«خانهی آزادی بیان» و نویسندگی در غربت زبانی
وحید ولیزاده - نهاد نوینی در حوزهی فرهنگ و ادبیات تبعیدی و مهاجر درحال شکل گرفتن است: «خانهی آزادی بیان». این نهاد تاکنون منشوری پیشنهادی منتشر کرده است و با شروع به عضوگیری، نخستین هیأت دبیران خود را نیز اعلام کرده است.
اما پرسشی که در وهلهی نخست و در همان گام اول چنین حرکتهایی مطرح میشود آن است که آیا نویسندگان و آفرینشگران فرهنگی خارج از مرزهای ایران به چه نهادی احتیاج مبرم دارند؟ نهادی برای مبارزه در جهت آزادی بیان؟ یا نهادی برای سازمان دادن به یک خط مشی فرهنگی نوین در خارج از قلمروی دیکتاتوری حاکم بر ایران؟
وحید ولیزاده: چرا جامعهی نویسندگان و آفرینشگران تبعیدی و مهاجر ایرانی قادر به خلق جریانات و فضاهایی نشدهاند؟ چرا برخلاف دوران قاجار که مطبوعات و کتابهای آزاد از خارج از ایران به درون جامعهی تحت استبداد آن زمان قاچاق میشد، امروزه جریان فرهنگی از درونِ غیرآزاد و تحت سانسور به بیرونِ آزاد است؟
واقعیت آن است که بسیاری از نویسندگان و آفرینشگران فرهنگی ایرانی به دلایل مختلف که مهمترین آنها نبود آزادی بیان در نظام حاکم بر ایران است، مجبور به مهاجرت و تبعید شده و در خارج از جامعهی متراکم فارسیزبانان زندگی میکنند و مینویسند. در جوامع جدیدی که اغلب آنها مقیماند، آزادی بیان حقی تحصیل شده است و دغدغه و نگرانی چندانی برای بیان آزادانهی این آفرینشگران وجود ندارد. هر متنی قابل انتشار است و هیچ نظام سیاسی سرکوبگری این حق را از آفرینشگران فرهنگی تبعیدی یا مهاجر سلب نکرده است. اما با این همه، مراجعه به تک و توک کتابفروشیهای ایرانی در بلاد فرنگ نشان دهندهی نحیفی و لاغری ادبیات تبعیدی ولی آزاد است. تقریباً تمام قفسههای کتابفروشیهای خارج از ایران آکنده از آخرین کتابهای منتشر شده در ایران است، و به نظر میرسد که ادبیات و محصولات فرهنگی در دسترس برای ایرانیان خارج از کشور نیز متأثر از خط مشی فرهنگی جمهوری اسلامی است. شاید بتوان گفت تنها ژانری که در کتابفروشیهای ایرانی خارج از ایران در دسترس است، که در درون ایران ممنوع است، رمانها و کتابهای خاطراتگونهی مبارزان سیاسی، بهویژه خاطرات زندانهای دههی شصت است. اما رمان، شعر، فلسفه، علوم اجتماعی، تاریخ، و.... همچنان مهمترین منبع خود را از جریانات فرهنگی درون کشور مییابند (درحالیکه در تمام این عرصهها در ایران بسیاری از متون و کتابها اجازهی نشر ندارند و ممنوعه تلقی میشوند). این واقعیت ملموس به ایدهپردازیهایی نظیر کارکرد مثبت سانسور در خلاقیت ادبی و فرهنگی و غیره اجازه ظهور داده است. چرا جامعهی نویسندگان و آفرینشگران تبعیدی و مهاجر ایرانی قادر به خلق جریانات و فضاهایی نشدهاند؟ چرا برخلاف دوران قاجار که مطبوعات و کتابهای آزاد از خارج از ایران به درون جامعهی تحت استبداد آن زمان قاچاق میشد، امروزه جریان فرهنگی از درونِ غیرآزاد و تحت سانسور به بیرونِ آزاد است؟
وحید ولیزاده: بحران کنونی وضعیت ادبیات تبعید به حق آزادی بیان مرتبط نیست، بلکه به شرایط حصول آزادی بیان گره خورده است.
با توجه به فشارهایی که اجازهی فعالیت کانون نویسندگان ایران در داخل ایران را تا حد زیادی سلب کرده است، میتوان و باید نهادی در تبعید سازمان داد تا بکوشد توجه جهانی به مسألهی نقض آزادی بیان در ایران را برانگیزد و از حقوق و حرمت نویسندگان درون کشور دفاع کند. اما چنین فعالیتی یک کار است و تلاش برای دفاع از آفرینشگری نویسندگان در خارج از ایران کاری دیگر. بحران کنونی وضعیت ادبیات تبعیدی ناشی به حق آزادی بیان مرتبط نیست، بلکه به شرایط حصول آزادی بیان گره خورده است. در شرایطی که مخاطبان ادبیات ایران در چهارگوشهی عالم پراکندهاند، و سامانههای جمعی و اشتراکی برای به گردش درآمدن و در دسترس قرار دادن محصولات فرهنگی برای مخاطبان بالقوه وجود ندارد، در شرایطی که اقتصاد کتابفروشیها از قبل واردات کتاب ارزان چاپ ایرانی و سود ناشی از خرید ریالی و فروش یورویی تأمین میشود، درحالیکه ناشران تبعیدی قادر به پرداخت دستمزدهای تألیف و آفرینش کتاب نیستند (و این مسأله را بدیهی فرض میکنند)، درحالیکه نشریاتی که حیات فرهنگی ادبی را دامن بزند، بسیار نحیفاند و چنان گاهگاه منتشر میشوند که قادر به خلق و استمرار یک فضای مشترک فرهنگی ادبی نیستند، درحالیکه اینترنت و مطالعهی آنلاین بخش اعظمی از اوقات مطالعهی خوانندگان را به خود اختصاص داده است، در حالیکه کتابخانهها و نهادها و مؤسسات فرهنگی فارسیزبان وجود ندارد که بتواند پشتوانهی مالی بسیاری از آثار منتشره باشد، و دلایلی دیگر از این دست، دست به دست هم داده است که حق آزادی بیان در خارج از مرزهای ایران بر روی اوراق حقوقی باقی بماند و تحقق آن امکانناپذیر شود.
شاید مهمترین وظیفهی هرگونه نهاد همهشمولی که توسط نویسندگان و آفرینشگران فرهنگی ایرانی خارج از کشور سازمان مییابد، تلاش برای خلق شرایط امکانپذیری تولید فرهنگی و ادبی است. تلاشی که میبایست دو وجه بارز داشته باشد: تلاش برای سازمان یافتن کانونهای حیات فرهنگی، مانند جلسات و محافل و همایشها از یکسو و فشار سازمان یافته بر ناشران و کتابفروشان برای تحولی سازگار با الزامات تکنولوژیکی و اجتماعی نوین از سوی دیگر، و نیز تلاش برای کسب حمایتهای فرهنگی از جوامع میزبان برای تولید فرهنگی به زبان فارسی. در مورد این نکته درنگی لازم است. در تمام کشورهای اروپایی ساز و کارهای حمایتی اجتماعی و دولتی برای حمایت از فرهنگ و هنر پیشرو وجود دارد. از سهمیههای خرید کتابها و سایر محصولات فرهنگی برای کتابخانهها، تا حمایتهای مالی و معنوی برای کمک به گذران زندگی نویسنده و آفرینشگر فرهنگی. بدون چنین کمکهایی حیات فرهنگی همین جوامع مختل میشود. صرفاً بازار و قوانین آن فضای فرهنگی این کشورها را شکل نمیدهد؛ و دخالتهای نهادینه برای جانبخشی به حیات فرهنگی از بخشهای جداییناپذیر نظامهای مدرن اجتماعی است. جامعهی نامتمرکز فارسیزبان نیز بخشی از این جامعهی بزرگتر است و میبایست تلاشهایی سازمانیافته انجام شود تا نویسندگان بتوانند در حیات فرهنگی زبان فارسی باقی بمانند و از فضای آزادانهی نشر برای قدرتمند ساختن جریان انتقادی و آزاد ادبیات ایران بهره برند. ایرانیان بخشی از این جامعهی بزرگتر هستند و میبایست از امکاناتی برابر با دیگر شهروندان این جامعه برخوردار باشند.
اما ضمن اینکه از هر حرکتی در راستای سازمانیابی نویسندگان را باید استقبال کرد، اما بر یک نکتهی مهم نیز نباید چشم فروپوشید. خانهی آزادی بیان با منشوری به میدان آمده است که با منشور دو نهاد دیگر در تبعید بسیار همپوشانی دارد. نخست کانون نویسندگان در تبعید، و دوم انجمن قلم در تبعید. اما این خانه در بیانیههایی که تا امروز منتشر کرده، به این مسأله نپرداخته است که چرا با وجود این دو نهاد، نهادی سوم ضرورت دارد؟ ممکن است گفته شود که این دو نهاد، یعنی کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم نتوانستهاند به ظرفی برای سازمانیابی بخش بزرگی از نویسندگان تبعیدی و مهاجر ایرانی در آیند. اما مسأله اینجاست که چه راه حل نوینی یافت شده است که آن اختلافات و انشعابات کانون نویسندگان در تبعید بار دیگر تکرار نشود؟ این تکثر نهادی، گرچه به خودی خود منفی نیست، اما داعیهی همهشمولی منشورهای این نهادها را زیر سؤال میبرد. چرا که ما سه نهاد با سه دستور کار متفاوت نداریم، که عرصههای متنافری را برای فعالیت برگزیده باشند. بهویژه کانون نویسندگان در تبعید، و خانه آزادی بیان، که هر دو بر مبنای منشور کانون نویسندگان ایران بنا شدهاند.
در همین زمینه:
::اهمیت بحثهای بیاهمیت، برنامهی رادیویی خاک::
:: فضایی بدون تعصب و پیشداوری زیر سقف خانهی آزادی بیان، گفت و گو بخش فرهنگ زمانه با نیلوفر بیضایی::
::تلاشی دیگر برای مبارزه با سانسور، گفت و گو سارا روشن با منصور کوشان::
:: نامزدهای هيأت دبيران خانه آزادی بيان مشخص شدند::
::اعضای هیأت دبیران خانه آزادی بیان انتخاب شدند::
::صفحهی «خانهی آزادی بیان» در بخش خبر رادیو زمانه::
ببیننم اینبار از سرند رد می شود یا نه. عحب، نظرها هنوز روی مقاله منعکس نشده برش می دارند و یک مطلب جدید می گذارند
آخی، بالاخره یکی پیدا شد دو کلمه حرف بی تعصب در مورد این خانه ای که زیر سقفش فضایی خالی از تعصب است بزند!
آقای والی عزیز
شما درست می گویید این خانه ی آزادی بیان هیچ توجیه خوبی برای بودنش ندارد. اگر این نویسندگان گرامی فکر می کردند کانون نویسندگان در تبعید خوب کار نمی کند و بایر است که هست خب می رفتند و نیرو می گذاشتند و آبادش می کردند. می رفتند کنفرانس های سالانه می گذاشتند، برایش سایت درست می کردند و غیره. رلی این خانه ای ها دنبال طرح خودشان هستند.
اینها هر روز یک حرف می زنند. یک روز توجیه شان این است که همه ی نویسندگان و شاعران و آفرینشگران ایران و خارج ایران یک صنفند که نیستند. اگر هم این را بگویی می زنند، باور کنید.
یک روز می گویند برای آزادی بیان دیگران توی ایران است، آخه تو را سننه؟ شما ها که تو ایران نیستید. آنها هم که هستند مگر خودشان دست ندارند؟
....
دیگر اینکه می دانید ما چند تا شاعر و نویسنده در خارج از کشور داریم؟ خیلی. خودمان را گول نزنیم از همه ی دولتها هم گدایی کنیم مخارچ روزانه ی ده تا از اینها بیشتر نمی شود که کار نکنند و فقط بنویسند. پس بقیه چی؟ پس این حرف شما عملی نیست.
باز هم اینکه مگر این ناشرهای بدبخت خارج از کشور مانند باران چقدر توان دارند. این طفلک ها هر چه در توان دارند می کنند. به آنها ایرادی نیست. مجله های ادبی مانند جنگ زمان و غیره هم همینطور زحمت خود را می کشند، دیگر بیشتر از این چه کنند؟ مشکل اصلی پخش است و فروش این مجله ها. مردم نمی خرند چون وقت ندارند بخوانند. تا اینترنت هست زندگی باید کرد
آخر اینکه مگر نمی بینید ما در دیاسپورا هستیم، ما هم مثل یهودی ها شده ایم. از قطب شمال ایرانی هست تا نیوزیلند و آفریقای جنوبی. معلوم است شما توی مغازه های ایرانی می روید کتاب نویسنده های خارج از کشور نیست. دلیلش این نیست که تولید نمی شود بلکه پخش نمی شود. می دانید همین پست از کانادا به اروپا چقدر هزینه دارد؟ مسائل را باید واقعی دید. در حوزه ی نشر باید عمل گرا بود نه متخیل
خیلی ها در خارج از کشور آثار را نمی خرند چون این آثار افتضاحند. آخه آدم مگه پولشو از سر راه اورده که خرچ خواندن اراجیف کند؟ بعضی از این نوشته ها در هر صفحه بیست غلط املایی دارد. ادم خودش که کار خودش را چاپ کند همین می شود. این نویسندگان محترمی که دور منند و در حباب هی خودشان کار خودشان را چاپ می کنند یک صد نسخه ای و بین خود پخش می کنند یک بیست تایی را و هی خودشان کارهای هم را می خوانند و به به و چه چه می کنند و بیست تایی واسه ی هم دست می زنند. کمدی است که گریه دار است، قصه ی این حبابی ها. البته من همه ی آثار خارج از کشور را نمی گویم بعضی را می گویم. برای مثال گسل ساسان قهرمان عالی است بعضی کارهای آقای فلکی خیلی خوب است
ما در ایران به صنعت چاپ حرفه ای نیاز داریم. به ادیتور های باسواد و حرفه ای که برای ناشرها کار کنند، به متر ادبی که بر اساس سلیقه و سلطه ی شخصی نباشد، به مجلات ادبی بیشمار و حرفه ای، به خواننده ی حرفه ای، به ... و به نویسندگانی که کار نوشتن را سهل نگیرند و اخلاق حرفه ای داشته باشند. وگر نه همین آش است و همین کاسه. دو سال پیش یکی از ادیتور های یک بنگاه نشر میانه قامت کانادایی از من پرسید ما می خواهیم کارهای یک نویسنده ی ایرانی را که در کانادا مهاجر است ترجمه و چاپ کنیم. فلان کس گفته اینجا مهاجر است فکر می کنی این کتابش چطور است؟ گفتم کتاب خوبی است ولی دروغ می گوید او اینجا مهاجر نیست می آید فرزندش را می بیند و یک چند می ماند و بعد می رود. این شخص دارای اخلاق حرفه ای نبود، تو روز روشن دروغ می گفت. چقدر دروغ، چقدر دورویی، چقدر فریب؟
باید واقع گرا بود. خود فریبی تا کی؟ این نقطه ی شروع است اما تا این نقطه شروع راه خیلی درازی است، فکر نکنم هیچ وقت به شروع زبان فارسی برسیم، به الف.
از اشتباهات زیاد در متن معذرت می خواهم تند نوشتم
با مهر و احترام
نیلوفر شیدمهر
با توجه به مشکلات نشر ، توزیع ،همچنین گرایش خوانندگان به متون اینترنتی و عدم دسترسی به حجم عمده خوانندگان (ساکنین ایران) ، ..... تنها راه حل ایجاد انتشارات اینترنتی همراه با فروش اینترنتی کتابهاست . که خود نویسندگان و ناشران میبایست همت کنند ، معجزه بدون تلاش امکان پذیر نیست .
مثال : من(نوعی) که میخواهم یه کتاب فارسی بخونم و از اینترنت(رایگان ، باکیفیت بد ، بدون هیچ امکانات ،.. ) دانلود میکنم ، ترجیح میدم چند یورو بده ام ولی یه متن با کیفیت ، با امکان جستجو ، لغت نامه، لینک به مطالب مرتبط ،.. و یه فروم که نظرات دیگرخوانندگان رو داره رو مطالعه کنم .
ارسال کردن دیدگاه جدید