مشکلات پناهجویان زن در کشورهای توریستی
مهسا صارمی- این گزارش بخشی از مجموعه خاطرات شفاهی زنان از دوران پناهجوییشان است که در گفتوگو با رادیو زمانه درباره مشکلات خود و میزان امنیت و امکاناتی سخن گفتهاند که در کشورهای مختلف پناهجوپذیر داشتهاند.
در قسمت گذشته زندگی مریم را خواندیم. زنی سی ساله که به همراه دو فرزندش به صورت غیر قانونی از کشور خارج شده و سه سال است که در ترکیه زندگی میکند. یک سال پیش دلایل پناهندگی مریم توسط سازمان ملل رد و چند ماه پیش پرونده پناهندگیاش به طور کل، توسط سازمان ملل بسته شد.
در این گزارش نگین، زنی ۳۵ ساله که دوسال از زندگیاش در ترکیه و در پناهندگی گذشته، از تجربههای خود برای ما گفته است.
زنان ایرانی نه تنها در کشور خود بلکه در غربت نیز مورد حمایت قانون و جامعه قرار نمیگیرند و باور نمیشوند. یکی از دلایل عدم توجه خانوادههای این زنان به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آنها میتواند کوچک شمردن این فعالیتها از سوی انها باشد. علاوه بر این همواره نگاهی بر جسم و زندگی شخصی این زنان حاکم است که حاکی نابرابری زن و مرد در ایران و کشورهای واسطه مهاجرت است.
نگین یکی از زنانی است که پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ به دلیل فعالیت سیاسی و حضور در اعتراضهای خیابانی جان و امنیت خود را در خطر دیده و از ایران به مقصد ترکیه گریخته است.
حمایت عاطفی و مادی یا مدرک طلاق؟
نگین زندگیاش را در ترکیه به سختی، بدون سرمایه و هیچگونه حمایتی آغاز کرده است. پس از مدتی نه تنها همسرش به او ملحق نمیشود و فرزندانش را به ترکیه نمیفرستد، بلکه به جای هرگونه حمایت از او، مدرک طلاق را برای نگین ارسال میکند. نگین سختیهای آغاز زندگی و رابطه با همسرش را اینچنین تعریف میکند: "پس از مشکلی که برای من پیش آمد، همسرم به من گفت تو الان در خطر هستی، از ایران برو و من به همراه بچهها پس از مدتی به ترکیه میآییم. پس از رسیدن به ترکیه، هنگامی که به دفتر سازمان ملل معرفی شدم به من گفتند که دوماه بعد برای مصاحبه باید به آنکارا بروی و قبل از آن باید به شهری به نام کوتاهیه معرفی شوی.
من به کوتاهیه رفتم، شهر کوچکی که نمیدانستم کجای نقشه قرار گرفته، تا به حال اسمش را هم نشنیده بودم و هیچ آشنایی هم در آن شهر نداشتم. مرکز و خیابانهای شهر را نیز نمیشناختم. پول زیادی همراهم نبود و همچنین زبان ترکی هم نمیدانستم. با هر مصیبتی که بود هتلی پیدا کردم و آنجا ماندم. صبح روز بعد به سختی دفتر آسام (اداره واسطه میان مهاجران و سازمان ملل) را پیدا کردم، مسئولان آسام مرا به پلیس معرفی کردند و پلیس به من گفت که باید خانهای بگیری. من گفتم که پول زیادی همراهم نیست، چون از پیش نمیدانستم که ممکن است این اتفاق برایم پیش بیاید و آمادگی آمدن را نداشتم. به هر جهت و با هر سختی که بود توانستم خانهای را اجاره کنم.
پس از اجاره منزل با همسرم تماس گرفتم و خواستم که برایم مقداری پول بفرستد. همسرم بعد از معذرتخواهی گفت که تو کار سیاسی کردهای و وجود تو ممکن است برای من و بچهها خطرساز شود. من نه خودم به ترکیه میآیم و نه بچهها را به آنجا میفرستم. شوهرم گفت: آنروز که به دنبال جنبش سبز و کارهای سیاسی رفتی باید یادت میآمد که متاهل هستی و بچه داری؟
پس از مدتی به جای اینکه برای من هزینه زندگیام را بفرستد، یا خودش بیاید و بچههایم را نزد من بفرستد، برای من مدرک طلاق فرستاد. به هر طریقی هم که خواستم جلوی این اتفاق را بگیرم، دستم به جایی بند نبود، چون از منظر قانونی زنی بودم که پس از کارهای سیاسی ترک منزل کرده است. به همین دلیل به سرعت کارهای طلاق ما انجام شد در حالی که چیزی به من ندادند و هیچ چیزی از زندگی و گذشتهام، به من تعلق نگرفت."
پناهندگی و امنیت دورافتاده زنان
نگین به دفتر پلیس ترکیه در شهر سکونتاش اعلام میکند که زنی تنهاست و این مسئله به شهرداری شهر منتقل میشود. او آزارها و نگاه جنسیتی ماموران شهرداری و پلیس و قانون شکنیهای سازمان ملل را این چنین شرح میدهد: "من یک زن تنهای ایرانی بودم و ظاهراً زنان ایرانی در ترکیه مورد توجه هستند. وقتی به شهرداری مراجعه میکردم مسئولان پس از اینکه میفهمیدند من یک زن تنها هستم، میگفتند ما برای رسیدگی به کارها، شب به منزلات میآییم و من پس از رسیدن به خانه، تمام شب چراغها را خاموش میکردم، پردهها را میکشیدم و در را قفل میکردم تا مبادا مسئولان شهرداری برسند. نمیتوانستم با آنها برخوردی بکنم از آن جهت که من فقط یک زن پناهنده بودم و تمام کارها و مسائل اداری پروندهام به دست این مسئولان بود.
به دفتر پلیس میرفتم، به من چشمک میزدند و به زبان خودشان میگفتند: "Bayan Irani Çok Güzel" یعنی زن ایرانی قشنگ است. من دائماً به مدت چند روز، چراغهای خانه را خاموش میکردم، پردهها را میکشیدم و در تاریکی مینشستم تا کسی متوجه تنهایی من در خانه نشود.
خلاصه آن روزها با تنهایی من گذشت. پس از مدتی به سازمان ملل مراجعه کردم. پس از سه مرتبه مصاحبه، مبلغ ۷۰ دلار معادل ۱۰۰ لیر ترکیه را هر ماه برای من فرستادند. بعد از آن دوباره تماس گرفتم و گفتم من با ماهی ۷۰ دلار چطور باید زندگی کنم؟ به من گفتند این مشکل خودت است و به شهرداری شهر مراجعه کن. من هم از خیر مراجعه به شهرداری، به دلایل مشکلاتی که پیشتر اشاره کردم، گذشتم."
هشت ماه بیخبری از وضعیت پرونده
نگین دو ماه پس از این تاریخ، باید برای مصاحبه به سازمان ملل مراجعه میکرد و دوماه پس از آن نیز برای مصاحبه اصلی.
نگین اینچنین اضافه میکند: "دوماه بعد برای مصاحبه اصلی به دفتر سازمان ملل در آنکارا مراجعه کردم. متاسفانه وکیل من خانمی بود که بارها و بارها توسط سازمانهای بینالمللی و حقوق بشری از او شکایت شده بود. به ایشان گفتم من به دلیل اضطراب ناشی از زندگیام به افسردگی و بیماری روحی دچار شدهام و قرص مصرف میکنم. از وکیل خواهش کردم اجازه بدهد من مطلب را کامل ادا کنم و مرا عصبانی نکند. در آن روز برخورد خوبی با من صورت گرفت و وکیل در حرفهای من به دنبال تناقض نمیگشت، اما هشت ماه از سازمان ملل هیچ خبری نشد.
پس از هشتماه برای مصاحبه مجدد به سازمان ملل رفتم و پس از آن به من گفتند که منتظر باش. وقتی برگشتم، تقریباً از خرداد ماه تا مهر ماه طول کشید. به تمام پروندههای آن شهر جواب داده بودند، یا قبولی یا رد. تکلیف همه مشخص بود، به جز من. تنها پرونده من همچنان در دست سازمان ملل بود. درحالیکه یکی از اصلیترین قوانین سازمان ملل رسیدگی سریع به پرونده زنان تنها و افراد بیمار است. من هم زنی تنها بودم و هم از بیماری افسردگی رنج میبردم. اواخر مهرماه با سازمان ملل تماس گرفتم. اگر زبان ترکی نمیدانستم گوشی را به رویم قطع میکردند چون مترجم فارسی نداشتند. پس از چند روز با قسمت مالی تماس گرفتم و گفتم که مصاحبه مالی نمیخواهم فقط برای چند ثانیه به حرفهای من گوش بدهید. از شرایط پروندهام گفتم و اینکه پس از زمان طولانی از جواب من هیچ خبری نشده است. پس از چند دقیقه به من گفت که جواب قبولی گرفتی و گریه نکن. تحمل این زمان طولانی برای من و دیگر پناهندهها، مانند انتظاری کشنده است."
پناهندگی دردناک است و برای زنان تنها بیشتر
نگین با تاکید بر اینکه در برقراری ارتباط با دیگر ایرانیهای آن شهر محتاط بوده است، میگوید: "بهندرت با ایرانیهای آن شهر معاشرت میکردم. بالاخره آنها همه خانواده بودند و من زنی تنها. همانطور که میدانید من باید مسائل زیادی را رعایت میکردم، به این دلیل که هم ایرانیهایی که در این شهر بودند با فرهنگ موجود در ایران بزرگ شده و مهاجرت کرده بودند و هم شهری که من در آن زندگی میکردم شهری بسیار مذهبی بود. بی اغراق میتوانم بگویم ۹۰ درصد زنان این شهر محجبه بودند. من باید خیلی از مسائل را رعایت میکردم. از طرفی هم به دلیل وضعیت بد مادی اجاره یک خانه به تنهایی برایم مقدور نبود و باید با یک همخانه زندگی میکردم."
نگین زندگیاش را در ترکیه به سختی، بدون سرمایه و هیچگونه حمایتی آغاز کرده است. پس از مدتی نه تنها همسرش به او ملحق نمیشود و فرزندانش را به ترکیه نمیفرستد، بلکه به جای هرگونه حمایت از او، مدرک طلاق را برای نگین ارسال میکند
نزدیک به دو ماه از انتقال نگین به کشور سوم میگذرد. این زن از زندگی و آرامش خود در کانادا این چنین میگوید: "سرانجام پس از ۹ ماه که سفارت کانادا پروندهام را پذیرفت، من موفق به ترک ترکیه شدم و به کانادا رسیدم. هر چند اینجا هم مشکلات زندگی خودم را دارم، اما خوشحالم که از این پس در کشوری زندگی خواهم کرد که برای زنان و برای انسانیت ارزش قائلند.
وقتی در ایران زنی از همسرش جدا میشود، نزدیکترین افراد به او پیشنهاد رابطه جنسی میدهند.
شاید شما هم باور نکنید اما بسیاری از نزدیکان من از ایران، هنگامی که خبر جدایی من را فهمیدند، با من تماس میگرفتند و میگفتند حالا که جدا شدی و در ترکیه تنها هستی، پس ما بیاییم برای عشق و حال!
با شنیدن اینها، حالت انزجار از زنانگی و زن بودنام به من دست میداد. میدیدم که گویا یک زن وقتی طلاق میگیرد، به ملعبه و وسیله بازی برای دیگران تبدیل میشود و زنی هم که طلاق گرفته و در ترکیه زندگی میکند، حتماً برای همین کار آمده است. من به آنها میگفتم جایی که من زندگی میکنم، آنتالیا و بودروم نیست که شما فکر میکنید. در این شهر کوچک و مذهبی از اینهایی که شما تصور میکنید خبری نیست. من عشق و حال نمیکنم بلکه در بدترین شرایط رفاهی زندگی میکنم.
هیچکس باور نکرد که من در این مدت در چه شرایطی بودم مگر پناهندههایی که در شهرهای دیگر بودند و من با آنها رابطه داشتم و از نظر عاطفی و روحی از من حمایت میکردند. تنها آنها میدانستند که من در چه شرایطی هستم و همچنین میدانستند شهرهایی که سازمان ملل ما را به آنجا میفرستد، شهرهایی تفریحی و توریستی نیست. ما در این شهرها خوش نگذراندهایم و امکانات مالی نداشتهایم. هر کدام از ما قلبمان به صفحه نارنجی، آبی سایت سازمان ملل بند بود. هر تاریخی که جابهجا میشد، پنج سال از عمر ماه کم میکرد. با یک تماس از سازمان ملل سه روز حال ما بد بود. ما با این شرایط در ترکیه زندگی میکردیم. ترکیه تنها برای کسانی جای تفریح و لذت است که برای مدت کوتاهی میآیند و برمیگردند. کسی که مجبور است مدت طولانی از زندگیاش را در ترکیه و در پناهندگی بگذراند، با هزار مشکل روبهرو است."
نگین همچنین درباره دیگر مشکلات پناهندهها در ترکیه چنین میگوید: "کسی که در ترکیه زندگی میکند، باید در زمستان یک سطل پنج، شش کیلویی را پر از ذغال سنگ کند، روشن کند تا از سرما یخ نزند. کسی که در ترکیه زندگی میکند باید با موشهای بزرگی که در خانههای قدیمی هستند، دست و پنجه نرم کند. کسی که در ترکیه زندگی میکند با نزدیک شدن به پایان تاریخ دفترچه اقامت، اضطراب این را دارد که هر روز باید به دفتر پلیس برود و التماس کند که ۳۰۰ دلار لازم برای پرداخت پول خاک و دریافت دفترچه مجدد اقامت را ندارد. کسی که در ترکیه زندگی میکند، در سرما و بیماری، حتی با تب چهل درجه باید به دفتر پلیس برود و مراحل اداری را طی کند تا بتواند به درمانگاهی برود و دارو دریافت کند. به دلیل گران بودن هزینه اتوبوس و تاکسی باید تمام این مسیرهای طولانی را پیاده طی کند. کسی که در ترکیه زندگی میکند همه این مشکلات را تجربه کرده است. تعریف زندگی پناهندگی در ترکیه، تعریفی نیست که تورهای توریستی و تفریحی به تصویر میکشند."
با افزایش آزارها و تبعیضها، تعقیبها و بازداشتها در شرایط ملتهب ایران نگین آخرین زنی نخواهد بود که به دلیل فعالیتهای سیاسی و اجتماعی جان و امنیت خود را در خطر دیده و از ایران مهاجرت کرده است. در طی سالها فعالیتسیاسی و اجتماعی زنان در جامعه ایران همواره فعالان سیاسی و اجتماعی زن از ایران به خارج از کشور مهاجرت کردهاند و برای رسیدن به سرزمین امن و رویاهای آزادی و برابری به زندگی دردناک در پناهندگی تن دادهاند. آیا خواستهها و صدای این زنان در پناهندگی شنیده میشود؟
در همین زمینه:
ارسال کردن دیدگاه جدید