حمله عراق به ایران- پاییز ۵۹
سحاب سپهری ـ حمله عراق به ایران بدون شک مهمترین رخداد سال ۱۳۵۹ بود. این حمله سرآغاری بر جنگی هشتساله شد که به صورت یکی از مهمترین رویدادهای تمام تاریخ ایران درآمده است. با وجود آن که حمله عراق به ایران در اول پاییز ۵۹ بر پایه عنصر غافلگیری سازماندهی شده بود، این حمله ریشه در سابقههای بسیار طولانی قبلی داشت. تمرکز این نوشته بر تاثیر رخدادهای سه روز سرنوشتساز ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۵۷ بر شروع این جنگ و تاثیرش بر روند رخدادهای بعدی است.
پیشزمینههای حمله عراق به ایران
حمله عراق به ایران، در آخر تابستان سال ۱۳۵۹، یکی از مهمترین رخدادهای تاریخ ایران و منطقه است. تاثیر این واقعه هنوز تمام نشده است و هرگونه بررسی در این مورد، مستقل از این که با چه دامنهای صورت گیرد، تحقیقی نیمهکاره است. از طرف دیگر زمینه شروع این جنگ به عوامل زیادی ارتباط دارد که هیچ تحقیق تاریخی، هر اندازه هم وسیع صورت بگیرد نمیتواند تمامی آنها را بپوشاند. برخی بررسیها این جنگ را در ادامه جنگهای منطقهای جنگ سرد (بین آمریکا و شوروی) ارزیابی کردهاند. برخی آن را ادامه جنگ شیعه و سنی دانستهاند و برخی آن را جنگ فارس و عرب قلمداد کردهاند. توجه به نام رسمی این جنگ در منابع عراقی به صورت «قادسیه الصدام» نشان میدهد که از نظر صدام این جنگ ادامه جنگ قادسیه بوده است. در آن جنگ در ۱۴۰۰ سال پیش، در انتهای دوره ساسانی، ایرانیان از اعراب شکست خوردند. از طرف دیگر برخی آن جنگ را ادامه جنگهای ایران و عثمانی و حتی ادامه جنگهای ایران و روم دانستهاند. در برخی بررسیها شروع جنگ را یک نوع ادامه درگیری بین صدام حسین و آیتالله خمینی در نظر گرفتهاند.
نوشتههای زیادی در مورد شروع و ادامه حمله عراق به ایران وجود دارد. این نوشته سعی در تکرار آنها ندارد. تمرکز این نوشته، با توجه امکانات و محدودیتهای موجود، از دو منظر است. اول تاثیر رخداد ۲۲ بهمن ۵۷ در شروع جنگ در آخر شهریور ۵۹ و دوم بررسی دقیق نحوه برنامهریزی، شروع جنگ و و ادامه آن در ماههای اول. با شروع جنگ فرسایشی از دو طرف ایران و عراق و بعد از حاد شدن درگیریهای جناحی در داخل ساختار قدرت ایران نحوه اداره جنگ تغییرهای اساسی کرد. بررسی این موضوع آخر در توان این جزوه مختصر نیست. با توجه به این که بررسی رخدادهای آخر بهار ۶۰ هدف اصلی بقیه این مجموعه نوشته است، نحوه ادامه و ختم جنگ که به مدت نزدیک به هشت سال ادامه یافت هدف این نوشته نیست.
نحوه حمله عراق به ایران و شروع جنگ هشت ساله- شهریور ۵۹
در بعد از ظهر روز دوشنبه ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ تمامی نیروی هوایی عراق، تا آخرین هواپیمای قابل پرواز، به امید یک پیروزی سریع، حمله همهجانبهای را بر پایه استراتژی «جنگ برق آسا» Blitzkrieg به ایران شروع کرد. اسکادرانهای متعدد هواپیماهای عراقی، در آغاز این حمله بزرگ، ۱۲ فرودگاه نظامی در نیمه غربی ایران، از تبریز تا بوشهر را به صورت همزمان بمباران کردند. از جمله مهمترین هدفهای روز اول جنگ عبارت بودند از باندها و تاسیات و تجهیزات در پایگاههای شکاریهای ایران شامل: پایگاه یکم شکاری در تهران، پایگاه دوم شکاری در تبریز، پایگاه سوم شکاری در همدان (شاهرخی / نوژه)، پایگاه چهارم شکاری در دزفول (وحدتی)، پایگاه پنجم شکاری در اهواز (امیدیه)، پایگاه ششم شکاری در بوشهر، پایگاه هفتم شکاری در شیراز و پایگاه هشتم شکاری در اصفهان. بر اساس منابع موجود هواپیماهای عراقی تمامی آن پایگاههای شکاری به اضافه باند چهار فرودگاه دیگر را نیز بهطور همزمان مورد حمله قرار دادند. موقعیت چهار فرودگاه دیگر بمباران شده در منابع موجود مشخص نیست.
انتخاب زمان بعد از ظهر برای شروع این عملیات هوایی از آن جهت بود که بعد از ظهرها خورشید به طرف غرب است. در این موقعیت خلبانان عراقی پشت به خورشید و خلبانان ایران رو به خورشید قرار میگرفتند. این موقعیت خورشید برتری تاکتیکی مهمی برای خلبانان عراقی علیه خلبانان ایرانی در جنگهای هوا در هوا، معروف به جنگ سگها Dogfight بود. گفته میشود که شخص صدام حسین در ظهر روز ۳۱ شهریور سال ۵۹، به وقت بغداد، در محل اتاق جنگ وزارت دفاع عراق، به قول نظامیها، «ساعت سین» H-Hour شروع عملیات را اعلام کرد.
با بررسی دقیق این حمله دیده میشود که ارتش عراق از مدتها قبل زمینههای این حمله بزرگ را طراحی و برنامهریزی عملیاتی کرده بود. ۳۱ شهریور سال ۵۹ مصادف با دوازدهمین شب گردش ماه بود. شب دوازدهم هنوز سه شب قبل از ماه در حالت بدر کامل است دوره بدر ماه تا شب ۱۸ ادامه مییابد. به نظر میرسد هدف انتخاب این روز برای شروع حمله از طرف عراق آن بوده است که در این زمان ماه در ابتدای موقعیت بدر قرار میگرفت. نیروی زمینی مهاجم (عراق) در موقعیت زمانی بدر میتوانست با استفاده از نور ماه در شبهای بدر با دید بهتری به نیروهای ایرانی شبیخون بزند. به این ترتیب به نظر میرسد که هدف اصلی استفاده از نور ماه در دوره بدر بین شب ۱۲ تا شب ۱۸ ماه بوده است. انتخاب روز حمله در شب دوازدهم ماه (سه شب قبل از بدر کامل) و نیز دستیابی به اطلاعات جانبی دیگر که سالها بعد منتشر شد، نشان میدهد که طرح اولیه این جنگ بر مبنای یک جنگ شش روزه (شبیه جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ بین اسرائیل و سه کشور عربی مصر، سوریه و اردن) برنامهریزی عملیاتی شده بوده است.
حمله عراق به ایران، به جای یک جنگ کوتاه شش روزه، در عمل سرآغاز جنگی شد که هشت سال تمام طول کشید و طولانیترین جنگ بین کشورها در طول قرن بیستم میلادی شد! طول جنگ ایران و عراق در عمل از مجموع طول دو جنگ اول و دوم جهانی با هم نیز بیشتر بود. تاثیر و دامنه این جنگ، در ادامه آن، از مرزهای ایران و عراق گذشت و در عمل تاثیر آن در سطح کل منطقه بود. در مرحلههای آخر جنگ نیروی دریایی آمریکا نیز به نفع عراق وارد درگیریهای ایران و عراق شد؛ اگرچه درگیری نظامی آمریکا علیه ایران همراه با اعلام حالت جنگی از طرف آمریکا علیه ایران نبود.
روز حمله عراق به ایران نیز با دقت انتخاب شده بود. حمله در آغاز فصل پاییز شروع شد که بهترین شرایط را برای نیروهای حملهکننده فراهم میکرد. در شروع پاییز، از یک طرف روزهای گرم و داغ تابستان در دشت خوزستان گذشته بود و از طرف دیگر روزهای سرد در مناطق کوهستانی مثل ایلام و کرمانشاه هنوز شروع نشده بود. در ضمن مهرماه جزو بیبارانترین ماهها در غرب ایران است و این موضوع از یک طرف امکان دید و حملههای هوایی را فراهم میآورد و از طرف دیگر حرکت نیروهای زرهی و مکانیزه را در زمین تسهیل میکند. (برای اطلاع بیشتر در مورد زمینههای حمله عراق به ایران این جا را کلیک کنید.)
هدفهای نظامی عراق از حمله به ایران
نیروی زمینی عراق در غروب همان روز ۳۱ شهریور۵۹ دست به یک حمله همهجانبه زد. شمار واحدهای نیروی زمینی عراق شرکتکننده در روز اول جنگ تا ۱۲ لشکر ذکر شده است. لشکرهای زرهی، پیاده مکانیزه و توپخانه مکانیزه عراق، در سه جبهه و در امتدداد شش محور شامل جبهه شمال (یک محور)، جبهه مرکز (یک محور) و جبهه جنوب (چهار محور) از مرزهای مشترک گذشتند.
در شروع جنگ - پاییز ۵۹
محور شمال شامل حمله به شهر مرزی قصر شیرین در استان کرمانشاه و درگیریهای موضعی در منطقه کردستان بود. هدف حمله در محور شمال اشغال شهر قصر شیرین، تصرف بلندیهای این منطقه و قطع راه ارتباطی بین کرمانشاه و بغداد بود. در صورت امکان پیشروی بیشتر ارتش عراق در داخل ایران در امتداد این محور، تا شهرهای کرند و شاهآباد (اسلامآباد) غرب، راه استراتژیک ارتباطی بین استان کرمانشاه و استان ایلام به طور کامل قطع میشد. دفاع و کنترل از راه ارتباطی بین قصر شیرین و بغداد، در صورت یک ضد حمله ایران، یک هدف دیگر از حمله در محور شمال بود.
محور مرکزی شامل حمله به استان ایلام بود. ایلام استانی کوچک است که در قسمت جنوبی کوههای زاگرس قرار گرفته است. شهرهای به نسبت کوچک استان ایلام مثل مهران و دهلران با کوههای بلند از همه جدا میشوند، کوههای زاگرس در منطقه ایلام به صورت دیوارهای است. بین آن دیوارهها درهای برای عملکرد نیروهای ایرانی در جهت دور زدن نیروی مهاجم عراقی وجود ندارد. هدف اصلی حمله در جبهه مرکزی تصرف شهرهای کوچک ولی استراتژیک مهران و دهلران بود.
یک اهمیت نظامی منطقه استان ایلام با کوههای دیوارهای زاگرس جنوبی در این بود که در دوره شاه یک طرح نظامی سری برای منطقه زاگرس جنوبی پیشبینی شده بود. بر اساس آن طرح، در صورت حمله نیروهای نطامی شوروی از شمال، قرار بود این منطقه از کوههای زاگرس به عنوان آخرین خط دفاعی ایران عمل کند. بخشهایی از این طرح نظامی در کتابهای خاطرات منتشر شده ارائه شده است. ارتشبد حسن فردوست در کتاب خاطراتش اشارهای هم به ساختار کلی این طرح آخرین خط دفاعی در زاگرس جنوبی دارد. در این رابطه فردوست این طرح برای زاگرس جنوبی را توصیه مقامات بلندپایه آمریکایی اعلام میکند که مورد تایید شاه هم قرار گرفته بوده است. گفته میشود که بر اساس آن طرح قرار بود در صورت یک حمله از طرف شمال ایران ساختار حکومتی ایران به منطقهای در زاگرس جنوبی منتقل میشدند.
تاسیسات نظامی خاصی در دوره شاه در این منطقه از زاگرس جنوبی به وجود آمده بود تا حمله از طرف شرق (داخل فلات) به قسمت زاگرس جنوبی را مشکل سازد. تسلط عراق به شهرها و جادههای استراتژیک این منطقه در غرب زاگرس جنوبی، با توجه به تاسیسات نظامی به جا مانده از دوره شاه، به عنوان آخرین خط دفاعی ایران، میتوانست بازپسگیری این منطقه را برای ارتش ایران بسیار مشکل کند. در صورت تسلط کامل ارتش عراق بر زاگرس جنوبی، ارتش ایران به تلهای میافتاد که خود قبلاً به عنوان آخرین خط دفاعی کنده بود.
تسلط ارتش عراق بر زاگرس جنوبی نقشی بسیار مهم در کنترل جادههای استان ایلام بازی میکرد. موفقیت همزمان در تصرف سه راهی شاهآباد (اسلامآباد) غرب، در محور شمالی و شهر دهلران، در محور مرکزی، زمینه را برای یک حمله گازانبری برای قطع راههای ارتباطی با شهر فوق استراتژیک دزفول در شمال استان خوزستان به وجود میآورد. دزفول جنوبیترین شهر در داخل فلات، قبل از دشت باز خوزستان است و تصرف دزفول به معنی قطع کامل راههای ارتباطی دشت خوزستان از طرف شمال بود. نام این شهر (پلِ دز) یادآور اهمیت استراتژیک این شهر از دوران باستان بوده است.
ولی بدون شک تمرکز اصلی حمله زمینی عراق در جبهه جنوبی و بر شهرهای دشت خوزستان متمرکز بود. عراق در جبهه جنوب بیشتر از دو سوم کل نیروی زمینی خود را متمرکز کرده و به میدان آورده بود. هدف نهایی محورهای در جبهه جنوبی، محاصره و تصرف همزمان چهار شهر بزرگ خوزستان شامل شهرهای دزفول، اهواز، خرمشهر و آبادان بود که در شمال تا جنوب این استان قرار گرفتهاند.
واحدهای عراقی مستقر در چهار محور جبهه جنوب، شامل واحدیهای زبده و برگزیده معروف به گارد نیروی زمینی عراق نیز میشدند. در ضمن واحدهای «گارد نیروی زمینی عراق» متفاوت از واحدهای «گارد جمهوری عراق» بودند. واحدهای گارد جمهوری عراق در مرحلههای بعدی جنگ وارد عملیات شدند.
حمله عراق به ایران، بدون هیچ شکی، تحت تاثیر از هم پاشیدن لشکرهای گارد سلطنتی ایران در روز ۲۲ بهمن و تصفیههای خونین سران ارتش در بعد از آن بود. نحوه ازهم پاشیدن لشکرهای گارد سلطنتی در روز ۲۲ بهمن، به واقع، هدیهای در سینی طلایی برای صدام حسین بود که از دههها قبل در رقابت منطقهای با ایران عمل میکرد، ولی تصفیههای سران ارتش در دوران بعد از بهمن ۵۷ امکانات طلاییتری را برای دولت بعث عراق به وجود آورد. اعدامهای بعد از بهمن ۵۷ در عمل راس ارتش را از بدنه آن جدا کرد. تصفیههای بعدی بدنه نیروی زمینی را از داخل تهی کرده بود، ولی تاثیر این رخدادها به صورتی نبود که برنامهریزان نظامی در عراق برآورده کرده بودند.
حمله آخر تابستان ۵۹ عراق به ایران بر پایه برآوردهای نادرست صدام حسین از تاثیر قیام بهمن و از هم پاشیدن کامل لشکرهای گارد سلطنتی (شاهنشاهی) و بخشهایی از ارتش شاه در آن روز طراحی شده بود. در روز ۲۲ بهمن لشکرهای گارد و بخشهایی از نیروی زمینی در مقابله با مردم ایران از هم پاشید، ولی بدنه ارتش ایران برای مقابله با تجاوز خارجی باقی ماند؛ همانطور که قبلا بررسی شد نیروی هوایی و دریایی ایران به میزان خوبی عملیاتی ماندند. اگر چه نیروی زمینی ایران در روز ۳۱ شهریور ۵۹ برای مقابله با جنگ خارجی در شرایط عملیاتی نبود، ولی نیروهای هوایی و دریایی عملیاتی بودند. از طرف دیگر نیروهای زمینی عراقی در داخل خاک ایران با مقاومت سرسختانه مردمی روبهرو شدند؛ موضوعی که اصلاً انتظار آن را نداشتند.
عملیات کمان ۹۹ و تعرض متقابل نیروی هوایی و هوانیروز – اول مهر ۵۹
نیروی هوایی ایران در همان فردای شروع جنگ دست به تعرض متقابل زد. نیروی هوایی ایران، در صبحگاه روز اول مهر ۵۹، اقدام به اجرای عملیات بسیار گستردهای، با نام رمز «کمان ۹۹» و با شرکت بیشتر از ۱۴۰ هواپیما کرد. گستردگی و انسجام عملیات کمان ۹۹ نشان میدهد که این حمله بزرگ از مدتها قبل از مهر ۵۹ طراحی عملیاتی شده بود. نامگذاری عملیات «کمان» اشاره به افسانه آرش کمانگیر دارد و عدد ۹۹ تعداد صفحههای آن طرح عملیاتی بوده است. عملیات کمان ۹۹ مدتها قبل از تشکیل جمهوری اسلامی (در بهمن ۱۳۵۷) طراحی عملیاتی شده بود. انتخاب زمان شروع عملیات کمان ۹۹ در صبحگاه برای این بود که در صبح خورشید در شرق و در پشت سر خلبانان ایرانی است.
(برای اطلاع بیشتر در مورد عملیات کمان ۹۹ این جا را کلیک کنید.)
آسمان عراق در هفتههای اول جنگ در تسلط نیروی هوایی ایران بود، ولی تسلط نیروی هوایی ایران بر آسمان دیری نپایید و نیروی هوایی ایران که به جنگافزارهای آمریکایی مجهز بود با کمبود قطعات و تجهیزات جایگزین روبهرو شد و خود بعد از مدتی زمینگیر شد. نیروی دریایی ایران تقریباً تا پایان جنگ بر دریا مسلط بود. در سالهای پایانی جنگ عراق موفق شد که پای نیروی دریایی آمریکا را هم به میدان درگیری بکشد و در این مرحله بود که نیروی دریایی ایران تسلط خود را از دست داد.
در این میان باید به نقش «هواپیمایی نیروی زمینی ارتش ایران» (هوانیروز) هم اشاره کرد که شامل واحدهای هلیکوپتر نیروی زمینی بود. نقش هوانیروز در بخشهای قبلی، در رابطه با سرلشکر خسروداد، به طور خلاصه بررسی شده است. با وجود اعدام سرلشر خسروداد، فرمانده ارشد این واحد نظامی که در روزهای اول انقلاب صورت گرفت، بدنه هوانیروز به نسبت خوبی عملیاتی باقیمانده بود. هوانیروز، در وضعیتی شبیه به نیروی هوایی، در روزهای اول جنگ تقریباً عملیاتی بود و بر اساس برنامهاش به شکار تانکهای عراقی مشغول شد، ولی تسلط هوانیروز هم دیری نپایید و هوانیروز هم که شبیه نیروی هوایی به جنگافزارهای آمریکایی مجهز بود با کمبود قطعات و تجهیزات جایگزین روبهرو شد و خود بعد از مدتی زمینگیر شد.
زمینگیر شدن ارتش عراق در جنگ- پاییز ۵۹
نیروهای هوایی و زمینی عراق در نخستین مرحله جنگ و با وجود استفاده از عنصر غافلگیری نتوانستند به سرعت به هدفهای خود دست یابند و نیروهای هوایی و زمینی عراق به زودی زمینگیر شدند. ناکامی ارتش عراق در اجرای موفقیتآمیز یک جنگ برقآسا ناشی از چندسری عامل متفاوت بوده است.
در مرحله اول حمله نیروی هوایی عراق در بعد از ظهر روز ۳۱ شهریور ۵۹ نتوانست به هیچ یک از هدفهای اصلی خود دست یابد. حمله عراق کپی بسیار ضعیفی از حمله نیروی هوایی اسرائیل به مصر در ژوئن سال ۱۹۶۷ بود. نیروی هوایی اسرائیل، در جنگ سال ۱۹۶۷، ظرف ۴۵ دقیقه اول جنگ پشت نیروی هوایی مصر را شکست و توانست خیلی سریع کنترل کامل آسمان را به دست بگیرد. ولی در حمله نیروی هوایی عراق به تجهیزات، تاسیسات و هواپیماهای نیروی هوایی ایران خسارت بسیار عمدهای وارد نشد. با وجود حمله غافلگیرانه نیروی هوایی عراق، باند پایگاههای شکاری صدمه اساسی ندیدند و به سهولت و سرعت ترمیم و تعمیر شدند. از طرف دیگر نیروی هوایی ایران از جنگ ۱۹۶۷ تجربه گرفته بود و هواپیماهای شکاری خود را در درون آشیانههای بتنی قرار داده بود. اضافه بر آن، شمار زیادی از بمبهای هواپیماهای عراقی یا به هدفهای خود اصابت نکردند یا اصلاً منفجر نشدند. بر اساس شواهد موجود، نیروی هوایی عراق حتی یکبار هم این حمله را در شرایط مشابه به صورت عملیات رزمی تمرین نکرده بوده است.
عامل دوم در شکست عراق در یک حمله همهجانبه زمینی ناشی از مقاومت نیروهای مردمی و واحدهای پراکنده ارتش ایران در جبهههای غرب و جنوب بود. صدام و برنامهریزان ارتش انتظار نداشتند که مردم استانهای مرزی و بهخصوص استان خوزستان و همچنین برخی واحدهای نظامی ارتش ایران در شروع جنگ چنان مقاومت سرسختانهای از خود نشان بدهند. در روزهای آغاز جنگ مردم خوزستان که از نظر سلاح ضد تانک و ضد هواپیما، پشتیبانی آتش زمینی (توپخانه و تانک) در ضعف و کمبود بودند با سلاحهای سبک با واحدهای مجهز گارد نیروی زمینی ارتش عراق در نبردهای فاصله نزدیک درگیر شدند.
در حالی که دشت خوزستان زمینه مناسبی را برای عملیات واحدهای مکانیزه عراقی فراهم میآورد، به شهادت منابع و بررسیهای به جا مانده، مردم خوزستان و واحدهای پراکنده ارتش با کمترین تجهیزات پیشروی سریع ارتش عراق به داخل شهرهای بزرگ این استان را سد کردند. شهرهای بزرگ خوزستان از جمله آبادان، خرمشهر، اهواز و دزفول همگی در معرض محاصره و تصرف قرار داشتند. اهواز مرکز استان خوزستان در همان مرحلههای اولیه جنگ در تیررس توپخانه قدرتمند ارتش عراق موسوم به «خمسه – خمسه» قرار داشت، ولی مقاومت در استان خوزستان ادامه یافت.
شهر خرمشهر از دو بخش شمالی و جنوبی تشکیل شده است که با یک پل به هم وصل میشدند. بخش جنوبی شهر خرمشهر در عمل در جزیره آبادان قرار گرفته بود. بخش شمالی خرمشهر بعد از ۳۵ روز مقاومت در روز چهارم آبان ۵۹ سقوط کرد. سقوط بخش شمالی خرمشهر در حالی صورت گرفت که در عمل فاصله خرمشهر از خاک عراق فقط فاصله عرض اروندرود است و نیروهای ارتش عراقی با استفاده از عنصر غافلگیری به سهولت نسبی در شروع حمله زمینی از این رودخانه عبور کرده بودند. جزیره آبادان برای مدت یکسال در حالت نیمه محاصره قرار داشت. مناطق مسکونی دزفول پیوسته هدف موشکهای زمین به زمین عراقی بودند. مقاومت مردمی و واحدهای پراکنده نیروی زمینی ایران در خوزستان، در این شرایط، زمان لازم را فراهم آورد تا نیروهای کمکی از بقیه ایران بتوانند خود را به خوزستان برسانند.
ولی به گفته شاهدان عینی حتی در این زمان هم حصار اجتماعی ایجاد شده مانع از عملکرد مشترک تمامی نیروهای مردمی در خوزستان میشد. نیروهای حکومتی سعی میکردند حتی در زمان خطر، نیروهای مستقل جامعه را در داخل حصارشان نگاه دارند و به آنها اجازه و امکانات برای شرکت در یک دفاع میهنی در مقابل دشمن خارجی نمیدادند. حصارهای احتماعی به وجود آمده از ابتدای سال ۱۳۵۸ سبب شدند که حتی در این مرحله از جنگ دوست ناخودی از دشمن خارجی پرخطرتر ارزیابی شود.
عامل سوم در زمینگیر شدن ارتش عراق هم به طراحی و اجرای بد عملیات معروف به قادسیه صدام مربوط میشد. در ارتش عراق، سلاح، آموزش و استراتژیهای نظامی شوروی مسلط بود. موضوع بررسی استراتژیها نظامی شوروی به یادگار مانده از جنگ دوم خارج از حوصله این نوشته است. از طرف دیگر حمله ارتش عراق در روز ۳۱ شهریور ۵۹ بر پایه جنگ برقآسا و به واقع به صورت کپیبرداری ناشیانهای از جنگ ششروزه سال ۱۹۶۷ طراحی شده بود. جنگی مشابه جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ نیازمند ساختارهایی بسیار متفاوت با ساختارهای تفکری، آموزشی و عملیاتی ارتش عراق بودند. ارتش عراق، همانند بسیاری از ارتشهای خاورمیانه، به طور عمده یک ساختار امنیتی برای سرکوب نیروهای مردمی و نه یک نیروی رزمی با افسران متفکر بوده است.
نیروی هوایی عراق، در مرحله اول جنگ هوایی، با وجود در دست داشتن عنصر غافلگیری و نیز اغتشاش در نیروهای مسلح ایران نتوانستند به هدف روز اول خود یعنی زمینگیر کردن نیروی هوایی ایران دست یابند. همانطوری که دیدیم نیروی هوایی ایران از روز دوم جنگ کنترل آسمان را به دست آورد. نیروی زمینی ارتش عراق دارای تجربه محدودی در جنگ با شورشیان کرد درشروع دهه ۱۳۵۰ بود. کردستان عراق منطقهای کوهستانی با شهرهای به نسبت کوچک است. حتی شهرهای بزرگ کردستان عراق مثل اربیل یا سلیمانیه از نطر تعداد ساکنان با شهرهای متوسط استان خوزستان قابل مقایسه نبودند. منطقه خوزستان، برخلاف منطقه کوهستانی کردستان عراق، دشتی باز با شهرهای بزرگ است. تجربه محدود عراق در کردستان در عمل برای جنگ در خوزستان کافی نبود.
عامل چهارم در زمینگیر شدن ارتش عراق نقش صدام حسین به عنوان فرماندهی عالی عملیاتی ارتش عراق بود. صدام حسین که خود آموزش، تجریه، یا استعداد برجسته نظامی نداشت، در نقش فرماندهی عالی ارتش عراق اشتباههای بزرگ مرتکب شد. ارتش عراق توان امکان تحقق یک یا حداکثر دو هدف همزمان را داشت؛ در حالی که بر اساس برنامه اولیه حمله عراق شامل سه جبهه زمینی در امتداد شش محور و در دامنهای بیشتر از ۵۰۰ کیلومتر بود. ارتش عراق فقط در جبهه جنوب (خوزستان) باید همزمان در جهت محاصره و تصرف چهار شهر عمده یعنی دزفول، اهواز، خرمشهر و آبادان اقدام کند. به این ترتیب ارتش عراق، با وجود اشغال بخش بزرگی از ایران، در عمل نتوانست به هیچکدام از هدفهای اصلی خود دست یابد و بعد از دست دادن عنصر غافلگیری، زمینگیر شد. زمان از این مرحله به بعد علیه نیروی مهاجم عراق عمل میکرد.
یکماه بعد از آغاز جنگ نیروی زمینی عراق در جبهه شمال (محور قصر شیرین) و جبهه مرکز (محور ایلام) به موفقیتهای محدودی دست یافته بود ولی به دلیل کوهستانی بودن هر دو استان پیشروی بیشتر عراق متوقف شده بود. عراق هیچگاه نتوانست سه راهی استراتژیک شاه آباد (اسلامآباد) غرب را تصرف کند. در جهبه جنوب (خوزستان) تنها پیروزی عمده عراق اشغال بخش شمالی خرمشهر، آن هم بعد از جنگ ۳۵ روزه در داخل شهر و به صورت جنگ کوچه به کوچه بود.
ارتش عراق دو ماه بعد از آغاز جنگ کاملاً زمینگیر شده بود؛ ولی عراق طی این مدت حدود ۱۴هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را اشغال کرده بود و شهرهای بزرگ ایران در غرب و جنوب زیر آتش توپخانه و موشکهای زمین به زمین عراق قرار داشتند. شهرهای خرمشهر، سوسنگرد و بستان در استان خوزستان به تصرف عراق درآمده بود. چند شهر هم در استانهای ایلام و کرمانشاهان به تصرف نیروی زمینی ارتش عراق درآمده بود.
شروع جنگ فرسایشی
از این مرحله به بعد جنگ فرسایشی شروع شد. حمله عراق که بر پایه جنگ برقآسا از مدل جنگ دوم شروع شده بود بعد از کوتاه زمانی به یک جنگ سنگری از مدل جنگ اول تبدیل شد و به این صورت هم ادامه یافت. حمله عراق سرآغازی بر طولانیترین جنگ قرن بیستم شد که از پاییز ۱۳۵۹ تا تابستان ۱۳۶۷ به مدت هشت سال ادامه یافت. بررسی جامع جنگ ایران و عراق نوشتههای مستقلی را طلب میکند.
(برای آشنایی بیشتر در این مورد اینجا را کلیک کنید.)
درگیریهای جناحی در داخل شورای عالی دفاع- زمستان ۵۹
درگیریهای جناحی در درون داخل ساختار قدرت ایران، با وجود جنگ با عراق در طول پاییز و زمستان سال ۱۳۵۹ باز هم ادامه یافت و حتی حمله عراق به ایران و شروع جنگ هم نتوانست آتش درگیریهای جناحی در داخل ساختار قدرت را مهار کند. «شورای عالی دفاع» در نیمه دوم سال ۵۸ میدان جنگ جناحی در داخل ساختار قدرت بود.
ساختاری به نام «شورای عالی دفاع» در اولین قانون اساسی جمهوری اسلامی، مصوب سال ۵۸، وجود داشت که مرکب از هفت نفر بود: رئیسجمهور، نخستوزیر، وزیر دفاع، رئیس ستاد مشترک ارتش، فرمانده کل سپاه پاسداران و دو نفر دیگر به تعیین رهبر. در آن دوران آیتالله خمینی، بنیصدر را از طرف خود به فرماندهی کل قوا و آقایان علی خامنهای و مصطفی چمران را به عنوان دو نماینده خود در شورای عالی دفاع منصوب کرده بود. اعضای دیگر شورای عالی دفاع شخصیتهای حقوقی متناسب با موقعیتهای اداری خود بودند.
در داخل شورای عالی دفاع موضوعی شبیه به درگیری در شورای انقلاب پدیدار شد. بنیصدر، رئیس شورای عالی دفاع بود که در عین حال از طرف شخص آیتالله خمینی، نقش فرمانده کل قوا را هم به عهده داشت، ولی حزب جمهوری اسلامی در شورای عالی دفاع دست بالا را داشت. به این ترتیب شورای عالی دفاع به وضعیتی شبیه شورای انقلاب تبدیل شده بود. دو جناح قدرت به مانور مشغول بودند.
ساختار نیروهای مسلح ایران بعد از انقلاب از دو بخش موازی ارتش و سپاه تشکیل شده بود. ارتش شامل بدنه باقیمانده از ارتش دوران شاه بود که بعد از تصفیههای متوالی توانسته بود خود را با نظرات حکومت جدید تطبیق بدهد، ولی سپاه پاسداران تا قبل از شروع جنگ نه ساختار، نه پرسنل و نه تجهیزات یک واحد نظامی شبیه به ارتش را داشت. به واقع سپاه پاسداران به عنوان یک نیروی نظامی قدرتمند، قابل مقایسه با ارتش، از داخل جنگ بیرون آمد.
افراد وابسته به دو جناح قدرت، که هیچ یک سابقه، تجربه یا استعداد برجسته نظامی نداشتند در داخل شورای عالی دفاع از تزهای نظامی متفاوت پیروی میکردند. برخی در این مورد هم خود را متخصص میدانستند. بررسی تطبیقی نظرات نظامی این دو گروه رقیب از حوصله این نوشته خارج است.
جناح حزب جمهوری شروع جنگ را واقعهای در نظر گرفت تا خطوط کلی تفکری خود را بر هر دو بخش نیروهای مسلح مسلط کند. به واقع حزب جمهوری به دنبال چیزی شبیه یک انقلاب فرهنگی در ارتش بود. حزب جمهوری به دنبال آن نبود که ارتش را برای دو سال تعطیل کند و بعد از تصفیه آن را بازگشایی کند. بلکه هدف آن بود که دامنه عملکردهای ارتش، به عنوان یک نیروی نظامی حرفهای تحت کنترل کامل حکومت درآید، ولی همزمان سپاه به عنوان یک نیروی نظامی ایدئولوژیک رشد کند. به این ترتیب از همان زمان دو سازمان نظامی ارتش و سپاه به موازات هم عمل کردهاند. این دو سازمان نظامی ایران هدفهای درازمدت متفاوتی را دنبال میکنند. تفاوت نام کامل دو سازمان این تفاوت نقش را به خوبی بیان میکند. «ارتش جمهوری اسلامی ایران» نام کامل ارتش است. در حالی که «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» نام کامل سپاه است. لازم است به تفاوتهای موجود در نامهای دو نهاد نظامی توجه کنیم.
رابطه فرمانده کل قوا با ارتش مشکلی متفاوت از رابطه او با دانشگاهها بود که قبلا در پیوند با انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ بررسی شد. او قبل از سال ۱۳۵۷ در کتابهایش در زمان اقامت اول در فرانسه (مثل اصول پایه و ضابطههای حکومت اسلامی) در مورد رابطه با عملکرد «قشون» هم نوشته بود. باید توجه داشت در دهه ۵۰ عنوان «قشون» برای نامیدن ارتش در ایران دیگر رایج نبود و حتی بسیاری از ارتشیان نسبت به واژه قشون حساسیت منفی دارند.
از زمان رضاشاه واژه ارتش به ساختار نظامی جدید ایران اطلاق میشد که رضاخان سردار سپه از سال ۱۳۰۰ شمسی به وجود آورد. واژه «قشون» برای ساختار ملوکالطوایفی نیروی نظامی دوره قاجار به کار میرفت. واژه «قشون» برای ارتشیان ایران یادآور شکستهای تحقیرآمیز دوره قاجار بود. ارتش ایران که در دهه ۱۳۵۰ خود را برترین نیروی نظامی خاورمیانه میدانست، نسبت به واژه تحقیرآمیز «قشون» بسیار حساسیت داشت. به این ترتیب اطلاق واژه «قشون» برای ارتش در ایران نه تنها نشانهای از بیاطلاعی تاریخی بود، خود نشانه تحقیر این ساختار نظامی تلقی میشد.
عنوان سازمانی بنیصدر در سال ۱۳۵۹ «فرمانده کل قوا» بود که شامل هر دو بخش نظامی ایران یعنی ارتش و سپاه میشد، ولی بنیصدر تمام هم خود را صرف توجه به ارتش میکرد. آیا او میتوانست از آن میان برای خود پایگاه عملیاتی به دست آورد؟ بنیصدر میدانست که با توجه به دامنه نفوذ حزب جمهوری در داخل سپاه پاسداران امکان کسب محبوبیت برای او وجود ندارد. با مطالعه کتابهای خاطرات بنیصدر به روشنی دیده میشود که تمجید از ارتش در این دوران در مقابله با سپاه صورت گرفته است. جالب است که در نوشتههای بعد از سال ۶۰ او ارتشیهای ایران دو باره قشون شدهاند.
به هر صورت همان ابتدای جنگ با عراق، رقابت ارتش و سپاه، موازی رقابت آنها با ارتش عراق بود. در ضمن ارتش و سپاه از دو نگرش کاملاً متفاوت، سازماندهی جنگ برای مقابله با حمله عراق را دنبال میکردند. این موضوعی بسیار پیچیده است که بررسی آن خود نوشتههای مستقلی را میطلبد.
درگیریهای جناحی در انتهای سال۵۹
روابط در ساختار قدرت از تابستان سال ۵۹ و به دنبال تشکیل دولت رجایی بحرانیتر شده بود. این روند بحران در پاییز و زمستان سال ۵۹ ادامه پیدا کرد. درگیریهای جناحی در درون ساختار قدرت ایران در انتهای زمستان ۵۹ به شدت تشدید شده بود، ساختار قدرت رو به اشتعال میرفت و فقط جرقهای لازم داشت. در نیمه اسفند ۵۹ بنیصدر نطقی در محوطه دانشگاه تهران انجام داد که طرفداران مجاهدین در آن حضوری قوی داشتند. حضور قوی مجاهدین در سخنرانی بنیصدر نشانه وحدت عملیاتی و تاکتیکی دو طرف بود.
گروههای فشار که قبلاً سخنرانیهای نیروهای مستقل را به هم میریختند همان رویه را در این روز در مورد سخنرانی رهبر جناح دوم اعمال کردند. به طور آشکار از نظر گروههای فشار، او که خود روزی ستاره محبوب آنها در مقابله با نیروهای مستقل بود، اینک خودش به ناخودی تبدیل شده بود! درگیریها در محوطه باز داخل دانشگاه تهران، که روزگاری زمین چمن بازی فوتبال بود، به زخمی شدن تعدادی منجر شد. گفته میشود چهار نفر در این درگیریها کشته شدند. نیمه اسفند ۵۹ را میتوان نقطه جدایی بنیصدر و آیتالله خمینی در نظر گرفت. اگرچه تا مدتی بعد هر دو طرف سعی میکردند که شکاف به وجود آمده را رفو کنند، ولی این شکاف با گذشت زمان بیشتر شد و سه ماه بعد در نیمه خرداد ۶۰ به مرحله گسست رسید.
روزهای بعد از این نطق مقارن با شعلهور شدن بیشتر آتش درگیری جناحی در داخل ساختار قدرت شد. به این ترتیب در انتهای سال ۵۹ شعله اختلافهای جناحی درون ساختار قدرت باردیگر بالا گرفت. طبق معمول توپخانه روزنامههای هر جناح (انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی) به آتشبازی علیه جناح دیگر مشغول بود. سئوال اصلی در پایان سال ۱۳۵۹ نحوه ادامه و شکل ختم احتمالی این جنگ قدرت بود. کدامیک از دو طرف در این جنگ آماده بود که در مقابل دیگری کوتاه بیاید؟
پانویس:
* این مجموعه نوشته شامل بررسی تاریخی دوران بین نیمه دی ۱۳۵۷ تا زمستان ۱۳۶۰ است. این دوران را میتوان به چهار دوره متوالی تقسیم کرد: دوره اول بین نیمه دی ۱۳۵۷ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷. دوره دوم بین ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا نیمه پاییز ۱۳۵۸. دوره سوم بین نیمه پاییز ۱۳۵۸ تا آخر بهار ۱۳۶۰ و دوره چهارم بین ابتدای تابستان ۱۳۶۰ تا اخر بهمن ۱۳۶۰. هر دوره زمانی ساختاری خاص خود داشت و در هر دوره زمانی افراد مشخصی نقشهای کلیدی داشتند. رابطه بین این چهار دوران و نقش افراد اصلی را میتوان به صورت زیر نشان داد.
به طوری که ملاحظه میکنید سه نفر در فاصله زمانی بین نیمه پاییز سال ۱۳۵۷ تا اخر بهار ۱۳۶۰ (دوره سوم این بررسی) نقش اصلی داشتند. آیتالله خمینی که در رده یک ساختار قدرت قرار داشت. در این دوران آقایان بنیصدر و بهشتی در رده دوم ساختار قدرت قرار داشتند و هریک سعی میکردند با اتکا بر آیتالله خمینی موقعیت خود در ساختار قدرت را تثبیت کند. شگفتی مهم این دوران اولین دوره انتخابات رئیسجمهوری بود، ولی اوج دوران دوره در آخر بهار ۱۳۶۰ صورت گرفت که ضمن آن ابوالحسن بنیصدر از موقعیت رئیس جمهوری خلع و عزل شد. درک واقعه خلع بنیصدر در آخر خرداد ۱۳۶۰ نیازمند بررسی فرایند طولانی است که از پاییز سال ۱۳۵۸ شروع شد و به مدت نزدیک به ۲۰ ماه، با افت و خیزهایی ادامه پیدا کرد. بررسی هرچه دقیقتر از عملکرد این سه نفر (آیتالله خمینی، آیتالله بهشتی و آقای بنیصدر) در این مدت بیست ماهه برای شناخت زمینههای واقعههای روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ الزامی است. شناخت ردخدادهای آخر خرداد ۶۰ بدون شناخت دقیق عملکرد افراد در دوره بیست ماهه بین نیمه آبان ۵۸ و اخر خرداد ۶۰ امکانپذیر نیست. این نگرش دلیل تمرکز بر عملکردهای افراد کلیدی این دوره، یعنی آیتالله خمینی، آیتالله بهشتی و آقای بنیصدر است.
واقعههای روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ یک شبه خلق نشدند، بلکه حاصل عوامل متعددی در دورهای طولانی بودند. متاسفانه از آیتالله خمینی و آیتالله بهشتی نوشتههای زیادی در پیوند با عملکرد آنها در دوره بین پاییز سال ۵۸ تا بهار ۶۰ باقی نمانده است. در حالی که از آقای بنیصدر نوشتههای زیادی در این زمینه به جا مانده است . به همین دلیل تمرکز این مجموعه مقاله از بخش ۱۳به بعد، روی بررسی نوشتههای آقای بنیصدر بوده است. اگر آیتالله خمینی و آیتالله بهشتی هم فرصت و همت کرده بودند و از خود نوشتههای بیشتری در رابطه با عملکرد خودشان به جا گذاشته بودند، بهطور مسلم شناخت ما از آن دوران بسیار بهتر بود.
** بخشهای قبلی این سری نوشته در وب سایت رادیو زمانه به شرح زیر قابل دسترس است:
سه روز تاریخساز - بخش اول: بررسی پیش زمینهها
بخش دوم: ماه پیشتاز – نیمه دی تا نیمه بهمن ۵۷
بخش سوم: آرایش نیروها پیش از رفتن شاه – نیمه دی ۵۷
بخش چهارم: بازآرایی نیروها پس از رفتن شاه – نیمه بهمن ۵۷
بخش پنجم: شورش در پادگان دوشان تپه – ۲۰ بهمن ۵۷
بخش ششم: شورش در شرق تهران – ۲۱ بهمن ۵۷
بخش هفتم: قیام مسلحانه در تهران – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش هشتم: اعلام بیطرفی ارتش – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش نهم: دیدار دیرهنگام – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش دهم: آغاز مرحله پسانقلاب – اسفند ۵۷
بخش یازدهم: پایان بهار آزادی – تابستان ۵۸
بخش دوازدهم: حذف جناحی در ساختار قدرت – آبان ۵۸
بخش سیزدهم: دوئل در ساختار قدرت – آذر ۵۸
بخش پانزدهم: موازنه تقابلی در ساختار قدرت - اسفند ۵۸
بخش شانزدهم: حادثه طبس – اردیبهشت ۵۹
بخش هفدهم: انقلاف فرهنگی – فروردین ۵۹
بخش هژدهم: جدال بر سر تعیین نخست وزیر – تابستان ۵۹
بخش نوزدهم: شورای انقلاب (قسمت اول) – آبان ۵۷ تا بهمن ۵۷
بخش بیستم: شورای انقلاب، قسمت دوم، بهمن ۵۷ تا تیر ۵۹
همانطور که hotdog معنی سگ داغ نمیدهد dogfight هم معنی جنگ سگی نمیدهد بلکه اصطلاحیست در جنگهای هوایی به معنی نبرد در میدان دید خلبان.
باز هم " تاریخنگاری " با تکرار اراجیف ؛
"ولی به گفته شاهدان عینی حتی در این زمان هم حصار اجتماعی ایجاد شده مانع از عملکرد مشترک تمامی نیروهای مردمی در خوزستان میشد. نیروهای حکومتی سعی میکردند حتی در زمان خطر، نیروهای مستقل جامعه را در داخل حصارشان نگاه دارند و به آنها اجازه و امکانات برای شرکت در یک دفاع میهنی در مقابل دشمن خارجی نمیدادند. حصارهای احتماعی به وجود آمده از ابتدای سال ۱۳۵۸ سبب شدند که حتی در این مرحله از جنگ دوست ناخودی از دشمن خارجی پرخطرتر ارزیابی شود."
جنگ ايران و عراق در نيمروز ۳۱شهريور ۱۳۵۹, با حمله هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد. اما مرور اخبار روزنامه هاي آن زمان نشان مي دهد که جنگ چند هفته پيش از آغاز رسمي آن شروع شده بود. عراق اولین کشوری بود که دولت برخاسته از انقلاب ضد سلطنتی را به رسمیت شناخت ولی تقریبا بلافاصله خمینی و رژیمش شروع به صدور تروریزم و حمایت از مخالفان دولت عراق کردند که به کشمکش های مرزی و نهایتا تجاوز عراق به خاک ایران شد. این واقعیت را در رفرانسی که توسط آقای سحاب سپهری به آن اشاره شده (http://en.wikipedia.org/wiki/Iran%E2%80%93Iraq_War) هم میتوان دید. برای آگاهی بیشتر در مورد شروع جنگ و دلائل آن هم میتوانید به این مطلب بسیار جالب آقای حسن خواجه عبداللهی رجوع کنید: http://khajehabdolahi.blogspot.com/2011/07/blog-post_9336.html
بنابراین چنانچه دولتی دمکراتیک که بدنبال صدور تروریزم و ارتجاع به کشورهای منطقه نبود، هرگز جنگی شروع نمیشد و اشارات مقاله حاضر برای یافتن دلائل تاریخی آن فقط نظریه هائی است که با واقعیت های شروع جنگ همخوانی ندارد.
"" جنگ ايران و عراق در نيمروز ۳۱شهريور ۱۳۵۹, با حمله هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد. اما مرور اخبار روزنامه هاي آن زمان نشان مي دهد که جنگ چند هفته پيش از آغاز رسمي آن شروع شده بود. عراق اولین کشوری بود که دولت برخاسته از انقلاب ضد سلطنتی را به رسمیت شناخت ولی تقریبا بلافاصله خمینی و رژیمش شروع به صدور تروریزم و حمایت از مخالفان دولت عراق کردند که به کشمکش های مرزی و نهایتا تجاوز عراق به خاک ایران شد. این واقعیت را در رفرانسی که توسط آقای سحاب سپهری به آن اشاره شده (http://en.wikipedia.org/wiki/Iran%E2%80%93Iraq_War) هم میتوان دید. برای آگاهی بیشتر در مورد شروع جنگ و دلائل آن هم میتوانید به این مطلب بسیار جالب آقای حسن خواجه عبداللهی رجوع کنید: http://khajehabdolahi.blogspot.com/2011/07/blog-post_9336.html بنابراین چنانچه دولتی دمکراتیک که بدنبال صدور تروریزم و ارتجاع به کشورهای منطقه نبود، هرگز جنگی شروع نمیشد و اشارات مقاله حاضر برای یافتن دلائل تاریخی آن فقط نظریه هائی است که با واقعیت های شروع جنگ همخوانی ندارد. "*****...
یکی از فرودگاههایی که در 31 شهریور 59 بمباران شد و از قلم نویسنده افتاده فرودگاه کرمانشاه است
معلوم نیست چرا بسیاری از نظرها در این سایت حذف و محو می شوند و نظری هم دوبار می آید. اینهم از کرامات شیخ است.
داستان "حصارهای اجتماعی" یا بهتر بگوییم حصارهای مذهبی و ایدئولوژیک واقعیت دارد. خرمشهر زیر آتش بود، ولی از حضور داوطلبان غیر مذهبی در جبهه جلوگیری میکردند، در آبادان محاصره شده نیز همین کار را کردند، همه داوطلبان غیر اسلامی را بیرون کردند، دنیای غریبی بود، میخواستی از شهر و زاده گاه و کشورت دفاع کنی اول باید مسلمان میشدی و بعد در دفاع شرکت کنی، داستان غریبی بود.
درگیری رژیم صدام و رژیم خمینی از همان روزهایی شروع شد که صدام، خمینی را از عراق اخراج کرد. نقش فردی خمینی و نفرت او از صدام در این ماجرا کم نیست. بعداز آنهم خمینی شیعیان عراق و بخصوص حزب الدعوه را به قیام علیه صدام تشویق کردند. همین خمینی بود که با نامه آشکار به باقر صدر از او خواست تا قیام مردم عراق را رهبری کند. نگارنده این سطور خود به یاد دارد که سپاه پاسداران با کمک به معاودین عراقی و در مواردی حتی مزدوران داخلی عراق در شهرهای بصره و چند شهر دیگر بمب گذاری نمود و تعدادی از مردم عراق را کشت. همزمان صدام نیز با بمب گذاری در خرمشهر و آبادان و سایر شهرها همین کار را انجام داد. اطرافیان خمینی و بویژه شخص دعائی(سفیر آن زمان خمینی در عراق که اخراج شد) ، عراقی های مخالف صدام را از همان روزهای اول انقلاب بهمن حمایت کردند. بازرگان تلاش نمود تا با مسافرت به عراق و این مشکلات را خنثی نماید اما عناصر سپاه در آن زمان یعنی افرادی همچون همین محسن رضائی، رفیق دوست، شمخانی و غیره بر آتش جنگ می دمیدند. درگیریهای موضعی میان پاسگاه های مرزی ایران و عراق چندین ماه پیش از حمله عراق شروع شده بود. بنابراین جنگ چندان ناگهانی نبود. خمینی اما جنگ را موهبتی میدید که سلطه او در ایران و حتی سایر کشورها را میسر می کرد. جنگ مطالبات مردم را غیر موضوع نموده، با ایجاد انسجامی برون زا و حاکم کردن هیجان، مانع پیدایش نهادهای مدنی که انسجام درونزای پایدار و مبتنی بر عقلانیت شد. تسلط خمینی و روحانیت و درهم شکستن نهادهای مدنی مرهون جنگ است.
در رابطه با دیدگاه دوم "باز هم " تاریخنگاری، با تکرار ... " جای تاسف است که نویسنده این دیدگاه موضوع وجود نوشته های متفاوت با خود را چنین مورد حمله قرار داده است. چه چیزی در این وجود این نوشته که "ولی به گفته شاهدان عینی حتی در این زمان هم حصار اجتماعی ایجاد شده مانع از عملکرد مشترک تمامی نیروهای مردمی در خوزستان میشد." موجب شده است که نویسنده دیدگاه چنین ناهنجار برخورد کند؟ یعنی امکان چنین چیزی وجود نداشته است که شاهد یا شاهدان عینی چنین روایتی را ارائه بدهند؟ یا این که چون این روایت شاهدان عینی مطابق دیدگاه های حال نویسنده محترم دیدگاه نبوده است سبب شده است که او چنین بی پروا اظهار نظر کند. به خوبی دیده می شود که نحوه خاص ارزیابی ارائه شده توسط نویسنده دیدگاه دوم شایسته همان نوشته خود او است.
زمینه های اغاز درگیری ها ریشه در شخصیت های پیچیده صدام و خمینی داشت. ولی مدارک موجود نشان می دهد که مسئولیت شروع جنگ تمام عیار بر عهده صدام حسین بوده است. این استنتاجی قانونی است که مورد سازمان ملل نیز قرار گرفته است. ولی مسئولیت رژیم خمینی در ادامه جنگ در 6 ساله بعدی واضح است.
انتخاب نام "قادسیه صدام" برای این جنگ کاملا ریشههای تاریخی و نژاد پرستی این جنگ را نشان میدهد، وقتی سا یت و هویزه آزاد شد، همه نیروهای جلودار شاهد بودند که ارتش عراق از زنان عرب محلی فاحشه خانههای بزرگی برای افسران و سربازان عراقی ساخته بودند. داستان هولناکی بود، جمهوری اسلامی همه واقعیتهای جنگ را نگفت.
حکایت تلخی است برای هر دو ملت ایران و عراق و داستان خرابی و کشته های این جنگ طولانی. این مقاله بر موضوع تاثیر 22 بهمن بر شروع جنگ متمرکز است. ای کاش این امکان بود تا عامل های دیگر شروع این جنگ هم بررسی می شد.
من کاریکاتوریست سابق گل آقا و سیتی زن کانادا شخصیت های سیاسی از قبیل رضا پهلوی . مریم رجوی میر حسین موسوی و سید محمد خاتمی را به بحث و گفتگو دعوت می نمایم.
هدف من نه تنها رسوائی شما بلکه نشان دادن چهره پلید فرهنگ غربی است .
تا چه زمانی شما و دیگران با پنهان کردن چهره زشت و افکار پلید خود جوانان و ملت ایران را فریب می دهید ؟
دمکراسی و آزادی برای شما ها تبدیل به سلاح خطرناکی گردیده است که به غیر از تفرقه و یاس و نا امیدی ملت ایران هیچ سودی تا کنون نداشته است .
وقتی ازشما در مورد فساد در فرهنگ غرب و مشکلات فراوان آن سئوالی می شود با کمال بی شرمی از پاسخ گفتن تفرقه می روید و با استفاده از امکانات رسانه های غرب و انگلیس و کمک مالی از آنها عوام فریبی می نمائید .
کدام آزادی و کدام دمکراسی ؟
چه کشوری حق انتخاببه مردم خود را داده است ؟
کدام حکومتی به حقوق بشر احترام می گذارد ؟
بشر و انسان از دیدگاه شما کیست ؟
آیا یک انسان مصرف کننده محکوم در فرهنگ غرب یا انسان آزاد ؟
شما تا به حال چه عمل کرد مثبتی در قبال مردم ایران داشته ائید ؟
سئو الات منبیشمار و درد های من هم فراوان است من علاقه ای به فریب دادن مردم ایران وویرانی آن ندارم .
فریب دادن ملت ایران یک جرم است و شما ها مجرم هستید پنهان نگه داشتن چهره پلید غرب و نگفتن حقیقت به مردم و فریب دادن آنان جرم است .
بنا بر مطالعات و تحقیات فراوان من در غرب و مخصوصا در کانادا حقوق بشر در آمریکا و کانادا و انگلیس بدتر از ایران مورد نقض و توهین جدی قرار دارد تا جائی که مردم این کشور ها تبدیل به مصرف کننده ان و یا بهتر بردگان جامعه سرمایه داری این مکان شده اند .
نباید با احساسات مردم ایران بازی کرد و آنها را فریب داد .
آمار و ارقام غلط داد و از رسانه های خارجی خواهان ویرانی مملکت خود شد وطن فروشی کافی است .
شتشوی مغزی جوانان و پنهان حقیقت بحث نمائید و من آماده گی کامل دارم نه در حمایت از حکومت ایران بلکه در محکومیت غلط پرکنی های شما و دروغ های فراوانی که به نام نبودن آزادی و دمکراسی به خورد ملت ایران می دهید . همان گونه که من را آواره کردید . فریب کاری کافی است آن جوان سابق و کاریکاتوریست خام وکم تجربه اکنون عاقل تربه نظر می رسد و در رنج و مشکلات غرب و زندگی غربی از شما می پرسد ؟ چرا مرتب دروغ می گوئید وعده بهشت خیالی می دهید ؟
چرا ملت ایران را فریب می دهند ؟
اق یا خانم ناشناس کاریکاتوریست سابق گل آقا و سیتی زن کانادا ......
شما علی الحساب چهره خودتان را نه بلکه نامتان را بنویسید و بعد به دنبال رسوا کردن چهره پلید فرهنگ غربی باشید. داستان این است که پذیرفتن چنین ادعاهای بزرگی از ادمی که جرات بیان نامش را هم ندارد سخت است.
دوست عزیز کاریکاتوریست ، شما از همین الان که حرفش را میزنید ، طبقه بندی خودی و غیر خودی راه انداخته اید "...آیا یک انسان مصرف کننده محکوم در فرهنگ غرب یا انسان آزاد ؟..." شما میفرمایید "...نه در حمایت از حکومت ایران ... " ولی در همان خط اول وقتی اسامی کسانی را فرمودید که میخواهید با آنان بحث کنید ، کاملا خود را معرفی کرده اید .
مدتی است پای منبری بنی صدر مدتی است که دیدگاه نفرستاده اند.
ارسال کردن دیدگاه جدید