«کامبیز، اکنون تو برای همیشه آزاد هستی»
یکشنبه عصر، صدها ایرانی، هلندی و همچنین از ملیتهای دیگر، در مراسم یادبود کامبیز روستایی شرکت کردند. این پناهجوی ۳۶ ساله ایرانی که درخواست پناهندگیاش در هلند رد شده بود، چهارشنبه، ششم آوریل، در وضعیت نابسامان روحی در آمستردام خودسوزی کرد.
این برنامه یادبود از سوی «پلاتفورم مبارزه با نژادپرستی و حذف» که به کوشش فعالان هلندی و غیرهلندی اداره میشود سازماندهی شده بود.
فرنگیس اوسیوند، سخنگوی انجمن زنان علیه بازگرداندن پناهجویان، از نخستین سخنرانان این گردهمایی بود. او خواستار همبستگی بیشتر بین ایرانیان شد و شعری از برتولت برشت، شاعر آلمانی را برای حاضران خواند:
«آمدند کمونیست ها بردند، گفتم بمن چه! من که کمونیست نیستم / آمدند سوسیالیست ها را بردند، گفتم بمن چه من! من که سوسیالیست نیستم / آمدند و آمدند و بردند و بردند / وقتی نوبت به من رسید، دیگر کسی نمانده بود / کسی نمانده بود که اعتراضی کند!...»
در ادامه یِلِ کلاس، وکیل سوسیالیست، سخنرانی کوتاهی در اعتراض به سیاستهای پناهندگی در هلند ایراد کرد و گفت: «من علیه مرزهایی هستم که انسانهای فقیر را از سرمایهداران جدا میکند.»
آخرین سخنران، لونکه لمیر، از «پلاتفورم مبارزه با نژادپرستی و حذف» بود. او گفت: «ما امروز اینجا هستیم برای بدرود گفتن با یک مرد ایرانی که برای داشتن آزادی و یک زندگی امن به هلند آمد. او در کشورش امنیت نداشت. او در کشورش آزادی نداشت اما در اینجا هم امیدی برای او پیدا نشد. کامبیز در قفس روند پناهندگی گرفتار شد.»
این فعال هلندی در پایان سخنان کوتاهش، از حاضران دعوت کرد که به کامبیز بیاندیشند و در سکوت، گلهایی را که برای گردامیداشت یاد او آوردهاند در محل خودسوزیاش بگذارند.
دقایقی بعد، گروهی از ایرانیان به شعاردادن علیه حکومت ایران پرداخت و چند جدال لفظی بین تعداد اندکی از شرکتکنندگان پیش آمد. چند نفر از پناهجویان ایرانی که هنوز موفق به دریافت پاسخ پناهندگی از سوی هلند نشده بودند به سیاستهای این کشور معترض بودند و تعدادی دیگر، عملکرد هزاران پناهنده ایرانی را که پس از دریافت گذرنامه هلندی بلافاصله به ایران سفر کردهاند را از دلایل پدید آمدن چنین شرایطی ارزیابی میکردند.
کامبیز روستایی به دلیل آنچه وکیل او، فرانک فان هارن، «محکم نبودن مدارک» عنوان کرد در حدود هفت سال پیش، پاسخ منفی اداره مهاجرت در هلند را دریافت کرد ولی به حضور غیرقانونی خود در این کشور ادامه داد. وی حدود نه ماه را نیز به همین دلیل در زندان گذراند.
صاحب یک سوپرمارکت ایرانی در غرب آمستردام به «زمانه» گفت: «آقای روستایی از مشتریان ما بود و به گفته خودش یک مهندس برق بود ولی به خاطر وضعیت اقامتاش، اجازه کار نداشت.»
خودسوزی کامبیز روستایی در یکی از پر رفتوآمدترین مناطق آمستردام، بازتاب گستردهای در رسانههای هلندی داشت. فیلمی تکاندهنده از لحظات خودسوزی او از سوی یکی از رهگذران ضبط شده که تا کنون صدها هزار نفر آنرا تماشا کردهاند.
پرویز نوشیرانی، از دوستان نزدیک کامبیز روستایی، به «زمانه» گفت، پیکر کامبیز، بامداد دوشنبه به سفارت ایران در لاهه تحویل داده میشود تا به ایران منتقل شود. او در مراسم به ایرانیانی که علیه رهبر ایران شعار میدادند گفت: «خانواده کامبیز از ایران خواستهاند که در مراسم، علیه حکومت ایران شعار داده نشود.» ولی کسی به سخنان او توجه نکرد.
یکشنبه عصر، در گردهمایی یادبود این پناهجوی ایرانی در آمستردام، علی صفویان، ترانه «مرغ سحر» را با سهتار بلوط خزرایی، اجرا کرد. بسیاری از ایرانیان نیز برای اجرای این ترانه، بهیاد کامبیز روستایی، با او همآوا شدند. بیش از سیصد نفر در مراسم شرکت کردند که حدود نیمی از آنها را غیرایرانیان تشکیل میدادند.
دستکم سی و دو هزار ایرانی در هلند زندگی میکنند و بسیاری از آنها را پناهندگان تشکیل میدهند. موج ورود ایرانیان به هلند به سالهای پایانی دهه ۱۹۸۰ تا سالهای میانی دهه ۱۹۹۰ بازمیگردد. پس از سرکوب حرکتهای اعتراضی در سال ۲۰۰۹ در ایران نیز هلند، بسیاری از پناجویان ایرانی را پذیرفته است و بسیاری دیگر نیز همچنان در انتظار دریافت پاسخ هستند. یکی از ایرانیان در مراسم روز یکشنبه در جدال لفظی خود به دیگر ایرانیان میگفت: «با هزاران امید، کارخانهاش را در ایران بسته و برای سرمایهگذاری در هلند درخواست پناهندگی داده ولی دولت هلند به او پاسخ منفی داده است.»
محل خودسوزی پناهجوی ایرانی در میدان دام، همچنان مملو از گل، شمع، پرچم ایران و پلاکاردهای شعار علیه دولت ایران و سیاستهای پناهندگی هلند است. بسیاری نیز نامههای کوتاهی را به هلندی، پارسی و انگلیسی خطاب به کامبیز نوشتهاند. در یکی از این یادداشتها به زبان انگلیسی در کنار عکس او، نوشته شده:
«کامبیز، اکنون تو برای همیشه آزاد هستی...»
عکسها از پژمان اکبرزاده / زمانه: pejman@radiozamaneh.com
گوشههایی از مراسم یادبود کامبیز روستایی در آمستردام:
از اول هم معلوم بود ، همه تقصیرها زیر سر ایران است !!!! نه کمپینهای حقوق بشری نه هلند فقط کافی است که یگویند که آقای روستائي بسیجی بوده و یا تروریست و غیره من جای سلطنتی ها بودم شمعها و پرچم شیر و خورشیدی را بر میداشتم چرا که به این عمل مرده خواری می گویند ، مگر آنکه ثابت کنند که یک قدم کوچک برای این بنده غریب و مظلوم برداشته باشند.
خدایا صبر به خانواده آقای روستائيبه خصوص فرزندانشان عنایت بفرما.
من به رادیو زمانه پیش نهاد می کنم حسابی برای فرزندان مرحوم روستائيباز کنند که با کمک هموطنانشان ، حداقل فرزندان آن مرحوم بتوانند با پول و کمک مالی به هدفهائي که داشتند برسند.
و بد نیست که دولت هلند برای خانواده آن مرحوم زمینه مالی و ویزائيفراهم کنند تا بتوانند از نزدیک شاهد وقایع باشند و این جریان باعث ناراحتی های روانی نشود.
پای در زنجیر پیش دوستان به که با بیگانگان در بوستان
کامبیز تنها قربانی این ورطه سیاه پناهندگی نیست هستند کسانی که پس
از 8تا10سال سرگردانی موفق به دریافت اقامت شده اند ولی بدلیل فشارهای
روحی دوران پناهندگی تعادل روحی خود را از کف داده و با دارو و دکتر زندگی
پریشانی دارند (طلاق,بیکاری,بزهکاری,روحیه تهاجمی و...با خطای یکنفر پناهنده
که در مسیر ایران در تردد است نمیتوان قانون را برای همه کس تغییر داد
موضوع اصلی دولتی شریر و دیکتاتور خلافت اسلامی ایران است,چگونه
میلیون ها توده به جان آمده را در اروپا,آمریکا,ترکیه,باکو,پاکستان...جای داد
چگونه میتوان کار گروهی,فرهنگی,را رونق داد ؟ چگونه میتوان از آسمان
دست شست وبه زمین برای برای راه حل مشکلات به زمین خیره شد؟؟؟
چگونه میتوان منافع شخصی را به منافع جمعی ترجیع داد ؟؟؟ راه حل اتحاد
گروه های سیاسی خارج از کشورچیست؟؟؟؟ دادخواهی از کانال
مجامع حقوق بشری وسازمان های غیر دولتی چگونه است,دولت ایده آل
آینده ایران شما چگونه باید باشد؟؟؟ 75 میلیون قربانی که به خود کشی
تدریجی محکومند در انتظار پاسخی از هر یک از ما هستند, زنده باد آزادی
شما از کجا میدانید ایشان بچه داشته؟ چون آخرین وکیل شان به رادیو زمانه گفته تصور نمی کند ایشان حتا ازدواج کرده باشد. ایشان ده سال در هلند بوده و سی و شش سال داشته در زمان خودسوزی. یعنی بسیار جوان به هلند آمده بوده. امید که هموطنان دست پیوند به هم بدهند. واسه همین مراسم هم کمتر از 200 ایرانی شرکت کرده. جای پرسش نیست؟
( کمونیست = مسلمان = تجزیه طلب = تروریست = بیگانه = ضد آزادی و دموکراسی = عوامل عقب ماندگی = دشمن ایران و ایرانی )
سوال: سابقه تاریخی و رابطه این افراد را با هم پیدا کنید؟
نکته ی غریب در این است که وقتی از نزدیک ببینیم؛فرزندان و در مواردی خود مسئولان جمهوری اسلامی؛اجازه ی اقامت در کشورهای اروپایی را دارند.البته آن ها خودشان بهتر از همه می دانند که در مملکتی که ساخته اند زندگی بسیار سخت است.اما دولت های اروپایی با سیاستی مزورانه و مهوع پناه جویان اصلی را رها کرده؛به خوشامدگویی به دوستان حزب اللهی می پردازند.چندی پیش دوستی به همراه همسرش به پاریس مسافرت کرده بود.وقتی در آن جا ابراز می کرد که ایرانی است کسی باور نمی کرد!چون همسرش چادر بر سر نداشت!این دوست عزیز می گفت:فرانسوی ها حق داشتند.هر ایرانی که ما دیدیم در مناطق مختلف پاریس؛ یا زنان چادری بودند یا مردانی که قیافه ی آن ها نمایان گر ایدئولوژی اسلام است.البته این امر عمومی نیست.بسیاری هم به حق موفق به گرفتن پناهندگی شده اند.
ماهنوز معني يكي بودن را يادنگرفتيم افسوس اگر اينگردهماي راقبل انجام ميداديم او اكنون زنده بود
ماهنوز معني يكي بودن را يادنگرفتيم افسوس اگر اينگردهماي راقبل انجام ميداديم او اكنون زنده بود
نكذاريم خونش هدرشود وتا فرصت باقي است دست كساني ديگر كه از ضللم وجور رزيم اواره اند بگيريم تادگر شاهد اينگونه حادثه تلخ نباشيم
بسیار خبر دردناکی بود. باید در کنار هم باشیم
فریادهایمان اگرچه رسا نیست، باید یکی شود.
در ضمن پژمان جان شعری که خانم فرنگیس خواندند از برتولت برشت نیست و سراینده اش کشیش مارتین نیمولر است.
http://en.wikipedia.org/wiki/First_they_came%E2%80%A6
ماندن ومبارزه وحتی مرگ شرافتمندا نه خیلی بهتراست از حقارت پناه بردن به مشتی اجنبی دغل
اقای گزارشگر ضمن سلام من همچنان پیگیر خون کامبیز و احقاق حقوق انسانهای بی پناه پناهجو در کمپهای غیر انسانی در هلند هستم !! ظاهرا کامنت قبلی من بنا به مصالحی مورد تائید دبیر وب سایت (زمانه) قرار نگرفت و منتشر نشد ! این درگیری لفظی که بین پناهجویان و عده ای از ایرانیان که تقصیر را به گردن هزاران ایرانی رفته به ایران انداخته بودند کجا اتفاق افتاد که ما ندیدیم !! اقای گزارشگر محترم ایا میشود این جعبه مار گیری واین گوشت کوبی را که با خودت حمل میکنی ببری توی کمپها و با پناهجویان مصاحبه بکنی تا سیه روز شود انکه در او غش باشد ؟؟! اقای محترم یک فاجعه انسانی در بیخ گوش شما درحال انجام است ! اگر خوابی شاید بشود بیدارتان کرد ! ولی اگر خود را بخواب زده اید ! هرگز نمیشود بیدارتان کرد !!! واما سخنی با عزیزان در بند: من خوب میدانم که شما با امکانات اندکی که در اختیار دارید این مطالب را پیگیری میکنید و بدانید دل خیلیها از ایرانیان با شماست ولی از اینکه نمیتوانید حداقل ناله هایتان را بگوش دیگران برسانید در رنج مضاعف هستید !! دوستان همتی بکنید واز اولین نت شاپ که معمولا توسط دوستان عرب اداره میشود یک کیبورد الفبای عربی فارسی بخرید و درد دل خود را بگذارید !! خیلی از مطالب شما مورد تائید دبیر وب سایت قرار نخواهد گرفت ! و مثل من در رنج خواهید بود ! ولی پشتکار لازم است . ( قطره قطره جمع شود وانگهی دریا شود ) پیروز و سر افراز باشید . باور کنید چشمم اب مروارید دارد و بعد از یک عمل جراحی اشتباه بسختی با شما سخن میگویم ! ولی غیرت ایرانی به من چنان همتی میدهد که چنین با شما همدلی کنم .
ارسال کردن دیدگاه جدید