پاسخ دادن به دیدگاه
روانکاوی و فرهنگ (۲)
حسن مکارمی - بیگمان سده بیستم میلادی را دو دریافت بزرگ روشن کرده است. نخست زیگموند فروید نشان میدهد که آدمی دارای «ناخودآگاهی» است که چون بیگانهای در درون، رفتار و کارکردی جداگانه دارد. سپس اینشتین به قانونمندی آزاد شدن انرژی در نهاد اتم پی برد. هرچه دریافت اینشتین به دلیل تجربه ساده و رابطه و منطق شناخته شده علت و معلولی، به آسانی به پهنه فنآوری، دانشگاه و سپس به دامنه دانش همگانی راه یافت؛ دریافت فروید تا همهگیر شدن و درست شناخته شدن، راهی طولانی پیمود. دریافت بزرگ فروید و نتایج آن، هنوز در جوامع زیادی بهدلیل مقاومتهای مذهبی، سنتی، سیاسی و عقیدتی، ناشناخته یا بدشناخته ماندهاند.
شناخت دقیق و عمیق دریافتهای فروید و پیروان او چون ژاک لکان، ترجمه آثار آنها توسط روانکاوان بالینی که از نزدیک با این مفاهیم سر و کار دارند و تجربه بالینی (میان فرد و روانکاو و در رابطه با گفتار فرد)، یکی از راههای پراکندن این شناخت در جوامعی چون ایران است. اما تا آن زمان، شاید با بهکارگیری اثراتِ یافتههای فروید در زمینههای جامعهشناسی، تاریخ، انسانشناسی و اسطورهشناسی، بتوان راه کوچکی بهسوی زنگارزدایی از بدشناسی پدیدهی دریافت فروید گشود و هممیهنان را هر چند بسیار دیر (پس از گذشت یک سده) به پاره کوچکی از کارکرد دریافت بزرگ او آشنا کرد.
دستآوردهای زیگموند فروید
زیگموند فروید در سال ۱۸۵۶ در جمهوری چک کنونی و امپراتوری اتریش پیشین بدنیا آمد ودر سال ۱۹۳۹ درگذشت. او روانپزشک و متخصص اعصاب و پایهگذار رشته روانکاوی است. خانواده وی از یهودیان اشکنازی بودند. پدرش پارچه فروشی بود که سه سال بعد از تولد زیگموند به دلیل مشکلات مالی همراه با خانواده خود به لایپزیک رفت و پس از مدتی به وین مهاجرت کرد. فروید در سال ۱۸۷۳ به دانشکده پزشکی دانشگاه وین رفت و در ۱۸۸۲ مدرک پزشکی خود را گرفت. او در همان زمان با مارتا برنز ازدواج کرد و در بیمارستان عمومی وین مشغول به کار شد. در ۱۸۸۵ برای تحقیقات عصبشناسی وارد پاریس شد و در بیمارستان سالپتریه با ژان مارتن شارکو که بزرگترین روانپزشک زمان به شمار میرفت آشنا شد. شارکوبر روی کاربرد هیپنوتیزم در درمان هیستری کار میکرد.
فروید سپس به وین بازگشت، مطبی باز کرد و به درمان بیماران روانی با استفاده از هیپنوتیزم پرداخت. در ۱۸۹۶ پس از تحقیقاتی چند، با ژوزف برویر به بررسی و تحقیق و درمان بیماران به روشی پرداخت که خود آن را روانکاوی مینامید. فروید بعدها تصمیم گرفت به جای هیپنوتیزم، تداعی آزاد و تحلیل رویاها و خواب را برای تشخیص و درمان بیماران روانی به کار گیرد. در ابتدا با گرفتن سر افراد ازآنها میخواست هر چه به ذهنشان میرسد بگویند. پس از مدتی تماس بدنی را قطع کرد و بیمار را در حالت خوابیده آزاد گذاشت. فروید میگوید خود بیماران بودند که با رفتارشان به او یاد دادند که: «ساکت باش و به من گوش کن. خودم بهتر میدانم رنج من از کجاست.»
فروید در سال ۱۹۰۱ انجمن بینالمللی روان کاوی و در سال ۱۹۰۲ جامعه روانشناسی چهارشنبهها را تاسیس کرد که کار خود را با برگزاری جلسه در هر چهارشنبه در خانه او پیش میبرد. در سال ۱۹۰۹ همراه با کارل یونگ و ساندور فرنزی به دعوت دانشگاه کلارک ماساچوست به آمریکا رفت. فروید در ۱۹۲۳ برای برداشتن غده سرطانی در سقف دهان خود مجبور به عمل جراحی شد که طی آن بخش عمدهای از سمت راست کام او را برداشتند.
با الحاق اتریش به آلمان در ۱۹۳۸ و بالا گرفتن یهودیستیزی در وین، فروید تصمیم به مهاجرت گرفت. او با کمک ویلیام بالیت دیپلمات آمریکایی و پرنسس بناپارت روانکاو فرانسوی در ۱۹۳۸، وین را همراه با خانوادهاش به قصد پاریس ترک کرد و پس از مدتی از آنجا به لندن رفت.
تعبیر خواب (۱۹۰۰)؛ توتم وتابو (۱۹۱۳)؛ روانشناسی گروه و تحلیل من (۱۹۲۱)؛ تمدن و گلهمندان از آن (۱۹۳۰)؛ آیندهٔ یک وهم؛ موسی و یکتاپرستی ; بررسی رفتارهای جنسی و آسیبشناسی زندگی روزمره؛ برخی از آثار فروید هستند.
در این قسمت تنها از سیزده دستآورد زیگموند فروید نام میبریم و گسترش و توضیح بیشتر را به فرصتی دیگر میسپاریم:
- کشف ناخودآگاه
- تعیین مراحل روانکاوی
- کشف ناخودآگاه چون محلی در روان آدمی بر پایه واپسزدهها از بدو تولد
- کشف رابطه ناخودآگاه با واپسزدهها و آرزوهای تحقق نیافته. واژه ناخودآگاه پیش از فروید بکار گرفته شده و در فرهنگهای قدیمی نیز بوده است. نویسندگانی چون؛ شکسپیر، بالزاک، تولستوی، داستایفسکی، چخوف در آثار خود به ناخودآگاه اشاره کردهاند. حافظ نیز ما را تا کنار ناخودآگاه میبرد:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خاموشم و او در فغان و درغوغا است
- قرار دادن آدمی درمسیری متحرک و در تغییری مداوم پس از تولد
- بردن انسان در میدان فرهنگ بشری. فروید پزشک شجاعی بود که مرز بدن مکانیکی، بیولوژیک، آناتومیک، اجتماعی و اداری را شکست و به مرزبندی دقیق آدمی و حیوان بازگرداند. او در نظریه دوم خود، تقسیمبندی روان را بر سه عامل "من برتر"، "من و نهاد" که همان قسمت حیوانی ماست و حرف و سخن و گفتار در ساختار ناخودآگاه متمرکز کرد.
- فرهنگ را به ژرفنای انسان؛ آن هم از بدو پیدایشاش برد و این مهم را از دو طریق انجام داد: استفاده از انتروپولوژی و قومشناسی؛ انسان شناسی و توجه به فرهنگ شفاهی یا همان اسطوره به گونهای که از اسطورههای اودیپ و اروس سود جست. فروید با توتم و تابو نشان داد که هر آدمی از تولد تا دوران بلوغ مراحل رشد انسان هموسپین را طی میکند. به عنوان نمونه کودک ۶ یا ٧ ساله همانند اجداد ما در ۷ یا ۸ هزار سال پیش آماده خواندن و نوشتن میشود.
- لذتهای آدمی را از طفولیت حول یک مبنا گرد آورد و جرأت کرد از فعالیت جنسی کودکی صحبت کند. او پایهگذار نقش جنسیت در شکلگیری روان شد و چون پدر سکسولوژی و سکسوتراپی، با کشف و اصرار بر حضور و اهمیت نقش جنسیت در کودکان، در زمان خود تنفر بسیاری را برانگیخت.
- بنیانگذاری نقد ادبی هنری با بهکارگیری دقت در گفتار، نوشتهها... است. امروزه در بسیاری از محیطهای دانشگاهی بهویژه هنر و ادبیات، روانکاوی جای ویژهای دارد.
- کار عمیق روی پدیده خواب. چه روی تاریخچه خواب و چه روی جدایی خواب از ماوراءالطبیعه و کشف نقش خواب در رمزیابی کارکرد ناخودآگاه.
- نشان داد که مفهوم خدا نیز از اختراعات آدمی است و کندوکاو ژرفی در تاریخ پیدایش دین یهود انجام داد.
- کنار گذاشتن هیپنوز و دارو در درمان رواننژندیها
- احترام عمیق به لائیسیته و به زیر سوال کشیدن سیستمهای سازماندهی انسانی و اداری
- گسترش انسان در سه دنیای خواب و رویا و واقعیت.
حافظ میگوید: مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز / پری در خواب میبینم، سخن با ماه میگویم
دستآوردهای ژاک لکان
ژاک لکان (۱۹۸۱ – ۱۹۰۱) روانپزشک و روانکاو فرانسوی، بیگمان یکی از ادامهدهندگان راه زیگموند فروید در قرن بیستم است. خود او میگوید: «کسی است که فروید را خوانده است.» آثار او بر مدرسه روانکاوی فرانسه در درجه نخست و سپس در آمریکای لاتین بیشترین تأثیر را گذاشته است. تئوری او بر روان، حضور ناخودآگاه در آن، شکلگیری و کارکرد آن استوار است. او خود را بیشتر از همه کاشف «شیئی مولّد هوس» میداند. در سال ١٩٥٣ مدرسه خود را به نام جامعه روانکاوی فرانسه، در پاریس بنیان گذاشت و پس از پرورش صدها روانکاو بالینی، در سال ١٩٨٠ آن را منحل کرد. شاگردان او از آن تاریخ انجمنهای گوناگونی از روانکاوان را درسطح فرانسه، اروپا و جهان به وجود آوردهاند.
مجموعه آثار لکان شامل بیش از ٢٥ سمینار، نوشتهها و مقالات (تحت دو جلد «نوشتهها» و «دگرنوشتهها») و مصاحبههای گوناگون است. سمینارهای ژاک لکان که همگی درسهای شفاهی مکتوب شده او هستند، اکثراً تاکنون چاپ شدهاند و به عنوان پایههای آموزش اندیشههای او در مدارس گوناگون روانکاوی تدریس میشوند. زبان شفاهی این سمینارها، که بر پیچیدگی معرفی وی از کارکرد ساختار روان میافزاید، خوانندگان و به ویژه مترجمان آثار او را دچار مشکل میکند.
گروهی بر آن باورند که درک آثار لکان تنها به شرطی مقدور است که در میدان روانکاوی بالینی فعال باشیم. گویی باید او را دانست تا سخنان او را فهمید!
اندیشههای لکان از میدان روانکاوی بالینی فراتر رفتهاند و در دانشکدههای گوناگون فلسفه، زبانشناسی، نقد ادبی و هنری، زیباشناسی، معماری و حقوق تدریس میشوند.
اگر زیگموند فروید، انسان را در حوزههای فراتر از «تن»، تا اعماق اسطورهشناسی، فرهنگ شفاهی و هموسپین – سپین مورد مطالعه قرار داد، ژاک لکان، زبان و ساختار آن، واژه و به ویژه تصویر صوتی واژه (دال) را چون عنصر اساسی کار خود قرار داد و با کشف عمده خود «ناخودآگاه ساختاری چون زبان دارد» به گونهای روان آدمی را در میدان، «انسان سخنگو»، «انسان آرزومند» و «انسان عامل و فاعل»، مورد بازبینی قرار داد. آشنایی او با ساختارگرایان در نیمه اول قرن بیستم، ابزار اولیه را در اختیار او گذاشت تا بهرهوری از توپولوژی (دانش مکانشناسی، علم مطالعه وضعیت همسایگی) و فرمولسازی منشعب از ریاضی مدرن را، چون ابزاری در خدمت آموزش و فراگیری با کشفیات خود همراه سازد.
کار تجربی و بالینی لکان به مثابه پزشک و روانپزشک هم چون پایههای زمینه اندیشه او و از سوی دیگر آشنایی با فروید و همزمانی و هم فکریاش با ساختارگرایان به او امکان داد که اندیشه خود را بر پایه این سه محور بسازد. لکان سه نوع بیان، شفاهی، نوشتاری، توپولوژیک و ریاضی را نیز برای بیان اندیشههایش انتخاب کرد. بدین گونه او هم پژوهشگر روان، هم روانکاو بالینی تجربی و هم آموزگار یافتههایش شد. به گونهای که در آثارش، سه بعد همزمان و در کنار هم زندگی میکنند: تجربۀ بالینی، گفتار شفاهی – نوشتاری و فرمولسازی با استفاده از توپولوژی و زبان ریاضی مدرن.
این سه بعد به فراگیرندگان کمک میکنند که مطالعات لکان را در مورد نمونههای بالینی، توضیح و تشریح آثار ادبی و هنری، واقعیتهای تاریخی و تئوریهای بنیانی فلسفی پیگیری کنند. در کارهای لکان رد پای نظریات و یافتههای بالینی و تئوریک فروید به خوبی مشهود است. هنر او در ساختارسازی اندیشههای فروید است. ناخودآگاه را چون ساختار نگریست و از این روی برای آن شکلگیری و کارکرد قائل شد. او فانتاسم، گفتار، نیاز، میل، واژه (دال و مدلول) را با تعاریف مشخص و فرموله به هم مربوط ساخت. چون زبان و گفتار و واژه را اصل ساخت؛ بازی با کلمات و ریشههای کلمات، ساختار زبان و نوشتار ابزار اصلی کار او شدند و از این رو ترجمه کار او مشکلتر شد.
چند نمونه از رابطه دال و مدلول
جان کلام فرضیه روانکاوی معاصر در این است که «همه چیز زبان است». ساختار ناخودآگاه آدمی چون ساختار یک زبان است. (زبان مادری و رابطه طفل با مادر و شکلگیری ناخودآگاه در اولین سالهای زندگی). نشانهها یا تصاویر صوتی مجموعهای را میسازند که همانند یک «متن» ناخودآگاه ما را مینویسند. این «نشانهها» از فردی به فردی نقل مکان مییابند، چنان که نمیتوان به درستی دانست که چه کسی صاحب این نشانههاست و این چنین است که با «صرفهجویی در گفتار» و «چندپهلوسازی» و «خلاصه و ایجازگویی» و استفاده از «بازی با کلمات و مفاهیم» و خلاصه آنچه که در عرصه ادبی به شعر و معماری کلام معروف است و در عرصه زندگی روزمره به ضربالمثل و لطیفه و لغز و دشنام و غیره نامیده میشود، عملا مجموعهای از «نشانهها» در فضای جاری بین «فرد- فرد» ما زندگی میکنند که پایه فرهنگ امروز و اسطوره دیروز هستند.
در این راه دراز میآموزیم که گرفتار بازی "دالهای" خویش نشویم، به خود امکان دهیم تا دنیاهای خویش از جمله خوابها و فانتاسمهای خویش را جدی بگیریم. و باز هم جلوتر رفته و به هذیانها نیز حساس شویم. در "واقعیت دیگران" خود را گم کنیم؛ چون دیگر دیگری. این امر نامریی را در حبابی که تصویر جهانی مجازی به ما هدیه میکند بنگریم. در این"بالماسکه" بزرگ و شبکههای روابط نامرئی بنگریم که افراد را با هم متحد میکند تا از آنها مجموعههای جدانشدنی دیگری بسازد. چون مجموعه تصویرهای صوتی واژههایی اختراع شده تا به امروز، توسط ما خالقان نمادها، که نهایتا چنان با آزادی به اینطرف و آنطرف میروند که نمیتوان دانست کدام آنها به چه کسی تعلق دارد. گویی ما این نمادها را به وجود میآوریم، آنها را به دیگری منتقل میکنیم، در آنها غوطه میخوریم و در انتها آنها را از خاطر میبریم تا در زمانی دیگر، آنها را به کار گیریم وکار را ادامه دهیم تا درانتها؛ چون حد و مرز، حد و مرز معروف، این نقطه از هستی که مجموعه این نمادها است که برخلاف تصور آنچنان هم ثابت نیست.
لکان سه عنصر امر واقع، نماد و گمان را مبنای کار خود قرار میدهد، به گونهای که امر واقع تنها از راه حواس ما قابل درک هستند. نماد سازی که از ژست و حرکت شروع شد و با به کارگیری شیئی و بالاخره اختراع واژه و زبان کامل شد و گمان که همان ادامه فانتاسم نخستین پس از تولد است که به ما امکان میدهد تا رسیدن پاسخ نیاز بدن، تحمل و صبر کنیم. از حکیم بزرگوار فردوسی مثالی بزنیم و چند سروده نخستین او را باهم بخوانیم:
بنام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده و رهنمای
خداوند کیهان و گردون سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است نگارنده بر شده گوهر است
به بینندگان آفریننده را نه بینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بد و نیز اندیشه راه که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هرچه زین گوهران بگذرد نیابد بدو راه جان و خرد
در پاره نخست سروده نخست از «خداوند جان و خرد» تا پاره دوم آخرین سروده «نیابد به او راه جان و خرد» یک دور یکدست زدهایم. میان اندیشه و اسباب آن سخن و خداوند دیواری است ناگذشتنی. فردوسی در بخش دیگر در ستایش خرد، آن را بهتر از هر چه ایزد داد میشمارد:
خرد زنده جاودانی شناس خرد مایه زندگانی شناس
فردوسی، هفت سده قبل از دکارت به زنجیره اندیشه و بودن رسیده است. جان، آدمی را در میانه جانداران جای میدهد و خرد آدمی را از زندگانی دیگر برتر میدارد و خداوند را نگارنده این «برشده گوهر» میخواند؛ و در جای دیگر در تعریف جنبنده - حیوان - میگوید:
نه گویا زبان و نه جویا خرد زخار و زخاشاک تن پرورد
خداوند جدای از خداوندی کیهان و سپهر و ماه و مهر و ناهید، خداوند روزیده و رهنمای است. خداوند فردوسی خداوند نام و جای است. سخن به شیوهای نهادن نام است بر چیزها و مفاهیم و نیز نام نهادن بر گمان و خیال و اوهام و تصور و تجسم است. سخن از نهادی کردن واژههای گذشته شکل میگیرد. هر نهاد بارور شده در درازای زمان پربار میشود، ژرفتر میشود. همآوایی نهادها به اختراع نهادهای تازهای میانجامد و بدینگونه است که مردم از چند آوای نخستین، واژهها و سخن گفتن را میآفرینند. مردم در ابتدا برای زمان و مکان، جایگاه، یک واژه داشتهاند.
اختراع زمان و مکان به درازا کشیده است. سپس جهات گوناگون در مکان و زمانهای گذشته، اکنون و آینده ساخته شد: برای مردم نخستین، بالا و شمال یکی بودهاند. دیر و دور یکی بودهاند. هنوز هم در بسیاری از روستاهای ایران این دو واژه بهجای یکدیگر بهکار میروند، به جای دیر شد، میگویند دور شد.
واژهها به ما امکان دادهاند تا زمان و مکان را از هم جدا کنیم و برای هر کدام پارههای گوناگون بسازیم. چون نیک بنگریم، برای ناخودآگاه آدمی شکل کارکرد زمان و مکان- یعنی جایگاه یگانه است. در پژوهشهای روانکاو و روانپزشک فرانسوی ژاک لکان که خود را ادامهدهنده راه زیگموند فروید میداند، در مییابیم که ساختار روانی ناخودآگاه آدمی از سه عامل نام، گمان، و نماد یا نشان شکل گرفته و این چون سه حلقه درهم رفتهاند که با پارگی هرکدام دو عامل دیگر از هم جدا میشوند. آدمی با هر نامگذاری «واقع» را گسترش میدهد. با تخیل و گمان، دنیای واقع را باز هم بازتر میکند و با سمبل و نشانهها و واژهها دریافت واقع را میتواند از نسلی به نسل دیگر برساند.
گوستاو یونگ روانکاو سوییسی و پدر روانکاوی تحلیلی در بهکارگیری نشان و نماد و سمبل بسیار دور میرود تا آنجا که به مرزهای کیمیاگری میپیوندد.
سعدی نیز در پیشگفتار گلستان شعری به همین مضمون دارد:
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم وز هرچه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم
تیزنگری فردوسی در آنست که با نام و جای ارزشی در ردیف کیهان و گردون سپهر و جان و خرد و اسباب زندگی آدمی یعنی روزی و راهنمایی میدهد. و از اینجاست که راه خود را بهیکباره از دیگران جدا میسازد:
ز نام و نشان و گمان برتر است
فردوسی نشان میدهد که مردم ابزار بایسته برای بالاتر از اندیشه رفتن را ندارند. سخن، نام، نشان و گمان، اوج دسترسی آدمی است. خداوند از نام و جایگاه برتر است. و بههمین مناسبت است که میگوید:
به بینندگان آفریننده را نه بینی مرنجان دو بیننده را
ردپای اندیشههای ژاک لکان از راههای گوناگون امروزه در جهان روانکاوی بالینی و شناختهای فلسفی، نقد ادبی و هنری دیده میشود. گذشته از محیطهای دانشگاهی، محیطهای آموزشی و رسیدگی به کار روان انسان، چون بیمارستانهای روانی، مؤسسههای رواندرمانی، مجموعهای از شبکههای انجمنهای علاقمند به آثار ژاک لکان، در کشورهای مختلف به کار توسعه اندیشه او مشغولند. در واقع آموزش روانکاوان بالینی مدرسه او نیز در مدارس همین انجمنها صورت میگیرد.
از نظر کار نظریهپردازی، افکار لکان در حیطه کار بالینی هر روزه به محک میخورد و مجموعهای از نوشتههای روانکاوان در تطبیق بررسی پیگیری روانکاوی افراد روانکاوی شونده هر روزه در اختیار علاقمندان قرار میگیرد. از سوی دیگر مقایسه آثار ژاک لکان و دیگر روانکاوان و به محک کشیدن این آثار در میدان کار بالینی نیز موضوع مورد مطالعه مؤسسات تحقیقی در سطح جهان است. نقد و بررسی آثار ادبی و هنری بر پایه اندیشههای ژاک لکان، امروزه فراگیر شده است
در سال ۱۹۵۳ ژاک لکان از انجمن روانکاوان بنیانگذاری شده توسط زیگموند فروید اخراج شد. از آن تاریخ به بعد بحث و مجادله میان پیروان آن انجمن که به فرویدینها معروفند و ژاک لکان ادامه یافت. اساس اختلاف این دو اندیشه هم پایههای نظری دارد و هم پایههای بالینی و اجرایی.
واژه و به ویژه دال (تصویر صوتی واژه)، چون پایه ساختار ناخودآگاه نظریه ژاک لکان را حول محور خود شکل میدهد. اگرچه لکان ساختار روان را نیز چون زیگموند فروید بر همان سه پایه رواننژندی، روانپریشی و کژنهادی میگذارد، اما به تفسیر و تعبیر روانکاو در جلسات روانکاوی ارزش ویژهای مینهد و سکوت روانکاو را به مدتی طولانی اجباری میداند. لکان به جلسات روانکاوی کوتاه مدت و متغیر اعتقاد دارد و تعداد جلسات را به دو یا سه در هفته محدود میکند. گرچه آموزشهای اولیه ژاک لکان تحت تأثیر روانپزشکان مکتب فرانسوی روانپزشکی است ولی برای شکل دادن به اندیشه خود از این مکتب چندان باری با خود نمیبرد.
از شخصیت پیچیده، پرکار و ویژه لکان در داستانهای کوتاهی که شاگردانش از او در اینجا و آنجا نقل میکنند، پرده برداشته شده است. در انتهای کار لکان، زبان و تئوری او به پیچیدگی ویژهای میرسد، گویی چون نقاشان مکتب انتزاعی به نوعی هنر انتزاعی در تدوین اندیشهاش میرسد. تشریح و توضیح آخرین سمینارهای او کاری نه چندان ساده است.
ادامه دارد
بخش نخست: