخبارِ سانسور در ایران و جهان، افشای دست‌هایی که از راه شکستنِ قلم عرض وجود و اعمال قدرت می‌کنند، همدردی با نویسندگان و هنرمندان تحت فشار به طرق مختلف، به بحث گذاشتنِ معضلات نویسندگان داخل و خارج از کشور (و حتی سایر کشورها)، شکافتنِ ابزارِ سانسور و... می‌تواند قدمی در این راه بردارد. در کشورهایِ اروپایی نهادهای بسیاری وجود دارد که از آزادی بیان دفاع می‌کنند. بررسی دامنه‌ی فعالیت‌های این نهادها به عنوان یک نمونه و یا حتی گاهی به عنوان یک الگو می‌تواند راهگشا باشد.
مصاحبه‌هایی از این دست نیز قدم خوبی است ولی تداوم آن از اهمیّت بیشتری برخوردار است. ‌گاهی شاید بد نباشد تعدادِ پرسش‌ها به یک یا دو محدود شود امّا تعداد پاسخ‌دهندگان بیش از بیش بیشتر... شاید پاسخ تک تک اعضاء /جمع کثیری از اعضاء در یک متن جمع‌آوری و نتیجه گیری شود؟ تجمع پاسخ‌ها در کنارِ هم دریچه‌ی دید را خواهد گشود.  

 

بله. حق با شماست و ما در حد امکان در رادیو زمانه این‌کار را انجام می‌دهیم. به نظر شما برای جلب مشارکت نسل جوان هنرمندان، شاعران و نویسندگان خانه‌ی آزادی بیان باید چه کارهایی انجام دهد؟

 

پرسشِ دشواری است. اغلب جوانان خارج از کشور با مسائلِ فرهنگی/ادبی/اجتماعیِ ایران بیگانه‌اند یا به زبان فارسی نمی‌نویسند و البته این خیلی طبیعی است. شاید ایجاد بخش/ارگانِ جوانان بتواند در این راه کمکی کند. برگزاری جلسات سخنرانی، دعوت از سخنرانان جوان نیز می‌تواند مشوّق جوانان باشد.

 

آیا به آینده‌ی خانه‌ی آزادی بیان خوشبین‌اید؟ و آیا به نظر شما منشور و اساسنامه‌ی خانه‌ی آزادی بیان این آینده را تضمین می‌کند؟

 

انسانی مثل من که از بطنِ اختناق برخاسته و به بیرون زده تا مثل قطره‌ای در گوشه‌ای چکیده باشد، چاره‌ای ندارد مگر به واژه‌هایی چون «خوشبینی» دل بندد. به اعتقاد من منشور‌ها و اساسنامه‌ها به خودی خود آزادی بیان نمی‌آفریند. آنچه بر روی کاغذ می‌آید زمانی می‌تواند به عنوان یک اهرم نمود پیدا کند که نویسندگان منشور‌ها و اساسنامه‌ها خود اولین کسانی باشند که به تعریف درستی از آزادی به‌طور اعم و آزادی بیان به‌طور اخص دست یافته و آن را در عمل نشان دهند. خانه‌ی آزادی بیان هنوز در ابتدای راه است و فرصت نیافته توانایی‌ها و پتانسیل‌های خود را عملأ نشان بدهد، اما روشن است که «این خانه» راه دشواری در پیش روی دارد. از یک طرف پراکندگی ایرانیان در خارج از کشور و درگیری آن‌ها با مسائلی که با مسائل داخل کشور همخوانی ندارد، از طرف دیگر بدبینیِ نهادینه شده و درونی شده‌ای که گریبان اغلب ایرانیان را گرفته، می‌تواند از جمله عواملی باشد که راه دشوار را صعب‌تر و سخت‌تر کند. از بدبینی درونی شده می‌گویم، زیرا که به تصور من ما ایرانی‌ها هنوز به اندازه‌ی کافی از گذشته و از آنچه که بر ما می‌گذرد درس نگرفته‌ایم. ما فرصت نکرده‌ایم آزادی و آزادی بیان را تعریف و تمرین کنیم. اینجا مثالی بسیار ساده و پیش پاافتاده بزنم؛ نگاهی گذارا به بحث‌های فرهنگی/ادبی/اجتماعی و... در سایت و رادیو‌ها بیندازیم، در کامنت‌های درج شده اندکی تأمل کنیم، ببینیم ما چگونه با افکار و نظرات همدیگر برخورد می‌کنیم: آیا ما فرهنگ گفت‌وگو را آموخته‌ایم؟ کامنت گذاشتن با نام مستعار یا بی‌نام آیا در این دامنه محلی از اِعراب دارد؟ به تصور من نه. بدین لحاظ رسیدن به اهداف منشور و اساسنامه‌ی خانه یِ آزادی مستلزم اقداماتی همه جانبه و پیگیرانه است. و به گفته بالا برگردم و بگویم فراموش نکنیم آنچه بر رویِ کاغذ می‌آید همیشه آن نمی‌شود که باید.

 

 آیا فکر می‌کنید، خانه‌ی آزادی بیان می‌بایست رسانه‌ی خودش را داشته باشد یا اینکه رسانه‌های موجود به نظر شما کافی هستند و فقط لازم است که خانه با این رسانه‌ها همکاری تنگاتنگ‌تری داشته باشد؟

 

اگر ضرورت ایجاب کند و امکانات فراهم باشد، خانه آزادی بیان می‌تواند رسانه‌ی خاص خود را داشته باشد، اما وجودِ رسانه‌ای اختصاصی همکاری با سایرِ رسانه‌ها را نقض نمی‌کند. اگر چنین کند در آن صورت آزادی بیان وجود خارجی نخواهد داشت. از سوی دیگر تعدد رسانه‌ها بخشی از آزادی بیان است و همانطور که تبادل نظر میان آن‌ها. خانه‌ی آزادی بیان حزب سیاسی نیست و از همین روی باید بتواند در رسانه‌هایی موجود عرض وجود کند. خانه آزادی بیان شاید زمانی به اهدافش نزدیک شود که بتواند چتری باشد بر سر همین رسانه‌ها. به تصور من وجود یک سایت ضروری است. حال اگر چنین سایتی وجود نداشته باشد، خوب است که منشور و اساسنامه‌ی خانه آزادی بیان، همچنین اسامی هیأت مدیره و آدرس جهت تماس در دسترس همگان باشد. وجود چنین سایتی به معنای داشتن یک رسانه‌ی اختصاصی نیست.

 

آیا تاکنون از عملکرد خانه‌ی آزادی بیان راضی هستید؟

 

تا حد خبررسانی بله.

 

خانم محب گرامی، سپاسگزاریم که وقت‌تان را در اختیار رادیو زمانه قرار دادید.

 

از رباب محب منتشر شده است:

::«آفتاب‌پرست حیرت‌انگیز، داستان‌های برای نوجوانان، اینگر ادل‌فلت، ترجمه‌ی رباب محب، دانلود به شکل فایل پی دی اف::
::سایت رباب محب، همراه با نمونه‌هایی از آثار او::
 

در همین زمینه:

::مطالب منتشر شده در خانه‌ی آزادی بیان در رادیو زمانه::
 

متون ضمیمه: اساسنامه و منشور خانه‌ی آزادی بیان به شکل فایل پی دی اف

ضمیمهاندازه
chartre.pdf45.17 کیلو بایت
hamvandi.pdf44.01 کیلو بایت
Share this
Share/Save/Bookmark

نیاز به باز نگری چند کلیشۀ تکراری :
سرگذشت و سر نوشت و تاریخ کانونها / نهادها / مجامع تشکیل شده و از هم گسیختۀ دیروز در مقابل امروزی هاست
کنکاش در چگونگی بر آمدن و نتوانستن آنان به گمان من فایق آمدن بر بسی مشکلات است .
خانۀ آزادی هم اگر می خواهد دیرپا باشد باید جمع ایی از اهل فن خویش را که فکر می کنم در میان اهل اندشه کم هم نیستند را به بررسی حداقلی دلایل آن ناکامیها دعوت کند.
شناخت تفاوتهای نسبی اهالی اندیشه و عمل فرهنگی ( نویسنده / شاعر / نقاد / موسیقدان / نقاش / عکاس / فیلم ساز و....) با سایر صنوف ( نجار / قناد / ساختمان ساز / آرایشگر / بقال / دلالان و واسطگان امور بیمه و خرید ماشین و خانه و....) فکر می کنم لازمۀ حرکت به پیش در نهادی چون خانۀ آزادی است .
منظور از پراکندگی هموطنان در نقاط مختلف جهان ( شهرهای بالاخص اروپایی و امریکایی ) روشن نیست . من فکر می کنم این مورد حتی می تواند مثبت هم باشد چرا که جغرافیای وسیعتری را در بر می گیرد.
با رشد چشمگیر وسایل ارتباطات مدرن ( سایتها ی جمعی / وب لاگ ها ی شخصی / شبکه های رادیویی و ماهواره ایی و .....) بازنگری و بررسی جدی توسط دوستان خانه آزادی می تواند طُرق جدیدتری برای پیشبرد راه بیافریند .
تجمع بسیاری از ایرانیان مهاجر در کشورها یی خاص ( آلمان / سوئد / نروژ / اتریش / کانادا / امریکا / فرانسه و.... همینطور شهرهایی مشخص ( کلن / استکهلم / تورنتو / لس آنجلس / پاریس / روتردام / مالمو / آمستردام / ونکوور / سانفرانسیسکو و..... ) امروزه غیر قابل انکار است . حضور در آنها البته باز هم نیاز به بررسی تقریبن موشکافانه دارد که فکر می کنم لاقل از عهدۀ اهل قلم و اندیشه در یک کانون جدی که طیف های مختلفی هم دارند بر می آید.
یک مثال روشن : اخیراٌ شهر تورنتو / کانادا میزبان فستیوال تیرگان ( ادبیات / موسیقی / تجارت / تبلیغات) در چهار روز بود که توانست بدون اغراق در هر روزش چند هزار ( آمار دقیق را نمی دانم ) از هم وطنان بازدید کننده را به خود جلب کند.
پس به آغاز بر می گردم : برای توفیق نسبی باید به بررسی کلیشه های رایج اهتمام ورزید چرا که این سال باور کنیم که با دی سال تفاوتهای بسیاری دارد و با سال بعد نیز تفاوتهای بسیاری خواهد داشت .
مهدی رودسری

چگونه میتوان اطلاعاتی درباره خانه آزادی بیان کسب کرد؟ آیا خانه تارنما دارد؟

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.

نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.

لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.

کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و
منتشر نخواهد شد.

 

لینک به ادیتور زمانه:         

برای عبور از سد فیلترینگ

پرونده ۱۳۹۱ / چشم‌انداز ۱۳۹۲

مشخصات تازه دریافت برنامه های رادیو زمانه  از ماهواره:

ماهواره  :Eutelsat

هفت درجه شرقی

پولاریزاسیون افقی 

سیمبول ریت ۲۲

فرکانس ۱۰۷۲۱مگاهرتز

همیاران ما